زمینه های غنایی و شیوه های پرداخت آن در شعر پروین اعتصامی

در تقسیم بندی شعر از گونه های مختلفی سخن می رود که نوع یا گونه ی غنایی از جمله ی آنهاست. شعر غنایی شعری است که شاعر در آن به توصیف احساسات، هیجانات و اندیشه های شخصی خود می پردازد. این احساسات و اندیشه
سه‌شنبه، 29 مرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زمینه های غنایی و شیوه های پرداخت آن در شعر پروین اعتصامی
 زمینه های غنایی و شیوه های پرداخت آن در شعر پروین اعتصامی

نویسنده: دکتر سید مرتضی میرهاشمی




 

مقدمه

در تقسیم بندی شعر از گونه های مختلفی سخن می رود که نوع یا گونه ی غنایی از جمله ی آنهاست. شعر غنایی شعری است که شاعر در آن به توصیف احساسات، هیجانات و اندیشه های شخصی خود می پردازد. این احساسات و اندیشه ها می توانند عاشقانه، مذهبی، فلسفی یا اجتماعی باشند (1). به تعبیر برخی منتقدان، ادب غنایی در شعر فارسی به صورت داستان، مرثیه، مناجات، بث الشکوی و گلایه و تغزل است که در قالب های گوناگون چون عزل، مثنوی، رباعی و حتی قصیده مطرح می شود. (2) با توجه به این معنا دامنه ی ادب غنایی بس گسترده است و هر شعری را که نمایشگر احوال نفسانی چون خشم و ترس و رشک و شوق و اندوه و شادی باشد، در بر می گیرد. (3) بنابراین موضوع شعر خواه وصف باشد و خواه مدح، خواه رثا باشد و خواه فخر و دیگر موضوع های شعری، در هر حال زمینه ی ورود شاعر را به عرصه ی غنایی فراهم می آورد و بی تردید شعری که نمایشگر احساسات فردی شاعر نباشد نمی تواند تأثیری شگرف و درخور در مخاطب داشته باشد خواه شعر حافظ و سعدی و مولانا باشد یا شعر بهار و دهخدا و پروین. پس شاید این سخن چندان دور از واقع نباشد که: آنچه سخن یک شاعر را از شور و احساس و هیجان لبریز می کند و موجب تأثیر گسترده ی آن در خواننده می شود همین زمینه های غنایی است که در این نوشتار شعر پروین را از آن منظر مورد بررسی قرار می دهیم.
پروین اعتصامی در سال 1285 هجری شمسی در تبریز چشم به جهان گشود. در دامان تربیت پدری اهل فضل پرورش یافت. اگرچه شاعری است متعلق به دوران معاصر اما روح و جانش به جهت انس با ادب کلاسیک و شاهکارهای شعر فارسی در تسخیر ستارگان پرفروغ شعر کلاسیک بود. هر چند عمرش بسیار کوتاه بود و در حالی که هنوز جوان بود از جهان رخت بربست اما دیوان شعری که از خود به یادگار گذاشت موجب جاودانگی او در عرصه ی ادب فارسی شد.

زمینه های غنایی در شعر پروین

آنچه شعر پروین را به لحاظ مضامین غنایی قوت می بخشد احساسات پرشور و واقعی اوست که بر غالب اشعار او سایه افکنده است. این شور و احساس از آن نوعی نیست که در غزل های عاشقانه و یا داستان های بزمی می بینیم که غالباً آمیخته با اغراق های بلند شاعرانه است، بلکه شور و احساسی است حقیقی، ساده و طبیعی و به دور از هرگونه تکلف های شاعرانه. منشأ این هیجانات و احساسات نیز چیزی نیست جز درد و رنج انسان های دردمند بی شماری که پروین همواره آنان را در اطراف خویش می دیده است. نظری هرچند گذرا بر مجموعه ی اشعار پروین مؤید این واقعیت است که بیشترین مضامین غنایی شعر وی حاصل تأثرات اجتماعی اوست. در برابر وقوع حوداث گوناگون که هر یک به تنهایی می تواند منشأ پدید آمدن اشعاری پرسوز شود، روح لطیف و حساس پروین چگونه می تواند بی تفاوت باقی بماند و نیازارد. بعضی تأثرات روحی او همچون تأثر از جور و ستم فلک و یا تأثر از مشاهده ی عاقبت کار آدمی و مانند آن چیزی نیست که پیش از پروین نتوان نشانی از آن یافت، بلکه باید پذیرفت که سخن شاعر در این قبیل موارد بیشتر نظیره گویی است که البته شاعر می کوشد تا آن را با بیانی تازه عرضه کند، چنانکه در ابیات زیر می بینیم:
مردم کشی دهر بی سلاح است
غارتگری چرخ ناگهان است
خودکامی افلاک آشکار است
از دیده ی ما خفتگان نهان است
افسانه ی گیتی نگفته پیداست
افسونگریش روشن و عیان است...
(ص80)‌
پروین در قطعه ای با عنوان «دوهمراز» تأثرات خود را از مشاهده ی کار آدمی این گونه بیان می کند:
در آبگیر سحرگاه بط به ماهی گفت
که روز گشت و شناکردن و رهیدن نیست
بساط حلقه و دام است یکسر این صحرا
چنین بساط دگر جای آرمیدن نیست
تو را همیشه از این نکته باخبر کردم
ولیک گوش تو را طاقت شنیدن نیست
هزار مرتبه گفتم که خانه ی صیاد
مکان ایمنی و خانه برگزیدن نیست
من از میان بروم چون خطر شود پیدا
تو چون کنی که تو را قدرت پریدن نیست
ز خرمن فلک ای دوست خوشه ای نبری
که غنچه و گل این باغ بهر چیدن نیست
اگر ز آب گریزی به خشکی ات بزنند
از این حصار کسی را ره رهیدن نیست
برید و دوخت قبای من و تو درزی چرخ
زهم شکافتن و طرح نو بریدن نیست
(ص100)
جهل و نادانی حاکم بر جامعه، اوضاع و احوال پریشان اجتماعی، وجود تفاوت های اجتماعی گسترده میان فقیر و غنی، وجود صدها دام گسترده در برابر آدمی، وضع رقت بار کودکان یتیم و برخورد دوگانه ی زن در مقام مادر و نامادری از دیگر مقوله هایی است که موجب شده تا پروین از سردرد سخن گوید و اشعارش هر چه بیشتر بیانگر احساسات طبیعی و واقعی او باشد. در اینجا دیگر از تقلید و نظیره گویی نشانی نیست. همه و همه تصویر حقیقی جامعه و مردم آن است که روح های حساس نمی توانند در برابر آنها بی تفاوت باشند.
سخن پروین در بیان تأثرات قلبی خود همه جا با لحنی سرشار از شور و سوز همراه است به گونه ای که کمتر کسی است که این قبیل اشعار او را بخواند و متأثر نشود. در این میان به خصوص توصیف حالات اندوه بار کودکان یتیم و انسان های فقیر از لونی دیگر است. سخن شاعر در چنین مواردی به اندازه ای طبیعی و ملموس است که گویی خود آن احوال را تجربه کرده است. شعر «قلب مجروح» او نمونه ای از این دست اشعار اوست. در این شعر پروین با لحنی صمیمی از زبان کودکی که سر در دامان مادر نهاده و از شدت اندوه می گرید، پرده از راز زندگی این گونه کودکان بر می دارد و اشک را در چشمان خواننده جاری می کند. به راستی چه سخنی تا این اندازه می تواند پر احساس و غنایی باشد؟
دی کودکی به دامن مادر گریست زار
کز کودکان کوی به من کس نظر نداشت
طفلی مرا ز پهلوی خود بی گناه راند
آن تیر طعنه زخم کم از نیشتر نداشت
اطفال را به صحبت من از چه میل نیست
کودک مگر نبود کسی کو پدر نداشت؟
امروز اوستاد به درسم نگه نکرد
مانا که رنج و سعی فقیران ثمر نداشت
دیروز در میانه ی بازی ز کودکان
آن شاه شد که جامه ی خلقان به بر نداشت
من در خیال موزه بسی اشک ریختم
این اشک و آرزو ز چه هرگز اثر نداشت؟

همسایگان ما بره و مرغ می خورند
کس جز من و تو قوت ز خون جگر نداشت

بر وصله ای پیرهنم خنده می کنند
دینار و درهمی پدر من مگر نداشت؟
مادر در پاسخ فرزند اندوهگین خود می گوید:
از زندگانی پدر خود مپرس از آنک
چیزی به غیرتیشه و داس و تبر نداشت
بس رنج برد و کس نشمردش به هیچکس
گمنام زیست آنکه ده و سیم و زر نداشت
طفل فقیر را هوس و آرزو خطاست
شاخی که از تگرگ نگون گشت برنداشت
نساج روزگار در این پهن بارگه
از بهر ما قماشی از این خوبتر نداشت
(ص 170)
طرح مسائل گوناگون در قالب گفتگو و مناظره مؤثرترین شیوه ای است که پروین از آن استفاده کرده است. شاعر از طریق ترتیب دادن مناظرات گوناگون در بسط کلام و در نتیجه توصیف دقیق جزئیات می کوشد و با این شیوه به احساسات خود مجال بیشتری برای ظهور می دهد. در این مناظره ها هر چند نقش شاعر نقش یک راوی است و ظاهراً خود نقل کننده ی حادثه و ناظر بر آن است اما در واقع این خود اوست که سخن می گوید و اندوه خویش را با احساسی تند آشکار می کند. بیان حال مستی که در دست محتسبی گرفتار آمده و بی پروا به برخی واقعیت های تلخ اجتماعی می پردازد نمونه ای دیگر از این نوع مناظرات و گفتگوهای ساده و خودمانی است که شاعر از طریق آن موجی از حسرت و تأسف را به خواننده منتقل می سازد:
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
گفت مستی زان سبب افتاده و خیزان می روی
گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست
گفت می باید تو را تا خانه ی قاضی برم
گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست
گفت نزدیک است والی را سرای آنجا شویم
گفت والی از کجا در خانه ی خمار نیست؟
گفت تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب
گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست
گفت از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم
گفت پوسیده است جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت آگه نیستی کز سر درافتادت کلاه
گفت در سرعقل باید بی کلاهی عار نیست
گفت می بسیار خوردی زان سبب بیخود شدی
گفت ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست
گفت باید حد زند هشیار مردم مست را
گفت هوشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست
(ص97)
پروین بارها از طریق شکواییه هایی که می سراید حسرت و اندوه خود را که جان و روحش را در برگرفته، بر ملا می کند؛ بنابراین این شکواییه ها که در شعر او نمونه های متعددی از آن را می توان یافت بخشی دیگر از اشعار غنایی اوست و خواننده اشعار او با مشاهده ی این نوع سخنان شاعر تا حد زیادی با شخصیت پروین و درد و رنج او آشنا می شود.
شکواییه های پروین که گاه مستقیماً از زبان خود او بیان می شود و گاه از زبان دیگران، علی رغم برخورداری از زبانی ساده و تعابیری مناسب موضوع، همه جا دارای لحنی واحد نیست. وقتی خود زبان به شکوه می گشاید، همچون شاعران متقدم با بیانی توصیفی به برشمردن ضعف های اجتماعی و انتقاد از آنها می پردازد. پیوند عاطفی خواننده با شاعر در این قبیل ابیات کم رنگ تر می شود و احساسات واقعی پروین در اینجا کمتر مجال ظهور می یابد. آنچه که از آن به عرصه ی تجلی احساسات حقیقی شاعر یا همان شور غنایی اشعار او، تعبیر می کنیم آن دسته از شکواییه هایی است که از زبان شخصیت های گوناگون همچون پیرزنی ستم دیده، برزگری محروم، کودکی یتیم و فقیری دردمند و جز آن بیان می شود و در جاهای مختلف در شکل یک مناظره و گفتگو عرضه می شود، ملموس تر و طبیعی تر است. شعر «صاعقه ی ما ستم اغنیاست» از جمله قطعه های شکوه آلود پروین است که از بار عاطفی زیادی برخوردار است. شاعر در این قطعه که به شیوه ی گفتگو ترتیب یافته شکوه های خود را از نابسامانی های اجتماعی و ستم اغنیا از زبان برزگر و بزرگرزاده ای بدین گونه بیان می کند:
برزگری پند به فرزند داد
کای پسر این پیشه پس از من تو راست
مدت ما جمله به محنت گذشت
نوبت خون خوردن و رنج شماست...
دور کن از دامن اندیشه دست
از پی مقصود برو تات پاست
هرچه کنی کشت همان بدروی
کار بد و نیک چو کوه و صداست
راستی آموز، بسی جو فروش
هست در این کوی که گندم نماست
نان خود از بازوی مردم مخواه
گر که تو را بازوی زور آزماست
تجربه می بایدت اول نه کار
صاعقه در موسم خرمن بلاست
شکوه های پروین وقتی به طور جدی شروع می شود که فرزند لب به پاسخ می گشاید:
گفت چنین کای پدر نیک رای
صاعقه ی ما ستم اغنیاست
پیشه ی آنان همه آرام و خواب
قسمت ما درد و غم و ابتلاست
دولت و آسایش و اقبال و جاه
گر حق آنهاست حق ما کجاست؟
قوت به خوناب جگر می خوریم
روزی ما در دهن اژدهاست
حاصل ما را دگران می برند
زحمت ما زحمت بی مدعاست...
سفره ی ما را خورش و نان تهی است
در ده ما بس شکم ناشتاست
پای من از چیست که بی موزه است
در تن تو جامه ی خلقان چراست؟
سخنان فرزند که گویی بر جسارت و جرأت برزگر در بیان حقیقت افزوده است موجب می شود که این باره بی پرده اسباب تباهی جامعه را بیان کند:
پیر جهاندیده بخندید کاین
قصه ی زور است نه کار قضاست
مردمی و عدل و مساوات نیست
زان ستم و جور و تعدی رواست
گشته حق کارگران پایمال
بر صفت غله که در آسیاست
نبض تهیدست نگیرد طبیب
درد فقیر ای پسرک بی دواست
ما فقرا از همه بیگانه ایم
مرد غنی با همه کس آشناست
مردم این محکمه اهریمنند
دولت حکام ز غضب و رباست
خون بسی پیرزنان خورده است
آنکه به چشم من و تو پارساست
تیره دلان را چه غم از تیرگی است
بی خبران را چه خبر از خداست
(ص62)
این قطعه بلند 53 بیتی زمینه را برای دراز دامن شدن سخن و طرح دردهای اجتماعی برای شاعر فراهم می آورد. بی تردید اگر این شیوه ی گفتار دگرگون می شد و از شکل مناظره و گفتگو بیرون می آمد دست شاعر را در پرداختن دقیق به موضوع و پرده برداشتن از ضعف های اجتماعی می بست. کیست که این ابیات را بخواند و چهره ی پروین را در حالی که از مشاهده ی چنین صحنه هایی کاملاً گرفته و غمگین است نبیند. آیا راهی بهتر از راهی که پروین در بیان این شکوه ها در پیش گرفته برای متجلی ساختن احساساتش تواند بود؟
شکواییه های پروین مقوله های دیگری را نیز در بر می گیرد چون روزگار، جور حکام، نبودن انسانیت، وضع بد زنان در گذشته و جز آن. هرچند لحن شاعر در شکواییه هایی از این دست لحنی رسمی است، اما روی هم رفته این نوع از شیوه ی گفتار راه را بر بروز احساسات قبلی شاعر نمی بندد و تأثر و تحسر او را از قبال این اشعار هم می توان دریافت.
وصف های ساده و بی پیرایه ی پروین نیز بارها زمینه ساز بروز احساسات غنایی اوست. در این وصف ها که غالباً مختص احوال و حالات درونی شخصیت های گوناگون اجتماعی است، نه نشانی از خیال پردازی ها و تصویرگری های شاعران متقدم دیده می شود و نه اثری از اغراق های بلند شاعرانه وجود دارد. شاعر که از یان توصیف های ساده به چیزی جز نمایش واقعیت اجتماعی نمی اندیشد به یاری واژگان و تعابیر ساده اما در عین حال فصیح می کوشد چشم خوانندگان اشعارش را به روی واقعیات بگشاید و آن گونه که شایسته است آنان را متأثر سازد. در این قبیل اشعار هم پروین از شیوه مناظره بیشترین بهره را می برد و لحنی داستان گونه به سخن خود می بخشد، چنان که در وصف حال دخترک فقیر به خوبی آن را می توان دید:
دختری خرد به مهمانی رفت
در صف دخترکی چند خزید
آن یک افکند بر ابروی گره
وین یکی جامه به یک سوی کشید
این یکی وصله ی زانوش نمود
وان به پیراهن تنگش خندید
آن ز ژولیدگی مویش گفت
وین ز بی رنگی رویش پرسید
گرچه آهسته سخن می گفتند
همه را گوش فرا داد و شنید
در این چند بیت آغازین این قطعه پروین تنها در پی فراهم آوردن زمینه هایی است تا بتواند زمینه ی سخن گفتن دخترک را مهیا سازد. از این رو تنها اشاره ای به حالات دختران دیگر که از نظر طبقاتی با او تفاوت های زیادی دارند در برخورد با وی می کند. آنچه در حقیقت تحسر و درد دل شاعر است و حاکی از احساسات طبیعی او، حرف هایی است که به تفصیل از زبان آن دخترک فقیر بیان می شود:
گفت خندید به افتاده سپهر
زان شما نیز به من می خندید
ز که رنجد دل فرسوده ی من
باید از گردش گیتی رنجید
چه شکایت کنم از طعنه ی خلق
به من از دهر رسید آنچه رسید
نیستید آگه از این زخم از آنک
مار ادبار شما را نگزید
درزی مفلس و منعم نه یکی است
فقر از بهر من این جامه برید
مادرم دست بشست از هستی
دست شفقت به سر من نکشید
شانه ی موی من انگشت من است
هیچ کس شانه برایم نخرید
هیمه دستم بخراشید سحر
خون به دامانم از آن روی چکید
تلخ بود آنچه به من نوشاندند
می تقدیر بباید نوشید
خوش بود بازی اطفال ولیک
هیچ طفلیم به بازی نگزید
بهره از کودکی آن طفل چه برد
که نه خندید و نه جست و نه دوید
تا پدید آمدم از صرصر فقر
چون پر کاه وجودم لرزید
هرچه بر دوک امل پیچیدم
رشته ای گشت و به پایم پیچید ...
جامه ی عید نکردم در بر
سوی گرمابه نرفتم شب عید
شاخک عمر من از برق و تگرگ
سر نیفراشته بشکست و خمید ...
این ره و رسم قدیم فلک است
که توانگر ز تهیدست برید
خیره از من نرمیدید شما
هر که آفت زده ای دید رمید...
مادری بوسه به دختر می داد
کاش این درد به دل می گنجید
من کجا بوسه ی مادر دیدم
اشک بود آنکه ز رویم بوسید
مادرم گوهر من بود ز دهر
زاغ گیتی گهرم را دزدید
(ص131)
سخن پروین در نمایش احساسات حقیقی خویش گاه شکل روایی به خود می گیرد و شاعر در قالب نقل یک واقعه و از زبان شخصیت های مجازی به برجسته ساختن این قبیل احساسات می پردازد. شعر «کودک آرزومند» نمون ای از این دست اشعار اوست. در این قطعه گفتگویی را میان مرغکی با مادر خود ترتیب می دهد. مرغک کوچک کار مادر را که عمر خود را در سعی و رنج ساختن آشیانه ای سپری کرده نمی پسندند و می گوید که چون نوبت پرواز وی فرا رسد پرواز خواهد کرد و در بند آشیانه نخواهد ماند. مادر که سخن فرزند را حرفی کودکانه می داند در پاسخ وی سخنانی می گوید که بیانگر احساسات لطیف و طبیعی شاعر و نشانه ی نگرانی های واقعی مادری نسبت به فرزند خویش است:
آگاه و آزموده توانی شد آن زمان
کاگه شوی ز فتنه ی دامی و دانه ای...
پرواز کن ولی نه چنان دور ز آشیان
منمای فکر و آرزوی جاهلانه ای
ای نوردیده از همه آفاق خوشتر است
آرامگاه لانه و خواب شبانه ای
هر کس که توسنی کند او را کنند رام
در دست روزگار بود تازیانه ای
بسیار کس ز پای درآورد اسب آز
آن را مگر نبود لگام و دهانه ای
(ص185)
شعر «حدیث مهر» هم که گفتگویی دیگر است میان گنجشکی با کبوتری، در متجلی ساختن احساسات واقعی و شخصی شاعر از قوتی و تأثیری برخوردار است. در اینجا سخن از گنجشکی است که به سراغ کبوتری می آید و از او می خواهد که مدتی آشیانه ی خویش را رها کند و روی به بوستان نهد و لحظه هایی را به شادی و نشاط پردازد. کبوتر می گوید من مادرم و همه ی فکر و اندیشه ام فرزندانم هستند، تو هم اگر روزی مادر شوی و فرزندانی دور و برت را بگیرند حال مرا درک خواهی کرد. کبوتر در ادامه سخن خوشبختی خود را در این می بیند که نگاهبان و پرستار فرزندان خود است و رنج و زحمت مادران را از بهر فرزند شیرین و لذت بخش می داند. سخنان کبوتر در حقیقت سخنان پروین است و بیانگر عاطفه و احساس مادری او:
گفتا حدیث مهر بیاموزدت جهان
روزی تو هم شوی چو من از دوست مادری
گرد تو چون که پر شود از کودکان خرد
جز کار مادران نکنی کار دیگری
روزی که رسم و راه پرستاری ام نبود
می دوختم به سان تو چشمی به منظری...
خوشبخت طایری که نگهبان مرغکی است
سرسبز شاخکی که بچینند از آن بری
فریاد شوق و بازی اطفال دلکش است
وانگه به بام لانه ی خرد محقری
هر چند آشیانه گلین است و من ضیف
باور نمی کنم چو خود اکنون توانگری
ترسم که گر روم، برد این گنج ها کسی
ترسم در آشیانه فتد ناگه آذری
از سینه ام اگر چه ز بس رنج پوست ریخت
ناچار رنجهای مرا هست کیفری
شیرین نشد چو زحمت مادر وظیفه ای
فرخنده تر ندیدم از این هیچ دفتری...
(ص 193)
شعر «آشیان ویران» از جمله اشعار شورانگیز و پراحساس پروین است که تأثیری شگرف در خواننده به جای می گذارد. شاعر در این شعر که در قالب مسمط سروده شده است، از پرنده ای سخن می گوید که صبحگاهان برای تهیه ی غذای جوجه هایش از آشیانه پرواز می کند. چیزی نمی گذرد که هدف تیر صیاد قرار می گیرد. شب هنگام بچه هایش در آشیانه بی مادر و گرسنه به سر می برند، کسی از آنها یادی نمی کند، از بی توشی می میرند و آشیانه شان ویران می شود. مضمون این اشعار آیا چیزی جز واقعیات اجتماعی است؟ شرح واقعه به اندازه ای طبیعی و ملموس است که کمتر کسی است که آن را بخواند و از آن متأثر نشود و اشک اندوه از دیدگان جاری نسازد. اینجاست که هنر شاعر در نمایش دقیق احساسات غنایی و شخصی خود آشکار می شود. حال به نقل یک بند از این مسمط هفت بندی می پردازیم:
آمد شب و تیره گشت لانه
و ان رفته ینامد از سفر باز
کوشید فسونگر زمانه
کز پرده برون نیفتد این راز
طفلان به خیال آب و دانه
خفتند و نخاست دیگر آواز
از بامک آن بلند خانه
کس روز علم نکرد پرواز
یکباره برفت از میانه
آن شادی و شوق و نعمت و ناز
زان گمشدگان نکرد کس یاد
(ص213)
پروین هر چند شاعری ستایشگر نیست، اما سخنش یکباره از ستایش هم خالی نیست، نه ستایش ممدوحان بلکه ستودن فضایل انسانی. شاعر که بخشی از اشعارش از نوع پند و اندرز است بارها به بیان جایگاه علم و دانش و هنر و به طور کلی آنچه که از آن به فضایل انسانی تعبیر می شود، می پردازد. سخن شاعر در چنین مواردی از لحنی غنایی عاری نیست و در حقیقت سخنان او به گونه ای است که پرده از احساس قلبی و حقیقی او بر می دارد. پروین که حاصل سایه افکندن عفریت جهل و نادانی را بر سر مردم جامعه ای که در آن زندگی می کند می بیند می کوشد تا احساس نفرت و دلزدگی خویش را از آن به روشنی بنماید و با برشمردن ثمرهای علم و دانش شور و رغبتی را در مردم نسبت بدان برانگیزد. ناگفته نماند که شیوه ی شاعر در این قبیل اشعار تعلیمی همان شیوه ای است که شاعران اندرزگوی پیشین داشته اند و حتی قالب شعری نیز همان قالب قصیده است. برای نمونه شعر «هنر و علم کیمیاست» را از نظر می گذرانیم:
گوید عارفان هنر و عمل کیماست
وان مس که گشت همسر این کیمیا طلاست
فرخنده طایری که بدین پال و پر پرد
همدوش مرغ دولت وهم عرصه ی هماست...
چون معدن است علم و در آن روح کارگر
پیوند علم و جان سخن کاه و کهرباست
خوش تر شوی به فضل ز لعلی که درزمی است
برترپری به علم زمرغی که در هواست
جان را بلنددار که این است برتری
پستی نه از زمین و بلندی نه از سماست...
جان شاخه ای است میوه ی آن علم و فضل و رای
در شاخه ای نگر که چه خوشرنگ میوه هاست
ای شاخ تازه رس که به گلشن دمیده ای
آن گلبنی که گل ندهد کمتر از گیاست ...
در آسمان علم عمل برترین پر است
در کشور وجود هنر بهترین غذاست
با دانش است فخر نه با ثروت و عقار
تنها هنر تفاوت انسان و چارپاست
جان را هر آنکه معرفت آموخت مردم است
دل را هر آنکه نیک نگه داشت پادشاست
(ص68)
رثا نیز، که در ریف اشعار غنایی است، در سخن پروین برای خود جایی دارد. اگر نگوییم که لحن شاعر در بسیاری از اشعار وی لحن گویندگان رثاگوست، لااقل در شعری که به طور خاص در رثاء پدرش سروده، این لحن آکنده از اندوه و حسرت پروین را می توان دریافت. البته شعر «برای سنگ مزار» هم که شاعر برای خود سروده به دور از یک احساس غنایی نیست و چه زیبا به وصف حالات انسانی می پردازد که گویی با مرگ فاصله ی چندانی ندارند.
شعر پروین در رثای پدر، گفتگوی صمیم دختری است پر احساس با پدری مهربان و اهل فضل که مرگش تأثیری جانکاه بر روح و جان شاعر نهاده است. لحن شاعر در ابیاتی که در سوک پدر و معلم خویش گفته، اگرچه یادآور لحن بسیاری از کسانی است که در ماتم عزیزی ناله سر می دهند، اما شیوه ی بیان و به کارگیری تعابیر فصیح به رثاء او نیز شور و حالی دیگری می بخشد. پروین خیلی خوب توانسته است تأثرات قلبی و حزن و اندوه خود را در قالب یک دسته عبارات ساده و پرسوز به تصویر کشد، به خصوص وقتی که از تنهایی خویش یاد می کند و از شدت اندوه به خود می لرزد و چه بسا آرزوی مرگ می کند. این سخنان پرسوز خالی از تخیلات شاعرانه، تصویری است روشن از احساسات واقعی پروین:
پدر آن تیشه که برخاک تو زد دست اجل
تیشه ای بود که شد باعث ویرانی من
مه گردون ادب بودی و در خاک شدی
خاک زندان تو گشت ای مه زندانی من
رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی
بی تو در ظلمتم ای دیده ی نورانی من
دهر بسیار چو من سر به گریبان دیده ست
چه تفاوت کندش سر به گریبانی من
من پشیمانم از این هستی دور از تو و چشم
هر شبانگاه بگرید به پشیمانی من
عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری
غم تنهایی و مهجوری و حیرانی من
من که قدر گهر پاک تو می دانستم
ز چه مفقود شدی ای گهر کانی من
من یکی مرغ غزلخوان تو بودم چه فتاد
که دگر گوش نداری به نواخوانی من
گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتی ام
ای عجب بعد تو با کیست نگهبانی من
(ص179)
در دیوان پروین به چند عزل نیز بر می خوریم با عنوان «آرزوها» که دارای مضامین عرفانی و تعلیمی است. لحن شاعر در این دسته از اشعار کاملاً لحنی غنایی و پر شور است. آنچه بر قوت این اشعار پروین به لحاظ غنایی بودن می افزاید استفاده از تعابیری است که مناسب اشعار بزمی است چون: مستانه، محبت، عشق، کبوتر، ‌شمع، یاقوت و... البته لحن نرم و ملایم شاعر را نیز در انعکاس احساسات غنایی او در این گونه اشعار نمی توان نادیده گرفت:
ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن
دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
نزد شاهین محبت بی پروبال آمدن
پیش باز عشق، آیین کبوتر داشتن
سوختن، بگداختن چون شمع و بزم افروختن
تن به یاد روی جانان اندر آذر داشتن
هر کجا نور است چون پروانه خود را باختن
هر کجا ناراست خود را چون سمندر داشتن
آب حیوان یافتن بی رنج در ظلمات دل
زان همی نوشیدن و یاد سکندر داشتن...
(ص172)
در پایان این نوشتار ذکر این مطلب ضروری است که سخن پروین با هر مضمونی که باشد از شور غنایی بی بهره نیست و این است رمز تأثیر نیک آن در خواننده.
منابع تحقیق :
1- زرین کوب، عبدالحسین. شعر بی دروغ، شعر بی نقاب، تهران: جاویدان 1363.
2- شمیسا، سیروس. انواع ادبی. تهران: فردوسی، 1376.
3- میرصادقی، میمنت. واژه نامه ی هنر شاعری. تهران: کتاب مهناز، 1373.
منبع: پروین پژوهی

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.