
نویسنده: آنا اسپراول
مترجم: محمدرضا افضلی
مترجم: محمدرضا افضلی
«با همه ی دانش و مهارتی که طی هزاران پرواز در ده سال گذشته کسب کرده ام، امروز به سختی می توانم باور کنم که نخستین پروازم را در ماشینی عجیب و هنگامی که باد با سرعت 43 کیلومتر در ساعت می وزید انجام داده ام، حتی اگر می دانستم این ماشین قبلاً پرواز کرده و ایمنی کافی دارد. پس از سالها تجربه، اکنون از بی باکی و جسارتمان در تلاش برای پرواز با ماشینی جدید و امتحان پس نداده، تحت شرایطی چنان نامساعد، شگفت زده می شوم.»
اورویل رایت، در وصف نخستین پرواز موتوری در کیتی هاک در روز 17 دسامبر 1903
بین سالهای 1903 تا 1908 برادران رایت پروژه ی پرواز بزرگ خود را به هر کسی که فکر می کردند ممکن است به آن توجه نشان دهد، عرضه کردند. دو عامل سبب می شد که برادران رایت زود به نتیجه نرسند. روزنامه نگاران، مقامات دولتی و میلیونها مردم عادی که پرواز برادران رایت را ندیده بودند، باور نمی کردند که آنها پرواز کرده باشند.
همه قبول داشتند که دنیا پر از آدمهای عجیب و غریبی است که ادعا می کنند می توانند مثل فرشته ها پرواز کنند و تا به حال که همه ی این ادعاها دروغ بوده است. پرواز موتوری یکی از دشوارترین کارهایی بود که دانشمندان با آن رو به رو بودند و همه می دانستند که پیشرفت به کندی انجام می شود. در همان سال، حتی پروفسور ساموئل لانگلی نیز دوبار در به پرواز درآوردن ماشین جدید خود شکست خورد.
جهان دیرباوران
کسانی که پرواز برادران رایت را دیده بودند، نظر دیگری داشتند. آنها می توانستند چیزی را که به چشم خود دیده بودند، باور کنند. اما نمی توانستند اهمیت آن را درک کنند.بسیاری از شاهدان پرواز برادران رایت کارگران و مردم عادی بودند. بیشتر آنها سروکاری با دنیای گسترده ی رسانه ها نداشتند، چه رسد به هوانوردی. آنها حتی به درستی نمی دانستند که انسان برای پرواز تلاش می کند. فقط شنیده بودند که یک ثروتمند برزیلی به نام آلبرتو سانتوس دومونت در اطراف برج ایفل پرواز کرده است.
البته آنها این نکته را نیز می دانستند که برادران رایت هم در ماسه زارهای کیتی هاک پرواز می کنند. آنها نمی توانستند تفاوت مهم بین ماشین پرنده ی عجیب و غریب ثروتمند برزیلی را با ماشینی که هوانوردان خودساخته ی هموطنشان ساخته بودند درک کنند. سانتوس دومونت با یکی از جدیدترین ماشینهای سبکتر از هوا پرواز می کرد: بالونی که یک موتور روی آن نصب کرده بودند. هواپیمای برادران رایت نخستین ماشین پرنده موتوری سنگینتر از هوا بود؛ نخستین هواپیمای جهان.
شروعی دوباره
از یک نظر، استقبال نکردن جامعه برای ویلبر و اورویل نوعی موهبت بود. آنها می توانستند باز هم پروازهای خود را ادامه دهند، بدون اینکه کسی مزاحم کارشان بود. در سال 1904 هواپیمایی جدید و قدرتمند به نام فلایر2 ساختند و آن را جانشین هواپیمای درب و داغان، اما پیروزمند فلایر1 کردند. آنها میدان جدیدی نیز برای تمرین پرواز آماده کردند: چراگاهی در فاصله ی دوازده کیلومتری دیتون به نام علفزار هوفمان. در اینجا، در طی دو سال نخست هنر پرواز را در پیش اهل فن به نمایش گذاشتند.دو رشته راه و یک خط آهن از کنار علفزار می گذشت، بنابراین همیشه رهگذرانی بودند که برای تماشای عملیات عجیب آنها توقف کنند. پروازها طولانی تر می شد و برادران رایت برای آنکه بتوانند در محدوده ی میدان تمرین بمانند، دور زدن در هوا را آموختند. اینک آنها در میدان تمرین دور می زدند.
در اواخر تابستان سال 1905، مسافت پرواز برادران رایت به عددی دو رقمی رسید. در سپتامبر، نوه ی فلایر1، یعنی فلایر3 توانسته بود نوزده کیلومتر بدون وقفه پرواز کند. چند روز بیشتر نگذشته بود که این رکورد پیش پا افتاده شد، زیرا فلایر 3 توانست مسافت 38/5 کیلومتر را در 38 دقیقه پرواز کند.
ناظران محلی با خونسردی شاهد دستاوردهای برادران رایت بودند. از همه خونسردتر همسایه ی مجاور آنها، کشاورزی به نام آموس استافر بود. در نظر استافر، برادران رایت هم جزئی از چشم انداز بودند. هنگامی که می دید فلایر در حال پرواز است، می گفت: « خوب بچه ها دوباره مشغول شدند». در گفتگو با یکی از بازدیدکنندگان در سال 1905 خاطرنشان کرد که:« من مشغول پشته کردن ذرتها بودم تا به پای حصار رسیدم و آن چیز عجیب و غریب هنوز داشت در آسمان می چرخید. با خودم فکر کردم هیچ وقت متوقف نمی شود.»
آیا ارتش علاقه ای دارد؟
از دیدگاهی دیگر، بی اعتنایی به موفقیتهای برادران رایت اصلاً موهبت نبود، بلکه آثار زیانباری در پی داشت. برادران رایت می بایست درآمدی برای اداره ی زندگی خود داشته باشند. ویلبر و اورویل اکنون می دانستند ماشینی ارزشمند اختراع کرده اند: ماشینی که می توانست برای تجارت یا برای دولت بسیار سودمند باشد.طبیعتاً می خواستند اولویت استفاده از این اختراع را برای دولت خودشان قائل شوند. آنها به تعدادی از نمایندگان مجلس اعلام کردند ماشینی ساخته اند که در جنگ، برای «دیده وری و پیام رسانی» قابل استفاده است. آیا ارتش به داشتن چنین وسیله ای علاقه مند است؟
تا مدتها واکنش ارتش امریکا شبیه واکنش مطبوعات بود. آنها یک کلمه از این حرفها را باور نکردند. اما در اروپا دولتها تا این اندازه کوته بین نبودند. دولت بریتانیا پرس و جو در مورد آنچه را که برادران رایت در معرض فروش گذاشته بودند، شروع کرد. فرانسوی ها هم از آنها پیروی کردند.
در فرانسه و آلمان، در محافل هوانوردی نیز پرسشهایی مطرح می شد. به تدریج شهرتی که امریکاییها از برادران رایت مضایقه کرده بودند، در خارج از این کشور نصیبشان می شد.
مذاکرات
هوانوردان فرانسوی به اندازه ای به کارهای برادران رایت علاقه مند شدند که فرستاده ای را به دیتون فرستادند تا از نزدیک برادران رایت را ببیند و حقیقت را دریابد. این همان بازدیدکننده ای بود که در سال 1905 با استافر کشاورز گفتگو کرد. فرستاده در پایان سفر خود این پیام را به فرانسه مخابره کرد که«همه ی ادعاها تأیید می شود».چیزی نگذشت که برادران رایت سرگرم مذاکره با فرانسوی ها شدند و در سال 1906، ارتباط با اروپایی ها از این هم فعالتر شد. سال بعد برادران رایت از فرانسه بازدید کردند و سپس به آلمان رفتند. آلمانیهای دوستدار پرواز قبلاً کشتیهای هوایی عظیم زپلین را ساخته بودند؛ اکنون آنها به هواپیما نیز علاقه مند شده بودند!
در همین مدت، ارتش امریکا نیز از خواب بیدار می شد! درست قبل از کریسمس سال 1907، در فراخوانی که آشکارا مخاطبش برادران رایت بودند، از همه ی کسانی که می توانستند ماشین پرنده بسازند خواست تا شرایط خود را بیان کنند.
در اوایل سال 1908 معامله با دولت امریکا و گروهی از بازرگانان تراز اول فرانسوی در آستانه ی انجام بود. اما هر دو گروه می خواستند قبل از رسیدن به توافق نهایی شاهد پرواز ماشین پرنده باشند. بنابراین در ماه مه ویلبر عازم فرانسه شد و اورویل در امریکا ماند تا برای مقامات امریکایی در فورت مِیِر پرواز آزمایشی انجام دهد.
بازدید ویلبر از فرانسه به سفری پیروزمندانه در سرتاسر اروپا تبدیل شد و تا سال 1909 طول کشید. وقتی اورویل به او پیوست، سیر حوادث تغییر کرد.
ویلبر فرانسه را فتح می کند
سفر ویلبر از له مان شروع شد، جایی که در هشتم اوت پروازهای آزمایشی را در یک میدان اسب دوانی محلی آغاز کرد. جمعیتی که برای خوشامد گفتن به او گرد آمده بود، از شدت هیجان از خود بی خود شده بودند. این امریکایی لاغراندام واقعاً می توانست آنچه را وعده داده است انجام دهد؛ او به راستی فاتح آسمان بود! در طی چند روز فرانسه را نیز فتح کرد. او با تواضع، شکیبایی و مهربانی خود، همه را شیفته می کرد.کارگران کارخانه ای که او قطعات هواپیمایش را در آنجا سوار کرد؛ عمیقاً تحت تأثیر روش آزادمنشانه او قرار گرفتند. او همپای کارگران کار می کرد و ناهارش را نیز در کنار آنان می خورد. در همین حین بازرگانان، روزنامه نگاران و هوانوردان در تحسین او با هم رقابت می کردند. خانمها نیز از دیدن هوانورد بی باک با سیمایی لاغر و لبخندی همیشگی مجذوب می شدند. پست نامه های طرفداران او را کیسه کیسه می آورد.
ویلبر ظرفیت خوبی برای این همه شهرت و توجه نشان داد. در ماه سپتامبر، او تا آن حد احساس راحتی می کرد که اعلام کند مادام برگ، همسر یکی از میزبانان فرانسوی او«بانویی شاد و بسیار باهوش است.»
مادام برگ نخستین زنی بود که سوار هواپیما شد. اما چند روز بعد، خبرهایی که از ایالات متحده ی امریکا رسید، به این دوران خوش پایان داد.
منبع: اسپراول، آنا؛ (1385)، برادران رایت: تولد هوانوردی مدرن، محمدرضا افضلی، تهران، مؤسسه فرهنگی فاطمی، چاپ دوم.