نویسنده: دکتر سید حمید روحانی(1)
دادگاه های ویژه، زنگ خطر برای خیانتکاران
ت:آقای منتظری اگر به راستی بر این باور بودند که دادگاه ویژه روحانیت برخلاف قانون اساسی است، در تلفنگرام خود به امام که دنبال دستاویزی برای انصراف امام از تشکیل این دادگاه بودند، چرا روی این موضوع مهم انگشت نگذاشتند که این کار برخلاف قانون اساسی است؟!چرا درتلفنگرام آوردهاند «به نظر اینجانب نیازی به تشکیل دادگاه ویژه نیست»!!؟
ث:درتلفنگرام آقای منتظری به امام گزارش شده است که پنج نفر از فضلا «جهت رسیدگی به مسائل اخلاقی و فکری و نظارت بر اعمال طلاب... تعیین[شدهاند]و قرار شده است با حفظ شئون مورد نظر، مراتب لازم از قبیل تذکرو تهدید و قطع شهریه و محرومیت از دیگر مزایای حوزه و اخراج از مدارس و یا حوزه و یا خلع لباس، با افراد مربوطه»صورت گیرد. آقای منتظری بایسته است پاسخ دهند که این پنج نفر طبق کدام مجوز قانونی و بر پایه چه اصلی از اصول قانون اساسی میتوانستند این مجازات گوناگون از قطع شهریه تا خلع لباس و اخراج از حوزه را انجام دهند؟ چگونه است که دادگاههای ویژه با دستاویزاینکه در قانون پیشبینی نشده است خلاف قانون شمرده میشود، لیکن پنج نفر بدون هیچ مجوز قانونی میتوانند کار قضایی بکنند؟!
ج:اگرتشکیل دادگاه ویژه از دید آقای منتظری برخلاف قانون اساسی است، چگونه او-بنا برادعای خود که در بالا آمد-«با کسب نظر ازحضرت امام نسبت به تعطیل شدن آن اقدام»کرده است؟!تعطیلی یک نهاد غیرقانونی اجازه نمیخواهد، به ویژه اینکه آقای منتظری ادعا دارد که «بله، من در برابر امام خیلی رک و صریح و بیپروا حرف میزدم، انتقاد میکردم و نظریات خود را با صراحت بیان میکردم»!!اکنون باید دید چه شده است که برای تعطیلی یک نهاد غیرقانونی!!کسب نظر میکند؟!
واقعیت این است که آقای منتظری نه دادگاه ویژه را خلاف قانون میانگاشت و نه با ولایت مطلقه فقیه مشکلی داشت، از این رو، میبینیم تا روزی که برمسند قائممقامی تکیه زده بود، هیچگونه سخنی از غیرقانونی بودن دادگاه ویژه مطرح نکرد و در مورد اصل «ولایت مطلقه»نه تنها مسئلهای نداشت، بلکه چنانکه اشاره شد، مشروعیت رئیس جمهور را نیز-به رغم آرای
مردم-به این میدانست که از سوی «ولی فقیه»به او وکالت در انجام امور داده شود.
آنهایی که دیده حقیقتبین دارند و هنوز ذرهای وجدان برای فهم حقیقت مخالفتهای آقای منتظری با نظام جمهوری اسلامی درآنها وجود دارد، به ملت ایران پاسخ دهند چگونه کسی که میگوید:
درحکومت اسلامی هریک از قوه مجریه و قوه قضاییه زیر نظرحاکم که فقیه عادل است انجام وظیفه میکنند و حاکم میتواند هرکه را که صلاح دید عزل و یا محل مأموریتش را تغییر دهد، تغییر محل خدمت لازم نیست دراثرجرم باشد بلکه ممکن است وجود یک خاصی خاص در محل دیگر ضرورت داشته باشد. (2)
و تا روزی که در منصب قائممقام رهبری است به همین اعتبار در اغلب عزل و نصبها دخالت میکند، ولی به محض اینکه صلاحیت تصدی این منصب را از دست میدهد داد از دموکراسی و قانون و حقوق مردم میزند؟ آیا به علم، درایت و فهم چنین کسی که آرا و نظراتش تابع خلع و لباس و پست و مقام است، نباید تردید کرد؟
چگونه کسی تا روزی که بر مسند قدرت است میگوید:
ولایت و حق حاکمیت فقیه از ناحیه امام است و حق حاکمیت امام از ناحیه پیغمبر و حق
حاکمیت پیغمبر از ناحیه خدا و حق حاکمیت خدا بالذات است و از آثار مالکیت تکوینی است که نسبت به همه مخلوقات خود دارد، اگر از طرف خدا یا حاکمی که از طرف خدا ولو با واسطه حاکم قرار داده شده، دستوری صادر شود (چه در مقام قانونگذاری و چه در مقام قضاوت و فصل خدمت )انسان چون خود را وابسته به خدا و ملک خدا میداند، وجدان خودش را موظف به اجرای آن میداند. (3)
چنین آدمی چگونه وجدان خودش را نادیده میگیرد و همان حقی را که خودش برای فقیه اثبات کرده در مورد مسائلی مثل دادگاه ویژه روحانیت مورد تردید قرار میدهد؟!
چگونه میتوان آرا پریشان و گسسته کسی را که تا وقتی در مقام قائممقام رهبری بود میگفت:
حکومت و قانون باید به فقهایی که عادل و آشنا به حوادث و مسائل روز باشند منتهی شود و قوه مجریه هم باید زیر نظر و فرمان آنان باشند و درحقیقت قوه مجریه نمایندگان آنان میباشند، از خود استقلال دارند و قضاوت هم حق فقیه یا منصوب فقیه و از ناحیه او است، پس سه قوه مقننه، مجریه و قضاییه به یکدیگر مربوطند و از یکدیگر جدا نمیباشند و هر سه به فقیه عادل آشنا به مسائل روز منتهی میشوند. (4)
اما وقتی از صلاحیت کسب این مسئولیت افتاد، فقیه را برای تشکیل دادگاه ویژه روحانیت متهم به عمل خلاف قانون اساسی مینماید؛ مبتنی برسلامت عقل و پاکیزگی وجدان دانست؟ گفتارهای پریشان چنین کسی که تا دیروز شأنی برای قانون اساسی، تفکیک قوا، حق انتخاب محل شغل و حق نظر برای مردم قائل نبود، چگونه و براساس چه منطقی قابل تفسیر است؟
ما به همه سرسپردگان آرا و اندیشههای متزلزل آقای منتظری توصیه میکنیم بار دیگر دیدگاههای زیر را که توسط ایشان برای پیشنویس قانون اساسی نگاشته شد و دلدادگانی که آثار وی را گردآوری کردند و آن را نقدی پرمایه، عمیق و حاوی رهنمودها و برداشتهایی
صحیح از اسلام اصیل و استنتاجهای زلال از مکتب انقلابی و انسانساز تشیع و ناشی از عمق بینش اسلامی و درک درست از اصالتهای شیعه و فقاهت کمنظیر وی میدانند؛ بخوانند:
ازآنچه گذشت چند نتیجه به دست میآید:
الف:قوای سهگانه از یکدیگر جدا نیستند و رابطه همه آنها فقیه عادل آشنا به مسائل روز میباشد و اگر بنا است رابط آنها رئیسجمهور باشد پس باید رئیس جمهور فقیه عادل و یا منصوب از ناحیه او باشد.
ب:نمایندگان مجلس که قوه مقننه میباشند یا باید خودشان فقیه عادل آشنا به مسائل روز باشند و یا قانونی را که تصویب میکنند باید به نظر فقیه عادل برسد و او تصویب کند.
ج:رئیسجمهور یا باید فقیه عادل آشنا به مسائل روز باشد و یا از طرف او منصوب شود و زیر نظر او انجام وظیفه کند.
د:حق حکم به انحلال مجلس شورا، توشیح قوانین، فرماندهی نیروهای نظامی، اعلان جنگ، متارکه جنگ، عفو عمومی و یا تخفیف مجازات، مربوط به فقیه عادل آشنا به حوادث و مسائل روز است و اگر بنا است مربوط به رئیسجمهور باشد، پس باید رئیسجمهور فقیه عادل و یا اقلا منصوب از ناحیه او باشد.
ه:قضات یا باید عادل باشند و یا اقلا منصوب از ناحیه او و آشنا به مسائل و احکام اسلام باشند.
6... .
7. چه بهتر که فقیه عادل آشنا به مسائل روز اداره کشور را به شورایی مرکب از سه یا پنج نفر محول کند که زیر نظر او انجام وظیفه کنند زیرا دراین صورت کشورازاستبداد و دیکتاتوری محفوظ تر است.
...
12. درحکومت اسلامی هریک از قوه مجریه و قوه قضاییه زیر نظر حاکم که فقیه عادل است انجام وظیفه میکنند و حاکم میتواند هر که را به صلاحدید، عزل و یا محل
مأموریتش را تغییر دهد. تغییر محل خدمت لازم نیست در اثر جرم باشد بلکه ممکن است وجود یک خاصی خاص در محل دیگر ضرورت داشته باشد(5).
اکنون سرسپردگان به آرا و اندیشههای متزلزل آقای منتظری، به ملت ایران پاسخ دهند کدام رأی منتظری مبتنی بر اسلام اصیل و منطبق بر استنتاجهای زلال مکتب انقلابی و انسانساز تشیع است؟!آنجا که حکم فقیه را در راستای طولی حکم امام، پیامبر و خدا میبیند و همه نهادهای حکومتی را منصوب به فقیه میداند واستقلال رأی برای هیچیک از قوا قائل نیست و یا آنجا که حتی حق تشکیل یک دادگاه معمولی را نیز برای فقیه قائل نیست؟!!
مشکل ریشهای آقای منتظری و منتظریها به منیت و کیش شخصیت بر میگردد، آنگاه که پدیده، نهاد و قانونی را با منافع شخصی، فامیلی و باندی ناسازگار ببینند و یا دستشان از قدرت و منصب کوتاه گردد و از این نمد، کلاهی به آنان نرسد، آتش از درون آنان شعله میکشد. اینجاست که به یاد مردم، قانون، دموکراسی، اصول اسلامی، حقوق انسانی و... افتاده، برای اسلام اشک تمساح میریزند، برای انقلاب آه و ناله سر میدهند، به قانون شکنیها انتقاد دارند، به کاستیها و گرانیها و کمبودها اعتراض میکنند و از مردم، فراوان دم میزنند؛ لیکن ریشه همه این مخالفخوانیها و سیاهنماییها، خودبینی و منیت است:«من، دفتر من، داماد من، برادر داماد من، علاقهمندان من، من و... »!
نگارنده به یاد دارد که درسال (1367)در نامهای به امام این نکته را یادآور شد که اگر روحانیان دررفتارو کردارخود تجدیدنظر نکنند و در صدد اصلاح خود نباشند، ما در آینده منتظریهایی خواهیم داشت. این پیشبینی متأسفانه امروز بیش از گذشته خود را نشان داد. آنهایی که با نامه سرگشاده به مقام معظم رهبری، آتش فتنه را شعلهور ساختند، کسانی که اطلاعیههای پیاپی دنبال به راه انداختن جنگ داخلی بودند، عناصری که با جوسازی و هوچیبازی آرای (40)میلیونی ملت ایران را زیر سؤال بردند، ورشکستههایی که با نشخوار شایعهپراکنیهای ضدانقلاب، آب به آسیاب دشمن ریختند و به اسلام و نظام خیانت کردند، همه و همه از شیفتگان قدرت و تشنگان شهرت بودند-و هستند-ریشه همه این جاروجنجالها، هوچیبازیها و فتنهگریها، جاهطلبی و مقام پرستی است. حضرات آنگاه که میبینند در قدرت سهمی ندارند و نظام جمهوری اسلامی بدن آنها پایدار واستوار است و خواب سهیم شدن در رهبری تعبیر نشده است، به خشم و کین میآیند و به فتنهگری و آتشافروزی دست میزنند. ورشکستههایی که میبینند مردم به آنان رأی نداده و آنان را شایسته و سزاوار مسئولیت در نظام جمهوری اسلامی نیافتهاند، آتش انتقام از درونشان شعله میکشد و دود آن به چشم ملت ایران میرود. برخی از این سردمداران خودپرست که امروز شایعهسازی دشمنان مبنی بر بد رفتاری در زندانها را در نامههای
زهرآگین خود با آب و تاب فراوان انتشار میدهند، دیروز که مسئولیتی داشتند، در جریان سوءقصدی که به آنان شد، خود در زندان حضور مییافتند و شکنجه متهمان به سوء قصد را از نزدیک نظارت میکردند، امیدوارم ناگزیر نشوم که آن را برملا کنم و خباثت برخی از این سران فتنه را به نمایش بگذارم.
امام(سلامالله)باتوجه به این خباثتها و رذالتهای درونی انسانها، هشدار دادند:
... اگرانسان خباثت را از نهادش بیرون نکند. هرچه درس بخواند و تحصیل کند، نه تنها فایدهای برآن مترتب نمیشود، بلکه ضررها دارد. علم وقتی دراین مرکز خبیث وارد شد. شاخ و برگ خبیث به بار آورده، شجره خبیثه میشود. هرچه این مفاهیم در قلب سیاه و غیرمهذب انباشته گردد، حجاب زیادتر میشود، درنفسی که مهذب نشده علم، حجاب ظلمانی است. العلم هوالحجاب الاکبر. لذا شرعالم فاسد برای اسلام از همه شرور خطرناکتر و بیشتر است. علم نور است ولی در دل سیاه و قلب فاسد دامنه ظلمت و سیاهی را گستردهتر میسازد... این اصطلاحات خشک اگر بدون تقوا و تهذیب نفس باشد، هرچه بیشتر در ذهن انباشته گردد، کبر و نخوت در دایره نفس بیشتر توسعه مییابد و عالم تیرهبختی که باد نخوت بر او چیره شده، نمیتواند خود و جامعه را اصلاح نماید و جز زیان برای اسلام و مسلمین نتیجهای به
بار نمیآورد.
... من نمیدانم این اختلافات، چند دستگیها و جبههبندیها برای چه میباشد؟ اگر برای دنیاست، شما که دنیا ندارید، تازه اگر از لذایذ و منافع دنیوی هم برخوردار بودید، جای اختلاف نبود، مگر اینکه روحانی نباشید و از روحانیت فقط عبا و عمامه به ارث برده باشید. روحانیای که با ماوراءالطبیعه ارتباط دارد، روحانیای که از تعالیم زنده و صفات سازنده اسلام برخورداراست،روحانیای که خود را پیرو شیعه علیابن ابیطالب-علیهالسلام-میداند، ممکن نیست به مشتهیات دنیا توجهی داشته باشد، چه رسد که به خاطر دنیا اختلاف راه بیندازد... (6)
اعاذنا اللّه من شرور انفسنا
ت:آقای منتظری اگر به راستی بر این باور بودند که دادگاه ویژه روحانیت برخلاف قانون اساسی است، در تلفنگرام خود به امام که دنبال دستاویزی برای انصراف امام از تشکیل این دادگاه بودند، چرا روی این موضوع مهم انگشت نگذاشتند که این کار برخلاف قانون اساسی است؟!چرا درتلفنگرام آوردهاند «به نظر اینجانب نیازی به تشکیل دادگاه ویژه نیست»!!؟
ث:درتلفنگرام آقای منتظری به امام گزارش شده است که پنج نفر از فضلا «جهت رسیدگی به مسائل اخلاقی و فکری و نظارت بر اعمال طلاب... تعیین[شدهاند]و قرار شده است با حفظ شئون مورد نظر، مراتب لازم از قبیل تذکرو تهدید و قطع شهریه و محرومیت از دیگر مزایای حوزه و اخراج از مدارس و یا حوزه و یا خلع لباس، با افراد مربوطه»صورت گیرد. آقای منتظری بایسته است پاسخ دهند که این پنج نفر طبق کدام مجوز قانونی و بر پایه چه اصلی از اصول قانون اساسی میتوانستند این مجازات گوناگون از قطع شهریه تا خلع لباس و اخراج از حوزه را انجام دهند؟ چگونه است که دادگاههای ویژه با دستاویزاینکه در قانون پیشبینی نشده است خلاف قانون شمرده میشود، لیکن پنج نفر بدون هیچ مجوز قانونی میتوانند کار قضایی بکنند؟!
ج:اگرتشکیل دادگاه ویژه از دید آقای منتظری برخلاف قانون اساسی است، چگونه او-بنا برادعای خود که در بالا آمد-«با کسب نظر ازحضرت امام نسبت به تعطیل شدن آن اقدام»کرده است؟!تعطیلی یک نهاد غیرقانونی اجازه نمیخواهد، به ویژه اینکه آقای منتظری ادعا دارد که «بله، من در برابر امام خیلی رک و صریح و بیپروا حرف میزدم، انتقاد میکردم و نظریات خود را با صراحت بیان میکردم»!!اکنون باید دید چه شده است که برای تعطیلی یک نهاد غیرقانونی!!کسب نظر میکند؟!
واقعیت این است که آقای منتظری نه دادگاه ویژه را خلاف قانون میانگاشت و نه با ولایت مطلقه فقیه مشکلی داشت، از این رو، میبینیم تا روزی که برمسند قائممقامی تکیه زده بود، هیچگونه سخنی از غیرقانونی بودن دادگاه ویژه مطرح نکرد و در مورد اصل «ولایت مطلقه»نه تنها مسئلهای نداشت، بلکه چنانکه اشاره شد، مشروعیت رئیس جمهور را نیز-به رغم آرای
مردم-به این میدانست که از سوی «ولی فقیه»به او وکالت در انجام امور داده شود.
آنهایی که دیده حقیقتبین دارند و هنوز ذرهای وجدان برای فهم حقیقت مخالفتهای آقای منتظری با نظام جمهوری اسلامی درآنها وجود دارد، به ملت ایران پاسخ دهند چگونه کسی که میگوید:
درحکومت اسلامی هریک از قوه مجریه و قوه قضاییه زیر نظرحاکم که فقیه عادل است انجام وظیفه میکنند و حاکم میتواند هرکه را که صلاح دید عزل و یا محل مأموریتش را تغییر دهد، تغییر محل خدمت لازم نیست دراثرجرم باشد بلکه ممکن است وجود یک خاصی خاص در محل دیگر ضرورت داشته باشد. (2)
و تا روزی که در منصب قائممقام رهبری است به همین اعتبار در اغلب عزل و نصبها دخالت میکند، ولی به محض اینکه صلاحیت تصدی این منصب را از دست میدهد داد از دموکراسی و قانون و حقوق مردم میزند؟ آیا به علم، درایت و فهم چنین کسی که آرا و نظراتش تابع خلع و لباس و پست و مقام است، نباید تردید کرد؟
چگونه کسی تا روزی که بر مسند قدرت است میگوید:
ولایت و حق حاکمیت فقیه از ناحیه امام است و حق حاکمیت امام از ناحیه پیغمبر و حق
حاکمیت پیغمبر از ناحیه خدا و حق حاکمیت خدا بالذات است و از آثار مالکیت تکوینی است که نسبت به همه مخلوقات خود دارد، اگر از طرف خدا یا حاکمی که از طرف خدا ولو با واسطه حاکم قرار داده شده، دستوری صادر شود (چه در مقام قانونگذاری و چه در مقام قضاوت و فصل خدمت )انسان چون خود را وابسته به خدا و ملک خدا میداند، وجدان خودش را موظف به اجرای آن میداند. (3)
چنین آدمی چگونه وجدان خودش را نادیده میگیرد و همان حقی را که خودش برای فقیه اثبات کرده در مورد مسائلی مثل دادگاه ویژه روحانیت مورد تردید قرار میدهد؟!
چگونه میتوان آرا پریشان و گسسته کسی را که تا وقتی در مقام قائممقام رهبری بود میگفت:
حکومت و قانون باید به فقهایی که عادل و آشنا به حوادث و مسائل روز باشند منتهی شود و قوه مجریه هم باید زیر نظر و فرمان آنان باشند و درحقیقت قوه مجریه نمایندگان آنان میباشند، از خود استقلال دارند و قضاوت هم حق فقیه یا منصوب فقیه و از ناحیه او است، پس سه قوه مقننه، مجریه و قضاییه به یکدیگر مربوطند و از یکدیگر جدا نمیباشند و هر سه به فقیه عادل آشنا به مسائل روز منتهی میشوند. (4)
اما وقتی از صلاحیت کسب این مسئولیت افتاد، فقیه را برای تشکیل دادگاه ویژه روحانیت متهم به عمل خلاف قانون اساسی مینماید؛ مبتنی برسلامت عقل و پاکیزگی وجدان دانست؟ گفتارهای پریشان چنین کسی که تا دیروز شأنی برای قانون اساسی، تفکیک قوا، حق انتخاب محل شغل و حق نظر برای مردم قائل نبود، چگونه و براساس چه منطقی قابل تفسیر است؟
ما به همه سرسپردگان آرا و اندیشههای متزلزل آقای منتظری توصیه میکنیم بار دیگر دیدگاههای زیر را که توسط ایشان برای پیشنویس قانون اساسی نگاشته شد و دلدادگانی که آثار وی را گردآوری کردند و آن را نقدی پرمایه، عمیق و حاوی رهنمودها و برداشتهایی
صحیح از اسلام اصیل و استنتاجهای زلال از مکتب انقلابی و انسانساز تشیع و ناشی از عمق بینش اسلامی و درک درست از اصالتهای شیعه و فقاهت کمنظیر وی میدانند؛ بخوانند:
ازآنچه گذشت چند نتیجه به دست میآید:
الف:قوای سهگانه از یکدیگر جدا نیستند و رابطه همه آنها فقیه عادل آشنا به مسائل روز میباشد و اگر بنا است رابط آنها رئیسجمهور باشد پس باید رئیس جمهور فقیه عادل و یا منصوب از ناحیه او باشد.
ب:نمایندگان مجلس که قوه مقننه میباشند یا باید خودشان فقیه عادل آشنا به مسائل روز باشند و یا قانونی را که تصویب میکنند باید به نظر فقیه عادل برسد و او تصویب کند.
ج:رئیسجمهور یا باید فقیه عادل آشنا به مسائل روز باشد و یا از طرف او منصوب شود و زیر نظر او انجام وظیفه کند.
د:حق حکم به انحلال مجلس شورا، توشیح قوانین، فرماندهی نیروهای نظامی، اعلان جنگ، متارکه جنگ، عفو عمومی و یا تخفیف مجازات، مربوط به فقیه عادل آشنا به حوادث و مسائل روز است و اگر بنا است مربوط به رئیسجمهور باشد، پس باید رئیسجمهور فقیه عادل و یا اقلا منصوب از ناحیه او باشد.
ه:قضات یا باید عادل باشند و یا اقلا منصوب از ناحیه او و آشنا به مسائل و احکام اسلام باشند.
6... .
7. چه بهتر که فقیه عادل آشنا به مسائل روز اداره کشور را به شورایی مرکب از سه یا پنج نفر محول کند که زیر نظر او انجام وظیفه کنند زیرا دراین صورت کشورازاستبداد و دیکتاتوری محفوظ تر است.
...
12. درحکومت اسلامی هریک از قوه مجریه و قوه قضاییه زیر نظر حاکم که فقیه عادل است انجام وظیفه میکنند و حاکم میتواند هر که را به صلاحدید، عزل و یا محل
مأموریتش را تغییر دهد. تغییر محل خدمت لازم نیست در اثر جرم باشد بلکه ممکن است وجود یک خاصی خاص در محل دیگر ضرورت داشته باشد(5).
اکنون سرسپردگان به آرا و اندیشههای متزلزل آقای منتظری، به ملت ایران پاسخ دهند کدام رأی منتظری مبتنی بر اسلام اصیل و منطبق بر استنتاجهای زلال مکتب انقلابی و انسانساز تشیع است؟!آنجا که حکم فقیه را در راستای طولی حکم امام، پیامبر و خدا میبیند و همه نهادهای حکومتی را منصوب به فقیه میداند واستقلال رأی برای هیچیک از قوا قائل نیست و یا آنجا که حتی حق تشکیل یک دادگاه معمولی را نیز برای فقیه قائل نیست؟!!
مشکل ریشهای آقای منتظری و منتظریها به منیت و کیش شخصیت بر میگردد، آنگاه که پدیده، نهاد و قانونی را با منافع شخصی، فامیلی و باندی ناسازگار ببینند و یا دستشان از قدرت و منصب کوتاه گردد و از این نمد، کلاهی به آنان نرسد، آتش از درون آنان شعله میکشد. اینجاست که به یاد مردم، قانون، دموکراسی، اصول اسلامی، حقوق انسانی و... افتاده، برای اسلام اشک تمساح میریزند، برای انقلاب آه و ناله سر میدهند، به قانون شکنیها انتقاد دارند، به کاستیها و گرانیها و کمبودها اعتراض میکنند و از مردم، فراوان دم میزنند؛ لیکن ریشه همه این مخالفخوانیها و سیاهنماییها، خودبینی و منیت است:«من، دفتر من، داماد من، برادر داماد من، علاقهمندان من، من و... »!
نگارنده به یاد دارد که درسال (1367)در نامهای به امام این نکته را یادآور شد که اگر روحانیان دررفتارو کردارخود تجدیدنظر نکنند و در صدد اصلاح خود نباشند، ما در آینده منتظریهایی خواهیم داشت. این پیشبینی متأسفانه امروز بیش از گذشته خود را نشان داد. آنهایی که با نامه سرگشاده به مقام معظم رهبری، آتش فتنه را شعلهور ساختند، کسانی که اطلاعیههای پیاپی دنبال به راه انداختن جنگ داخلی بودند، عناصری که با جوسازی و هوچیبازی آرای (40)میلیونی ملت ایران را زیر سؤال بردند، ورشکستههایی که با نشخوار شایعهپراکنیهای ضدانقلاب، آب به آسیاب دشمن ریختند و به اسلام و نظام خیانت کردند، همه و همه از شیفتگان قدرت و تشنگان شهرت بودند-و هستند-ریشه همه این جاروجنجالها، هوچیبازیها و فتنهگریها، جاهطلبی و مقام پرستی است. حضرات آنگاه که میبینند در قدرت سهمی ندارند و نظام جمهوری اسلامی بدن آنها پایدار واستوار است و خواب سهیم شدن در رهبری تعبیر نشده است، به خشم و کین میآیند و به فتنهگری و آتشافروزی دست میزنند. ورشکستههایی که میبینند مردم به آنان رأی نداده و آنان را شایسته و سزاوار مسئولیت در نظام جمهوری اسلامی نیافتهاند، آتش انتقام از درونشان شعله میکشد و دود آن به چشم ملت ایران میرود. برخی از این سردمداران خودپرست که امروز شایعهسازی دشمنان مبنی بر بد رفتاری در زندانها را در نامههای
زهرآگین خود با آب و تاب فراوان انتشار میدهند، دیروز که مسئولیتی داشتند، در جریان سوءقصدی که به آنان شد، خود در زندان حضور مییافتند و شکنجه متهمان به سوء قصد را از نزدیک نظارت میکردند، امیدوارم ناگزیر نشوم که آن را برملا کنم و خباثت برخی از این سران فتنه را به نمایش بگذارم.
امام(سلامالله)باتوجه به این خباثتها و رذالتهای درونی انسانها، هشدار دادند:
... اگرانسان خباثت را از نهادش بیرون نکند. هرچه درس بخواند و تحصیل کند، نه تنها فایدهای برآن مترتب نمیشود، بلکه ضررها دارد. علم وقتی دراین مرکز خبیث وارد شد. شاخ و برگ خبیث به بار آورده، شجره خبیثه میشود. هرچه این مفاهیم در قلب سیاه و غیرمهذب انباشته گردد، حجاب زیادتر میشود، درنفسی که مهذب نشده علم، حجاب ظلمانی است. العلم هوالحجاب الاکبر. لذا شرعالم فاسد برای اسلام از همه شرور خطرناکتر و بیشتر است. علم نور است ولی در دل سیاه و قلب فاسد دامنه ظلمت و سیاهی را گستردهتر میسازد... این اصطلاحات خشک اگر بدون تقوا و تهذیب نفس باشد، هرچه بیشتر در ذهن انباشته گردد، کبر و نخوت در دایره نفس بیشتر توسعه مییابد و عالم تیرهبختی که باد نخوت بر او چیره شده، نمیتواند خود و جامعه را اصلاح نماید و جز زیان برای اسلام و مسلمین نتیجهای به
بار نمیآورد.
... من نمیدانم این اختلافات، چند دستگیها و جبههبندیها برای چه میباشد؟ اگر برای دنیاست، شما که دنیا ندارید، تازه اگر از لذایذ و منافع دنیوی هم برخوردار بودید، جای اختلاف نبود، مگر اینکه روحانی نباشید و از روحانیت فقط عبا و عمامه به ارث برده باشید. روحانیای که با ماوراءالطبیعه ارتباط دارد، روحانیای که از تعالیم زنده و صفات سازنده اسلام برخورداراست،روحانیای که خود را پیرو شیعه علیابن ابیطالب-علیهالسلام-میداند، ممکن نیست به مشتهیات دنیا توجهی داشته باشد، چه رسد که به خاطر دنیا اختلاف راه بیندازد... (6)
اعاذنا اللّه من شرور انفسنا
پی نوشت ها :
1-مورخ انقلاب اسلامی.
2-گذری بر زندگی و اندیشه های فقیه عالیقدر آیت اللّه منتظری، به کوشش مصطفی ایزدی (تهران:نهضت زنان مسلمان، 1359)، ص 278.
3-مصطفی ایزدی، همان، ص 275.
4-همان، ص 275 و 276.
5-مصطفی ایزدی، همان، ص 278-276(شماره گذاری حروفی و عددی در متن است و هیچ دخل و تصرفی در آن صورت نگرفته است.)
6-امام خمینی، مبارزه با نفس یا جهاد اکبر.