«سنهدرین»(1) به معناى عام آن، عبارت است از «سینودس » یا عالیترین انجمن دینى یهود که شبیه سینودس در مجامع مسیحی است. صحبت در این باره احتیاج به بینش و آگاهى بیشترى از سوى خوانندگان امروز عرب دارد. چرا که سنهدرین در رابطه با «دانشوران صهیون» روزگار ما از اهمیت پنهان فوق العاده اى برخوردار است. حتى می توان گفت که دانشوران صهیون و سنهدرین دو واژه مترادف هستند و یک مفهوم دارند.
منشأ این ایده، سایه ها، آرزوها و نخستین تپش معنوى آن، همه و همه به عزرا و نحمیا باز مى گردد. اما پیدایش سنهدرین تحت نامی که ریشه ی یونانى دارد در اثناى جنگهاى مکابى و یا اندکی پیش از آن بود. در آن زمان یهودیها چنان که گفتیم- از دو طرف شدیداً زیر فشار بودند: بطالسه ی مصر و سلوکیهاى سوریه. گفتیم که یهودیها هرگاه با مشکلات و مصیبتهاى سختى مواجه مى شدند و آنها را در آستانه ی نابودى و ریشه کن شدن قرار مى داد، با تمام نیروى خود به حماسه پردازى روی مى آوردند تا بدین وسیله روحیه ی توده یهود و رجال آنها را تقویت کنند. این امر سبب شد تا در میان آنها اساطیر و داستانهاى عجیب و غریب به وجود آید. بعد از بازگشت از اسارت، این گرایش مرحله به مرحله بویژه در خلال جنگهاى مکابى، در یهود شدّت گرفت. کما این که در امور خود نیز بیش از پیش به ریاکارى و دو پهلویى روى آوردند: گاه آشکار بود و گاه پوشیده، گاه پیدا و گاه ناپیدا، گاه در پرده و گاه بى پرده. و هدفشان از این کار ترسانیدن دشمنان پیرامون خود بود؛ دشمنانى که پایان ناپذیر بودند چرا که درنده خویى یهود پایان ناپذیر است.
در این جا به این حقیقت اشاره کردیم چون سنهدرین از همان آغاز با این ویژگى گمراه کننده عجین شده بود. رومیها در کار این انجمن حیران مانده بودند و همین انجمن بود که حضرت عیسى را محاکمه کرد که داستان آن بتفصیل در انجیل آمده است. البته، همان طور که تاریخ نگار یهود، یوسفوس مى گوید، سنهدرین در سال 57ق.م. در بیت المقدس منحل شد. زیرا رومیها خواهان از میان برداشتن این نهاد و زدودن آثار و نشانه هاى آن بودند؛ لیکن این مجمع بعد از انحلال خود توانست مخفیانه به موجودیت خویش ادامه دهد. از همین سنهدرین بود که جریانهاى عجیب و غریب و بذرهاى سازمانهاى سرّى که اوصاف آنها را در پروتکلهاى دانشوران صهیون مى یابید، سر برداشت.
این است معناى دیروز و امروز سنهدرین: در گذشته عبارت بود از عالیترین مجمع دینى که سیاست با تاروپود آن عجین شده بود، امروز نیز همان است و هیچ تغییرى در آن به وجود نیامده است. آنچه در این جا براى ما اهمیّت دارد این است که حتى جنبه ی دینى سنهدرین نیز آلت سیاست است: سنهدرین عامل پیوند یهود در سراسر جهان است. سنهدرین رشته ی ناپیدایى است که پروتکلها و اجراى آنها را زیر سیطره خود دارد. به نظر نویسندگان و تحلیلگران سیاسى که در مسائل یهود تحقیق مى کنند، معناى سنهدرین از همان سده هاى گذشته بویژه از سده هفدهم تا به امروز عبارت است از هیأت عالى سرّى یهود که نه جاى آن معلوم است و نه اعضاى آن. کوتاه سخن آن که:
1- نویسندگان یهود سعی مى کنند نقطه ی شروع سنهدرین را دست کم بعد از بازگشت از اسارت تعیین کنند. بعضى از آنها این نقطه را در خلال دوره ی اسارت مى دانند. بعد از بازگشت از اسارت دو هیأت به چشم مى خورد: نظام هیأت عالى یهود- یعنى سنهدرین- و نظام کنیسه. شالوده نظام اخیر تماماً به عزرا و نحمیا نسبت داده مى شود. پیدایش کنیسه آشکار بود، اما سنهدرین این طور نبود، بلکه گاه آشکار و گاه پنهان بود؟ گاه دچار ضعف مى شد و زمانى قدرت مى گرفت. از همین سنهدرین است که بذرهاى تلمود و سپس قباله به وجود مى آید.
2- ا. کُهِن، نویسنده کتاب گنجینه اى از تلمود، مى گوید بعد از اسارت قشرکاتبان، که وصفشان گذشت، ظهور کردند و سپس سنهدرین پدید آمد. کهن سنهدرین را این گونه معرفى مى کند: «سنهدرین هیأت دیگرى است که سرپرستی و رسیدگى به امور یهود در سرزمین «یهودیه»(2) را به عهده داشت. او همچنین مى گوید ریاست این انجمن را پنج جفت رئیس،(3)، متوالیاً به عهده داشتند؟ زیرا ریاست به دو نفر دو نفر واگذار مى شد نه یک نفر یک نفر. این دو نفر رئیس با هم کار مى کردند. آخرین رؤساى انجمن، هِلّیل(4) و شمّاى(5) بودند که در عصر حضرت مسیح می زیستند. از این مطلب نتیجه گرفته مى شود که سنهدرین در بیت المقدس بیشتر از یک قرن دوام نیاورد. منظور کهن موجودیت به رسمیت شناخته شده سنهدرین از سوى رومیهاست. از آن به بعد این انجمن به فعالیت مخفى روى مى آورد.
3- به یکى از این دو رئیس «ناسى»(6) مى گفتند که به معناى رئیس است. همتاى او «آو بِت دین» یعنى رئیس دادگاه. اولى مرتبه اش بالاتر از دوّمی بود. (7) بعد از پایان کار سنهدرین در بیت المقدس اطلاق لقب «ناسى» بر دیگر بزرگ یهود منحصر به عده قلیلى شد.(8) کهن، سپس درباره سنهدرین مى گوید: تحقیقات جدید تاریخى مى گوید که سنهدرین در ابتدا هیأتى متشکل از گاه مذهبیها و غیر مذهبیها بود و سپس بر اثر اختلاف عقیده اعضاى آن به دو شاخه تقسیم شد و آنان دو حزب را به وجود آوردند. کاهنان راهى را در پیش گرفتند که اندیشه ی هلنى همسویى داشت هر چند این روش با اخلاص تام در برابر تورات جور درنمى آمد. لائیکها از نسل عزراى کاتب بودند و به تورات سخت پایبند؛ پیشوایان ربّی یاربن این عده همانهایند که به «غیوران» (افراطیهاى متعصب و سختگیر در دین) شهرت دارند. انشعاب یاد شده در زمان وقوع انقلاب مکابى از بین رفت، ولى با پایان یافتن این انقلاب، بویژه زمانى که یوحنا هیرکانوس مکابى(9) بر تخت سلطنت جلوس کرد(135-105ق.م.)، انشعاب و دو دستگی با شدّت و حدّت بیشترى از سرگرفته شد.
4- این جدایى و دو دستگى روزبه روز گسترده مى شد تا جایى که به پیدایش دو حزب بزرگ یهودى یعنى صدوقیان و فریسیان انجامید. فریسیان به همراه عشاریم در برابر مسیح به مقاومت برخاستند و در اناجیل از آنها یاد شده است. کُهِن درباره این دو حزب مى گوید: «یکى از تفاوتهاى این دو حزب با هم که در تاریخ یهود اهمیت دارد این است که فریسیان براى مردم اوامر و نواهى و احکامى آوردند که از اسلاف خود به ارث برده بردند، اما این احکام و اوامر و نواهى در شریعت موسى مکتوب و مدوّن نبود. صدوقیان در این زمینه با فریسیان به مخالفت برخاستند و گفتند: ما فقط وظیفه داریم آنچه را که در متن مدوّن آمده است رعایت کنیم و از سنتهاى شفاهی به جا مانده از پدران و نیاکان پیروى نمی کنیم. این موضوع سبب پدید آمدن اختلاف شدیدى میان دو گروه شد».
5- کُهِن سخن خود را چنین ادامه مى دهد: «این کشمکش پیرامون صحت تورات شفاهى مدافعان این نظر را بر آن داشت تا بار دیگر به بررسى دقیق تورات روى آورند. آنها به این نتیجه رسیدند که تورات سماعی شفاهى جزء مکمّل تورات مکتوب است؟ زیرا منشأ هر دوى آنها یکى است. این درگیرى در را به روى پیدایش و رشد تلمود گشود.
6- سخن ا. کهن در بند پیشین(4) کاملاً روشن و آشکار است؟ زیرا فریسیان که فقط پندارها و خیالات مبالغه آمیز خودشان را می پسندیدند حتی در برابر مسیح که پس از مدتى ظهور کرد و با آنان به زبان خوش و منطقى محاجّه مى نمود، سر تسلیم فرود نیاوردند. در این جا این سؤال پیش مى آید که: چرا تمام اینها پیش از ظهور مسیح اتفاق افتاده است، پس چرا در اناجیل و کتب عهد جدید از تلمود یاد نشده است؟ چنانچه نخستین بذرهاى تلمود در این جا فضاى معنوى آن از همان روزگار اسارت بوده باشد نتیجه مى گیریم که تکامل آن که به پندار فریسیان براساس شریعت شفاهی به جا مانده از عهد موسی صورت پذیرفته است یکباره و یا در یک قرن انجام نگرفته بلکه- چنان که خواهیم دید- پنج یا شش قرن طول کشیده است. در پى ویرانى بیت المقدس سال هفتاد میلادى علما یا احبار فریسى یهود به «یبنه» یا ل«یَبنا » (روستایى است نزدیک یافا) و از آن جا به طبریه و سپس عراق رفتند. این همه در حالى بود که دانشمندان فریسى فعالیت خود را بر اساس روایات شفاهى ادامه و توسعه مى دادند و از آن جا که در ابتداى دوره مسیحیت همچنان در راه بودند، واژه تلمود هنوز کاملاً جا نیفتاده بود. از این رو نام آن نه در گفتگوهاى میان مسیح و فریسیان آمده است و نه بعدها در اناجیل. علاوه بر این، مسأله ی تلمود فقط به گروهى از یهود مربوط مى شد نه همه ی آنها، حال آن که گفتگوها بر محور «ناموس» و «پیامبران»، یا به تعبیر جامع این دو، بر محور شریعت موسوى مى چرخید.
ممکن است مطرح کنید که: بنابراین، انتظار مى رود نام و یاد تلمود در قرآن کریم یا احادیث شریف آمده باشد چون اسلام چندین قرن بعد از مسیحیت ظهور کرد، در صورتى که نه در قرآن کریم از تلمود یاد شده است و نه در احادیث نبوى. پاسخ این است که یهودیها تلمود را کتابى به شمار آورده اند که شامل تورات شفاهى است و تورات شفاهى چیزى است که آنها مجدّانه سعى، مى کردند آن را در انحصار خود نگه دارند و نگذارند دیگران از محتواى آن آگاه شوند مگر مطالبى که فکر مى کردند در جهت تأیید خیالپردازیها یا تمایلات آنهاست. احتمالاً زمانى هم که به تعلیم و تعلّم تلمود مشغول بودند آن را مثل تورات در دسترس عموم قرار ندادند. منشأ تلمود و منشأ کتابهاى دینى موسوم به «آپوکریف» نزدیک به هم است. آپوکریف به معناى نوشته هاى پنهانى یا پوشیده است در صورتی که هیچ چیز در اینها وجود ندارد که موجب پنهان کردن و پوشاندن آنها شود؛ گو این که هیچ یک از مسیحیان آن روزگار و امروز محتواى این نوشته ها را قبول ندارند و به آن عمل نمی کنند. بنابراین، تلمود در زمان ظهور اسلام در اوایل قرن هفتم میلادى چیزى نبود که یهودیها خواهان پخش آن در میان مردم باشند، بویژه آن که هیچ غیر یهودى را از مطالب تلمود آگاه نمی کردند، مگر به آن دسته از داستانها و اساطیر آن که شفاهى و دهان به دهان نقل مى کردند. کار جمع آورى و نگارش و شرح و تبویب تلمود در واقع اندکى پیش از دوره اسلامى تکمیل شد.
تلمود به معناى «تعلیم» است. پیش ازآن که این کلمه کاملاً جا بیفتد دو کلمه ی دیگر وجود داشت که شالوده کلمه ی تلمود بود. این دو کلمه عبارت است از: «مشنا» و «گمارا». اساس مشنا شریعت شفاهیِ موروث از موسى است و گمارا شرح مشنا. در ابتدا تعلیم «مشنا» مى گفتند یعنى تعلیم تورات شفاهی و این نخستین کار بود. بعد از این مرحله، یهود به شرح مشنا احتیاج پیدا کردند و دین ترتیب گمارا یا تکمله به وجود آمد و این دوّمین کار بود. سپس بر مجموع مشنا و گمارا واژه «تلمود تورات»، یعنی تعلیم تورات را اطلاق کردند و بعدها به کلمه ی تلمود اکتفا نمودند و از آن پس، این اسم جا افتاد که تاکنون نیز به همین صورت باقى مانده و تغییرى نکرده است. این چیزى بود که ما توانستیم درباره ریشه ی پیدایش این کدمه از منابع آن جمع آورى کنیم. امید آن که خوانندگان، این توضیح را با آگاهى بپذیرند؛ زیرا نتایج مهمى که از این موضوع تلمودى به دست مى آید زیاد است.
براى تکمیل این سخن که سنهدرین سرچشمه ی تلمود است و نخستین بذرهاى تلمود و اوّلین فضاى معنوى و فکرى آن، چنان که گفته ایم، تماماً به زمان عزرا و نحمیا بازمى گردد، لازم است مطالب دیگرى را نیز اضافه کنیم.
کهن، نویسنده کتاب گنجینه ای از تلمود، مى گوید که به گفته ی یوسفوس، مورخ نامدار یهودى، حکمران رومى سوریه «گابینیوس»(10) در سال 57ق.م. نهادها و تشکیلات یهود را ملغى کرد و آن گاه کشور (سرزمین یهودا) را به چند منطقه تقسیم نمود و در هر منطقه اى یک انجمن سنهدرینی محلّى کوچک به وجود آورد و از آن جا که اورشلیم مرکز حکمرانى او بود هیأت سنهدرینی آن مقام اول را داشت. در تلمود از این سنهدرین به نام «سنهدرین عالى» یاد شده است. تا آن را از دیگر هیأتهاى محلى متمایز سازد.
از سخن کهن استفاده مى شود که انجمن سنهدرین «از بس تعصّب دینی داشت » در یک تالار سنگى جلوس مى کرد. سنگهایى که در ساختمان این تالار به کار رفته بود از معادن سنگى استخراج شده بود که اسکنه هاى آهنى در آنها کارگر نبود. کهن که سعى مى کند پرتوى از نور بر نهادهای یهودى بیفکند، مى گوید: یک سنهدرین سیاسى نیز وجود داشته که جلسات خود را در ساختمان هیکل تشکیل مى داده است. او سپس مى افزاید: «کلیه ی منابعى که به سنهدرین اشاره دارند توضیحاتى کافى درباره مسؤولیتها و جایگاه آن به دست مى دهند. محدوده ی عملکرد و مسؤولیتهاى سنهدرین، بسته به خواست رومیها، گاه تنگ و زمانى وسیع مى شد که نمونه ی آن را مى توان در اقدام گابینیوس، مبنى بر تقسیم کشور به پنج منطقه، مشاهده کرد. این مسؤولیتها در زمان هیرودیس و آرخلائوس(11) ناچیز بود، اما پس از مرگ آن دو دامنه ی آنها گسترش یافت و زمام حکومت تقریباً به دست سنهدرین افتاد.
در این جا خوانندگان با دو نکته ی مهم مواجه مى شوند: اوّل این که کهن که کتابش به موضوع خود کاملاً احاطه دارد، صراحتاً از وجود یک سنهدرین سیاسى سخن به میان مى آورد و این چیزى است که ما مى خواهیم آن را به خوانندگان تأکید کنیم. این جنبه ی سیاسى سنهدرین پنهان بود نه آشکار و هیچ گاه آشکارا عمل نمى کرد؛ زیرا اگر بى پرده عمل مى کرد مطمئناً رومیها به آن ضربه مى زدند چون هدف سنهدرین، آن طور که یهود وانمود مى کردند، محافظت از شریعت موسوى بود و رومیها در این زمینه سخاوتمندانه دست آنها را باز گذاشته بودند، اما این که سنهدرین مخفیانه فعالیت سیاسى کند این مرد حمله ی آشکار به حاکمیت رومى بود. طبیعى است که وقتى سنهدرین در زمان رومیها در بیت المقدس این ویژگى را داشته باشد، بعد از پراکندگى یهود در جهان، به دنبال تخریب قدس در سال70م، بیشتر به این خصوصیت پایبندى نشان دهد؛ زیرا یهودیها مى دیدند که با وجود پراکندگى در میان ملتها و اقوام مختلف تنها راه حیات و بقاى آنها تمسّک به یهودیت است و تمسک به یهودیت یعنی تمسک به سنهدرین و سنهدرین امروزه در نظر نویسندگان و محققان مسائل یهود، به معناى هیأت مخفى و سرّى سیاسى است، اما از حدود هفتاد سال پیش به دنبال پیدایش پروتکلها، تعبیر «دانشوران صهیون» واژه ی سنهدرین را تحت الشعاع قرار داده است.
نقطه ی قابل ملاحظه ی دیگر در سخن کهن این است که مى گوید: در دوران هیرودیس و آرخلائوس دایره مسؤولیتهاى سنهدرین تنگ و محدود بود و پس از مرگ آن دو وسعت یافت. به عبارت دیگر، اوضاع یهود از این زمان تا زمان تخریب بیت المقدس که نزدیک به هفتاد سال می شود، براى آنها سخت و جگر سوز بوده است. و معناى این که محدوده مسؤولیتهاى سنهدرین تنگ بوده، این است که سختگیریهاى رومیها نسبت به یهود در حال افزایش بوده است. وجه دیگر این قضیه یعنى افزایش فعالیت سیاسى مخفى در داخل دستگاه هاى سنهدرین که در نتیجه ی آن کاسه ی صبر رومیها لبریز مى شود و دست به تخریب اورشلیم مى زنند که بدتر از تخریبى بود که حدود شش قرن پیش از آن به دست نبوکدنصّر انجام گرفت.
زمانى که سنهدرین حضرت مسیح را محاکمه کرد از نفوذ زیادى برخوردار بود. گفتنى است که هیرودیدس کبیر در سال اوّل میلادى درگذشت.
کهن به بررسى مسؤولیتهاى سنهدرین در زمینه هاى جزایی یا کیفرى می پردازد و مى گوید: «این انجمن- سنهدرین- قانون جزا و کیفرها را اجرا مى کرد و روى پلیس نفوذ داشت. قدرت او در دستگیرى و زندانى کردن از همین جا مایه مى گرفت. به جرمهایى که کیفرش پایین تر از اعدام بود رسیدگى مى کرد؛ چون
قوّه اى که حکم مرگ یا اعدام را صادر مى کرد در دست رومیها بود». کهن، سپس مى گوید: «سیسیل جان کادو، نویسنده زندگى مسیح، چاپ 1948، در صفحه ی23 کتاب خود مى گوید: سنهدرین از حدود هفتاد عضو تشکیل مى شد که همگى از کاهنان و کاتبان بودند. در زمان حاکمیت روم، سنهدرین حق صادر کردن حکم اعدام را نداشت. اطلاعات ما درباره چگونگى تشکیل آن و تعیین اعضایش اندک است. با آن که در زمانهاى بعد تشکیلات مفصّلى براى سنهدرین ایجاد شد که کار آن و چهارچوب ادارى آن را روشن و مشخص مى کند، در زمان مسیح همه ی اینها مبهم بود. غیوران جناح چپ و چپ رو فریسیان و همواره آماده شورش علیه روم و مهیّاى خونریزى بودند».
گفتیم که در زمان مصلوب شدن حضرت مسیح، سنهدرین وجود داشت. در انجیل از این نهاد به نام «مجمع» یا انجمن کاهنان و کاتبان یاد شده است و ریاست آن را قیافا(12) و حنّانیا(13) به عهده داشتند و همین دو نفر بودند که به وسیله ی غیوران- اجامر و اوباش که بیشتر به باندهاى تبهکار شهرى شباهت داشتند- توده مردم را علیه حضرت عیسى تحریک کردند. همان طور که توضیح دادیم، سنهدرین حق صادر کردن حکم اعدام را نداشت؛ از این رو اعضاى آن به پونتیوس پیلاتوس، حاکم یهودا اصرار مى کردند که مسیح را تسلیم آنها کند تا وى را بکشند؛ زیرا تسلیم کردن به معناى موافقت کردن با قتل بود و به این مى مانست که وى حکم قتل را صادر کرده و آنها این حکم را اجرا مى کنند. جزئیات مربوط به مصلوب کردن حضرت مسیح تصویر کوچکى از اخلاق یهودى سنهدرینى به دست مى دهد. اخلاقى که بر محور انانیت و خودخواهى مى چرخد و ماهیت آن همواره ثابت است هر چند ممکن است که در ظاهرتغییراتى نشان دهد. اینها همه در تلمود جمع شد و تلمود حرکت مخفیانه ی خود را درپیش گرفت و همچنان به راه خود ادامه داد تا سرانجام از پروتکلها سردرآورد.
بر اساس روایات شفاهى یهود، نخستین سنهدرین در عهد موسی بوده است. اعضای این انجمن همان هفتاد نفرى بودند که موسى از آنها خواست تا براى آرام ساختن بنى اسرائیل که نق مى زدند و خواهان بازگشت به مصر، جایى که «به یاد آوردیم ماهیانى را که در مصر رایگان مى خوردیم و نیز خیار و خربزه و تره و سیر و پیاز»(14)، بودند با او همکارى کنند. تلمود و قبّالیان عقاید دینى را بر پایه ی ارقام و اعداد، از جمله همین عدد هفتاد، بنا کردند: علماى یهود اسکندریه که اقدام به «ترجمه ی هفتادى» تورات کردند، هفتاد نفر بودند. مهم نیست که دو نفر هم اضافى باشند چون یهودیها این اضافى را تأویل و توجیه مى کنند. بعد از پایان ترجمه ی هفتادى، سنهدرین تشکیل شد که تعداد اعضاى آن نیز هفتاد نفر بود و نفر هفتادویکم ریاست آن را داشت. پیشتر نیز زمانی که خداوند امتها و اقوام را در بابل متفرق ساخت آنها را هفتاد ملت و زبان قرار داد. نمونه هاى دیگرى نیز از این گونه تأویلات ساخت که مى توان یافت. این فنِ ّمربوط به ارقام و اعداد را دانیال به هنگام اسارت در عراق تکمیل کرد و این بذرها که بسیار هم زیاد است، تماماً از اوست. ازآن جا که این مطلب از شگفتیهاى تلمود است و تلمود محصول آب و هواى سنهدرینى، لذا در این جا به آن اشاره کردیم و به همین اشاره بسنده می کنیم.
در سال هفتاد میلادى رومیها یهودیها را در جهان پراکنده کردند و این وسیعترین پراکندگى یهود در جهان بود. ویرانگرى نبوکدنصّر در شش قرن پیش از آن تنها نتیجه اى که به بارآورد برانگیختن روح یهودیت در زمان اسارت و بیدارى اعجاب آور یهود بود که به دست «پیامبران» ایشان صورت گرفت. این بیدارى موجب شد تا یهودیهاى اسیر در بابل عراق که دو سبط و نیم بودند، به موجودیت خود ادامه دهند و نگذارند همچون آن نُه سبط و نیم یهودى دیگر که در کمى بیش از یک قرن پیش نابود شدند، به نیستى گرایند. از زمان دیاسپورا یا پراکندگى که سنهدرین مخفى گروه هاى یهود را در سرزمینهاى مختلف هدایت مى کرد و به آنها خط مى داد و از زمان انقلاب فرانسه، یهود داراى سنهیدرینی جهانى شدند که جنبش یهود سراسر جهان زیر سلطه و نظارت عالیه ی خود دارد. این سنهدرین جهانی «دانشوران صهیون» است و قانون اساسى آنها همان پروتکلها.
پی نوشت ها :
1- «سنهدریم» و «سنحدرین» نیز تلفظ مى شود. این کلمه اصلاً یونانى و به معناى کرسی یا جایگاه نشستن است. از آن جا که «سینودس»، با مجمع عالى در روزگار جانشینان اسکندر- بطالسه در مصر و سلوکیها در سوریه- پدید آمد، یهودیها این واژه را شکل عبرى دادند چندان که به نظر مى رسد ریشه ی عبرى دارد حال آن که چنین نیست.
2- یهودیه در این جا مفهوم جغرافیایى دارد و منظور منطقه ی پیرامون قدس است. در زمان حضرت مسیح این منطقه یهودیها نام داشت.
3- زوگوت(Zugoth) یا «جفت دانشمندان به توالى»-م.
4-Hillel
5- Shammaj
6- Nassi
7- آو بت دین نایب و معاون ناسى محسوب مى شد- م.
8- از جمله ی این بزرگان یهود که به لقب «ناسى»، یعنى رئیس، دست یافت «یوسف مندس» است. وى در قرن شانزدهم در صحنه ی سیاست عثمانى ظاهر شد و عنصر مهمى در کشمکش خونین میان سلیم و بایزید، فرزندان سلیمان، بر سر تصاحب تاج و تخت سلطنت بود. یوسف اصلاً از یهودیهاى پرتغال است و هنگامى که یهود از اسپانیا رانده شدند وى نزد سلطان عثمانى آمد و به او نزدیک شد و مورد عنایت خاص وى قرار گرفت. یوسف نقشهاى خود را به نحو عجیبى ایفا کرد. در ظاهر خیرخواهى سلطان را مى کرد، اما در باطن آتش جنگ میان او و کسانى را شعله ور مى ساخت که به سبب اخراجش از اسپانیا نسبت به آنان کینه مى ورزید و درصدد گرفتن انتقام از ایشان برد. داستان یوسف ناسى نمونه ی بسیار روشنى از سرسختى و لجاجت آکنده از روح یهودیت به دست مى دهد. او در تمام خدمات خود به سلطان یا یکى از فرزندانش این هدف را دنبال مى کرد که فلسطین در اختیارش گذاشته شود تا یهودیهاى رانده شده از اسپانیا را در آن جا اسکان دهد.
9- زمام حرکت مکابى را دوازده نفر متوالیاً به عهده گرفتند. پنج تن آنها رهبر بودند نه «پادشاه». این عده را یهودیها لقب «احبار» دادند. هفت نفر دیگر خود را پادشاه خواندند. هیر کانوس آخرین نفر از رهبران پنجگانه بود. پس از او نوبت پادشاهان رسید که در سال37ق.م. عمرشان به سرآمد. نخستین فرد این سلسله متاتیاس(Mattathias) است و بقیه فرزندان و نوادگان اویند. دوره مکابیان که به آنها «حشمونیان» مى گویند از 37-167ق. م. یعنى صدوسى سال به درازا کشید.
10-Gabinius
11- Archelaus
12- Caiaphus
13- Ananias
14 - سفر اعداد، 4/11-29.