نویسنده: دکتر مسعود کثیری، عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان
از تولد تا ورود به ایران
دکتر یاکوب ادوارد پولاک ، در 12 نوامبر 1820 م، در گروس مورزین واقع در ایالت بومن که در گذشته قسمتی از امپراطوری اطریش محسوب میشد، به دنیا آمد. پدرش الیاس که به تحصیل پسرش علاقه مند بود، او را پس از اتمام تحصیلات مقدماتی و متوسطه، برای ادامه تحصیل به وینه فرستاد. او در سال 1845 م. با دریافت درجه دکترا از دانشکده پزشکی آنجا فارغ التحصیل گردید. سپس به مدت دو سال در رشته زنان و جراحی به تحصیل پرداخت و در این رشته موفق به دریافت دیپلم شد.دکتر پولاک در سال 1847 م به عنوان پزشک کارگران کارخانه تصفیه قند و شکر در کلوبوک واقع در ایالت مارن به کار مشغول گردید، اما به علت نارضایتی به وین بازگشت و در قسمت جراحی بیمارستان شهر مشغول به کار شد. (کثیری،1386، ص 78) در سال 1851 م./1266 ق. که مسیو جان داود خان ارمنی، به فرمان امیر کبیر برای استخدام پزشکان و مدرسین دارالفنون به اروپا رفت، در کشور اطریش و در شهر وین، به دکتر پولاک برخورد و او را برای کار در ایران استخدام نمود. به همین منظور قراردادی در تاریخ 10 اوت 1851 م. مصادف با 12 شوال 1267 ق. با ایشان منعقد گردید و نامبرده به عنوان معلم طب و طبیعیات در مدرسه دارالفنون برگزیده شد. (آدمیت،1334، ص 149) او از این جهت که ناگزیر از بنیانگذاری طب نوین در ایران بود و برای این کار نیاز به اسباب و آلات جدید داشت، مدتی را در اروپا سرگرم جمع آوری کتب لازم و اسباب و وسایل کار خود بود و بعد از تهیه آنها، به ایران آمد.
هنگامی که قرار شد این گروه به ایران عزیمت کنند، دولت اطریش به صورت رسمی از پذیرفتن مسئولیت آنها سر باز زده و لذا گروه مدرسین مجبور شدند مسئولیت را به یکی از خودشان واگذار کرده و همراه با سختیها و مشکلات فراوان به سوی ایران رهسپار گردند. در طول راه، از استانبول و طرابوزون و ارمنستان رد شده و در طی این مسیر بارها دچار گرفتاریهای خاص همچون بیماری و شرایط بد اقلیمی شدند. در هر صورت این هیئت با همه مشکلات موجود، در 27 محرم 1268 ق. مطابق با 24 نوامبر 1851 م. به تهران وارد شد. (پولاک،1368، ص 207)
ورود به تهران و حوادث بعدی
ورود آنها مقارن با زمانی بود که صدر اعظم ایران- امیر کبیر- که دعوت کننده آنها بود، از کار برکنار شده و تغییرات سیاسی ایجاد شده در سطح کشور باعث شد تا ورود این هیئت نه تنها هیچ نمود واضحی نداشته باشد، بلکه با سردی نیز مواجه شود. دکتر پولاک که خاطره تلخ این عدم استقبال را همواره به یاد داشت، درخصوص برخوردی که در ابتدای ورود به ایران و تهران با آنها شد، مینویسد که هنگام ورودمان به تهران پذیرایی سردی از ما به عمل آمده و کسی برای خوش آمد گویی و تهنیت به استقبال ما نیامد و بزودی آگاه شدیم که صحنه در این فاصله به زیان ما تغییر نموده است. (پولاک،، ص 207)به هر حال گرچه امیر کبیر مورد غضب شاه قرار گرفته و از سمت خود عزل شده بود ولی همچنان به فکر ادامه راهی بود که برای پیشرفت و سعادت این مملکت آغاز کرده بود به همین لحاظ هنگامیکه از ورود هیئت پولاک و عدم استقبال از آنان مطلع شد، میرزا داود خان را که در این بین از اروپا رسیده بود نزد خود فراخواند و گفت که بانی دعوت از این نمسه ها من بودم و اگر اکنون قدرت گذشته را داشتم سعی میکردم تا اوضاع و احوال بر وفق مراد آنها باشد. سپس از او خواست تا هر کاری که میتواند برای رضایت خاطر آنها انجام دهد تا بتوانند ماموریت خودشان را به انجام رسانند. به هر حال در چنین شرایطی بود که این هیئت وارد ایران شده و با دسیسهها و کارشکنی میرزا آقاخان نوری – صدر اعظم جدید- روبرو گشتند. آنگونه که پولاک در کتاب خودش مینویسد، صدر اعظم جدید که ریاست وزرا را به عهده داشت دسیسه جوی بی نظیری بود که با هر پیشرفتی، به خصوص که به دست امیر کبیر شروع شده باشد، سر مخالفت داشت. او نه تنها میخواست از تاسیس مدرسه ای از نوع اروپایی آنگونه که مورد نظر امیر بود، جلوگیری کند، بلکه اساسا قصد داشت تا اساس این کار را بر هم زند. ولی چون طبق قرار داد، تعهداتی در قبال گروه دعوت شده به عهده داشتند صدراعظم میکوشید با دادن غرامتی، رضایت خاطر آنها را جلب کند. محرک اصلی او در این کار، کلنل جاستین شیل ، سفیر وقت انگلیس در ایران بود که بنا داشت به جای اتریشیها، از تبعه دیگر کشورها دعوت نموده و به همین منظور با تعداد زیادی از ایتالیائیها مهاجر برای جایگزینی اتریشیها، وارد مذاکره شده بود. (همان، ص 65)
اقدامات پزشکی پولاک در ایران
در هر صورت با همه مشکلاتی که این هیئت در بدو ورود با آن مواجه بود، بر اثر کوششهای دکتر پولاک و برخی از رجال وطن دوست ایران و توجهی که خود ناصرالدین شاه نسبت به این مورد داشت، مسئله در یک جلسه با حضور شاه مطرح گشته و قرار شد کمسیونی برای تدوین اساسنامه مدرسه تشکیل گردد. بعد از مدتها جدل و کشمکش بر سر اساسنامه که ذکر آن در حوصله این نوشتار نیست، به تشکیلات اولیه مدرسه دارالفنون سرو سامانی داده شد و نهایتا در روز یکشنبه مورخه 5 ربیع الاول 1268 ه.ق مطابق با 28 دسامبر 1851 م.، مدرسه با حضور 14 نفر و یا به روایتی 20 نفر شاگرد افتتاح شد. البته ظاهرا 6 نفر بعدی از شاگردان دکتر کلوکه بودند که به این تعداد اضافه شدند. (روستایی،1382، ص 114) نکته تاثر برانگیز اینکه 13 روز بعد در تاریخ 17 ربیع الاول همان سال امیر کبیر که خود بانی مدرسه و عامل دعوت این گروه بود، در حمام فین کاشان، به قنل رسید.پس از تاسیس مدرسه تلاش و کوشش پولاک معطوف به این نکته شد که ابتدا زبان فارسی را یاد بگیرد تا بتواند مطالب را خودش، آنگونه که هست به شاگردان تفهیم کند و از تفسیر نابجا و گاها پر از اشتباه مترجمان جلوگیری کند. در ابتدای ورود او به مدرسه، از آنجا که زبان تدریس علوم، فرانسه بود، محمد حسن خان قاجار کار ترجمه دروس به زبان فارسی را به عهده داشت. پس از مدتی پولاک به اندازه رفع نیازش در امور تدریس، زبان فارسی را آموخت و دیگر نیازی به حضور مترجم نداشت. وی حتی اصطلاحات تشریحی را به زبان فارسی برگرداند. (الگود،1371، ص 555) سپس سعی نمود تا با استفاده از وسایل و امکانات موجود، پزشکان عمومی تربیت کند که با اصول اولیه علم طبابت آشنا شده و بعدا هر کدام که خود تمایل به ادامه تحصیل داشتند، به خارج از کشور سفر کنند. به همین منظور تلاش نمود تا ضمن استفاده از دروس تئوری که خود از زبانهای اروپایی ترجمه کرده بود، دانشجویان را با طب عملی هم آشنا کند. (محبوبی اردکانی،1378، ص 299) لذا هر روز پس از پایان درس دانشجویان را به مطب شخصی خودش برده و در آنجا به آنها اصول اولیه طب عملی و اصطلاحا طب بالینی را یاد میداد. در سومین سال اقامتش در ایران، سرانجام توانست موافقت برخی از متنفذین را برای تاسیس بیمارستانی در خارج از شهر تهران بدست آورد. (الگو، 1371، ص 564) هر چند در راه تاسیس و سپس نگهداری این بیمارستان صدمات فراوانی را متحمل شده و بارها با ناکامیهای زیادی مواجه شد ولی اعتقاد خودش بر این است که نتیجه کار را باید مثبت ارزیابی نمود. او در کتاب خودش مینویسد که با این اقدام توانسته به شاگردان خودش مفهوم درست تری از تشکیلات بیمارستانی بیاموزد و آنها با معاینه چند صد بیمار توانستند بیاموزند که با امکانات محدود هم میتوان برای بیماران کارهایی انجام داد. (همان، ص 214)
دکتر پولاک در مدت اقامت خودش در ایران افتخارات زیادی کسب کرد که یکی از آنها اعزام تعدادی از شاگردانش به فرانسه بود. او پس از چهار سال توانست اولین گروه از شاگردان خودش را که به زبان فرانسه آشنایی کامل پیدا کرده بودند، در یک هیئت سه نفری و چند سال بعد گروه دیگری را در یک هیئت چهار نفری برای تکمیل علم پزشکی و انجام کارآموزی در بیمارستانهای آنجا به پاریس بفرستد. گروه نخستین در سال 1860 م. و 1861 م. در دانشکده طب پاریس به دریافت دیپلم دکتری خود نائل شدند. یکی از آنها به نام میرزا حسین در آنجا رساله ای نوشت که به پولاک اهدا شده است تحت عنوان «درباره معالجه تب و نوبه به کمک اسید ارسنیک بر مبنای تجربیات مکتسب در بیمارستان تهران» و این اثری است که در آن توضیحات قابل توجهی درباره این روش معالجه وجود دارد. ولی بیشتر از همه این مسئله جلب توجه میکند که نویسنده، این طرز معالجه را درباره شخص خود آزموده و مطالعه کرده است. دو نفر دیگر هم رسالههای خوبی تالیف کردند و همگی مورد تعریف و تمجید مدرسین و پروفسورهای آنجا قرار گرفتند. (پولاک، 1363، ص 215)
همانطور که بیان شد، خدمات دکتر پولاک منحصر به تدریس نظری نبود بلکه در مقام عملی هم در کلیه حوزههای پزشکی فعال بود. اولین کالبد شکافی انسانی به منظور تشخیص علت مرگ، توسط او بر روی جسد یک نفر اروپایی که مظنون به قتل بود، انجام شد. (روستایی، 1382، ص 116) او همچنین دست به اعمال جراحی متعددی میزد که هم مداوای بیماران بوده و هم تدریس عملی به حساب میآمد. در همین زمان بود که بنا به گزارش روزنامه وقایع اتفاقیه در شماره 99، به تاریخ پنجشنبه 12 ربیع الاول 1269 ق. پولاک به کمک دستیاران خودش موفق شد اولین عمل جراحی آنزمان را به کمک روش بیهوشی انجام دهد. او برای اولین بار به یاری یک دکتر روسی و همچنین کمک دکتر فوکاته که معلم داروسازی دارالفنون بود، به کمک داروی بیهوشی اتر که آنزمان در اروپا کاربرد وسیع در اعمال جراحی داشت، توانست یک سنگ مثانه بزرگ را که بنا به گزارش همان روزنامه به اندازه یک تخم غاز بود، از مثانه یک بیمار بیرون کشیده و سپس به کمک روشهای جراحی و یخ از خونریزی جلوگیری کند. تصور پولاک بر این بود که این عمل او مورد توجه مردم قرار نخواهد گرفت. انعکاس این جراحی در روزنامه آنزمان نشان میدهد که اتفاقا ایرانیها نسبت به این واقعه توجه نمودهاند و جالب اینکه موفقیت کم نظیرش در اعمال جراحی برای او شهرتی بسزا به دنبال داشت. روزنامه رسمی آنزمان ضمن تعریف و تمجید فراوان از نحوه اداره دارالفنون، از کثرت اعمال جراحی پولاک و موفقیت بالای او اظهار شادمانی کرده و مینویسد که در طول یکسال 23 مورد جراحی سنگ مثانه انجام شده که از این تعداد 20 نفر مرد و 3 نفر زن بودهاند و جالب اینکه در این میان یک مورد با موفقیت همراه نبوده و منجر به مرگ مریض گشته است. (وقایع اتفاقیه،1373، ص 4)
حکیم پولاک، پس از مرگ دکتر کلوکه و قبل از استخدام حکیم طولوزان ، مدتی به عنوان پزشک مخصوص ناصرالدین شاه انتخاب گردید. این انتصاب که در زمان خود نشان از مدارج علمی پولاک بود، در روزنامه وقایع اتفاقیه انعکاس یافت. روزنامه آنزمان ضمن اشاره به مرگ دکتر ارنست کلوکه، خاطر نشان کرد که بعد از او میبایست یکی از پزشکان متبحر که از شهرت و حذاقت کافی برخوردار باشد، به این سمت منصوب شود و در حال حاضر به غیر از دکتر پولاک که شهرت طبابت و جراحی او در همه جا پیچیده بود، کسی شایستگی این منصب را نداشت. لذا نامبرده با این منصب گمارده و یک قطعه الماس و یک طاقه شال کشمیری هم از شاه دریافت نموده و قرار شد از این پس هر روز سر ناهار برای معاینه نبض شاه، حاضر گردد. (همان، ربیع الاول 1272، ص 4)
مدت تصدی شغل حکیم باشی گری دربار حدود 5 سال طول کشید و در سال 1277 ه. ق بود که با استخدام دکتر طولوزان، پولاک مجددا به سر کار تدریس خود برگشت. البته خود پولاک چندان از این انتصاب راضی نبود و اعتقاد داشت که اشتغال به این کار به دلیل مسافرتهای طولانی شاه، او را از رسیدگی به وضعیت بیمارستان باز میدارد و لذا مجبور بود اداره آنجا را به حکیم باشی های ایرانی که چندان از نحوه کار آنها راضی نبود، بسپارد. نکته جالب اینکه در این مدت 5 سال علاوه بر وظیفه پزشکی دربار و امور طبی، وظایف دیگری هم بر عهده او گذاشته شده بود که از جمله آنها آموزش زبان فرانسه به شاه بود. دکتر پولاک در سفرنامه خود در خصوص این وظیفه جالب توجهش مینویسد که این وظیفه به من محول شده بود که بعد ظهرها به شاه زبان فرانسه و تاریخ و جغرافیا تعلیم بدهم. وی که از حافظه خوبی برخوردار بود خوب پیشرفت مینمود و چون به موفقیت خود مغرور بود روزی از من پرسید من بهتر از تو فرانسه صحبت میکنم. مگر نیست؟ من بلافصله به سبک درباریان گفتم: حتما هر کلمه شاه یک کرور میارزد، اما حرف من مفت است (پولاک، 1368، ص 406)
جالب توجه اینکه اعتماد السلطنه در کتاب خود منکر گفته پولاک مبنی بر ذهن سرشار شاه شده و مدعی است که شاه علی رغم این همه آموزش، چیز زیادی از فرانسه نمیداند و دلیل این کندی را این میداند که شاه فکر میکند یادگیری هم مانند سلطنت ایران از طریق بوالهوسی امکان پذیر است. (اعتماد السلطنه، 1356، ص 71)
نکته بسیار جالب و قابل تحسین در زندگی دکتر پولاک این است که او انسان سلیم النفس و با وقاری بود و در مدتی که در ایران به سر میبرد هیچگاه از موقعیت خودش سوءاستفاده نکرد. او در تمامی این مدت و در تمامی زمانی که به عنوان پزشک مخصوص شاه برگزیده شده بود، هیچگاه نه در دسته بندیهای سیاسی عوامل دربار شرکت کرد و نه از موقعیت خودش برای جمع آوری مال و ثروت بهره برد. حقوق او در چهار سال اول سالی نهصد تومان به عنوان حق استادی و بعدا به دوهزار تومان افزایش یافت. (پولاک، ص 219) بزرگترین افتخار او این بود که نخستین دانشکده پزشکی را در ایران بر پا نمود و نخستین استاد پزشکی در تاریخ ایران است که به طور اصولی، دانش پزشکی اروپایی و امروزین را در آن به اجرا درآورد. نتیجه این موفقیت این بود که پزشکی سنتی ایران رفته رفته صحنه را به نفع طب جدید بر مبانی علمی، خالی نمود و جالب این که میل و رغبت زیادی در بین دانش پژوهان پزشکی برای کسب معلومات طبی غرب بوجود آمده و از آن پس، بسیاری از متمولین فرزندان خودشان را برای فراگیری پزشکی به غرب میفرستادند.
بازگشت به وطن و مراجعت مجدد به ایران
دکتر پولاک در سال 1860 م. به اطریش بازگشت اما 22 سال بعد در سال 1882 م. مجددا به ایران بازگشت (آدمیت، 1334، ص 153) و همراه خودش دو پژوهشگر در زمینه گیاه شناسی به همراه آورد. این گروه در کوههای ایران مدتی را سرگرم تحقیق در خصوص گیاه شناسی بودند و در ضمن در طی این سفر از او به خاطر خدمات سابقش، تجلیل به عمل آمد. در این سفر بود که برای اولین بار تخم چغندر قند را برای کشاورزان ایرانی به ارمغان آورد. یکبار هم در هنگام سفر سوم ناصرالدین شاه به فرنگ، پولاک در شهر وین به دیدار او آمد و شاه در کتاب خاطرات خودش از این سفر و تسلط پولاک به زبان فارسی یاد میکند. (سفرنامه ناصرالدین شاه، ص 230) مجددا در سال 1885 م. پولاک به همراه یک گروه معدن شناس و باستان شناس به ایران آمد و این ظاهرا آخرین سفرش به ایران بود. (محبوبی اردکانی، 1378، ص 277)نهایتا دکتر پولاک پس از بازگشت به کشورش، در بیمارستان شهر وین و سپس در آسایشگاه شیل مشغول به کار شد و مجموعه خاطراتش را به نام «ایران و ایرانیان» در سال 1865 م. منتشر ساخت.
در مجموع ارزیابی پولاک از مدت اقامتش در ایران مثبت بود و به قول خودش گرچه موانع زیادی را در برابر داشت و گرچه حاصل اقدامات و کوششهای او کمتر از چیزی بود که انتظار آن را داشت ولی بذری که به دست او پاشیده شد بر زمینی بایر و شوره زار افکنده نشد. او در سفرنامهاش ضمن گله از هموطنانش که او را به فراموشی سپرده بودند، اظهار خوشحالی میکند که در تمام مدت اقامت خودش و دیگر همراهانش اقدام ناشایستی از طرف آنان، که باعث شرمساری شود سر نزد و به همین دلیل باعث سرافرازی وطن خود شدند. او گرچه مینویسد که ما متقابلا بدون مهر و کین از یکدیگر گسستیم و دولت ایران به تعهداتی که در قبال ما داشت کلمه به کلمه عمل کرد، ولی معتقد است که دولت میتوانست بسیار بهتر از این چیزی که اتفاق افتاد حق میهمان نوازی را به جا آورد. (همان، ص 218)
مرگ حکیم پولاک در 8 اکتبر 1891 م. در سن 74 سالگی و به علت کهولت سن در زادگاهش، اتفاق افتاد.
برخی از مهمترین تالیفات پولاک که به زبان فارسی ترجمه شده:
دکتر پولاک در مدتی که در ایران بود، برای کار تدریس در دارالفنون و همچنین به سفارش دولت کتابهای زیادی را نوشته و به چاپ رسانید. اکثر این کتابها توسط شاگردان او به فارسی ترجمه شده و پس از تصحیح توسط خودش، به چاپ رسید. علاوه بر کتابهای پزشکی، او کتابها و مقالاتی هم در زمینههای مختلف از جمله گیاه پزشکی و داروهای گیاهی نوشت و همچنین سفرنامه بسیار مهمی از خود به جا گذاشت که امروزه یکی از مهمترین منابع مردم شناسی و تاریخ آن زمان محسوب میگردد. این کتاب به نام سفرنامه پولاک «ایران و ایرانیان» با ترجمه کیکاووس جهانداری، توسط انتشارات شرکت سهامی خوارزمی تهران در سال 1361 هجری شمسی به چاپ رسیده است. به غیر از سفرنامه مزبور مهمترین تالیفات او که در کتابنامه علوم ایران، تالیف غلامحسین صدری افشار، ذکر شده، به شرح زیر است:- رساله در معالجات و تدابیر امراض نوبه و اسهال مطبقه، تهران 1269 قمری
- علاج الاسقام، ترجمه شده توسط محمد حسین افشار، تهران، 1273 قمری
- کحالی، ترجمه توسط محمد حسین افشار، تهران
- پاتولوژی ژنرال، ترجمه شده توسط شخص ناشناس، نسخه خطی دانشگاه 1/4603 مورخ 1277 قمری
- سمومات و تریاق، ترجمه شده توسط شخص ناشناس، نسخه دانشگاه 2/1547 مورخ 1304 قمری
- تشریح بدن انسان، ترجمه محمد حسن افشار، تهران (بی ناشر)، 1270 هجری قمری (1233 هجری شمسی) 375 صفحه
- کتاب جراحی مشتمل بر دو جلد و یک رساله در کحالی، تهران، کارخانه رضاقلی ناظم مدرسه دارالفنون 1273 قمری (1236 شمسی)
- جلاء العیون، نسخه خطی دانشکده پزشکی، شماره 79 مورخ 1287 قمری، چاپ تهران مورخ 1300 قمری در 268 صفحه
- زبده الحکمه، ترجمه شده توسط علی نقی بن محمد اسماعیل حکیم الملک، نسخه خطی شیراز، مورخ 1298 قمری و نسخه خطی کتابخانه ملک به شماره 3/6193 و نسخه خطی دانشگاه به شماره 1/1547، چاپ تهران، 1272 قمری، خشتی در 95 صفحه، نسخه دیگری از همین کتاب ترجمه مصطفی اصفهانی، چاپ تهران، 1280 در 257 صفحه
- وبائیه، ترجمه توسط علی نقی جدید الاسلام در 1269 قمری، نسخه کتابخانه ملی ایران ف 349 و نسخه اصل ف 369
- بیست باب در تشریح، ترجمه محمد حسین بن میرزا بزرگ تهرانی، نسخه کتابخانه ملی تهران ف 213 مورخ 1269 قمری چاپی تحت عنوان تشریح بدن انسان ذیل شماره 6 ذکر شد که همان کتاب مذکور در متن است.
منابع :
- آدمیت، فریدون، امیرکیبر و ایران، انتشارات پیروز، چاپ دوم، طهران، 1334
- الگود، سیریل، تاریخ پزشکی ایران و سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه باهر فرقانی، ویراسته محمد حسین روحانی، انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم، تهران، 1371
- پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه پولاک «ایران و ایرانیان»، ترجمه کیکاووس جهانداری، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، تهران، 1361
- صدری افشار، غلامحسین، کتابنامه علوم ایران، مرکز مدارک علمی موسسه تحقیقات و برنامه ریزی علمی و آموزشی، طهران، 1350
- اعتماد السلطنه، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات در اواخر دوره ناصری، با مقدمه و فهارس از ایرج افشار، امیر کبیر، تهران، 1356
- روستایی، محسن، تاریخ طب و طبابت در ایران از عهد قاجاریه تا پایان رضا شاه، انتشارات سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، تهران، 1382
- رضوانی، محمد اسماعیل- قاضیها، فاطمه، روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه به فرنگستان، انتشارات سازمان اسناد و کتابخانه ملی، کتاب اول، تهران،1369-1373
- روزنامه وقایع اتفاقیه، تهیه و تنظیم کتابخانه ملی جمهوری اسلامی، ناشر کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران و مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها، تهران، 1373
- محبوبی اردکانی، حسین، تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران، انتشارات دانشگاه تهران، جلد اول، چاپ سوم، تهران، 1378
- مسعود کثیری، «بررسی وضعیت بهداشت و درمان در عصر ناصری»، پایان نامه کارشناسی ارشد تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان 1386 ش.