وعده های بی بنیاد، پیشگوییهای معکوس! (3)

محمود والانژاد، از نویسندگان عصر پهلوی و از همکاران محمد مسعود در روزنامه ی مرد امروز است.(1) وی در 19 مرداد 1351 شمسی نامه ی سرگشاده ای به محمدرضا پهلوی نوشت که در قالب اظهار احترام و ارادت به شاه، به
سه‌شنبه، 12 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وعده های بی بنیاد، پیشگوییهای معکوس! (3)
وعده های بی بنیاد، پیشگوییهای معکوس!(3)

 

نویسنده: مجتبی نیکو صفت




 

د) شوقی افندی

1. محمود والانژاد، از نویسندگان عصر پهلوی و از همکاران محمد مسعود در روزنامه ی مرد امروز است.(1) وی در 19 مرداد 1351 شمسی نامه ی سرگشاده ای به محمدرضا پهلوی نوشت که در قالب اظهار احترام و ارادت به شاه، به طور مدبرانه، وی را شدیداً بر ضد بهائیان (که در آن روزگار، مقامات حساس و مهم کشوری و لشکری را در ایران قبضه کرده بودند) تحریک می کرد. این نامه، که رونوشت آن در همان زمان از سوی نویسنده برای برخی از شخصیت های کشور (از جمله: آیت الله حاج شیخ حسین لنکرانی، معروف به «مرد دین و سیاست» ارسال شد، نکات در خور ملاحظه ای راجع به فرقه ی بهائیت را مطرح می سازد که از جمله ی آن ها مطلب زیر است:
در زمان جنگ جهانی دوم شوقی افندی (نوه و جانشین عباس افندی، و ولی امر بهائیان) با مشاهده ی پیش رفت سریع آلمان ها در خاک روسیه و نیز اَلعَلَمَین، برای آنکه فرصت از دست نرود لوحی به نفع هیتلر صادر کرد و بهائی های ایران که اصل آن ها کلیمی نبود به اتکاء لوح به نفع هیتلر صادر کرد و بهائی های ایران که اصل آن ها کلیمی نبودند به اتکاء لوح مزبور به نفع آلمان ها تبلغیات می کرد و یهودیان بهائی شده در اضطراب و تشویش به سر می بردند و لذا پس از اشغال ناجوان مردانه ی ایران به وسیله ی قوای روس و انگلیس، اولین پارتی ایرانیانی که توسط انگلیسی ها اسیر و زندانی و به کرمانشاه برده شدند، بهائی های ایران بودند. پس از آن، با شکست هیتلر و پیروزی متفقین، شوقی ناچار شد لوحی دیگر، این بار به نفع انگلیس و زیان آلمان، صادر کند و پیشگویی سران بهائیت برای چندمین بار غلط از آب در آمد!
مطلب فوق، ضمناً گویای تلون و فرصت طلبی شوقی در مواضع سیاسی خویش است که در نمونه ی آن را، به نحوی، در ماجرای اشغال فلسطین توسط صهیونیست ها نیز مشاهده می کنیم، و توضیح آن منوط به فرصت دیگری است.
2. می دانیم که فرقه ی بهائیت، پس از مرگ عباس افندی و در ابتدای دوران رهبری شوقی، با بحرانی سخت و شکننده روبه رو شد و جمعی از نویسندگان و مبلغان شاخص فرقه نه تنها از بهائیت برگشتند بلکه به افشاگری در مورد مظالم و مفاسد سران آن فرقه و نگارش کتاب بر ضد آنان، پرداختند. دو تن از برجسته ترین این مبلغان، عبدالحسین آیتی و حسن نیکو بودند که در اوایل رهبری شوقی افندی، به دامن اسلام بازگشته و به ترتیب: کتاب های کشف الحیل و فلسفه ی نیکو را بر ضد فرقه تألیف و منتشر کردند.
اقدام دو فرد یاد شده، طبق معمول، با واکنش تند و هتاکانه ی شوقی و تشکیلات فرقه رو به رو شد و شوقی، علاوه بر هتاکی شدید به شخص آن دو، فرجام سیاهی نیز برای ایشان در این دنیا پیش بینی کرد - فرجام سیاهی که البته، محقق نشد و هر دو عمری دراز را سپری کردند و ده ها سال پس از آن تاریخ، با خوبی و خوشی درگذشتند!
مرحوم نیکو، در کتابی که با عنوان فلسفه ی نیکو، بر ضد فرقه و رهبران آن نوشت، با اشاره به پیش گویی شوقی در مورد (به اصطلاح) عاقبت سوء او و آیتی (پس از عدول از بهائیت و نوشتن کتاب بر ضد آن)، این مطلب را در سال های پس از شهریور 1320، دست مایه ی طنزی جالب بر ضد فرقه ساخت و تحت عنوان «کفش تنگ»، داستان خوشمزه ی زیر را در کتاب خود درج کرد:
بر حسب مواعید سخط آمیز قبله ی احباب با خدازاده ی مبدأ و مآب (شوقی افندی) در محافل اصحاب، این انتظار چنان شابع و ذابع بود که عن قریب نیکو و شبلش و آیتی و مثلش، به غرائب مصائب دچار و به شدائد مَکارِه و معایب گرفتار می شوند. نیکو که در رد کتاب مبین، کتاب نوشته و چشمه ی ماء معین را به نگارشات خود گل آلود نموده و قلب مبارک ولی امرالله را آزرده، به کلی نابود و ذلیل شود و شکوفه ی گل زارش پژمرده و علیل گردد... تیر قدش را سپهر غدار چون کمان منحنی کند، ناهید سرور و طربش در بساط نشاط و حبور در افق قهر و غضب افئوق نماید... و عاقبت الامر، از آتش خشم میرزا چنان بسوزد که خاکسترش به آسمان رود و از نهیب قهر چنان ذوب گردد که به طبقات زمین فرو رود.
اتفاقاً کفشی - چون دل خود - تنگ خریده و به پای نموده و بر حسب ضرورت در خیابان شتابان رفته تا به کوچه [ای] رسیدم، سگی را دیدم که بر من حمله نمود ناچار به طور فرار با کفش تنگ بر روی سنگ دویدم. چون به جای امنی رسیده دیدم انگشت پایم را کفش صدمه زده، قضا را آن شب، در خانه ی یکی از رفقا که نزدیک بود، آرمیده و صبح بر حسب ضرورت، همان کفش تنگ را پوشیده با آهستگی، لنگان لنگان، به خانه ی خود می رفتم. در اثناء عبور، یکی از احباب [ = بهائیان] غَیور که سال ها انتظار وعید و تهدید مولای خویش را نسبت به نیکو می داشت که به بلیّه [ ای] گرفتار و دچار می گردد، مرا با آن حالت می بیند و شادی کنان به محفل می رود و این بشارت عظیم را می دهد که نیکو را دیدم می لنگید. چون اعضاء محفل روحانی این بشارت می شنود، یکی می گوید آری من دیدم که هم شقاقولوس شده و از این امرض نجات نمی یابد، دیگری می گوید دریای قهر جمال قِدَم [ حسینعلی بهاء] به جوش آمده. این می گوید شاید نهنگ عظمت به خروش آمد، آن می گوید دردی است بی دوا، این می گوید غصبی است از بهاء.
بالاخره، از بشارات امری که مأمورند دروغ یا راست برای محافل روحانی سایر ولایت و کشورها بنویسند، این قضیه را (به طوری که در جلد اول [کتاب فلسفه ی نیکو] نمونه از مراسلات آن ها را نوشتیم) با آب و تابی به همه ی نقاط که محفل دارند می نویسند که از جمله ی بشارات امری آن است که نیکو به غضب جمال مبارک گرفتار و به دردی دچار شده که ابداً درمان پذیر نیست و شب و روز ناله و فریاد می کند.
چنان که پس از شش ماه، رفیقی از دورترین ولایت آمد و بر سبیل تصادف که مرا دید حیرت او را فرا گرفت. گفتم چرا؟ گفت من تو را زنده نمی دانستم. گفتم چرا، گفت که از آن که در مجامع بهائیان، شش ماه پیش محقق و مسلم بود که شما به درد شقاقولوس که بدترین دردها است گرفتار و تلف گشته اید! گفتم فقط یک انگشت پایم را کفش زده بود و بعد از بیست و چهار ساعت خوب شد.
این قضیه هیجده سال پیش بود، اما
آیتی و نیکو
اکنون نزدیک بیست سال است که آقای آیتی و نگارنده، که به اصطلاح حضرات، معاند امرالله شده ایم، در سال اول و دوم همه قسم وعده های صریح و شدید از ساخت قدس حیفا! به گوسفندان میرزا داده شده بود که آیتی و نیکو و صالح و صبحی(2) و غیره به شدیدترین ذلت ها و بلایا دچار خواهند شد. اتفاقاً امروز سال عمر آقای آیتی به هفتاد و هفت رسیده و سال عمر من به شصت و پنج رسیده و از هشتاد سال [ کذا] پیش تاکنون بر سبیل تصادف به هیچ وجه ابتلا یا ناخوشی یا دست تنگی که لازمه ی طبیعت است به ماها روی ننموده، بلکه از زمان پیش هم از هر حیث بهتر زندگی نموده ایم. هر چند ما بدین معانی معتقد نیستیم که این گونه مطالب را ذکر نماییم، لکن چون بهائیان بدین موهومات معتقدند، می گوییم که از بیست سال قبل [ یعنی از حدود 1300 شمسی] الی کنون، بسیاری از بهائیان دوازده ساله و هجده ساله و سی ساله و چهل ساله و پنجاه ساله مرده اند، آن هم یا به زیر اتومبیل رفته یا به چاه غرق شده یا انتحار کرده و یا به امراض بد گرفتار شده و یا به فقر و بینوانی دچار گشته و به واسطه ی دزدی و خیانت در حبس مرده است و یا محکوم به حبس پنج ساله شده اند و یا سکته کرده اند، اما من آیتی، بنا بر فرمایش خانم انبیا: انّ اکثرَ اَعمارِ امّتی بین السِّتین و السَّبعین(3)، که باید رفته باشیم، هنوز زنده مانده تا کشف حیل نموده و مجلدات فلسفه ی نیکو را بنویسیم و تقدیم جامعه بداریم و در تمام این مدت هم به غیر از آن بیست و چهار ساعت صدمه ی انگشت پا، مرضی و دردی ندیده باشیم و آقای صبحی که بر حسب متحدالمآن محفل روحانی نمره ی 1997 سال 1306 که چقدر با فضاحت نوشته بودند باید از جمیع حقوق اجتماعی محروم شود و روی زمین او را قبول نکند، می بینید که گفتار و آواز او در رادیو به همه ی دنیا منتشر است و گوش آنان را که انتظار شنیدن مذلت او را داشته اند کر نموده است. انّ فی ذلک لعبرة الاولی الاباب.(4)

علی آباد شهر نیست!

وعده ها و پیش گویی های پر آب و تاب (ولی بی بنیاد) رهبران بهائیت را دیدیم. جالب است که این وعده ها و پیش گویی ها، سبب شده بود که «اغنام الله» (به قول معروف) فکر کنند «علی آباد هم شهر است». فی المثل یک نویسنده ی بهائی در سال 1334 در نشریه ی بهائی آهنگ بدیع، با اشاره به آرام گاه منسوب به علی محمد باب در دامنه ی کوه کرمل واقع در فلسطین اشغالی) این چنین خوش خیالانه رجز بخواند که: جسد خونین باب «امروز در اشرف ممالک عالم" در ارض اعلی در حظیره ی غنّاء در جبل کرمل - مقابل قبله ی اهل بهاء..." استقرار یافته است و مقام رفیع البنیانش زیارت گاه اهل عامل از یار و اغیار [ بخوانید: مقامات اسرائیلی و امثل آن! ] گشته و عن قریب است که سلاطین ارض، با پای پیاده روی به آستان مقدسش نهند و سر ارادات بر درگاه عظمتش سایند»! (5) که البته از زمان طرح این وعده تاکنون، که بیش از 50 سال می شود، هنوز این «عن قریب»، فرا نرسیده است!
مهم تر از این، اظهارات آقای علی اکبر فروتن (نویسنده و مبلغ مشهور بهائی، و به اصطلاح از ایادی امرالله) است که به گزارش آهنگ بدیع، در کنفرانس جهانی بهائیت (هند، مهر 1332 ش / اکتبر 1953 م) تأکید نمود: «آن چه از قلم» باب و بهاء (و نیز عبدالبهاء و شوقی افندی) «نازل شد حرف به حرف مصادیق آن ها ظاهر شده و می شود... بعد مثالی از خانم کاتولیک امریکایی» زد «که مدتی درباره ی امر بهائی تحقیق می کرد ولی تصدیق نمی نمود... و در خاتمه» گفت: «ان شاء الله در سنه ی 1963 در بغداد خواهیم گفت که دیدید ما کار خود را کردیم و نور الهی عالم را فرا گرفت». (6) نشان به این نشان که در آن سال ها، با وقوع کودتای عبدالکریم قاسم و حوادث بعدی عراق، برای ده ها سال محفل ملی بهائیت در آن کشور تعطیل، و امکان فعالیت رسمی برای ده ها سال از فرقه ی بهائیت گرفته شد!
بدین گونه، پیش گویی های کذایی فوق، در طول زمان، خوشبینی های کاذب (و بعضاً خوشمزه ای) را در بین اعضا و فرقه دامن زده که خالی از لطف نیست به برخی دیگر از آن ها اشاره کنیم:
1. دکتر باهر فرقانی، نویسنده ی بهائی، طی مقاله ای در مجله ی آهنگ بدیع، ارگان جوانان بهائی ایران، مورخ مرداد 1339 ش، با اشاره به مراحل دهگانه ای که توسط رهبران بهائیت برای انتشار و حاکمیت این مسلک در جهان اعلام شده، «امید واثق» خویش را به ظهور و تحقق وعده های مندرج در توقیع مشهور شوقی افندی، مورخ 1332 (مبنی بر رسمیت یافتن مسلک بهائی در همه ی کشورها و نهایتاً تأسیس سلطنت بهائی در کشورهای جهان) تا 25 سال آینده (یعنی تا سال 1964 م/ 1343 ش) ابراز می دارد، مقصود وی، توقیعی است که شوقی در آن چنین وعده می دهد:
این جهاد روحانی کبیر اکبر که اکنون در آستانه ی آن قرار گرفته ایم بر اثر ظهور قوای عظیمه و انعکاسات شدیده اش بر بسیط غبرا، سبب حصول و تسریع تحول عظیم و خطیر دیگری خواهد گردید که در نتیجه، امر الله را از مراحل کنونی مجهولیت و مقهوریت و انفصال و استقلال که حالیه جامعه های بهائی در سراسر مجهولیت و مقهوریت و انفصال و استقلال که حالیه جامعه های بهائی در سراسر عالم طی می نمایند به عرصه ی رسمیت وارد خواهد ساخت و در این مرحله، امر حضرت بهاء الله از طرف اولیای امور به عنوان دیانت رسمی مملکتی شناخته خواهد شد... و این رسمیت، به مرور ایام منجر به تأسیس سلطنت بهائی خواهد گشت که در ظل آن، حدود و احکام مقدس اقدس ام الکتاب شریعت بهائی در جمیع امور شرعی و مدنی کاملاً به موقع اجرا گذاشته خواهد شد و این مرحله مآلاً منتهی به تأسیس و استقرار سلطنت جهانی بهائی... خواهد گردید»! (7)
از تحقیق وعده های فوق، خبری نداریم، تنها می دانیم که پس از گذشت بیش از نیم قرن از نزول! توفیق فوق، مسلک بهائیت در زادگاه اصلی رهبران خود (ایران)، «حاکمیت» و حتی «رسمیت» که نیافته است، هیچ هنوز حکم آیینی گم راه و تشکیلاتی غیر قانونی را دارد!
2. بد نیست به پیش گویی دیگری از همین قماش پیشگوییهای معکوس، که سال 1353 ش در همان مجله ی آهنگ بدیع منعکس شده اشاره کنیم؛ خالی از تفنن و تمدد اعصاب نیست! آهنگ بدیع می نویسد: می دانیم که از نوروز بدیع (1353 شمسی و 21 مارچ 1974 میلادی) تا قرن صعود» بهاء، «18 سال فاصله است و به طوری که» دیوان عدل اعظم بهائی در پیام خود (که به نقشه ی 5 ساله شهرت دارد) «بشارت فرموده اند در مدت این 18 سال آینده» یعنی تا سال 1371 شمسی / 1992 میلادی «امرالله با استفاده از قوای ذاتیه ی مکنونه ی در خود آن چنان تحرک و پیش رفت عظیمی در سراسر عالم خواهد نمود که مشیت الهیه را در بسیط زمین تحقق خواهد بخشید و روی همین اصل است که در ابتدای پیام مبارک می فرماید:
هجده سال بیشتر به قرن صعود حضرت بهاء الله و کشف نگاه از وجه طلعت میثاق نیر آفاق باقی نمانده است و کسی نمی داند در این برهه ی زمان، عالم انسان چه مقدراتی در پیش دارد. اما نکته ای که به یقین مبین می دانیم آن است که امر الهی که به قوای ذاتیه مکنونه اش متحرک است، هر دم قدرتش بیشتر شود و دامنه اش وسعت گیرد و تصرفاتش در تحقق مشیت الهیه زمین روز به روز شدت یابد. (8)
3. آقای استنودکاب، از عناصر سرشناس بهائی در مغرب زمین، مقاله ای به نام وحدت ملل» دارد که در سال 1325 ش نوشته و در آن، به پیش بینی وضعیت جهان در سال 2001 پرداخته است.
محور پیش بینیهای وی بر این غیبگویی استوار است که در سال 2001 تمام کره ی زمین به تسخیر بهائیت درآمده و آنها سلطنت جهانی را تشکیل داده اند. اینک که چند سال از 2001 گذشته خالی از لطف نیست نظری به پیش بینی های جالب (و اگر گران نیاید: خام خیالانه ی) این جناب افکنیم: او در سال 1325ش چنین می نویسد:
وحدت ملل
متجاوز از هفتاد سال قبل ظهور حضرت بهاء الله از این حوادث و تحولات عظیمه و تأثیراتی را که در اوضاع جهان و استقرار نظم نوینی در بر دارد به دست داده و دنیای بهتری را که جانشین دنیای مادی و بی ایمان کنونی است بشارت داده است.
برای وقوف و اطلاع از کیفیت نظم نوینی که حضرت بهاء الله، تسریع آن را مشیت الهی اعلام فرموده مناسب تر این است که این بنای عظیم را به طور مفصل تری تحت مطالعه قرار داده و طرح و نقشه ای که این معمار الهی برای ساختمان دنیای جدید در نظر گرفته تصور کنیم که در عالم خارج تحقق یافته است. بدین ترتیب خود را در سال 2001 میلادی یعنی قرن بیست و یکم فرض کرده و نظری به قرن بیست گذشته می افکنیم:
جنگ برای همیشه از میان رخت بربسته و اتحاد عالم که غایت آمال بشر بوده جایگزین آن شده است. مجمع اتفاق ملل گذشته که ضعف و زبونی خود را به ثبوت رسانیده اینک به صورت هیئت حاکمه ی مقتدری که به جمع ملل حکمرانی می کند درآمده است. فرمان روا و ملل عالم که از ویرانی های جنگ به ستوه آمده بالاخره در یک مجمع دنیایی متفقانه به تقلیل آلات حربیه خود تا حدی که لازمه امنیت داخلی باشد تسلیم شده اند.
مشاجرات و کشمکشهای مزمنه بین کارگر و کارفرما در اثر تعالیم اقتصادی حضرت بهاء الله مرتفع و مشکلات موجوده حل شده است. همین تعادل نیز در امور فلاحت و زراعت نیز محفوظ خواهد بود... و محصولات عمده ی جهان از مناطق حاصل خیز به نواحی دیگر که میزان مصرف آن ها از قوه ی تولیدشان زیادتر است منتقل گردیده. خوراک و ملبوس و مسکن افراد بشر به طور رفاه تأمین گردیده؛ احدی از ابناء ارض حتی از متأخرین طبقات نفوس، گرسنه سر به بالین نخواهد گذارد. در این موقع است که مسکن و کاشانه ی فقیرترین کارگر دارای تجملات و تزئیناتی خواهد بود که از شئون و مختصات ثروتمندان قرن بیستم بوده است.
دلبستگی و علاقه مندی به زیبایی و صنایع ظریفه در کلیه ی طبقات عمومیت یافته، ساده ترین اسباب و اثاثیه زندگی بهترین و زیباترین طرز و رنگ مطلوب را بر خود خواهد گرفت. شرق و غرب مانند دو دلبر دست در آغوش یک دیگر نموده اند.
برای اولین مرتبه در تاریخ دیانت، از لحاظ نظری و هم از جنبه ی علمی، در ظل نظم بدیع حضرت بهاء الله به مرحله ی کاملی رسیده است. این وحدت روحانی جدید معجزه آسا یگانه عامل مؤثر در ایجاد وحدت فکر و عمل بین دو بلیون ساکنین کره ی ارض شده است. شالوده و اساس این بنای عمومی، تأسیس ولایت امری است که حضرت بهاء الله آن را محور فکر و عمل دنیا قرار داده(9) و بدین وسیله وحدت جامعی که هیچ قوه ی مخربه در آن راه ندارد ایجاد فرموده است.
در حقیقت، حکومتی جدید در دنیا به وجود آمده که مزایای اصول اساسی حکومت دموکراسی - اریستوکراسی - حکومت مطلقه و حکومت روحانی در آن جمع گردیده است... (10)
4. خوشمزه تر از همه این است که، پیش گویی های بهاء و عبدالبهاء، حتی برخی از سران این فرقه را به طمع افکند که از این به اصطلاح فرصت طلایی! به سود خود بهره برداری کنند. نمونه ی این امر، سید اسدالله باقروف (سرمایه دار مشهور بهائی) است که سودای حکومت بر ایران را داشت و شرح داستانش به نقل از آیتی (11)، در بخش مربوط به پیوند بهائیت و امپراتوری روس تزاری از همین مجموعه، فصل: روابط برادران باقراوف با روسیه، آمده است.

پیش گویی های وارونه ی عباس افندی، و نقد مخالفان

وارونه در آمدن پیش گویی های رهبران بهائیت (به ویژه عباس افندی)، از مسائلی است که مورد انتقاد و سُخریه ی منتقدان بهائیت (خصوصاً مبلغان مستبصر بهائی) قرار گرفته و ظاهراً چاره ای نیز جز قبول این انتقادات نیست.
ذیلاً به نقل برخی اظهارات مستبصر بهائی در این زمینه - که ضمناً محکی برای تشخیص صحت گفتار آنان نیز هست - می پردازیم:
عبدالحسین آیتی که بیست سال از مبلغان و نویسندگان طراز اول بهائی محسوب می شد و نهایتاً بر ضد آن فرقه قیام کرد، در کتاب مشهور خود: کشف الحیل، تحت عنوان «فوت عبدالبهاء»، سیاهه ای دراز از وعده های تحقق نیافته ی عباس افندی را به دین گونه ردیف می کند:

1. عبدالحسین آیتی (آواره ی سابق)

او وعده داد که امریکا داخل جنگ نمی شود، شد - او وعده داده بود که مشروطه ی ایران برقرار نمی گردد به سبب این که دست علما در کار است، برقرار شد. او وعده داده بود که محمدعلی میرزا پادشاه عادل و منصوب کتاب اقدس است و بهائیان لازم است از او اطاعت کنند، او ظالم و مخلوع و بی پایه از کار درآمد.
او وعده داده بود که از خاندان قاجار، سلاطین با اقتدار برخیزند و مخالفت ناصرالدین شاه را جبران نموده و مروّج بهائیت شوند، نشدند و حتی منقرض گشتند. او وعده داده بود که سلطان روس، ملک الملوک گردد، نشد. او وعده داده بود که روس برای ایران فکری دارد و انگلیس هم فکری دارد - خدا هم فکری دارد و مریدانش تعبیر می کردند که خدا یعنی عبدالبهاء و گمان می کردند او با امریکا یا آلمان یا دولت دیگر بند و بستی دارد و فردا است که سلطنت ایران را به خود یا برگزیدگان خود تخصیص می دهد، ولی مُرد و فکرش به جایی نرسید؛ بلکه اصلاً معلوم نشد که این خدا چه فکری داشته؟
او وعده داده بود که بُغاز داردانل به دست اجانب افتد، برای این که پدرش آن یا نقطه الواقعه بین شاطیء البحرین را تهدید کرده و این یا ارض الروم نسمع فیک صوت الیوم گفته، ولی نشد (در حالتی که عبارت هم از محمد بن طلحه ی استراق و تحریف شده، زیرا اصل این عبارت از ابوسالم محمد بن طلحه ی شافعی است که می گوید در آثار قیامت - و تهدم حصون الروم و یصبح فی نواحیهاالبوم) و بهاء آن را در کتاب خود بدان صورت که ذکر شد آورده و عبدالبهاء محقَّق دانسته و حتی در جنگ بین المللی بین شوقی [افندی، جانشین عباس افندی ] و تلامذه ی بیروت، شرط و شرط بندی شده و حضرات خوشحالیها کرده اند که داردانل فتح شد و عثمانیان از میان رفتند و پس از چند روز دروغ بودن آن و بور شدن شوقی مُحرَز گشته.
باری، با همه ی این وعده ها که در هر لوح و نوشته و برای هر شخص و جمع و در هر قضیه ی خصوصی و عمومی داده شده و عکس العمل آن بروز کرده بود، باز گوسفندان منتظر بودند که چون عبدالبهاء وعده داده است که به عشق آباد سفر کند و در مشرق الاذکار آنجا پیشنمازی نماید و وعده داده است که بیت العدل بسازد و گفته است تا بیت العدل برپا نشود از دنیا نمی روم و وعده داده بود که به هندوستان سفر نماید و بسیاری از این وعده ها داده بود لذا باید حتماً زنده بماند تا این مواعید مصداق باید، این بود که چون [ در آستانه ی مرگ] تب عارضش شد و طبیب آمده و خدا [ یعنی عباس افندی!] را انجیکسیون کرد و یک شب کسالتش تخفیف یافت و شب دیگری، بی خبر و خداحافظی نکرده، در را آهسته پیش کرد و از عالم خاک به قول طهرانیان زد به چاک...(12)

2. سید حسن کیایی

آقای کیایی، به قول خود هیچ گاه بهائی نبوده اما مدتی طولانی با اعضای این فرقه سال ها از نزدیک معاشرت داشته و به اسرار آنان واقف شده است. وی پیرامون «معجزات و پیش گویی و وعده هایی که [ عباس افندی] داده و همه اش برعکس نتیجه بخشیده» چنین می نویسد: عباس افندی،
بشارت های زیادی مبنی بر بهائی شدن اهل عالم در زمان خیلی نزدیکی، مکرر داده، و وعده ی صریحی به حاج میرزا حیدر علی [ اصفهانی، نویسنده و مبلغ مشهور بهائی ] می دهد که (شما عَلَمهای نصر خراسان را خواهید دید). تأسیس بیت العدل را حتمی و یقین دانسته و گفته است: (تا بیت العدل تأسیس نشود، عبدالبهاء صعود نخواهد نمود)، که تماماً توخالی و دروغ از کار درآمد - - دنیا بهائی نشد، حاج میرزا حیدر علی دار فانی را بدرود گفته و علم هایی که وجود خارجی نداشت ظاهر نگردید -- خودش هم قبل از تأسیس بیت العدل به قول مازندرانی ها (به مرد) و آرزوی تأسیس بیت العدل را با خود به گور برد و دروغ و پیشگویی اش ظاهر گردید.
ص 281: در امریکا بشارت داد و حتی در سفرنامه اش [ نوشته ی محمود زرقانی] مصرِّح است که چون امریکا در گوشه واقع شده، در جنگ های اروپا شرکت نخواهد کرد، و در جنگ بین الملل اول عقیده ی بهائی ها بر این بود تا به گفته ی پیشوایشان، امریکا داخل جنگ نخواهد شد.
روسیه ی تزاری را فاتح جنگ دانسته و دعاهایی در حقش نموده، چون در زیر سایه ی آن دولت، عشق آباد را مرکز بهائیت و ارض (خـا) خوانده و آینده ی بسیار درخشانی برای احبّاء این دیار وعده داده و زمینی که دولت تزار مجاناً برای بنای مشرق الاذکار [به فرقه] اهدا کرده و این جمعیت را رسماً تحت حمایت خود گرفته بود، عبدالبهاء به پیروزی این ارباب بزرگ منحصر به فرد آن روز [خود]، باید هم امیدوار باشد، چون بزرگ ترین حامی این دستگاه استعماری، فقط تزار بود، ولی این امپراتوری یعنی به وجود آورنده ی سازمان بهائی، نه تنها در جنگ فاتح نگردید، بلکه اساس سلطنت و حکمرانی اش از برکت خدا و پیشگویی عبدالبهاء واژگون شده، کشورش ویران و خود با تمام خانواده اش از زن و مرد و بزرگ و کوچک به دست بالشویکها و کارگران و رنجبران روسیه منکوب و مقتول؛ حتی از خانواده ی رمان اُف فردی باقی نماند.(13)

پی‌نوشت‌ها:

1. برای تصویر او با محمد مسعود ر. ک: تاریخ معاصر ایران، سال 11، ش 41، بهار 1386، ص 93.
2. مقصود: میرزا صالح اقتصاد و فضل الله صبحی مهتدی، دو تن دیگر از مبلغان فرقه ی بهائی اند که به دنبال آیتی و نیکو در فرقه برائت جسته و به دامن اسلام بازگشتند.
3. یعنی، مسلمانان غالباً بین 60، 70 سال عمر می کنند.
4. فلسفه ی نیکو، 182/4 - 184.
5. آهنگ بدیع، سال هشتم (1334)، ش 17 و 18، ص 345، مقاله ی «از شیراز تا کرمل».
6. همان، سال هشتم (1332)، ش 12 و 13، ص 248.
7. همان، سال 15 (1339)، ش 8 و 9 و 10 ویژه شوقی، صص 293 - 294.
8. همان، سال 29 (1353)، ش 5 و 6، مسلسل 327، ص 5.
9. عقیم ماندن شوقی، سبب شد که نسل ولی امر در بهائیت برافتد و نزدیک به نیم قرن، بیت العدل در کار خود، بدون رئیس (ولی امر) باشد و مشروعیتش توسط بخشی از خود بهائیان (گروه میسون ریمی) با ایرادات مستدل، زیر سؤال رود!
10. ر. ک : ویژه نامه ی ایام، ضمیمه ی روزنامه ی جام جم، 6 شهریور 1386، ص 61.
11. کشف الحیل، 196/3 -198.
12. کشف الحیل، 203/3 - 204.
13. بهائی از کجا و چه گونه پیدا شده؟، سید حسن کیایی، چاپ 2، صص 280 - 281.

منبع مقاله: فصلنامه تاریخ معاصر ایران، سال دوازدهم، شماره چهل و هفت و چهل و هشت، پاییز و زمستان 1387



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط