سه ترجمه مهم از کتاب مقدس

فکر می کنیم خوانندگان کاملاً تمایل داشته باشند، هر چند به اجمال، بدانند که ترجمه کامل کتاب مقدس به زبان عربی، یعنی همین ترجمه پروتستانی معروف به امریکایی و ترجمه معروف به یسوعی، کی صورت گرفته است. به نظر...
سه‌شنبه، 12 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سه ترجمه مهم از کتاب مقدس
 سه ترجمه مهم از کتاب مقدس

نویسنده: عجاج نویهض




 

از کتاب مقدس سه ترجمه به شرح زیر انجام پذیرفته است:
1- ترجمه پروتستانی- امریکایی (1860- 1864، بیروت) که مترجمان آن عبارتند از: الی اسمیت (1)، کرنلیوس واندیک (2)، شیخ ناصیف یازجی، معلم بطرس بستانی و شیخ یوسف الاسیر.
2- ترجمه لاتینی- یسوعی (1878- 1880، بیروت) به اهتمام پدر رودیت یسوعی و شیخ ابراهیم یازجی.
3- ترجمه احمد فارس شدیاق.

نگاهی اجمالی به کتاب مقدس در زبان عربی

فکر می کنیم خوانندگان کاملاً تمایل داشته باشند، هر چند به اجمال، بدانند که ترجمه کامل کتاب مقدس به زبان عربی، یعنی همین ترجمه پروتستانی معروف به امریکایی و ترجمه معروف به یسوعی، کی صورت گرفته است. به نظر ما این مسأله به چند دلیلی از جایگاه و ارزش والایی برخوردار است:
اول: ترجمه عربی کتاب مقدس در این عصر به خوانند مجال می دهد تا از اخبار و قضایای بنی اسرائیل در تمامی ادوار یهود تا آغاز دوره مسیحی آگاه شود. از آغاز عهد مسیحی به بعد تاریخ یهود گسسته شد. قسمت کمتر آن به بقایای ناچیز و بی اهمیت یهود در فلسطین، ارتباط یافت و بیشترین آن به گروههایی که در سرارس جهان پراکنده شدند. از این رو باید تاریخ یهود را در تاریخ ملتهایی جستجو کرد که این قوم به سرزمینهای آنها قدم گذاشتند و در پناهشان به زیستن پرداختند.
دوم: شما می توانید تاریخ، دین، اخلاق، روحیه، ماهیت پیشرفت و فراز و فرود هر یک از ملتهای جهان را که در یکی از ادوار تاریخ به سلک تمدن بشری درآمده است، در کتابهایی که فرزندان آن ملت نگاشته اند مطالعه کنید، کما این که در آثار مؤلفان دیگر نیز همین مطالب را- ولو با تفصیل کمتر- می توانید بیابید. برخلاف قوم اسرائیل یا یهود که این سخن درباره آن صدق نمی کند. این ملت در تاریخ خود مستثنا و منحصر به فرد است. بنابراین، برای دست یافتن به عمق سرشت اسرائیلی از دیرباز تاکنون و پرده برداشتن از زوایای روحیه یهودی- روحیه ای که مقهور دو عامل یکی عامل آشکار و دیگر عامل پنهان می باشد- راهی نیست جز این که ابتدا کتابهای پیامبران آنها را، اعم از پیامبران بزرگ که چهار نفرند و پیامبران کوچک که دوازده نفرند و کتابهای همه آنها در عهد قدیم آمده است، مطالعه کنیم. بیشتر انبیای بنی اسرائیل در عرض پادشاهان خود بودند و رو در روی آنها می ایستادند. به همین دلیل در اسفار آنها، علاوه بر گرایشهای دینی، گرایشهای سیاسی و اجتماعی نیز می یابیم؛ گرایشهایی که امروزه درباره آنها جداگانه کتاب نوشته می شود و به صورت کاملاً مجزا و مستقل از گرایشهای دینی این پیامبران، مورد بحث و بررسی قرار می گیرند.
سوم: اطلاع از این موضوع، با توجه به این که «اسرائیل» از سال 1948 موجودیت دروغین و جعلی خود را اعلام می کند، سودمند نخواهد بود، مگر این که اطلاع کامل باشد تا حقایق بزرگ تماماً در یک زنجیره به هم پیوسته روشن و آشکار شود. عامل «تکروی» یهودی را در سراسر مسیر تاریخ آنها می توان دید و این بی نهایت اهمیت دارد. عهد قدیم کتاب مقدس، از آغاز تا به انجام آن، این موضوع را در خود جای داده است. خوی یهودی یک واحد تجزیه ناپذیر است. نه زمان در آن اثر می گذارد و نه منطقه جغرافیایی، بلکه فقط رنگ عوض می کند و عنصر اصلی آن همچنان تغییر ناپذیر باقی می ماند و این مهمترین عالم همبستگی یهود در دنیا، علی رغم حضور آنها در قاره ها و سرزمینهای مختلف است. این همبستگی همان راز بقای «یهودیت» در افراد و جماعات آنهاست و بر هیأتها، سازمانها، گرایشها و برنامه های پیدا و ناپیدای آنها حاکمیت دارد.
چهارم: ترجمه کتاب مقدس به عربی در سده گذشته در بیروت باید بهره کامل خود را از زبان تابناک عربی گرفته باشد. از همین بعد در خور اعتناست که به نظر ما ترجمه کتاب مقدس به عربی، گذشته از این که فی نفسه از یک ارزش و منزلت والای دینی برخوردار است، نور جدیدی از بیان ضادی (3) به زبان مضری اضافه کرده است. (4)
تا آن جا که ما می دانیم در عربی کتابی که اختصاصاً و مستقلاً درباره این موضوع نوشته شده باشد، وجود ندارد- البته بعید نیست که چنین کتابی باشد لکن ما از آن اطلاعی نداریم- بلکه تنها مطالب پراکنده و مقالات متفرقه ای وجود دارد که به مناسبتهای اندکی به رشته تحریر درآمده اند. کشیش « سیکل سیل»، نویسنده المرشد الی الکتاب المقدس، فصل دوازدهم کتاب خود را به ترجمه عربی کتاب مقدس اختصاص داده است، اما این فصل از چند صفحه فراتر نمی رود. در این جا ما چکیده مطالب او را، در حد نیاز، به همراه نظرات و توضیحات خود به خوانندگان عرضه می کنیم.
کشیش سیکل سیل می گوید: « تا سال 750 م که یوحنای اسقف سیویل، یکی از شهرهای اسپانیا، کتاب مقدس را به عربی ترجمه کرد صحبتی از ترجمه عربی این کتاب نمی شنویم. یوحنا تمام کتاب مقدس را از روی ترجمه لاتینی هیرونیموس (5) که در قرن هفتم و بعد در اسپانیا رایج بود به عربی برگرداند. «ماریانا» یسوعی در زمان خود به چند نسخه از این ترجمه دست یافت. ظاهراً این ترجمه هرگز به چاپ نرسیده و در سوریه شناخته نشد». (6)
بدیهی است که منظور سیکل سیل از این سخن ترجمه کامل کتاب مقدس می باشد نه ترجمه بخشهایی از عهدین؛ زیرا باور کردنی نیست که عربهای مسیحی عراق و شام تا قرن هشتم انجیل را به عربی نمی خوانده اند. برای مثال قدیس یوحنا دمشقی (676- 749) از استادان مسیحیت در زمان بنی امیه بود و در راه آن جهدها و فداکاریها کرد و پدرش از کارگزاران مالی دولت اموی بود. قدیس یوحنا چندین کتاب به زبان عربی دارد که از جمله آنها می توان الایمان المستقیم را نام برد. با چنین وصفی، این مرد و همکیشان او به چه زبانی انجیل را تلاوت می کرده اند؟
یوحنا دمشقی در ابتدای دولت عباسی وفات یافت.
سیکل سیل در ادامه سخنان قبلی خود می گوید: « خاخام سعدیا، معلم مشهور مدرسه بابل، تمام عهد قدیم یا بیشتر آن را در قرن نهم میلادی به منظور استفاده یهودیان عرب زبان از عبری به عربی برگرداند. بخشی از این ترجمه -اسفار خمسه آن- در سال 1546 در قسطنطنیه با حروف عبری چاپ شد و سپس در سال 1645 در پاریس و در سال 1657 در لندن با حروف عربی به چاپ رسید». (7)
خاخام سعدیا همان سعید بن یوسف فیومی است که در دهه پایانی قرن نهم میلادی در مصر به دنیا آمد و سال 942 یا 944 در بغداد دیده از جهان فرو بست. عزرا حداد، مترجم رحله بنیامین- مترجم و نویسنده هر دو یهودی هستند. بنیامین نویسنده سفرنامه از یهودیان سده میانه اسپانیاست و حداد از یهودیهای معاصر عراق- می گوید که سعدیا از معدود علما و فلاسفه بزرگ یهود بود و از جمله آثار اوست یک فرهنگ عبری، ترجمه عربی تورات و کتابی در فلسفه با عنوان الامانات و الاعتقادات. سعدیا در قرن دهم می زیست». (8)
کشیش سیکل سیل همچنین می گوید: « از زبور (مزامیر) چندین ترجمه به عمل آمده است. ترجمه ای که فعلاً در اختیار کاتولیکهای ملکی (9) می باشد کار عبدالله بن فضل است که پیش از قرن دوازدهم از یونانی به عربی برگرداند. این ترجمه به سال 1706 در حلب و سال 1725 در لندن چاپ شد و ترجمه دیگری از آن در سال 1516 در جنوا (10) و در سال 1614 در رم به چاپ رسید و ترجمه سومی نیز مطابق با زبان سریانی در سال 1610 در الشویر، واقع در جبل لبنان، چاپ شد». (11) این مؤلف همچنین می گوید که در اوایل قرن هفدهم سرکیس الرزی، مطران حلب، از پاپ اجازه گرفت که نسخه صحیحی از کتاب مقدس را تهیه کند. او با گروهی از علما اقدام به این کار کرد که پس از مرگ وی در سه جلد به همراه ترجمه لاتینی در سال 1671 به چاپ رسید. این ترجمه، بدون کتابهای آپوکریف، مکرراً در لندن چاپ می شد».
این بود نگاهی تاریخی اما بسیار کوتاه و گذرا به ترجمه عربی کتاب مقدس.

دو ترجمه کامل از کتاب مقدس در قرن نوزدهم در بیروت

در قرن نوزدهم دو ترجمه کامل از کتاب مقدس در بیروت انجام گرفت: یکی ترجمه امریکایی- پروتستانی (1860- 1864) و دیگری ترجمه یسوعی- لاتینی (1878- 1880).

1- ترجمه امریکایی

این ترجمه به اهتمام میسیونرهای امریکایی در بیروت صورت پذیرفت و لذا به نام آنها خوانده شد. ترجمه مذکور کار پنج نفر از علمای سرشناس است: دو نفر امریکایی به نامهای الی اسمیت و کرنلیوس واندیک و سه نفر لبنانی به اسامی شیخ ناصیف یازجی، معلم بطرس بستانی و تا حدی شیخ یوسف الاسیر حسینی.
الف- الی اسمیت (؟- 1857): او زبان عربی را خوب می دانست و با لاتین و یونانی آشنایی کامل داشت. در کشور مالت به فعالیت میسیونری مشغول بود و سال 1827 یا کمی پیش از آن منتقل بیروت شد و چند سال بعد چاپخانه ای تأسیس کرد که همان چاپخانه امریکایی معروف می باشد.
ب- کرنلیوس واندیک (1818- 1895): او در پزشکی، علوم طبیعی و ریاضیات استاد بود. تبحر واندیک در زبان عربی به آن جا رسید که کتابی در علم عروض نوشت. عربی را از بطرس بستانی و شیخ یوسف الاسیر فرا گرفت. او اصلاً هلندی است، اما در امریکا نشو و نما یافت و از سال 1840 تا پایان عمر خود (1895) در بیروت به سر برد. بنابراین، دست کم پنجاه و پنج سال در لبنان گذراند. این مدت، دوره تأثیر عمیق اندیشه ها بر یکدیگر در لبنان و انتقال این کشور از عصر فئودالی به عصر نوین بود. زمانی که واندیک به لبنان آمد دست کم سیزده سال از اقامت الی اسمیت در این سرزمین می گذشت.
از واندیک اطلاعات زیادی در اختیار داریم. نه فقط در لبنان بلکه در سراسر جهان عرب عربمآبی را سراغ نداریم که مثل واندیک در حیات عربی لبنانی جذب و هویت آن را به خود گرفته باشد آن هم نه تنها در آداب و شیوه های زندگی و عرفهای اجتماعی، بلکه همچنین در پسندیدن انواع غذاهای لبنانی و لباس و پوشش شرقی و گذاشتن ریش و آداب مترقی معاشرت و عشق ورزیدن به شوخیها و لطیفه های بامزه و زیبا. هنوز که هنوز است مردم از این شخص صحبت می کنند و در منازل و خانه ها نام او برده می شود. پزشکی انسان دوست و ممتاز بود و در دانشگاه امریکایی پزشکی درس می داد. چندین اثر ارزشمند به زبان عربی دارد. در روستای زیبای «عیناب» که مشرف به دریاست، سکونت داشت و منزل محل اقامت او با آن ساختمان کوچکش هنوز هم شاخص و جلوه گر است. من در سال 1949 برای دیدن بقایای این خانه به روستای یاد شده رفتم. واندیک در اواخر عمر خود از دانشگاه امریکایی کناره گیری کرد؛ چون این دانشگاه به جای آن که به آموزش زبان عربی ادامه دهد- که نظر واندیک این بود- به تعلیم انگلیسی روی آورد. این اقدام دانشگاه امریکایی اندکی پس از اشغال مصر توسط بریتانیا در سال 1882، انجام پذیرفت.
ج- شیخ ناصیف یازجی: یازجی پیشوای زبان عربی است. در آسمان اندیشه اختری فروزان است. خود ساخته ای کم مانند و کان ادبیات عالی در سده گذشته بود. مکاتبات او با استوانه اهای ادبیات در شام، عراق، مصر و دیگر جاها منتشر شد. او تحصیلات کلاسیک نداشت بلکه برای آموختن به کتابخانه های دیرها و صومعه ها پناه برد و مایه های علمی خود را از آن جاها گرفت. قرآن کریم را حفظ کرد و از طریق کتابها با شخصیتهای گذشته فرهنگ عربی همدم شد و موفقیت درخشان فراوانی به دست آورد. مدتی با دو همکار دیگر خود، پطرس کرامی (کرامه) (12) و نقولا الترک، (13) از شعرای برجسته سده گذشته، در دیوان امیر بشیر دوم به کار کتابت پرداخت. یازجی پس از رها کردن کاخ بشیر تا پایان عمر خود در سال 1871، یعنی حدود سی سال، در بیروت اقامت کرد. کتابهای او در زمینه های صرف و نحو و بیان و شعر هنوز هم در مدارس تدریس می شوند. یازجی چکیده زبان عرب را در تألیفات عدیده ای گردآوری کرد که برخی از آنها در زمان حیات خود او و شماری هم پس از مرگش به همت فرزند او شیخ ابراهیم به چاپ رسیدند. توفیقی که نصیب نه فقط شخص شیخ ناصیف بلکه نصیب خانواده و پسران و دختران او نیز شد توفیقی بس دامنه دار بود. خداوند دوازده دختر و پسر به او عطا فرمود که، اگر نگوییم همه آنها، تعدادی از ایشان به قله نجابت و شهرت و درخشندگی صعود کردند. از پسران او شیخ ابراهیم یگانه دوران بود و از دخترانش «ورده» (1838- 1924)، شاعر سرشار از شور عاطفه و احساس. ورده لنگه برادرش ابراهیم بود و عطر گلستان دیوان او، حدیقه الورد، تمام ناشدنی است.
د- معلم بطرس بستانی: در تحکیم حرکت فرهنگی- علمی، نشر معارف و دمیدن روح ناسیونالیستی از راه مجلات، روزنامه ها و مدرسه مشهورش- المدرسه الوطنیه- در بیروت جایگاهی بس رفیع دارد. امکاناتی که برای بستانی در درس خواندن و راههای تحصیل فراهم آمد برای یازجی فراهم نشد. بستانی در مدرسه «عین ورقه» درس خواند و در سال 1840 راهی بیروت شد.
در این زمان- همان طور که گفتیم- یازجی کاخ امیر بشیر را ترک کرد. گویی تقدیر چنین بود که این دو قطب - بستانی و یازجی- در بیروت به هم برسند و با کمک و یاری همدیگر دو رکن استوار نهضت ادبی- علمی را تشکیل دهند. اولی در ادبیات و زبان و بیان و تألیف و تدریس و دیگری در علوم طبیعی، ریاضیات، مطبوعات و نیز تدریس و تألیف. این دو به موازات هم تا پایان راه پیش رفتند منتها دست تقدیر این جمع دو نفره را تبدیل به یک جمع سه نفری کرد؛ زیرا- همچنان که دیدیم- باز در همین زمان واندیک به بیروت آمده بود و برای بستانی این امکان فراهم آمد تا از طریق آمیزش با انگلیسها و امریکاییها زبان انگلیسی را فرا گیرد. او قبلاً در «عین ورقه» بهره خوبی از زبانهای سریانی، لاتینی و ایتالیایی جدید برده بود. دیری نپایید که در بیروت میان او و واندیک، این دانشمند انساندوست و پرکار، دوستی استواری به وجود آمد. در سال 1846 با همکاری او نخست مدرسه « عبیه»- واقع در استان غرب (عالیه)- و سپس مدرسه بیروت را تأسیس کرد. اینک بستانی که فرزندش سلیم نیز در کنار او بود- درست مانند ابراهیم که پدر خود شیخ ناصیف را یاری می رساند- راه خود را باز کرده بود. حلقه بستانی «الی اسمیت» را نیز فرا گرفت. او به واندیک عربی می آموخت و متقابلاً از او انگلیسی فرا می گرفت. ظاهراً در این برهه فرصت به بستانی دست داد و از آن جا که به قول معروف جوینده دانش آزمند و سیری ناپذیر است، تا آن که توانست به آموختن زبانهای قدیمی، آرامی، عبری و یونانی پرداخت و بدین ترتیب دریای سینه اش لبریز از شناخت زبانها شد. موضوعی که اینک می خواهیم به آن بپردازیم رابطه بستانی با همکارانش در ترجمه کتاب مقدس است. اما پیش از آن اشاره می کنیم که وی با اشتغالش به ترجمه تورات فعالیتهای دیگر خود را نیز با قدرت تمام ادامه می داد: پس از سال 1860 روزنامه ملی نفیرسوریا را به راه انداخت. در سال 1863 «المدرسه الوطنیه» را که نخستین مدرسه از نوع خود در لبنان بود تأسیس کرد. سپس وقت خود را مصروف تألیف فرهنگنامه های محیط المحیط، و قطر المحیط نمود و آن گاه به کار نگارش دایره المعارف عربی پرداخت. این دایره المعارف که نخستین طرح از نوع خود در زبان عربی می باشد کاری عظیم و سترگ است بویژه در نود سال پیش از این و در زمانی که حرکت فرهنگی- علمی مراحل آغازین خود را می گذراند. تاکنون یازده جلد از آن به چاپ رسیده است که تا واژه «عثمانیه» را در بر می گیرد. اولین جلدش در سال 1883 و یازدهمین آن در سال 1900 منتشر شد. در کار تألیف دایره المعارف فرزندان معلم بطرس به نامهای سلیم، نجیب و نسیب و پسر عموی آنها سلیمان بستانی، مترجم عربی ایلیاد، او را یاری رساندند. شش جلد این مجموعه را بطرس در سالهای 1883 و 1884 انتشار دادند و بقیه مجلدات طی شانزده سال بعد منتشر شد». (14)
باری، کشیش سیکل سیل با تکیه بر مقالات دکتر «جان تامسون» از روش ترجمه کتاب مقدس چنین یاد می کند: معلم بطرس متون و عبارات را ترجمه می کرد و سپس الی اسمیت ترجمه او را ویرایش تطبیقی می نمود. آن گاه شیخ ناصیف به ویرایش ادبی آن می پرداخت. بعد از طی این مراحل، اسمیت ماده ترجمه شده را در جزوه هایی به چاپ می رساند و آنها را در بین متخصصان از میسیونرهای پروتستان جهان عرب و نیز تعدادی از علمای آلمانی مقیم آلمان توزیع می کرد تا درباره ترجمه به عمل آمده اظهار نظر کنند. سپس تمام آن جزوه ها به اسمیت بازگردانده می شد و او برای تهیه فرمول نهایی دوباره آنها را بررسی می کرد و بدین ترتیب، ترجمه برای چاپ آماده می شد. گروه بستانی- اسمیت- یازجی اسفار پنجگانه موسی، بخشهای مختلفی از «انبیاء» و عهد جدید را با این روش ترجمه کردند.
بعد از شروع چاپ عهد قدیم الی اسمیت درگذشت (1857). بنابراین، ادامه کار به واندیک محول شد. واندیک با کمک استاد خود، شیخ یوسف الاسیر، ترجمه عهد جدید را که اسمیت باقی گذاشته بود تصحیحی و تنقیع کرد که در سال 1860 به چاپ رسید. عهد قدیم نیز در سال 1864 ترجمه و در سال 1865 چاپ شد.
به گفته نویسنده المرشد شیوه نگارش اسمیت « گرایش به ترجیح سبک شیوا به همراه گزینش مفردات دست یافتنی داشت، اما واندیک معتقد بود که فصاحت و شیوا نویسی تابع سبک و روح کلام است و با تنوع اسلوب تنوع می یابد و در تورات سبکهای مختلف و گوناگونی وجود دارد». ای کاش درباره این کار خطیر جزئیات و تفاصیل بیشتری برای ما نگهداری می شد.
ه‍ - شیخ یوسف الاسیر: شیخ یوسف بن عبدالقادر اسیر (15) حسینی از شخصیتهای طبقه اول علم و ادب و اندیشه و آزادی لبنان و شام در سده گذشته است. در صیدا به دنیا آمد. پدرش به کار تجارت اشتغال داشت اما او که در سینه اس انگیزه های بزرگواری و بلند پروازی بود از این کار زده شد و به دنیای علم و ادب روی آورد. دروس ابتدایی خود را در زادگاهش گذراند و سپس راهی دمشق شد و در مدت کمی در «المدرسه المرادیه» به تحصیل پرداخت. در همین ایام پدرش درگذشت و یوسف درس را رها کرد و برای سرپرستی امور برادران و شؤون خانواده اش به شهر خود برگشت، اما با فراهم آمدن زمینه بار دیگر در صدد تحقق بخشیدن به آرزوی خود برآمده رهسپار مصر شد و هفت سال در «الازهر» درس خواند تا آن که از سرچشمه علوم سیراب شد. در دانشهای نقلی و عقلی نابغه بود و چندی نگذشت که در تمامی آنها بر مسند پیشوایی تکیه زد و این در حالی بود که شیخ هنوز روزهای آغازین حیات علمی خود را می گذراند و لبنان دوره ها و مراحلی را پشت سر می گذاشت که همه اش تحول بود و انتقال. از آن به بعد شیخ یوسف را تا پایان عمرش، که تا ابتدای دهه اخیر سده گذشته امتداد داشت، در سه زمینه فعال می بینیم. این زمینه ها که بعضاً با هم اشتراک دارند بدین شرح است:
1- به عهده گرفتن پستهای رسمی و شرعی در بیروت، طرابلس، عکاء و آستانه. وضع مزاجی اش گاه او را وامی داشت تا برای به دست آوردن سلامتی از جایی به جای دیگر نقل مکان دهد.
2- فعالیت در نشر هر آنچه به بیداری اذهان عمومی و دمیدن روح دانش و برادری ملی و تغذیه حرکت علمی- فرهنگی می انجامید. این فعالیت بویژه بعد از سال 1860 شدت گرفت.
3- کار در مطبوعات عربی که هنوز مراحل اولیه خود را می گذراند. سردبیری مجله نامدار ثمرات الفنون را به دوش گرفت. در لسان الحال کار کرد. در چندین آموزشگاه بزرگ از جمله « مدرسه الحکمه» و «دانشگاه امریکایی» که در آن زمان به «کالج پروتستان سوریه» معروف بود، به تدریس پرداخت. او علاوه بر این فعالیتها، در زمینه تألیف و نگارش نیز کار کرد و چندین کتاب در ادبیات و علوم شرعی انتشار داد.
الاسیر انسانی نازک طبع و پاک نهاد بود. زمانی که حرکت ترجمه کتاب مقدس، به زبان عربی در بیروت پدیدار شد، شیخ یوسف- همچنان که گفتیم- از شخصیتهای نامی لبنان و سرزمین شام بود و مرحله کهولت و پختگی سنی را پشت سر می گذاشت. پیش از آن که در تنقیح ترجمه عربی کتاب مقدس با واندیک همکاری کند، فرد اخیر نزد او زبان عربی می خواند.

2- ترجمه یسوعی

درباره ترجمه یسوعی فقط جزئیات اندکی در اختیار داریم که خلاصه آن را «اب شیخو یسوعی» در کتاب الآداب العربیه فی القرن التاسع عشر در ضمن شرح حال خاندان یازجی آورده است. او می نویسد: «هنگامی که آباء یسوعی تصمیم گرفتند اسفار مقدس را از اصل عبری و یونانی آن به زبان عربی برگردانند متوجه شدند که رعایت امانت در ترجمه به تنهایی کافی نیست و مقصود را برآورده نمی کند، بلکه علاوه بر آن باید ترجمه از فصاحت و بلاغت لازم و عبارات منقح برخوردار باشد. در آن زمان شیخ ابراهیم (یازجی) تا حدی به شهرت دست یافته بود لهذا آباء یسوعی در سال 1872 او را به مدرسه خود در غزیر دعوت کردند و به کمک او کار ترجمه را شروع نمودند. پدر اگوستین رود (16) که عربی را در الجزایر خوانده و علوم مربوط به کتاب مقدس را در فرانسه تدریس کرده بود. با مراجعه به تفاسیر پدران و آموزگاران و ترجمه های عدیده شرقی از جمله سه ترجمه عربی، اسفار مقدس را فصل به فصل و آیه به آیه ترجمه می کرد و در پایان کار شیخ آن را دقیقاً از نظر می گذراند و ملاحظات و نقطه نظرات خود را به اطلاع رود می رساند. سپس آن دو با هم گفتگو می کردند تا به یک نظر دست می یافتند و آن را یادداشت می کردند. آن گاه، کار خود را از نظر چهار تن از پدران که در علوم عربی و زبانهای شرقی متبحر و استاد بودند، می گذراندند و در صورتی که آنها تأیید می کردند ترجمه ها کاملاً دقیق و درست است، به چاپ می رسیدند.
شیخ ابراهیم حدود نه سال در غزیر و بیروت به کار تنقیح تورات عربی مشغول بود. او سالهای درازی را در المدرسه البطریرکیه به تعلیم پرداخت و جوانان بسیاری را در این مدرسه تربیت کرد که بعضی از آنها نویسندگان نامداری هستند». اب شیخو، سپس به سخنان فشرده خود در شرح حال شیخ ابراهیم ادامه می دهد. (17)
ما نمی دانیم که مترجمان یسوعی کار خود را کی آغاز کردند؛ شاید در سال 1872. نویسنده المرشد (ص 60) می گوید که عهد جدید در سال 1878 و عهد عتیق در سال 1880 به چاپ رسیده است. شیخ ناصیف (پدر شیخ ابراهیم) در سال 1871 درگذشت.
در بخش اعلام المنجد- به نام معجم اعلام الشرق و الغرب- دو مطلب گفتنی به چشم می خورد. نخست توضیح فشرده ای درباره ترجمه یسوعی، زیر عنوان الکتاب المقدس. در آن جا می خوانیم: « کتاب مقدس کتاب آسمانی مسیحیان است و مشهورترین ترجمه عربی آن- معروف به ترجمه یسوعی- از نوادر ادبیات عرب به شمار می آید. متن آن را تعدادی از علمای نخبه کتاب مقدس به عربی برگرداندند و سپس شیخ ابراهیم یازجی آن را ویرایش ادبی کرد و چاپخانه کاتولیکی (المطبعه الکاثولیکیه) به چاپ آن مبادرت ورزید. چاپ این ترجمه پیشرفت گستاخانه ای در هنر چاپ عربی به شمار می آید».
دومین مطلب شایان ذکر، سخن اعلام درباره شیخ ابراهیم است: «... او، بویژه با پژوهشهای لغوی و زبانی خود، از پیشوایان نهضت ادبی- علمی به شمار می رود. علوم عربی را از پدرش شیخ ناصیف فرا گرفت. قرآن را حفظ کرد و در مدرسه بطریکیه به تدریس پرداخت. زبانهای عربی را نیک می دانست و عبری و سریانی را بخوبی می شناخت. با دست خود حروف عربی را برای چاپخانه ساخت: متن عهد قدیم را که یسوعیها ترجمه کردند اصلاح و ویرایش ادبی کرد. مجله الضیاء را به راه انداخت و بیشترین قسمت آن را خودش نوشت. الضیاء در فاصله سالهای 1897 و 1906 منتشر می شد و جلوه گاه نبوغ شیخ ابراهیم در زبان عربی و پژوهشهای زبانی بود».
از سخنان اعلام المنجد پیرامون کتاب مقدس همین قدر می فهمیم که در امر این ترجمه «نخبه ای از علمای کتاب مقدس» همکاری داشته اند و این خود نشان می دهد که پدر رود تنها نبوده است.
شگفتا که خانواده یازجی با شیخ ناصیف درخشیدن آغاز می کند و با مرگ یکایک پسران و دختران او تدریجاً به خاموشی می گراید. هنوز ربع نخستین سده حاضر به پایان نرسیده بود که نام و یاد یازجیان در کتابها به جاودانگی پیوست. در حال حاضر هیچ فردی از این خانواده در قید حیات نیست، بلکه نام آنها را تنها باید در کتابها جست. آخرین یادگار این سلاله یکی از نوادگان شیخ ناصیف بود به نام حبیب که تا اندک زمانی پس از جنگ جهانی اول در قید حیات به سر می برد. تو گویی می ترسید از این که نسل یازجی زیاد شود! از این رو برآن شد که ترک دنیا کند تا این نسل بکلی قطع شود. روزنامه نگار زبردست اجتماعی مصر، سلیم سرکیس، سردبیر «مجله سرکیس» خطاب به حبیب نوشت: « بجز تو ای حبیب!» یعنی دیگران همه به دیر درآمدند، مگر تو. آن گاه همه قندیلها خاموش شد. «ورده» دختر شاعره شیخ ناصیف به سال 1924 در مصر بدرود زندگی گفت.
شاید خوانندگان بپرسند: این مطالب درباره بستانی، یازجی ها و گروه امریکاییهای عربمآب چه ربطی به کاروان سخن از ترجمه کتاب مقدس دارد؟ پاسخ این است که: ما وظیفه داریم سازندگان بلند پایه میراث عربی را، در هر عصری، در حد امکان و توان خود بشناسیم. و آنان که به ترجمه کتاب مقدس همت گماشتند بیش از هر کس سزاوار آنند که دست کم این اطلاعات فشرده را درباره آنها داشته باشیم. خدایشان پاداش نیک دهاد!

3- ترجمه ی احمد فارس شدیاق (1804- 1887)
(ترجمه کامل او از کتاب مقدس در سال 1851)

شاید خواننده این مقاله تعجب کند اگر بداند که ترجمه عربی سومی نیز از کتاب مقدس وجود دارد. این ترجمه را پیشوای زبان عربی، احمد فارس شدیاق، در لندن به انجام رساند و در نیمه سده گذشته در همین شهر به چاپ رسید. اینک این ترجمه کجاست؟ چرا در هیچ نقطه ای از جهان عرب مردم آن را ندیدند؟ خلاصه داستان آن چیست؟
احمد فارس شدیاق، به تعبیر شرح حال نویس او مارون عبود در کتاب صقر لبنان (18)، «مرد شماره یک» نهضت ادبی نوین است.

خلاصه ای از بیوگرافی شدیاق و کارهای سترگ او

وضعیت شدیاق با پیشوایان همتای او در لبنان، همانان که بار دو ترجمه امریکایی و یسوعی را به دوش کشیده اند، فرق دارد. او لبنانی و از خانواده شدیاق است؛ خانواده ای که به پروراندن رجال نابغه دینی و غیر دینی شهرت دارد. عشقوت (کسروان لبنان) دیده به جهان گشود.
هدف ما در این جا بیان شمه ای از شرح حال شدیاق است نه بیشتر و چنانچه خوانندگان بخواهند شناخت خوب و دقیقی از واقعیتهای زندگی او به دست آورند بهترین کار آن است که صقر لبنان را بخوانند.
کسی که می خواهد تصویر مجملی از شدیاق ارائه دهد باید بداند که از کجا آغاز کند؛ زیرا هرگاه خواننده با معیارهای عادی به سنجش رجال نابغه بپردازد این مرد توجه او را به خود جلب نخواهد کرد. سختیهایی که او در زندگیش چشید دیگران نیز چشیده اند چرا که زندگی به کام هیچ کس نیست. اما ارزشهای احمد فارس شدیاق در پایان جلوه گر می شود؛ بعد از آن که راه را به پایان برد و پشت سر خود دنیایی سرشار از اندیشه تابناک و نقد و هنر آزاد نویسی و نگارش سلیس باقی گذاشت. چندان که زبان عربی در ذهن و سینه و زبان او به صورت پدیده ای طبیعی و فطری درآمد و با جان و روان او درآمیخت. در تمامی حرکات و سکنات و رویکردهای او جلوه ای از نبوغ همیشه تابناک و درخشان وی به چشم می خورد. او مرد براستی عجیبی است.
شدیاق اختر تابناک لبنان در قرن نوزدهم است. نبوغش در سطحی است که گویی از آسمان فرود آمده است.
در استانبول درگذشت و پیکرش به بیروت انتقال یافت. و «در آرامگاه خانوادگیش به خاک سپرده شد. سپس به آرامگاه مخصوصی در جوار مدفنهای «متصرفین» (19) در حازمیه منتقل گردید. در سال 1937 کارگرانی که مشغول تعمیر جاده حازمیه- محل دفن شدیاق- بودند در حین کندن زمین به تابوتی سربی برخورد کردند. وقتی در آن را گشودند جسد احمد فارس شدیاق را در آن مشاهده نمودند.
جسد هیچ تغییری نکرده بود. کارگران با دیدن جسد سالم بشدت متحیر شده بودند. گویی علامه شدیاق همین دو روز پیش مرده بود. ریش و ابروانش هنوز باقی بودند. در موها و چهره او هیچ گونه تغییری به وجود نیامده بود. بالاتر از اینها، حتی کفنی که وی را در آن پیچیده بدند و از نوع ابریشم معروف به «تافته» بود همچنان دست نخورده بود و مهر اداره بهداشت استانبول روی تابوت به چشم می خورد». (20)
پیکر شدیاق مجدداً در آرامگاهش به خاک سپرده شد و با همت گروهی، که پیشاپیش آنها مارون عبود و فؤاد حبیش قرار داشتند، مراسمی به مناسبت پنجاهمین سال درگذشت او برگزار گردید. مارون بیش از هر لبنانی دیگری در جاودانه ساختن یاد فاریاق (21) سهم دارد.
ایرادی که به این نابغه گرفته اند این است که انتقادات وی گزنده و بی شرمانه است. مارون عبود در صقر لبنان به این اعتراض جواب داده است. علاقمندان می توانند به آن جا مراجعه کنند.
روزنامه بورس اجبسین در شماره 26 تموز (ژوئیه) 1937 او را همردیف و همپایه « ویکتور هوگو» قرار داده و نوشته است: « در بین سالهای 1802 و 1887 دو شخصیت ظهور کردند که هر چند زادگاه و زبانشان یکی نبود، اما گرایشها و آرمانهای یگانه ای داشتند. بسیار بجاست که بدانیم این دو شخصیتی که هرگز یکدیگر را ندیدند و با هم آشنا نشدند در سراسر زندگی خود به سمت یک هدف پیش رفتند. این دو که معلمان علی الاطلاق زبان خویش بودند و زبان در دست آنها چونان موم بود، عبارتند از: ویکتور هوگو و احمد فارس شدیاق. هوگو و شدیاق هر دو از محیط زندگی خویش در خشم بودند و از این رو با نظم و نثر خود به هجو فرمانروایان روزگار خویش و تقبیح بدیها و ستمگریها برخاستند».
احمد فارس شدیاق به سال 1804 در ایام بزرگ بشیر دوم متولد شد. در سال 1825، یعنی در سن بیست و یک سالگی، لبنان را به قصد مصر ترک گفت. دانش او در این زمان محدود می شد به اطلاعاتی که در مدرسه « عین ورقه» و نیز از برادرش اسعد آموخته بود. پیش از آن که به ده سالگی برسد سرودن شعر را آغاز کرد. ذاتاً به عربی نویسی درست و فصیح و شیوا علاقه شدیدی داشت. در مصر به تدریس پرداخت و خود نیز می آموخت و بر دانش خویش می افزود تا آن جا که در ادبیات عرب استادی چیره دست شد. لهذا، حکومت مصر او را به عنوان نویسنده یا ویراستار روزنامه رسمی الوقائع المصریه تعیین کرد. او در کار خود نمود کرد و نام و یادش درخشیدن گرفت. در مصر با دختر «صولی» که از یک خانواده آبرومند سوری بود ازدواج کرد. در همین کشور بود که میسیونرهای امریکایی برای بهره بردن از زبان و قلم شدیاق با او ارتباط برقرار کردند. شدیاق پس از سه سال اقامت در دره نیل عازم مالت که مرکز میسیونری امریکاییها بود، شد تا با آنها در کاری که پر مسؤولیت تر از کار او در مصر بود، همکاری کند. او حدود چهارده سال پیاپی در مالت با امریکاییها کار کرد. شرح حال نویس بزرگ او، مارون عبود، می گوید: « زمانی که شدیاق در مالت بود وزارت خارجه انگلیس از او دعوت به عمل آورد تا با دکتر «لی» در ترجمه و تنقیح تورات همکاری کند. شدیاق چند سال در لندن و حومه آن به سر برد که در کشف المختبا این موضوع را به گونه ای بسیار زیبا شرح می دهد. ترجمه تورات شدیاق، به شهادت علامه نامدار زمان او «مطران یوسف الدبس»؛ درست ترین ترجمه هاست. با این حال استاد ما شدیاق از این ترجمه کاملاً راضی نبود. او از موانعی که به هنگام بودنش با دکتر لی جلو راهش را می گرفت یاد کرده است». (22) در قسمت های آینده بار دیگر به این مسأله که بخشی از هدف ما را در سخن از ترجمه کتاب مقدس تشکیل می دهد، خواهیم پرداخت.
شدیاق پسری داشت به نام «فایز» که در لندن درگذشت و او فقدان فرزند را صبورانه تحمل کرد. شدیاق از لندن به پاریس رفت و در آن جا شانس به سراغش آمد با احمد پاشا، بای تونس، دیدار کرد. بای او را به کشور خود دعوت نمود و شدیاق سیاستمندانه دعوت را پذیرفت. بای پس از بازگشت به تونس کشتی مخصوصی برای انتقال شدیاق و خانواده او از مارسیلیا به تونس فرستاد. در این جا نکته مهمی وجود دارد و آن این است که علت مهاجرت احمد فارس شدیاق در سال 1825 به مصر این بود که می ترسید بعد از آن مصیبتی که بر سر برادرش اسعد آمد و به مرگ وی در سال 1830 انجامید، زندگی او نیز در لبنان در مخاطره قرار گیرد و به سرنوشت نامعلومی گرفتار آید. داستان برادر او، اسعد، فاجعه ای بود که در سال 1823 آغاز شد. در این سال میسیونرهای امریکایی شروع به آمدن از مالت به بیروت کردند و برای بهره بردن از دانش و ادبیات و شایستگی اسعد در ترجمه و غیره با او ارتباط برقرار نمودند که این تماسها به پروتستان شدن وی انجامید. این تغییر مذهب اسعد کلیسای مارونی را ناخشنود کرد و داستان طولانی او آغاز شد؛ داستانی که پایانی تراژیک داشت. دو سال پس از شروع این داستان برادرش احمد فارس با حالتی شبه فراری به مصر مهاجرت کرد. در آن زمان حکمران مصر محمد علی بود و فرمانروای لبنان امیر بشیر. شیخ طنوس شدیاق، برادر احمد فارس و اسعد، تاریخ خود به نام اخبار الاعیان فی جبل لبنان را که نزدیکیهای سال 1859 را شامل می شد، نوشت اما از تراژدی برادر خود، اسعد، سخنی به میان نیاورد، بلکه با توضیح مختصری از او رد شد. وقتی کتاب به چاپ رسید و احمد فارس آن را خواند برادر خود طنوس را به خاطر فروگذاشتن ماجرای اسعد سرزنش کرد. شرح این داستان و بیان جزئیات آن چه برای نویسنده دیروز آن و چه برای نویسنده امروزش براستی ناگوار است.
این یک روی آن نکته مهم است. روی دیگری هم دارد و آن این است که زندگی احمد فارس در لبنان مصادف با کشمکشهای ملوک الطوایفی و حاکمیت امیر بشیر و خانواده او- که از قرن هفدهم بر این سرزمین فرمان می راندند- و آکنده از ترس و بدبختی و بیچارگی بود. احمد فارس همه اینها را کتاب مشهورش، الفاریاق، به گونه ای واقع بینانه اما در سطح یک فیلسوف دهری مسلک توصیف کرده است. هنگامی که شدیاق مهاجرت خود را به سرزمینهای مصر، مالت، لندن، تونس و آستانه آغاز کرد روزگار به روی او لبخند زد و از آن پس تا پایان عمرش روز به روز بلند پایه تر و پرآوازه تر می شد.
از همین رو توصیفگر نبوغ و پرده دار کعبه او، مارون عبود، به بهره وری روزافزون استاد خود (احمد فارس) از مقام و نعمت در دم و دستگاه بای تونس و خلیفه اشاره می کند و می گوید: « او به تونس رفت و در آن جا غرق در نعمت بای شد. بای عالیترین مناصب را در اختیارش گذاشت و سر دبیری روزنامه الرائد التونسی و مدیریه المعارف را به وی سپرد. شدیاق، سپس، اسلام آورد و نام احمد و کنیه ابوالعباس را برای خود برگزید. آوازه اش در شرق و غرب پیچید و در نتیجه، آستانه چشم به او دوخت. اعلیحضرت پادشاه شدیاق را از عالیجناب بای خواست. شدیاق که تا چندی پیش به دنبال آن الاغی که خود وصفش را کرده است بین «یسوعی» و «بشامون» و «عین عنوب» (23) آمد و شد می کرد، با عزت و احترام وارد آستانه شد و در کاخهای استانبول برخوردار از نعمت و غرق در گلها و عطرها گردید». (24)
احمد فارس در آستانه به اوج عزت و شکوه خود رسید. مقرب درگاه خلیفه واقع شد و نگاهها از هر سو به او خیره گشت. سلاطین وی را گرامی داشتند بویژه عبدالحمید که او را غرق در نشان و مقام و عنایت خویش کرد. نام احمد فارس بلند شد و آوازه اش تا دوردستها رفت و استعدادهای او بیش از پیش شکوفا گردید. او رونامه الجوائب را که از کرانه های بسفر منتشر می شد و دنیای اسلام و پایتختهای جهان غرب را در می نوردید، انتشار داد. در ربع پایانی سده گذشته سه نشریه اسلامی بر قله رفیع رواج و شیوع صعود کردند: الجوائب احمد فارس در آستانه، المؤید شیخ علی یوسف در قاهره و ثمرات الفنون سید عبدالقادر قبانی در بیروت. من، خود، مدتی شاهد انتشار این روزنامه ها بودم. شدیاق، علاوه بر انتشار الجوائب، دقیقترین کار فرهنگی در آن زمان، یعنی تصحیح الطباعه الشاهانیه، را به عهده گرفت و این کاری بود که به کفایت علمی فوق العاده ای نیاز داشت. مقدار زیادی از کتب میراث عربی را به چاپ رساند و انتشارات الجوائب از برجستگی و استواری بی اندازه ای برخوردار شد. انتشارات الیسوعیه نیز در آن زمان همین ویژگی را به خود گرفت. الجوائب حدود بیست و سه سال همچنان منتشر می شد تا آن که در سال 1884، تقریباً سه سال پیش از فوت صاحب امتیاز آن، از انتشار باز ایستاد.
کمی بعد از ستاره لبنان غروب کرد. او گنجهایی از خود به یادگار گذاشت که هیچ کس جز او نتوانست چنین کند.

4- ترجمه کتاب مقدس احمد فارس شدیاق

به ترجمه کتاب مقدس احمد فارس شدیاق باز می گردیم. پیش از هر چیز باید اشاره کنیم که احمد فارس قبل از آن که مسلمان شود و نام احمد و کنیه ابوالعباس را برای خود برگزیند اقدام به این ترجمه کرد.
اکنون می توانیم کل مراحل زندگی او پس از خروجش از لبنان را بدانیم: (25)
1- سال 1825، در سن بیست و یک سالگی، از ترس این که مبادا به سبب برادرش اسعد به سرنوشت بدی گرفتار آید لبنان را به قصد مصر ترک کرد.
2- نزدیک به سه سال در مصر ماند و آن گاه در سال 1827- 1828 به مالت رفت.
3- چهارده سال در مالت اقامت کرد. او در مصر درخشیدن آغازید و در مالت درخشش وی روز به روز فزونی گرفت.
4- حول و حوش سال 1842 وزارت خارجه بریتانیا از او دعوت به عمل آورد تا با دکتر «لی» در ترجمه کتاب مقدس همکاری کند. شدیاق به لندن رفت و چند سال در آن جا ماند و در این کار خطیر به بهترین وجه فعالیت کرد.
5- بعد از لندن به پاریس رفت. تاریخ این مسافرت و نیز مدت اقامت او در لندن معلوم نیست. شدیاق در این شهر با بای تونس دیدار کرد و به دعوت او راهی تونس شده چند سالی در این کشور به سر برد و مسلمان شد. سپس دعوت سلطان عثمانی را لبیک گفت. در سال 1861 او را در آستانه می بینیم که به اوج عزت و سرفرازی می رسد. در همین سال الجوائب را منتشر کرد و تا پایان زندگی خود در آستانه زیست.
مارون عبود بیش از بیست اثر فاریاق را نام می برد که مهمترین آنها عبارتند از: سراللیال فی القلب و الابدال، الجاسوس علی القاموس، منتهی العجب فی خصائص لغه العرب که درباره اسرار زبان عربی است. وی در این کتاب چنان اوج می گیرد که با پیشوایان گذشته زبان عربی برابری می کند، و سرانجام الطالب در زمینه اعراب و قواعد و صرف و نحو.
این یک کاروان کتاب.
الساق علی السق فیما هو الفاریاق در چند جلد بتنهایی، خود، یک دنیاست. این کتاب در اوج به پرواز درآمده و باران نعمتش فراوان است. به لحاظ چاپ و دانش و بینش و بذله گویی سراسر آینه تمام نمای این مرد است. ابتدا در پاریس و بعد از جنگ جهانی اول در مصر به چاپ رسید. اطلاع یافته ایم که هم اینک در بیروت چاپ نفیسی از آن در دست تهیه است.
این کتاب دومین کاروان است و تک و تنها حرکت می کند.
سومین کاروان کتابهایی است که شدیاق در شرح و وصف تمدن و آداب و رسوم و جامعه آن و مردمش، از زن و مرد، به رشته تحریر کشیده است. کشف المختبا عن فنون اوروبا و الواسطه فی معرفه احوال مالطه.
کاروان چهارم عبارت است از بقیه آثار او در ادب و شعر و نوادر و مقالات درخشان مطبوعاتی. او تعدادی از مقالات خود را جمع آوری و در هفت جلد منتشر کرد که سرمایه فکری، سیاسی و ادبی بی مانندی است.
کاروان پنجم کتاب مهمی است پیرامون توران که هرگز منتشر نشد. شرح حال نگار او، ابو محمد مارون عبود، می گوید که این کتاب مفقود می باشد.
بزرگترین کاروان شدیاق ترجمه کتاب مقدس می باشد و این نکته ای است که سخن ما با آن پایان می پذیرد.
موضوع ترجمه کتاب مقدس احمد فارس شدیاق از جنبه ادب عربی یا میراث فرهنگی و یا تعدد اسلوب ترجمه برای ما اهمیت دارد. تکرار می کنیم که شایسته است خوانندگان حتی الامکان شناخت فشرده ای از این موضوع داشته باشند.
سخن را به چند بند تقسیم می کنیم و در هر بندی، به بعد یا جنبه ای می پردازیم:
1- در حال حاضر دو ترجمه از کتاب مقدس در دست است. یکی ترجمه امریکایی و دیگری ترجمه یسوعی.
2- ما ترجمه احمد فارس شدیاق را ندیده ایم. این ترجمه، ظاهراً، نه وجود خارجی دارد و نه در اختیار کسی است. هیچ یک از عربهای معاصر لبنان را هم نمی شناسیم که آن را دیده باشد. در این باره نیز هیچ نمی دانیم که چرا پس از چاپ یکباره ناپدید شد. فقط حدسهایی می توان زد که بعداً توضیح خواهیم داد و خواننده آزاد است نظرات ما را در این زمینه بپذیرد یا نپذیرد. اگر ترجمه یاد شده امروز در دسترس بود آن وقت سه شیوه نگارش از ترجمه تورات در اختیار داشتیم و چنانچه مجاز باشیم هر ترجمه ای را از لحاظ بیان یا سبک به مترجم آن نسبت دهیم این سبکهای سه گانه بدین شرح می شد:
الف: سبک نگارش شیخ ناصیف یازجی و شیخ یوسف اسیر حسینی در ترجمه امریکایی.
ب: سبک و بیان شیخ ابراهیم یازجی در ترجمه یسوعی.
ج: سبک شیخ احمد فارس شدیاق در ترجمه ای که جمعیت پروتستانی «انجمن پیشبرد معارف مسیحی» در لندن آن را به عهده گرفت.
3- ترجمه احمد فارس شدیاق پیش از دو ترجمه دیگر به منصه ظهور رسید، اما در کشور انگلیس نه در دنیای عرب.
4- منابع دانش ما از ترجمه احمد فارس شدیاق تواتری است که از نیمه سده گذشه پی در پی به ما رسیده است و نیز اندکی از منابع چاپی.
5- بحث از موضوع فعلی، آن هم بحث صرفاً علمی، طبعاً بحث از علل و عوامل برچیده شدن ترجمه فاریاق را نیز در بر می گیرد، لیکن ما در این جا اصلاً نه قصد چنین کاری را داریم و نه اگر بخواهیم در جستجوی آن برآییم راههایش آسان است. علت جمع شدن ترجمه فاریاق، که البته در حد یک حدس از جانب ما می باشد، ظاهراً این است که انجمنی که دکتر «لی» نماینده آن در کار ترجمه کتاب مقدس، بود وقتی مشاهده کرد مترجم که به تنهایی بار ترجمه را در کنار دکتر لی به دوش می کشید، در ادامه زندگی خود اسلام آورد صلاح را در این دید که ترجمه- با آن چاپ شده بود- جمع آوری شود و در دسترس عموم قرار نگیرد. ممکن است کسی بگوید شیخ اسیر هم در اصلاح و تنقیح ترجمه باقی مانده از شیخ ناصیف با واندیک همکاری و مشارکت کرد. اگر مسلمان بودن دلیل بر برچیده شدن بساط ترجمه فاریاق است چرا ترجمه بیروت به این سرنوشت دچار نشد و فقط ترجمه لندن شد. جواب این است که فرق آشمار غیر قابل انکاری است میان همکاری جزئی اسیر در بیروت با واندیک که حرف آخر را او می زد، و میان استقلال عمل فاریاق که در کار ترجمه نه شریکی داشت و نه نظری بود که نظر او را باطل یا اصلاح و یا رد کند. فقط دو نفر بودند: دکتر لی و دست اندرکار مستقیم ترجمه، احمد فارس. وانگهی محیط فکری لبنان با محیط دکتر لی در لندن فرق دارد.
6- فاریاق کتاب قطوری مشتمل بر آراء و نظریات خود درباره بسیاری از مطالب تورات به رشته تحریر کشید. این کتاب هرگز به چاپ نرسید و نسخه دستنوشت آن ناپدید شد. احتمالاً آرای فاریاق در زمینه پاره ای مسائل آمده در تورات با نظر دیگر مردم مطابقت نداشته است. اگر این مطلب را به آنچه در بند پیش گفتیم، اضافه کنیم از مجموع این دو دیدگاهی به دست می آید که برای گروه دکتر لی اهمیت خود را داشته است.
7- فاریاق، در تفسیر قضایای دینی- اعم از مسیحی و اسلامی- روش عقلی یا «معتزلی» را- اگر این تعبیر روا باشد- می پیمود. البته در هر عصری افرادی وجود دارند که مسائل دینی را با این شیوه نقد می کنند. پیرامون نظر فاریاق درباره اسلام شرح حال نگار او، ابو محمد مارون عبود، می گوید: « وی به وحی ایمان ندارد و هر آنچه را که عقل نپذیرد تخطئه می کند». (26)
8- بیان ناقد، گزنده و تند و تیز شدیاق در سراسر ادبیات او پراکنده است و اگر او را از این خصیصه جدا کنیم ارزشهای ادبی وی تا حد زیادی سقوط می کند. منتقدان مذهبی شدیاق این خصلت را عیب او می شمارند و خوانندگان غیر مذهبی اش آن را ویژگی ادبی او و نشان وی در تصویرپردازیها و توصیفاتش می دانند. ولی البته آن جا که سخنانش به مرز گزافه و مبالغه می رسد، به قول گروهی، کلاً خنک و بی مزه است. اما شرح حال نویس نقاد، نکته سنج، خبره، با حرارت و آزاده او، مارون عبود، با استاد خویش است. چونان او می درخشد و به او عشق می ورزد. درباره شدیاق هر چه بگوییم کم گفته ایم. آنچه یاد شده مشتی بود نمونه خروار.
9- این حدسی که درباره علت انتشار نیافتن وسیع ترجمه فاریاق و جمع آوری و برچیده شدن بساط آن پس از مدت کوتاهی از بازار زدیم اگر آن را جمع بندی کنیم شاید سوالی را که برای خوانندگان مطرح است تبیین کند. چه بسا که در آینده نزدیک شاهد تحقیقی مستوفا و کامل در این زمینه از سوی دیگران باشیم؛ تحقیقی که در آن پرده ها کنار زده و اسرار پنهان آشکار خواهد شد.
10- آنچه پیرامون ترجمه کتاب مقدس فاریاق گفتیم به جنبه ادبی- بیانی میراث عربی مربوط می شود نه بیش. سر به نیست شدن ترجمه فاریاق نه برای انگلستان که برای جهان عرب یک زیان محسوب می شود.
کشیش سیکل سیل، نویسنده المرشد الی الکتاب المقدس، در پایان آخرین مقاله کتاب خود که آن را به ترجمه های جدید عربی اختصاص داده است، می گوید: « معلم فارس شدیاق کل کتاب مقدس را ترجمه کرد. این کار به اهتمام جمعیت انگلیسی معروف به انجمن پیشبرد معارف مسیحی و با هزینه آن به انجام رسید. ترجمه عهد جدید آن در سال 1851 چاپ شد و سپس در سال 1857 هر دو عهد (عهد قدیم و جدید) در شهر لندن به چاپ رسیدند». (27)
مشاهده می کنیم که کشیش سیکل سیل در این بیان فشرده خود به سرنوشتی که ترجمه فاریاق با آن روبه رو شد اصلاً نپرداخته است.
مارون عبود در صقر لبنان نمونه های بامزه و خنده آوری از روش دکتر «لی» در انتخاب بیان و سبک ترجمه ذکر می کند. او سعی می کرد بیان ترجمه آراسته به چیزهایی نباشد که همانند آنها در قرآن کریم و احادیث شریف وجود دارد. علاقه مندان می توانند به صفحات 94- 96 کتاب یاد شده مراجعه کنند و بخندند!
سخن گفتن از نبوغ فاریاق آن هم نه بتفصیل که به اجمال نیاز به جزوه هایی دارد که چه بسا مثنوی هفتاد من کاغذ شود. به دنیای وجود این مرد که قدم می گذاری به هر افقی که از او می رسی افق دیگری در برابر تو آشکار می شود. آفاقش پایانی ندارد. اگر طالب زیارت او هستید آرامگاهش در کنار جاده حازمیه است.
ابو محمد مارون عبود، این نابغه دوران، در پایان صقر لبنان می نویسد: « در بین عوام شایع شد که شدیاق قدیس است (زیرا وقتی تابوت او باز شد فاریاق را دیدند که بعد از پنجاه سال گویی نمرده است. چهره اش سالم اما خاموش و موهای ریش و ابروانش کاملاً دست نخورده بود!) چرا که جسدش پوسیده نشده بود. اندیشیدم که پیرامون این موضوع مطلبی بنویسم. پس، چنین تخیل کردم که پنجاهمین سال درگذشت شدیاق بر سر قبر او هستم و برای مردم سخنرانی می کنم و این گونه نوشتم....».
نوشته ابومحمد حدود ده صفحه از کتاب صقر لبنان را در بر می گیرد و در آن با عباراتی که از آنها رایحه وفاداری منتشر می شود با ابوالعباس به راز و نیاز می پردازد. فکر نمی کنم کسی جز ابو محمد قادر به چنین راز و نیازی باشد؛ زیرا او بیش از هر کس دیگری در جهان، و نه فقط لبنان، از قدر و منزلت این راز و نیاز شونده بزرگ آگاه است. نخستین درود زیبا و سرشار از لطافت که بعد از گذشت پنجاه سال از مرگ شدیاق تقدیم او شد، همین عبارات دو و نیم صفحه ای صقر لبنان است. رحمت خداوند بر ابوالعباس و ابو محمد مارون باد!
مارون عبود در مجموع نوشته ها و نقدهایش پاره ای از فاریاق است. معدنها شبیه یکدیگرند. پنجاه سال دیگر مردم از موضوع استواری اندیشه و ادب ابو محمد سخن خواهند گفت چنان که پنجاه سال پس از مرگ ابوالعباس از استواری اندیشه و ادب او سخن گفتند و باز هم خواهند گفت.

پی نوشت ها :

1- Eli Smith
2- Dr- Comelius Van Dyck.
3- منظور از بیان ضادی یا «لغه الضاد» زبان عربی است. نقل است که پیامبر فرمود: « انا افصح العرب ضاداً» (من شیوا تر از هر عربی ضاد را ادا می کنم). مقصود از عبارت بالا این است که چون ترجمه کتاب مقدس به عربی در سطح بالایی صورت گرفته و از غنای زبانی سرشاری برخوردار است لذا بر غنای زبان عربی می افزاید - م.
4- در دهه اول قرن حاضر ثروت زبانی دیگری از طریق ترجمه به میراث عربی افزوده شد و آن ترجمه ایلیاد هومر یا هومیروس توسط سلیمان بستانی است. بر عکس کتاب مقدس که ترجمه آن گروهی انجام گرفته، بار ترجمه ایلیاد را که کاری سترگ است بستانی بتنهایی به دوش کشیده است.
5- Jerome یا Hieronymus ( 347؟- 419 یا 420). از آبای کلیساست. در دلماتیا به دنیا آمد. در شمال سوریه زهد پیشه کرد و بیت لحم درگذشت. مورخ و مفسر اسفار مقدس است و آن را به طور کامل به لاتین ترجمه کرد که به صورت متن مورد اتکای کلیسای غربی درآمد- م.
6- المرشد، ص 62 .
7- همان مآخذ.
8- رحله بنیامین، ص 147.
9- Melchites فرقه ای از مسیحیان مصر و سوریه- م.
10- Genoa بندری در شمال باختری ایتالیا بر کرانه خلیج جنوا - م.
11- المرشد.
12- کرامه، پطرس (1774- 1851)؛ در حمص متولد شد و کاتب و شاعر امیر بشیر شهابی دوم بود. دیوان شعرش سجع الحمامه نام دارد - م.
13- الترک، نقولا (1763- 1828)؛ شاعر، ادیب و مورخ. به خدمت امیر بشیر دوم درآمد. در دیر القمر به دنیا آمد و در همان جا درگذشت. از آثار اوست: تاریخ ناپلئون، تاریخ احمد پاشا جزار و دیوان - م.
14- کتاب المعلم بطرس بستانی در حدود 25 صفحه اثر استاد میخائیل صوابا (بیروت، 1964). کتاب مختصری است در شرح حال پطرس بستانی. مطالعه این کتاب سودمند و دلچسب است.
15- زرکلی در الاعلام می گوید که «اسیر» لقب یکی از نیاکان اوست که در مالت به دست اروپاییها اسیر شد و هنگامی که به میهنش بازگشت لقب « اسیر» گرفت.
16- Rude.
17- الآداب العربیه فی القرن التاسع عشر،ج1، صص 35-36 .
18- صقر لبنان (بیروت 1950) کتاب کم حجمی است در کمتر از 225 صفحه. با وجود ایجاز و اختصارش، در شرح حال احمد فارس شدیاق کتابی جامع و کافی است. چه آن که شرح حال نگار مارون عبود است و او خود بتنهایی دنیایی است. وجه تسمیه این کتاب را از زبان خود مارون عود بشنوید. در صفحه جداگانه ای، بعد از صفحه عنوان، می گوید: « برادر خواننده ام! شاید عبارت «صقر لبنان» تو را به یاد عبارت « صقر قریش» بیندازد. همین طور است. عبدالرحمن از شام گریخت و در اندلس کاخ کشور دردانه ای را برافراشت که امروز ما آن را «بهشت گمشده» می نامیم. احمد فارس شدیاق نیز از لبنان گریخت و دولت ادبیی را به وجود آورد که هنوز پاینده است. لبنان را تنها یک «باز» (صقر) نیست بل به وسیله این پرچم (دولت ادبی شدیاق) بازها و شاهینها راه خود را یافتند و شد آنچه شد».
19- تعبیری است ترکی به معنای «فرمانداران» که بر حکام لبنان، در اندک زمانی پس از 1860 تا اوایل جنگ جهانی اول یعنی سال 1914، اطلاق می شد.
20- صقر لبنام، صص 206، 207، 215، 216 .
21- فاریاق ترکیبی است از فارس و شدیاق. فار+ باق - م.
22- صقر لبنان، ص 94.
23- روستاهایی در شهرستان «عالیه» لبنان.
24- صقر لبنان، ص 97 .
25- مارون عبود می گوید فاریاق در سال 1837 (یعنی زمانی که در مالت به سر می برد و ابراهیم بن محمد علی در شام بود) مخفیانه به لبنان بازگشت اما درنگ او در لبنان به درازا نکشید. در یکی از نشستهای خود به حضار گفت: « سر فقیر کوچکتر از سر امیر نیست هر چند عمامه امیر گنده تر و گردنش کلفت تر باشد. اختلافات مذهبی را کنار بگذارید و با این کار خوشبختی و شادی را خانه دلهای خود بیاورید. بدانید- خدایتان هدایت کند- که اختلاف آرا، در ادیان مانع از انس گرفتن و دوستی ورزیدن نمی شود» (الغاریاق،‌ چاپ پاریس، ص 463).
26- صقر لبنام، ص 107 .
27- المرشد، ص 64 .

منبع مقاله: نویهض، عجاج. (1387)، پروتکل های دانشوران صهیون، برنامه عمل صهیونیسم جهانی، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم(1387).

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط