نویسنده:محمد توحیدی چافی
سید جمالالدین اسدآبادی از جمله بزرگترین اندیشمندان تاریخ معاصر جهان اسلام است. او تأثیر بسزایی در نگرش مسلمانان در رویارویی با استبداد و استعمار داشت. جدای از اندیشهی سیاسی، شیوهی عمل او نیز متفاوت بود؛ از دیدار با پادشاهان و خلفا تا تعامل با مردم و از چاپ نشریه تا پرورش شاگردان تأثیرگذار. در همین راستا، سرویس تاریخ برهان سلسله مطالبی را در معرفی شیوهی مبارزهی او منتشر میکند. مطلبی که در ادامه میآید، اولین مقاله در این زمینه است.
در روزگاری که غرب قدم به قدم به دنیای جدید پا میگذاشت و با تکیه بر پیشرفتهای فنی و سیاسی، از یک سو، سیطرهی خود را بر شرق مستحکمتر میکرد و از سویی دیگر، با تکیه بر قانون، دنیایی آسانتر و انسانیتر را برای شهروندان خود مهیا میکرد، ناصرالدینشاه قاجار، با تکیه بر «ممالک محروسه» و وسیع خود، که با تیزی شمشیر آقا محمدخان قاجار به او ارث رسیده بود، بر جان و مال و ناموس مردم سرزمین خود حکم میراند و گاهی نیز به هوس اصلاحات و آشنایی با پیشرفتهای غرب، قدمی به اروپا میگذاشت و در میان تشویقها و استقبالها، روزبهروز بر غرور خود میافزود و با تکیه بر این دستاوردهای پوشالی، دست خود را در این سرزمین بیقانون بر مردم بیچاره گشادهتر مییافت.
در همین روزگار، اندکاندک مردی جوان در عرصهی سیاست ایران و جهان ظاهر میشد که بسیاری از سران دنیا را، از ایران گرفته تا مصر و عثمانی و هند و فرانسه و غیره، وادار به توجه به خود و اندیشههای اصلاحطلبانهاش میکرد؛ شخصیتی مغناطیسی که ابتدا سلاطین دنیا را مجذوب خود مینمود، ولی پس از چندی به ناگاه در پی تعامل و نزدیکیهای بیشتر، آنها را به تنفر و گاه برخوردهای خشن و انتقامجویانه نسبت به خود وامیداشت.1 سید جمالالدین اسدآبادی (سید الحسینی، الافغانی، استانبولی، رومی، طوسی و...) که امروزه در ایرانی بودن او تردیدی وجود ندارد، در 14 سالگی در تهران معمم گردید و در 16 سالگی در دیدار با آیتالله طباطبایی، مرجع بزرگ، درجه اجتهاد را دریافت کرد. آنچه در ادامه میآید روابط و مسائلی است که میان او و ناصرالدینشاه اتفاق افتاد.
شاید شاه امیدوار بود شهرت و شخصیت جهانی سید جمال به مشروعیت سلطنت وی یاری رساند، اما این مهم زمانی میتوانست به نفع شاه تمام شود که با تحمل شاه و عدم سعایت رجال پیرامون او همراه میشد؛ امری که با خوی استبدادی نظام پوسیدهی قاجار منافات داشت.
سید در اقامت کوتاهی در قم به اقدامی دست مییابد که نشاندهندهی آگاهی وی از خواستهها و انتظارات غیرمعقول شاه و صدراعظم از وی است و آن اینکه طی نامهای از امینالضرب میخواهد که بر اساس صحبتهای قبلی، خانهای در جوار خانهاش برای او تهیه کند: «در قرب جوار خویش، منزلی از برای من بنهج کرایه معین فرمایید.»4
زمانی که ناصرالدینشاه راه پیشرفت ایران را از سید میپرسد، سید ضمن اینکه انتقاداتی از شاه میکند، راهحلهایی نیز ارائه میدهد و در جواب شاه که از وی میپرسد «از من چه میخواهی؟» میگوید: دو گوش شنوا.
این کار نخستین هشدار را به اذهان اعتمادالسلطنه و شاه ـکه خواب دیگری برای او دیده بودندـ روانه میکند. البته برخی منابع دلیل سکونت سید در جوار امینالضرب را توصیهی امینالسلطان به امینالضرب میدانند تا نکند اعتمادالسلطنه، رقیب امینالسلطان، از این ماجرا بر اعتبار خویش نزد شاه بیفزاید.
سید جمالالدین، در تاریخ 23 ربیعالاول 1304، وارد تهران میگردد و به منزل حاجی امینالضرب وارد میشود. در دیداری که با شاه داشت، شاه نخست از او با مهربانی و خوشرویی استقبال میکند و به او پیشنهاد میکند که وضع نامطلوب روزنامه را در ایران مانند روزنامههای خارجی سروسامان دهد، اما زمانی که ناصرالدینشاه راه پیشرفت ایران را از سید میپرسد، سید ضمن اینکه انتقاداتی از شاه میکند، راهحلهایی نیز ارائه میدهد و در جواب شاه که از وی میپرسداز من چه میخواهی؟ میگوید دو گوش شنوا. 5
اما سخنان بیپردهی سید جمال برای قبلهی عالم، که هرگز مشابه آنها را از اطرافیان متملق خود نشنیده بود، گران آمد. عباس میرزا ملکآرا، دربارهی سخن وی با شاه، مینویسد: «مجلس اول که او را به حضور شاه بردند، عرض نمود که مرا آورید، من مانند شمشیری برنده هستم در دست شما، مرا عاطل نگذارید، مرا بر هر کار عمده بر ضد هر دولت بیندازید، زیاده از شمشیر برش دارم، از وضع تکلم او شاه تنفر به هم رسانیده دیگر اذن شرفیابی ندادند.»6
بدین ترتیب شاه، که اصلاحات مد نظر خود را در راستای تفکرات سید جمال نمیدید، متوجه شد که فقط منتقدی بر منتقدان خود افزوده است. در روزهای بعد نیز توجه عموم و علما و بزرگان تهران و شهرهای نزدیک به سید جمال و انتقاد صریح وی از وضع بیقانونی در ایران، ترس در جان شاه و رجال درباری میاندازد. شاه به امینالضرب ابلاغ میکند که ماندن سید در تهران صلاح نیست و بهتر است به خراسان برود. با این وجود، این بار ناصرالدینشاه بسیار محتاطانه برخورد میکند و میکوشد دشمنی سید را به جان نخرد. در همین راستا، در پاسخ نامهی سید به شاه، که قصد سفر به اروپا را دارد، موافقت میکند و در یک اخراج محترمانه، ظاهراً به درخواست امینالسلطان، برای مذاکره با روسیه، در مورد روابط 2 کشور، راهی این سرزمین میشود.
در این روزها امینالسلطان در حال دمیدن در شاه بود. از سویی دیگر، سید جمالالدین نیز در تهران بیکار نبود. سید، علاوه بر دعوت علما و مردم به مخالفت با استبداد و کمک به آزادیخواهان، مردم را علیه انگلیس و استعمار اروپا و به اطاعت از «خلیفهی واحد» تشویق میکرد. همزمان با این سخنان، «کاغذهایی» نیز در تهران علیه دادن امتیاز به بیگانگان کشف شد که نایبالسلطنه، کامران میرزا، آن را به پیشگاه ناصرالدینشاه تقدیم کرد.
بنابراین طبیعی بود که انگشت اتهام مستقیماً به سمت جمالالدین اسدآبادی گرفته شود. امینالسلطان، که تصمیم گرفته بود هم «سید» را بازیچهی اهداف خود قرار دهد و هم روسها را به سبب حمایت سید، با خود بر سر رحم آورد، متوجه عمق صدمات وارده به حیثیت سیاسی خود گردید. در اثر فشار سلطنت، سید جمال به حرم حضرت عبدالعظیم پناه برد؛ جایی که آن روزگار هنوز تا حدودی ملجاء پناهندگان سیاسی به حساب میآمد.
سرانجام در اثر مشاورهی رجال سیاسی و نیز فشار انگلیس، شاه فرمان بیرون کشیدن سید از حرم و تبعید وی را صادر کرد، اشتباهی که شاید حتی در مرگ وی نیز بیتأثیر نبوده است. متأسفانه چنان که خاصیت طبع و سختگیریهای آن روزگار است، سید را به حالت زاری از حرم بیرون کشیدند و 30 نفر سواری که مأمور اجرای حکم بودند، سید جمال را در آن هوای سرد، سوار بر مرکبی لخت نمودند و به سمت خارج از تهران روانه کردند. سید خود در این باره مینوسید:
شبی در نیمهی شب، گماشتگان دولتی پاس احترام این مکان مقدس را نداشته و به هیچ وجه ملاحظه که این مکان بست است ننموده، داخل شده، مرا دستگیر نموده و در وسط زمستان، لباسهای مرا درآورده و مرا به عجلهی تمام به طرف سر حد ایران بردند. 7 امینالسلطان شایعه کرد که سید را با «تشریفات تمام» تا سر حد همراهی کرده و برایش توشهی راه و ملزومات نیز فرستاده شده است. خود سید مینویسد: «مرا نیمهعریان کردند و در حالی که از گرسنگی صدمه میکشیدم، مرا به زنجیر بسته میبردند. 8
به گفتهی سید جمالالدین، 300 نفری که با وی بودند دستگیر شدند و به حبس افتادند و برخی جان در سر این حادثه گذاشتند. شاه پس از رسیدن سید به قم بیمناک میشود که نکند سختیها و سردی هوا موجبات مرگ سید و خطر برای سلطنت وی را فراهم آورد و لذا در صدد کمک برمیآید، اما امینالسلطان کارشکنی میکند.
آخرین منزلگاهی که سید در آن سکنی گزید عثمانی بود، اما ناصرالدینشاه نسبت به ورود او به این کشور نیز معترض شد؛ جایی که سلطان در پاسخ به شکایت ناصرالدینشاه میگوید: «به خیال خود خدمت بزرگی به اعلیحضرت همایونی کردهام و او را از ملکم ملعون جدا کرده، اینجا آوردهام که دهان او را ببندم که ننویسد و منتشر نکند.»
در نهایت ناصرالدینشاه، علیرغم سعایت صدراعظم، افرادی را روانه میکند که پس از بهتر شدن هوا، سید را به طرف سرحدات مرزی ببرند. امینالضرب نیز نامههایی را به قم و کرمانشاه میفرستد و به افراد مورد اطمینان خود سفارش میکند که با مساعدت خود قدری از تألمات وارده به سید را بکاهند. سید به این ترتیب وارد عراق عرب میشود و در بغداد و بصره اقامت میگزیند. اقامت وی در بصره حساسیت ناصرالدینشاه و مراقبتهای عثمانی را در پی داشت. سید در مدت اقامت کوتاهش در بصره، نامهای به آیتالله میرزای شیرازی مینویسد و وی را از امتیازات بیگانگان در ایران آگاه میکند؛ هشداری که حادثهی قیام مردم و قضیهی تحریم توتون و تنباکو و یکی از نخستین پیروزیهای روحانیون و علما را در نیمهی شعبان 1308هـ.ق. علیه نظام استبدادی رقم میزند. به این ترتیب، در اثر اشتباه سیاسی ناصرالدینشاه، سید به بهانهی معالجهی صدماتی که به وی در مسیر ایران وارد شده بود، راهی لندن میشود؛ جایی که به مبارزهی علنی خود علیه شاه ایران و عمال وی با استفاده از قلم و بیان خود شدت و حدّت بیشتری میبخشد.
ناصرالدینشاه از مشاهدهی نامهی سید به علمای ایران به شدت عصبانی میشود و دولت انگلیس را مقصر میکند و از آنها درخواست میکند که جلوی اقدامات سید جمالالدین گرفته شود. این اقدامات او، در کنار انتشار مقالاتی علیه شاه، ناصرالدینشاه را پریشانخاطر میکند.
سید جمالالدین در مقالات خود از هیچ انتقادی به حکومت و شاه دریغ نمیکند؛ چنان که سفیر دولت ایران از او خواهش میکند که با دریافت مبلغ هنگفتی از ادامهی حمله به ناصرالدینشاه منصرف شود، اما سید جواب میدهد: نه، راضی نخواهم شد، مگر اینکه شاه کشته و شمکش دریده و جسدش به گور شود. 10سرانجام اعمال افشار دولت ایران از طرف انگلستان باعث میشود تا سید از این کشور خارج شود.
حضور سید جمال در «استانبول» باعث گرد آمدن بسیاری از آزادیخواهان فراری ایران گرداگرد شخصیت مغناطیسی وی میشود؛ افرادی که پس از او، وظیفهی وی را در مبارزه با استبداد قاجاری به خوبی عهدهدار میشوند. افرادی که مهمترین آنها عبارت بودند از: میرزا آقاخان، شیخ احمد روحی، میرزا حسنخان خبیرلملک، میرزا حبیب اصفهانی، محمد طاهر تبریزی (صاحب روزنامهی اختر)، شاهزاده ابوالحسن میرزا معروف به شیخالرئیس، معلم فیض تبریزی، سید برهانالدین بلخی، حسین دانش اصفهانی و میرزای شریف کاشانی و دیگران.
سرانجام ترور ناصرالدینشاه به دست یکی از مریدان سید جمال ـمیرزا رضای کرمانیـ سید عبدالحمید و درباریان عثمانی را هراسان میکند. دربار ایران، با این استدلال که «سید» قاتل شاه را تحریک نموده است، خواستار دستگیری و تحویل وی به ایران میگردد؛ اما ظاهراً سلطان تصمیم میگیرد سید را در یکی از خانههای خلیفه زیر نظر بگیرد. در خصوص شهادت سید نیز نظرات زیادی عنوان شده است. بیماری دندان (سرطان فک) و یا مسمومیت ناشی از تزریق طبیب شاه عثمانی از نمونههای این گمانهزنیهاست.(*)
منابع :
1- Moslehe Shargh.com.article.aspx? id=30
2- صدر وانقیص، سید جمالالدین اسدآبادی بنیانگذار نهضتهای اسلامی، بیجا، پیام، ص 134.
3- محمد توحیدی چافی، قهوهی قجری، تهران، انتشارات باز، 1387، ص 139.
4- مجموعهی اسناد و تصاویر، ص 167، به نقل از صدر وانقی، همان، ص 140.
5- میرزا لطفالله، شرححال و احوال سید جمال، بیتا، نقل از صدر وانقی، ص 141.
6- عباسمیراز ملکآرا، شرححال و احوال عباسمیرزا ملکآرا، نوایی، تهران، 1325، شرکت سهامی چاپ، ص 111 و 112.
7- ابوالحسن جمالی اسدآبادی، نامههای سید جمالالدین اسدآبادی، تهران، 1349، کتابهای پرستو، ص 134.
8- همان، ص 35.
9- صدر وانقی، همان، ص 221.
10- ادوارد براون، انقلاب ایران، بیتا، بیجا، ص 23.
11- خان ملک ساسانی، سیاستگران دورهی قاجار، 1338، انتشارات هدایت، 1370.
منبع : برهان
در روزگاری که غرب قدم به قدم به دنیای جدید پا میگذاشت و با تکیه بر پیشرفتهای فنی و سیاسی، از یک سو، سیطرهی خود را بر شرق مستحکمتر میکرد و از سویی دیگر، با تکیه بر قانون، دنیایی آسانتر و انسانیتر را برای شهروندان خود مهیا میکرد، ناصرالدینشاه قاجار، با تکیه بر «ممالک محروسه» و وسیع خود، که با تیزی شمشیر آقا محمدخان قاجار به او ارث رسیده بود، بر جان و مال و ناموس مردم سرزمین خود حکم میراند و گاهی نیز به هوس اصلاحات و آشنایی با پیشرفتهای غرب، قدمی به اروپا میگذاشت و در میان تشویقها و استقبالها، روزبهروز بر غرور خود میافزود و با تکیه بر این دستاوردهای پوشالی، دست خود را در این سرزمین بیقانون بر مردم بیچاره گشادهتر مییافت.
در همین روزگار، اندکاندک مردی جوان در عرصهی سیاست ایران و جهان ظاهر میشد که بسیاری از سران دنیا را، از ایران گرفته تا مصر و عثمانی و هند و فرانسه و غیره، وادار به توجه به خود و اندیشههای اصلاحطلبانهاش میکرد؛ شخصیتی مغناطیسی که ابتدا سلاطین دنیا را مجذوب خود مینمود، ولی پس از چندی به ناگاه در پی تعامل و نزدیکیهای بیشتر، آنها را به تنفر و گاه برخوردهای خشن و انتقامجویانه نسبت به خود وامیداشت.1 سید جمالالدین اسدآبادی (سید الحسینی، الافغانی، استانبولی، رومی، طوسی و...) که امروزه در ایرانی بودن او تردیدی وجود ندارد، در 14 سالگی در تهران معمم گردید و در 16 سالگی در دیدار با آیتالله طباطبایی، مرجع بزرگ، درجه اجتهاد را دریافت کرد. آنچه در ادامه میآید روابط و مسائلی است که میان او و ناصرالدینشاه اتفاق افتاد.
اولین رویارویی با ناصرالدینشاه
ناصرالدینشاه قاجار تظاهر شدیدی به دینداری میکرد و در هنگام لزوم، در پی ایجاد روابطی حسنه با علما بود تا شاید از این طریق بتواند اندکی از تندی مخالفتهای روحانیون را با سیاستهایش بکاهد. همکاری با سید جمالالدین میتوانست در راستای القای چنین نگاهی به دیگران برای وی مؤثر واقع گردد. بنابراین همین که اختلافهای سید جمالالدین با انگلیس به جایی نمیرسد و سید در مسیر راهش به نجد و قطیف برای ایجاد خلافت اسلامی، در بوشهر توقف میکند،به اعتمادالسلطنه دستور میدهد که به تهران دعوتش کند.»2 دربارهی دلیل دعوت از سید جمالالدین حدس دیگری را نیز میتوان مطرح کرد و آن اینکه «شاه ممکن است دعوت از وی را در جهت رقیبتراشی برای روحانیون دیگر ـکه قدرت و نفود آنها برنامههای وی را تحتالشعاع خود قرار داده بودـ انجام داده باشد تا شاید اندکی از قدرت آنها کاسته شود و با نفود احتمالی در سید جمالالدین، بتواند از توان او در جهت ایجاد موازنه بهرهبرداری نماید. 3شاید شاه امیدوار بود شهرت و شخصیت جهانی سید جمال به مشروعیت سلطنت وی یاری رساند، اما این مهم زمانی میتوانست به نفع شاه تمام شود که با تحمل شاه و عدم سعایت رجال پیرامون او همراه میشد؛ امری که با خوی استبدادی نظام پوسیدهی قاجار منافات داشت.
سید در اقامت کوتاهی در قم به اقدامی دست مییابد که نشاندهندهی آگاهی وی از خواستهها و انتظارات غیرمعقول شاه و صدراعظم از وی است و آن اینکه طی نامهای از امینالضرب میخواهد که بر اساس صحبتهای قبلی، خانهای در جوار خانهاش برای او تهیه کند: «در قرب جوار خویش، منزلی از برای من بنهج کرایه معین فرمایید.»4
زمانی که ناصرالدینشاه راه پیشرفت ایران را از سید میپرسد، سید ضمن اینکه انتقاداتی از شاه میکند، راهحلهایی نیز ارائه میدهد و در جواب شاه که از وی میپرسد «از من چه میخواهی؟» میگوید: دو گوش شنوا.
این کار نخستین هشدار را به اذهان اعتمادالسلطنه و شاه ـکه خواب دیگری برای او دیده بودندـ روانه میکند. البته برخی منابع دلیل سکونت سید در جوار امینالضرب را توصیهی امینالسلطان به امینالضرب میدانند تا نکند اعتمادالسلطنه، رقیب امینالسلطان، از این ماجرا بر اعتبار خویش نزد شاه بیفزاید.
سید جمالالدین، در تاریخ 23 ربیعالاول 1304، وارد تهران میگردد و به منزل حاجی امینالضرب وارد میشود. در دیداری که با شاه داشت، شاه نخست از او با مهربانی و خوشرویی استقبال میکند و به او پیشنهاد میکند که وضع نامطلوب روزنامه را در ایران مانند روزنامههای خارجی سروسامان دهد، اما زمانی که ناصرالدینشاه راه پیشرفت ایران را از سید میپرسد، سید ضمن اینکه انتقاداتی از شاه میکند، راهحلهایی نیز ارائه میدهد و در جواب شاه که از وی میپرسداز من چه میخواهی؟ میگوید دو گوش شنوا. 5
اما سخنان بیپردهی سید جمال برای قبلهی عالم، که هرگز مشابه آنها را از اطرافیان متملق خود نشنیده بود، گران آمد. عباس میرزا ملکآرا، دربارهی سخن وی با شاه، مینویسد: «مجلس اول که او را به حضور شاه بردند، عرض نمود که مرا آورید، من مانند شمشیری برنده هستم در دست شما، مرا عاطل نگذارید، مرا بر هر کار عمده بر ضد هر دولت بیندازید، زیاده از شمشیر برش دارم، از وضع تکلم او شاه تنفر به هم رسانیده دیگر اذن شرفیابی ندادند.»6
بدین ترتیب شاه، که اصلاحات مد نظر خود را در راستای تفکرات سید جمال نمیدید، متوجه شد که فقط منتقدی بر منتقدان خود افزوده است. در روزهای بعد نیز توجه عموم و علما و بزرگان تهران و شهرهای نزدیک به سید جمال و انتقاد صریح وی از وضع بیقانونی در ایران، ترس در جان شاه و رجال درباری میاندازد. شاه به امینالضرب ابلاغ میکند که ماندن سید در تهران صلاح نیست و بهتر است به خراسان برود. با این وجود، این بار ناصرالدینشاه بسیار محتاطانه برخورد میکند و میکوشد دشمنی سید را به جان نخرد. در همین راستا، در پاسخ نامهی سید به شاه، که قصد سفر به اروپا را دارد، موافقت میکند و در یک اخراج محترمانه، ظاهراً به درخواست امینالسلطان، برای مذاکره با روسیه، در مورد روابط 2 کشور، راهی این سرزمین میشود.
دعوت دوبارهی سید به تهران
روابط سید و دربار ایران، پس از این، فراز و نشیب بسیاری به خود دید، ولی با همهی این احوال، در جریان سفر اروپایی ناصرالدینشاه، بار دیگر روابط این 2 به ظاهر رو به بهبود نهاد. سید یک بار دیگر نیز به تهران آمد، اما این بار از همان آغاز کار بر سید جمالالدین سختتر شد و حدود 3 ماه به حالت یک زندانی در خانهی امینالضرب ماند.در این روزها امینالسلطان در حال دمیدن در شاه بود. از سویی دیگر، سید جمالالدین نیز در تهران بیکار نبود. سید، علاوه بر دعوت علما و مردم به مخالفت با استبداد و کمک به آزادیخواهان، مردم را علیه انگلیس و استعمار اروپا و به اطاعت از «خلیفهی واحد» تشویق میکرد. همزمان با این سخنان، «کاغذهایی» نیز در تهران علیه دادن امتیاز به بیگانگان کشف شد که نایبالسلطنه، کامران میرزا، آن را به پیشگاه ناصرالدینشاه تقدیم کرد.
بنابراین طبیعی بود که انگشت اتهام مستقیماً به سمت جمالالدین اسدآبادی گرفته شود. امینالسلطان، که تصمیم گرفته بود هم «سید» را بازیچهی اهداف خود قرار دهد و هم روسها را به سبب حمایت سید، با خود بر سر رحم آورد، متوجه عمق صدمات وارده به حیثیت سیاسی خود گردید. در اثر فشار سلطنت، سید جمال به حرم حضرت عبدالعظیم پناه برد؛ جایی که آن روزگار هنوز تا حدودی ملجاء پناهندگان سیاسی به حساب میآمد.
سرانجام در اثر مشاورهی رجال سیاسی و نیز فشار انگلیس، شاه فرمان بیرون کشیدن سید از حرم و تبعید وی را صادر کرد، اشتباهی که شاید حتی در مرگ وی نیز بیتأثیر نبوده است. متأسفانه چنان که خاصیت طبع و سختگیریهای آن روزگار است، سید را به حالت زاری از حرم بیرون کشیدند و 30 نفر سواری که مأمور اجرای حکم بودند، سید جمال را در آن هوای سرد، سوار بر مرکبی لخت نمودند و به سمت خارج از تهران روانه کردند. سید خود در این باره مینوسید:
شبی در نیمهی شب، گماشتگان دولتی پاس احترام این مکان مقدس را نداشته و به هیچ وجه ملاحظه که این مکان بست است ننموده، داخل شده، مرا دستگیر نموده و در وسط زمستان، لباسهای مرا درآورده و مرا به عجلهی تمام به طرف سر حد ایران بردند. 7 امینالسلطان شایعه کرد که سید را با «تشریفات تمام» تا سر حد همراهی کرده و برایش توشهی راه و ملزومات نیز فرستاده شده است. خود سید مینویسد: «مرا نیمهعریان کردند و در حالی که از گرسنگی صدمه میکشیدم، مرا به زنجیر بسته میبردند. 8
به گفتهی سید جمالالدین، 300 نفری که با وی بودند دستگیر شدند و به حبس افتادند و برخی جان در سر این حادثه گذاشتند. شاه پس از رسیدن سید به قم بیمناک میشود که نکند سختیها و سردی هوا موجبات مرگ سید و خطر برای سلطنت وی را فراهم آورد و لذا در صدد کمک برمیآید، اما امینالسلطان کارشکنی میکند.
آخرین منزلگاهی که سید در آن سکنی گزید عثمانی بود، اما ناصرالدینشاه نسبت به ورود او به این کشور نیز معترض شد؛ جایی که سلطان در پاسخ به شکایت ناصرالدینشاه میگوید: «به خیال خود خدمت بزرگی به اعلیحضرت همایونی کردهام و او را از ملکم ملعون جدا کرده، اینجا آوردهام که دهان او را ببندم که ننویسد و منتشر نکند.»
در نهایت ناصرالدینشاه، علیرغم سعایت صدراعظم، افرادی را روانه میکند که پس از بهتر شدن هوا، سید را به طرف سرحدات مرزی ببرند. امینالضرب نیز نامههایی را به قم و کرمانشاه میفرستد و به افراد مورد اطمینان خود سفارش میکند که با مساعدت خود قدری از تألمات وارده به سید را بکاهند. سید به این ترتیب وارد عراق عرب میشود و در بغداد و بصره اقامت میگزیند. اقامت وی در بصره حساسیت ناصرالدینشاه و مراقبتهای عثمانی را در پی داشت. سید در مدت اقامت کوتاهش در بصره، نامهای به آیتالله میرزای شیرازی مینویسد و وی را از امتیازات بیگانگان در ایران آگاه میکند؛ هشداری که حادثهی قیام مردم و قضیهی تحریم توتون و تنباکو و یکی از نخستین پیروزیهای روحانیون و علما را در نیمهی شعبان 1308هـ.ق. علیه نظام استبدادی رقم میزند. به این ترتیب، در اثر اشتباه سیاسی ناصرالدینشاه، سید به بهانهی معالجهی صدماتی که به وی در مسیر ایران وارد شده بود، راهی لندن میشود؛ جایی که به مبارزهی علنی خود علیه شاه ایران و عمال وی با استفاده از قلم و بیان خود شدت و حدّت بیشتری میبخشد.
مبارزهی سید جمالالدین با ناصرالدینشاه در انگلستان
سید جمالالدین، پس از خروج از ایران، دیگر تمام امیدهای مصالمتجویانهاش را برای تغییر در استبداد ناصرالدینشاه و درباریانش از دست داد و این بار تمام گزینهها را برای رسیدن به اهدافش به کار بست. در لندن، وقتی که خبر قطعی لغو امتیاز تنباکو را با حکم میرزای شیرازی و تلاش آیتالله آشتیانی شنید، به راهحلهای جدید خود امیداورتر شد. بنابراین در راستای همین اقدامات، طی نامهای مفصل به علمای طراز اول ایران، برای نخستین بار، خلع ناصرالدینشاه را از سلطنت پیشنهاد میکند: ای رهبران ملت! اگر این فرعون را به حال خودش بگذارید و جلوی دیوانهبازی او را نگیرید و او را از تخت گمراهی پایین نکشید، کار میگذرد و علاج مشکل میشود. 9ناصرالدینشاه از مشاهدهی نامهی سید به علمای ایران به شدت عصبانی میشود و دولت انگلیس را مقصر میکند و از آنها درخواست میکند که جلوی اقدامات سید جمالالدین گرفته شود. این اقدامات او، در کنار انتشار مقالاتی علیه شاه، ناصرالدینشاه را پریشانخاطر میکند.
سید جمالالدین در مقالات خود از هیچ انتقادی به حکومت و شاه دریغ نمیکند؛ چنان که سفیر دولت ایران از او خواهش میکند که با دریافت مبلغ هنگفتی از ادامهی حمله به ناصرالدینشاه منصرف شود، اما سید جواب میدهد: نه، راضی نخواهم شد، مگر اینکه شاه کشته و شمکش دریده و جسدش به گور شود. 10سرانجام اعمال افشار دولت ایران از طرف انگلستان باعث میشود تا سید از این کشور خارج شود.
پایان مبارزه
آخرین منزلگاهی که سید در آن سکنی گزید عثمانی بود، اما ناصرالدینشاه نسبت به ورود او به این کشور نیز معترض شد؛ جایی که سلطان در پاسخ به شکایت ناصرالدینشاه میگوید: «به خیال خود، خدمت بزرگی به اعلیحضرت همایونی کردهام و او را از ملکم ملعون جدا کرده، اینجا آوردهام که دهان او را ببندم که ننویسد و منتشر نکند.»11 البته نگرانی شاه نیز بیجا نبود، زیرا .سرانجام نیز ناصرالدین شاه توسط یکی از مریدان سید کشته شد.حضور سید جمال در «استانبول» باعث گرد آمدن بسیاری از آزادیخواهان فراری ایران گرداگرد شخصیت مغناطیسی وی میشود؛ افرادی که پس از او، وظیفهی وی را در مبارزه با استبداد قاجاری به خوبی عهدهدار میشوند. افرادی که مهمترین آنها عبارت بودند از: میرزا آقاخان، شیخ احمد روحی، میرزا حسنخان خبیرلملک، میرزا حبیب اصفهانی، محمد طاهر تبریزی (صاحب روزنامهی اختر)، شاهزاده ابوالحسن میرزا معروف به شیخالرئیس، معلم فیض تبریزی، سید برهانالدین بلخی، حسین دانش اصفهانی و میرزای شریف کاشانی و دیگران.
سرانجام ترور ناصرالدینشاه به دست یکی از مریدان سید جمال ـمیرزا رضای کرمانیـ سید عبدالحمید و درباریان عثمانی را هراسان میکند. دربار ایران، با این استدلال که «سید» قاتل شاه را تحریک نموده است، خواستار دستگیری و تحویل وی به ایران میگردد؛ اما ظاهراً سلطان تصمیم میگیرد سید را در یکی از خانههای خلیفه زیر نظر بگیرد. در خصوص شهادت سید نیز نظرات زیادی عنوان شده است. بیماری دندان (سرطان فک) و یا مسمومیت ناشی از تزریق طبیب شاه عثمانی از نمونههای این گمانهزنیهاست.(*)
منابع :
1- Moslehe Shargh.com.article.aspx? id=30
2- صدر وانقیص، سید جمالالدین اسدآبادی بنیانگذار نهضتهای اسلامی، بیجا، پیام، ص 134.
3- محمد توحیدی چافی، قهوهی قجری، تهران، انتشارات باز، 1387، ص 139.
4- مجموعهی اسناد و تصاویر، ص 167، به نقل از صدر وانقی، همان، ص 140.
5- میرزا لطفالله، شرححال و احوال سید جمال، بیتا، نقل از صدر وانقی، ص 141.
6- عباسمیراز ملکآرا، شرححال و احوال عباسمیرزا ملکآرا، نوایی، تهران، 1325، شرکت سهامی چاپ، ص 111 و 112.
7- ابوالحسن جمالی اسدآبادی، نامههای سید جمالالدین اسدآبادی، تهران، 1349، کتابهای پرستو، ص 134.
8- همان، ص 35.
9- صدر وانقی، همان، ص 221.
10- ادوارد براون، انقلاب ایران، بیتا، بیجا، ص 23.
11- خان ملک ساسانی، سیاستگران دورهی قاجار، 1338، انتشارات هدایت، 1370.
منبع : برهان