همکاری بهائیان با مؤسسات وابسته به انگلیس در ایران (2)

در مورد روابط بابیان ( شاخه ی ازلی) و به ویژه بهائیان با سازمان مخوف اینتلیجنس سرویس انگلستان ( MI-6)، نکات و اسرار گفتنی بسیاری وجود دارد که شرح تمامی آن در این مختصر نمی گنجد.
پنجشنبه، 14 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
همکاری بهائیان با مؤسسات وابسته به انگلیس در ایران (2)
همکاری بهائیان با مؤسسات وابسته به انگلیس در ایران(2)

 

نویسنده: سید حمیدرضا روحانی و فرشاد اورنگ




 

2. سرویس اطلاعاتی انگلیس (اینتلیجنس سرویس)

در مورد روابط بابیان ( شاخه ی ازلی) و به ویژه بهائیان با سازمان مخوف اینتلیجنس سرویس انگلستان ( MI-6)، نکات و اسرار گفتنی بسیاری وجود دارد که شرح تمامی آن در این مختصر نمی گنجد.
سر میرزا حسین شریف کاشانی ( از جرگه ی ازلیان) و میرزا عبدالحسین نعیمی و دکتر ذبیح قربان ( از عناصر وابسته به تشکیلات بهائیت) چند تن از عناصر شاخص بابی و بهائی اند که تاریخ، از پیوند و همکاری آنان با سرویس اطلاعاتی بریتانیا سخن می گوید. در همین زمینه، باید از ارتباط صمیمی میان افرادی چون سر رونالد استورز ( مأمور مهم سرویس اطلاعات و جاسوسی ارتش انگلیس در مصر، و حاکم بعدی حیفا پس از اشغال نظامی فلسطین توسط بریتانیا) با عباس افندی یاد کرد، که شرح آن قبلاً در مقاله: « دوستان انگلو - صهیون عباس افندی» گذشت. مهمتر از این، اقدام فوری سرویسهای اطلاعاتی انگلیس، و به قول شوقی افندی: « دایره ی اطلاعات انگلستان»(1) (هنگام اطلاع دولت لندن از تصمیم خطرناک جمال پاشا، فرمانده قوای عثمانی، به اعدام عباس افندی) برای حفظ جان پیشوای بهائیت و نزدیکان و اطرافیانش در فلسطین بود که شوقی افندی در تاریخ خود بدان تصریح دارد(2) و یپش از این در مقاله «چتر عنایت لندن بر سر پیشوا» از آن سخن رفت.
خان ملک ساسانی نیز، چنانکه گذشت، از وجود شبکه ی جاسوسی به نفع انگلیسیها در مشرق الاذکار بهائیان در عشق آباد روسیه، و کشف و نابودی آن توسط بالشویکها سخن می گوید. (3) و اساساً اتهامی که دولت شوروی در دهه ی 1930 به بهائیان کشور خویش وارد می ساخت ( به گفته ی خود منابع بهائی) جاسوسی برای انگلیس بود. (4)
پیش از همه اینها باید به روابط کسانی چون: مانکجی هاتریا ( سرجاسوس بریتانیا در ایران عصر ناصری و پخش کننده ی پول انگلیسیها بین حقوق بگیران آن کشور در ایران) با بهاء و اتباع شاخص وی در ایران اشاره کرد، همچون: میرزا ابوالفضل گلپایگانی ( نویسنده و مبلغ طراز اول بهائی)، میرزا حسین همدانی ( نویسنده ی کتاب تاریخ جدید، از منابع تاریخی مشهور بهائیت)، میرزا عبدالرحیم ضرابی ( نویسنده ی تاریخ کاشان، و پدر علیقلی خان نبیل الدوله، منشی عباس افندی و از سران بهائیت در امریکا)، میرزا محمدرضا محمد آبادی یزدی ( مبلغ مشهور بهائی در عصر ناصرالدین شاه) و مشهدی حسین قزوینی( از بهائیان قدیمی و سرشناس تهران، و پدر دکتر یونس افروخته بهائی مشهور). (5) ارتباط مانکجی با اعضای فرقه تا آن حد بود که آنان هنگام احساس خطر از سوی مخالفان خویش، صندوق الواحشان را به دست مانکجی می سپردند یا در انتخاب مراکز آموزشی برای تحصیل فرزندشان با وی مشورت می کردند؛ چنانکه در زندگی مشهدی حسین قزوینی به این امور بر می خوریم. (6)
پس از مرگ مانکجی نیز شاهد دوام این رشته ی ارتباط میان سر جاسوس بعدی انگلیس در ایران ( سر اردشیر ریپورتر یا اردشیر جی)(7) با شخص عباس افندی(8) و حمایت
اردشیر از بهائیان زردشتی تبار ایرانی(نظیر ارباب سیاوش سفیدوش) در برابر مخالفان زردشتی آنها هستیم. (9)
به گزارش ارباب سیاوش، زمانی که در اواسط دهه ی 1330 ق اختلاف و درگیری میان دستوران و موبدان زردشتی یزد با بهائیان زردشتی تباری چون او ( یعنی سیاوش) به شدت بالا گرفت و کار بدانجا کشید که دستوران زردشتی، گورستان بهائیان در شهر را ویران ساختند، اردشیر جی صراحتاً به جانبداری از بهائیان و رهبر آنان (عباس افندی) برخاست:
جناب اردشیر جی... به یزد رفته، یک روز جمع زیادی از زردشتیان و احبا [بهائیان زردشتی تبار] را دعوت و با حضور اعضای انجمن [زردشتیان یزد] نطق مفصلی نموده و زردشتی و بهائی را به اتحاد و اتفاق دعوت کرده و اظهار داشته است که دو سال قبل [یعنی حدود محرم 1332 ق، مقارن با برگشت عباس افندی از سفر امریکا(10)]، خود او حضور حضرت عبدالبهاء مشرف بوده و از فضل و کمال ایشان استفاده ی بسیار نموده است، که اظهارات ایشان بسیار مؤثر و مفید واقع گردید.(11)
منابع بهائی، همچنین، از روابط مبلغه مشهور بهائی، عصمت خانم، با اردشیر جی یاد می کنند. عصمت خانم متخلص به طائره ( مادر زن رضاخان سرتیپ توپخانه و قورخانه در عهد قاجار)(12) از زنان مبلغه ی بهائی در تهران بود که در عصر مشروطه می زیست و مروج به اصطلاح حرّیت و آزادی زنان بود و مقالاتی در این باره در جراید سکولار کشور (نظیر نشریه ی ایران نو، ارگان حزب دمکرات تقی زاده) درج می کرد. به نوشته ی اسدالله مازندرانی (نویسنده و مورخ مشهور بهائی): زنان بزرگان و اشراف شهر تهران، «معاشرت وی را طالب» شده و از او «دعوت» می کردند و او نیز «در ضمن ایراد قصص و حکایت دلربا»، حجابهای اوهام آنها [بخوانید: باورها و سنتهای اسلامی] را دریده و ایشان را «به صراط مستقیم هدایت» (لابد یعنی بهائیت) «نزدیک» می ساخت. همچنین «در محیط تقیّد و تجدد نسوان، و سخت گیری [ایرانیان مسلمان] از مجالست شان با مردان، آزادنه با زن و مرد معاشرت [می] کرد و لباس بلند و زیبا خود ساخته [می] پوشید و زنان را دعوت به پوشیدن آن نوع لباس [می] نمود. »(13)
در همین راه بود که این خانم بهائی، با سر اردشیر ریپورتر (سر جاسوس بریتانیا) پیوند خورد و با او به همکاری پرداخت: « در سال 1328 اردشیر جی صاحب، نماینده ی زردشتیان، مایل به مطالبش شده، تحریر رساله ای به منظور ترقی و تعالی و نسوان از او خواست تا به طبع رساند و به واسطه ی حدوث موانعی چند موفق بر اجرای مقصود نشدند و طائره خانم اول کسی بود که از نسوان بهائی ایرانی که ابواب مراسله و مفاوضه را با بهائیان امریکا باز نمود و نخست در سال 1325 با مستر[میسون] ریمی و مستر اسپراک که به ایران آمدند داخل در مذاکره شد. آنگاه... [جهت قلم خویش را به سوی غرب، مایل ساخت] و همین که دکتر مودی خانم شهیره ی امریکایی درسال 1326 به طهران استقرار جست به مشارکت یکدیگر ورود در این خدمت نمودند»(14) و در 22 ذی حجه ی 1329 ق درگذشت. (15) علی اکبر میلانی «محب السلطان» (منشی پیوسته ی محفل ملی بهائیان ایران، و پدر دکتر فؤاد روحانی: کارمند عالی رتبه ی کمپانی استعماری نفت جنوب B. P) یکی از دامادهای او است. (16)
در همان روزگار، به فردی چون: میرزا محمدنجات خراسانی بر می خوریم که از سوی مطلعین، ضمن انتساب به «بهائیت»، به جاسوسی برای انگلیسی ها متهم بود. (17)
احسان الله خان دوستدار ( تروریست بهائی مشهور) نیز که برضد میرزا کوچک خان سردار جنگل در گیلان کودتا کرد و با این کار زمینه ی نابودی آن نهضت ضد استعماری را فراهم ساخت، و چندی پس از فرار به شوروی، به اتهاماتی چون همکاری با اینتلیجنس سرویس دستگیر و اعدام شد. (18) چنانکه این اتهام ( به شرحی که خواهد آمد) در پرونده ی سپهبد عبدالکریم ایادی بهائی مشهور عصر پهلوی نیز ثبت شده است.
ذیلاً به توضیحاتی پیرامون برخی از عناصر فوق توجه کنید:

الف) سرمیرزا حسین شریف کاشانی

میرزا حسین شریف کاشانی فرزند ملا محمد جعفر نراقی ( از قدمای بابیه و اوصیای یحیی صبح ازل، پیشوای ازلیان) است. محمد جعفر نراقی شریف کاشانی از شاگردان سید کاظم رشتی بود که بعد از ظهور ادعای علی محمدباب، به باب گروید و زمانی نیز که بابیان به دو دسته ی ازلی و بهائی تقسیم شدند، جانب یحیی صبح ازل (برادر و رقیب بهاء و رئیس گروه ازلیان) را گرفت. (19) تقرب محمد جعفر نزد پیشوای ازلیان تا آنجا بود که ازل، سرپرستی فرزندش، نورالله، را به محمد جعفر سپرد. محمد جعفر اجباراً در سال 1286 ق همراه ژنرال کنسول ایران در بغداد (میرزا بزرگ خان قزوینی) به ایران آمد و به زندان ناصرالدین شاه افتاد و در زندان به نحوی مشکوک درگذشت. (20) میرزا حسین شریف کاشانی، که فرزند چنین کسی است، از کارگزاران دولت انگلیس و وابستگان به سرویس اطلاعاتی آن کشور ( سازمان اینتلیجنس سرویس) قلمداد می شود که «خدمات با ارزشی نسبت به آنان انجام داد و معروف گردید به سر حاج میرزا حسین شریف کاشانی و در مصر درگذشت... »(21)
مهدی بامداد، با اشاره به حبس میرزا حسین و پدرش (ملا محمد جعفر) در زندان ناصرالدین شاه در تهران و مرگ مشکوک محمدجعفر در زندان، می افزاید: پس از مرگ محمد جعفر، میرزا حسین آزاد و «در دستگاه انگلیسها داخل» شد. میرزا حسین «سالها در هندوستان در اداره ی سیاسی انگلستان مشغول به کار بود و خدمات برجسته ای به وجه احسن نسبت به دولت انگلستان انجام می داد». (22) به گفته ی او:
«دولت انگلستان در ازای خدمات ذی قیمت اش مبلغ یک صد هزار لیره به عنوان پاداش و نشان حمام ( The Order of the Bath ) به وی داده و بعد او را از خدمت معاف کرده اند. نامبرده در مصر رحل اقامت افکند و یا در آنجا هم از طرف دولت انگلستان مأمور بود و چون دارای نشان حمام بود معروف شده بود به سر حاج میرزا حسین شریف کاشانی. در ایامی که در مصر می زیست بسیار با تعین زندگانی می کرد، از آن جمله، در کالسکه ی چهار اسبه سوار می شد و در حرمسرای خویش چهار زن داشت... »(23)
خان ملک ساسانی نیز میرزا حسین را عضو اینتلیجنس سرویس انگلیس، و جاسوس آن کشور در دستگاه راجه ها و نوّابهای هند می شمارد که پس از استیلای بریتانیا بر منطقه ی برمه، به دریافت 100 هزار پوند انعام و نیز نشان حمام و لقب «سر» از آنها نایل آمد و از هند به مصر رفت و در آنجا به یک زندگی کاملاً اشرافی پرداخت:
حاجی میرزا حسین شریف کاشی... سالها در هندوستان از طرف آنته لیژان سرویس به دربار راجه های آن مملکت پهناور مأمور می شد. چون در جریان استیلای انگلیس در برمه، جزو خدمتگزاران امپراطوری بوده و برای پیشرفت سیاست انگلستان در دستگاه راجه ها و نوابها جاسوسی می کرد. پس از آنکه برمه تسلیم دولت انگلیس شد، در ازاء این خدمت یکصد هزار پوند به او انعام دادند به دریافت نشان حمام و لقب (سر) که بسته به آن نشان است مفتخرش داشته و از خدمت معافش نمودند. او هم در مصر رحل اقامت انداخت. حاج مشارالیه دارای چهار زن عقدی بود: یکی هندی، دومی مصری، سومی استانبولی، چهارمی حبشی. در مصر کالسکه ی چهار اسبه سوار می شد و تابستانها که به کنار بسفر می آمد به تمام ایرانیان مقیم استانبول که در آن وقت چندین هزار نفر بودند در چاملیچه نهار می داد و هم به او سر حاجی می گفتند. ایامی که من در استانبول بودم عکس یکی از میهمانیهای مزبور که دو متر طول داشت در سفارت استانبول به دیوار تالار آویزان بود... (24)
اینک که با روابط یک فرد ازلی، موسوم به میرزا حسین شریف کاشانی، با استعمار بریتانیا آشنا شدیم، بد نیست به روابط یکی دیگر از این گروه با انگلیسیها نیز اشاره کنیم:
شیخ مهدی قمی(شیخ الممالک)
جان گرنی، تحلیلگر معاصر غربی، در مقاله ی «شیخ، شاهزاده، و شرق شناس، سفرنامه ی ادوارد براون»(25)، اطلاعات خوبی درباره ی شیخ مهدی قمی و شبکه ی روابط خارجی او، به دست داده است.
شیخ مهدی قمی، در قم متولد شد و «خانواده اش روابط نزدیکی با بابیه داشتند و عمویش، میرزا فتح الله قمی، یکی از سه تن بابیهایی بود که کوشیدند در سال 1852 م [شوال 1268 ق] ناصرالدین شاه را بکشند. میرزا فتح الله کسی بود که ناصرالدین شاه را از اسب به زیر کشید و نزدیک بود با چاقو ضربه ای بر او وارد کند اما یکی از فرّاشها مانع او شد». ص 446. روی همین تعلق خانوادگی به بابیه، «ماندن در قم، برای شیخ مهدی راحت نبود» و نهایتاً هم قم را ترک و از ( منطقه ی حساس مرزی) کرمان سر برآورد. (26) وی از اواخر دهه ی 1880 به بعد، سالها کارگزار و مشاور حاکم کرمان بود که سلطان عبدالحمید میرزا قاجار ملقب به ناصرالدوله ( بعداً فرمانفرما) نام داشت و از سوی ناصرالدین شاه در سال 1882/ 1279 ق به حکومت کرمان منصوب شده بود(27) و تا 1309 ق بر آن دیار حکومت کرد. (28) ناصرالدوله، برادر «عبدالحسین میرزا فرمانفرما» ی مشهور است که پس از مرگ ناصرالدوله، سالها بر کرمان و دیگر نقاط جنوبی ایران حکومت کرد و نامش به عنوان یکی از مهمترین رجال «انگلوفیل» عصر قاجار، در تاریخ شهرت دارد و پسر او، نصرت الدوله ی فیروز، نیز به عنوان رکن کابینه ی «انگلیسی مآب» وثوق الدوله و رشوه بگیر قرارداد ننگین 1919 ایران و انگلیس شناخته می شود. (29) میرزا آقاخان کرمانی، رساله ی مشهور سوسمار الدوله را در انتقاد از مظالم همین ناصرالدوله نوشته است. (30)
مهدی قمی در دستگاه ناصرالدوله مشیر و مقرّب بود و«هرگاه حاکم کرمان برای مأموریت به بلوچستان می رفت، او را همراهی می کرد». (31) او در دستگاه ناصرالدوله ظاهراً منصب رسمی نداشت «اما تردیدی نیست به عنوان محرم و مشاور او فعالیت می کرده و رابط حاکم کرمان با بیگانگان و اروپاییانی بوده که در آن عهد به کرمان و بلوچستان دور افتاده سفر می کردند. »(32) در همان شهر و همان سمت بود که وی با مستشرق انگلیسی مشهور: ادوارد براون- که در سالهای 1305 - 1306 ق به ایران و کرمان سفر کرده بود- آشنا و دوست همیشگی شد. (33)
روابط مهدی با انگلستان البته سابقه ای پیشتر از دوستی وی با براون داشت و به دوران اقامت او در قم باز می گردید. به نوشته ی جان گرنی، « دست کم دو تن از اعضای اداره [انگلیسی] تلگراف هند و اروپا که در اداره ی تلگراف قم کار می کردند، نزد او درسی خوانده و هر دو، تواناییهای شیخ مهدی را ستایش کرده اند. یکی از آن دو چارلز لین بود که علاقه ی جدی به فقه اسلامی داشت و در ظرف چند سال، خود کتابخانه ای درخور توجه فراهم آورد. »(34) تلگرافخانه ی هند- اروپ، که در سراسر ایران شعبه داشت، جزء دوایر انگلیسی در کشورمان در عصر قاجار محسوب می شد که نقش استعماری آن در نفوذ به تار و پود اجتماع و سیاست ایران، و اخلال موذیانه در کیان و انسجام ملی اسلامی آن، از چشم آگاهان به لایه های توبرتوی تاریخ این سرزمین پوشیده نیست.
بر اهل نظر روشن است که رفت وآمد غریبها در عصر قاجار به نقاط گوناگون ایران، از جمله: به مناطق شرقی این کشور ( به ویژه رفت و آمد انگلیسیها به جنوب شرقی ایران، که در آن تاریخ، مرز ایران و هند بریتانیا محسوب می شد) ظاهراً در پوشش عنوان سیاحت و جهانگردی، ولی در باطن برای انجام مأموریتهای استعماری صورت می گرفت که اهم آن عبارت از امور زیر بود: تحقیق و کسب اطلاع از اوضاع اجتماعی- فرهنگی- اقتصادی و سیاسی منطقه، آشنایی با تأسیسات نظامی و دولتی موجود در منطقه و نقشه برداری از وضعیت جغرافیایی و سوق الجیشی آن، کشف طرق نفوذ و سیطره بر منطقه و به کارگیری وسایل و ابزارهای مناسب ( و از جمله: شناسایی و استخدام عناصر خود فروخته ی بومی) برای پیشبرد اهداف استعماری، و... (35)
حضور شیخ مهدی ( بابی ازلی مرتبط با انگلیسیها) در مقام مشاور و محرم ناصرالدوله حاکم کرمان و نیز ادوارد براون ( خاور شناس مرموز انگلیسی) در پوشش سیاح، در منطقه ی استراتژیک مرزی کرمان مجاور هند بریتانیا، بی ارتباط با سیاست استعماری یاد شده به نظر نمی رسد. جان گرنی تلویحاً به این نکته اشاره و اعتراف دارد: «شاید تماسهای قبلی» شیخ مهدی «با بیگانگان در قم، و مخصوصاً ارتباط او با اعضای اداره ی تلگراف تلگراف هند و اروپا، وی را به صورت شخصیتی در می آورد که بتواند با معدود اروپاییانی که گاه گاه از کرمان می گذشتند، رابطه برقرار کند و مراقب آنان باشد. هیچ یک از بیگانگانی که به کرمان می رفتند، مقیم شهر نبودند، اما ملاحظات سوق الجیشی مربوط به بلوچستان، شبکه ی تلگراف، و علایق تجاری، سبب می شدند انگلیسیها، روسها، و شماری سیاح، به آن شهر سفر کنند. اندکی پس از رسیدن براون به کرمان، در اوایل ژوئن 1888، وقتی در خانه و باغی که پشت دروازه ی ناصریه قرار داشت و توسط زرتشتیان مهیا شده بود، اقامت کرد، شیخ مهدی از نخستین کسانی بود که به دیدار او رفت. ناصرالدوله، شیخ مهدی را مأمور کرده بود درباره ی این جوان بیگانه، که فارسی را روان سخن می گفت و روابطی نزدیک با شخصیتهای مهم کرمان، نظیر رئیس اداره ی تلگراف، رئیس پستخانه، و یک زرتشتی سرشناس داشت، اطلاعاتی کسب کند.
براون در نخستین دیدار، سخت تحت تأثیر شیخ مهدی قرار گرفت... شیخ مهدی که علوم مختلفی فرا گرفته بود درباره ی موضوعات گوناگونی چون احادیث شیعه و بی توجهی اروپا به ماوراء الطبیعه، با براون گفت وگو کرد، اما آنچه پیش از همه توجه براون را جلب کرد، دیدگاههای وی درباره ی بابیه بود. براون در نخستین گفت و گو با شیخ مهدی، گمان کرد او" مایل" به بابیگری است، اما در ملاقاتهای بعدی، پی برد که او در ضمن عنایت به بابیگری، انتقاداتی به بهائیگری دارد.
شیخ مهدی، در آن عهد، مانند شماری دیگر، به چهره های اصلی بابیگری، نظیر باب و قره العین و نخستین حامیان بابیه، که خویشاوندان نزدیک او نیز از آن جمله بودند، علاقه مند بود. پذیرش دعاوی افراطی بهاء الله، که در ایقان و شماری از نامه های او مطرح شده بود، برای شیخ مهدی دشوار بود و از اظهار عقاید خویش در این باره باکی نداشت. چند تن ازلی، از دوستان نزدیک شیخ مهدی بودند و وی مخصوصاً با یک افسر جوان توپخانه، به نام میرزا ابراهیم خان، و یکی از منشیان حاکم کرمان، به اسم میرزا کاظم، دوستی داشت و براون نیز بر آن شد تا آنان را خوب بشناسد.
براون در خانه ی شیخ مهدی، سایر دوستان او را ملاقات کرد که از جمله ی آنها یک ازلی سرشناس به نام ملا مهدی بود که می گفتند مجموعه ای بزرگ از کتب بابیه دارد... »(36)
شیخ مهدی قمی، افزون بر آنچه گفتیم، از روزنامه نگاران عصر مشروطه، و مدیر هفته نامه ی طنز موسوم به مجله ی استبداد است که طی 34 شماره در دوران مشروطه ی اول ( در فاصله ی جمادی الثانی 1325 - ربیع الاول 1326 ق) در تهران منتشر شد(37) و از جمله کارهای وی در این مجله آن بود که متن سفرنامه ی براون به کرمان در زمان ناصرالدین شاه ( سال 1888 م) را در چند شماره از مجله ی خویش: استبداد (شماره های 21 تا 33، مورخ 27 ذی حجه ی 1325 ق به بعد)، ضمن تعریف و تمجید بسیار از براون، منتشر ساخت. (38)
اینک می پردازیم به روابط دو عنصر شاخص بهائی با سرویس اطلاعاتی انگلیس: عبدالحسین نعیمی و ذبیح قربان.

ب) عبدالحسین نعیمی

میرزا عبدالحسین خان نعیمی ( 1275- 1351 ش) فرزند میرزا نعیم ( شاعر و مبلغ مشهور بهائی) و منشی اول سفارت انگلیس است.
ذیلاً نخست با این پدر و پسر، و جایگاهشان در میان فرقه ی بهائیت آشنا می شویم، سپس بستگی آنان با سفارت بریتانیا و دیگر مؤسسات آن کشور در ایران را مورد کاوش قرار می دهیم.

1. میرزا نعیم:

میرزا نعیم سدهی اصفهانی ( 1272 - 1334 ق) صاحب دیوان گلزار نعیم است که بهائیان وی را بزرگ ترین شاعر خویش می دانند. عبدالحسین آواره میرزا نعیم را شاعری می شمارد «که از هر حیث مزّیت بر تمام شعراء بهائی... دارد». (39) مقام میرزا نعیم نزد عباس افندی از اینجا معلوم می شود که افندی در لوح میرزا حیدرعلی اسکویی می گوید: «اشعار جناب میرزا نعیم را طبع نمایید و در میان احباء نشر کنید. »(40) اهمیت نعیم در بین بهائیان تا آنجا است که پس از گذشت دهها سال از مرگ وی، هنرمندان بهائی برای وی جلسه ی «یادبود»گرفتند ( 14 آبان 1353). (41)
نشریه ی آهنگ بدیع، ارگان جوانان بهائی ایران، در مورد مقام و خدمات میرزا نعیم به فرقه می نویسد: میرزا نعیم اصفهانی «از جمله ی مشاهیر تاریخ امر و معاریف رجال ادبی» بهائی است که پس از گرایش به بهائیت «با تمام قوا به تبلیغ امرالله و ترویج شریعت الله پرداخت و در این راه متحمل صدمات بسیار شد. »(42) نعیم از کسانی بود که از سوی عباس افندی مأمور تهیه و تدوین پاسخ به کتاب نقطه الکاف ( تصحیح و مقدمه ی ادوارد بروان) و کمک به ابوالفضل گلپایگانی در نوشتن ردیه بر ضد کتاب مزبور شدند. (43)

2. عبدالحسین نعیمی:

وی که در تهران به دنیا آمده، تحصیل کرده ی مدرسه ی بهائی «تربیت» و نیز مدرسه ی یهودی / فرانسوی «آلیانس» و مدرسه ی امریکایی در تهران است. منابع بهائی از نعیمی به عنوان یکی از اعضای محفل بهائیان تهران در سالهای 1300 ش به بعد یاد می کنند(44) که برای نمونه، در سال 1304، خلاصه نویس مذاکرات محفل بود. (45)
وی بعدها به عضویت محفل ملی بهائیان ایران نیز انتخاب شد(46) و سالها در این محفل و نیز محفل ملی بهائیان فرانسه و محفل روحانی بهائیان پاریس عضویت داشت و الواح متعددی از رهبران بهائی دریافت کرد. (47)
زمانی که حظیره القدس تهران در بهار 1334 (در پی سخنرانیهای آتشین مرحوم فلسفی بر ضد فرقه ی بهائیت) مورد تعرض مردم قرار گرفت، یکی از اعضای هیئت مدیره ی حظیره همین عبدالحسین نعیمی بود. (48)
در اسناد ساواک، مربوط به واپسین سالهای عمر عبدالحسین نعیمی، راجع به او چنین می خوانیم: « نامبرده پسر نعیم، شاعر معروف بهائیها است و به همین دلیل در میان بهائیها محبوبیت و مقام بزرگی داشته و حالیه نیز دارد... دختر بزرگ او همسر سرلشکر پرویز خسروانی می باشد و داماد دیگر وی امینی وکیل دادگستری است. نعیمی در حال حاضر ظاهراً در هیئت مدیره ی بهائیهای تهران مقام اجرائی مهمی ندارد ولی دارای نفوذ است». (49) ساواک تهران در گزارش به ریاست ساواک (نصیری) و مدیریت کل سوم (مقدم)، مورخ 10/ 7/ 1345، می نویسد: « آقای نعیمی اکنون از مالکین بزرگ به شمار می رود و... از لحاظ بهائیگری جزو گروه کارگردانان بهائیها در تهران می باشد که آقای ثابت پاسال در مواقع لزوم از نظریه و افکار نعیمی استفاده می نماید. [او] در حال حاضر ساکن تهران است». (50) همین گزارش می افزاید: « با تحقیقاتی که به نحو محسوس به عمل آمده است. خانم نعیمی دختر عبدالحسین نعیمی، که اکنون همسر سرلشکر خسروانی می باشد، یکی از بهائیهای متعصب و با نفوذ فرقه ی بهائیان ایران است. »(51)
عبدالحسین نعیمی، دختر دیگری به نام محبوبه داشت که همسر محسن نعیمی ( دبیر مؤید) بود و در حوالی سال 1346 همراه شوهرش به آفریقا مهاجرت کردند و به ارکان بهائیت در این منطقه بدل شدند. (52)
نشریه ی آهنگ بدیع، ارگان جوانان بهائی ایران، در سال 1353، ضمن آوردن مقاله ای از دکتر یوگوجیاگری از ایادی امر بهائی، با ترجمه ی عبدالحسین نعیمی، فرصت را برای معرفی و تجلیل از نعیمی مغتنم شمرده و چنین می نویسد: ایشان،
در خدمات امریه، چه در ایران و چه در اروپا و سایر بلاد عالم، موفق بودند و سالها افتخار عضویت محافل ملّیه ی ایران و فرانسه و نیز محافل روحانیه ی طهران و پاریس را داشتند. بارها در اسفار تبلیغی، ایادیان امرالله و ناشرین نفحات الله، چون جنابان دکتر مولشلگل و دکتر گروسمن و حضرات میس مارتاروت، میس کهلر و میس شافلاخر، را به عنوان مترجم یا همکار همراهی کردند و تراجم و نوشته های امری بسیاری به یادگار باقی گذاشتند. در سال 1312 به زیارت... [مراقد و اماکن فرقه در عکا و حیفا] و لقای... [ شوقی افندی] نایل گردیدند و سعادت زیارت ارض اقدس [حیفا] بار دیگر در سال 1349 برای ایشان میسر شد. به افتخار جناب نعیمی، الواحی از کلک گهربار مرکز عهد و میثاق الهی و ولی امر ربانی [عباس افندی و شوقی] عزّ صدور یافته که مؤیّد خدمات باهره ی آن نفس خدوم است.
جناب نعیمی در 23 شهریور ماه 1351 به ملکوت ابهی شتافتند و به هنگام صعود خود و منسوبین شان طی تلگرافی، مشمول عواطف و عنایات بیت العدل اعظم الهی قرار گرفتند. (53)

3. ارتباط عبدالحسین نعیمی، پدر و دخترش با سفارت انگلیس:

به نوشته ی نورالدین چهاردهی، پژوهنده ی سختکوش و پر اطلاع تاریخ با بیت و بهائیت، میرزا نعیم «معلم زبان فارسی در سفارت انگلیس بود. »(54) به ارتباط نعیم با سفارت انگلیس، در منابع بهائی نیز تصریح شده است. اسدالله مازندرانی ( نویسنده و مبلغ مشهور بهائی) در تاریخ ظهور الحق از میرزا نعیم به عنوان کاتب و مستنسخ الواح و آثار بهائیت، و مدرس و معلم زبان عربی و فارسی به دانش آموزان بهائی، و مبلغ افراد به مسلک بهائیت در تهران یاد می کند و با اشاره به فرار او از اصفهان به پایتخت و فعالیتهایش به نفع فرقه در این شهر می نویسد:
متدرجاً امر و معاشش مرتب گشت و در سفارت انگلیس به تدریس فارسی مشغول گردید و اعضاء سفارت علاقه و اخلاق و احوالش حاصل کرده، مجذوب اخلاق دلنشین و کلمات شیرینش شده و او را بدین وسیله خانه های متعدد و نقود کافیه به دست آمد و تا آخر الحیات به خدمات در این امر قیام داشت. اشعار می سرود و رسالات تألیف می نمود و نونهالان [بهائی] را علم تبلیغ می آموخت تا در نهم جمادی الاولی سال 1334 [ق] درگذشت... الواح متعددی درحق وی از قلم ابهی [= حسینعلی بهاء] و حضرت عبدالبهاء صدور یافت... (55)
نعیم، که از ارتباط با سفارت، به چرب و شیرین روزگار رسیده و به قول اسدالله مازندرانی: « خانه های متعدد و نقود کافیه» به هم زده بود، فرزند خویش: عبدالحسین نعیمی را نیز به استخدام سفارت در آورد. (56) آواره( مبلغ مستبصر بهائی) با اشاره به نعیم می نویسد: « مدتی در طهران با حضرات امریکاییها و اخیراً با سفارت انگلیس دوستی پیدا کرد و معلوم شد... پسرش منشی اول سفارت انگلیس است... ». (57)
نعیمی، با استفاده از سمت خویش در سفارت، برای مبلغان بهائی کارگشایی می کرد.
صبحی مهتدی ( کاتب و منشی عباس افندی، و مبلغ آن فرقه، که بعدها از بهائیت برگشت) در خاطرات خود نقل می کند زمانی که پس از جنگ جهانی اول و در سالهای سلطه ی انگلیس بر مصر و فلسطین، تصمیم گرفت همراه ابن اصدق ( از سران و مبلغان طراز اول بهائیت) جهت دیدار با عباس افندی از ایران به حیفا برود، «به محبت و همت آقای نعیمی، گذشته از جواز» حرکت به فلسطین «توصیه نیز از سفارت انگلیس دریافت» کرد. (58)
نعیمی، با این سوابق، در جریان نهضت جنگل وارد صفوف انقلابیون شد و در ارتباط با جناح تندرو و چپ جنبش ( به رهبری احسان الله خان دوستدار، تروریست بهائی مشهور) نقشی مرموز بر عهده گرفت. اسناد موجود، حکایت از همکاری او با سرویس اطلاعاتی بریتانیا دارد. به نوشته ی یکی از پژوهشگران: عبدالحسین نعیمی «در حوالی سال 1920 میلادی در صفوف جنگلیها حضور داشت. او به عنوان نماینده ی «کمیته ی نجات ایران»، که ریاست آن را احسان الله خان دوستدار به دست داشت، در اولین کنگره ی حزب کمونیست ایران ( در انزلی) شرکت کرد و پیام این کمیته را قرائت نمود. (59)
گزارش ساواک تهران ( مورخ 10/ 7/ 1345) خطاب به رئیس ساواک کشور ( سپهبد نصیری) و نیز مدیر کل اداره ی سوم ( مقدم)، اطلاعات بسیار جالب و تکان دهنده ای پیرامون روابط این عنصر شاخص بهائی (عبدالحسین نعیمی) با سازمان مخوف اینتلیجنس سرویس به دست می دهد:
عبدالحسین نعیمی در سالهای 1320 الی 1324 رئیس کمیته ی محرمانه سفارت انگلیس در تهران بوده و با همکاری دبیر اول سفارت انگلیس [آلن چارلز تُرات] در امور سیاسی خارجی و داخلی ایران نقش مؤثری داشته و خانم لمبتون، که یک دوشیزه ی 80 ساله انگلیسی است و در جنگ جهانی دوم ریاست کمیته ی اینتلیجنت سرویس انگلستان را در تهران به عهده داشته و کلیه ی امور و بازیهای سیاسی داخلی را به نفع انگلستان رهبری می نموده، یکی از دوستان و همکاران نزدیک و مؤمن عبدالحسین نعیمی بوده. آقای نعیمی در سال 1325 یا 1326 از سفارت انگلیس کنار رفته و همکاری خود را در امور سیاسی به طور مخفیانه و غیر محسوس با سرویس اطلاعاتی سفارت انگلیس در تهران ادامه می داده است و در ظاهر به کسب و تجارت می پرداخته است. آقای نعیمی اکنون از مالکین بزرگ به شمار می رود و همکاری مخفیانه خود را با دوستان انگلیسی در تهران حفظ کرده است. و از لحاظ بهائیگری جزو گروه کارگردانان بهائی ها در تهران می باشد که آقای ثابت پاسال در مواقع لزوم از نظریه و افکار نعیمی استفاده می نماید. [او] در حال حاضر ساکن تهران است... (60)
درگزارش فوق، سخنی از خانم لمبتون به میان رفت. گفتنی است که، لمبتون «جاسوسه ی مشهور اینتلیجنس سرویس در ایران در دهه ی بیست شمسی» به شمار می رود(61) که «در پوشش فرهنگی، کار خود را انجام می داد و به سر ریدر بولارد ( سفیر مغرور و مداخله گر بریتانیا در ایران در سالهای پیش و پس از شهریور 1320) در تنظیم گزارشهایش کمکهای فراوان می کرد. »(62) به گفته ی مطلعین: میس لمبتون، « شخصی است که مأموریت سیاسی خاصی برای وزارت خارجه، سازمان اینتلیجنت سرویس و بخش MI-6 داشته است. آدم با سوادی هم بود. در واقع، دو میس لمبتون داریم: یکی میس لمبتون محقق و باسواد که نوشته هایش هنوز هم محل اعتنا است و دیگری میس لمبتونی که جاسوس و عامل انگلستان در ایران بود». (63) بگذریم...
ارتباط و همکاری با سرویس سیاسی و اطلاعاتی انگلیس، رسمی بود که به ملیحه ی نعیمی ( دختر عبدالحسین نعیمی و نوه ی میرزا نعیم) نیز به ارث رسید. گزارش فوق الذکر ساواک تهران ( مورخ 10/ 7/ 1345) خاطر نشان می سازد که: « دختر نعیمی که زن سرلشکر [سپهبد پرویز] خسروانی است... از چندی قبل عهده دار انجام وظایف پدرش با سرویسهای اطلاعات سفارت انگلیس و مقامات انگلیسی است و خانم نعیمی در سال چند مرتبه به اروپا و انگلستان مسافرت و در کنفرانسهای بهائیان جهان، که در لندن و واشنگتن و کانادا تشکیل می گردیده، از طرف زنان بهائی ایران شرکت می نماید... سرلشکر خسروانی، شوهر بانوی مزبور، نیز ترقی و توفیق خود را در امور اداری و نظامی مرهون اقدامات زنش می داند... خانم سرلشکر خسروانی... در لندن در انجمن بهائیان ایرانی مقیم انگلستان نایب رئیس بوده و... هر ساله در بهار و زمستان به لندن مسافرت می نماید. خانم نعیمی به وسیله ی پدرش، عبدالحسین نعیمی، با دیپلماتهای انگلیسی و امریکایی آشنائی دارد و در لندن نیز با زنان و مردان نمایندگان مجلس و وزارت امور خارجه آشنایی داشته و به منزل آنان رفت و آمد دارد. (64)
طبق اسناد ساواک، باند فوق یکی از شبکه های گسترده مافیائی - جاسوسی دکتر عبدالکریم ایادی بوده، که در دوران اشغال عطاء الله خسروانی ( برادر سپهبد پرویز خسروانی) به عنوان وزیر کار، مشاغل کلیدی این وزارتخانه را در دست داشته است.
طبق اطلاع خانم تیمسار سرلشکر پرویز خسروانی، معاون ژاندارمری کل کشور، جزو بهائی های متعصب بوده و سرلشکر خسروانی نیز اداره کننده ی یک لجنه ی بهائی است. مرکز جلسات لجنه هم هفته ای یک بار در منزل سرلشکر خسروانی تشکیل می شود و آقای عطاءالله خسروانی ( وزیر کار)، [شاپور] راسخ و دکتر ایقانی در جلسات مذکور شرکت می کنند و به وسیله ی وزیر کار با سپهبد ایادی پزشک دربار شاهنشاهی مربوط هستند و از وی اخذ دستور می نمایند.
گفته می شود خسروانی، وزیر کار، عده ی زیادی از بهائیان وزارت کار را که سمت مهمی در آن وزارتخانه به آن ها محول نشده به مرور تغییر پست داده و امور مهمه ی وزارت کار را به دست آنان سپرده که می توان نام مهندس [سیروس] مجد، معاون فنی وزارت کار، و پرتو اعظم، مدیر کل امور اجتماعی وزارت کار، را ذکر نمود.
ضمناً این عده، از مبلغین بهائی هستند و هر یک لجنه ای دارند و دستورات صادره از طرف سپهبد ایادی را که وسیله ی وزیر کار به آنها اطلاع داده می شود اجرا می نمایند. (سند ساواک 19/ 8/ 1344). (65)

پی‌نوشت‌ها:

1. قرن بدیع، 3/ 297.
2. ر. ک: همان، 3/ 296- 298.
3. دست پنهان سیاست انگلیس در ایران، خان ملک ساسانی، ص 102.
4. ر. ک: فصل مربوط به برخورد دولت شوروی با بهائیان.
5. در فصل مربوط به مانکجی و بهائیان، مفصلاً راجع به روابط وی با رهبر و اعضای فرقه بحث شده است.
6. ر. ک: ظهور الحق، ج 8، قسمت 1، ص 402 و 403.
7. رشید شهمردان، مورخ مشهور زردشتی، در شرح حالی جانبدارانه از اردشیر جی، از وی به عنوان خبرنگار روزنامه ی تایمز لندن در ایران و خاورمیانه، «مشاور مخصوص» سفارت بریتانیا در تهران از سوی کابینه ی دولت انگلیس، و دارای گذرنامه ی خصوصی از سوی آن دولت، یاد می کند و او را از دوستان صمیمی کسانی چون سرپرسی سایکس ( بنیادگذار پلیس جنوب، قشون اشغالگر بریتانیا در جنوب ایران در دوران جنگ جهانی اول) می شمارد. ر. ک: فرزنگان زردشتی، ص 363 و 364.
8. ر. ک: یار دیرین، سیاوش سفیدوش، مؤسسه ملی مطبوعات امری، 132 بدیع، ص 123.
9. ر. ک: همان، صص 100- 101.
10. مراجعت عباس افندی از غرب به فلسطین در 7 محرم 1332 ق/ 5 دسامبر 1913 رخ داده است. ر. ک: اخبار امری، سال 39، ش 9 و 10، آذر- دی 1339، ص 654.
11. یار دیرین، ص 123. علاوه بر اردشیر جی، دستور اعظم زردشتیان در هند بریتانیا ( جیون جی مدی) نیز اعلامیه ای به زبان انگلیس در آن کشور منتشر کرد که توسط ماستر خدابخش ( شاخصترین فرد آن روزگار در بین زردشتیان بهائی شده) به فارسی ترجمه و انتشار یافت و به قول سیاوش: در آن اوضاع و شرایط، وزنه را به سود ارباب سیاوش و هم کیشان وی سنگین ساخت: «گرچه بسیاری از مطالب اعلامیه ی مزبور درباره ی اساس اعتقادات بهائی از روی بی اطلاعی و برخلاف حقیقت و واقع است، و لکن در آن روزها که» بهائیت «مورد عناد و دشمنی دستوران و بسیاری از اتباع آنان بود و احبا [بهائیان] را مرتد و بیگانه معرفی می کردند بعضی از مطالب آن، جوابگوی ایشان بوده و از احبا حمایت می نمود که با خوشوقتی تلقی شد»! (همان، صص 125- 126).
12. ظهورالحق، ج 8، قسمت 1، ص 431.
13. همان، ص 452.
14. همان، ص 453- 454.
15. همان، ص 455.
16. همان، ص 453؛ آهنگ بدیع، سال چهارم ( 1328)، ش 11، ص 7.
17. توضیح مطلب خواهد آمد.
18. توضیح این مطلب نیز خواهد آمد.
19. شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، 274/6 برای شرح حال ملا محمد جعفر ر. ک: همان، 219/6 - 222.
20. همان، 219/6- 222.
21. همان، 274/6.
22. بامداد در اینجا از سفرنامه ی ناصرالدین شاه به فرهنگ در 1306 ق، نقل می کند که شاه هنگامی که در برلن بوده، می نویسد: « آدم غریبی که در اینجا دیدیم میرزا حسین شریف بود که اصلش ایرانی و کاشی است و سالها در بمبئی و هندوستان ساکن بوده، صاحب مکنت است. حاجی حسینعلی خان ( صدرالسلطنه) وقتی در بمبئی قنسول بود تعریف او را نوشته بود. روزی هم در باغهای بمبئی میهمانی بزرگی داده جمعی از گبرها (زردشتیها) و هندیها و انگلیسیها را دعوت کرده بود و در آن باغ عکس انداخته به توسط حاجی حسینعلی خان به تهران فرستاده شده بود... به سیاحت فرنگ آمده است و مراجعت به هندوستان خواهد کرد. »
23. بامداد می افزاید: « میرزا اسحاق خان [پرنس مفخم الدوله ی بعدی، داماد میرزا نصرالله خان مشیرالدوله وزیر خارجه و صدراعظم مشهور] سرکنسول ایران در مصر شد و از 1311 تا 1315 قمری در سمت مزبور، برقرار بود. در این ایام حاج میرزا حسین شریف ناگهان درگذشت و در همان ایام شهرت داشت که به دستور میرزا اسحاق خان او را مسموم کرده اند. وارث منحصر بفردش در ایران، برادرش حاج شیخ مهدی شریف کاشانی، محقق اداره ی اوقاف بود. شیخ مهدی که از مرگ برادرش آگاه شد به مصر رفت ولی در آنجا کاری از پیش نبرد... ». ر. ک: شرح حال رجال ایران، 88/6 - 90.
24. ر. ک: سیاستگران دوره ی قاجار، 331/2- 333.
25. ترجمه ی منصور صفت گل، مندرج در کتاب: سایه سار مهربانی، ستایش میلاد و کارنامه ی دکتر منصوره ی اتحادیه ( نظام مافی)، مجموعه ی مقالات، ویراسته ی مصطفی زمانی نیا، ص 437 به بعد.
26. سایه سار مهربانی...، ص 446.
27. همان، ص 445.
28. الیگارشی یا خاندانهای حکومتگر ایران 1: خاندان فیروز، فرمانفرماییان، ابوالفضل قاسمی، ص 11.
29. برای آشنایی با خاندان فیروز و فرمانفرما، و مظالم و وابستگیهای آنان ر. ک: مأخذ پیشگفته، ص 11.
30. همان، ص 14.
31. سایه سار مهربانی... .، همان، ص 447.
32. همان، ص 446.
33. همان، ص 444.
34. همان، صص 445- 446.
35. به قول یکی از مطلعین: «بیگانگان بدون کسب اجازه یا اطلاع به مصادر امور وقت، حتی قبل از جنگ بین المللی اول، با سربازان خارجی به نقاط مختلفه ی کشور و در بین ایلات رفت و آمد نموده و از مراکز حساس و سوق الجیشی نقشه برداری می کردند( به غیر از موقع نقشه برداری برای کمیسیون تعیین سر حدات ایران و عثمانی) و آن رؤسای ایلات را که ضعیف النفس و قابل تطمیع بوده می فریفتند و با هدایای مختصر از قبیل ساعتهای طلا یا مطلا یا چاقوهای براق چند تیغه و اشیاء ظاهراً نفیس متفرقه دیگر - به طرف خود جلب می کردند و آنهایی که قابل انحراف نبودند، به اشکال مختلف، در تضعیف و تقلیل نفوذ یا اساساً تعویضشان اقدام می نمودند و در جزایر خلیج فارس و بنادر به طریق اولی فعال مایشاء بودند وخوانین آن حدود و شیوخ عرب را به اطاعت از خود و سرپیچی از اوامر دولت مرکزی به لطائف الحیل وادار می کردند». ر. ک: مجله ی وحید، سال 6، ش 2و 3 (شماره ی مسلسل 62- 63)، بهمن و اسفند 1347، صص 248- 249، مقاله ی علی همامی.
36. همان، صص 447- 448.
37. ص 444و 461.
38. همان، ص 444.
39. الکواکب الدریه، 192/2.
40. مائده آسمانی، 36/9.
41. اخبار امری، سال 1353، ش 13، ص 397.
42. آهنگ بدیع، سال 19(1343)، ش 8، ص 268.
43. رحیق مختوم، 553/1- 554.
44. ظهور الحق، بخش نهم، ص 8 و 40. برای نام و تصویر اعضای محفل روحانی بهائیان تهران ( از جمله، عبدالحسین نعیمی) در سال 1300 ر. ک: آهنگ بدیع، سال 19 (1343)، ش 9، ص 309.
45. ظهور الحق، بخش نهم، ص 64.
46. به عنوان مثال، در شمار اعضای محفل ملی بهائیان در سال 1328ش، از نعیمی یاد شده است ر. ک: سالنامه ی جوانان بهائی ایران، جلد 2 ( 106- 107 بدیع)، ص 67؛ اخبار امری، اردیبهشت 1328، ش 1، ص 10.
47. آهنگ بدیع، سال 29 ( 1353)، ش 1و 2، صص 26- 27.
48. اعضای دیگر هیئت مدیره اشخاص زیر بودند: سرلشکر شعاع الله علایی، علی اکبر فروتن، ورقا و نعیمی. ر. ک: روحانیت- بهائیان، مسعود کوهستانی نژاد، ص 52.
49. برای گزارش ساواک ر. ک: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، 2/ 454.
50. همان، 455/2.
51. همان.
52. «جستارهایی از تاریخ بهائیگری در ایران»، عبدالله شهبازی، مندرج در: تاریخ معاصر ایران، سال 7، ش 27، پاییز 1382، ص 51، به نقل از: تذکره شعرای بهائی، بیضایی، 486/3. خانم نعیمی، « از مبلغین مشهور بهائیان تهران» در عصر پهلوی بود که در اواخر سال 1332 ش به عنوان رئیس هیئت مبلغان بهائی ایران در کنفرانس جهانی فرقه در آفریقای جنوبی (قلمرو دیکتاتوری نژاد پرستانه ی انگلیس) شرکت کرد و آماری (غلوآمیز) از تعداد بهائیان ایران ارائه کرد. ر. ک : روحانیت - بهائیان، مسعود کوهستانی نژاد، ص 27 و 111.
53. آهنگ بدیع، سال 29 (1353)، ش 1و 2، صص 26- 27.
54. بهائیت چگونه پدید آمد، نورالدین مدرسی چهاردهی، ص 93.
55. ظهور الحق، ج 8، قسمت اول، ص 363.
56. ر. ک: همان، صص 362- 374؛ تذکره ی شعرای بهائی، بیضایی، 484/3- 486.
57. الکواکب الدریه، 192/2. همچنین ر. ک: کشف الحیل، 127/3- 213. درگزارشهای ساواک نیز به سابقه ی خدمت و منشیگری نعیمی در سفارت انگلیس در تهران تصریح شده است. ر. ک: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، 454/2- 455.
58. خاطرات صبحی درباره ی بابیگری و بهائیگری، با مقدمه ی سید هادی خسرو شاهی، صص 126- 127.
59. «جستارهایی از تاریخ بهائیگری در ایران، عبدالله شهبازی»، همان، ص 50، به نقل از: پیدایش حزب کمونیست ایران، تقی شاهین( ابراهیموف)، ترجمه ی ر. رادنیا. ص 211 ( به نقل از: آرشیو انستیتوی تاریخ آکادمی علوم آذربایجان شوروی).
60. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، 2/ 455.
61. دو دهه ی واپسین حکومت پهلوی، حسین آبادیان، ص 418.
62. دو دهه ی واپسین حکومت پهلوی، حسین آبادیان، ص 40. ابوالحسن ابتهاج می نویسد: خانم لمبتون «در زمان بولارد، یکی از اعضای با نفوذ سفارت انگلیس در تهران بود و بیش از حد در امور داخلی ایران دخالت می کرد». نیز می نویسد: لمبتون «همه کاره ی بولارد بود و همه برای آشنایی با او تلاش می کردند... . (خاطرات ابوالحسن ابتهاج، 206/1).
63. گفت وگو با تاریخ؛ مصاحبه با کیانوری دبیر اول حزب توده، متن کامل، صص 571- 572. در مورد لمبتون، و مواضع سیاسی وی، همچنین ر. ک: نفت؛ قدرت واصول، مصطفی علم، ترجمه ی غلامحسین صالحیار، ص 344، 349، 359، 364- 365و 374.
64. همان، 455/2- 456.
65. همان، ص 456.

منبع مقاله: نشریه تاریخ معاصر ایران، شماره 49



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.