همکاری بهائیان با مؤسسات وابسته به انگلیس در ایران (1)

انگلیسیها در ایران، تشکیلات و مراکز گوناگونی (اعم از سیاسی، اقتصادی، نظامی و... ) نظیر سفارتخانه و کنسولگریهای وابسته به آن، بانک شاهنشاهی ایران و انگلیس، کمپانی نفت جنوب، اینتلیجنس سرویس (M. I-6) و پلیس جنوب
سه‌شنبه، 12 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
همکاری بهائیان با مؤسسات وابسته به انگلیس در ایران (1)
همکاری بهائیان با مؤسسات وابسته به انگلیس در ایران(1)

 

نویسندگان: سید حمیدرضا روحانی و فرشاد اورنگ




 

انگلیسیها در ایران، تشکیلات و مراکز گوناگونی (اعم از سیاسی، اقتصادی، نظامی و... ) نظیر سفارتخانه و کنسولگریهای وابسته به آن، بانک شاهنشاهی ایران و انگلیس، کمپانی نفت جنوب، اینتلیجنس سرویس (M. I-6) و پلیس جنوب ( S. P. R) داشتند که از همه ی آنها، بدون استثناء، به مثابه ی ابزاری جهت پیشبرد اهداف «سلطه جویانه ی» خویش در این کشور بهره می جستند، و شواهد تاریخی، نشان از روابط و همکاری اعضای شاخص فرقه ی بهائیت، همچون میرزا نعیم (شاعر و مبلغ مشهور بهائی) و پسرش عبدالحسین نعیمی، دکتر یونس خان افروخته ی قزوینی (از سران بهائیت و ملازمان عباس افندی)، فؤاد روحانی (فرزند علی اکبر محب السلطان، منشی محفل ملی بهائیان ایران)، ذکر الله خادم (عضو پیوسته ی محفل ملی بهائیان ایران، و از ایادی امرالله)، دکتر ذبیح قربان، غلامعباس آرام و...، با این مؤسسات و مراکز دارد.
ذیلاً به جلوه ها و نمونه هایی از این امر پرداخته و نخست از ارتباط و همکاری بهائیان با سفارتخانه و کنسولگریهای انگلیس ( و نیز تلگرافخانه های وابسته به بریتانیا) در کشورمان آغاز می کنیم.

1. سفارتخانه، کنسولگریها و تلگرافخانه های انگلیس در ایران

سردنیس رایت، مورخ و سیاستگر انگلیسی، در کتاب خود تصریح می کند که بهائیان، در بسیاری از موارد برای حفظ جان خود (از گزند مخالفان ) در کنسولگریها و تلگرافخانه های انگلیس پناه می جستند. (1) محمدرضا آشتیانی زاده، از سیاستمداران آگاه و پر اطلاع عصر پهلوی، نکته ی مهم و بسیار در خور دقتی را بازگو می کند: « در سفارت انگلیس اگر می خواستند از ایرانیان استخدام کنند حتماً یا یهودی یا ارمنی یا بهائی،
گهگاه زردشتی، و برای مشاغل نازل تر از قبیل فراشی و نامه بری و نامه رسانی و باغبانی و غلامی، از پیروان فرقه ی علی اللهی ( غلاه) بر می گزیدند، و به عبارت دیگر، مستخدمین بومی سفارت انگلیس از هر فرقه ای بودند غیر از شیعه ی اثنی عشری». (2) تأیید این نکته را می توان در کلام لرد کرزن باز جست که با اشاره به لغو جزیه از زردشتیان در زمان ناصرالدین شاه «به وساطت دولت انگلستان»، می افزاید: «گاردهای مخصوص سفارت انگلیس را تا چندی از میان پارسیان[= زردشتیان] تهران انتخاب می کردند. »(3)
بررسی کارنامه ی استعمار بریتانیا در مشرق زمین، نشانگر دیرینگی اجرای این سیاست توسط آن قدرت استکباری است.
مرحوم سید جمال الدین اسدآبادی، که عمری را در پیکار با امپراتوری بریتانیا و افشای مطامع و مظالم آن به پای برد، در مجله ی مشهور و ضد انگلیسی خود: العروه الوثقی، از«یک منشور قدیمی انگلیسی» ( منشور انجلیزی قدیم) در هند یاد می کند که گویای همین سیاست است. سید جمال می نویسد: حکومت انگلیس، از یک صد و هشتاد سال پیش ( یعنی از بدو استقرار پایه های کمپانی هند شرقی انگلیس در هند) منشوری را در هند، منتشر ساخته (= و دستورالعمل کارگزاران سیاست اقتصادی- سیاسی شرقی خویش در هند قرار داده است) که ذیلاً از نظر خوانندگان می گذرد:
در دوایر حکومتی، چنانچه وظیفه و مسئولیتی یافت شود که یک نفر انگلیسی، آن را انجام نمی دهد" یعنی پست مزبور، چنان است که احراز آن، در شأن ( به اصطلاح) جنس نجیب!، نیست" بایستی از میان زرتشتیان هند، کسی را برای انجام این وظیفه برگیرند، و در صورتی که فرد لایقی در میان آنان نیز برای این کار پیدا نشد، بایستی به سراغ بت پرستان رفت و از آنان، کسی را برای مسئولیت مزبور تعیین کرد. و بالاخره چنانچه، نه از گروه زرتشتیان و نه از دسته ی بت پرستان، فرد شایسته و لایقی برای این کار یافت نگردید آنگاه است که بایستی به سراغ مسلمین رفت(!!) و یکی از آنان را برای انجام وظیفه ی مذکور برگزید. (4)
اسدآبادی پس از نقل منشور سیاسی فوق می افزاید: بدین ترتیب، می بینیم که مسلمین، در هند زیر سلطه ی انگلیس، هیچ گونه بهره ای از وظایف حکومتی و مقامات دولتی ندارند جز در موارد استثنایی که صلاحیت انجام امری، از امکان آتش پرستان و یا بت پرستان خارج باشد! این است عنوان محبت انگلیسها به مسلمین! و دلیل بر اینکه حضرات، دوستان و یاوران مسلمین هستند! خداوند امثال چنین دوستان و یاورانی را زیاد نکند!».
روابط و همکاری اعضای فرقه با دوائر و مؤسسات انگلیسی در ایران، قدمت و وسعتی زیاد دارد. در جریان خیزش ملت مسلمان ایران به رهبری مرحومان آیت الله بروجردی و حجه الاسلام فلسفی بر ضد بهائیت در بهار 1334، کشورها و کانونهای امپریالیستی غرب ( به ویژه امریکا و انگلیس) رسماً از بهائیان حمایت کردند و این موضوع، در جراید کشورمان بازتاب یافت. از جمله ی این مطبوعات، مجله ی «خواندنیها» بود که به مناسبت مصاحبه ی حجه الاسلام فلسفی با هفته نامه ی «اتحاد ملی» راجع به فرقه در اردیبهشت 34 (5)، از تلاش بهائیان (به ویژه عناصر شاغل فرقه در دوائر مربوط به امریکاییها) جهت جلب مساعدت آمریکاییها نسبت به خود در آن ماجرا یاد کرد و به نقل از «یک شخصیت مطلع» افزود: عضویت عده ای از افراد بهائی در مؤسسات آمریکاییها به عنوان مترجم و کارمند و غیره اختصاص به همان آمریکاییها ندارد، بلکه از سالها قبل در مؤسسات رسمی و غیر رسمی انگلیسیها هم عده ای از افراد بهائی مشغول کار بودند. مثلاً از چهل سال قبل تا پنجاه سال قبل، قسمت عمده ی کارمندان بیمارستانهای مرسلین انگلیسی (6) در صفحات جنوب را یا افراد بهائی و یا افراد زرتشتی تشکیل می دادند. علت آن بود که از مدتها پیش یعنی تقریباً از اوایل مشروطیت، از طرف سران فرقه ی بهائی به آنها توصیه ی اکید شده بود که افراد بهائی و یا افراد زرتشتی تشکیل می دادند. علت آن بود که از مدتها پیش یعنی تقریباً از اوایل مشروطیت، از طرف سران فرقه ی بهائی به آنها توصیه ی اکید شده بود که افراد بهائی حتی الامکان یک زبان خارجی را بیاموزند و زبان انگلیسی را ترجیح بدهند.
روی این توصیه، ازهمان اوایل که کالجهای امریکایی و انگلیسی در ایران دایر شد، اطفال بهائی به آن مدارس رفتند و بعد هم سعی کردند به اتکا و استناد اینکه زبان انگلیسی می دانند، در مؤسسات انگلیسی و آمریکاییها وارد شوند. (7)
سرآرتور هاردینگ، استاد فراماسونری، و سفیر بریتانیا در ایران زمان مظفرالدین شاه( سالهای 1900- 1905 م) است. وی زمانی که به دستور وزارت خارجه ی بریتانیا، جهت دیدار با لرد کرزن ( نایب السلطنه ی امپریالیست بریتانیا در هند) در مسقط، از تهران حرکت کرد و همراه جرج چرچیل (دبیر شرقی امور سفارت) روانه ی جنوب ایران شد، در آباده ی فارس، در ضیافتی شبانه شرکت کرد که به قول او: « اکثریت مهمانان آن... منتسب به "فرقه ی بهائی" بودند». به نوشته ی هاردینگ: آنان همگی «دشمن سر سخت زعمای مذهبی ایران ( علمای شیعه) بودند [و] آن شب... موقعی که تشریفات شام و شب نشینی تمام شد و مهمانها رفتند و ما نیز برای استراحت وارد بسترهای خود شدیم، تا مدتی از شب رفته صدای صحبت و قیل و قال از اتاق مجاور می آمد که بعداً معلوم شد نوکرهای میزبان قسمت عمده ی ساعات شب را از خواب و استراحت چشم پوشیده و وقت خود را صرف صحبت و مناظره با نوکرها و اسکورتهای هندی ما کرده بودند، به این امید که اینان را به مسلک خود بگروانند... »(8)
سفارت انگلیس و کنسولگریهای وابسته به آن در نقاط مختلف ایران، مراقب بهائیان بودند و در مواقع مختلف به مدد آنها بر می خاستند. برای نمونه، در غائله ی محرم 1330 ق مشهد، که روسها گنبد مطهر رضوی (ع) را به توپ بستند، به گفته ی یکی از شاهدان عینی ( دکتر احمد خان): زمانی که اتباع یوسف خان ( صحنه گردان غائله) «میرزا محمد نقاش بهائی را در مسجد گرفتند و به حکم یوسف خان خواستند بکشند، به همت اجزاء جنرال قونسول انگلیس[در مشهد] خلاص شد. »(9)
نیز باید به میرزا محمدخان مشهور به مشرف اشاره کرد که « از شناختگان بهائیان در شهر» اصفهان بود و حساب کل افواج آن شهر را به عهده داشت و نوبتی با پسر برای دیدن عباس افندی به حیفا رفته بود. در واقعه ی 1321 ق که بهائیان در کنسولگری روسیه در اصفهان تجمع کرده و پس از خروج از کنسولگری، مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، « میرزا محمدخان را قزاقها که با وی دوست بودند از چنگ» مهاجمین «نجات دادند و نزد قونسول انگلیس [بردند] و [او مدتها] در جلفا نزد انگلیسیها و ارامنه مختلفی بود و بالاخره وی را در گاری پستی زیر اشیاء پنهان کرده و به طهران رساندند که مقیم گشتند. »(10)
عبدالحسین آیتی ( مبلغ مستبصر بهائی) به موردی از روابط بهائیان با انگلیسیها و سفارت انگلیس، که خود شاهد آن بوده، چنین اشاره می کند:
«نخستین باری که رابطه ی صمیمانه ی عباس افندی را با انگلیسیها احساس کردم گویا در سال 1338 قمری بود( دوسال پیش از صعود عبدالبهاء) که در آن سال خواه و ناخواه مرا به عضویت محفل روحانی بهائیان تهران انتخاب کردند و از آن جا که می خواستم به بعضی از اسرار پی ببرم این انتخاب را پذیرفتم. اتفاقاً در آن ایام مسلمانان کاشان کمر بسته بودند لانه ی زنبوری که به نام مدرسه ی وحدت بشر دایر شده بود ببندند. در نتیجه کشمکش بین مسلمین و بهائیها آغاز شد. در تهران، محفل کوشش می کرد که لانه ی زنبور بسته نشود، و رئیس فرهنگ کاشان که دانسته بود حضرات با برنامه ی معارف [مقصود، پروگرام رسمی دولت ایران برای مدارس کشور است] مخالفند و درس تبلیغ و الواح و مناجاتهای خودشان را تدریس و ترویج می کنند، با مسلمانان هم صدا شده حسب الوظیفه ایستادگی کرد تا حکم بستن مدرسه را صادر کرد. مرحوم مستوفی الممالک رئیس دولت بود.
محفل روحانی تهران پس از آنکه از موافقت دولت مأیوس شد خواست به سفارت انگلیس مراجعه کند. من رأی ندادم و گفتم چون شما می گویید که رئیس ما دستور داده که در سیاست دخالت نکنید و در هر کشوری مطیع قوانین آن کشور باشید، اکنون به چه مجوزی این دستور را نقض کرده، در یک جزئی که مربوط به داخله ی ایران است خارجیها را دخالت می دهید و به سفارت انگلیس مراجعه می کنید؟ بعضی
پیشقدمان بر سادگی و خوش باوری من می خندیدند و مفهوم حرفهایشان این بود که این دستورات مصلحتی است، یعنی برای فریب دادن دولت و ملت ایران. چون معمول اهل بهاء این است که هر دروغ و تقلب و نفاق و دورویی را به عنوان حکمت و مصلحت روا می دارند و می گویند فلان دروغ بر حسب مقتضیات حکمت است و این عین سیاست انگلیسیها است، یا فلان خیانت برای مصلحت و پیشرفت امر جایز است.
این بود که عاقبت از رأی خود منصرف نشدند. منتهی چون من به شدت مقاومت کردم، صلاح دیدند که خودشان مستقیماً به سفارت مراجعه نکنند و رئیس خود عباس را به این کار وا دارند و من هم موافقت کردم، تا یک موضوع دیگر برای کشف الحیل به دست آید و امانت و درستی رئیس رغماً للاحبّاء معلوم شود. خلاصه، صورت تلگرافی نوشته و فردایش به اسم کمپانی مخابره شده و به زودی توصیه ای خطاب به سرکار جلالت مدار سفیر، موافق اصطلاح آن روز که به سفرای خارجه نوشته می شد، از عبدالبهاء رسید، تقریباً به این مضمون که: این حزب مظلوم ما را تقویت کنید که خیرخواه دولت فخیمه اند و به دستور بهاء الله که به کرات تمجید از عدالت (!!) انگلیس نموده اند همه، دوستان صادق دولت فخیمه اند. عبدالبهاء عباس:
بعد از وصول این توصیه، همه شاد شدند که کار درست شد و من شاد شدم که مجهول دیگری هم معلوم شد. هر چند مرحوم مستوفی الممالک به خواهش سفیر ترتیب اثر ندارد و حتی صلاح اندیشی کرد که خیر دولت فخیمه در این است که این گونه امور را که تکیه گاه مذهبی دارد به خود ایرانیان گذارد، ولی رابطه ی این دو خدا: « خدای سیاست، خدای خیانت» مشهود گشت. مدرسه باز نشد ولی پرده ی خیانت و وسوسه باز شد، به قسمی که چون با مرحوم میکده در باغ ونک، مرحوم مستوفی را ملاقات کردم، از چادر یک شاخ انداختن افندی استعجاب فرمود». (11)
آیتی، همچنین، تحت عنوان« من با یکی از مأمورین خارجه»، جریان عجیبی را نقل می کند که به وضوح، حاکی از نیت سفارت انگلیس در حمایت از آموزه های استعماری بهائیت ( نفی حمیت و غیرت ملی - میهنی» است:
هیچ فراموش نمی کنم که در ابتدای نشر کشف الحیل یکی از مأمورین خارجه که در یک سفارتخانه ی محترمی سمت مترجمی داشت و فارسی خوب می دانست(12)، مرا در شمیران ملاقات کرده، ابتدا تمجید بسیار از کشف الحیل نمود و دشنامهای لطیفی به بهاء و عبدالبهاء داد. حتی تشویق بر قیام و مبارزه ام فرمود، که بیایید دست به هم داده آنها را از میان برداریم. و من این سخن را به خونسردی تلقی کرده گفتم: خودشان محو خواهند شد. ولی در پایان سخن را بدینجا کشانید که اگر بهاء بد است سخنان او که بد نیست!
گفتم: از چه قبیل سخنش را پسندیده اید؟ گفت: همین که می گوید تعصب وطنی را ترک نماید. مثلاً من در اینجا هستم، اینجا وطن من است. شما هم به فلان جا بیایید، آنجا وطن شما است. گفتم: اولاً بهاء ابداً این حرف را نزده و این از حرفهای عبدالبهاء است که به پدر خود چسبانیده زیرا بهاء اگر هم مأمور غیر مستقیم اجانب بوده چندان با این گونه تعالیمی که صورتاً امثال جناب عالی می پسندند آشنا نبوده، ولی عبدالبهاء اخیراً میل و رضای خارجیها را شناخته و به جعل این سخن پرداخته بود.
ثانیاً خواه مُبدع این سخن بهاء باشد یا عبدالبهاء، اگر این تعلیم از تعالیم حسنه است، چرا شما در مملکت خودتان آن را ترویج نمی فرمایید؟ گویا مرگ را حق می دانید ولی برای همسایه!
خواست خلط مبحثی کند، گفتم: ببخشید، پیش از آنکه به غرب سفر کنم، ممکن بود این فرمایشات شما موجب اغفال و فریب من شود، چنانکه سالها شده بود و الان هم موجب اغفال جمعی بهائی بی خبر شده که روح مطلب را نمی دانند. ولی پس از آنکه بنده به غرب سفر کردم، دیدم در همان مملکتی که شما از آنجا آمده اید اگر کسی این گونه تبلیغات کند به طوری که زمامداران شما احتمال بدهند که کمتر تأثیری خواهد بخشید و ممکن است یک عده مردم طرفدارش شده دست از وطن خواهی بردارند، بدون شبهه سرب به دهان آن مبلغ و گوینده می ریزند.
بلی، هر وقت مانند شما ملل و دول مقتدره، عملاً به صلح گراییدید و الغاء وطنخواهی را از مملکت خودتان شروع کردید، آن وقت می توانید محسنات این تعلیم را بیان نموده، دیگران را بدان تشویق نمایید.
چون سخن بدینجا رسید، حال آن شخص محترم دگرگون شد و از جا جسته با تبسمی آمیخته به خشم فرمود: بسیار خوب، باز هم در ملاقات دیگر با هم صحبت خواهیم کرد، ولی آن ملاقات تاکنون که پنج سال گذشته حاصل نگشته است. در حالتی که مدتها در طلب من بود و به وسائط و وسایل عدیده مرا به چنگ آورده، آن دو سه کلمه را القا فرمود! و چون آهن سرد بود از کوبیدن آن به تکرار صرف نظر فرمود. (13)
ذیلاً به معرفی برخی از اعضای فرقه که رسماً با سفارت انگلیس در ایران همکاری داشته اند می پردازیم:

چند تن از بهائیان عضو سفارت انگلیس

علیقلی خان نبیل الدوله ( از مقربان عباس افندی، و از رؤسای مشهور بهائیت در امریکا) «ابتدا در خدمت سفارت انگلیس کار می کرد». (14) مورد دیگر: میرزا حسن خان اصفهانی و مهمتر از او: میرزا عبدالحسین نعیمی( فرزند میرزا نعیم شاعر مشهور بهائی) است که به ترتیب: در عصر قاجار و پهلوی، منشی سفارت انگلیس در تهران بودند و با سران فرقه نیز پیوند و تعامل صمیمی داشتند.
در مورد عبدالحسین نعیمی- چون با سرویس اطلاعاتی سفارت انگلیس در تهران نیز ارتباط و همکاری داشته، در مقاله بعد که به روابط بهائیان با سازمان اینتلیجنس سرویس بریتانیا می پردازد سخن خواهیم گفت. ذیلاً به توضیحاتی پیرامون میرزا حسن اصفهانی، و روابط مشترک او با سفارت انگلیس و سران بهائیت می پردازیم.
بر لیست فوق، می توان نام کسانی چون احمد صمیمی(15) و نیز همسر مهندس امیر قاسم اشراقی را افزود که برای سفارت انگلیس کار می کرده اند. مهندس اشراقی، وزیر پست و تلگراف کابینه ی رزم آرا در شهریور 1329 و حسین علاء در 1334 و دکتر منوچهر اقبال، عضو لژ همایون، و از عناصر مشهور به بهائیت است. ساواک، در سال 1338 راجع به اشراقی می نویسد: «گفته اند وقتی در کابینه ی رزم آرا به وزارت رسید. اخبار کابینه را به مخالفین دولت می داد. رزم آرا یک شب در حضور اعضای هیئت دولت به وی می گوید: اشراقی، شرق و غرب را بی جهت علیه من تحریک می کند. گفته اند همسرش خدمه ی سفارت انگلیس بوده و اشراقی اکثر مکالمات تلفنی و اخبار را به آنجا می داده است. »(16)
کتاب مراسلات طهران اثری است که اخیراً با مقدمه و تعلیقات دکتر منصوره ی اتحادیه (نظام مافی) منتشر شده و حاوی نامه های فردی به نام میرزا حسن خان اصفهانی در سالهای 1304- 1309 ق از تهران به کارفرمای خود ( میرزا حسین خان مبصر السلطنه «ناصری» بعدی، رئیس گمرک کاشان و اصفهان) است. (17)
میرزا حسن خان، مباشر امور مالی مبصرالسلطنه در تهران بوده و نامه های وی به مبصر، گرچه غالباً راجع به فروش زمین و خانه و باغ و این گونه امور است، اما جای جای، از بستگی و روابط او و هم مسلکان بابی و بهائیش با سفارت انگلیس در ایران بوده بر می دارد. به قول یکی از نویسندگان بهائی معاصر: «با خواندن کتاب مراسلات طهران، می توان به قطع و یقین حکم صادر کرد که میرزا حسن خان اصفهانی، مباشر امور اقتصادی میرزا حسین خان مبصر السلطنه، به آیین بهائی اعتقاد داشته است. دریافت این یقین هیچ گونه کنکاش و تلاش خاصی نمی خواهد و تنها اگر خواننده کمی با اصطلاحات آیین بهائی آشنا باشد، این امر به سادگی میّسر می گردد. »(18)
میرزا حسن خان اصفهانی، با طیفی از بهائیان فعال و سرشناس ایران ( نظیر میرزا اسدالله اصفهانی، میرزا اسدالله خان وزیر، میرزا ابوالفضل گلپایگانی، میرزا محمود نراقی و پسرش میرزا عطاء الله میرزا آقا، میرزا اسدالله حکیم، آقا سید ابوتراب، وکیل الدوله «میرزا آقا نور در اصفهان»، و میرزا جواد «داماد مشکین قلم»، مرتبط و بعضاً با آنها همکاری داشت.
میرزا اسدالله مستوفی مشهور به میرزا اسدالله خان وزیر (خان وزیر) از بهائیان شاخص اصفهان در عصر قاجار محسوب می شد و 30 سال وزارت مالیه ی ظل السلطان (حاکم مشهور و سفاک اصفهان) را بر عهده داشت و «مالک ضیاع و عقار و صاحب جاه و ثروت و اعتبار» بود و عباس افندی لوحی در سوک او دارد. (19)
میرزا حسن «وکالت امور اصفهان» را به میرزا اسدالله وزیر داده بود(20) و ضمناً با شوهر خواهر میرزا اسدالله وزیر، موسوم به میرزا اسدالله اصفهانی(21)، نیز ارتباط داشت. (22) میرزا اسدالله اصفهانی متوفی 1343 ق از نویسندگان و مبلغان سرشناس بهائی است که باجناق عباس افندی بود(23) و در سال 1316 ق به دستور افندی جنازه ی منسوب به باب را مخفیانه از ایران به حیفا برد. (24) وی در زمان عباس افندی سفرهای تبلیغی زیادی در شهرهای مختلف ایران و امریکا به سود فرقه انجام داد و نهایتاً نیز با عباس افندی در افتاد و با خانواده اش از سوی او طرد گردید و در امریکا اقامت گزید. (25)
برگردیم به میرزا حسن خان اصفهانی و روابطش با انگلیسی ها و سفارت آنان در ایران.
میرزا حسن خان- آن گونه که از کلام خودش بر می آید- «تبعه ی خارجه» یعنی انگلیس بود. (26) به نوشته ی دکتر منصوره ی اتحادیه: «میرزا حسن خان در سفارت انگلیس منشی چهارم بود و زبان انگلیسی هم می دانست... او مترجم چهارم سفارت انگلستان هم بود، چون یک بار هم شکایت کرده که دو ماه گرفتار نوشتن سه جلد کتاب مزبور بوده است.
تابستانها که شاه به ییلاق می رفت، اعضای سفارت انگلستان، از تهران به ده قلهک، که متعلق به دولت انگلیس بود، می رفتند و در زمستان به تهران باز می گشتند. میرزا حسن خان و سایر اعضای ایرانی نیز با انگلیسیها نقل مکان می کردند. میرزا حسن خان در محله ی چال میدان، خانه داشت و چون چال میدان، محله ی مرغوبی نبود خانه اش را فروخت و در محله ی دولت، خانه خرید... میرزا حسن خان مانند بسیاری از کارمندان ایرانی سفارت انگلیس در حوالی سفارت صاحب زمین بود، ولی ظاهراً ثروت هنگفتی نداشت، چون برای خرید خانه اش مجبور به قرض شد». (27)
نوشتن کتاب رمز سفارت انگلیس، چنانکه دیدیم به عهده ی میرزا حسن بود و این امر، نشانگر اعتماد ویژه ی اولیای سفارت به این عنصر بهائی است. جالب است بدانیم که در این کار، دوست ازلی میرزا حسن خان، یعنی آقا میرزا شیخ علی یزدی ( متوفی اواسط سال 1307)(28) هم به وی کمک می داده(29) و قاعدتاً او نیز از حسن اعتماد سفارت انگلیس بهره مند بوده است. نام میرزا شیخ علی به تواتر در نامه های دوست بهائیش: میرزا حسن خان اصفهانی به مبصر السلطنه آمده است. (30) میرزا شیخ علی، که به نوشته ی میرزا ابوالفضل گلپایگانی در زمره ی مهمترین سره نویسان دوره ی ناصری قرار داشت(31)، برادری نیز به نام شیخ محمد یزدی داشت که از کارمندان سفارت انگلیس در استانبول بود و به اعتقاد و رفتار ازلی کاملاً شناخته شده و فعال بود. (32)
در مورد روابط میرزا حسن خان با انگلیسیها، ضمناً باید به دوستی و کارگزاری وی برای مبصر السلطنه اشاره کرد که، به طور همزمان، با بهائیان (33) و نیز کارگزاران انگلیس ( از جمله، ادوارد براون) در پیوند بود. ادوارد براون، مستشرق و سیاستمدار مشهور و مرموز انگلیسی است که در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه ( با تسهیلاتی که سفارت انگلیس برای او در ایران فراهم ساخته بود) مدتی در کشورمان به گشت و گذار پرداخت و همه جا نیز در جستجوی یافتن و گفت وگو کردن با ازلیان و بهائیان و صوفیان و زردشتیان بود. براون، در سفرنامه ی خود موسوم به یک سال در میان ایرانیان، از میرزا حسین ( رئیس گمرکخانه ی کاشان) ( که همین مبصر السلطنه باشد) یاد می کند و می افزاید در هنگام عبور از کاشان، شام را با وی خورده، «شب خیلی خوشی را» با او گذرانده و از او داستانهای زیادی، از جمله راجع به «مانکجی صاحب»، شنیده است. (34)، که ذکر داستان از مانکجی توسط مبصر السلطنه، می تواند گویای ارتباط وی با مانکجی ( سرجاسوس بریتانیا در ایران) نیز باشد.
میرزا حسن نسبت به مبصر، رسم چاکری و به قول خود «ادای فرایض عبودیت» را تمام کرده و از مبصر و خود با عنوان «مالک و مملوک» یاد می کرد. (35) او خود در خیال تهیه ی ویلا در قلهک ( منطقه ی ییلاقی سفارت انگلیس) بود و مبصر السلطنه را نیز به این امر تشویق می کرد. زیرا «داشتن ملک در قلهک» به منزله ی «ورود در تحت حمایت دولت انگلیس» محسوب می شد و اشخاص، با این کار، «قدم در مرتبه ی قرب و انتساب» به بریتانیا می گذاردند:
در خصوص منزل ییلاقی در قلهک، من خود اغلب در این خیال بودم ولی تصور می کردم سرکار عالی حالا استطاعت این کار را ندارید، و الا فواید کثیره به علاوه داشتن باغ و عمارت ییلاقی برای سرکار حاصل است. یکی اینکه، به محض داشتن ملک در قلهک، ورود در تحت حمایت دولت انگلیس است. دیگر اینکه اتفاقاً وقتی معرفی شود، کفایت و سرایت سرکار را برای انجام امور سفارتی لازم شمردند. یکی دیگر اینکه، قدم در مرتبه ی قرب و انتساب به آنها گذارده اید... »(36)
به نوشته ی دکتر اتحادیه: « آمدن اروپاییان که اکثرشان انگلیسی بودند. باعث افزایش قیمت خانه، زمین و اجاره ها [در تهران] شد و میرزا حسن خان که می دید معامله با آنها عواید قابل اعتنایی دارد، [به مبصر السلطنه] خبر داد رئیس بانک شرقی [انگلیس در ایران] خانه ای به مبلغ سی تومان اجاره کرده است؛ همان خانه ای که میرزا حسن برای میرزا حسین خان خریده بود. بانک شرقی، یک سال بعد از تأسیس بانک شاهنشاهی، توسط همین بانک [یعنی بانک شاهنشاهی] خریداری شد و در نتیجه رئیس بانک [شرقی] ایران را ترک کرد و خانه ای که در آن منزل داشت، خالی ماند... »(37)
کار دیگر میرزا حسن خان، ایجاد دوستی و پیوند میان مبصر با چرچیل (مدیر امور شرقی سفارت انگلیس) بود. طی نامه ای به مبصر، مورخ 14 شوال 1306 ق، در معرفی اهمیت مقام چرچیل می نویسد: « چرچیل صاحب، امروز نایب سفارت و مترجم اول شرقی است و به واسطه ی کفایت و درایت و ارتقا و به مراتب انشا و املای ایرانی و مراوده با اعلی حضرت شاهنشاهی و اولیای دولت علیه شأناً به منزله ی جناب جلالت مآب اجلّ وزیر مختار است. »(38)
پیرو این امر، مبصر با شخص چرچیل پیوند یافت و شواهد تاریخی نشان می دهد که دو طرف، به استفاده از یکدیگر برای پیشبرد اهداف خویش می پرداختند. از نامه ی میرزا حسن خان به مبصر در 26 رمضان 1305 ق، بر می آید که (با وساطت میرزا حسن خان) در خلال سفر چرچیل به اصفهان، زمینه ی ملاقات وی با مبصر در کاشان فراهم شده است. حسن خان در نامه ی مزبور به مبصر می نویسد: «... لازم شد به شما اطلاعاً تصدیع احوال شوم که سر کار فخامت آثار چرچیل صاحب، دام مجده، به جهت کار مهمی به اصفهان می روند و حسب الامر با حضرت والا ظل السلطان کار و مذاکره دارد. فرمودید به سرکار اطلاع دهم که روز پنجشنبه چهارم شوال به چاپاری حرکت خواهند نمود، یک شب هم در کاشان اقامت می نمایند». (39)
چرچیل، جویای احوال مبصر بوده، پیوسته حال وی را می پرسید(40) و در همین زمینه، باید به توصیه ی چرچیل نزد امین السلطان ( صدراعظم ناصرالدین شاه) در حق مبصر السلطنه، و اینکه مبصر «از دوستان شخصی من است»اشاره نمود(41) به نوشته ی دکتر اتحادیه: « میرزا حسین خان [مبصر السلطنه] و میرزا حسن خان چنان با سیدنی چرچیل، نایب و مترجم اول شرقی سفارت انگلیس، آشنا و دوست بودند که میرزا حسین خان از وی خواست نزد صدراعظم [ناصرالدین شاه، امین السلطان] سفارش او را بکند. چرچیل نیز نزد امین السلطان از او تعریف کرده و گفته بود: "آدم درستی" است. به طوری که گمرک کاشان، که همیشه دو سه هزار تومان کسر داشته است، اکنون قسط آن سر موقع می رسد. امین السلطان نیز از میرزا حسین خان اظهار رضایت کرده و قول داده بود برایش خلعتی بفرستد. میرزا حسن خان که برای میرزا حسین خان آن گفت وگو را شرح داده، گفته است:" دول خارجه، مداخله در تغییرات و عزل و نصب داخله ندارند، منتها اظهار رأی و عقیده می کنند و اگر امری صورت دهد که مغایر صلاح دولت و ملت آنها باشد، رسماً با کمال سختی مذاکره خواهند کرد. »(42)
اقدام چرچیل به سفارت در حق مبصر نزد صدراعظم ایران، البته مفت و مجانی انجام نمی گرفت و متقابلاً سفارت انگلیس در ایران، به وسیله ی میرزا حسن خان، از مبصر در طریق جمع آوری اطلاعات راجع به ایران ( تعداد مساجد و مدارس) کمک می گرفت. (43) چنانکه کمپانی رژی نیز- توسط سفارت- برای گردآوری اطلاعات مربوط به کار خود، از مبصر مدد می خواست. (44) «چرچیل 48 دستمال ابریشمین سفید، از کاشان خواسته بود. همچنین تقاضا کرد برای او فرمانهایی با مهر کریم خان و نادرشاه بیابد و فرش عتیقه بخرد. دفعه ی بعد، تعداد مدارس و مساجد کاشان را پرسید و پس از اعطای امتیاز تنباکو، راجع به میزان تولید، فروش، و صدور توتون در کاشان و اگر امکان داشت در قم، از میرزا حسین خان سؤال کرد». (45)
بدین گونه، میرزا حسین خان مبصر السلطنه، به درخواست چرچیل، و برای وی، از داخله ی ایران اطلاعات لازم را جمع می کرده و نیز آثار باستانی و اشیاء عتیقه برای چرچیل می خریده و متقابلاً چرچیل نزد صدراعظم از وی حمایت و شفاعت می کرده است! و میرزا حسن خان بهائی ( منشی سفارت و کارگزار مبصر) نیز در این میانه پادویی طرفین را می کرده است!
چنانکه قبلاً در مقاله «بریتانیا؛ رئوس اهداف و عملکرد استعماری در ایران» توضیح دادیم، سفارتخانه های خارجی ( به ویژه سفارت انگلیس) در کشورمان، در کنار مشاغل رسمی خود، همواره یک مرکز مهم تهیه ی خبر و بلکه ابزار کسب دقیقترین و جزئی ترین اخبار روز ایران ( مثلاً آخرین تغییر و تحولات مزاجی شاه ایران) بوده و هستند. (46) روشن است که در این میانه، اعضای ایرانی سفارتخانه های خارجی در کشورمان، « باغچه آب نمی دهند»! بلکه اولیای سفارت، به طرق و اشکال گوناگون، از آن ها و دوستان آنها در جهت پیشبرد مقاصد سیاسی و اجتماعی و حتی اقتصادی و فرهنگی خود بهره می گیرند، که یکی هم، کسب اطلاعات سیاسی، نظامی، اقتصادی لازم و نیز یافتن عناصر مناسب برای همکاری و خبرچینی و... است.
در مورد ارتباط میرزا حسن خان ( و سیدنی چرچیل) با ابوالفضل گلپایگانی و میرزا جواد( داماد مشکین قلم، بهائی سرشناس و خطاط مشهور فرقه) نیز ذکر کلامی از ابوالفضل گلپایگانی کافی است که در یکی از نامه های خود می نویسد: « جناب آقا میرزا جواد، داماد جناب مشکین قلم، مذکور داشتند که جناب محبوب معظم مفخم، حاجی میرزا حسن منشی سفارت سَنیّه ی دولت علیه انگلیس، از برای چرچیل صاحب انگلیسی بعضی کتابها که صورت آن را تلگراف نموده بوده اید، خواسته اند». (47)
یکی از نویسندگان بهائی معاصر، پس از ذکر مطلب فوق، ضمن تصریح به «ارتباط دوستانه ی میرزا حسن خان و سیدنی چرچیل، مترجم اول سفارت انگلیس»، ادعا می کند: «و از آن جا که میرزا ابوالفضل گلپایگانی در کار خرید و فروش کتاب نبود و از مبلغان بزرگ بهائی در همان دوره در ایران بود، می توان حدس زد که میرزا حسن خان کتب آیین بهائی را برای سیدنی چرچیل می خواسته است و آنها نیز این کار را بر عهده ی گلپایگانی نهاده اند. »(48) ولی آن ادعا و نتیجتاً حدس مبتنی بر آن، قابل تأمل و خدشه است.
اولاً مبلغ و نویسنده فرقه ی بهائیت بودن، نه تنها منافاتی با خرید و فروش کتاب ندارد، بلکه بحث و نظر با دیگران، که شأن مبلغان است، مستلزم تحقیق و پژوهش پیرامون مسائل مورد بحث، و آن نیز مقتضی سروکار داشتن با کتاب و کتابخانه، و ابتیاع کتب مورد لزوم (اعم از چاپی و خطی) است، و این امر، خود به خود، فرد پژوهشگر را با مراکز و عوامل فروش کتب خطی و غیر خطی در این عرصه آشنا و مرتبط می سازد.
ثانیاً شواهد تاریخی، حاکی است که یکی از کارهای گلپایگانی، جستجو و کشف نسخه های خطی بوده است. به نوشته ی منابع بهائی: کاپیتان تومانسکی ( افسر / مستشرق روسی) که در پی نسخه ای از الوس اربعه ی اُلُغ بیگ بود، از گلپایگانی «درخواست کرد که در این طریق او را یاری کند». گلپایگانی نیز در ربیع الثانی 1310 ق طی نامه ای به تومانسکی نوشت که «کوشش او در مورد پیدا کردن الوس اربعه به نتیجه نرسیده و لیکن مجموعه ی نفیس دیگری یافته که در جای خود اهمیتش بیش از اثر فوق الذکر است». این مجموعه ی نفیس خطی کهن ( که به دوران شکوه تمدن و فرهنگ اسلامی ایران تعلق داشت) همان کتاب مشهور حدود العالم بود که گلپایگانی، به جای تحویل آن به کتابخانه های معتبر ایران، آن را به تومانسکی «اهداء» کرد و پس از مرگ تومانسکی، توسط همسرش به آکادمی لنین گراد فروخته شد و سالها بعد توسط بارتولد ( مستشرق روسی) طبع و نشر یافت. (49)
ثالثاً چرچیل، در مدت مأموریت خود در ایران، سخت در پی گردآوری و خرید اشیاء عتیقه و مواریث باستانی ایران بوده و عبدالله بهرامی ( از صاحب منصبان عالی رتبه و مطلع نظمیه ی کشورمان در مشروطه ی دوم) در خاطرات خود، از نقش او و سفارت انگلیس در تهران در سرقت و خرید ذخائر تاریخی و باستانی از ایران پرده برداشته است. (50) چرا راه دور برویم؟ از همین نامه های میرزا حسن خان به مبصرالسلطنه، بر می آید که چرچیل، توسط میرزا حسن، از مبصر خواسته بود که برایش «فرمانهایی با مهر کریم و نادرشاه بیابد و فرش عتیقه بخرد. »(51)
با توجه به نکات فوق، کتب درخواستی چرچیل از ابوالفضل گلپایگانی، می تواند کتب نایاب و خطی متعلق به تمدن و فرهنگ کهن اسلامی ایران باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. ایرانیان در میان انگلیسیها، ترجمه ی کریم امامی، ص 285.
2. سوابق رضاخان و کودتای سوم حوت 1299، گفت وگو با محمدرضا آشتیانی زاده، به اهتمام سهلعلی مددی، مندرج در: تاریخ معاصر ایران، کتاب سوم، زمستان 1370، ص 104.
3. ایران و مسئله ایران، ترجمه ی علی جواهر کلام، ص 59.
4. العروه الوثقی، جمال الدین الافغانی- الشیخ محمد عبده، انتشارات دار الکتاب العربی، ص 336.
5. ر. ک: اتحاد ملی، ش 366، 26 اردیبهشت 1334.
6. ظاهراً مقصود، میسیونهای تبشیری وارداتی انگلیس در ایران است.
7. ر. ک: مجله ی خواندنیها، ش 70، س 15، ص 14. نقل از: روحانیت - بهائیان، مسعود کوهستانی نژاد، صص 128- 129. تفصیل اظهارات خواندنیها، در بخش مربوط به بهائیت و امریکا، از همین مجموعه، خواهد آمد.
8. خاطرات سیاسی سر آرتور هاردینگ، ترجمه ی دکتر جواد شیخ الاسلامی، صص 224- 225.
9. مشروطه ی گیلان هـ. ل. رابینو، به ضمیمه ی آشوب آخرالزمان، نوشته ی شیخ حسین اولیاء بافقی، به کوشش محمد روشن، بخش وقایع مشهد از دکتر احمد خان، ص 89.
10. ظهور الحق، ج 8، قسمت 1، ص 135.
11. بیان الحقایق... .، عبدالحسین آیتی، صص 67- 68؛ بهائیان، سید محمد باقر نجفی، صص 675- 677.
12. آیتی، در جای دیگر از آثار خود، نام آن فرد خارجی را مستر هامفری، مترجم کنسول انگلیس در تهران، ثبت کرده است. ر. ک: فریب خوردگان؟: مزدوران استعمار در لباس مذهب، سید ضیاء الدین روحانی، با مقدمه ی ناصر مکارم شیرازی، صص 179- 185، به نقل از: سِر عبدالبهاء، صصص 78- 83.
13. کشف الحیل، 98/3- 99. آیتی، نام آن مأمور خارجه را که آن گونه از مخالف بهائیان با حمیت و غیرت ملی و ضد استعماری استقبال کرده بود. نمی برد. اما طبق برخی قرائن، احتمال می رود که او همان مستر «آلن چارلز ترات»، مأمور مشهور، خطرناک و فتنه انگیز بریتانیا در ایران عصر قاجار و پهلوی باشد، که نام و تکاپوهای استعماری او در عصر قاجار و پهلوی، جای جای در تواریخ ( از جمله در خاطرات ارتشبد فردوست) آمده است و تشریح مسئله موکول به فرصت دیگری است.
14. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، اسماعیل رائین، 464/3.
15. وی از منشیان سفارت انگلیس بود. ر. ک: شرح عبدالحسین آیتی از دیدار و گفت و گوی خود با مستر هامفری، مترجم کنسول انگلیس در تهران، مندرج در کتاب : فریب خوردگان؟: مزدوران استعمار در لباس مذهب، سید ضیاء الدین روحانی، با مقدمه ی ناصرمکارم شیرازی، ص 180.
16. امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، 161/1. تاریخ معاصر ایران: در مورد مهندس اشرافی، و مقامات سیاسی او در عصر پهلوی، و پیوندش با بهائیت، در بخش مربوط به بهائیت و رژیم پهلوی، بحث شده است.
17. مشخصات کتابشناسی اثر فوق چنین است : « مراسلات طهران: نامه های مباشر میرزا حسین خان مبصر السلطنه از تهران به کاشان ( 1304 تا 1309 هـ. ق)»، پژوهش و بازنوشته ی منصوره ی اتحادیه ( نظام مافی)، با همکاری سعید میر محمد صادق، کتاب سیامک، تهران 1384.
18. نقد ومعرفی کتاب مراسلات طهران، تورج امینی، مندرج در سایتهای بهائی، مورخ 22/ 2/ 1385، ص 3.
19. ر. ک: ظهور الحقی، ج 8، قسمت 1، صص 125- 128؛ الکواکب الدریه، 41/2.
20. مراسلات طهران، پژوهش و باز نوشته ی منصوره ی اتحادیه ( نظام مافی)، ص 306 و نیز ر. ک : ص 318.
21. ر. ک: الکواکب الدریه، 40/2.
22. مراسلات طهران...، ص 125.
23. الکواکب الدریه، 40/2.
24. حضرت نقطه ی اولی...، محمد علی فیضی، ص 359.
25. پسر اسدالله اصفهانی، دکتر امین الله فرید، در سفر عباس افندی به امریکا، مترجم نطقهای افندی به زبان انگلیسی بود، اما چندی بعد از عباس برگشت و مورد طرد وی واقع شد. پدر دکتر فرید (یعنی همین میرزا اسدالله اصفهانی) و نیز مادر و خواهر و دامادش (مستراستوارت) «طریق نافرمانی گرفتند و مطرود گشتند. » میرزا اسدالله وزیر نیز به دستور تشکیلات بهائیت، ارتباطش را با آنها گسست. فرید با یک دختر ثروتمند آمریکایی ازدواج کرد. و مقیم آن کشور شد و خواهرش نیز به عقد مستر سدنی اسپراک امریکایی درآمد و آن کشور را به عنوان محل اقامت خویش برگزید. ر. ک: ظهور الحق، ج 8، قسمت 2، صص 1138 - 1140؛ الکواکب الدریه، 40/2؛ خاطرات حبیب، دکتر حبیب مؤید 100/1- 105؛ کشف الحیل، 65/1.
26. مراسلات طهران...، ص 113.
27. همان، ص 20و 21
28. همان، ص 245.
29. همان، ص 169.
30. ر. ک: همان، بخش «نمایه» در آخر کتاب، مدخل «میرزا شیخ علی»، صص 420- 421.
31. رسائل و رقائم میرزا ابوالفضل گلپایگانی، به کوشش روح الله مهر ابخانی، ص 381.
32. کشف الغطاء ابوالفضل و مهدی گلپایگانی، ص 119.
33. در نامه های میرزا حسن خان به مبصر السلطنه، اشارات متعددی به بهائیان، و آشنایی و مراوده ی مبصر با آنان شده است. در این نامه ها، میرزا حسن خان کراراًَ از «احباب» ( نامی که بهائیان راجع به خویش به کار می بردند) سخن می گوید(ر. ک: مراسلات طهران، ص 201 و نیز ص 253). پیدا است که «مبصر السلطنه با بهائیان ارتباط بسیار نزدیک داشته است»(ر. ک: نقد و معرفی کتاب مراسلات طهران، تورج امینی، مندرج در سایتهای بهائی، مورخ 22/ 2/ 1385، ص 5). نامه های یاد شده حاکی است که مبصر در کاشان از کسانی چون میرزا اسدالله مستوفی ( میرزا اسدالله وزیر، بهائی سرشناس اصفهان) مهمانی به عمل می آورد ( مراسلات طهران، ص 306). چنانکه با میرزا اسدالله اصفهانی( باجناق عباس افندی و مبلغ مشهور بهائی) نیز ارتباط و آشنایی داشت( همان، ص 125).
34. یک سال در میان ایرانیان، براون، ترجمه ی مانی صالحی علامه، صص 204- 212 و نیز : همان، ترجمه ی ذبیح الله منصوری، بی تا، صص 165- 174.
35. مراسلات طهران...، ص 133.
36. ر. ک: همان، ص 75.
37. ر. ک: همان، مقدمه ی دکتر منصوره ی اتحادیه، ص 29.
38. همان، ص 205.
39. همان، ص 109.
40. ر. ک: همان، ص 108، 192، 232، 268و 328- 329.
41. همان، ص 72 و نیز ر. ک: 75.
42. همان، ص 24.
43. ر. ک: همان، ص 289.
44. ر. ک: همان، ص 331.
45. همان، مقدمه ی دکتر اتحادیه، ص 24.
46. برای نمونه، ر. ک: تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، ترجمه ی حسن معاصر، ص 49، گزارش دکتر اسکات ( طبیب مظفرالدین شاه) به مسترگرانت داف ( کاردار سفارت انگلیس در تهران).
47. رسائل و رقائم میرزا ابوالفضل گلپایگانی، به کوشش روح الله مهر ابخانی، مؤسسه ملی مطبوعات امری، 134 بدیع، ص 347. گلپایگانی، همچنین، در نامه به میرزا رضاخان افشار قزوینی ( از سره تراشان ایرانی عصر قاجار) از میرزا حسن خان به عنوان«جوانی آهسته و خردمند و دیندار و دانشوری هنرمند و هشیار» تعریف می کند (همان، 480). برای آشنایی و ارتباط میرزا حسن با دیگر بهائیان یاد شده در فوق، نظیر محمود نراقی و اسدالله حکیم و سید ابوتراب و میرزا آقا نور، ر. ک: نقد و معرفی کتاب مراسلات طهران، تورج امینی، مندرج در سایتهای بهائی، مورخ 22/ 2/ 1385، ص 11.
48. نقد و معرفی مراسلات طهران، همان.
49. ر. ک: آهنگ بدیع، سال 21 ( 1345)، ش 9 و 10، صص 243 - 245.
50. خاطرات عبدالله بهرامی، صص 289- 292. اظهارات جالب و تکان دهنده ی بهرامی در ادامه ی این مقال، فصل: «مافیای "بهائی/ انگلیسی" قاچاق آثار باستانی در ایران» خواهد آمد.
51. مراسلات طهران، مقدمه ی دکتر اتحادیه، ص 24.

منبع مقاله: نشریه تاریخ معاصر ایران، شماره 49.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.