نویسنده: حسن روحانی
خاورمیانه از دیرباز به دلیل موقعیت خاص ژئوپلیتیک و منابع سرشار هیدروکربنی و وجود مسائل و پیچیدگی های خاص سیاسی، امنیتی، اجتماعی و کشمکش ها و مناقشات مزمن همواره علاوه بر اینکه یکی از مناطق هدف برای غرب محسوب می شده است، به دلیل مسائل و مشکلات یاد شده، بعضاً به عنوان یکی از کانون های بی ثباتی و تهدید امنیتی نیز تلقی شده است. (1)
نوع سیاست های غرب به ویژه ایالات متحده در قبال خاورمیانه عمدتاً برخاسته از نگاهی صرفاً امنیتی و سرکوبگرانه و با هدف استحصال حداکثر منفعت به خصوص در حوزه انرژی بوده است. این نوع نگرش در کنار سیاست های مداخله جویانه و تجاوزگرایانه که به طور معین در دوره هشت ساله ریاست جمهوری بوش شدت یافت، ضمن عدم توفیق در بهبود مشکلات، به امنیتی تر شدن فضای خاورمیانه و پیچیده تر شدن شرایط سیاسی و گرایشات مذهبی و قومی دامن زد. در این فرصت تلاش بر این است تا ضمن بررسی چالش های موجود در خاورمیانه و چگونگی رفتار غرب، دورنمای منطقه در ابعاد اقتصادی، انرژی، سیاسی، امنیتی و اجتماعی را مورد بررسی قرار دهیم و روندهای موجود را شناسایی و در نهایت با ارائه مجموعه راهکارهایی، به ضرورت تغییر در نگرش و رفتار غرب در قبال خاورمیانه بپردازیم.
چالش های خاورمیانه و رفتار غرب
منطقه خاورمیانه در حال حاضر مواجه با مجموعه ای از چالش های مزمن و نو، با عمق و میزان اثرگذاری متفاوت است که شناسایی آنها برای فهم روند و مسیر آینده آنها اجتناب ناپذیر می نماید. از جمله چالش ها و مسائل مطرح در خاورمیانه می توان به موارد زیر اشاره کرد:• اشغال کشور فلسطین و مناقشه برخاسته از آن؛
• بی ثباتی در عراق و افغانستان؛
• تحرکات و قدرت یابی گروه های افراطی؛
• تروریسم سازمان یافته؛
• قاچاق مواد مخدر و تسلیحات و مواد منفجره؛
• رقابت تسلیحاتی؛
• معضلات اجتماعی همچون فقر، بیکاری، بی سوادی، تبعیض، تشدید شکاف های قومی و مذهبی و اختلافات میان مذاهب به ویژه شیعه و سنی؛
• امنیت انرژی؛
• حکومت های ناکارآمد و اقتدارگرا.
به طور کلی وجود مجموعه ای از مقولات امنیتی سخت و نرم باعث شده است تا خاورمیانه با داشتن موقعیت خاص ژئوپلیتیک و منابع غنی نفت و گاز، منطقه ای پیچیده محسوب شود و آینده آن به ویژه از منظر تأثیر آن بر امنیت و اقتصاد جهانی مورد توجه قرار گیرد.
رویکرد غرب به خاورمیانه به عنوان یکی از کانون های اصلی امنیت و منفعت، غالباً نشئت گرفته از نوعی منفعت جویی توأم با عدم شناخت صحیح منطقه، تفاوت ها و پیچیدگی های آن بوده است. نگاه امنیتی به کنار اتخاذ سیاست های تجویزی در دوران ریاست جمهوری بوش و به ویژه پس از رخداد تروریستی یازدهم سپتامبر شدت بیشتری یافت. در واقع اگر در گذشته مسائلی همچون کمونیسم، مناقشه اعراب- اسرائیل و انرژی، سه محور اصلی تأثیرگذار بر چگونگی استراتژی آمریکا در قبال خاورمیانه را شکل می داد، پس از یازدهم سپتامبر، ضمن باقی ماندن دو مقوله انرژی و مناقشه اعراب- اسرائیل، مقوله سوم یعنی کمونیسم جای خود را به تروریسم داد. امریکا با بهانه مقابله با تروریسم و ایجاد بازدارندگی در برابر حملات تروریستی و همچنین ادعای تضمین جریان انتقال آزاد انرژی، دو فاز نظامی و غیرنظامی را آغاز کرد.
حمله به افغانستان و عراق از یک سو و تلاش در جهت مداخلات بیشتر تحت عنوان مجموعه ای از اصلاحات سیاسی- اقتصادی در خاورمیانه و به ویژه کشورهای مهم و تأثیرگذار منطقه ای از سوی دیگر، کلیت استراتژی جدید امریکا در خاورمیانه را شکل می داد. هر چند قضاوت نهایی در خصوص سیاست های دولت هشت ساله بوش در خاورمیانه زودهنگام می نماید، اما آنچه مسلم است این سیاست ها نتایج منفی غیرقابل اغماضی را در پی داشته است. امنیتی شدن فضای منطقه، افزایش ریسک پذیری فعالیت های اقتصادی، تشدید احساسات ضد امریکایی، افزایش گرایشات به سمت جریانات مذهبی افراطی، بی ثباتی منطقه ای از جمله پیامدهایی است که به ویژه به دنبال اجرای فاز نظامی سیاست های امریکا و غرب در خاورمیانه و تکیه بر یک جانبه گرایی عارض شده است، به طوری که در راستای حضور نظامی امریکا و اروپا در منطقه، بعد از اجلاس سال 2004 ناتو در استانبول، بحث همکاری های ناتو با کشورهای خاورمیانه و به ویژه اعضای شورای همکاری خلیج فارس مورد توجه قرار گرفته است. مباحثی همچون امنیت جمعی و شرایط عضویت که شامل دموکراسی سازی کشورهای داوطلب و اصلاحات نظامی می باشد، مورد توجه جدی سیاستمداران غربی بوده است. هرچند در طی زمان اجلاس، طرح خاورمیانه بزرگ و رویکرد دموکراسی و ثبات در سیاست خاورمیانه امریکا از سوی سیاستمداران کاخ سفید به شدت پیگیری می شد، اما امروزه ناتو با توجه به رویکرد جدید امریکا، مقوله همکاری و اعتمادسازی، مشابه روند مشارکت برای صلح در قبال کشورهای مرکز و شرق اروپا مانند اوکراین و مولداوی را پیگیری می کند.
در فاز غیرنظامی نیز هرچند بخشی از اقدامات امریکا به ویژه آنچه تحت عنوان اصلاحات سیاسی- اقتصادی موردنظر بود، به اجرا درآمد، اما وقایع پیش بینی نشده ای همچون روی کارآمدن گروه های اسلام گرا به دنبال باز شدن فضای سیاسی و از کانال های دموکراتیک، غرب را به سمت ضرورت تجدیدنظر در سیاست خارجی خود در خاورمیانه سوق داد. عدم توفیق در روند به اصطلاح صلح خاورمیانه و حل مناقشه فلسطین و اسرائیل به عنوان حلقه طلایی در تسهیل حل و فصل سایر معضلات منطقه ای در مجموع عملکردی ناکارآمد از سیاست های غرب در قبال خاورمیانه را به نمایش گذارده است.
در واقع رابطه استراتژیک میان امریکا و رژیم صهیونیستی در تضمین وابستگی متقابل منافع طرفین باعث گردیده است که این رژیم به عنوان نزدیک ترین متحد غیرعضو امریکا در سازمان ناتو، در منطقه خاورمیانه محسوب شود(اسرائیل عضو ناظر سازمان ناتو می باشد) و امریکا تضمین های امنیتی لازم را برای حفظ برتری نظامی این رژیم در منطقه خاورمیانه به عهده بگیرد. به طوری که تا سال 2003 این رژیم نزدیک به یک سوم بودجه کمک خارجی سالانه امریکا را به خود اختصاص داده است. همچنین بر اساس اسناد منتشر شده از سوی پنتاگون و وزارت خارجه امریکا در سال 2005 بیش از دو میلیارد و هفتصد و پنجاه میلیون دلار تسلیحات نظامی از امریکا دریافت کرده است. در همین راستا بر اساس توافق به عمل آمده میان بوش و اولمرت در اوت 2007، سطح کمک های نظامی و تسلیحاتی امریکا به رژیم اسرائیل در طی ده سال آینده، 25 درصد افزایش خواهد یافت که رقمی بالغ بر 30 میلیارد دلار خواهد بود. این در حالی است که کمک های نظامی امریکا در بین سال های 1996 تا 2006، رقمی در حدود 26 میلیارد دلار بوده است و این رژیم با در اختیار داشتن بیش از 300 فروند جنگنده، بزرگ ترین ناوگان جنگنده های اف 16 و اف 15 را در خارج از خاک امریکا در اختیار دارد. در همین راستا بر اساس توافق اولمرت با بوش، سفارش خرید 60فروند جنگنده مدل اف 22 را که دارای سیستم رادار گریز می باشد، به دست آورده است.
نکته قابل توجه در خصوص میزان حجم مبادلات نظامی و تسلیحاتی میان امریکا و رژیم اسرائیل این است که اهداف اولیه این میزان تسلیحات در راستای حفظ امنیت اسرائیل در برابر حملات کشورهای عربی و ایران اعلام شده است. در حالی که بر اساس گزارش های سازمان های حقوق بشر که از سال 2003 و به دنبال انتفاضه دوم انتشار یافته، این تسلیحات در کشتار مردم فلسطین و جنگ علیه حزب الله لبنان استفاده شده است. در راستای جنگ اسرائیل با مردم فلسطین در منطقه غزه علاوه بر آنکه این رژیم به واسطه حضور آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل متحد با قطعنامه ای رو به رو نشد، حمایت های مالی گسترده ای را نیز از سوی کشورهای غربی به ویژه امریکا دریافت نمود.
با روی کارآمدن دولت باراک اوباما، آنچه دست کم در حال حاضر می توان در خصوص سیاست های آتی ایالات متحده در خاورمیانه اظهار داشت، نوید از نوعی تغییر در گفتمان را می دهد. اما آیا این تغییر صرفاً در سیاست های اعلامی و در سطح گفتمانی متوقف می گردد و یا به سیاست های اعمالی تسری می یابد، معلوم نیست. در هر حال، اوباما اکنون بر ضرورت کنار نهادن سیاست های تجویزی و یک جانبه گرایانه و پیگیری تعامل و همکاری های چندجانبه تأکید می ورزد و به ویژه در خصوص خاورمیانه به اهمیت «گوش فرادادن»به جای «دیکته کردن» توجه می دهد.
با وجود این، برخی کارشناسان با اشاره به مواردی همچون قطع بودجه ارتقای دموکراسی در مصر از یک سو و موافقت با اعطای بودجه به سازمان های غیردولتی پس از تأیید دولت مصر از سوی دیگر معتقدند نوعی «عدم هماهنگی»مشاهده می شود. (2)
به هر حال حوزه های منفعتی غرب در خاورمیانه و چالش های امنیتی منطقه همچنان به قوّت خود باقی است، اما آنچه کنشگران منطقه ای و غربی باید بدان توجه کنند، ناکارآمدی سیاست های پیشین و لزوم بازنگری و اتخاذ نگرش و رویکرد جدید در حل مسائل منطقه است.
به نظر می رسد سیاستمداران غربی درس های جدی از پایان جنگ سرد دریافت کرده اند که تئوری های واقع گرایی و تأکید بیش از اندازه به قدرت سخت افزاری، لزوماً برای امنیت یک کشور مثمرثمر نخواهد بود. همچنین توجه به اهمیت قدرت نرم نزد این افراد برجسته تر شده است. حملات 11 سپتامبر نیز تأییدی بر اهمیت نظریات اخیر است که تهدیدات علیه قدرت های بزرگ نه صرفاً از سوی واحدهای ملی، بلکه از طریق سازمان های فروملی که متأثر از فرهنگ غیرغربی می باشند نیز امکان پذیر است. در این راستا نقش قدرت فرهنگی برای تغییر هویت ملی و قومی منطقه نزد این افراد برجسته تر شده است. ولی آنها از درک این واقعیت غفلت نموده اند که حرکت از قدرت سخت به قدرت نرم بدون توجه به شناخت فرهنگ کشورهای خاورمیانه مسیری درست برای پایان دادن به ناکامی های کشورهای غربی نخواهد بود.
اگرچه در رأس این برنامه ها استراتژی طرح خاورمیانه بزرگ که در 12 سپتامبر 2002 توسط کالین پاول مطرح شد، رئوس آن نشان از انجام اصلاحات سیاسی، اجتماعی و آموزشی عمیق در کشورهای خاورمیانه با توجیه تعداد بالای بی سوادان در منطقه و تولید سرانه پایین اقتصادی بود، لذا مدعی شدند که از ترکیب این دو متغیر، پدیده بنیادگرایی استخراج خواهد شد و سیاستمداران غربی را برای حل این مشکل به سمت سیاست های ترویج دموکراسی، حقوق بشر، آزادی های بنیادین، احترام به تنوع افکار و پلورالیسم در حوزه سیاست سوق داده است. این سیاست ها باعث سرمایه گذاری های کلان در امور فرهنگی و توسعه شبکه های رسانه ای شد که در ترویج فرهنگ امریکایی اقدام می کنند. در واقع سیاستمداران غربی، هنجارهای فرهنگ غربی را در تعارض با ارزش های هویتی این منطقه تلقی می کنند و آن را بزرگ ترین چالش امنیت ملی غرب در آینده می دانند. ولی به نظر می رسد اتخاذ چنین خط مشی هایی که در تقابل با فرهنگ منطقه قرار دارد، در نهایت منجر به هزینه های فراوان برای کشورهای غربی به واسطه افزایش روحیه مقاومت و بنیادگرایی در منطقه خواهد شد.
با وجود طرح مباحثی در غرب همچون ضرورت کاهش وابستگی به منابع انرژی و ایجاد تنوع در منابع سوختی و سرمایه گذاری بر سوخت پاک، همچنان تقاضا برای نفت و گاز منطقه خاورمیانه رو به افزایش است. این در حالی است که براساس پیش بینی ها، تا سال 2050 تنها پنج کشور در خاورمیانه نفت خواهند داشت که عبارت اند از: عربستان سعودی، ایران، عراق، کویت و امارات متحده عربی. از میان پنج کشور یادشده، تنها در سه کشور سرمایه گذاری جدی در بخش تکنولوژی نفتی صورت گرفته است. در حال حاضر عربستان سعودی ظرفیت نفتی خود را روز به روز افزایش می دهد. امارات متحده عربی و کویت نیز ضمن بهره برداری از تکنولوژی پیشرفته، ظرفیت تولید خود را افزایش داده اند. در این میان تنها ایران و عراق در وضعیتی نه چندان مطلوب قرار گرفته اند. عراق در طی چند دهه گذشته سرمایه گذاری جدی در بخش صنعت نفت خود انجام نداده و ایران نیز مسیر مطلوبی را نپیموده است. غرب ضمن نیاز مصرفی به منابع انرژی خاورمیانه در سال های آینده، به انباشت سرمایه و ثروتی که در نتیجه نوسانات بازار انرژی در کشورهای نفت خیز منطقه صورت می گیرد نیز توجه دارد. در حال حاضر میزان ذخایر ارزی کشورهای حوزه خلیج فارس از ذخایر ارزی چین فراتر رفته است. اقدامی که غرب در چنین شرایطی در دستور کار قرار می دهد، فروش تسلیحات نظامی به کشورهای منطقه است. بنابراین توجه غرب و به خصوص امریکا به نفت خاورمیانه هم از بعد تأمین نیاز انرژی و تضمین انتقال آن و هم حفظ بازار فروش تسلیحات نظامی و همچنین از نظر ایفای نقش در چگونگی موازنه منطقه ای حائز اهمیت است. اما اینکه این سیاست ها و رویکردهای غرب و امریکا به استقرار ثبات و امنیت و یا ایجاد ستیز و تشدید افراطی گری و بی ثباتی بیشتر و رقابت تسلیحاتی در منطقه می انجامد، پاسخ آن روشن است و بی تردید این سیاست، مشکلات منطقه را دو چندان خواهد نمود.
پی نوشت ها :
1. سمینار آینده خاورمیانه، میهمانان داخلی و خارجی، مرکز تحقیقات استراتژیک، 20 مرداد 1388.
2. Janice,A. Smith"The Middle East,Fragmented Societies,and the Future",the Heritage Foundation,Jan 16,2009