با صدور قطعنامهی تقسیم فلسطین از سوی سازمان ملل، گروههای محدودی از جوانان رزمنده و داوطلب، هستههای مقاومت فلسطین را تشکیل دادند؛ اما دولتهای عرب، ارسال قوای نظامی خود را منوط به خروج نیروهای انگلیسی نمودند.
فلسطینیان در سپاه «جهاد مقدّس» با رهبریِ عبدالقادر الحسینی، مبارزات خود را آغاز کردند و اتّحادیهی کشورهای عرب، «ارتش نجاتبخش» فلسطین را متشکل از داوطلبان کشورهای عربی و اسلامی، سازماندهی کرد که 250 نفر بوسنیایی نیز در آن عضویت داشتند.
گرچه فلسطینیان از سلاحها و تجهیزات زنگ زده و از کار افتاده ارسالی از سوی دولتهای عربی، مصایب فراوانی متحمل شدند، ولی برای مدتی نسبتاً مدید، رعب و وحشت فراوانی در دل یهودیان افکندند و به رغم عدم توازن قوا میان آنان و صهیونیستها، توانستند تا زمان ورود ارتش کشورهای عربی، 82 % از اراضی فلسطین را از تصرّف صهیونیستها که از حمایتهای ویژهی انگلیسیها برخوردار بودند، حفظ کنند.
اما دخالت ارتش کشورهای هفتگانهی عربی، یعنی مصر، اردن، عراق، سوریه، لبنان، عربستان و یمن، در این ماجرا، خود قصهای اندوهبار و شرمآور بود.
صرفنظر از بیکفایتی و عدم تعهّد زمامداران این کشورها، بسیاری از این دولتها در جریان جنگ جهانی دوم و پس از آن، درگیر کسب استقلال و بازسازی نظام سیاسی کشور خود بودند و آمادگی لازم را برای ورود در حلّ بحران فلسطین نداشتند.
لبنان در سال 1943 به استقلال دست یافت و سوریه در سال 1945م مستقل شد و عراق و اردن نیز همچنان تحت قیمومت و حکومت سرپرستی انگلیس قرار داشت و کانال سوئز هم در اشغال دولت بریتانیا بود. از این رو، ورود غیر جدّی و وضعیّت متزلزل این کشورها در جنگ 1948م، یک مصیبت بزرگ به شمار میآمد.
زیرا ارتش عرب:
1. تعداد نفراتش از 24 هزار تجاوز نمیکرد، در حالی که یهودیان برخوردار از هفتاد هزار رزمندهی آموزش دیده بودند.(1)
2. از نظم و انسجام لازم برخوردار نبود.
3. منطقه و موقعیت سوقالجیشی را به درستی نمیشناخت.
4. سلاحهایش عموماً فرسوده و آسیبدیده بود «به گونهای که گاه سلاحی به هنگام شلیک در دست حامل سلاح منفجر میشد».(2)
5. به جای مسلّح ساختن فلسطینیان، گاه آنان را خلع سلاح میکردند.
6. ادارهی کل قوای آن با ارتش اردن بود که تحت فرماندهی «گلوپ پاشا»ی انگلیسی قرار داشت و از پنجاه افسر عملیّاتی در این ارتش، 45 نفر آنها انگلیسی بودند!
در این جنگ، حماسهآفرینیهای ملت فلسطین و دلاوریهای جوانان داوطلب کشورهای اسلامی بسی خیرکننده و تأثیرگذار بود؛ اما دریغا که سرسپردگی و خیانت و غفلت رهبران سیاسی، مجاهدت این نیروهای مؤمن و مخلص را بیاثر میساخت.
شهید حسنالبناء رهبر جمعیت اخوانالمسلمین، حدود ده هزار نفر از جوانان داوطلب این گروه را در مصر، آمادهی بسیج برای دفاع از حریم فلسطین کرد؛ اما دولت مصر، عرصه را بر آنان تنگ ساخت و اجازهی اعزام بیش از چند صد نفر را نداد؛ ولی همین تعداد محدود، صحنههای بدیعی از شهامت و ایثار و نبرد را در اراضی فلسطین به نمایش گذاردند. گفتنی است که پس از بازگشت آنان به مصر، همگی دستگیر شده و راهی زندان شدند و تشکیلات اخوانالمسلمین منحل اعلام شد و یک سال بعد (در یازدهم فوریهی 1949م) شیخ حسنالبناء نیز ترور شده و به شهادت رسید.
نقشهی عملیّاتی ارتش کشورهای عربی آن بود که با نیروهای سوریه، لبنان، عراق و اردن، حملههای خود را از چند محور در شمال آغاز کرده و در منطقهی «العفولة» در قلب فلسطین به یک دیگر ملحق شوند و با پیشروی به سوی ساحل مدیترانه، ارتباط قوای صهیونیستی را از هم گسیخته و سپس در عسقلان و مجدل، به رزمندگان مصری که از محور جنوب، عملیات خود را آغاز کردهاند، بپیوندند.
اما در این لشکرکشی نمایشی «مصر تنها به اعزام یک تیپ نظامی بسنده کرد و برخی دیگر مانند عربستان و یمن، تنها با اعزام سیصد رزمنده، به صورت نمادین شرکت نمودند، ارتش اردن که به طور مستقیم تحت فرماندهی انگلیس قرار داشت، با پیشروی یک کیلومتر، بلافاصله دستور عقبنشینی تا ده کیلومتر را دریافت میکرد».(3)
هر آن، که ارتش مصر، آن هم با اسلحهی کهنه و پوسیده و زنگ زدهی انگلیسی، که پس از پایان جنگ دوم جهانی به مصر، اردن و عراق فروخته شده بود پیشروی میکرد، فرماندهی مصر، ژنرال محمد نجیب با پیام تلفنی از فاروق، دستور عقبنشینی میگرفت. و هر لحظه که نیروهای عراق پیشروی میکردند، از نوری سعید به فرماندهی سپاه عراق، ژنرال عبدالکریم قاسم، دستور عقبنشینی میرسید.(4)
از سوی دیگر امیر عبدالله، شاه اردن و نخستوزیر وی، توفیق بوالهدی، پنهانی با صهیونیستها توافق کرده بودند که ساحل غربی رود اردن از آنِ اردن و بقیهی فلسطین متعلق به صهیونیستها باشد!
اما شایان یادآوری است که برخلاف همهی کاستیها و خیانتهای موجود، سربازان و رزمندگان داوطلب مسلمان، در این جنگ، چنان از خود رشادت و صلابت نشان دادند که صهیونیست ها به اجبار عقبنشینی کردند و تل آویو، این دژ حفاظت شده و پایتخت اعلام شدهی رژیم صهیونیستی، در معرض محاصره و سقوط قرار گرفت.
از این رو، بلافاصله انگلیس و آمریکا که بر خلاف انتظار، وضع صهیونیستها را بسیار خطرناک میدیدند، ضمن آن که اتحادیهی عرب را برای اعلام آتش بس و انجام مذاکره و گفتوگو،تحت فشار قرار دادند، از شورای امنیت نیز خواستند تا با صدور قطعنامهای، نسبت به برقراری آتشبس اقدام نماید.
شورای امنیت بیدرنگ قطعنامهی آتشبس را صادر کرد! اما اتحادیهی کشورهای عرب، خود را بر سر یک دو راهی بزرگ دید:
«پیروزی قطعی بر یهود» و یا «قبول آتشبس».
این جا بود که با پذیرش آتشبس، صفحهی تاریکی در سوابق عملکرد خویش، بر جای نهاد.
بدین ترتیب، نخستین آتشبس، از روز یازدهم ژوئن، به مدت چهار هفته، به اجرا گزارده شد.
این قطعنامه، طرفین درگیر را ملزم میساخت که در طول دورهی آتشبس، از تحکیم مواضع و نقل و انتقال و تقویت نیروهای خود امتناع ورزند. حتی آن دسته از مهاجران یهودی که به سن خدمت سربازی رسیده بودند، جز با موافقت ویژهی میانجی بینالمللی، حقّ ورود به خال فلسطین را نیافتند.(5)
گرچه کُنت برنادوت، فرستادهی سازمان ملل، طرفین نزاع را برای رعایت شرایط آتشبس سوگند داد (!) اما طی این مدت، صهیونیستها به طور محرمانه به تمدید قوا و جمعآوری ساز و برگ نظامی و جذب افراد آموزشدیده پرداختند. آنان بدون سر و صدا و دور از چشم اعراب، انواع سلاحهای سبک و سنگین و هواپیماهای جنگی را از اروپا و آمریکا گرد آوردند و بندر حیفا را که پس از خروج قوای انگلیس به اشغال خود درآورده بودند، به عنوان دروازهای مطمئن برای ورود همهی آن چه بدان نیاز داشتند، به کار گرفتند.
اما از آن سوی، اعراب ضمن رعایت مفاد قطعنامه، با تماس و گفتوگوهای مکرّر با کُنت برنادوت، نمایندهی سازمان ملل، حسن نیّت خود را نسبت به برقراری صلح نشان میدادند!
در نهم ژوئیهی 1948م، با به سر آمدن مهلت آتشبس، ناگهان جنگ با حملههای هوایی رژیم صهیونیستی به شهرهای قاهره، دمشق و عمان آغاز شد.
در مرحلهی پیشین جنگ، صهیونیستها هواپیمای جنگی نداشتند، اما این بار حملههای هوایی آنها، اعراب را به کلی غافلگیر ساخت و ناچار به عقبنشینی و دفاع از حریم کشورهای خود شدند.
در این حملهها، رژیم اشغالگر، بخشهای جدیدی از زمینهای فلسطین را به اشغال خود درآورد و صدها هزار فلسطینی دیگر را از سرزمینهای خویش آواره ساخت.
شورای امنیت در پانزدهم ژوئیه قطعنامهی دیگری مبنی بر آتش بس مجدّد صادر کرد که طرفین بدان رضا دادند؛ اما در طول مدت آتشبس، رژیم صهیونیستی هم چون گذشته به تقویت نیرو و تحکیم مواضع و گردآوری تجهیزات نظامی جدید و تصرّف بخشهای تازهای در شمال فلسطین و تمام منطقهی بئرسَبع و النقب در جنوب پرداخت.
در این جا اشارهای کوتاه به ترور نمایندهی سازمان ملل به دست صهیونیستها، خالی از فایده نیست. پس از آن که کنت فولک برنادوت (Comte Folke Bernadotte) از سوی سازمان ملل به عنوان میانجی و ناظر بینالمللی در قضیهی فلسطین تعیین شد، در گزارش خود چنین آورد:
این بر خلاف اصول اولیه- سازمان ملل- است که قربانیان بیگناه، از بازگشت به کشورشان منع شوند. در حالی که سیل مهاجران یهودی به فلسطین در جریان است. این امر موجب میشود که مهاجران مزبور جایگزین اعراب آوارهای شوند که طی قرون متمادی ریشه در این سرزمین داشتهاند.
برنادوت در گزارش خود، همچنین به یورش بیرحمانهی صهیونیستها علیه روستاهایی اشاره کرده بود که هیچ دلیلی برای انجام عملیات نظامی دیده نمیشد.
این گزارش در شانزدهم سپتامبر 1948م تهیه شد و در روز بعد هفدهم سپتامبر کنت برنادوت همراه با دستیار فرانسوی خود سرو (Serot) در بخش اشغالی قدس، ترور شده و به قتل رسید.
رژیم اشغالگر، تحت فشار افکار عمومی جهان، ناتان فریدمن- ایلین، فرماندهی گروه شترن را دستگیر و به پنج سال زندان محکوم ساخت؛ ولی چندی نگذشت که او را آزاد کرد و وی در سال 1950م به نمایندگی پارلمان اسرائیل برگزیده شد!
در ژوئیهی 1971م، باروخ نادل (رهبر گروه شترن در سال 1948م) افتخار کرد که حکم ترور برنادوت و دستیارانش را او صادر کرده بوده است.(6)
باری، سرانجام در شانزدهم نوامبر 1948م، به موجب قطعنامهی دیگری از سوی شورای امنیت سازمان ملل، کشورهای مصر، لبنان، اردن، و سوریه موافقت کردند که مذاکرات جداگانهای با آنان و رژیم صهیونیستی، زیر نظر دکتر بنچ، نمایندهی سازمان ملل که جایگزین برنادوت شده بود، به منظور برقراری آتشبس دایمی، به عمل آید.
با پیروزی رژیم صهیونیستی در جنگ 1948م، این رژیم نوپا، خود را با دو مشکل اساسی روبهرو میدید: نخست آن که صدها هزار فلسطینی مقیم اصلی این سرزمین، نمیتوانستند در برابر دولت یهود که حقوق ایشان را زیر پا نهاده و سرزمین آنان را اشغال کرده بود، آرام و بدونعکسالعمل باقی بمانند.
دوم این که فلسطینیان در عمل، مالک 93% از اراضی این سرزمین بودند، و این امر مانع بزرگی برای تحقق «اسرائیل بزرگ» به شمار میآمد.
به همین جهت رهبران دینی یهود، به موجب تعالیم تورات(7)، قائل به اخراج همهی فلسطینیان از سرزمینهایشان و راندن آنها به خارج از فلسطین بودند.
ولی در نگاه دیگر صهیونیستها، راه حلّ نهایی مشکل فلسطین عبارت بود از:
اخراج دستهجمعی، قتل عام و ترورهای سازمان یافته.
در این میان، فلسطینیانی که پدران و اجدادشان، نسلبهنسل در این سرزمین زاده شده و زیسته بودند، در محاصرهی باندهای مسلّح اسرائیلی قرار گرفته و به خارج از فلسطین رانده شدند. این آوارگان، که به آنها اعلام شده بود هرگز حق بازگشت به سرزمین خویش را ندارند، اجازهی همراه داشتن چیزی جز لباسهای تنشان را نداشتند و کسانی هم که از ترکخانههای خود امتناع ورزیدند، به دست نیروهای نظامی اسرائیلی کشته شده و از پای درآمدند.
بدین ترتیب، انجام رفتارهای وحشیانه و خشونتآمیز بر ضدّ فلسطینیها، بخشی از راهبردهای سیاسی- نظامی اسرائیل قرار گرفت.
با اعلان تأسیس دولت صهیونیستی، از بازگشت حدود 630 هزار نفر زن و مرد و کودک فلسطینی به مزارع و خانههایشان ممانعت به عمل آمد و تنها 170 هزار فلسطینی در داخل اراضی اشغالی باقی ماند بود.
گفتنی است موشه شارت (شرتوک) (Moshe Sharett- Shertok)، اولین وزیر امور خارجه و دومین نخستوزیر رژیم صهیونیستی، طی یادداشتهای خصوصی خود، در فاصلهی نهم اکتبر 1953 تا 28 نوامبر 1957م، بسیاری از حقایق پوشیده و پشت پردهی سیاستهای رژیم اشغالگر را ثبت و ضبط نموده است.
چون این یادداشتها بر خلاف بسیاری از «یادداشتهای خصوصی»، به منظور چاپ و نشر، تدوین نشده بود، از این رو، احتمال هر گونه خدشه و مبالغهای در محتوای آن منتفی است.
یادداشتهای موشه شارت، برخلاف فشار شدید حکومت اسرائیل برای جلوگیری از انتشار و یا سانسور آن، سرانجام به طور کامل و بدون تصرّف، از سوی یعقوب شارت، پسر موشه شارت، در هشت مجلد، مشتمل بر 2400 صفحه به زبان عبری در اسرائیل انتشار یافت.
در سال 1980م، یک ایتالیایی فلسطینیالاصل، به نام لیویا روکاچ (Livia Rocach)، با همکاری دختر وزیر کشور کابینه ی شارت، کتابی با عنوان تروریسم مقدس اسرائیل(8) با تکیه بر کمتر از یک صدم یادداشتهای شارت، به زبان انگلیسی تألیف و توسط انجمن فارغالتحصیلان عرب دانشگاههای آمریکا، منتشر گردید.
کتاب مزبور، با عنوان فوق، در سال 1365، به وسیلهی مرتضی اسعدی به فارسی ترجمه و منتشر شد.
انتشار این یادداشتها، بسیاری از نقشههای تکان دهنده، جنایتبار و خشونتآمیز رژیم صهیونیستی را در طی حدود چهار سال، یعنی حساسترین سالهای پس از اشغال سرزمین فلسطین، افشا کرده است.
باری، چنین بود که حلقههای زنجیرهی توطئهی بینالمللی برای تشکیل رژیم غاصب فلسطین، کامل گردید و در گام بعد، این رژیم به عضویت سازمان ملل نیز پذیرفته شد و چون خنجری خونآلود، در قلب نقشهی کشورهای اسلامی، جای گرفت.
بدین ترتیب، یهودیانی که طی قرون متمادی، در نهایت ذلّت و حقارت، در اعماق دخمههای سیاه و متعفّن «گتو» می زیستند و انواع محرومیتها و ظلم و شکنجه و تحقیر و آوارگی را متحمّل میشدند، پس از آن که چرخهی درِ روزگار بر پاشنهی مرادشان چرخید و اهداف سیاستهای استعماری قدرتهای جهان، با مصالح و منافع آنان همسو و همآهنگ گردید، و در شعاع گرم شعلهی ثروت و قدرت، جان گرفتند و حیاتی تازه یافتند، ناگهان عقدههای چند هزار سالهی متراکم و مدفون در اعماق جانشان، از آستین جنبش صهیونیسم بیرون آمد و انتقام همهی آن چه در طی قرنها در مغرب زمین بر آنان رفته بود، از فلسطینیان بیگناه و مستضعفی ستاندند(9) که در همان دوران عسرت و آوارگی تاریخ یهود، از هیچگونه مهماننوازی و همدلی و کمک نسبت به ایشان، دریغ نورزیده بودند!
پی نوشت ها :
1- این در حالی بود که رژیم صهیونیستی بعدها شایع ساخت: «یک اسرائیل کوچک بر ارتِش تمام کشورهای عربی که با عِدّه و عُدّهای چند برابر دشمن به میدان آمده بودند، پیروز شد!».
2- محسن محمد صالح، القضیة الفلسطینیة خلیفاتها و تطوراتها حتّی سنة 2001/م، ص 74.
3- یوسی میلمان، الاسرائیلیون الجدد، ترجمهی مالک فاضل البدیری، ص 4.
4- عبدالصاحب یادگاری، صد سال پا به پای حوادث در خاورمیانهی عربی، ص 94.
5- ر.ک: مجید صفا تاج، ماجرای فلسطین و اسرائیل ،ص 201.
6- برای آگاهی از جزئیات ترور برنادوت، ر.ک: ایمن العلوی، جاسوسی اسرائیل زیر ذرهبین، ترجمهی محمد جعفر سعدیان، ص 213- 221.
7- در تورات، سفر یوشع، فصل 23، جملههای 12-13، چنین آمده است:
«ولی اگر از خدا روگردان شده، با افراد این قومها که هنوز در میان شما هستند، دوست شوید و از آنها زن بگیرید و به آنها زن بدهید، مطمئن باشید که خدا این قومها را از سرزمینتان بیرون نخواهد راند؛ بلکه آنها دامی برای پاهای شما، تازیانهای برای پشت شما، و خاری در چشم شما خواهند بود و شما عاقبت در زمین نیکویی که خداوند، خدایتان به شما داده است، هلاک خواهید شد.»
در سفر تثنیه، فصل 20، جملههای 10-16، نیز چنین میخوانیم:
«هنگامی که به شهری نزدیک میشوید تا با آن بجنگید، نخست به مردم آن جا فرصت دهید خود را تسلیم کنند. اگر آنها دروازههای شهر را به روی شما باز کردند، وارد شهر بشوید و مردم آنجا را اسیر کرده، به خدمت خود بگیرید؛ ولی اگر تسلیم نشدند، شهر را محاصره کنید، هنگامی که خداوند، خدایتان آن شهر را به شما داد، همهی مردان آن را از بین ببرید؛ ولی زنها و بچهها و گاوها و گوسفندها و هر چه را که در شهر باشد میتوانید برای خود نگه دارید … این دستورات فقط شامل شهرهای دوردست میباشد و نه شهرهایی که در خود سرزمین موعود هستند. در شهرهای داخل مرزهای سرزمین موعود، هیچ کس را نباید زنده بگذارید، هر موجود زندهای را از بین ببرید.»
8- Israel's Sacred Terrorism
9- جلال آل احمد مینویسد: «رفتاری که دیروز نازیها با یهود کردند، امروز یهود به کمک وجدان ناراحت اروپا و آمریکا دارد با اعراب میکند.»
به مناسبت این که نازیسم- این گل سرسبد تمدّن بورژوازی غرب- شش میلیون یهودی فلک زده را در آن کورههای آدمپزی ریخت، امروز دو سه میلیون عربهای فلسطین و غزّه و غرب اردن، باید در حمایت سرمایه داران و ال استریت و بانک روچیلد کشته و آواره بشوند. و چون حضرات روشنفکران اروپایی در جنایتهای هیلتر شریک بودهاند، و در همان ساعت دم بر نیاورده بودهاند، حالا به همان یهودیها در خاورمیانه، سرپل دادهاند تا ملل مصر و سوریه و الجزایر و عراق شلّاق بخورند و دیگر خیال مبارزهی ضد استعمار غرب را در سر نپرورند و دیگر کانال سوئز را رو به ملل متمدّن نبندند! (ر.ک: جلال آل احمد، سفر به ولایت عزرائیل، ص 89-90).