ابعاد و ارکان تحلیل سیاسی (3)

یکی از نکاتی که در تحلیل سیاسی باید مدنظر باشد، حفظ هویت ملی و اسلامی است. باید همواره هویت دینی، فرهنگی و ملی در مواضع و تحلیل ها مدنظر قرار گیرد. این مسئله حائز اهمیت است که در تشریح و بیان یک تحلیل سیاسی، از
چهارشنبه، 20 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ابعاد و ارکان تحلیل سیاسی (3)
 ابعاد و ارکان تحلیل سیاسی(3)

نویسنده: حسن روحانی




 

زیر عنوان

انفجارهای آمریکا، تحلیل سیاسی و منافع ملی جمهوری اسلامی ایران

حفظ هویت فرهنگی-سیاسی

یکی از نکاتی که در تحلیل سیاسی باید مدنظر باشد، حفظ هویت ملی و اسلامی است. باید همواره هویت دینی، فرهنگی و ملی در مواضع و تحلیل ها مدنظر قرار گیرد. این مسئله حائز اهمیت است که در تشریح و بیان یک تحلیل سیاسی، از یاد نبریم که تعلق به چه ملت و تاریخی داریم، دارای چه شناسنامه ای هستیم و سوابق فرهنگی ما چه بوده است و از چه محیط و جامعه ای سخن می گوییم؟ گاهی ممکن است جوّی در سطح جهانی حاکم شود که جوّ رعب و ارعاب و یا جوّ تطمیع و شرایط وسوسه انگیز باشد و ما را وادار کند که سوابق، هویت، تاریخ، فرهنگ و ویژگی های خود را از یاد ببریم. خط قرمزها، ویژگی های ملی، انقلابی و فرهنگی و همه امتیازاتی را که از آنِ یک ملت بوده است، ‌با مواضع و تحلیل های ناصحیح خدشه دار کنیم و از اهداف و اصولمان فاصله بگیریم. برعکس هم می توان در چارچوب اصول، ضمن بیان مواضع صحیح و حساب شده، هویت ملی را نیز تقویت کرد. (1)
به عنوان نمونه در حوادث اخیر و موضع گیری ها و تحلیل های مسئولین نظام، خوشبختانه هویت سیاسی، فرهنگی، ملی و انقلابی مان در تحلیل های سیاسی و اتخاذ مواضع، به خوبی مورد توجه قرار گرفت. یکی از نکات مهمی که همواره عنصر ارزشمند موضع نظام ما بوده، ‌استقلال در مواضع و ممتاز بودنِ آنها از سیاست های متداول و معمولی سایر کشورهاست. همواره در موضع گیری های سیاسی بین موضع گیری جمهوری اسلامی ایران با موضع گیری های سایر کشورها تفاوت های روشنی بوده و همیشه مواضع ایران دارای یک، ‌یا چند نقطه امتیاز بوده است. در این حادثه هم تاکنون نقاط امتیاز فراوانی در مواضع مسئولین نظام دیده می شود و در ادامه نیز باید چنین باشد. در موضع گیری های مسئولین ما همیشه خط استقلال و عدم دنباله روی از سیاست های رایج، یک مشخصه مهم سیاست خارجی ما بوده است.
مواضع کشورمان همواره روشن و برخاسته از مبانی و اصول تعریف شده نظام بوده است. برای مثال در همین ماجرا، عزم حتمی جمهوری اسلامی ایران برای مبارزه با تروریسم به عنوان یک جهاد و جنگ مقدس و در عین حال، مخالفت با رهبری امریکا در مسئله مبارزه جهانی با تروریسم و جلوگیری از هرگونه سوء استفاده امریکا از این ماجرا، یک موضع منحصر به فرد کشورمان بوده است. معمولاً کشورهایی که با تروریسم مخالفت کرده اند، در برابر سیاست های امریکا موضع تسلیم داشته اند. موضع شفاف علیه تروریسم و همزمان علیه امریکا، ویژه نظام اسلامی ما بوده است. محکوم کردن حمله نظامی به کشور افغانستان و همزمان مخالفت نسبت به اعمال و شیوه های طالبان و مخالفت با سلطه این گروه بر کشور افغانستان، نمونه دیگری از مواضع مستقل و ممتاز نظام ما بوده است. معمولاً کشورها با طالبان مخالفت کردند، ولی جرئت محکوم کردن امریکا را نداشتند. بسیاری از کشورهای اسلامی در حادثه افغانستان کاملاً سکوت کردند. موضع قاطع علیه جنگ و علیه طالبان ویژه ایران بوده است. در واقع همیشه موضع ما با بسیاری از کشورهای جهان تفاوت های بنیادی و اصولی داشته است. ما کشوری بودیم که از قبل، نسبت به حمله امریکا به افغانستان با بیان صریح مخالفت کردیم و پس از حمله هم آن را با صراحت محکوم نمودیم. در عین حال با سلطه طالبان، ‌با شیوه حکومت طالبانی و با اسلام طالبانی هیچ وقت موافق نبودیم و همیشه مخالفت خودمان را اعلام کرده ایم.
در بحث تروریسم هم مبارزه با تروریسم را به عنوان یک وظیفه اسلامی و اخلاقی خود می دانیم و در طول 23 سال، ‌با تروریسم جنگیده ایم و باز هم به مبارزه و جنگ با تروریسم ادامه خواهیم داد، ضمن اینکه هیچ گاه رهبری امریکا را در هیچ موضوعی نپذیرفته ایم. یک علت اساسی مخالفت کشورمان با نظم نوین در طول دهه گذشته نیز مسئله رهبری امریکا بوده است. بنابراین مواضع ایران همیشه دارای یک استقلال و امتیاز ویژه ای بوده است. این اصل ارزشمند را همواره باید پاس بداریم. دنباله رو قدرت شدن و برای منافع زودگذر دست از اصول برداشتن، برازنده نظام اسلامی ما نیست.
نکته دیگری که همواره عنصر اصلی هویت فرهنگ ملی ما محسوب می شود، ظلم ستیزی، ‌عدالتخواهی و حمایت از مظلومین و محرومین می باشد. مردم ایران به دلیل خصایص و ویژگی های اخلاقی و ملی خود و همچنین به دلیل مذهب تشیع، همواره ظالم ستیز بوده و افتخار حمایت از مظلوم و محروم را داشته اند. حتی برخی از مورخین علت پذیرش مذهب شیعه از طرف مردم ایران را عدالتخواهی و ظلم ستیزی ایرانیان می دانند. مردم ما همواره در برابر زورگویی و برتری طلبی و استکبار حساسیت داشته اند.
انطباق مواضع سیاسی و تحلیل ها بر فضای روحی مردم کشورمان می تواند مواضع را برای مردم ما دلنشین تر نماید. مردم کشورمان با روح لطیف و قلب مهربان از یک طرف و روحیه مقاومت و کبرستیزی از طرف دیگر نمی توانند حمله یک کشور قدرتمند و زورگو مثل امریکا را علیه مردم مظلوم و محروم افغانستان که سال هاست گرفتار جنگ و درگیری داخلی هستند، بپذیرند. بر فرض که عملیات انتحاری در امریکا توسط بن لادن طراحی شده باشد و سران طالبان هم حامی بن لادن باشند، این امر دلیل بر عملیات گسترده هوایی و موشکی امریکا علیه ملت و کشور افغانستان نمی شود. بی تردید در این عملیات بیشترین خسارت ها بر مردم بی دفاع افغانستان وارد خواهد شد. ویرانی منازل، مدارس، بیمارستان ها، فرودگاه ها، پل ها و جاده ها و کشته شدن زنان، کودکان و مردم بی گناه از آثار و تبعات قطعی این عملیات خواهد بود. آیا پاسخ کشته شدن مردم بی دفاع در نیویورک، کشتن مردم بی پناه و جنگ زده و بی گناه افغانستان است؟! هیچ منطقی نمی تواند این سبعیت را بپذیرد. اگر هیچ مسئولی هم موضعی نگرفته باشد و هیچ تحلیلی نیز برای مردم بیان نشده باشد؛ مردم، با وجدان پاک خود این گونه اعمال ددمنشانه را در محکمه وجدان و در پیشگاه عقل، محکوم می دانند.
نکته دیگری که باید به عنوان یک اصل همواره مورد مراعات باشد، حفظ یکپارچگی و اتخاذ موضع واحد از سوی مسئولین، احزاب و جناح های مختلف است. در جهت گیری ها، تبلیغات و رفتار سیاسی نباید هیچ گونه دوگانگی و اختلافی در فضای محیط داخلی یا فضای بین المللی احساس شود. دو جریانی شدن و استفاده دشمن از شکاف و اختلاف می تواند تلاش جمهوری اسلامی ایران را در زمینه دفع تهدیدات احتمالی و همچنین بهره گیری از فرصت ها با مشکلات فراوانی مواجه سازد. در فضای اختلاف و دوگانگی تأمین منافع ملی امکان پذیر نخواهد بود. همواره اصل تأمین منافع ملی باید به عنوان یک اصل محوری در همه فعالیت های منطقه ای و بین المللی مدنظر قرار گیرد. باید این مسئله مهم را همواره در نظر داشت که در فضای اختلاف و دعوای داخلی، کسب هیچ یک از منافع ما در فضای بین المللی امکان پذیر نخواهد بود. اختلافات، ما را در موضع ضعف قرار می دهد و بی تردید در شرایط ضعف ما و قدرت دیگران چیزی نصیب ما نخواهد شد. مردم ما هم همواره از اختلاف و دودستگی رنج می برند و از آن نفرت دارند، از طرفی در فضای اختلاف داخلی، هیچ گوشی هم در جهان، شنوای حرف ها و تحلیل های ما نخواهد بود.
مسئله دیگری که جزو هویت ملی و سیاسی ماست، ‌مواضع اصولی و منطقی است. مردم ما، مردمی فرهنگ دوست، عالم و با بهره هوشی بالاتر از متوسط هستند و به هیچ بهانه ای علاقه ای ندارند که سخن غیرمنطقی و بدون استدلال بشنوند. هرگونه تحلیلی که مبانی و نتیجه آن غیرمنطقی باشد، مورد قبول افکار عمومی نخواهد بود. ما در زمینه بحث مبارزه با تروریسم معتقدیم قبل از شروع مبارزه جهانی با تروریسم، باید کشورهای جهان نسبت به اصول و پایه هایی که مقدمه لازم آن محسوب می شود، به توافق دست یابند. اولین قدم، تعریف تروریسم و عمل تروریستی است که روشن شود چه اعمالی تروریستی محسوب می شود و چه اعمالی مبارزه آزادی بخش و دفاع مشروع می باشند. تفاوت های این دو کدام است؟ بی تردید اگر کشوری مورد تجاوز اشغالگر قرار گیرد، ‌مبارزه برای آزادی سرزمین و وطن ولو با انفجار، ترور و عملیات انتحاری، دفاع مشروع تلقی می شود. البته مرزبندی دقیق بین این دو نیاز به تعریف های دقیق و مشخصی دارد. می توان بر نمونه های روشن تکیه کرد. برای مثال، کوبیدن هواپیمای مسافربری به یک ساختمان در نیویورک عملی تروریستی، ‌و جهاد مردم فلسطین و مبارزه گروه هایی چون حزب الله لبنان و جهاد اسلامی و حماس، دفاع مشروع محسوب می شوند. از طرف دیگر مبارزه با تروریسم نیازمند شناخت ریشه های آن و از بین بردن عوامل اصلی به وجود آورنده تروریسم است. بی عدالتی، تبعیض، فقر، دخالت های نابجا در امور کشورهای دیگر، دیکتاتوری و تک محوری در اداره جهان، رفتارهای تبعیض آمیز مراجع بین المللی و قدرت های جهانی از جمله عوامل ریشه ای تروریسم است. در تحلیل مسائل سیاسی هر مقدار سخنان ما منطقی و منطبق بر اصول و عقل پسند بر مبنای خردگرایی باشد، تأثیر آن در جامعه ایران بیشتر است؛ زیرا مردم ما از طریق سخنان بی منطق، شعاری و احساسی، ‌اقناع نمی شنوند و اگر هم سخنی احساسی در کوتاه مدت اثری داشته باشد، در بلندمدت محکوم به شکست است. بنابراین در بیان مواضعمان همواره هویت ملی ما که در طول قرن ها ساخته شده است، باید حفظ شود. از طرف دیگر هویت انقلابی- سیاسی ما که در طول بیست و سه سال گذشته ساخته شده است، نباید به دلیل یک حادثه یا یک مسئله و جوّ به وجود آمده در محیط بین المللی، ‌از دست برود. بی هویتی و تغییر ماهیت در برابر فضای موجود و تسلیم شدن در برابر تهدیدهای دشمن، عامل تحقیر یک ملت است.

منافع حیاتی

مسئله دیگر در تحلیل سیاسی، تبیین مسائل بین المللی و اتخاذ مواضع، حفظ منافع ملی به ویژه حفظ منافع حیاتی است. حراست از این منافع همواره باید به عنوان مهم ترین هدف مدنظر باشد. متأسفانه در برخی از شرایط ممکن است بعضی از مواضع و یا تحلیل ها، نوعی تهدید برای امنیت ملی ما محسوب شود، که پرهیز از آن یک ضرورت است. حفظ منافع حیاتی به ویژه امنیت ملی، یک اصل مهم برای همه رسانه ها و تریبون هاست، ‌که باید دقیقاً این اصل را مورد مراعات قرار دهند. به ویژه اگر سخن یا موضعی، امنیت ملی ما را تهدید کند، یک خط قرمز برای همه محسوب می شود. در همه کشورها بدون استثنا، مراعات خطوط قرمز و توجه به منافع و مصالح ملی الزامی است. بازی کردن با امنیت ملی یا منافع ملی خیانتی نابخشودنی محسوب می شود. در همین ماجرای اخیر، مواضع حساب ناشده و تحلیل های احساسی می توانست برای امنیت ملی ما خطرناک باشد که خوشبختانه همه تریبون ها و رسانه ها و مسئولین توجه خوبی به این مسئله داشتند. در اینجا، به دو مورد از مواردی که در این شرایط می تواند برای منافع حیاتی کشور به ویژه امنیت ملی ما خطرناک باشد، ‌اشاره می کنم:
1. هرگونه موافقت با اعمال تروریستی و تروریسم و هر نوع حمایت از گروه تروریستی می تواند برای ما دردسرآفرین و خطرناک باشد، ضمن آنکه حمایت از اعمال تروریستی اساساً خلاف موازین و مبانی اسلام و فرهنگ ملی ما نیز می باشد. ما باید تروریسم را در همه تریبون ها با شفافیت تمام و قاطعانه محکوم کنیم. این مسئله قابل مسامحه و شوخی بردار نیست. این مسائل به امنیت ملی ما مربوط می شود. مخالفت و مبارزه با تروریسم یک اصل محوری است. خوشبختانه جمهوری اسلامی ایران جزو اولین کشورهایی بود که چند ساعت بعد از حادثه 11 سپتامبر، آن را در بالاترین سطح محکوم کرد و با خانواده قربانیان اظهار همدردی نمود. همه رسانه های ما هم از ساعات اولیه حادثه، چارچوب ها را مراعات کردند. هیچ کس حق ندارد به دلیل اینکه با سیاست های دولت امریکا مخالف است، از یک حادثه تروریستی زشت، خوشحال باشد؛ یا در محکومیت حادثه تردید کند. نباید رفتار ناشایست دولت امریکا نسبت به کشورهای مستقل را با زندگی مردم عادی امریکا مخلوط کنیم. اگر نتوانیم این مسائل را به خوبی تفکیک کنیم، چهره نظام را مخدوش خواهیم کرد.
بنابراین مخالفت با تروریسم برای ما یک اصل است و هرگونه حمایت یا رضایت از اعمال تروریستی محکوم است و برای امنیت ملی خطرناک خواهد بود؛ البته تروریسم به معنا و مفهومی که ما می پذیریم و ترسیم می کنیم، ‌هر چند حادثه 11 سپتامبر در افکار عمومی جهان و از دیدگاه دولت ها از مصادیق اجتماعی اعمال تروریستی است.
2. وقتی از دیدگاه سازمان ملل، حرکتی برای مبارزه با تروریسم بر اساس قطعنامه های لازم الاجرا شروع می شود؛ کارشکنی با آن خطرناک است. البته اظهارنظر اشکالی ندارد. هر کس می تواند نظرخود را اعلام کند و بگوید این شیوه را نمی پسندد یا قبول ندارد. کما اینکه حمله به افغانستان هم در چارچوب مصوبه ای از شورای امنیت آغاز شده و دبیرکل هم این حمله را دفاع از خود دانسته و تأیید کرده است؛ در عین حال هیچ اشکالی ندارد که ما نپذیریم و حمله افغانستان را غیرقابل قبول بدانیم و یا حتی محکوم کنیم. اما ایجاد مانع و تخریب عملیات می تواند برای امنیت ملی ما خطرناک باشد. مخالفت نظری با مصوبه سازمان ملل متحد قابل قبول است، اما مخالفت عملی و عملیات تخریبی می تواند امنیت ما را در معرض تهدید قرار دهد. یا اگر مصوبات شورای امنیت سازمان ملل بر اساس فصل هفتم منشور ملل متحد تصویب شود، این مصوبات برای تمام کشورها لازم الاتباع است و اگر کشوری با این مصوبات مخالفت کند، شورای امنیت سازمان ملل می تواند برای آن کشور، مجازات تعیین کند. ممکن است این مجازات، اقتصادی یا سیاسی و یا حتی مجازات بالاتری از طریق قوه قهریه باشد.
قطعنامه 1373 که شورای امنیت در تاریخ 6/ 7/ 1380 به تصویب رساند، مصوبه ای لازم الاجراست و باید نسبت به اجرای آن برنامه ریزی کنیم. البته قبلاً شورای امنیت دو قطعنامه دیگر، ‌قطعنامه 1269 و قطعنامه 1368 هم تصویب کرده بود. ولی قطعنامه، 1373، قطعنامه مفصّلی است و وظایف زیادی را برای دولت ها مشخص نموده است. در این قطعنامه، مسئله رضایت به اعمال تروریستی را هم ممنوع و بر قطعنامه 1189 سال 1998 تأکید می کند که در آن قطعنامه چنین آمده است:« تمامی کشورها وظیفه دارند از سازماندهی، ‌تحریک، ‌حمایت یا مشارکت در اعمال تروریستی در کشورهای دیگر یا رضایت دادن به انجام این گونه فعالیت های سازمان یافته در قلمروشان خودداری نمایند. »در این قطعنامه از تعبیر acquiesce استفاده شده است که به معنای موافقت یا رضایت است.
در قطعنامه 1373، هرگونه تأمین مالی برای اعمال تروریستی ممنوع می شود و دولت ها را موظف می کند که اموال و دارایی اشخاصی را که در اعمال تروریستی شرکت می کنند یا این اعمال را تسهیل می نمایند، مسدود نمایند. همچنین مبادله اطلاعات بین کشورها، پناه ندادن تروریست ها در قلمروشان و تدوین قوانینی در کشور که این گونه اعمال را جنایی محسوب نماید، الزامی شناخته شده است. در این قطعنامه از همه دولت ها می خواهد که تا 90 روز از تاریخ تصویب قطعنامه، اقداماتی را که در اجرای این قطعنامه در پیش گرفته اند، گزارش نمایند. این قطعنامه بر اساس فصل هفتم منشور ملل متحد تصویب شده که برای همه کشورها لازم الاجراست. در واقع فصل هفتم منشور، اقدام در موارد تهدید علیه صلح، ‌نقض صلح و تجاوز است و در مواقعی که تهدیدی علیه صلح باشد، برای حفظ صلح یا اعاده صلح و امنیت بین المللی، اقداماتی را برای کشورها الزامی می کند. در این فصل، در مواقع ضروری استفاده شورای امنیت از نیروی هوایی، دریایی و زمینی برای حفظ یا اعاده صلح و امنیت نیز پیش بینی شده است.
در این گونه قطعنامه ها کشورها باید همکاری کنند. نمی توان در برابر این گونه قطعنامه ها بی تفاوت بود و یا مخالفت کرد. تحلیل و موضع گیری به گونه ای که به مفهوم ایستادگی و مخالفت با این قبیل قطعنامه ها باشد، ‌می تواند برای امنیت ملی ما مخاطره آمیز باشد. البته مخاطب روشن این قطعنامه ها، گروه هایی مانند سازمان«القاعده» و یا منافقین نیز هستند که ما باید بتوانیم از این قطعنامه علیه کشورهایی که به آنها پناه داده اند و یا به آنها کمک می کنند، استفاده کنیم. البته این قطعنامه ممکن است مشکلاتی را هم برای کشورهای مستقل و گروه های آزادی بخش به وجود آورد. در یک جمله می توان گفت در ‌آینده مسیر همواری پیش روی ما نیست و باید با دقت و حساب شده حرکت نماییم.
تذکر این نکته هم ضروری است که نوع موضع گیری افراد و تریبون های مختلف متفاوت است. حتی موضع گیری مسئولین اجرایی با مسئولین قوه مقننه و قضائیه هم یکسان نیست. عمدتاً موضع گیری مقام رهبری، ریاست جمهور و وزیرخارجه در مسائل سیاسی بسیار اهمیت دارد و به نوعی موضع نظام تلقی می شود. حتی موضع گیری بقیه وزرا هم حساسیت وزیرخارجه را ندارد. قطعاً موضع نماینده مجلس یا یک مقام قضایی در مباحث سیاسی خیلی مورد توجه قرار نمی گیرد. در زمینه رسانه ها، رسانه ملی مهم است، یعنی وضع رادیو و تلویزیون دولتی و روزنامه ها متفاوت است. تریبون های نیمه رسمی مثل نماز جمعه به مقدار زیادی آزادی عمل دارند. البته نه اینکه به همان نحو که وزیرخارجه موظف است در موضع گیری ها همه اصول را مراعات کند، خطیب جمعه هم همان دقت را باید داشته باشد، ولی در مجموع، خطوط قرمزی وجود دارد که باید همه افرادی که از تریبون های عمومی استفاده می کنند، آنها را رعایت کنند.

خطر سوءاستفاده امریکا از شرایط موجود

در مسیر آینده ممکن است مشکلاتی پیش روی داشته باشیم که یا برای ما یا برای دوستان ما باشد. نسبت به آینده فلسطین نگرانی هایی وجود دارد؛ گرچه در روزهای اخیر، ‌غرب نسبت به فلسطین، به ظاهر قدری انعطاف نشان داده است. رئیس جمهوری امریکا اعلام کرد که دولت مستقل فلسطین را قبول داریم و معتقدیم باید دولت مستقل فلسطینی تشکیل شود. این سخنی بود که امریکایی ها هیچ وقت حاضر نبودند آن را رسماً اعلام کنند. چندی قبل مشاور امنیت ملی بوش اعلام کرده بود که «حل بحران خاورمیانه همان گونه که تجربه نشان داده است، نیاز به معجزه دارد. رؤسای جمهور سابق امریکا که به بحران نزدیک شدند، جز اینکه انگشتان خود را بسوزانند، کار دیگری نتوانستند انجام دهند. بوش خود را صانع معجزات نمی داند که یک قطعه سنگ را به تکه نانی تبدیل کند، همچنین وی نمی خواهد انگشتانش را بسوزاند». همان گونه که ملاحظه می کنید، قبل از این حادثه، ‌سیاست امریکا چراغ سبز کامل به دولت اسرائیل برای ادامه جنایات بود، ولی پس از حادثه 11 سپتامبر لحن ها کاملاً عوض شده است. حتی لحن خود اسرائیل هم کمی عوض شده است. (2) سخنان دیروز وزیرخارجه اسرائیل با گذشته کاملاً متفاوت بود و اعتراف کرد که اگر برای حل و فصل مسائل فلسطین فکری نشود، منطقه با معضلات پیچیده ای مواجه خواهد شد. البته علی رغم تغییر لحن و گفتار، در عمل نه امریکا و نه اسرائیل قدمی برنداشته اند. خطر آن است که همانند همه تحولات منطقه باز هم سر فلسطینی ها کلاه بگذارند. در ماجرای جنگ دوم خلیج فارس دیدید که پایان آن سرازیر شدن میلیاردها دلار پول به اسرائیل، تشکیل کنفرانس مادرید، موافقت نامه صلح بین اسرائیل و اردن و برقراری روابط سیاسی- اقتصادی شش کشور عرب با اسرائیل و در نهایت قرارداد اُسلو بود که همه آنها به نفع اسرائیل تمام شد.
البته ما از این فضا باید استفاده کنیم و با کمک کشورهای اسلامی این حقیقت را روشن سازیم که مبارزات حماس، جهاد اسلامی و حزب الله لبنان، جهاد و جنگ مقدس و از دیدگاه حقوقی، دفاع مشروع است و طبق اصول منشور ملل متحد اقدامات آنها کاملاً صحیح و قابل دفاع است و باید مورد حمایت کشورها قرار گیرد. اینها برای احقاق حقوق خود و برای آزادی سرزمین اشغال شده خودشان می جنگند. حداقل شورای امنیت نسبت به سرزمین اشغالی سال 1967 قطعنامه روشنی دارد، حتی خود بیت المقدس هم جزو سرزمین اشغالی سال 1967 می باشد؛ گرچه شورای امنیت نسبت به سرزمین های اشغالی قبل از سال 1967 هم قطعنامه هایی دارد. این مسئله مهمی است که در این مقطع نباید گذاشت که اسرائیل و امریکا علیه آینده فلسطین، ‌سوءاستفاده کنند؛ آن گونه که امریکایی ها در جنگ دوم خلیج فارس- جنگ عراق و کویت-سوء استفاده کردند. یکی از مهم ترین اهدافی که امریکا از سال 1973 دنبال می کرد، یعنی تسلط کامل بر منطقه خلیج فارس و نفت این منطقه، در جنگ دوم خلیج فارس به دست آورد. تحریم نفتی کشورهای عربی در سال 1973 جهت فشار بر غرب در رابطه با مسئله اسرائیل، ضربه مهمی بر سیاست خارجی امریکا بود و امریکا از آن تاریخ در پی جدایی کامل بین کشورهای عربی خلیج فارس با کشورهای عربی منطقه ساحل مدیترانه(سوریه، فلسطین، لبنان و مصر) بود و این بدین معناست که موضوع نفت باید از مسئله منازعه اعراب و اسرائیل جدا باشد و امریکا این کار را در عمل انجام داد، یعنی تجزیه و قطع ارتباط کشورهای شورای همکاری خلیج فارس با بقیه دنیای عرب. با پیاده شدن نیروهای امریکا در ساحل جنوبی خلیج فارس و تمرکز آنها در کشورهای شورای همکاری خلیج فارس بدون هیچ گونه اعتراضی از جانب کشورهای عربی، این هدف مهم برای غرب تحقق یافت و این بزرگ ترین هدیه امریکا به اسرائیل و گرفتن بزرگ ترین اهرم فشار از دست ملت فلسطین بود.
تقاضای جمهوری اسلامی ایران برای تشکیل کنفرانس فوق العاده کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی در سطح وزرای خارجه- که فردا این کنفرانس در دوحه تشکیل خواهد شد- به همین منظور بوده است که ما بتوانیم از حقوق فلسطینی ها و مسئله انتفاضه دفاع کنیم. بنابراین راه آینده، راه همواری نیست. بی تردید امریکا فقط به افغانستان اکتفا نمی کند. امریکایی ها به صراحت اعلام کردند که گروه های تروریستی در 60 کشور جهان فعالیت دارند و باید با همه آنها مبارزه کنند. به خصوص اگر امریکا در افغانستان پیروزی ملموسی به دست نیاورد، ‌برای افکار عمومی داخل امریکا، ناچار است به کشور دیگری حمله کند. ممکن است امریکایی ها به کشورهای موردنظر اولتیماتوم هایی بدهند که مثلاً به دلیل فلان اقدام یا حمایت از فلان طرح، این افراد را باید تحویل ما بدهید یا محاکمه کنید و سپس بهانه لازم برای حمله به دست بیاورند. با اشاره به چند مورد روشن می شود که اهداف امریکا و لحن قلدرمآبانه امریکا چگونه است:
ویلیام بیرنز، معاون وزیرخارجه امریکا در مسائل خاورمیانه، با حضور دو معاون دیگر و اکثر سفرای کشورهای عرب در واشینگتن، روز جمعه 23/ 6/ 1380، یعنی دقیقاً سه روز بعد از حادثه، نشستی داشتند. روزنامه نیویورک تایمز در این خصوص نوشت بیرنز به سفرای عرب جزئیاتی از نامه های ارسالی به کشورهایشان را اطلاع داد که شامل هفت بند می باشد که واشینگتن آنها را برای پیوستن به ائتلاف علیه تروریسم مهم می داند. این هفت بند بدین شرح است:
1. دستگیری تروریست های حاضر در کشورتان و محاکمه آنها؛
2. جلوگیری از تحرک تروریست ها از کشورتان به دیگر کشورها؛
3. مطلع کردن شرکای دیگر در جامعه جهانی از اطلاعات خود پیرامون تروریست ها؛
4. تحویل دادن یا اخراج کردن کسانی که به علت انجام جرایم تحت تعقیب هستند و تحویل آنها به کشورهای تعقیب کننده( که این بند بسیار مهم است)؛
5. سخن گفتن با قدرت علیه تروریسم بدون در نظر گرفتن اهداف اعلام شده آنها؛ این بند، احتمالاً اشاره به گروه های جهادی فلسطینی است، چون می گوید هدف، اهمیتی ندارد. حتی اگر هدف، درست و مقدس باشد، اعمال خشونت آمیز محکوم است.
6. حمایت از اقدامات بین المللی برای مبارزه با تروریسم در سازمان ملل و محافل بین المللی دیگر؛
7. پایان دادن به هرگونه مسامحه کاری با کشورها یا رژیم هایی که از تروریسم حمایت می کنند.
بعضی از سفرای عرب این درخواست ها را به عنوان اعلام جنگی دانستند که امریکا علیه تروریست ها انجام خواهد داد، که از افغانستان آغاز شده و قطعاً در آنجا پایان نخواهد یافت. بیرنز به مبارزه با تروریسم به وسیله تشکیل ائتلاف بین المللی تأکید کرد و گفت: این اولویت های ضروری امریکا به شمار می رود و باید این کشورها در ائتلاف شرکت کنند و کشورهای عرب باید پیام های تسلیت و همبستگی را در عمل علیه تروریسم نشان دهند. وی در اشاره به سخنان مسئولین عرب پیرامون شتاب نکردن و حل ریشه ای مسئله تروریسم گفت: امریکایی ها در حال حاضر وارد این مقوله نمی شوند و به بعضی از طرح های اعراب که می گویند بیایید در قدم نخست معنی تروریسم را تعریف کنیم، نمی پردازد. من به اینها نصیحت می کنم که در ابتدا به ائتلاف جهانی بپیوندند و سپس مسائلی را که مهم می دانند، مطرح کنند. برخی از سفرا به ضرورت مشخص کردن تروریسم و تعریف آن به عنوان قتل عمد اشاره کردند و گفتند که باید این مسئله شامل کشورها و سازمان ها نیز باشد(اشاره به رژیم صهیونیستی) ولی بیرنز با مواضع سفرای عرب مخالفت کرد و گفت امریکا بر مواضع و درخواست های خود از کشورهای عرب اصرار دارد و مسائل را پیگیری خواهد کرد. (3)
لحن امریکا نسبت به کشورهای عربی مشخص است که چگونه آمرانه و از موضع بالا و بدون اعتناء به نظرات آنها صورت گرفته است. از همین نمونه می توان فهمید که امریکایی ها اهداف فراوانی را به بهانه ماجرای 11 سپتامبر دنبال خواهند کرد. اگر کشورهای مستقل به استقلال و حاکمیت و منافع ملی نیندیشند، خود امریکا قدم به قدم جلو خواهد آمد.

ضرورت همراه بودن افکار عمومی با مواضع مسئولین

در بحث امنیت ملی چهار اصل مهم مورد توجه است که پایه های اساسی این بحث را تشکیل می دهد:« تهدید»، «آسیب پذیری»، «فرصت» و «قدرت». این چهار مسئله، اساس بحث امنیت ملی است. (4)
ما باید تهدیدات را کشف کنیم که چه قدرت ها یا شرایطی برای منافع ما تهدیدآمیز است تا قدرت لازم در برابر تهدیدات بالفعل و بالقوه را فراهم نماییم و آسیب پذیری های خود را درست بشناسیم. یعنی نقاط ضعف خود را که ممکن است تبدیل به تهدید شود، به خوبی مدنظر قرار دهیم و برای رفع آنها برنامه ریزی کنیم. همچنین باید از فرصت هایی که وجود دارد برای دستیابی به اهدافمان بهره برداری کنیم. فرصت ها را بشناسیم و از آنها به خوبی استفاده کنیم. برای حفظ امنیت همواره باید تهدیدات را بشناسیم و برای رفع و دفع آنها در فکر افزایش قدرت باشیم. در اینجا تنها به یک بخش از قدرت ملی اشاره می کنم.
بی تردید در عصر ما، یک بخش از قدرت ملی که قابل ملاحظه و دارای اهمیت است، افکار عمومی است. شاید بتوان گفت مهم ترین قدرت در جهان امروز، نظر مردم، حضور مردم و حمایت مردم است. هر برنامه و طرح و هر موضع و عملی را اگر افکار عمومی نپذیرد، منجر به شکست خواهد شد. در مسائل بین المللی حتی به افکار عمومی در سطح جهان نیز نیاز داریم. توجه به افکار عمومی و نظر اکثریت مردم، مهم ترین پایه هر حرکت و قوی ترین عامل مؤثر برای پیروزی است. اگر در مسئله مهمی موضع گیری کنیم، این موضع گیری را باید برای مردم خودمان توضیح دهیم و تبیین نماییم تا مردم نسبت به آن قانع باشند. در حوادث اخیر هم باید به این اصل توجه کنیم. باید دید در مواضعی که مسئولین نظام می گیرند، آیا افکار عمومی مردم پشتیبان آن است یا نه؟ ما باید برای دستیابی به نظرات مردم، از نظرسنجی های دقیق استفاده کنیم. نسبت به حوادث اخیر به نتایج یک نظرسنجی در قبل از حمله امریکا به افغانستان اشاره می کنم. (5) البته این نظرسنجی در شهر تهران انجام شده است. پاسخ مردم تهران به سؤالات نشان می دهد که باید نسبت به افکار عمومی مردم بیشتر کار کنیم.
در این نظرسنجی از مردم سؤال شده است که عاملان اصلی این حادثه چه کسانی بوده اند؟ 43 درصد مردم گفته اند گروه های ناراضی داخل امریکا این کار را کرده اند. 23 درصد مردم گفته اند عامل انفجار، صهیونیست ها بوده اند. 10 درصد گفته اند، بن لادن مقصر است. 22 درصد مردم هم گفته اند نمی دانیم یا اظهارنظری نکرده اند(6). رقم 22 درصد که اعلام نظر نکرده اند، حائز اهمیت و به این مفهوم است که مردم ما نیازمند تبیین و تحلیل بیشتری نسبت به این مسئله هستند.
در بخش دیگری از این نظرسنجی از مردم در مورد موضع گیری جمهوری اسلامی ایران نسبت به حوادث اخیر امریکا سؤال شده است. 28درصد مردم گفته اند کاملاً با موضع گیری مسئولین موافق اند. 26 درصد به طور نسبی موافق بودند. بنابراین موافقین 54 درصد بودند. 8 درصد هم مخالف بودند. در حالی که یک سوم پاسخگویان یعنی 33 درصد در برابر مواضع مقامات جمهوری اسلامی ایران بی نظر بودند. (7) این رقم اخیر بسیار مهم است و به ما اعلام می کند که روش تبلیغات ما دارای ایراد و اشکال است، چون یک سوم مردم ما به هر دلیلی قانع نیستند. امروز شرایط جامعه ما، شرایط پانزده و یا حتی ده سال قبل نیست. ما باید با استدلال و منطق، مردم خود را قانع کنیم، باید با مردم حرف بزنیم، با آنها ارتباط برقرار کنیم و سخن آنها را بشنویم. اینکه در یک موضع گیری بسیار مهم بین المللی فقط 54 درصد مردم موافق اند و 33 درصد مردم بی نظر، نشان آن است که رابطه مناسب و تنگاتنگی بین مردم و مسئولین وجود ندارد و باید در این زمینه برنامه ریزی شود.
در بخش دیگر این نظرسنجی در مورد حمله نظامی امریکا به افغانستان سؤال شده است. 55 درصد مردم کاملاً مخالف حمله بودند، 14 درصد به طور نسبی مخالف بودند، 17 درصد اعلام کرده اند که نظری ندارند و حدود 12 درصد هم موافق حمله امریکا به افغانستان بوده اند(8). این نظرسنجی بسیار حائز اهمیت است. ممکن است فکر کنیم که صد در صد مردم یا لااقل نود درصد مردم ما با حمله امریکا به افغانستان مظلوم و بی پناه مخالف اند. همه مسئولین ما هم در این مسئله اتفاق نظر داشتند و آن را محکوم کردند؛ ولی 55درصد مردم قانع هستند و 45 درصد دیگر یا تردید دارند و یا موافق اند و یا حاضر نیستند نظری را اعلام کنند. البته این نظرسنجی مربوط به قبل از حمله امریکا و اعلام نظر مسئولین کشورمان بوده، ولی همین زمینه فکری مردم بسیار مهم است و نشان می دهد که باید برای آگاهی بیشتر افکار عمومی برنامه ریزی شود.
در بخش دیگری از این نظرسنجی سؤال شده است که آیا حمله نظامی امریکا به افغانستان بر امنیت ملی ما تأثیری دارد؟ در مجموع، 44 درصد مردم اعتقاد داشتند که در صورت حمله نظامی امریکا به افغانستان، امنیت ملی ایران به خطر خواهد افتاد. در برابر، 26 درصد چنین اعتقادی نداشتند. (9) این مسئله نیز بسیار مهم است، یعنی حدود نیمی از مردم ما احساس نگرانی می کنند. این نگرانی مهم است. این نگرانی در فعالیت اقتصادی، در قیمت ها و تورم، در سرمایه گذاری، در مسائل روانی و اجتماعی تأثیرگذار است. وظیفه ما رفع این نگرانی هاست. مخصوصاً اگر معتقدیم که این نگرانی ها بی مورد است. البته مردم ما در شرایط فعلی باید هوشیار باشند، هوشیاری با نگرانی متفاوت است.
در بخش دیگری از این نظرسنجی در پاسخ به این سؤال که اگر امریکا به افغانستان حمله کند، ایران باید چه موضعی اتخاذ کند، 52 درصد مردم معتقد بودند که موضع ایران باید بی طرفی باشد و فقط 29 درصد مردم گفته اند که باید حمله نظامی امریکا به افغانستان محکوم شود. (10) با توجه به اهمیت نظرسنجی، ما باید برنامه های تبلیغی خود را بر مبنای نظرسنجی ها سامان دهیم. از طریق نظرسنجی، در واقع سؤالات و ابهامات مردم برای ما روشن می شود و بر آن اساس می توان برای تبلیغات برنامه ریزی کرد. البته در این نظرسنجی، ‌مسئله «بی طرفی»مقداری مبهم است؛ که آیا مقصود مردم، بی طرفی در عمل است که در جنگ دخالت نکنیم یا بی طرفی در موضع گیری است. همچنین نظرسنجی قبل از اعلام موضع مسئولین بوده است که این مسئله نیز می تواند در نتیجه نظرسنجی تأثیرگذار باشد. در عین حال اینکه فقط 29 درصد مردم گفته اند که باید حمله را محکوم کنیم، بسیار هشداردهنده است. پیداست اینکه ما فکر می کنیم محکومیت امریکا یک امر بدیهی است، در نظر مردم ما این چنین نیست و این نکته بسیار مهمی است. فاصله نظر مردم با موضع نظام بسیار خطرناک و به این معناست که در مقام عمل، از حمایت کافی افکار عمومی برخوردار نیستیم. این نظرسنجی به ما می گوید حتی راجع به محکومیت امریکا در حمله نظامی به افغانستان باید کار تبلیغی و تحلیلی انجام بگیرد. ما باید در تمام مسائل مهم داخلی یا جهانی مردم خودمان را قانع کنیم. مردم باید با مسئولین باشند. اکثریت قاطع مردم باید موافق مواضع مسئولین نظام باشند. حتی نباید به نظر پنجاه و چند درصد اکتفا کرد، در مسائل مهم باید بیش از هفتاد درصد مردم با مسئولین موافق و نسبت به مسئله قانع باشند. بجاست یک بار دیگر این نکته را تکرار و تأکید کرد که از دید امنیت ملی بسیار مهم است که جوانان ما، نخبگان ما و اقشار مختلف مردم ما، نسبت به مسائل مهم اجتماعی و سیاسی اقناع شوند. تبیین و تشریح مسائل و تحلیل آنها باید به گونه ای باشد که اکثریت قاطع مردم ما با مواضع مسئولین نظام همراه باشند.

آرامش توأم با آمادگی

آخرین نکته ای که باید بر آن تأکید کرد، لزوم آمادگی و هوشیاری مردم کشورمان توأم با آرامش و عدم نگرانی است. البته این مسئله در بسیاری از مقاطع تاریخی صادق است. یعنی معمولاً تحلیل ها و مواضع ما باید چنین نتیجه ای را داشته باشد. مردم را برای خطرات احتمالی آماده کنیم، اما ایجاد ترس و نگرانی نکنیم. اگر کسی به مردم بگوید در ماه های آینده، امنیت ملی ما در خطر است، یا دشمن احتمالاً به ما حمله خواهد کرد، کاملاً تعبیر غلط و اشتباهی است. این گونه سخن گفتن جز ایجاد نگرانی و ترس در مردم هیچ اثر دیگری ندارد. ایجاد آمادگی باید به این صورت باشد که ما در وحدت و وفاق جامعه بکوشیم. هرچه اتحاد و انسجام بیشتر باشد، تهدید دشمن کمتر خواهد بود. باید فرهنگ ایستادگی و مقاومت و ایثار را ترویج کنیم. هر مقدار مردم مقاوم تر باشند و آمادگی آنها برای فداکاری بیشتر باشد، دشمن در انجام توطئه بیشتر تردید خواهد کرد. ولی اگر به مردم بگوییم اوضاع خطرناک است و باید آماده باشید، اثر این سخنان، نگرانی و ترس و ایجاد مشکلات در جامعه است و هیچ خاصیت مثبتی نخواهد داشت. اگر اثری داشته باشد، تورم، احتکار و آثار بد روانی در جامعه است.
اگر ماهیت امریکا را برای مردم تشریح و تبیین کنیم که تسلیم در برابر امریکا چگونه استقلال، عزت و حیثیت و آبروی جهانی ما را به خطر خواهد انداخت و چیزی هم نصیب مردم ما نخواهد شد؛ اگر برای مردم توضیح دهیم که اگر یک قدم در برابر دشمن کوتاه بیاییم، دشمن از ما عقب نشینی بیشتری را می خواهد و این عقب نشینی ها ادامه خواهد یافت تا در برابر دشمن تسلیم محض شویم و اگر «الف» را گفتیم باید تا «ی»برویم؛ مردم ما قانع می شوند. یک نمونه کوچک آن، لیبی است که در طول چند سال اخیر ده ها قدم عقب نشینی کرده و هنوز هم دشمن از او راضی نشده و امتیازی به او نداده است. کره شمالی، نمونه دیگر آن است. دولت خودگردان فلسطین هم از کنفرانس مادرید تا به امروز در حال عقب نشینی است. دشمن رنگ خاکستری را نمی پذیرد؛ یا سفید یا سیاه. دشمن نوکری موقت نمی پذیرد، نوکری دائم می خواهد. بنابراین اگر بتوانیم با ذکر شواهد متقن و مستندات و تاریخ دهه های گذشته، این مسائل را تبیین کنیم و مردم ما قانع شوند، این بالاترین آمادگی است. با عقب نشینی گورباچف در برابر غرب، آنها تا ذلت کامل ابرقدرت شوروی پیش رفتند، هنوز هم راضی نشده اند؛ مخصوصاً امریکای بعد از شکست ابرقدرت شرق، که کاملاً مست قدرت است. در این زمینه، جملات دیک چنی قابل توجه است که چگونه امریکای قبل از 11 سپتامبر را ترسیم می کند:« ایالات متحده امریکا در چنان وضع و موقعیتی قرار دارد که هیچ قدرتی در تاریخ نداشته است. پیروزی در جنگ سرد و فروپاشی شوروی موجب شد تا دیگر هیچ قدرتی رو در روی آمریکا قرار نداشته باشد و دیگر قدرت های مطرح، از جمله چین فاصله طولانی تا رسیدن به قدرت قابل توجه دارد و ژاپن در موقعیت فعلی این توان را ندارد و هم پیمانی آن با چین در آینده نزدیک بعید است. وحدت اروپای غربی هم در حال حاضر یک رؤیا محسوب می شود. بنابراین امریکا یک قدرت مطلق، یعنی تنها ابرقدرت جهان می باشد. »
از طرف دیگر باید به مردم اطمینان دهید که مقامات مسئول امنیتی کشور کاملاً مراقب اوضاع هستند. شورای عالی امنیت ملی، سپاه، ارتش، نیروی انتظامی، وزارت اطلاعات دارای آمادگی کامل هستند. هرچه مردم نسبت به مسئولین امنیت ملی، اعتماد بیشتری داشته باشند، آرامش بیشتری احساس خواهند کرد.
مسئله دیگری که توضیح آن برای مردم لازم است، اینکه امریکا کشور قدرتمندی است و از لحاظ تکنولوژی، قدرت نظامی و اقتصادی در بالاترین سطح قرار دارد، ولی این قدرت بدان مفهوم نیست که هر چه اراده کند، بشود. بلکه برعکس امریکا در اکثر توطئه های جهانی شکست خورده است. امریکا قبل از 11 سپتامبر، به هر چه می خواست، نرسید تا چه رسد به امریکای تحقیر شده بعد از 11 سپتامبر. امریکا خواست حکومت عراق را تغییر بدهد، آیا توانست؟ امریکا خواست ملت فلسطین را تسلیم کند، آیا توانست؟ امریکا خواست انقلاب اسلامی ایران را سرنگون کند، آیا توانست؟ امریکا خواست در سومالی اراده خود را تحمیل کند، آیا توانست؟ امریکا سال هاست که می خواهد کاسترو را سرنگون کند، آیا توانست؟ امریکا خواست ملت ویتنام را به تسلیم بکشاند، آیا توانست؟
بیشتر تصمیماتی که امریکا در سرکوب ملت ها و جنبش های آزادی بخش اتخاذ کرده، ناموفق بوده است. این چنین نیست که امریکا هر چه تصمیم بگیرد، بتواند انجام دهد. حتی نسبت به افغانستان هم این چنین نخواهد شد که به همه اهداف خود دست پیدا کند.
نکته مهم دیگر اینکه امریکا در حرکت های جهانی نیاز به همراهی کشورها، یعنی نیاز به ائتلاف جهانی دارد. همچنین نیازمند موافقت افکار عمومی داخلی و جهانی است. بنابراین ادامه راه امریکا که مبارزه ده ساله اعلام کرده اند، به آسانی نخواهد بود. آیا در این مبارزه ده ساله، اروپایی ها و متحدین امریکا هم موافق اند؟ امریکا نسبت به افغانستان، طالبان و بن لادن توانسته است یک نوع ائتلافی را به وجود آورد، ولی در ادامه راه آیا می تواند این ائتلاف را برای مدت طولانی حفظ کند؟ امریکا اگر بخواهد بعد از افغانستان به عراق حمله کند، آیا این ائتلاف باقی می ماند؟ قطعاً در حمله به عراق، کشورهای روسیه، چین و حتی فرانسه از ائتلاف خارج خواهند شد و بسیاری از کشورهای عربی و اسلامی مخالفت خواهند کرد.
البته امریکا مایل است طرح های موردنظر خود را اجرا کند، اما بسیاری از آنها جزو آرزوها و آمال است و امکان عملی شدن آنها وجود ندارد. به صراحت می توان گفت، امریکایی ها مایل اند از این فرصت استفاده کنند و تمام خرده حساب ها را در این منطقه و سایر مناطق جهان تصفیه کنند. می خواهند همه معضلات کهنه را حل و فصل نمایند، ولی این یک خواب و خیال است. آیا می توانند؟ ممکن است نسبت به ایران هم برنامه هایی داشته باشند، ولی آیا قادرند؟ قطعاً نمی توانند. البته به شرط آنکه همه ما به وظایف خود عمل کنیم و همه توان خود را به کار گیریم. دیپلماسی ما باید فعال شود. نیروهای مسلح، نیروهای امنیتی و اطلاعاتی ما باید آماده و هوشیار باشند. در داخل کشور باید وفاق، همدلی، همبستگی، ‌مقاومت، ایثار و آمادگی برای فداکاری را به نمایش گذاشته باشیم. اگر همه ما به وظیفه خود عمل کنیم، قطعاً خطری ما را تهدید نخواهد کرد.
بنابراین برای آمادگی مردم باید کار بسیار ظریفی انجام گیرد. همه شما که در خطابه و بیان استاد هستید، هم باید مردم را برای روزهای مبادا هوشیار و آماده نگه دارید و هم نباید مردم را بترسانید. باید مردم زندگی عادی و روزمره خودشان را ادامه دهند، اما در عین حال، هوشیاری و بیداری لازم هم به مردم داده شود، تا اگر خدای ناکرده در روزهای آینده معضلی پیش آمد، بتوان به راحتی از آن عبور کرد. خوشبختانه همه مسئولین کشور به وظایف خود آشنا و آگاه هستند و در مجموع، تحرکات نظام در این مقطع بسیار خوب و مناسب بوده است. اگر در آینده احساس خطری شود، البته در آن شرایط باید مردم ما هم از واقعیت ها آگاه شوند. ما نگران مردم افغانستان هستیم و باید تلاش کنیم تا در افغانستان حکومت مردمی مناسبی استقرار یابد. همچنین بازسازی و بازگشت آوارگان افغانی اهمیت دارد. همچنین ما نگران فلسطین هستیم و باید تلاش کنیم تا این حوادث، به نفع اسرائیل تمام نشود.
بنابراین آنچه از ائمه جمعه به عنوان یک وظیفه از دید امنیت ملی توقع است، اینکه تلاش کنند مردم، همراه و پشتیبان مواضع نظام باشند، چون فاصله بین مردم و مسئولین بسیار خطرناک است. اگر مقامات مواضعی را اتخاذ کنند که مردم قانع نباشند و حمایت نکنند، علامت بسیار بدی است. همچنین مردم را برای شرایط آینده کشور و منطقه مهیا و آماده کنند، چون ممکن است راه ما در آینده، راه همواری نباشد. در عین حال هیچ گونه نگرانی نیز در مردم ایجاد نشود که واقعاً جای نگرانی هم وجود ندارد.

پی نوشت ها :

1. سمینار ائمه جمعه سراسر کشور، ائمه جمعه سراسر کشور، مجتمع امام خمینی، 17 مهر 1380.
2. NewYork Times,October25,2001,p. A21;and October,23,2001,p. A23
3. Financial Times,October29,2001,p. II
4. James Couloumbis and James Wolffe,International Relation:Power and Justice,New Jersey:Prentice Hall,1982,chapters4-5
5. این نظرسنجی توسط سازمان صدا و سیما در هفته اول مهر امسال(1380)انجام شده است.
6- توزیع پاسخگویان درباره عاملان این حوادث به تفکیک جنس(درصد)

کل

زن

مرد

پاسخ ها

43

44

41

گروه های ناراضی داخلی

23

16

31

صهیونیست ها

10

10

10

اسامه بن لادن

5/1

2

1

عراق

5/0

1

1

فلسطینی ها

22

27

16

اظهارنشده

100

100

100

درصد

746

421

325

فراوانی

             X2=30/31                                          Df=5                 Sig=0/00          
7- توزیع پاسخگویان درباره مواضع ایران به تفکیک جنس(درصد)


کل

زن

مرد

پاسخ ها

28

24

34

کاملاً موافقم

26

28

24

نسبتاً موافقم

33

37

28

نظری ندارم

5

3

6

نسبتاً مخالفم

3

2

4

کاملاً مخالفم

5

6

4

اظهارنشده

100

100

100

درصد

746

421

325

جمع

X2=17/00                                                                                         df=5              Sig=0/004         


8- نظر پاسخگویان درباره حمله نظامی به افغانستان

درصد

فراوانی

پاسخ ها

55

408

کاملاً مخالفم

14

103

نسبتاً مخالفم

17

128

نظری ندارم

5

51

نسبتاً موافقم

5

40

کاملاً موافقم

2

16

اظهارنشده

100

746

جمع

9- نظر پاسخگویان درباره احتمال به خطر افتادن امنیت ملی ایران


درصد

فراوانی

پاسخ ها

8

60

کاملاً

20

149

خیلی زیاد

16

123

زیاد

26

192

تا حدی

10

75

کم

8

58

خیلی کم

8

60

اصلاً

4

29

اظهارنشده

100

746

جمع

10- نظر پاسخگویان درباره موضع ایران در قبال حمله امریکا به افغانستان


درصد

فراوانی

پاسخ ها

52

391

اعلام بی طرفی

29

215

محکوم کردن حمله بدون دخالت نظامی

12

89

همکاری نظامی با افغانستان در مقابل امریکا

3

21

همکاری نظامی با امریکا در حمله به افغانستان

4

30

اظهار نشده

100

746

جمع


منبع :روحانی، حسن؛ (1388)، اندیشه های سیاسی اسلام، تهران: انتشارات کمیل، چاپ سوم 1391.


 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.