نویسنده: حسن روحانی
زیر عنوان
استراتژی جمهوری اسلامی ایران در برابر تهدیدات اخیر امریکاقدرت های غیرقابل تحمل
برای ارزیابی دقیق این تهدید، باید بدانیم که هم مفهوم امنیت ملی و نحوه نگاه امریکا به جهان بعد از 11 سپتامبر(20شهریور)و هم نقطه تحمل پذیری مردم امریکا کاملاً تغییر کرده است. به گفته وزیردفاع امریکا، از این پس وجود گروه های تروریستی برای آنها قابل تحمل نخواهد بود. واقعاً آستانه تحمل پذیری آنها تغییر کرده است. در گذشته، برای امریکایی ها و مسئولین آنها وجود بسیاری از حکومت ها و گروه ها قابل تحمل بود، ولی گویی امروز دیگر تحمل این گروه ها برای آنها ممکن نیست و می خواهند از این فرصت استفاده و کار را یکسره کنند. (1)مسئله دیگر اینکه امریکایی ها همیشه در تاریخ خودشان از جنگ جهانی دوم به این سو، در هر دهه ای، یک جنگ بزرگی را به راه انداخته اند که یا خودشان حضور داشته اند و یا خودشان بانی آن جنگ بوده اند: جنگ کره، جنگ ویتنام، حمایت آنها در جنگ عراق علیه ایران و بعد حضورشان در جنگ علیه ایران در سال های آخر جنگ، جنگی که در سال 1991 علیه عراق به راه انداختند، جنگ در منطقه بالکان، در کوزوو، بوسنی و بالاخره جنگ فعلی آنها در منطقه. اینکه از این جنگ ها چه هدفی دنبال می کنند، بحث دیگری است؛ اما نکته همان است که در استراتژی امنیت ملی امریکا به آن اشاره شده که تفوّق تکنولوژی نظامی و فنّاوری برتر امریکا در جهان باید برای همیشه حفظ شود. راه حفظ آن نیز این است که سلاح های جدید را در جنگ ها به کار برند و به نحوی مخارج تسلیحات را هم از کشورهای دیگر به دست آورند و سپس سلاح جدیدتری را مورد آزمایش قرار دهند.
نظامی گری امریکا
بعد از حادثه 11 سپتامبر، وزارت دفاع امریکا قراردادی با شرکت لاکهید که سازنده بسیاری از تسلیحات نظامی است، امضا کرد که در تاریخ امریکا بی سابقه بود. یک قرارداد 200 میلیارد دلاری با این شرکت منعقد نمود. البته قرارداد، 10 ساله، اما حجم قرارداد 200 میلیارد دلار است. یک قلم از آن، 3/000 فروند جنگنده مدرن F35 است که امریکایی ها می گویند قصد دارند این هواپیما را جایگزین سایر جنگنده های نسل گذشته نمایند. موشک های جدید و تجهیزات جدید نیز جزو همین قرارداد است. (2)این موارد نشان می دهد که امریکا در پی رهبری و سلطه بلامنازع در سطح جهان است، تا هیچ کس نتواند به رقابت با او برخیزد. حتی اروپا هم برای آنها غیرقابل تحمل شده است. درگذشته همیشه امریکایی ها اروپا را متحد خود می دانستند و در مسائل بین المللی با آنها مشورت می کردند و با لحن مناسب با اروپایی ها برخورد می کردند، ولی اکنون با لحن تند و نامناسب غرور اروپایی ها را می شکنند و به صراحت به آنها می گویند که حتی حق اظهارنظر هم ندارند. لحن پاول نسبت به وزیرخارجه فرانسه روشن است که گفت وزیرخارجه فرانسه قدرت فهم و درک مسائل جهانی را ندارد(3). امروزه به صراحت می گویند ما نیازی به حمایت اروپا نداریم. نیازی به همراهی اروپا نداریم. یا می گویند آنها مجبورند همراه ما باشند. (4) بدین ترتیب مشاهده می شود لحن کاملاً تغییر کرده است.
قطعنامه های اخیر شورای امنیت
از طرف دیگر، امریکا با چند قطعنامه اخیر شورای امنیت سازمان ملل، برای هرگونه حمله به کشوری با استناد به این قطعنامه ها، فرصت عمل یک جانبه را فراهم آورده است. اگر امریکا بخواهد به هر کشوری حمله کند، گویی نیازی نمی بیند که به شورای امنیت سازمان ملل مراجعه کند و قطعنامه جدیدی را در اختیار داشته باشد. قطعنامه 1373 را که قطعنامه مفصلی است، در مهر امسال در شورای امنیت گذراندند. تعبیرات کلی و قابل تأمل بسیاری در این قطعنامه هست که حتی رضایت به تروریسم را هم جرم تلقی کردند و گفته اند باید با آن برخورد شود. (5) کشوری که رضایت بدهد یا به هر نوعی حمایت کند، در این قطعنامه به عنوان کمک به تروریسم آمده است:« تحریک، حمایت یا مشارکت در اعمال تروریستی در کشورهای دیگر یا رضایت دادن به انجام این گونه فعالیت ها». حتی رضایت را هم مطرح کرده اند. شاید این تعبیر را از روایت« الراضی بفعل قوم کالداخل فیه معهم»(6)گرفته اند! در واقع تمام عناوینِ ممکن، در این قطعنامه آمده است: هر که حمایت مستقیم یا غیرمستقیم بکند، پول بدهد، پناه بدهد، امکانی بدهد، حق عبور از کشورش را بدهد و حق ترانزیت به تروریست ها بدهد.این قطعنامه ها دقیقاً 16 روز بعد از حادثه 20شهریور به تصویب رسیدند. در چنین شرایطی بود که امریکا هر آنچه می خواست، در این قطعنامه ها به تصویب رساند. بنابراین، با هر کشوری می توانند طبق این قطعنامه برخورد کنند؛ چه اینکه این قطعنامه، طبق فصل هفتم منشور تصویب شده و لازم الاجراست و اگر کشوری تخلف کند، می توان با قدرت نظامی با آن برخورد کرد و او را وادار به اجرا نمود. بدین ترتیب امریکا شرایط ویژه ای را هم از لحاظ بین المللی و هم وضع داخلی خود آماده و مهیا کرده است.
جمهوری اسلامی ایران؛ عامل تحقیر امریکا
امریکایی ها در طول 23 سال گذشته همواره ایران را به عنوان کشوری می دیدند که بخشی از منافع حیاتی امریکا در منطقه خاورمیانه را در دسترس دارد و می تواند آن را مورد تهدید قرار دهد. از طرف دیگر، عامل اصلی ناامنی و عدم امنیت اسرائیل را نیز ایران می دانند و این مسئله را به صراحت گفته اند و می گویند. از نظر آنها، تمام گروه هایی که در فلسطین فعالیت دارند و امنیت اسرائیل را تهدید می کنند، با ایران رابطه نزدیک دارند، ایران به آنها کمک و حتی تسلیحات آنها را تأمین می کند. (7) جمهوری اسلامی ایران را مولّد سیاست ضد امریکایی در دنیای اسلام می دانند و حتی این نکته را نیز بارها تصریح کرده اند که اساساً موج ضدآمریکایی در دنیا در دهه های اخیر(که الان در آغاز دهه سوم هستیم)توسط انقلاب اسلامی ایران به راه افتاده است. جمهوری اسلامی ایران را متهم می کنند که با همه تروریست های جهان در تماس است و به آنها کمک می کند و در پی تولید سلاح های کشتار جمعی است؛ و بالاخره جمهوری اسلامی ایران، کشوری است که امریکا را نه یک بار بلکه بارها در جهان تحقیر کرده و این مسئله هم برای امریکایی ها بسیار سنگین است. این نکته را به صراحت می گویند که پیروزی انقلاب اسلامی و ادامه آن یک تحقیر بزرگ برای آنان است. داستان گروگان گیری را یک تحقیر بزرگ تاریخی برای خود می دانند. این را که جنگ عراق علیه ایران را به راه انداختند و نتوانستند پیروز شوند، تحقیری دیگر برای خود می دانند. این را که حزب الله لبنان( که آن را وابسته به ایران می دانند)آنها را در سال 1982 از لبنان با ذلت بیرون کردند، تحقیر بزرگ برای خود می دانند و ده ها مورد دیگر. به هر حال در هر مقطعی که در سطح جهانی از جمهوری اسلامی ایران ضربه دیدند، آن ضربه را یک تحقیر بزرگ برای خود تلقی می کنند.امید امریکا به اختلافات داخلی
از طرف دیگر، امریکا احساس می کند شرایط داخلی ایران با گذشته کاملاً متفاوت است. این نکته را مسئولان امریکایی به صراحت بارها بیان کرده اند. نه تنها مسئولان ایرانی را به دو بخش منتخب و غیرمنتخب تقسیم می کنند(8)، بلکه اساساً می گویند برخلاف کشورهای دیگر منطقه که مردم منطقه از امریکا تنفر دارند، ولی دولت ها با آنها رابطه خوب دارند (مثل عربستان و کویت)؛ در داخل ایران مردم با امریکا خوب اند، ولی مسئولین با امریکا رابطه بدی دارند. شواهدی هم برای این ادعا می آورند. مصاحبه خبرنگاری با چند نفر از یک قشر خاص یا برگزاری یک تظاهرات کوچک در گوشه ای از کشور را به عنوان مدرک قرار می دهند. به هر حال می گویند که مردم ایران خواهان رابطه با امریکا و مسئولین جمهوری اسلامی ایران ضد امریکایی هسنتد. مسئله مهم تری که در چند سال اخیر مطرح می کنند، این است که داخل ایران یکپارچه نیست. جامعه ایران دارای گسل است و اگر جمعیت و جامعه ای دارای گسل و شکاف های بزرگ اجتماعی باشد، مبارزه با آن کشور کار مشکلی نیست و به آسانی می توان آن نظام را مورد تهدید قرار داد.یکی از نکاتی که امریکایی ها در استراتژی 25 ساله خود به آن اشاره کرده اند، این است که یک ارتش منظم و مجهز برای کشور کافی نیست؛ ارتش منظمی می تواند نقش خود را ایفا کند که محبوب مردم باشد و از طرف مردم به خوبی پشتیبانی شود(9). اینها معتقدند که در جمهوری اسلامی ایران، این اتحاد و وحدت وجود ندارد. بنابراین قدرت ملی ایران از دید امریکا تضعیف شده است. اما اینکه تاکنون امریکا به ایران حمله نکرده، به چه دلیلی بوده است؟ آیا به مردم ایران علاقه داشتند و فکر می کردند که حمله به ایران به مردم آسیب می رساند؟ و یا فکر می کردند عمل تجاوزکارانه خلاف اصول انسانی است؟ هیچ یک از اینها نیست، بلکه از قدرت ایران می ترسیدند. جز ترس، عامل دیگری نبوده است. عامل بازدارنده فقط قدرت است.
بی تردید افزایش قدرت ملی، مانع از هرگونه حمله امریکا به منافع کشورمان خواهد شد و برعکس ضعف قدرت ملی، مشوق اصلی برای حمله دشمن خواهد بود. اصل، قدرت است. اساس قدرت هم، ملت است. به ویژه برای نظامی مانند جمهوری اسلامی ایران که اساس قدرت، قدرت ملی و قدرت مردم است. قدرت مردم هم فقط در سایه وحدت، اتحاد، وفاق و یکپارچگی و رضامندی مردم از حکومت امکان پذیر است. تعبیر آنها این است که شرایط داخلی ایران، شرایط تنازع و تخاصم است و نهادهای اصلی حاکمیت رو در روی هم قرار گرفته اند و مردم ایران به همین دلیل نسبت به کارآمدی نظام تردید دارند یا به تعبیری کارآمدی نظام مورد قبول مردم نیست. از دیدگاه سیاسی، نظام غیرکارآمد نظام نامشروع تلقی می شود. بحث، بحث مشروعیت دینی نیست، از دید سیاسی، نظام ناکارآمد، نظام نامشروع است. لذا می گویند ایران در سال های اخیر با بحران مشروعیت مواجه شده است. در واقع مهم ترین مسئله ای که امروز برای امریکا مطرح است، این است که قدرت ملی ما از دید آنها تضعیف شده است. علاوه بر آنکه در سال های اخیر در برخی از مجلات، کتاب ها و روزنامه ها آنقدر به مبانی مشروعیت نظام خدشه وارد شده که ممکن است بخشی از اقشار تحصیل کرده و روشنفکر جامعه ما واقعاً در یک فضای مبهم و نامطمئنی قرار گرفته باشند. این مسائل نیز از دید امریکایی ها مخفی نیست.
استراتژی جمهوری اسلامی ایران در قبال تهدید آمریکا
در شرایط فعلی چگونه باید در برابر تهدید امریکا عمل کرد؟ خوشبختانه امروز نسبت به اصل استراتژی جمهوری اسلامی ایران در برابر امریکا هیچ اختلاف نظری در بین مسئولین عالی رتبه نظام وجود ندارد. در شورای عالی امنیت ملی هم یک نظر واحد وجود دارد. بر مبنای تجزیه و تحلیل صاحب نظران، تهدید آمریکا یک تهدید جدی است، اما این تهدید جدی، به معنی وقوع حتمی آن نیست. انجام این تهدید کاملاً به عمل ما بستگی دارد که ما چگونه عمل کنیم. اگر بتوانیم قدرت ملی خودمان را که تا حدودی صدمه دیده است، ترمیم کنیم، می توانیم جلوی حمله امریکا را بگیریم. یعنی اساساً با تقویت قدرت ملی، امریکا به ما حمله نخواهد کرد.مشخص است که امریکا برای صدمه زدن به یک مرکز اقتصادی به ما حمله نمی کند. تحلیل ما این نیست که امریکا به ما حمله می کند تا به اقتصاد ما صدمه بزند. به دلیل اینکه با این عمل، امریکا با خطرات و معضلات و مشکلات فراوانی مواجه خواهد شد. حمله به جمهوری اسلامی ایران برای امریکایی ها کار آسانی نیست. اینکه پرز در اسرائیل اعلام می کند که حزب الله لبنان 8/000موشک در اختیار دارد و می تواند به شهرهای ما حمله کند- حالا این ادعا راست یا دروغ و با هر نیت و با هر دلیلی اعلام شده باشد- نشان می دهد که حزب الله لبنان یک قدرت در منطقه است. حماس یک قدرت است. جهاد اسلامی یک قدرت است. بسیاری از گروه هایی که برای آزادی سرزمین خود و استقلال مبارزه می کنند، از لحاظ معنوی به جمهوری اسلامی ایران وابسته اند؛ به نظام جمهوری اسلامی ایران معتقدند؛ و اینجا را سرچشمه حرکت و انقلاب می دانند. امریکا نمی تواند به ما حمله کند، ولی امنیت اسرائیل به خطر نیفتد. برای امریکایی ها، امنیت اسرائیل چیزی شبیه امنیت خودشان و اساساً جزو امنیت داخلی خودشان است؛ هم به دلیل نفوذ لابی یهود در امریکا و هم به دلیل منافعی که در این منطقه دارند. حمله به جمهوری اسلامی ایران برای امریکایی ها ساده نیست، در حالی که نفت جهان از کنار سواحل ایران عبور می کند. علاوه بر امریکا، ژاپن، اروپا و بسیاری از کشورهای صنعتی نیز وابسته به نفت این منطقه هستند.
اینکه اروپایی ها با هر حمله در این منطقه مخالف اند، برای منافع خودشان است، نه به دلیل دلسوزی برای ما. آنها می دانند جمهوری اسلامی ایران تنها وسیله تنفس اروپا در این منطقه است. تنها وسیله ی تنفس روسیه در این منطقه هم، جمهوری اسلامی ایران است. امریکایی ها مناطق حساس جهان را از اروپایی ها گرفته اند و چیزی برای آنها باقی نمانده است. در خلیج فارس هم که مهم ترین منطقه نفت خیز جهان است و تا چند سال دیگر تنها مرکز صادرات نفت جهان خواهد بود، اروپا تقریباً پایگاه مهمی ندارد و همه امکانات منطقه در اختیار امریکاست. فضای تنفسی آنها جمهوری اسلامی ایران است. آنها نمی خواهند جمهوری اسلامی ایران، ضربه ببیند. حتی کشورهای عربی که ممکن است برخی از آنها مشکلاتی با ما داشته باشند، هیچ کدام نمی خواهند جمهوری اسلامی ایران صدمه ببیند. آنها می دانند سپر اصلی در برابر امریکا ایران است. اگر ایران نباشد، همه آنها را با یک اشاره می بلعند. تنفس آنها در سایه نظام جمهوری اسلامی ایران است. بنابراین، بسیاری از کشورها با حمله به ایران مخالف اند، زیرا وقتی جمهوری اسلامی ایران صدمه ببیند، منافع خودشان را در خطر می بینند.
بنابراین، امریکا در مجموع حاضر نیست برای ضربه به یک نقطه اقتصادی یا نظامی در ایران با این همه معضلات مواجه شود. امریکا وقتی به ایران حمله می کند که مطمئن باشد می تواند نظام اسلامی را تغییر دهد، در غیر این صورت حمله نخواهد کرد. البته مسئله تغییر نظام آنقدر برای امریکا مهم است که حاضر است هر هزینه ای را در این زمینه پرداخت کند. هر مقدار سرمایه گذاری، تسلیحات، امکانات و هرگونه تحمل مشکلات که لازم باشد، انجام خواهد داد تا بتواند به این هدف دست یابد.
استراتژی مقاومت و وحدت داخلی
اینکه امریکا می تواند نظام جمهوری اسلامی ایران را تغییر بدهد و یا نه، به مقدار تسلیحات و امکانات ما بستگی ندارد و به توان نیروهای مسلح و یا توان اقتصادی ما مربوط نمی شود. البته همه اینها در جای خود حائز اهمیت است، اما در این موضوع، تعیین کننده نیست. مسئله اساسی، وضع داخلی ماست. اگر جهان شاهد یک اتحاد و انسجام در وضع داخلی ما باشد، ما از این تهدید به حول و قوه الهی به خوبی عبور می کنیم و اگر خدای ناکرده همین انشقاق و اختلاف و رو در رو قرار گرفتن ها و آبروی این نهاد یا آن نهاد ریختن باشد، این تهدید تشدید و حتی عملی خواهد شد. ما معتقدیم تهدید زمانی عملی می شود که حمله امریکا با تنش داخلی گره بخورد، جنگ امریکا با شورش داخلی گره بخورد، اگر این دو با هم گره نخورند، نظام تغییر نمی کند. اگر امریکا به ده مرکز ما حمله کند، هر چند خسارت مادی به ما می زند و برای ما مشکل ایجاد می کند، اما مشکلی است که اگر در داخل اتحاد و انسجام باشد، مردم تحمل خواهند کرد و از این تهدید عبور خواهیم کرد.در مجموع، ما در برابر تهدید امریکا، دو نوع استراتژی بیشتر نمی توانیم داشته باشیم. استراتژی اول اینکه باید در برابر امریکا نرمش نشان دهیم، یعنی قدم به قدم شروع به عقب نشینی کنیم و هرچه امریکایی ها می گویند، اجرا کنیم. مورد به مورد باید هرچه می خواهند، اجرا کنیم تا در نهایت منجر به تسلیم جمهوری اسلامی ایران در برابر امریکا شود، که این به مفهوم تغییر ماهیت نظام است. اساس هویت این نظام، به استقلال است. والا اگر تبدیل به نظامی شود که در برابر دیگران تسلیم باشد و هر چه می گویند، مجری باشد که دیگر نظامی نیست که برای آن، این همه خون و شهید داده ایم و این همه امید مردم مسلمان جهان به آن گره خورده است. همه عظمت بر مبنای ایستادگی و استقلال بوده است. بنابراین، در نهایت به نقطه ای می رسیم که هیچ کس در این کشور تحمل نخواهد کرد و ناچاریم در یک نقطه روبروی امریکا بایستیم و لذا در آن نقطه، جنگ آغاز خواهد شد. یعنی هم چوب را خورده ایم و هم هویج را، هم تسلیم شده ایم و هم ابهت و عظمت ما از بین رفته است و هم یک روز بالاخره وارد جنگ خواهیم شد.
استراتژی دوم، استراتژی ایستادگی و مقاومت در برابر امریکاست. در استراتژی مقاومت بهترین راه، بازدارندگی است، یعنی ما باید کاری کنیم که مجموع تحرکات و فعالیت ما برای امریکا بازدارنده باشد. بازدارنده یعنی چه؟ یعنی امریکا جنگ علیه ایران را بسیار پرهزینه ببیند و این جنگ را بی نتیجه و یا کم نتیجه ارزیابی کند؛ در واقع در معادله هزینه-فایده، ضرر را بیشتر از فایده ببیند. اگر ما به این نقطه برسیم، امریکا به ما حمله نخواهد کرد. به دلیل اینکه آنها محاسبه خواهند کرد که این حمله چقدر ضرر و چقدر فایده دارد و به چه اهدافی می تواند برسند و بر آن مبنا حمله را طراحی خواهند کرد.
اصل بازدارندگی
بنابراین، استراتژی اساسی ما، استراتژی بازدارندگی است؛ همین استراتژی که امروز مورد تأیید مسئولین نظام است. به همین دلیل نیازی نیست که وضعیت کشور را بحرانی اعلام کنیم. نیازی نیست در کشور وضعیت فوق العاده و وضعیت اضطراری اعلام شود. البته استراتژی بازدارندگی، بخش های مختلفی دارد که باید به همه بخش ها عمل شود و به هم گره بخورد تا اثرگذار باشد. در واقع در داخل، باید قدرت سازی کنیم که اساس آن، مردم هستند. باید متحد و یکپارچه باشیم و اگر به یکپارچگی و اتحاد و انسجام برسیم، می توانیم قدرت بازدارندگی خود را در برابر امریکا احیا کنیم. همه باید محوریت رهبری انقلاب را بپذیریم. همه جریان ها و جناح های کشور در درون حاکمیت باید در کنار هم قرار گیرند. همه باید تهدید را جدی تلقی کنند. باید اختلافات را کنار گذاشت؛ حداقل برای دو سال آینده که بسیار حساس است، یعنی تا سال 2004 که سال انتخابات ریاست جمهوری امریکاست، باید همه اختلافات را منجمد کنیم و کنار بگذاریم. اگر دعوایی هست، باید آن را به نفع کل کشور کنار بگذاریم و بدانیم که امروز در رأسِ مسائل امنیت ملی ما، تهدیدات امریکاست و باید فقط به این مسئله مهم توجه کنیم.این نکته نیز برای همه جناح ها و گروه ها باید روشن باشد که در برابر تهدید امریکا همه ما یک سرنوشت داریم و سرنوشت ما مشترک است. امریکا نه این جناح را می خواهد و نه آن جناح را. بی تردید باید بدانیم که در فرایند تهاجم امریکا یک سرنوشت واحد در انتظار کشور است. آنها می خواهند نظام را تغییر بدهند. آنها این نظام را نمی خواهند، جمهوری اسلامی ایران را نمی خواهند، نه این جناح را و نه آن جناح را.
مسئله بعدی، اینکه ما ثقل قدرت را همچنان قدرت ملی می دانیم و احساس ما این است که علی رغم اینکه مردم ما ممکن است از برخی عملکردها نارضایتی داشته باشند، اما مردم ما آشتی پذیرند. مردم ما مدیریت پذیرند. مردم ما بیگانه ستیز هستند. مردم ما اسلام خواه هستند. اگر احساس کنند که کل نظام در خطر است، انقلاب در خطر است، کشور در خطر است، حاضر به فداکاری هستند. در واقع ما احساس می کنیم که باید به مردم خودمان حسن ظن داشته باشیم، همانطور که به رحمت خداوند نیز باید حسن ظن داشته باشیم و این دو حسن ظن می تواند مُنجی ما باشد. تکیه بر خداوند متعال و توکل به او، همچنین تکیه بر قدرت مردم می تواند منجی ما باشد و می توانیم از خطری که امروز با آن مواجه هستیم، عبور کنیم.
آخرین نکته، مسئله اعتماد مردم است. مردم باید نسبت به صداقت و کارآمدی مسئولین نظام اعتماد داشته باشند. عدم اعتماد به درستی و صداقت گفتار و کردار مسئولین یا به توانمندی کارگزاران نظام می تواند در این شرایط ضربه مهلکی برای نظام باشد. در این زمینه باید در اقدامات عملی و در تبلیغات و رسانه ها تجدیدنظر اساسی صورت گیرد. کسی فکر نکند ضربه بر یک قوه، تقویت قوه دیگر است، بلکه هر ضربه ای به هر یک از قوا به مفهوم ضربه بر پیکره کل نظام، تضعیف اعتماد مردم و امید دادن به دشمن است. امیدوارم در این مقطع حساس خداوند به همه ما توفیق انجام وظیفه- که مهم ترین آن حفظ این نظام و کشور است- عنایت فرماید.
پی نوشت ها :
1. هفتمین اجلاس رسمی مجلس خبرگان رهبری، اعضای مجلس خبرگان رهبری، مجتمع امام خمینی، 21 اسفند 1380.
2. Washington Post,October,19,2001
3. مصاحبه پاول با CNN، فوریه 2002.
4. همان.
5. تعبیر acquiesce در این قطعنامه آمده که به معنای موافقت یا رضایت است.
6. بحارالانوار، جلد100، ص 96.
7. نیویورک تایمز، 31 ژانویه 2002.
8. نطق 29 ژانویه بوش در کنگره.
9. New World Coming,op. cit,p. 56