کاتولیکها در طول تاریخ، بارها دست به جرح و تعدیل کتاب مقدس زده و سعی کردند به ویژه عهد قدیم را از عناصر شرک و الحاد بزدایند.
کلیسای کاتولیک، با وجود تجدیدنظرها و تعدیلهایی که نسبت به دیدگاه خود دربارهی یهودیان به عمل آورد، اما همچنان موضع سرسخت خود را نسبت به این طایفه حفظ کرد.
این کلیسا، اصولاً با نظر دشمنی به یهود می نگرد؛ زیرا آنان به عیسای مسیح پشت کردند و به دعوت او کفر ورزیدند. حضرت عیسی نیز ایشان را بارها به «نابخردان گمراه بنیاسرائیل» و مانند آن توصیف کرد. از این رو، از نظر کاتولیکها، یهودیان، افرادی مرتد، کافر و متهّم به قتل عیسای مسیح میباشند.
در نخستین دوران تاریخ مسیحیت، حرکت و گرایشی در جهت لغو اعتبار «عهد قدیم» پدیدار شد و آن را از جرگهی منابع معتبر دینی خارج ساخت؛ اما از سوی دیگر، جریان فکری دیگری پیدا شد که حذف عهد قدیم را برای مسیحیت زیانبار میشمرد؛ زیرا این امر موجب تضییع حق مسلّم کلیسا در وراثت از یهود میشد. از این رو، این جریان، برای گریز از عناصر شرکآلود عهد قدیم، تفسیر مجازی و تأویل محتوای تورات را پیشنهاد کرد.
بر این اساس، کاتولیکها کمترین باوری نسبت به آن چه که به عنوان بازگشت یهود به فلسطین خوانده میشود، ندارند و هیچ تحوّل تازهای برای این قوم قائل نیستند؛ زیرا در نگاه ایشان، با ظهور دعوت عیسی (ع) اعتبار آنان به پایان رسیده است.
رجال کلیسای کاتولیک معتقدند که تعبیرهای موجود در عهد قدیم که از بازگشت یهود به فلسطین و آیندهی درخشان آنان سخن گفته است، در شأن قوم یهود نبوده و قابل انطباق برایشان نیست؛ بلکه به صورت مجازی قابل تطبیق بر کلیسای کاتولیک است؛ زیرا یهودیان در پیِ گناه بزرگی که مرتکب شدند، خداوند آنان را از فلسطین به سرزمین بابِل تبعید کرد، و چون دعوت حضرت عیسی را رد کردند، بار دیگر خداوند ایشان را تبعید نمود، و بدین ترتیب پیوند یهودیان با سرزمین فلسطین برای همیشه گسیخته شد.
همین مطلب را اسقف بزرگ کلیسای کاتولیکی دمشق، در کتابی که به تاریخ 17 /11 /1977/م منتشر کرد. چنین توضیح داده است:
همکیشان من فراموش کردهاند که حضرت عیسای مسیح، در پی هفتبار ملعون خواندن عالمان عهد قدیم (انجیل متی، باب 23)، احکام تورات را نسخ کرده و با این حکم قاطع به پایان برده است: «اینک خانه شما برای همیشه ویران گذارده میشود» (متی، باب 23، جملهی 38). از این رو، پیشگویی حضرت عیسی به حقیقت پیوست و وعدهی توراتی سرزمین مقدس را منسوخ کرد.(1)
در مورد جنبش صهیونیسم نیز از آغاز امر، با تشکیل کنفرانس شهربال (1897/م) آشکار بود که این حرکت با باورهای مسیحیان کاتولیک و موضع واتیکان در تعارض است. چنان که در ملاقاتی که تئودور هرتزل با پاپ پیوس دهم در 26 ژانویهی 1904/م به عمل آورد، پاپ مخالفت آشکارِ خود را با جنبش صهیونیسم و مهاجرت یهودیان به فلسطین اعلام کرد.
در این دیدار، پاپ چنان با حوصله و آرامش به سخنان هرتزل گوش سپرد که وی اطمینان کرد پاپ به قدر کافی تحت تأثیر گفتههایش قرار گرفته است. اما پس از آن که سخنان وی به پایان رسید، پاپ به او گفت: چنان چه در فلسطین اسکان یابید، نهایت کمک ما به شما این خواهد بود که کشیشانی را برای انجام غسل تعمید (و مسیحی شدن) شما اعزام کنیم و برایتان کلیسا بسازیم.(2)
اما صهیونیسم سیاسی، خود را نیازمند کسب حمایت و کمکهای کلیسای کاتولیک میدید، گرچه این امر مستلزم مسیحی شدن یهودیان (!) باشد.
خانم راث بلاو (3) (Ruth Blau) که یک یهودی غیرصهیونیست است، مطلب زیر را از یادداشتهای هرتزل نقل میکند:
خواستم که مشکل یهودیان اتریش را دستکم با کمک کلیسای کاتولیک حل کنم و میخواستم که پیش از هر چیز، حمایت رؤسای کلیسا را به سوی خود جلب نمایم تا به وسیلهی ایشان اجازهی ملاقات با پاپ را یافته و به او بگویم: شما از ما در برابر مخالفان یهود، دفاع کنید، من هم متقابلاً اقدام به ایجاد یک حرکت ملی یهودی خواهم نمود، به گونهای که یهودیان با میل و رغبت خویش، و مباهات و افتخار، به دین مسیح درآیند. اما رهبران این حرکت و به ویژه من، بر دین یهود باقی میمانیم تا بتوانیم از این موضع، همکیشان خود را به پذیرش دین جدید، توصیه کرده و فرزندانمان را به آیین مسیح درآوریم.(4)
با وجود مخالفتهای آشکار کلیسای کاتولیک با یهودیان در طول تاریخ، این کلیسا با ظهور جزر و مدّ حوادث سدهی بیستم میلادی و تحت تأثیر فشارهای سیاسی موجود، نسبت به مواضع خویش تغییرها و تعدیلهای فراوانی صورت داد.
پاپ بنوای پانزدهم در نطقی که در دهم مارس 1919/م ایراد کرد، در عکسالعمل نسبت به صدور اعلامیهی بالفور، گفت:
آن چه موجبات اندوه ما و همهی مسیحیان مؤمن را فراهم میآورد، آن است که کافران در وضعی ممتاز و برجسته باشند، به ویژه که قرار گرفتن مکانهای مقدّس مسیحی در دست غیرمسیحیان، ما را بیش از پیش اندوهگین میسازد.
پس از جنگ جهانی دوم، در حالی که برخی از کاتولیکها نسبت به رفتار و جنایات نازیها، با یهودیان و صهیونیستها اظهار هم دردی میکردند، کلیسای کاتولیک، سکوت اختیار کرد.
در سال 1947/م، واتیکان مصوّبهی سازمان ملل را مبنی بر تقسیم ثلاثی فلسطین و بینالمللی شدن بیتالمقدّس، مورد تأیید و حمایت خویش قرار داد و در سال 1948/م، در برابر تأسیس رژیم صهیونیستی، با گرفتن موضع بیطرف، نه آن را به رسمیت شناخت و نه محکوم ساخت.
اما در سال 1956/م، با ظهور گرایشهای ملی و اشتراکی در جهان عرب، واتیکان، یک گام، خود را به اسرائیل نزدیک ساخت و بر میراث مشترک یهودی- مسیحی، تأکید ورزید. کلیسای کاتولیکی آمریکا نیز اسرائیل را یک دولت غربی اعلام کرد که در برابر کمونیستها، که هم پیمانان اعراب میباشند، ایستاده است.
در سال 1960/م، پاپ یوحنّای بیست و سوم، از نقشی که کلیسای کاتولیک در ضدّیت با یهود داشته است، رسماً پوزش خواست؛ ولی دومین گردهمآیی جهانی کلیساهای کاتولیک (1962-1965/م)،(5) نقطهی عطفی در روابط واتیکان با یهودیان و رژیم صهیونیستی بود؛ زیرا در این همایش، اعلام شد که آیین مسیحیت در محیطی یهودی شکل گرفت و عیسای مسیح و دیگر پیامبران بنیاسرائیل، مبنای دعوتشان، عقاید یهودی بوده است.
در همین گردهمآیی، یهودیان را از مسئلهی صلیب و قتل مسیح، تبرئه کردند.(6)
چنین بود که پاپ یوحنّای بیست و سوم، با یک چرخش و انعطاف تازه، یهودیان را به دلیل سختیها و مصایب فراوانی که در طول جنگ جهانی دوم متحمّل شده بودند، مورد عنایات و الطاف ویژهی خویش قرار داد و نخستین بیانیهی کاتولیکهای جهان را دربارهی این طایفه، صادر و مسئولیت قتل و مصلوب شدن عیسای مسیح را از دوش یهودیان معاصر برداشت.
البتّه وی، این قوم را به طور مطلق از این اتّهام تبرئه نکرد؛ بلکه تنها تصریح کرد که گناه یهودیانی که مرتکب جنایت نسبت به عیسای مسیح شدند، بر عهدهی یهودیان امروز نیست.
اما یهودیان به این اندازه از استمالت و عنایت پاپ راضی نشدند و گفتند که بیانیهی مزبور، یهودستیزی را محکوم نکرده و اشارهای به کورههای آدمسوزی نداشته و دولت اسرائیل را به رسمیت نشناخته و در تکریم یهودیان نکوشیده است … .(7)
در ژانویهی 1973/م، پاپ پل ششم، گلدامایر، نخست وزیر رژیم صهیونیستی را به حضور پذیرفت. گفتوگو دربارهی اسرائیل، یکی از محورهای مذاکرات دو طرف بود.
گرچه مواضع کلیسای کاتولیکی آمریکا، نسبت به قضیّهی یهود و اسرائیل، از واتیکان نزدیکتر بود، اما در پی این دیدار، واتیکان به وسیلهی مطبوعات، بیانات و اجتماعات خود، اسرائیل را مورد حمایت و تأیید خود قرار داد.
البته سیاستهای ایالات متحده، در تأیید و حمایت رژیم صهیونیستی، در چرخش مواضع واتیکان، بسیار مؤثر و تعیین کننده بود.
به دنبال این انعطاف، اظهارات و بیانات روشنی از سوی برخی از اسقفها و رهبران کلیسای کاتولیک، در حمایت از صهیونیسم سیاسی، صادر شد.(8)
در نیمهی دههی هفتاد قرن بیستم، موضع واتیکان در برابر صهیونیسم تغییر یافت و گفتوگوهایی با سازمانهای یهودی صهیونیستی به عمل آورد.
در سال 1975/م، بیانیهای از سوی مقامات واتیکان صادر و در آن، دین یهود به عنوان یک «میراث دینی غنی» شناخته شد و بر تبرئهی یهودیان از گناهان گذشته تأکید گردید … تا این که در نیمهی دههی هشتاد، بیانیهی جدید و رسمی پاپ مبنی بر یهودی الاصل بودن مسیح صادر شد.
در سال 1992/م، پاپ یوحنّای دوم، با انتشار کتاب تعالیم کلیسای کاتولیک، ضمن تأکید بر معتبر بودن تمام اجزای عهد قدیم و جدید (تورات و انجیل) از نگاه کلیسای کاتولیک، در صفحهی 99، 445، با بیان تفصیلی سلسله نسب عیسای مسیح، او را از نسل یهودا، فرزند یعقوب، پیامبر بنیاسرائیل، معرفی کرد و بدین ترتیب عیسای مسیح را با جدّ اعلای یهودیان پیوند زده و در سلالهی این قوم قرار داد!(9)
بدون تردید، برقراری این پیوند خونی میان عیسای مسیح و قوم یهود، در بردارندهی آثار و خواصّ فراوانی است. از یک سوی آخرین بقایای دشمنی میان یهود و مسیحیت را از بین میبرد و از سوی دیگر، کاتولیکها را در این باور که «عیسای مسیح، یهودی به دنیا آمد و یکی از انبیای فراوان بنیاسرائیل بود»(10) به پروتستانهای آمریکایی نزدیک میسازد.
از دههی نَود، واتیکان کمکم روش صلحآمیزی را نسبت به یهودیان در پیش گرفت ودر 1993/م موافقتنامهای با رژیم صهیونیستی امضا کرد که منجر به عادّی شدن روابط میان دو طرف و برقراری مناسبات دیپلماسی میان همدیگر شد (ژوئن 1994/م).
در نوامبر 1997/م، واتیکان همایشی را با عنوان «ریشههای دشمنی با یهود در جوامع مسیحی» برگزار کرد. شرکتکنندگان در این همایش، به منظور رعایت انصاف، خواستار بازنگری و جرح و تعدیل نسبت به پارهای از مطالب موجود در عهد جدید، به ویژه انجیل متی و رسائل پولس شدند و تأکید کردند که مسیحیان و یهودیان در اعتقاد به یهوه (خدای یهود)، وحدتنظر دارند.
در مراسم پایانی این همایش، پیام ویژهی پاپ، با اعتراف به این که «موضع مسیحیت بر ضدّ نازیسم مطلوب نبوده است» قرائت شد. پاپ همچنین در پیام خود، خواهان «اصلاح دیدگاه مسیحیت نسبت به یهودیان» گردید.
در سال 1998/م برای نخستین بار در واتیکان به مناسبت پنجاهمین سالگرد تأسیس رژیم صهیونیستی، یک جشن یهودی با حضور کاردینال کاسیدی رئیس کمیتهی روابط واتیکان و یهود، و نیز با شرکت وزیر خارجهی واتیکان و سفیر اسرائیل در واتیکان، تشکیل شد.
در ماه مارس همان سال، واتیکان اقدام به انتشار یک سند رسمی با عنوان «تأمّلی در قضیّهی کورههای آدمسوزی» کرد که علاوه بر این موضوع، به تشریح تاریخ دشمنی میان کاتولیکها و یهود پرداخت و اعلام داشت که مسیحیان اخلاقاً موظفند که دیگر «کورههای آدمسوزی» تکرار نشود.(11)
ناگفته نماند که برخلاف آن همه تنازل و انعطاف در موضعگیریهای واتیکان و شخص پاپ، نسبت به یهود و صهیونیسم، صهیونیستها در زمان بازدید پاپ از اراضی اشغالی، نهایت بیحرمتی و اهانت را نسبت به وی ابراز کردند!
به گزارش مجلّهی اشپیگل، در جریان دیدار پاپ پل ششم (1963-1978/م) از فلسطین (سال 1964/م)، زمانی که وی از خیابانهای قدس عبور میکرد، راستگرایان اسرائیلی شعارهایی بر ضدّ او سر داده و فریاد بر آوردند که «پاپ را بیرون کنید» و «پاپ نازی است». آنان پاپ را در همه جا با شعارهای بلند و رکیک خویش همراهی کردند و حتّی پس از آن که هلیکوپتر حامل پاپ بر زمین نشست، آن را دستکاری و خراب کرده و شعارهای تند و علامت اس اس بر آن نقش کردند.
این راستگرایان، همانهایند که وقتی با روخ گلدشتاین به سوی نمازگزاران حرم ابراهیمی آتش گشود و 29 نفر آنان را در حال سجده، شهید و شمار زیادی را مجروح کرد، حزب حاکم بر اسرائیل بوده و سالیان درازی بر مسند قدرت قرار داشتند.
این شیوهی استقبال از پاپ در حالی صورت پذیرفت که در نظر یهودیان، پاپ پل ششم، بهترین پاپ در طول تاریخ بوده است؛ زیرا او …
نخستین پاپی بود که معبد یهود را مورد بازدید قرار داد.
نخستین پاپی بود که از مکانهای مقدّس یهودیان دیدار کرد.
نخستین پاپی بود که با احترام در برابر دیوار ندبه یهودیان ایستاد.
نخستین پاپی بود که با مقامات صهیونیستی به گفتوگو پرداخت و از اسرائیل به عنوان یک دولت نام برد.
اما در عین حال، ایشان به این حد از دلجویی و همراهی قانع نبودند. با آن که پاپ پل ششم، به دلیل دو هزار سال مخالفت و تضادّ مسیحیت با یهودیان، پوزش خواسته بود، اما اعتذاری که این یهودیان انتظار داشتند، بسی فراتر از این الفاظ و کلمات بود. آنان خواهان پوزش رسمی پاپ از موضع واتیکان در خصوص عملکرد نازیها نسبت به یهودیان در جریان جنگ جهانی دوم بودند؛ اما کیست که نداند این پوزش به معنای بر عهده گرفتن مسئولیت بخشی از جنایات نازیسم، به شمار میآید؟
در حقیقت این راستگرایان بر آن بودند تا بدین وسیله یکی از بنیانهای ایمان مسیحی را متزلزل ساخته و سدّ حرمت و قداست پاپ را در هم بشکنند.(12)
پی نوشت ها :
1- یوسف العاصی الطویل، الصلیبیون الجدد، ص 21-22.
2- بروتوکولات حکماء صهیون، ترجمه و تقدیم احسان حقی، ص 26.
3- این خانم، همسر حاخام عمرام بلاو، رهبر دینی سازمان یهودیان ضدّ صهیونیسم است که در سال 1938/م تأسیس یافت و هماینک در برخی از بلاد آمریکا و اروپا و فلسطین، پیروانی دارد.
4- یوسف الحسن، البعد الدینی فی السیاسة الامریکیة، تجاه الصراع العربی- الصهیونی، ص 56.
5- واتیکان، طی چهار سال مذکور، 2350 نفر از رجال دینی کاتولیک را مأمور بررسی تورات کرد. این کمیته، سرانجام اعلام داشت:
«نظر به مسئلهی رهایی و خلاص انسانی که مسیح مقدّس اعلام کرده است، اسفار عهد قدیم، یعنی تورات، به همگان اجازه داده است که بدانند خداوند کیست و انسان کدام است … با آن که این اسفار، خالی از شوایب و برخی امور باطل نیست، اما در عین حال، گواه تعلیم الهی است».
این نظر با 2344 رأی موافق به تصویب رسید و تنها 6 رأی مخالف داشت! (ر.ک: نعمان عبدالرزاق السامرایی، الماسونیة و الیهود و التوراة، ص 95-96).
6- رضا هلال، المسیح الیهودی و نهایة العالم، ص 145-146.
7- یوسف الحسن، جذور الانحیاز، ص 68-69.
8- همان، ص 70.
9- روژهگارودی، الارهاب الغربی، ج 1، ص 52-53.
10- رضا هلال، المسیح الیهودی و نهایة العام، ص 165.
11- ر.ک: یوسف الحسن، جذور الانحیاز …، ص 70-71.
12- ر.ک: یحیی العریضی، اسرائیل رقص علی هضاب العجز، ص 134-136.
شایان یادآوری است که دکتر العریضی در بیان مطلب بالا، همه جااز پاپ به عنوان پل دوم یاد میکند که این امر به یقین اشتباه چاپی و یا لغزش تحریری است؛ زیرا پاپ پل دوم در سدهی پانزدهم میلادی، طی سالهای 1464-1471/م در مقام صدارت دینی رُم قرار داشت.