سابقهی حضور یهودیان در آمریکا به زمان کشف این قارّه از سوی کریستف کلمب، دریانورد اسپانیایی میرسد.
در روز دوم اوت 1492/م به دنبال سقوط اندلس، مسیحیان بیش از سی صد هزار یهودی را از این سرزمین اخراج کردند، و در روز بعد، یعنی در سوم اوت کریستف کلمب(1)، سفر دریایی خود را از بندر پالو (Palos) به سمت غرب در اقیانوس اطلس آغاز کرد.در این سفر تعدادی از یهودیان وی را همراهی میکردند.
حضور این یهودیان در کنار کریستف کلمب، امری تصادفی نبود، بلکه رهبران یهود در اسپانیا از مدتها پیش در جریان برنامهها و نقشههای کلمب قرار گرفته و آن را مورد حمایت و تأیید قرار میدادند.
در اظهارات کلمب نیز آمده است که وی دربارهی سفر دریایی خود، بارها با رهبران یهود گفتوگو نموده و حمایت آنان را دریافت کرده بوده است.
بنابر پژوهشهای مؤسسهی تحقیقاتی هنری فورد، حتی سرمایهگذاری اصلی این سفر از سوی سرمایهداران یهود صورت پذیرفت.
در آن زمان که یهودیان به شدت تحت فشار مسیحیان کاتولیک قرار داشتند، سه نفر از یهودیان مقتدر و سرشناس، به پذیرش آیین مسیح تظاهرکردند و در دربار اسپانیا نفوذی چشمگیر یافتند. این سه تن عبارت بودند از:
1. لویس دو سانتاگل (Luis do Santagel) که یکی از بزرگترین بازرگانان والنسیا به شمار میآمد، و در عین حال مسئولیت جمعآوری مالیات را نیز از کشاورزان بر عهده داشت. وی مالیات مقرّر را پیشاپیش به دولت پرداخت میکرد و سپس چند برابر آن را از کشاورزان اسپانیا به سود خویش دریافت میداشت.
2. گابریل سانشیز (Gabriel Sanches) که از خویشان نفر اول بود و در پُست وزیر اقتصاد و خزانهداری اسپانیا قرار داشت.
3. جون کابریرو (Juan Cabrero) فرماندهی گارد محافظ پادشاه اسپانیا و رئیس دفتر سلطنتی.
سه یهودی مذکور که میان آنها صمیمیت و همکاری تنگاتنگی وجود داشت، نقش مهم و تعیین کنندهای در برانگیختن کمک و حمایت ایزابل، ملکهی اسپانیا، نسبت به کریستف کلمب ایفا کردند.
علاوه بر تعداد زیادی از یهودیان که به عنوان کارگر کشتی در این سفر با کلمب همراه شدند، پنج تن از یهودیان سرشناس نیز وی را همراهی کردند که عبارت بودند از:
1. لویس دو توریز، مترجم و آشنا به چندین زبان.
2. مارکو، پزشک جرّاح.
3. برنال، پزشک.
4. الونزوا دو لاکول.
5. گابریل سانشیز، تأمین کنندهی هزینهی اصلی سفر.
این لویس دو توریز مذکور، نخستین کسی است که توتون و تنباکو را کشف کرد و استعمال آن را میان مردم رواج داد.
یهودیانی که کلمب را مورد حمایت و کمک مالی خود قرار داده بودند، مانند لویس دو سانتاگل و گابریل سانشیز، به دنبال انجام این سفر موفّقیتآمیز، به منافع و امتیازات فراوانی دست یافتند، ولی کریستف کلمب، خودش قربانیِ توطئهای شد که بر ضدِّ او به عمل آمد. این توطئه از سوی برنال، پزشک یهودی که کلمب را در این سفر همراهی کرده بود، طراحی و اجرا گردید. نتیجهی این فتنه و دسیسه، آن بود که کلمب، بقیّهی عمر خود را در رنج و تیرهروزی و زندان سپری کرد، تا این که در فقر و تنگدستی از دنیا رفت.
از این زمان، یهودیان به این بخش جدید از جهان، به عنوان سرزمینی مستعد و سودآور نگریستند و با حرص و ولع، در دستههای انبوه، به آمریکای جنوبی مهاجرت کرده و در خاک برزیل قدم نهادند.
اما با شعلهور شدن آتش جنگ میان هلندیها و اهالی بومی برزیل، یهودیان ناچار شدند برزیل را به قصد «نیو آمستردام» در آمریکای شمالی که بعدها «نیویورک» نام گرفت، ترک کنند.(2)
پتر ستویوْ (Peter Stuyvesant) فرماندار هلندی نیوآمستردام، که از تجمع و تمرکز یهودیان در حوزهی حکومتی خود به شدّت ناخرسند بود، به آنان اخطار کرد که باید شهر را ترک کنند؛ ولی یهودیان نیز دست به اقداماتی متقابل زدند، تا این که مدیران شرکتهای تجاری، فرماندار را تحت فشار قرار داده و اعلام کردند که «وجود یهودیان در نیوآمستردام، به دلیل سرمایهگذاریهای کلانی که به عمل آورده و سهام فراوانی که خریداری کردهاند، امری ضروری و اجتنابناپذیر است».
بدین ترتیب، فرماندار از رأی خود برگشت؛ اما به منظور سختگیری بر یهودیان، آنان را از تصدّی مشاغل عمومی بازداشته و صدور جواز مغازه و خردهفروشی را برای ایشان ممنوع ساخت. یهودیان نیز با توجه به روابط دیرینهای که با همکیشان خود در اروپا داشتند، به تجارت خارجی روی آورده و صادرات و واردات کالاها را در انحصار خویش گرفتند.
هنری فورد در کتاب یهودی جهانی پس از بیان مطالب بالا میگوید:
این تنها یکی از هزاران مواردی است که نشان میدهد یهودیان چه گونه خود را با هر گونه شرایط ناسازگار اقتصادی و اجتماعی وفق میدهند. آنان هنگامی که عرصهی فعالیت اقتصادی خود را در یک زمینه مسدود ببینند، به راحتی انعطاف نشان داده و مجرای مناسب و مفید دیگری را برای کسب مال و اندوختن ثروت پیدا میکنند. مثلاً زمانی که ایشان را از تجارت در عرصهی پوشاک و البسهی جدید بازدارند، فوری به خرید و فروش لباسهای کهنه و قدیمی روی میآورند. همان گونه که وقتی یکی از دولتها، یهودیان را از خرید و فروش هر گونه کالای مدرن منع کرد، آنان بلافاصله به تجارت در اشیای عتیقه پرداختند.
باری، بدین ترتیب اخطار فرماندار نیویورک موجب شد که یهودیان، بزرگترین بندرگاه آمریکا، یعنی نیویورک را به اصلیترین پایگاه تجارت جهانی خویش تبدیل کنند. گرچه در جریان جنگهای استقلال آمریکا- بر ضدِّ انگلیس، طی سالهای 1776- 1783/م- بیشتر یهودیان نیویورک به ایالات فیلادلفیا گریختند؛ اما بیشتر آنها پس از پایان جنگ، در اولین فرصت، به نیویورک بازگشتند و رفتهرفته طی دو سدهی اخیر چنان در این شهر ریشه دوانده و بر مجاری سیاست و اقتصاد آن چیره شدند که هماینک نیویورک در چنبرهی قدرت و نفوذ آنان قرار گرفته است. (3)
با گذشت نیم قرن از ورود یهودیان مهاجر به نیویورک، با آن که فرزندانشان تحت تأثیر جامعه و سرزمین جدید، افرادی کاملاً متمایز از پدران و اجداد خود شده بودند، اما در عین حال بسیاری از آداب و سنن دینی و قومی خود را همچنان حفظ میکردند. این امر موجب میشد تا اقلیّت یهود، همواره از دیگر مهاجران و شهروندان آمریکایی، متمایز و شاخص باشد.
یکی از نویسندگان یهودی آمریکا، در علت عدم جذب و ادغام یهودیان در متن جامعهی آمریکا مینویسد:
انزوا و عُزلت یهود، مانع از ذوب شدن آنان در جامعهی آمریکا شد، در حالی که ذوب شدن غیر یهودیان در جامعهی جدید، جایگزین انزوای ایشان گردید، اصولاً ذوب شدن یهود، چیزی جز نابودی آنان نیست.
او میافزاید:
اقوام غیر یهودی در مهاجرت به آمریکا، برگهای پراکندهای را میمانند که طوفان اجتماعی، آنان را به سرزمینی بیگانه کشانده است. درختی که این برگها از آن جدا شدهاند، در موطن اصلی پا برجا و استوار بوده و ریشههایش در اعماق زمین قرار دارد؛ اما این امر در مورد یهودیان کاملاً متفاوت است. زیرا آنان وقتی رخت مهاجرت به ایالات متحده میکشند، مانند دیگران، شاخهها و برگهایی نیستند که از درختی جدا شده باشند، بلکه آنان خود درخت هستند که از ریشه درآمده است.
به همین جهت مهاجران غیر یهود، هر زمان که مایل باشند، میتوانند به موطن اصلی خود بازگردند، در حالی که برای یهودیان چنین اقدامی ممکن نیست. از این رو، وقتی به سرزمینی مانند آمریکا مهاجرت میکنند، چارهای جز اقامت همیشگی ندارند. آنان همهی پلها را در پشت سر خویش ویران کردهاند.(4)
بیشتر یهودیان مهاجر اولیه به آمریکا، از فقیران و تهیدستان بودند. طبق بررسیهای به عمل آمده، 7٪ از این مهاجران، در زمان وصول به آمریکا، حدود پنجاه دلار در اختیار داشتند، و 38٪ دیگر نیز کمتر از پنجاه دلار و 55٪ بقیّه هم مطلقاً پولی در دست نداشتند.
برابر این تحقیقات، متوسط دارایی یک یهودی مهاجر به آمریکا، پانزده دلار و پنجاه سنت بوده است. در حالی که میانگین دارایی دیگر مهاجران (غیر یهود)، 22 دلار برآورده شده است.
این یهودیان تازه وارد، از ابتدا به سوی تجارت روی آوردند. در دورهی حاکمیّت استعمار، حوزهی فعالیت آنان بسیار متنوّع و گسترده بود. عدهای از ایشان به صدور گندم و واردات تنباکو و بَرده اشتغال داشتند و برخی دیگر به کارهای صرّافی و معاملات املاک میپرداختند.
از آن جا که بسیاری از مهاجران پیشین، از بازرگانان معتبر و صاحبان متموّل فروشگاهها بودند، مهاجران تازه وارد ، به محض ورود، از حمایت و کمک آنان بهرهمند میشدند. از نیمهی سدهی نوزدهم، بسیاری از آنان در تجارت البسه و پوشاک و عدهای دیگر در کلی فروشی و خردهفروشی و جمعی دیگر در صنعت کفش، جواهرات، مشروبات الکلی، دخانیات، تجارت حبوبات و مانند آن به فعّالیت پرداختند. رفتهرفته حیطهی فعّالیتهای تجاری این طایفه، چنان بالا گرفت و توسعه یافت که از سال 1880/م در سطحی وسیع به امر صادرات و واردات پرداختند.(5)
در زمان جرج واشنگتن، نخستین رئیسجمهور آمریکا (1789- 1797/م)، این کشور تنها میزبان چهار هزار یهودی بود که بیشترشان بازرگانانی ثروتمند به شمار میآمدند. این یهودیان در بحرانیترین لحظات جنگهای استقلال، آمریکاییان را با اعطای وامهای کلان، موردحمایت و کمک خود قرار دادند؛ اما پس از پنجاه سال، در پی مهاجرتهای انبوه و گسترده یهودیان اروپا و به ویژه آلمان به آمریکا، تعداد آنان به بیش از سه میلیون و سی صد هزار نفر رسید. (6)
عامل اصلی جریان سیل مهاجرت یهودیان به آمریکا این بود که سرزمین جدید را محیطی امن و راحت و بکر برای زندگی و توسعهی فعّالیتهای اقتصادی خود یافتند.
اگر پیش از مهاجرت، یهودیان در کشورهای اروپایی به سبب نفوذ و سیطرهی کلیسا، به عنوان شهروندان درجهی دو، تحت فشار و آزار به سر میبردند، اینک در سرزمین جدید آمریکا می دیدند که دولت، حسابِ دین را از سیاست جدا ساخته و تعصّبات دینی را ملغا اعلام کرده و عرصهای فراخ برای فعّالیت و اقتدار و نفوذ آنان فراهم آورده است.
این طایفه که طی قرون متمادی، در آوارگی وضعف و زبونی، در محلههای پست «گتو» به سر برده بود، اینک در این سرزمین، یک موقعیّت و فرصت استثنایی و آرمانی برای اجابت و ابراز تمایلات توسعهطلبانه و مقاصد سلطهجویانه خود می یافت.
آنان بنا به سابقهی قومی و تاریخی خویش، به پول و ثروت، به عنوان یک اهرم نیرومند و مطمئن برای دستیابی به مقاصد بلندمدت خویش نگاه میکردند و بیش از همهی اقوام روی زمین، شیوههای کسب ثروت و انباشتن زر و سیم را از هر طریقی آموخته بودند.
انگلیسیها در دورهی استعمار خود بر ایالات شرقی اتازونی، به یهودیان اجازهی اخذ ملّیت آمریکایی نمیدادند؛ ولی از سال 1740/م، در حالی که تعداد یهودیان از 2500 تن تجاوز نمی کرد و تنها دارای یک خاخام بودند، این امر آزاد شد.
در آن سالها بریتانیا توجه چندانی به یهودیان نداشت و آمریکاییان نیز با انگلیس درگیر بودند. تا این که جنگهای سال 1775/م به مدت شش سال ادامه یافت و با شکست بریتانیا، وحدت سیاسی سیزده ایالت آمریکا تحقق یافت و هستهی اولیهی ایالات متحدهی آمریکا شکل گرفت.
در این سالهای پرشور و التهاب، یهودیان، فارغ از هر گونه درگیری، به تثبیت منافع و تحکیم مواضع خود پرداختند و از آغاز سدهی نوزدهم، زمینهی مهاجرتهای منظم و انبوه همکیشان خود را به آمریکا فراهم ساختند.
جدول کوچک زیر نشان میدهد که چگونه تعداد یهودیان آمریکا، به دنبال مهاجرتهای روزافزون، در طی یک سده، از 1825 تا 1924/م، به دویست برابر رسیده است.
سال میلادی |
1825 |
1840 |
1860 |
1880 |
1924 |
تعداد یهودیان |
000/10 |
000/15 |
000/150 |
000/250 |
000/000/2 |
یهودیان مهاجر، در آمریکا نامهای عبری همچون ابراهام، موشه، ساره، الیعاذر و... بر فرزندان خود نهادند و محلههای خویش را نیز با نامهای عبری مانند حبرون، شالم، کنعان و ... نام گذاری کردند. در مدارس و دانشگاههای خود، زبان تدریس را عبری قرار دادند. حتی نخستین درجهی دکترا را دانشگاه «هاروارد» در سال 1642/م به رسالهای داد با عنوان «عبری، همان زبان مادری است» اولین کتابی که در آمریکا انتشار یافت، سِفر مزامیر تورات (7) و نخستین مجلّهی منتشر شده، مجلّهای با نام یهودی (8) بود.
بنابراین، چندان شگفت نبود که یهودیان آن دوره، آمریکا را «سرزمین موعود» و «کنعان جدید» (9) و شهر نیویورک را اورشلیم نامیدند و کسب سودهای کلان و تحصیل منافع بیحساب را هم چون «منّ و سلوی» (10) برشمردند، و جیمز اول، پادشاه انگستان، که یهودیان را تحت شکنجه و آزار قرار میداد،«فرعون جدید» خواندند، و کشور انگلیس را که از آن گریخته بودند، به منزلهی کشور مصر دانستند و سرخپوستان آمریکا را به مانند اسباط دهگانهی مفقود بنیاسرائیل(11) تلقی کردند. (12)
دلباختگی این جماعت نسبت به سرزمین زرخیز و سرشار از نعمت آمریکا و احساس آزادی و امنیّت و رفاه در آن به حدّی بود که آن را بهشت یهود خواندند. در این مورد استیوان وایز حاخام یهودی آمریکا میگفت: «آمریکا، همان صهیون ماست». (13)
این عوامل، در مجموع باعث میشد که یهودیان مهاجر به سرزمین جدید، در رفتارها و عملکردهای خود، جانب حزم و احتیاط را بگیرند تا مبادا تجربهی تلخ اخراجهای مکرّر از سرزمینهای پیشین، در این دیار نیز تکرار شود. از این رو، میکوشیدند تا با سرعتی تمام در جامعهی آمریکا ادغام شده و تا حدّ ممکن در آن ذوب شوند. و چون اکثر این مهاجران، صهیونیسم را مانع این امر میدانستند و بیم آن داشتند که گرایش به صهیونیسم، نشانهای از دوستی دوطرفه تلقّی شود، عدهّای از آنان علناً جذب برخی از سازمانهای ضدّ صهیونیستی، مثل مجلس یهودی شدند.
بدین ترتیب اکثر یهودیان مهاجر به ایالات متحده، به رغم حفظ هویّت فرهنگی- یهودی خویش، از گرایش صهیونیسم پرهیز میکردند، تا آن که با بروز اوضاع اندوهبار یهودیان در آلمان نازی، و به ویژه با تأسیس رژیم صهیونیستی، این وضع تغییر یافت. (14)
اما در عین حال گفتنی است طی سدههای گذشته، رهبران سیاسی ایالات متحده، نه تنها به این جماعت با چشم رضا و اطمینان نمینگریستند، بلکه به دلیل روحیّات مرموز و رفتارهای موذیانه و نیّتهای غیر صادقانهای که از خود نشان میدادند، آنان را افرادی خطرناک و انگل صفت و خودخواه میشمردند. به ویژه که برای بسیاری از آگاهان ایالات متحده روشن بود که یهودیان با انگیختن انواع فتنهها، موجب بروز آشوبها و تشنّجهای داخلی این کشور میشوند.
این طایفه، طی سالیانی دراز، همواره با تحریک کارگران بر ضدّ سرمایهداران، و پروتستانها علیه کاتولیکها و سیاهان بر ضدّ سفیدپوستان، جنگهای داخلی آمریکا را دامن میزدهاند. (15)
بنیامین فرانکلین (1706- 1790/م)، سیاستمدار، فیزیکدان و از رهبران استقلال آمریکا، در سال 1789/م، به هنگام تصویب قانون اساسی ایالات متحده، طی نطقی گفت:
یک خطر هولناک، ایالات متحده را تهدید میکند و آن خطر یهود است.
آقایان! یهودیان در هر نقطهای از جهان که گام نهادهاند، اخلاق را نابود ساخته و بنیاد اقتصاد آن جا را تباه کردهاند. آنها همواره در عزلت به سر میبرند و با دیگران اختلاط و همزیستی ندارند. فشارهای وارده بر آنان باعث شده است که ملتها را در مشکلات و بحرانهای مالی قرار دهند، چنان که در پرتغال و اسپانیا شاهد بودهایم. 1700 سال است که یهودیان گلایه و ادّعا میکنند که از سرزمین پدران خویش رانده شدهاند. اما آقایان! حتی اگر دولتهای بزرگ امروز، فلسطین را به آنان واگذار کنند، ایشان هرگز حاضر به رفتن به آن سرزمین نیستند. چرا؟ زیرا این انگل صفتان، نمیتوانند تنها در کنار یکدیگر زیست کنند. آنها باید در میان مسیحیان و اقوام غیریهود زندگی کنند.
اگر به موجب قانون ایالات متحده، امروز ایشان از این کشور اخراج نشوند، به یقین سیل پرخروش مهاجرت این جماعت به آمریکا، باعث میشود طی یک صد سال آینده بر ما مسلّط شده و بر ما حکومت کنند و آن چه ما برایش خون و قربانی دادیم و برایش زندگی، مال و آزادی خود را فدا ساختیم، از ما سلب نمایند.
مطمئن باشید که دویست سال نخواهد گذشت، که یهودیان در کاخهای خود بنشینند و استراحت کنند و فرزندان ما برای تأمین منافع آنها در میان مزارع کار کنند.
آقایان! من هشدار میدهم، اگر این طایفه را امروز از بلاد خود نرانید، به زودی، در حالی که در گورها خفتهاید، فرزندان و نوادگانتان، شما را نفرین خواهند کرد.
حتی اگر یهودیان تا ده نسل در میان ما زندگی کنند، آنها رنگ ما را نخواهند پذیرفت... . (16)
جرج واشنگتن، رهبر جنگهای استقلال (1776- 1783/م) و نخستین رئیس جمهورآمریکا، نیز(در کتاب کلمات قصار، ص 125) تأکید کرده است:
خطر یهود برای ما زیانبارتر از همهی قوای دشمن است. آنها یک صد بار از دشمن خطرناکترند. خطرناک برای آزادی ما و برای آن چیزی که همگی برایش مبارزه میکنیم؛ اما متأسفانه ملت آمریکا، آنها را هم چون حیوانات درنده از خود نمیراند... آنها خطرناکترین دشمن نیکبختی آمریکا میباشند. (17)
این احساس نگرانی و اخطار و هشدار، نسبت به خطر یهود، امری موهوم و بیاساس نبود، بلکه در آن روزگار، یهودیان در آمریکا واقعاً یک خطر بالفعل به شمار میآمدند.
توماس جفرسون که بعدها به عنوان سومین رئیسجمهورآمریکا برگزیده شد (1801- 1809/م)،طی نامهای به جانآدامز، رئیسجمهور وقت آمریکا (1797- 1801/م)، خطر نفوذ یهودیان را در اقتصاد آمریکا یادآور شده و نوشت:
من معتقدم که این بانکها برای استقلال و آزادی ما از ارتش دشمن خطرناکتر است... این بانکها اریستوکراتهای اقتصادیاند که با نفوذ و اقتدار خویش، به مبارزه و رقابت با دولت برخاستهاند. از این رو، جداً تأکید میکنم که باید امتیاز صدور اسکناس از این بانکها سلب و در اختیار ملت، یعنی صاحبان اصلی آن قرار گیرد.
این هشدارها نگرانی سرمایهداران و رباخواران بزرگ یهود را برانگیخت و بر آن شدند که با نزدیک شدن سال 1811/م، یعنی زمان تجدید قرارداد بانک آمریکا، راه حلّی بیابند. از این رو، ناثان روچیلد، جیمز مدیسون(18)، رئیسجمهور وقت آمریکا را مورد تهدید قرار داد و به او اخطار کرد:
برای شما بیش از دو راه وجود ندارد: یا موافقت با تجدید امتیاز، و یا مخالفت با آن، که در صورت اخیر، آمریکا باید خود را برای ورود در یک جنگ فوری و هولناک آماده سازد.
... با بیاعتنایی مدیسون، نسبت به تهدید روچیلد، سرمایهداران و رباخواران یهود، با هدف به افلاس کشاندن خزانهی مالی آمریکا، با فشارهایی که از طریق بانک انگلیس بر دولت این کشور وارد ساختند، جنگ سال 1812/م را علیه ایالات متحده برانگیختند. از این رو، کنگرهی آمریکا در سال 1816/م، تجدید امتیاز بانک آمریکا را بار دیگر از تصویب گذراند و چاپ و صدور اسکناس را به سرمایهداران یهود سپرد. (19)
در همین رابطه، نگاهی به جنگهای داخلی آمریکا نیز خالی از فایده نیست.
بدون تردید جنگهای داخلی آمریکا (1861- 1866/م) یکی از اهمّ حوادث در تاریخ ایالات متحده است. اما نقش سرمایهداران و رباخواران یهود در این جنگ و بهرههایی که از آن بردهاند، کمتر مورد بحث و گفتوگو قرار گرفته است.
در سال 1857/م، جشن بزرگی در لندن به مناسبت ازدواج لیونورا، دختر لونیک روچیلد، رئیس شاخهی انگلیسی این خاندان برگزار شد و شمار فراوانی از ارباب ثروت و اصحاب سیاست در آن گرد آمدند.
از جملهی مدعوّین، بنیامین دیزرائیلی، سیاستمدار نامدار و یهودی انگلیس در سدهی نوزدهم بود که بعدها چندین بار به نخستوزیری این کشور برگزیده شد.
در این مجلس، دیزرائیلی ضمن ایراد مطالبی، گفت:
هم اینک رؤسای خاندان روچیلد که آوازهشان در سراسر اروپا و جهان پیچیده است، در زیر این سقف گرد آمدهاند.
سپس خطاب به سران روچیلد در پاریس و لندن، افزود:
اگر شما مایل باشید، ما ایالات متحده را به دو بخش تقسیم کرده، بخشی را به جیمز روچیلد، رئیس شاخه فرانسه و دیگری را به لیوئیل واگذار خواهیم کرد.
البته در این مورد، ناپلئون سوم (امپراتور وقت فرانسه)، به موجب اراده و فرمان ما عمل خواهد کرد و برای بیسمارک، مستشار امپراتور آلمان نیز برنامهای تدارک دیدهایم که او را از دخالت و مزاحمت در برنامههای ما باز خواهد داشت.
از آن پس خاندان روچیلد، یکی از نزدیکان خود، به نام یهودا. ب. بنیامین را به عنوان نمایندهی خود و بزرگ خاندان روچیلد در آمریکا منصوب کرد و به دنبال آن با تمهیدات این خاندان و دیگر رباخواران یهود، زمینهی بروز جنگهای داخلی آمریکا فراهم آمد.
یهودیان به موجب برنامهای طراحی شده، ناپلئون سوم را برای اشغال مکزیک و الحاق آن به امپراتوری فرانسه، برانگیختند تا بدان سرگرم شود. از سوی دیگر، دولت بریتانیا را نیز برای اشغال مجدّد بخشهای شمالی ایالات متحده، تحریک کردند.
هدف سران یهود از افروختن آتش این جنگ، از یک سو فراهم آوردن یک فرصت طلایی تازه برای اعطای وامهای کلان ربوی به ناپلئون سوم، در جریان عملیات نظامی برای اشغال مکزیک بود، و از سوی دیگر، اشغال ایالات شمالی آمریکا، به وسیلهی دولت بریتانیا بود، تا بدین وسیله بتوانند دامنهی اقتدار و سیطرهی خود را در این کشور گسترش داده و از اقدام آبراهام لینکولن، (20) رئیس جمهور وقت آمریکا در آزادسازی بردگان که مانع از اضمحلال نظام ایالات متحده میشد، جلوگیری کنند.
اما گردونهی این جنگ بر محور مراد محرکانش نچرخید. نیروهای مبارز ایالات جنوبی، دو سال پس از آغاز جنگ، خود را نیازمند کمکهای مالی یافتند. از این رو، به ناپلئون سوم روی آورده و حاضر شدند در برابر اخذ این کمکها، دو ایالت «لوتریانا» و «تکزاس» را به او واگذارند؛ ولی بروز حادثهی جدیدی، این امر را متوقف ساخت و آن این که تزار روس چون در جریان این وقایع قرار گرفت، بلافاصله به دو دولت انگلیس و فرانسه هشدار داد و حمله به ایالات شمالی آمریکا را به منزلهی حمله به اراضی امپراتوری روسیه اعلام کرد و چند فروند از ناوهای جنگی خود را به بندرهای نیویورک و سان- فرانسیسکو اعزام کرده و تحت فرمان لینکولن قرار داد و بدین ترتیب، غائلهی مزبور به پایان رسید. (21)
این اقدامات و توطئههای آشکار و پنهانی که به فراوانی از سوی سرمایهداران یهود، در آن زمان، صورت میگرفت، آنان را در نگاه ملت آمریکا، طایفهای منفور قرار میداد.
اما یکی از عمده عواملی که این نفرت را دامن میزد، خصایص جامعهی آمریکا و تضاد و تعارض میان درونگرایی یهود با شیوهی تفکر آمریکایی بود.
شهروندان آمریکایی در تعامل با یهودیان، کمکم احساس کردند که طوایف مختلف یهود، برخلاف همهی تعارضات، قومیت واحدی را تشکیل میدهند و عوامل نامأنوس زیادی، ایشان را از ملت آمریکا جدا میسازد.
از سوی دیگر، سلطهی یهودیان بر پارهای از عرصههای اقتصادی، به ویژه در زمینهی مشاغل پردرآمد و کم زحمت، و احیاناً نامشروع، نفرت کسانی را که در مشاغل بدنی شاق و کم درآمد، مانند کشاورزی و کارگری و امثال آن به فعّالیت میپرداختند، بر میانگیخت و یهود را در نظرشان عناصر انگل صفت و بیمصرفی که چون شایلوک (22) تنها در صدد کسب مال و ثروت میباشند، قرار میداد. (23)
پی نوشت ها :
1- کارل گریمبرگ مینویسد:
کلمب، خود را برگزیدهی خدا میدانست. هنگام معامله با فردیناند و ایزابل با سماجت تکرار میکرد که این خواست خداست که او سرزمینهای جدید را کشف کند؛ زیرا از این طریق، منابع مالی لازم برای یک جنگ صلیبی تازه را به دست خواهد آورد.
این استدلال، تأثیر عمیقی بر زوج پادشاهی بخشید. فکر یک جنگ صلیبی جدید، همانگونه که در نظرِ هانریِ دریانورد، مقدس به شمار میرفت، برای زوج پادشاهی اسپانیا نیز جنبهی تقدّس داشت و برای اکتشافات اسپانیاییها، همانند پرتغالیها با ارزش بود (ر.ک: مؤسسهی فرهنگی و انتشاراتی ضیاء اندیشه، پژوههی صهیونیّت، کتاب اول، مجموعه مقالات، ص 132).
2- چندی پس از کشف قارهی آمریکا، سه میلیون و پانصد هزار از شش میلیون تن از بومیان آمریکا از آبله مردند و میلیونها تن دیگر در سدههای بعدی در آمریکای شمالی به همان سرنوشت دچار شدند... علت این مرگهای میلیونی در میان بومیان آمریکا آن بود که اروپاییان حادثهجویی مانند کرتز (Cortez) اسپانیولی و همراهانش که برای دستیابی به سرزمینهای نو، به قارهی آمریکا میرفتند، آبله و سرخک را نیز همراه خود میبردند و آمریکاییان بومی (سرخپوستان) را بدان بیماریها دچار میساختند، تا جایی که اثر کشندهی آن در پیروزی فاتحان، بیش از عملیّات نظامی آنان بود (ر.ک: دکتر عبدالهادی حائری، نخستین رو در روییهای اندیشهگران ایران با دو رویهی تمدّن بورژوازی غرب، ص 29).
3- ر.ک: هنری فورد، الیهودی العالمی، ترجمهی علی الجوهری، ص 30-35.
4- ر.ک: مصطفی عبدالعزیر، الاقلیة الیهودیة فی الولایات المتحده، ص 90- 91.
5- همان، ص 49.
6- هنری فورد، الیهودی العالمی، ترجمهی علی الجوهری، ص 36- 37.
7- Psalm.
8- The Jew.
9- New Canaan, The Promised Land.
10- Manna and Honey، به معنای مائده آسمانی که بنابر نقل قرآن کریم و هم تورات، در طول چهل سال سرگردانی بنیاسرائیل در صحرای سینا، از آسمان برایشان نازل میشد.
11- بنابر نقل تورات، فرزندان حضرت یوسف به دو سبط بنی افرایم و بنی منسی تقسیم شدند. پس از آن که میان قبیلهی افرایم و قبیلهی یهودا اختلافی به وجود آمد، بنی افرایم با نُه سبط دیگر که در شمال فلسطین زندگی میکردند، از یهودا جدا شده و مملکتی مستقل تشکیل دادند و راه بتپرستی پیش گرفتند؛ اما یهودا و بنیامین در جنوب مملکت کوچکی تشکیل دادند و مانند گذشته، یهوه خدای یگانه یهودا را میپرستیدند (ر.ک: دکتر محمد خزائلی، اعلام قرآن، ص 121.)
12- هنری فورد، الیهودی العالمی، ترجمهی علی الجوهری، ص 238؛ نیز ر.ک: سمیر مرقس، رسالة فی الاصولیة الپروتستانتیة و السیاسة الخارجیه الامریکیه، ص6.
13- هشام عواض، زیرنویس ص 70 کتاب الیهودی العالمی.
14- جورج. بول، دوغلاس ب. بول، امیرکا و اسرائیل علاقة حمیمه، ترجمهی محمد زکریا اسماعیل، ص 299.
15- درحقیقت عادی سازی افکار عمومی جامعهی آمریکا نسبت به یهودیان- از راه رسانههای گروهی صهیونیستی- و نفوذ آنان در تار و پود نظام اقتصادی و سیاسی این کشور، از پایان جنگ جهانی دوم آغاز میشود.
تا پیش از جنگ جهانی دوم، یهودیان در نگاه آمریکاییان از چهرهای زشت و منفور برخوردار بودند، به گونهای که «رستورانهای جنوب آمریکا، به منظور جلب اعتماد مشتریان بیشتر، تابلوی [ورود سیاهان و یهودیان ممنوع] را بر سر در رستوران خود نصب میکردند» (احمد منصور، النفوذ الیهودی فی الادارة الامریکیه، ص 139).
16- متن کامل سخنان فرانکلین در بسیاری از منابع آمده است، از جمله: شیریب سبیرو دوفیتش، حکومة العالم الخفیه، تعریبِ مأمون سعید، ص 29-31؛ لیف کارنی یف، الیهود و الیهودیة فی نظر شعوب العالم، تعریبِ محمد علی حوات، ص 64؛ یحیی العریضی، اسرائیل رقص علی هضاب العجز، ص 20- 21.
17- هشام عواض، زیرنویس ص 36 کتاب الیهودی العالمی.
18- لازم به توضیح است که گایکار در کتاب خود، به جای مدیسون، از آندره جاکسون، هفتمین رئیسجمهور آمریکا نام برده است؛ ولی با توجه به این که جاکسون در سالهای 1829- 1837/م در مقام ریاستجمهوری آمریکا قرار داشت و با سیاق مطلب، همآهنگ نیست؛ از این رو، بدین صورت، اصلاح شد.
19- ولیم غایکار، الدنیا لعبة اسرائیل (احجار علی رقعة الشطرنج)، ص 144- 145.
20- او تأکید داشت که «ملتی که نیمی از افرادش آزاد و نیمهی دیگر بردهاند، هرگز نمیتواند برای مدتی دراز دوام آورد».
21- ولیم غای کار، الدنیا لعبة اسرائیل (احجار علی رقعة الشطرنج)، ص 147-148. در ضمن در همین کتاب، طی صفحات 148 تا 159، برنامهها و نقشههای دیگری که از سوی یهودیان آن دوره، برای سیطره بر اقتصاد و سیاست آمریکا، طراحی و اجرا میشد، قابل ملاحظه است.
22- شخصیت رباخوار و بیرحم یهودی، در نمایش نامهی معروف «تاجر ونیزی»، اثر ویلیام شکسپیر.
23- از مواردی که نفرت از یهودیان را حتّی در آمریکای معاصر نشان میدهد، موضوعی است که جان سلاوسن (John Slawson) در سال 1959/م طی سخنرانی خود در کمیتهی آمریکایی یهود (A.J.C) در نیویورک، بدان اشاره کرده و گفته است:
«از میان بیست و هشت انجمن و باشگاه دانشگاهی (University Club) که در سراسر کشور وجود دارد، تنها دو انجمن به دانشجویان یهودی اجازهی عضویت داده است، و در شهر نیویورک، تنها یک انجمن (Club) از میان ده انجمن برتر شهر، به یهودیان اجازه عضویت میدهد». (ر.ک: مصطفی عبدالعزیز، الاقلیة الیهودیة فی الولایات المتحدة الامریکیه، ص 98).