نویسنده: محمد کاوه
رفتار اجتماعی انسان را می توان با رقابت دائمی او برای کسب ثروت، افتخار و قدرت تبیین کرد. (توماس هابز)
روان شناسی اجتماعی (Social Psychology):
با دقت در مطالب گفته شده مشخص می شود که روان شناسی و جامعه شناسی نمی توانند در مطالعات خود از همکاری و کمک یکدیگر بی نیاز باشند؛ زیرا هنگامی که جامعه شناسی به مطالعه انگیزه ها، گرایش ها، خواسته ها، ارزش ها و آرزوهای انسان می پردازد، وارد حیطه روان شناسی می شود و هنگامی که روان شناسی، رفتار فرد را بررسی می کند، نمی تواند تأثیرات عوامل اجتماعی را در رفتار فرد نادیده بگیرد و به ناچار وارد قلمرو جامعه شناسی می شود. بنابراین می توان گفت که این دو علم در بسیاری از موارد دارای زمینه های مشترکی هستند و به همین دلیل علم جدیدی را به نام «روان شناسی اجتماعی» پدید آورده اند (قنادان و همکاران، 1384: 28). اصطلاح روان شناسی اجتماعی برای اولین بار توسط الثورث راس (E. Ross) به کار گرفته شد. او اعتقاد داشت روان شناسی اجتماعی به ساخت ایستا و ابعاد پویای به دست آمده از روابط روان شناختی انسان ها نظر دارد (هاینس، 1382: 143-141). در خصوص روان شناسی اجتماعی نیز تاکنون تعاریف گوناگونی از سوی دانشمندان ارائه شده است. به طور مثال، گوردون ویلارد آلپورت (Gorden Willard Allport 1897-1967) روان شناسی اجتماعی را چنین تعریف کرده است: «علم درک و تبیین چگونگی نفوذپذیری افکار، احساسات و رفتارهای افراد از حضور واقعی، خیالی یا ضمنی دیگران». این تعریف آشکارا نشان می دهد که موضوع مطالعه روان شناسی اجتماعی، «اثر اجتماعی» یا «نفوذ اجتماعی» (بدار و همکاران، 1381: 8) است و هدف اصلی آن، افزایش شناخت درباره رفتار اجتماعی است (همان، 16). در یک تعریف ساده تر، روان شناسی اجتماعی عبارت است از: «حوزه ای علمی که در جست و جوی درک ماهیت و علل رفتار و افکار فرد در موقعیت های اجتماعی است» (بارون و همکاران، 1388: 6). از دیدگاه روان شناسی اجتماعی، رفتار اجتماعی از سطوح چندگانه ای تشکیل شده است. اولین سطح یعنی سطح رفتار فردی، شامل: گرایش ها، ارزش ها، باورها و عادت های اجتماعی است. دومین سطح یعنی سطح مناسبات اشخاص نیز در برگیرنده تعاملات خود و دیگران بر پایه یادگیری معیارهای مقبول رفتاری - تعاملاتی فرهنگی و تأثیرات متقابل افراد و گروه ها بر یکدیگر از این رهگذر است. این موارد به طور خاص می تواند شامل: پذیرش و طرد دیگران، پرخاشگری، مهر ورزی، اجتناب از بعضی افراد، برقراری ارتباطات و همکاری یا رقابت باشد. بالاخره سطح آخر رفتار گروهی، از هنجارهای جمعی و هم نوایی با آنها در عرصه تعامل اجتماعی سخن به میان می آورد (محمدی اصل، 1386: 14 و 13).طبق نظر آلپورت، یکی از اهداف روان شناسی اجتماعی آن است که سعی دارد بفهمد و تبیین کند که چگونه تفکرات، احساسات و رفتارهای افراد تحت تأثیر دیگری واقعی، خیالی یا ضمنی شکل می گیرد (تاپیا، 1379: 26 و 25). در رابطه با اهداف روان شناسی اجتماعی، برخی نیز معتقدند که این علم تأثیر دنیای اجتماعی را بر رفتار فرد و گروه بررسی می کند (ویتینگ، 1386: 8). در واقع، روان شناسی اجتماعی از یک سو هنجارهای حاکم بر روابط و رفتارهای متقابل اجتماعی و از سوی دیگر رفتار فرد در جمع و چگونگی تحت تأثیر قرار گرفتن فرد از سوی جمع را مورد توجه قرار می دهد. نظریه هایی که در روان شناسی اجتماعی ارائه شده اند نیز انحراف و بزهکاری را بر اساس ابعاد کنش متقابل موجود در درون موقعیت های اجتماعی که انحراف اجتماعی در آن رخ می دهد مطالعه می کنند. پیش فرض اساسی در روان شناسی اجتماعی این است که انحراف اجتماعی در فرآیندهای کنش متقابل اجتماعی شکل می گیرند. بنابراین، فرد در اثر مشاهده و یادگیری رفتار انحرافی، تقلید و الگوسازی از افراد منحرف، کنترل های ضعیف درونی و بیرونی، جامعه پذیری ناقص و تغییر هویت که به علت برچسب های اجتماعی در وی به وجود می آید مرتکب انحراف و بزهکاری می شود (احمدی، 1384: 85).
به عبارتی دیگر، روان شناسی اجتماعی مطالعه اندیشه، احساس و رفتار فردی که تحت تأثیر حضور دیگران قرار می گیرد و در مقابل نیز دیگران را تحت تأثیر قرار می دهد جزء وظایف خود می داند و یکی از زمینه های مهم آن، مطالعه فرد در گروه های مختلف اجتماعی و نقش فرهنگ و جامعه در شکل گیری شخصیت است (نیکزاد، 1382: 326). یکی از موضوع های اساسی این علم و همچنین آسیب شناسی اجتماعی، شناخت علل پیدایش نابهنجاری های رفتاری کودکان و نوجوانان و بازسازی آنهاست؛ که برای این منظور روان شناسی اجتماعی به بهسازی محیط اجتماعی توجه دارد (سیف الهی، 1386: 226). در همین راستا، روان شناسی اجتماعی به مطالعه خشونت و پرخاشگری می پردازد. از این منظر، سرقت و حمله مسلحانه یا قتل و خودکشی نمونه هایی هستند که اولاً باید معلوم شوند جزء رفتارهای خشونت آمیز یا رفتارهای پرخاشگرانه هستند یا نه. و ثانیاً باید به این موضوع پرداخته شود که حوادث مزبور تحت چه شرایطی بروز کرده یا کنترل می شوند (برکوویتز، 1388: 14). مسائلی چون: ازدحام جمعیت، جنایت و رفتارهای زشت ناشی از فقر نیز سبب شده است که روان شناسی اجتماعی به بررسی تأثیر محیط کالبدی بر رفتارهای اجتماعی علاقه مند شود و سؤالات مهمی راجع به نقش محیط بر رفتار مطرح کند. از آن جایی که رفتار اجتماعی در خلاء رخ نمی دهد، یکی از فضاهای مؤثر بر این رفتار، محیط کالبدی است. به عبارت دیگر، تعاملات اجتماعی در متن محیط طبیعی - مصنوعی نظیر: پارک، جنگل، اداره یا خانه بروز می کند. بنابراین از یک سو محیط کالبدی بر رفتار اجتماعی مؤثر است و از طرفی، انعکاس همین رفتار در جهان کالبدی تجلی می کند. به این ترتیب یک رابطه عینی بین انسان و محیط کالبدی وجود دارد (همان، 162-161).
از آن جایی که انسان ها موجوداتی اجتماعی هستند، بنابراین همواره در کُنش متقابل نسبت به یکدیگر می باشند. در این میان، آنچه که روابط یک فرد با فرد دیگر را تعیین می کند، تنها پیش آمدهای روانی که بین آنها رخ می دهد نیست؛ بلکه جنبه های اجتماعی این پیش آمدها نیز در تعیین این روابط و کنش های متقابل تأثیرگذار است. یعنی روابط و مناسبات بین افراد همواره در محیط زندگی اجتماعی آنها مانند: خانواده، کشور، سازمان و گروه شکل می گیرد که البته این روابط، هم می تواند درون شخصی باشد؛ مانند: رابطه بین دو دوست و هم می تواند درون گروهی باشد. مانند: روابط بین مردان و زنان؛ که البته هر دو نوع رابطه مورد توجه روان شناسان اجتماعی قرار دارد. پس روان شناسی اجتماعی به مطالعه این موضوع می پردازد که چگونه محیط اجتماعی، رفتار فرد را متأثر، محدود، کنترل، تعدیل و یا تعویض می کند. به طور کلی، روان شناسی اجتماعی به عنوان «علم مطالعه رفتار اجتماعی انسان»، به توصیف و واکاوی رفتار اجتماعی مردمان متفاوت در جهان می پردازد. از نگاهی دیگر، گوناگونی فرهنگی برای روان شناسان اجتماعی بسیار مهم است؛ زیرا مطالعه الگوهای متفاوت رفتار اجتماعی که موضوع روان شناسی اجتماعی است، به شدت با تفاوت های فرهنگی جوامع ارتباط دارد. زنان و مردان، اعضای گروه های قومی متفاوت و افراد وابسته به طبقات اجتماعی - اقتصادی مختلف، هر کدام به شیوه های فرهنگی گوناگون، جامعه پذیر می شوند. در این میان، طبقه اجتماعی در شکل گیری رفتار اجتماعی افراد از اهمیت بیشتری برخوردار است. توجه به این عوامل در شکل گیری رفتار اجتماعی افراد نیز از جمله موضوعاتی است که روان شناسی اجتماعی به مطالعه آنها می پردازد (احمدی، 1382: 4-1). به طور کلی، ارتباط دوگانه بین فرد و جامعه، مبناها و ویژگی های این رشته را نشان داده و آن را بر سر راه روان شناسی و جامعه شناسی قرار می دهد. به عبارتی دیگر، ویژگی روان شناسی اجتماعی قرار داشتن آن در جایی است که روان شناسی و جامعه شناسی به یکدیگر پیوند می خورند (تایپا، 1379: 26 و 25). اما با وجود این که روان شناسی اجتماعی متأثر از جامعه شناسی و روان شناسی است؛ در مطالعه پدیده های فردی و اجتماعی با این دو علم تفاوت دارد. به این دلیل که جامعه شناسی، به عوامل اجتماعی رفتار گروهی معطوف است؛ در حالی که روان شناسی اجتماعی به اثرات گروه بر روی فرد توجه دارد (احمدی، 1382: 4-1). تفاوت عمده دیگری که بین روان شناسی اجتماعی و جامعه شناسی وجود دارد، تفاوت در روش های علمی مورد استفاده آن هاست. در واقع، روان شناسی اجتماعی بیش تر بر آزمایش تکیه دارد؛ حال آنکه جامعه شناسی معمولاً از روش مشاهده استفاده می کند. البته این تفاوت از سالها پیش در حال کاهش است؛ زیرا روان شناسان اجتماعی بیش از پیش متوجه شده اند که کارهایشان به اجبار باید با اجتماع ارتباط داشته باشد و این اجبار آنها را وادار می کند تا از آزمایشگاه های خود بیرون بیایند و در متن جامعه و در موقعیت های واقعی به مطالعه بپردازند. تفاوت دیگر این دو علم آن است که روان شناسی اجتماعی یکی از رشته های فرعی روان شناسی است؛ اما جامعه شناسی رشته جداگانه ای است و معمولاً در دانشکده و گروه آموزشی دیگری تدریس می شود. گروهی که معمولاً از جامعه شناسان تشکیل می شود؛ نه از روان شناسان. با این وجود به آسانی نمی توان بین روان شناسی اجتماعی و جامعه شناسی مرز مشخصی تعیین کرد.
روان شناسی اجتماعی با روان شناسی نیز تفاوت هایی دارد. مثلاً روان شناسی اجتماعی، رفتارهای اجتماعی را مطالعه می کند؛ در حالی که روان شناسی، علاوه بر رفتارهای اجتماعی، رفتارهای غیر اجتماعی را نیز مطالعه می کند. همچنین روان شناسی، رابطه بین آزمودنی و موضوع را مطالعه می کند؛ در صورتی که روان شناسی اجتماعی رابطه بین دو آزمودنی در مقابل یک موضوع را مورد مطالعه قرار می دهد (بدار و همکاران، 1381: 10 و 9). به هر تقدیر از نظر علمی، روان شناسی اجتماعی آن گاه جامه به تن کرد که علاوه بر بینش های خاص، به زیور روش شناسی مشخصی نیز آراسته شد. این روش شناسی، در بررسی نظام های کوچک اجتماعی عمدتاً بر آزمایش اتکار می کرد و لذا این اتکا، روان شناسی اجتماعی را حتی بیش تر از جامعه شناسی به روش های علوم طبیعی نزدیک کرد. علاوه بر این، روش های آزمایشی روان شناسی اجتماعی هر چند در ابتدا معطوف به رابطه محرک و پاسخ های رفتاری بود؛ اما به تدریج عامل تفسیر را نیز واسطه محرک ها و پاسخ های رفتاری کرد و در این پرتو راه گشای تبیین تعاملات نمادین افراد و گروه ها شد. شایان توجه است که در این عرصه، اگر چه روان شناسی اجتماعی ابتدا عامل تفسیر را به شیوه های غیر آزمایشی، جست و جو می کرد، اما به تدریج به سراغ تبیین منویات و دلایل به وجود آورنده رفتار افراد و گروه ها رفت و یافته های با ارزش خود را از این طریق به جهان علم ارایه کرد (محمدی اصل، 1386: 14 و 13). اگرچه بسیاری از اندیشه های مشابه در روان شناسی اجتماعی، به وسیله اندیشمندان اروپایی پایه گذاری شده است؛ اما توسعه روان شناسی اجتماعی به شکل نوین علمی، محصول تلاش دانشمندان آمریکایی است. بررسی تاریخ روان شناسی اجتماعی نشان می دهد که پژوهش گران آمریکایی است. بررسی تاریخ روان شناسی اجتماعی نشان می دهد که پژوهش گران آمریکایی مهم ترین و بیش ترین تأثیر و مشارکت را در توسعه این رشته علمی داشته اند. افزون بر این، روش ها و فنون ویژه پژوهش در روان شناسی اجتماعی نیز بیش تر در آمریکا توسعه یافته است؛ به طوری که در نیمه دوم سده بیستم، روان شناسی اجتماعی دستخوش دگرگونی های بنیادین شد و امروزه روان شناسی اجتماعی به صورت یک علم کاربردی درآمده و نهادهای پژوهشی مختلفی هم چون «مرکز مطالعات سنجش افکار گالوپ» از دست آوردهای مطالعات روان شناسان اجتماعی استفاده می کنند. هم اکنون نیز روان شناسی اجتماعی بیش تر جنبه مقایسه ای و تطبیقی پیدا کرده و روان شناسان اجتماعی بر این باورند که مشکلات روانی - اجتماعی مانند: از خود بیگانگی، بزهکاری جوانان و پرخاشگری در جوامع گوناگون را باید با توجه به تفاوت های فرهنگی آنها مورد مطالعه قرار داد (احمدی، 1382: 4-1).
منبع :کاوه، محمد، (1391)، آسیب شناسی بیماری های اجتماعی (جلد اول)، تهران: نشر جامعه شناسان، چاپ اول 1391.