محمد عبدالسلام

محمد عبدالسلام سال 1304 شمسی، در شهر ساهیوال، نزدیکی لاهور ( که در آن زمان متعلق به هند بود و بعدها جزء پاکستان شد) به دنیا آمد دوره دبیرستان را در همان شهر گذراند و به پایان رساند. محمد 14 سال بیشتر نداشت که در
سه‌شنبه، 26 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
محمد عبدالسلام
محمد عبدالسلام

نویسنده: محمد عبدالسلام
مترجم: اسفندیار معتمدی



 
تنها دانشمند مسلمان برنده جایزه نوبل
محمد عبدالسلام سال 1304 شمسی، در شهر ساهیوال، نزدیکی لاهور ( که در آن زمان متعلق به هند بود و بعدها جزء پاکستان شد) به دنیا آمد دوره دبیرستان را در همان شهر گذراند و به پایان رساند. محمد 14 سال بیشتر نداشت که در آزمون ورودی دانشگاه بنجاب لاهور شرکت کرد و بالاترین نمره ای که تاکنون کسی در این آزمون کسب کرده بود به دست آورد.
پس از اخذ کارشناسی ارشد از این دانشگاه موفق به دریافت بورس، تحصیلی شد و بدین ترتیب عازم دانشگاه کمبریج انگلستان شد. در کمبریج عالی ترین نمرات را در ریاضیات و فیزیک کسب کرد. پس از گرفتن، دکترا به پاکستان بازگشت و در فاصله سال های 1330 تا 1334 شمسی، ریاست بخش ریاضیات دانشگاه پنجاب را بر عهده داشت. پس از آن برای تدریس در امپریال کالج لندن به انگلستان دعوت شد و به همین دلیل مجدداً به انگلستان بازگشت و در آنجا استاد فیزیک نظری شد.
عبدالسلام با همکاری دو فیزیکدان دیگر توانست فرمول بندی واحدی را برای تبیین رفتار دو نیروی بنیادین جهان یعنی نیروی الکترومغناطیسی و هسته ای ضعیف ارائه کند. به واسطه ارائه این نظریه که نظریه الکتروضعیف نام گرفت. جایزه نوبل 1979 فیزیک مشترکاً به عبدالسلام، واینبرگ و فیزیکدان دیگری به نام شلدون گلاشو اهدا شد. نظریه الکتروضعیف، گامی در جهت رسیدن به نظریه ای واحد در فیزیک بود که سعی دارد رفتار تمامی نیروهای جهان را در قالب ریاضی واحدی تبیین کند(نظریه وحدت نیروها)، محمد عبدالسلام تنها فیزیکدان مسلمانی است که تاکنون جایزه نوبل فیزیک را دریافت کرده است.
کاوش در اسرار جهان، تنها دل مشغولی عبدالسلام نبود، چرا که او یک دغدغه خاطر دیگر هم داشت و آن، ریشه یابی عقب ماندگی علمی کشورهای جهان سوم و تلاش برای جبران این عقب ماندگی بود. با همین آرمان بود که عبدالسلام پس از مدت ها بحث و تکاپو در محافل بین المللی و گفت و گو با سیاستگذاران علمی در کشورهای شمال و جنوب، بالاخره موفق شد در سال 1343 شمسی، مرکز بین المللی فیزیک نظری ( ICTP) را در تریست ایتالیا تأسیس کند. این مرکز زیر چتر حمایتی یونسکو، ولی عمدتاً با پشتیبانی مالی ایتالیا به وجود آمد.
سال هاست که دانش پژوهان و خصوصاً فیزیکدانان و ریاضی دانان کشورهای در حال توسعه به سهولت به این مرکز سفر می کنند و با پیشروترین چهره های علمی جهان در شاخه های مختلف علمی به بحث و تبادل نظر می پردازند. عبدالسلام تا پایان عمر، شخصاً مدیریت این مرکز را بر عهده داشت.
باید گفت که حتی اگر عبدالسلام، برنده جایزه نوبل هم نبود. صرفاً به خاطر تأسیس ICTP و سی سال رهبری معنوی این مرکز، باز هم به چهره ای ماندگار تبدیل می شد. مرکز بین المللی فیزیک نظری در توسعه علم در بخشی از جهان که شاید به علت اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی همواره نسبت به توسعه علوم پایه بی توجه بوده، تأثیر انکار ناپذیری داشته است. عبدالسلام در سال 1362 شمسی، فرهنگستان علوم جهان سوم را بنیان نهاد.
هدف این نهاد، شناسایی و ارج نهادن به دانش پیشگان، کشورهای درحال توسعه و کمک به تقلیل مشکلات کاری آنها است. اعضای این فرهنگستان از میان دانش پیشگان برجسته ی کشورهای درحال توسعه رشته های علوم پایه، پزشکی، کشاورزی و مهندسی انتخاب می شوند. عبدالسلام در سال 1367 شمسی نیز شبکه سازمان های علمی کشورهای جهان سوم را تأسیس کرد. اعضای این شبکه، وزارتخانه های علوم. سازمان ها و شوراهای علمی، فرهنگستان ها و مؤسسات تحقیقاتی بزرگ کشورهای جهان سوم هستند. هدف از این اقدام، گرد هم آوردن سیاستگذاران عرصه دانش و فناوری در کشورهای جهان سوم بود. به این امید که با تعامل افکار بتوانند راه حل هایی مناسب برای توسعه بومی دانش و فناوری بیابند. از کشور ما نیز وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و نیز سازمان انرژی اتمی ایران عضو این شبکه هستند. محمد عبدالسلام در سال 1375 شمسی پس از یک عمر تلاش در راه توسعه علم بشر و توسعه علمی جهان سوم، دار فانی را وداع گفت.

عبدالسلام، از زبان عبدالسلام

من در سال 1926 در روستای جانگ که بخشی از هند تحت اشغال انگلیس بود و اکنون جزء پاکستان است. متولد شدم. پدرم معلم و مادرم خانه دار بود. شش برادر و یک خواهر داشتم. خانواده ام اصلاً ثروتمند نبودند. پدرم توجه بسیار زیادی به تکالیف مدرسه من نشان می داد و آرزوهای بزرگی برایم در سر می پروراند. من قصد داشتم که در شهرهای مرکزی هند که امتحان ورودی داشت. پذیرفته شوم. هر چند چنین نشد و وقایع زندگیم شکل دیگری یافت. حدود سال 1936 میلادی یکی از دبیرانمان، سخنرانی ای درباره نیروهای بنیادی طبیعت در مدرسه ایراد کرد. او از گرانش آغاز کرد ( البته همه ما بیش از آن درباره گرانش چیزهایی شنیده بودیم). سپس ادامه داد، نیرویی وجود دارد که آن را الکتریسته می نامند. اما این نیرو در روستای جانگ ما وجود ندارد. و در شهر مرکزی لاهور 100 مایلی شرق ما موجود است. او به تازگی مطالبی درباره نیرویی هسته ای شنیده بود و می گفت «فقط در اروپا وجود دارد. » این خاطره نشان دهنده چیزهایی بود که در کشورهای در حال توسعه آموخته می شد.
چهارده ساله بودم که در بورس کالج دولتی لاهور، با بالاترین نمره ای که سابقه نداشت. پذیرفته شدم. به یاد دارم که وقتی از لاهور به روستای خود بازگشتم همه مردم به استقبالم آمده بودند. حدوداً شانزده ساله بودم که نخستین تحقیقم را نوشتم. این تحقیق در نشریه ریاضی منتشر شد. اما در واقع، تا زمانی که به دانشگاه کمبریج نرفتم به طور جدی به کار تحقیقاتی نپرداختم.
فرصت بسیار خوبی نصیبم شد که بورسیه گرفتم و به کمبریج رفتم. به دلیل جنگ، امتحانات شهرداری مرکزی هند معلق شد و وزیر پنجاب سرمایه های پولی را به جنگ اختصاص داد؛ اما بخشی از آن باقی ماند و پنج بورسیه برداشته شد. در کمبریج نفراول دوره دو ساله ریاضیات شدم.
در حالی که هنوز یک سال دیگر از بورسیه ام باقی بود و تردید داشتم امتحان سه ساله ریاضیات عالی را انتخاب کنم یا امتحان فیزیک بدهم. بر اساس راهنمای مشاورم آقای فرد هوبل که گفت: اگر بخواهی فیزیکدان شوی. حتی فیزیکدان نظری، باید دوره تجربی کاوندیش را بگذرانی. در غیر این صورت، کسی تو را به عنوان یک فیزیکدان تجربی نمی شناسد. من به آزمایشگاه کاوندیش که در آن جا رادفورد آزمایش های خود را بر روی ساختار اتم انجام داده بود پیوستم.
کاوندیش آزمایشگاه برجسته ای برای کارهای آزمایشگاهی و مرکزی فیزیکدان سراسر جهان بود. اگر چه من در کارکردن با وسایل آزمایشگاهی کم طاقت بودم. اما برای آن که شما آزمایشگر قابلی باشید. باید نسبت به کارهایی که تحت کنترل شما نیستند. صبور باشید. البته، فکر می کنم که نظریه پرداز نیز، باید از همین صبر و حوصله برخوردار باشد این صبوری به عواملی چون خلاقیت، استنباط و علاقه او بستگی دارد.
نخسین آزمایشی که خواستم انجام دهم. تعیین تفاوت طول موج دو خط D سدیم بود. که در طیف سدیم بسیار مشخص هستند. من گمان می کردم که اگر بر روی کاغذ نمودار خط راستی رسم کنم سپس آن خط را محدود کرده و جدا سازم مقدار لازمی که می خواستم اندازه گیری کنم بدست می آمد. از نظر ریاضی خط راست با دو نقطه مشخص می شود و اگر شما یک نقطه دیگری را مشخص کنید. کافی است؛ زیرا سه نقطه روی آن خط دارید دو نقطه برای مشخص کردن خط راست و نقطه سوم برای اطمینان است. سه روز طول کشید تا تجهیزات را آماده کردم. پس از سه بار خواندن، آنها را علامتگذاری کردم. آن روزها علامتگذاری از کارهای آزمایشی در کلاس به عنوان امتحان پایانی به حساب می آمد. آقای دنیس ویل کین یکی از افرادی بود که کار تجربی ما را نظارت می کرد و من گزارش کارم را به او دادم. او به خط راستی که من کشیده بودم نگاه کرد و گفت: « سابقه تحصیلات شما چیست؟» من گفتم: « ریاضیات» او گفت: « اوه! منم همین فکر را کردم. تو باید به جای آن که سه بار خط خوانی کنی، باید هزار بار این کار را می کردی و از این هزار بار خواندن یک خط راست ترسیم می کردی.» از آن روز به بعد من کارم را رها کردم و نمی خواستم به کارم برگردم و بسیار سعی کردم که در باقیمانده سال از دنیس ویل کین دوری کنم. من هنوز نتایجی که از آزمایش سال 1949 به دست آوردم را به خاطر می آورم. من به نتایجی که در تابلوی اعلانات کاوندیش زده شده بود توجه می کردم که ویل کین درست پشت سرم ظاهر شد. او نگاهی به من کرد و گفت: « این چه واحد درسی بود که تو انتخاب کردی؟» و من خیلی بی تفاوت گفتم: « من بهترین نمره را در این درس گرفتم». او چرخ کاملی روی پاشنه پایش زد و گفت: « همین نشان می دهد که قضاوت تو در مورد مردم چقدر اشتباه است!»
در سال 1951 به لاهور برگشتم و در دانشگاه آنجا شروع به تدریس کردم. اما چون تنها فیزیکدان آنجا بودم کاملاً منزوی شدم. در آنجا بدست آوردن نشریات و ارتباط با موضوع های مورد نظرم بسیار سخت بود. به این دلیل مجبور شدم کشورم را ترک کنم تا فیزیکدان باقی بمانم. نداشتن ارتباط میان دانشمندان کشورهای در حال توسعه بدترین نوع مصیبتی است که با آن روبرو هستند. دانشمندانی این کشورها نسبت به کشورهای ثروتمندتر، از سرمایه و فرصت های کافی بهره مند نیستند. در این کشورها هیچ گروه یا جماعتی که دارای فکر و کار مشترک در یک زمینه مشابه باشند وجود ندارد. به همین دلیل بود که در سال 1964 سعی کردم دانشمندان را در مرکز بین المللی فیزیک نظری که در تریست تأسیس کردم. گرد هم آورم. این مرکز تسهیلاتی برای دانشمندان فراهم کرده است که بتوانند مدت طولانی در کشور خود بمانند و تنها برای حدود سه ماه به منظور ادامه تحقیقاتشان به این مرکز مراجعه کنند. آنها به دیدن دانشمندانی می آیند که روی موضوع مشابه کار می کنند و در آن جا دیدگاه تازه ای می یابند و به کشور خود باز می گردند و در واقع نماینده ای می شوند که چهره ای تازه از دانش و فناوری را در کشور خود معرفی کنند.
در سال 1954 به کمبریج برگشتم و به عنوان دانشیار عضو کالج سنت جان شدم. سه سال بعد، استادی کالج سلطنتی لندن را پذیرفتم. در همان جا بهترین گروه فیزیک نظری جهان را تأسیس کردم.
اوج موفقیت من در رشته فیزیک، در سال 1979 بود که با مشارکت شلدن گلاشو واستیون واینبرگ، جایزه نوبل فیزیک را دریافت کردم. این جایزه به خاطر ایجاد وحدت بین الکترومغناطیس و نیروی هسته ای ضعیف در نظریه «الکتروضعیف » اهدا شد. (الکتروضعیف واژه ای است که در سال 1978 ابداع کردم) این نظریه یکی از دستاوردهای مهم علم فیزیک در قرن بیستم بود. نظریه الکتروضعیف با انجام آزمایش های تجربی باید به اثبات می رسید. مهمترین نتیجه ای که به آن رسیدیم وجود ذرات پر انرژی جدید بود. برای امتحان این نظریه ناچار بودیم، فیزیکدان های تجربی که روی شتاب دهنده های بزرگ ذرات کار می کردند را قانع کنیم. وسایل جدیدی بسازند، در اصل، برای تولید شرایطی شبیه آن چه در چند لحظه اول پیدایش جهان، وجود داشته است. در سال 1983 تأیید نهایی نظریه با کشف پیشگویی ذره ای مرکز بردار واسطه بدست آمد. ذره هایی فرضی که W و Z نامیده شدند، در چند لحظه کوتاه در شرایط کیهانی شتاب دهنده سرن دیده شدند. این پدیده موقتی کافی بود که نشان دهد. نظریه وحدت طبیعت بنیادی ماده را نشان می دهد. در سال 1984 این تأییدیه تجربی نیز، منجر به اعطای جایزه نوبل برای کارلو روبینا و سیمون وان درمیر شد.
من پیش از این، درباره مشکلات فعالیتهای علمی در کشورهای در حال توسعه گفته بودم. می خواهم با یک تقاضا این موضوع را به پایان برسانم. سرمایه ای که در کشورهای در حال توسعه برای علوم اختصاص داده شده بسیار ناچیز است و مجامع علمی آنها از حد لازم بسیار کمترند.
کشورهای در حال توسعه باید بدانند که مردان و زنان دانشمند سرمایه های گرانبهایی هستند. آنها باید فرصتها و مسئولیتهایی را برای پیشرفت های علمی و فنی کشورهایشان، در نظر بگیرند. همان تعداد کمی هم که وجود دارند. بدون استفاده مانده اند. هدف این کشورها باید آن باشد که تعداد دانشمندان خود را افزایش دهند. زیرا دنیا به دو قسمت تقسیم شده است. قسمتی که از دانش و فناوری برخوردارند و قسمت دیگر که از آن بی بهره اند و نقشی در تعادل ندارد. وظیفه ما آن است که این بی عدالتی را جبران کنیم.
منابع:
1. International Center for Theoretical Physics
2. به نقل از روزنامه شرق
منبع: نشریه لذت فیزیک، شماره 24.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.