مترجم: سید احمدرضا قائم مقامی
به هنگام بحث درباره ی شواهد گاهان یا اوستای جدید باید به این نکته توجه داشت که فهرست های مختلفی که از قوا یا اجزای وجود آدمی در این آثار هست (و شمارشان هم کم نیست) تصویری کامل از موضوع در برابر چشم نمی آورند. از این فهرست ها در هر سیاقی مقصودی خاص داشته اند و گزینش مصطلحات از همین جاست (یعنی به این دلیل است که در جایی بهمان اصطلاح آمده و در جای دیگر نیامده یا اصطلاح دیگری به جای آن آمده است). اختلاف میان فهرست ها را نباید ناشی از اختلاف واقعی در تلقی مؤلفان کتاب اوستا دانست.
بعضی از این مصطلحات مربوط با آدمی در یسن 2:45 آمده است یعنی daena-syaoana-,uxda-,varana-,xraru-,sengha-,manah- urvan,. .لفظ - ahu هم آمده، ولی در معنای «وجود» یا «ذات» و نه در معنای جزئی از وجود آدمی یا کارهای او. کل ابیات این فقره نه درباره ی انسان که درباره ی دو ذات ازلی، یعنی دو مَینیوی نیک و بد، است. سخن، آنچنان که دانشمندان امروز از متن درمی یابند، بر سر خطاب روح خیر است با روح شریر و در طی آن بر تفاوت های میان دو روح تأکید می شود و این تفاوت در تمام مفاهیمی که هم اکنون برشمردیم صادق است. مصطلحاتی که در این متن آمده است البته همگی از اجزای سازنده ی آدمی است، ولی این که چرا این مصطلحات برگزیده شده اند، ظاهراً ناشی از سیاق عبارت آغازین یسن 45 است: ظاهراً این ها آن اجزای اصلی روحند که انتخاب اخلاقی به دست آنان است. دیگر اجزای وجود آدمی که برای انجام این وظیفه شاخص نیستند از فهرست حذف شده اند؛ مثلاً معلوم است که - tanu (تن) در این جا جایی ندارد، گرچه بی تردید یک جزء اصلی وجود آدمی است. شاید همین معنا درباره ی - vyana (جان) هم صاق باشد که البته در اوستا به ندرت از آن ذکری به میان می آید.(1) دو مَینیوی ازلی از این جهت به آدمی شبیهند که صاحب بعضی قوای عقلی اند و این قوای عقلی در ایمان و عمل و «روان» ظهور پیدا می کنند. این مصطلحات آن طوری که در سه بیت آخر فقره پشت سرهم آمده اند، می توان در سه گروه جا داد. بیت نخست (یعنی بیت سوم کل فقره) از - manah-, sengha-,xratu سخن می گوید که آن ها را می توان تقریباً به «اندیشه»، «عقیده» و «خرد» ترجمه کرد. این ها سه شیوه ی عقلانی عملند (یعنی سه عمل عقلی اند نه مثلاً یدی). بیت بعدی از - varana می گوید که می توان آن را به «ایمان» یا «گزینش (دینی)» ترجمه کرد. پس از آن «کلمات» و «اعمال» می آید و این سه با هم ظاهراً منشأ سه گانه ی کهن زردشتی، «اندیشه و گفتار و کردار نیک» اند، یعنی - hvarsta ,huxta,humata. در بیت آخر دو اصطلاح urvan,daena آمده است که بر دو مفهوم مختلف از «روان» دلالت می کنند.(2) اگر تحلیل ما درست باشد، این سه بیت به ترتیب از اندیشه و ایمان و عمل و روان های درون فرد سخن می گویند.(3)
از این فقره ی اوستایی، یعنی یسن 2:45 تنها در صورتی می توان برای فهم سرشت آدمی استفاده کرد که توجه کنیم این متن فهرست کاملی از قوای انسانی را در اختیار ما نمی دهد، بلکه صرفاً با آن قوایی سر و کار دارد که با نگرش ها و اعمال دینی مربوطند. در این فقره آدمی در سرشت خویش شبیه است به دو روح ازلی. همچنین جالب توجه است که مفهوم ahu هم در متن آمده که ورای تفاوت میان دو روح خیر و شر است؛ هم شامل آدمی می شود و هم شامل دو روح.(4)
عبارت گاهانی دیگری هم هست که اشاره ای مختصر به سرشت آدمی می کند:
از آن زمان که تو ای مزدا در آغاز دارایی های مادی و دیناها را برای ما ساختی؛ و خردها را با اندیشه ی خودت؛ از آن زمانی که اُشتانه ی مادی را آفریدی؛ از آن زمان که اعمال و عقاید را (ساختی) که با آن آدمی با اختیارش ایمان می آورد... (یسن 11:31).
در بیت نخست ظاهراً با مفاهیم توأم daena-,gaea مواجهیم و برای آن که معنایی از آن برآید، باید مقصود از آن را تقابل دارایی های بیرونی یا مادی و خود درونی انسان ها بدانیم.(5) تقابل مشابهی را می توان در بیت دوم یافت، یعنی تقابل «خرد» (- xratu) و «قوه ی حیات مادی» (astvant - ustana) (6. جفت syaoana و - sangha تقابل مشابه دیگری را میان «اعمال» و «عقاید» نشان می دهد، ولی هر دوی این ها سخت به - varana پیوسته اند چنان که جفت «کلمات» و «اعمال» در یسن 2:45 چنینند و ما درباره ی آن بحث کردیم. اصطلاح - manah در این جا نه برای افراد انسانی که برای مزدا به کار رفته است و مزدا به واسطه ی آن قوای آدمی را آفریده است. این فهرست قوای انسانی مبتنی است بر تقابل جفت هایی که یکی انضمامی است و دیگری انتزاعی یا ناپیدا.
نمونه ی دیگری هست که نشان می دهد بعضی مصطلحات مربوط به آدمی در معنای دیگری هم به کار رفته اند:
زردشت حتی اُشتانه ی تن خویش را نثار مزدا و اشه می کند؛
و برتری اندیشه ی نیک (= وهومنه) را؛
و طاعت (سروشه) و قدرت (= خشثره) ی عمل و کلام را (یسن 14:33).
قصد گوینده ی متن در این جا هم این نیست که فهرستی از قوای انسانی را به دست دهد. آمده است که زردشت به مزدا و اشه (7) هدیه ای از آنچه دارد می دهد و می توان چنین انگاشت که او چیزهایی را هدیه می کند که عزیزترین و شخصی ترین چیزهای اویند و در عین حال با رابطه ی او با قدرت های ماورایی بیش ترین پیوستگی را دارند. از این ها یکی اُشتانه ی شخص (یا تن) اوست، یعنی قوه ی حیات یا رکن اصلی زندگی در تن و بقیه اندیشه ی نیک (= وهومنه)، طاعت (= سروش) و قدرت (= خشثره). می دانیم که این سه هم با آدمی ارتباط دارند و هم با اهوره مزدا. این سه به مقوله ی «ارواح» تعلق دارند و ظاهراً قابلیت آن را دارند که به دو شیوه عمل کنند، یعنی هم در مقام واسطه هایی آزاد، مستقل و مفارق از شخص و هم در مقام جزئی از سرشت شخص.
در این نمونه هایی که از گاهان آوردیم، دریافتیم که در هر مورد مصطلحات مختلف را در سیاق مختلف و در معانی متفاوت به کار برده اند. در جایی از اوستای متأخر با تصویر دیگری مواجهیم. در این جا یک رشته اصطلاحات مربوط به وجود آدمی را همراه با ستایش روان گذشتگان آورده اند:
می پرستیم اَهو دَینا و بَوره و اُروَن و فروشی نخستین آموزگاران و نخستین شنوندگان کیش، مردان و زنان پرهیزگار را، آنان که برای راستی (= اشه) پیروزمی شوند. روان چارپایان نیک کردار را می پرستیم (یسن 4:26 = یشت 149:13).
فهرستی که در این جا آمده باز یک جانبه است و غرض معلوم و خاصی از آن داشته اند. فقط فهرستی است از قوای روحانی نیاکان صالح و اعضای جامعه ی نخستین که شایسته ی پرستشند. این قوا، قوای شناختند و با تکالیف دینی هم مربوطند: اَهو سرچشمه ی آن دیگر قواست و به تعبیر کتاب های پهلوی «برکنار از آلودگی» (abezag) و ورای تقسیمات ثنوی است؛ دینا قوه ی اصلی روحانی آدمی در انجام خویشکاری دینی اوست؛ بَوذَه شعور و آگاهی است؛ اُرَون وجه غیرمادی آدمی و فروشی گوهری است روحانی در هر فرد، سابق بر هستی مادی که پس از مرگ هم باقی می ماند. واضح است که مفاهیمی چون تنو، یعنی شخص یا خاصتاً تن و اُشتانه، مایه ی حیات تن، از این فهرست غایبند و مخاطب ستایش واقع نشده اند.
از نمونه هایی که آوردیم معلوم می شود که جستجوی آموزه ای منظم درباره ی شخص آدمی در اوستا بیهوده است. مصطلحات مختلفی که در سیاق های مختلف به کار رفته اند البته ما را به تصوری از انسان راه می نمایند، ولی خطاست که بکوشیم با تنظیم فهرستی واحد از تمام مصطلحات مذکور به آن ها نظامی ببخشیم و بدین طریق به تصوری واحد از آدمی دست یابیم. برای آن که مسئله را روشن تر کنیم به فهرست دیگری از مصطلحات انسان شناختی اوستا نظری می افکنیم:
می دهیم و می بخشیم و همه ی دارایی های (مادی) را، تن ها و جان ها (اُشتانه ها) را به واسطه ی استخوان ها (8) و پیکرها و توان ها را و بوی (قوه ی فهم) و روان و فروشی را. این ها را به گاهان سودمند دارای قدرت ردان (ratu. xsara) اشون تقدیم می داریم (یسن 1:55).(9)
این فهرست، فهرستی است نسبتاً طویل از مصطلحات و با این همه متأثر از نظرگاهی متفاوت. آدمی اجزای وجودش را فدیه می کند و ذکر این فدیه زمینه را آماده کرده که گوینده ی آن اجزا را برشمرد. برخلاف فهرست های قبلی این فهرست تقریباً از جنبه های صرفاً عقلی و دینی انسان خالی است؛ یعنی در این جا ذکری از مفاهیمی چون مَنه و سنگهه و خرتو و وَرَته و دینا یا اَهو، که در فهرست های قبلی بودند، نیست. مفاهیم غیرمادی که در این فهرستند، ظاهراً آن هایی اند که با زندگی زمینی آدمی پیوستگی نزدیک دارند. این معنا درباره ی مفاهیم بَوذه و اُرون و فروشی قطعاً صادق است. اولین این ها بر وجدان شخص دلالت می کند و دو تای دیگر دو جنبه از روح یا روانند که یکی با زندگی این جهانی و دیگری با زندگی آن جهانی مربوط است و شاید در این جا رمزی باشند از کل وجود فرد.
صرف نظر از لفظ gaea که آغاز کننده ی فهرست است، چهار لفظ - tanu ,ustana-,kahrp-,tavisi در حالت مفعولی جمع و سه تای دیگر (baodah و - urvan و - fravasi) در حالت مفعولی مفردند. قسم اول فهرست مشتمل است بر اجزای مادی و قسم دوم بر اجزای غیرمادی و این مطلب ممکن است بتواند تفاوت در صرف دستوری لغات را توجیه کند.
گاه - ustana قرین - ast (استخوان) است؛ مثلاً در یسن 3:5 و 3:57 که آمده است:
Tam ahmakais azdibisca ustanaisca yazamaide.
که می توان آن را چنین ترجمه کرد:
او را با استخوان ها (یعنی تن ها) و جان های خود می پرستیم.
ترجمه ی پهلوی عبارت چنین است (ص. 37 یسن و ویسپرد پهلوی)؛
Awe ke amagan tan ud jan zisn azes yazem
مترجمان پهلوی تصور کرده اند که در عبارت اوستایی به واسطه ی ایجاز حذفی رخ داده و از این رو مجموع کلماتی را که در حالت بایی آمده اند چنین ترجمه کرده اند:
«که هستی تن و جان ما از اوست.» اما در میان نسخه بدل های متن مصحِّح گلدنر ضبط های ustanasca و ustanasca هم هست. هر دو در حالت مفعولی جمع. با آوردن این نسخه بدل ها به متن می توان معنایی معقول از عبارت به دست آورد:
او را و جان ها را با استخوان های (یعنی تن های) خود می پرستیم.
زند متن ظاهراً بر چنین قرائتی مبتنی بوده و می توان آن را چنین خواند:
awe ke amagan tan [i] jan zisn azes yazem
او را می پرستیم که تن ماست (؟) و زندگی جان ما از اوست.
این قرائتی که پیشنهاد کردیم به نظر ما با عبارت زیر از یسن 3:37 سازگار است:
Tam asaunam fravasis naramca nairinamca yazamaide.
او را و فروشی های مردان و زنان پرهیزگار را می پرستیم.
ترجمه ی پهلوی متن مبتنی بر تصوری از متن است که بر ما چندان آشکار نیست:
awe ke ahlawan frawahr naran ud narigan newagih azes yazem.
او را می پرستیم که نیکی فروهر مردان و زنان پرهیزگار از اوست.
دو لفظ - tanu (تن) و ast (استخوان) گاهی طوری در کنار هم می آیند که به نظر می رسد مرادف همند، چنین است در عبارت زیر:(10)
noit asto h[u]tastim,noit tanvo hu[ru]stim.
در چنین سیاقی دشوار است تفاوتی معنایی میان این دو لفظ بیابیم.
خلاصه این که هیچ متن اوستایی نیست که فهرستی کامل از قوای انسانی و اعضای تن و اجزای روحانی آدمی به دست دهد، زیرا ظاهراً هر عبارتی که درباره ی این مسئله سخن گفته غرض خاصی از آن داشته است. این متون یا بعضی جوانب وجود مادی و زمینی آدمی را مشخص می کنند یا از اجزای «روان» او سخن می گویند. بنابراین مؤلف هر متنی مفاهیمی را که در زمان تألیف در مد نظر نداشته نادیده گرفته و از سوی دیگر ظاهراً گاه الفاظ زائد و مترادف و شبه مترادف را آورده تا دیدگاه خاص خود را تقویت کند. بنابراین در کنار هم نهادن مصطلحاتی که در فهرست های گونه گون آمده است لزوماً تصویری منسجم از سرشت انسان در برابر چشم نمی آورد، بلکه فایده اش فقط این است که فهرستی از لغاتی را که به موضوع انسان شناسی تعلق دارند در اختیار ما می نهد.
پینوشتها:
1.تنها دو بار در اوستا آمده، آن هم در گاهان.
2.در آخرین ترجمه ی گاهان از کلنز و پیرار (1988: 155)، نویسندگان معنایی بکلی متفاوت از این فقره استنباط کرده اند. به نظر من چون این دو نویسنده متن را سخت حاوی مطالب آیینی می دانند، معنای فقره را تحریف کرده اند، گرچه ترجمه ی آن ها از جهات دیگر ارزش های فراوانی دارد. درباره ی دَینا باید به این نکته توجه کرد که ترجمه ی آن به «شهود دینی» (لنکرانی، 1985؛ قس کلنز و پیرار، 1990: 252) با عمل ارتباطی ندارد، بلکه یک حالت روحانی است در انسان. چنین می نماید که معنای بعدی لفظ اساساً در خود گاهان هم وجود می داشته است. این که لفظ را می توانسته اند در بیت حاضر جفت روان بیاورند، احتمالاً تأییدی است بر این رأی. (مترجم در درستی تفسیر شاکد سخت مردد است. ضمن آن که ربط «اندیشه و عقیده و خرد» را در بیت مذکور با «عمل» نمی فهمد، تردید ندارد که منشأ سه گانه ی معروف زردشتی نه این فقره که مثلاً فقره ی 3/30 یا فقرات مشابه آن است. م.).
3.باید توجه داشت که ابهام در معنای دَینا در زبان دینی ایران باستان پدیده ای منفرد نیست، بلکه حتی می شود گفت از مشخصات بارز آن است و از این رو نباید این همه بهت و حیرت محققان را موجب شده باشد. در این اصطلاح مفاهیم مختلفی جمع آمده است؛ از «روان» و جلوه ی بیرونی خودی فرد تا «دین»، هم در معنای ذهنی آن و هم در معنای عینی آن؛ یعنی هم در معنای مجموع نگرش ها و اعمال دینی فرد و هم در معنای نگرش کلی جامعه و تظاهرات این نگرش کلی. در مورد مفاهیم انتزاعی امشاسپندان هم با چنین تنوعی مواجهیم و چنین است در مورد روان که هم روان فرد (نفس) است و هم خدا. غنای معانی حول ایزد مهر نیز نمونه ی دیگری است از فراوانی مفاهیم متنوع و احیاناً ناسازگاری که می توان در یک مفهوم دینی واحد یافت.
4.قس شاکد 1974 الف (گمان مترجم بر آن است که آمدن لفظ - ahu اگر هم ربطی با بقیه ی مصطلحات داشته باشد، چیزی است از مقوله ی صناعات ادبی دقیق تر آنچه ما ایهام تناسب می گوییم. نمونه های دیگری را هم از این صناعت می توان در گاهان یافت. م.).
5.ترجمه ی اینسلر به «آفریدگان و اَفهام» و ترجمه ی دوشن گیمن به «زندگان و وجدان ها» بعید است که درست باشد. ترجمه ی لومل نزدیک به آن چیزی است که در این جا آوردیم.
6.زند یسن که این مفهوم اخیر را به tanomandan jan، یعنی «جان موجودات مادی»، ترجمه کرده، ظاهراً درست است.
7.من ترجیح می دهم asa yaca را تخریف asaia-ca بدانم. یعنی در حالت برایی و با حرف اضافه ی موخر a - .
8.قبل از لفظ - ustana، کلمه ی azdabis آمده که بارتلمه و دانشمندان دیگر آن را معطوف به کلمات دیگر دانسته اند. گرچه لفظ در حالت بایی است و کلمات دیگر. در حالت مفعولی. اما به نظر من باید به حالت بایی آن توجه کرد. ترکیب azdabis ustanasca را می توان با tanvascit…us tanam در یسن 14:33 و astvantam…us tanam در یسن 11:31 قیاس کرد که در آن ها - ustana با تن و خاصتاً با استخوان ها ارتباط دارد. (رأی نویسنده چندان درست نیست. درحالت بایی کلمه معنای «معیّت» است نه «وساطت». م.).
9.زند پهلوی، یسن 55: 1 چنین است: «ما همه ی دارایی های مادی، تنی را که قدرتش بر تن است (؟)، جان و پیکر و توان و بوی و روان و فروهر را بدهیم...» (یسن و ویسپرد پهلوی، ص. 2360).
10.پرسشنیها، 43: جاماسپ آسا و هومباخ، 1971: 64. (مترجم در ترجمه و تصحیحات نویسنده در چند فقره ی اخیر تردید دارد، ولی مجال بحث آن در این جا نیست. م.).
/ج