تولد: تونس، غره رمضان 27/732 مه 1332؛ وفات: قاهره، 16 رمضان 17/808 مارس 1406)، تاریخ، جامعه شناسی

ابن خلدون

ابن خلدون عبدالرحمان بن محمد نام داشت و نام خانوادگیش از یکی از اسلاف دورش به نام خلدون مشتق شده بود که در قرن دوم /هشتم اندکی پس از فتح اسپانیا به دست مسلمانان در این سرزمین مسکن گزیده بود. خانواده او خانه پدری
يکشنبه، 21 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ابن خلدون
 ابن خلدون

نویسنده: فرانتس روزنتال
مترجم: حسین معصومی همدانی



 

تولد: تونس، غره رمضان 27/732 مه 1332؛ وفات: قاهره، 16 رمضان 17/808 مارس 1406)، تاریخ، جامعه شناسی

ابن خلدون عبدالرحمان بن محمد نام داشت و نام خانوادگیش از یکی از اسلاف دورش به نام خلدون مشتق شده بود که در قرن دوم /هشتم اندکی پس از فتح اسپانیا به دست مسلمانان در این سرزمین مسکن گزیده بود. خانواده او خانه پدری خود را در اشبیلیه (سویل) اندکی پیش از فتح این شهر به دست مسیحیان در سال 1248/646 ترک گفت و راه شمال غربی آفریقا را در پیش گرفت و سرانجام در تونس اقامت گزید. ارتباط نزدیک با خاندانهای فرمانروای شمال آفریقا و تبحر در علوم فقهی و دینی سنت خانوادگی او بود.پس از آنکه پدر و مادرش در سال وبایی درگذشتند. ابن خلدون به خدمت فرمانروای حَفصی تونس درآمد، اما چیزی نگذشت که از این کار ناراضی شد و در سال 1352/753 ابوعنان سلطان مرینی فاس را پذیرفت و در سال 1354/755 به فاس وارد شد. در آنجا از ارتباط با دانشمندان ماهری که دربار ابوعنان گرد آمده بودند سود جست و آموزش خود را به او بدگمان کرد. او را زندانی کردند و تا بیست و یک ماه بعد که ابوعنان درگذشت، از زندان آزاد نشد.
چون می دید که فاس روز به روز رو به بی ثباتی سیاسی می رود، توانست با همه مشکلات اجازه خروج از این شهر بگیرد. در ربیع الاول 764/ دسامبر 1362 به غرناطه رسید و سلطان غرناطه، محمد پنجم، از او استقبال گرمی می کرد.در سال 1365/766از جانب سلطان به مأموریتی سیاسی به اشبیلیه رفت و شهر نیاکان خود را دید. در 766/بهار 1465، دعوتی که از سلطان حفصی بجایه، ابوعبدالله، دریافت کرد، به او فرصت داد تا به شمال غربی آفریقا بازگردد.در دهه های بعد، فعالیتهای او را جنگ قدرتی که در شمال آفریقا جریان داشت و حوادث پرآشوبی که از این جنگ پدید می آمد، تعیین می کرد.
کوشش ابن خلدون برای فرار به اسپانیا ناکام ماند و سرانجام در قلعه ابن سلامه، که ده کوچکی بود و در مرکز الجزایر و در شمال غربی بیسکره، پناه جست.در اینجا، در طی اقامت سه ساله اش (776-1375/779-1378)نوشتن تاریخ عمومی خود را آغاز کرد. و در رجب 779/ نوامبر 1377 نسخه اول مقدمه خود را تمام کرد؛ همان کتابی که بعدها شهرت او را عالمگیر ساخت.اما دیگر حوصله اش از غربت قلعه ابن سلامه سررفته بود، از سلطان تونس، ابوالعباس، حفصی اجازه خواست که به زادگاه خود بازگردد و سلطان هم موافقت کرد.به گفته خود ابن خلدون چیزی نگذشت که معتمد ابوالعباس شد، اما دیگر دیوانیان و درباریان به او احسد بردند و اعتماد سلطان را به او سلب کردند.چون موقعیت خود را مستحکم نمی دید، بهتر آن دانست که از تونس بگریزد.برای این کار به شیوه ای کهن متوسل شد و گفت که عزم سفر حج دارد.در اول شوال 8/784 دسامبر 1382 با کشتی به اسکندریه رسید و از آنجا به قاهره رفت و در اول ذیقعده 6/784 ژانویه 1383به قاهره وارد شد. وی باقی عمر خود را در قاهره گذراند.جز سفرهایی که به سوریه و فلسطین کرد و سفر حجش که هشت ماه طول کشید.
بَرَقوق حکمران جدید مصر(1399-1382-/801-783)، بزودی قریحه ابن خلدون را در علم و سیاست به خدمت گرفت و کار او سرانجام قرار و ثباتی یافت.به چند سمت علمی گماشته شد و فرمان قضاوت که مدتها انتظارش را می کشید سرانجام در 17 جمادی الاخر 7/786 اوت 1384 به دستش رسید و قاضی القضات مالکیان مصر شد.بسیاری از مالکان مصر، مانند خود ابن خلدون، پیوندهای مستحکمی با شمال غربی آفریقا داشتند. شغل قضاوت، شغلی بود بسیار حساس و به اوضاع و احوال سیاسی و لطف سلطان بستگی داشت پس عجیب نیست که ابن خلدون پنج بار از این سمت خلع شد و دوباره به آن گماشته شد، که آخرین انتصاب چند روز پیش از مرگ او اتفاق افتاد.ابن خلدون در مدت بیست و سه سالی که در مصر می زیست، در سیاست داخلی مصر و در سیاست جهانی دست داشت و در این کار، به ویژه از ارتباطی که با شمال غربی آفریقا داشت سود می جست.
در 1401/803 ضمن لشکرکشی فَرَج، جانشین جوان برقوق، به سوریه، دیداری میان ابن خلدون و تیمور لنگ، که در آن زمان دمشق را در محاصره داشت، اتفاق افتاد.ابن خلدون با همه گرفتاریهای قضایی و علمی، فرصت را برای دنبال کردن تحقیقات علمی خود از دست نمی داد، و بخصوص می خواست اثر بزرگ تاریخی خود را اصلاح کند و بسط دهد.چون زندگینامه ای از خود نوشته، که شاید طولانی ترین اثر از این نوع تا آن زمان باشد، و نیز زندگینامه نویسان همزمانش از او بسیار یاد کرده اند، جزئیات زندگی او معلوم است؛ اما سؤالهای مهمی را که به سرچشمه های نبوغ او و به انگیزه روانی بسیاری از فعالیتهای عجیب او مربوط می شود، اگر بتوان جواب داد، تنها از راه نظر و آن هم به صورتی نامطمئن و نارضایت بخش می توان پاسخ گفت.
ابن خلدون تاریخ جهان خود را «کتاب العِبَر و دیوان المُبتدأ و الخَبَر فی ایام العرب و العجم و البربر و من عاصَرَهمُ من ذَوِی السلطان الاکبر» نام داده است. مقدمه این کتاب و کتاب اول آن در همان زمان ابن خلدون اثر مستقلی شناخته شد و مقدمه نام گرفت و ابن خلدون خود به تازگی و اهمیت این کتاب اعتقاد داشت. مقدمه در واقع نخستین اقدام بزرگی است که برای تجزیه و تحلیل روابط گروهی حاکم بر سازمانهای سیاسی و اجتماعی بشری، بر پایه عوامل محیطی و روانی، انجام گرفته است.ابن خلدون بر زمینه ای که از تفکر فقهی اسلامی و فلسفه یونانی به هیئت اسلامی فراهم آورده است؛ جامعه بشری را تابع یک جریان رشد و انحطاط، که دائم تکرار می شود، توصیف می کند، و در این جریان، یک حرکت پیشرونده مداوم و کند مندرج است که نتیجه حفظ برخی از دستاوردهای فرهنگی نسلهای پیشین است.
بشر برای حفظ نوع خود نیازمند تعاون است، و بالطبع استعداد آن را دارد.برای فراهم آوردن اسباب مادی حیات فردی و نوعی خود، تنها چیزی که در اختیار دارد کار است.هر جا که عده زیادی انسان زندگی می کنند، امکان تقسیم فعالیتها پدید می آید و در نتیجه همه حوزه های زندگی به تخصص و خلوص بیشتر گرایش می یابند.نتیجه این امر عمران («تمدن» یا «فرهنگ»)است با همه دستاوردهای مادی و معنویش، اما در عمران گرایشی هم به تجمل و تن آسایی وجود دارد که بذر انحطاط را در خود می پرورد.
تمرکز عده زیادی انسان در یک محل، فقط در محیطهای شهری ممکن است و بنابراین امکان شکوفاتر شدن تمدن هم در این محیطها بیشتر است.قدرتی که مردم را به یکدیگر وصل می کند و به همکاری با یکدیگر وا می دارد و آنگاه به سوی کسب قدرت سیاسی می کشد، عَصَبیَّت نام دارد که آن را می توان تقریباً به «احساس[همبستگی] گروهی» ترجمه کرد.ابن خلدون این واژه را که در اصل واژه ای است منفی و مدلول ضمنی آن «تمایل نادرست»است به معنای مثبت به کار می برد.عصبیت آن نیروی روانیی است که انسان را به سوی همخونها و هم نژادهایش می کشد.بیگانگان هم ممکن است از راه تماس طولانی و نزدیک در عصبیت گروه سهیم شوند.
رهبران سیاسی و [بنیادگذاران] سلسله ها بدین دلیل برتری می یابند که می توانند احساس جمعی را به سوی خود متوجه کنند و از میل طبیعی این احساس به کسب قدرت سیاسی بهره برند.با حصول برتری سیاسی، فرایند توسعه طلبی آغاز می شود، و این امر حمایت گروه را از سلسله سست می کند، و مهمتر اینکه با این مرحله، دور ضعیف شدن بافت اخلاقی و سیاسی، که سه نسل طول می کشد، آغاز می شود.سلسله با حامیان خود بیگانه می شود و دیگران که خون عصبیتی نیرومند و دست نخورده در رگها دارند به قلمرو آن تجاوز می کنند.همه این عوامل محیطی و روانی بدون دخالت مستقیم نظام الهی و فوق بشری عمل می کنند.ابن خلدون قبول دارد که خدا این عوامل را آفریده و مقرر فرموده که بدین طریق که هست عمل کنند، همچنین وی وجود موارد دخالت مستقیم خداوند را در تاریخ نیز می پذیرد مثلاً ارسال پیامبرانی که حامل وحی الهی اند به بشر اما این نوع حوادث نامتعارف یا اوضاع و احوال طبیعی را تشدید می کنند و یا وقفه ای غیرطبیعی در آن ایجاد می کنند که خیلی زود پایان می پذیرد، و باز امور بشری سیر طبیعی خود را از سر می گیرد.
ابن خلدون آنگاه که به منظور ارائه شواهدی برای نظریات جامعه شناختی خود به بررسی کل نهادهای جامعه اسلامی می پردازد، توانایی و کارآیی خود را در مقام مورخ علم و تحقیق نشان می دهد.در فصل ششم مقدمه، وی به ایجاز و اختصار به توصیف نظامهای گوناگون دینی و حقوقی و علوم طبیعی نقشهای مختلف زبان و ادبیات می پردازد و در کنار آن گفتارهای آموزنده ای درباره روش تحقیق می آورد.گرچه از توجه به برخی از دستاوردهای عمیق و مهم علم اسلامی غافل است، اما تصویری که از عناصر آشکارتر در تحول هر علم به دست می دهد پذیرفتنی است و در مجموع در درک رنگ و بوی علم قرون وسطی و خطوط کلی تاریخ آن موفق است.ابن خلدون حقیقت داشتن بعضی از علوم خَفیّه را انکار نمی کند بلکه نوعی از جادو را مشروع می داند و وجود نوع نامشروع آن را هم می پذیرد.با این حال، در جدال دیرینه ای که در زمان او هم ادامه داشت شرکت می کند و به تفصیل ادعاهای احکام نجوم و کیمیا را مردود می شمارد.بخصوص سعی می کند آسیبهایی را که از اعتقاد به احکام نجوم و کیمیا به جامعه وارد می شود نشان دهد.رساله ای که او در جوانی درباره مقدمات حساب نوشته از بین رفته است و ظاهراً اهمیت علمی نداشته است.
به عنوان وقایع نگار، ابن خلدون از جمله مهمترین تاریخ نویسان عالم اسلام است.وی نیازی نمی بیند که در مورد هر وضعیت تاریخی خاص، صادق بودن اندیشه هایی را که در مقدمه بیان کرده به تفصیل و همیشه اظهار کند؛ اما پیداست که معتقد بوده است بیان حوادث تاریخی، خود به خود، اندیشه های او را آشکار کند، و در واقع تا حدی هم چنین است.در قسمتهای بزرگی از تاریخ خود، طبعاً ناگزیر بوده است که از یکی از منابع معتبر قدیمی پیروی کند، اما از منابع غیر معمول نیز که برخی از آنها منشأ یهودی یا مسیحی دارند استفاده کرده است. در مورد حوادث روزگار خودش سعی داشت که بهترین اطلاعات ممکن را به دست آورد و می خواست تاریخ خود را تا آن جا که زمان و مکان اجازه می داد به بهترین و کاملترین صورت بنویسد. وی در افزایش توجه شدید به تاریخ، که در قرون هشتم /چهاردهم و نهم /پانزدهم در مصر و بعدها در میان مورخان و سیاستمداران عثمانی رایج بود، تأثیر داشته است.
تقریباً در همه موارد می توان منابع اطلاعات و اندیشه های ابن خلدون را معلوم کرد، جز در یک مورد مهم، و آن منشأ مفهوم عصبیت است به معنایی که وی به کار می برد.اما ترکیبی که وی ساخته، تا آنجا که می دانیم، از هر حیث تازه است، و با همه دینی که به سنت علمی اسلامی دارد یک سروگردن از زمینه ای که در آن قرار دارد بلندتر است.این کتاب، جمع بندی تمدن اسلامی قرون وسطاست، اما از زمان خویش فراتر می رود و به مسائل بنیادی علم جدید جامعه شناسی اشاره می کند.

کتابشناسی

الف) آثار اصلی، ترجمه های مقدمه عبارتند از:
W. Mc G. de Slane, Prolegomenes historique d'Ibn Kahaldun, 3 vols.(Paris, 1862-1868);
ترجمه انگلیسی
F. Rosenthal, The Muqaddimah(New York, 1958), 2nd ed., 3 vols. (Princeton, 1967),
که به عنوان جلد چهل و سوم از مجموعه بولینگن(Bollingen) به چاپ رسیده؛ و ترجمه فرانسوی
V. Monteil , Ibn Khaldun, Discours sur I'histoire universelle, 3 vols.(Beirut, 1967-1969).
[ترجمه فارسی: مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، 2 جلد (تهران، 1336-1337)].
ترجمه بخش تاریخ شمال غربی آفریقا از تاریخ، نام و نشانش این است:
de Slane, Histoire des Berberes et des dynastites musulmanes de I'Afrique septentrionale, 4 vols. (Algiers, 1852-1856; new ed., Paris, 1925-1956).
متن عربی زندگینامه وی رام. ابن تاویت الطنجی تحت عنوان التعریف بابن خلدون (قاهره، 1951) ویراسته و به چاپ رسانده است. ترجمه انگلیسی گزارش ملاقات ابن خلدون با تیمور در کتاب زیر آمده است:
W. J. Fischel, Ibn Khaldun and Tamerlane (Barkeley- Los Angeles, 1952).
دیگر آثار ابن خلدون عبارتند از لُباب المُحصَّل، ویراسته ل.روبیو، (تطوان، 1952) ؛وشفاء السائل لتهذیب المسائل، ویراسته م.ابن تاویت الطنجی(استانبول، 1958)
ب)آثار فرعی:زندگینامه ای از ابن خلدون که و.ج.فیشل نوشته، به صورت ضمیمه ترجمه روزنتال از مقدمه آمده است.خود فیشل تحریر تازه ای از این زندگینامه در
Ibn Khaldun in Egypt (Berkeley - Los Angeles, 1967)
آورده است.همچنین ر.ک عبدالرحمان بدوی، مؤلفات ابن خلدون (قاهره، 1962)؛وم.تلبی، «ابن خلدون» در دائره المعارف اسلام، ویرایش دوم.برخی از آثار متأخر درباره ابن خلدون (به ترتیب تاریخ انتشار)عبارتند از:
Muhsin Mahdi, Ibn Khaldun's Philosophy of History (London, 1957); " H. Simon, Ibn Khalduns Wissenschaft von der menschlichen Kultur (Leipzig, 1959); W. J. Fischel , Ibn Khaldun in Egypt (Berkeley - Los Angeles, 1967); M. Nassar, La pensee realiste d'Ibn Khaldun (Paris, 1967); and M. M. Rabi, The Political Theory of Ibn Khaldun (Leiden, 1967).
منبع: گیلسپی، چارلز کولستون؛ (1389)، زندگینامه‌ی علمی دانشمندان اسلامی (جلد نخست)، ترجمه‌ی جمعی از مترجمان، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.