نویسنده:محمد حسین قربانیان
عبدالملک و فتح عراق و حجاز
با کشته شدن مختار، یک رقیب قَدَر از صحنۀ سیاسی خارج شد و اکنون فقط عبدالملک و عبدالله بن زبیر بر سفرۀ قدرت نشسته بودند. لاجرم نزاع و جنگ بین این دو قدرت گریز ناپذیر بود.اما عبدالملک قبل از این که به سمت عراق و حجاز لشگر بکشد،تصمیم گرفت به منازعات داخلی در شام پایان دهد.همانطور که گفتیم بنای عبدالملک در سیاست بر حیله و تطمیع و خشونت بود او باهمین سیاست توانست عمرو بن سعید بن عاص معروف به عمرو بن سعید بن الاشدق را به قتل برساند.
قضیه از این قرار بود که وقتی عبدالملک لشگر را به سمت «قرقیسیا» حرکت داد.عمروبن سعید الاشدق به دمشق بازگشت و آنجا را تصرف کرد وبرای خود خطبه خواند.عبدالملک به دمشق بازگشت و به عمروبن سعید قول ولایت عهدی داد و او را از این کار منصرف کرد و بعد، سرفرصت او را کشت.
عبدالملک توانست«قیام جراجمه» را هم به همین منوال سرکوب کند.[1] دو حاکم در شام همچنان طرفدار ابن زبیر بودند یکی زُفر بن حارث در قرقیسیا ودیگری ناتل بن قیس جذامی در فلسطین که عبدالملک هر دوی آنها را سرکوب کرد. همچنین عبدالملک ناچار شد به امپراتور روم مالیات بپردازد تا خیالش از بابت مرزها آسوده باشد.[2]
بعد از آرام شدنِ اوضاع درشام، عبدالملک لشگرش را به سمت عراق برد و خود فرمانده لشگر بود مصعب بن زبیر از کوفه به سمت شمال عراق حرکت کرد. عبدالملک دوباره از سیاست ذاتی امویان استفاده برد ؛ با سران سپاه مصعب مکاتبه کرد و آنها را به خود متمایل ساخت.
در نتیجه زمانی که در سال 72 هجری(691میلادی) در کنار رودخانۀ دُجیل، جنگ در گرفت، کار عبدالملک بسیار آسانتر شده بود و او توانست پیروزی چشمگیری را کسب کند و وقتی وارد دارالامارۀ کوفه شد، سر مصعب بن زبیر را در جلوی او گذاشتند.
اکنون عبدالملک تنها یک پله با موفقیت نهائی فاصله داشت وآن فتح حجاز و پیروزی بر عبدالله بن زبیر بود.عبدالملک یکی از بی رحم ترین سرداران خود را برای این کار مامور کرد و حجّاج بن یوسف ثقفی را برای فتح مکه فرستاد.
حجّاج با دوازده هزار نفر به طائف رفت و ابتدا کار، به صورت مذاکره با ابن زبیر پیش می رفت. اما ابن زبیر به هیچ وجه زیر بار نرفت حجّاج از عبدالملک اجازه خواست تا مکه را محاصره کند وشهر را با منجنیق بکوبد. عبدالملک هم اجازه داد. می گویند زمانی که یزید مکه را محاصره کرد عبدالملک به شدت مخالفت کرد و حالا خود او اقدام به این کار می کرد.[3]
محاصرۀ مکه هفت ماه به طول انجامید.اما مردم کم کم از دور عبدالله بن زبیر پراکنده شدند و10 هزار نفر از حجّاج امان گرفتند از جمله دوتن از پسران عبدالله بن زبیر، به نامهای حبیب و حمزه هم فرار کردند. اما یکی از پسرانش به نام زبیر در کنار او کشته شد.عبدالله بن زبیر با عدّه ای از یارانش مقاومت نمودند و در آخرین لحظات، جنگ بسیار سختی با شامیان کردند و در این جنگ، عبدالله بن زبیر شجاعتی مثال زدنی از خود نشان داد و درآخر کشته شد.
عبدالله بن زبیر در هنگام مرگ 72 سال سن داشت ، 7 سال خلیفۀ مسلمین بود و در 17 جمادی الاول سال 73 کشته شد.
ابن سیرین از قول ابن زبیر نقل میکند: «هرچیزی که کعب (کعب الاحبار یهودی تازه مسلمان که پیشگویی می کرد) دربارۀ من پیشگویی کرد درست بود مگر یک چیز، آنجایی که می گفت: جوانی از ثقیف مرا می کشد در حالی که سر آن جوانِ ثقفی در مقابل من است. (منظورِ ابن زبیر، مختار ثقفی بود) بعد ابن سیرین می گوید: و ابن زبیر نفهمید که آن مرد، همان حجّاج بن یوسف ثقفی است که او را کشت وبر دار آویخت.[4]
علی الجمله پیروزی حجّاج، در فتح مکه باعث شد که عبدالملک حکومت عراق را به او بسپارد و به این ترتیب، حجاج حکومت عراق را بدست گرفت و چنان وحشیانه حکومت کرد. که در تاریخ ضرب المثل شد و داستان ها در مورد آن نوشته اند. می گویند وقتی حجاج وارد کوفه شد، برای خواندن خطبه بر بالای منبر رفت؛ مدتی سکوت کرد، سپس برخواست و گفت: «ای مردم عراق! والله سرهایی را می بینم که چون میوه رسیده اند و زمان چیدن آنها فرا رسیده، و من آنها را می چینم و گویا جوشش خون را ازمیان عمامه ها و ریش ها می بینم»[5]
حجّاج چنان بر مردم عراق و ایران سخت گرفت که سرتاسر این سرزمین آرام شد وهر شورشی به شدت سرکوب می شد. تا اینکه در سال 78 هجری حادثه ای رخ دادکه نزدیک بود، بنیان حکومت اموی را از هم بپاشد.
قیام ابن اشعث
در سال 78 هجری، حجّاج، عبدالرحمان بن اشعث را والی سیستان کرد این عبدالرحمان بن اشعث رئیس قبیلۀ کنده از قبایل قدرتمندکوفه بود. حجاج به ابن اشعث دستور داد رتبیل پادشاه کابل را تحت فرمان خودش بیاورد. ابن اشعث توانست رتبیل را به عقب نشینی وادارد اما موفق به فتح کامل آن سرزمین نشد. ابن اشعث ادامۀ پیشروی را در مناطق کوهستانی افغانستان صلاح ندید و به همین خاطر به حجّاج نامه ای نوشت و پیشنهاد خود را مطرح کرد. حجاج جواب بسیار تندی به ابن اشعث داد و او را تهدید به برکناری کرد.ابن اشعث و یارانش تندی حجّاج را برنتافتند و تصمیم گرفتند که عراق را از چنگ حجّاج خارج کنند. سپاهیان ابن اشعث با او بیعت کردند واز همانجا برای جنگ با حجّاج به سمت عراق برگشتند. ابن اشعث قبل از اینکه به سمت عراق حرکت کند با «رتبیل» مصالحه کرد مبنی بر اینکه اگر او پیروز شد از رتبیل حمایت کند و در عوض اگر شکست خورد رتبیل او را پناه بدهد.
حجّاج از کار ابن اشعث برآشفت و لشگرش را تا شوشتر آورد و در سال 81 هجری(701 میلادی) از ابن اشعث شکست خورد و عقب نشینی کرد ابن اشعث پیروزیهای خود را ادامه داد و تا کوفه پیشروی کرد. حجاج مجبور شد در محلی به نام «دیرقرّه» به انتظار نیروی کمکی بنشیند.
عبدالملک از اغتشاشات عراق ترسیده بود و ابتدا به ابن اشعث پیشنهاداتی را ارائه داد تا او را از ادامۀ جنگ منصرف کند. اما هدف اصلی ابن اشعث و یارانش، فتح دمشق و برکناری عبدالملک از خلافت بود. در نتیجه ابن اشعث، راهی جز جنگ باقی نگذاشت گویا این تصمیم ابن اشعث دور از عقل نبود چرا که لشگر او از شرایط بسیار بهتری برخوردار بود به خصوص حالا که، اکثریت مردم عراق ار او حمایت می کردند.
سر انجام در 14 جمادی الآخر سال 82 هجری(701میلادی) دو طرف، در دیرالجماجم[6] مقابل هم قرار گرفتند. حجّاج به برخی از سران لشگر ابن اشعث وعده های بسیار داد وآنها را با خود همراه کرد. وشبی به سپاه ابن اشعث شبیخون زد و لشگر ابن اشعث، پا به فرار گذاشتند. همین تعقیب و گریز باعث شد تا بسیاری از سپاهیان ابن اشعث در نهر غرق شوند. وعراق دوباره بدست حجّاج برگشت.
ابن اشعث به سیستان گریخت و طبق عهدی که با «رتبیل» داشت، نزد او پناهنده شد اما حجّاج دست از او برنداشت و رتبیل را قانع کرد تا ابن اشعث را تحویل دهد. وقتی ابن اشعث از این قضیه مطلع شد خود را از بالای قصر به پایین انداخت و مُرد.
حجّاج به سرعت توانست آرامش توأم با ترس و وحشت را بر عراق و ایران بازگرداند. وی مهلّب بن ابی صُفره را حاکم خراسان کرد و مهلّب را مامور کرد تا فتوحات را در شرق وبه خصوص ماوراءالنهر پیگیری کند. مهلّب شهرهای کش ، ختل و ریخش را فتح کرد. اما با این حال فتوحات در جبهۀ شرقی رونق چندانی نداشت تا اینکه قُتیبه بن مسلم باهلی -که از سرداران نامی در فتوحات اسلامی است- حاکم خراسان شد(سال 86 هجری)
فتوحات در شمال آفریقا
ادامه و گسترش فتوحات در آفریقا به عنوان یکی از سیاستهای راهبردی، در زمان عبدالملک دنبال شد. قبلاً به این مطلب اشاره کردیم که اتحاد قبایل بربر و روم به فرماندهی کسیله توانستند قیروان را فتح کنند و عُقبه بن نافع را کشتند. عبدالملک در سال 65هجری(686میلادی) لشگری را به فرماندهی زهیربن قیس بلوی به آفریقا فرستاد.زهیر توانست اتحاد امپراتوری روم و بربر را در نزدیکی «ممس» شکست دهد و باکشتن «کسیله» انتقام مرگ عُقبه را گرفت. اما زهیر در جنگ با رومی ها در «درنه» کشته شد.
عبدالملک در سال 74 هجری حسان بن نعمان غسّانی را به فرماندهی آفریقا منصوب کرد. حسن بن نعمان، قرطاجنّه را از رومیان وبربرها پس گرفت و به سمت کوه های اطلس پیشروی کرد. رومیها تجدید نیرو کردند و در غیاب حسن بن نعمان، قرطاجنّه را تسخیر کردند اما حسن بن نعمان به قرطاجنّه برگشت و تیبریوس سوم را در جنگ قرطاجنّه شکست داد و رومیها ازتمام آفریقا عقب نشستند و فقط در«کوتا»[7] پایگاه داشتند.
در این بین قبایل زناتا و اوراسی به رهبری زنی به نام کاهنه، مشکلات بسیار جدّی برای حسن بن نعمان بوجود آوردند. لشگر مسلمین ابتدا شکست بسیار سختی از بربرها خوردند اما حسن بن نعمان پس از مدتی دوباره به جنگ کاهنه رفت و توانست او را به قتل برساند وتمامی قبایل بربر را مطیع خود ساخت.
حسن بن نُعمان برای اینکه به طمع رومیان در تسخیر قرطاجنّه پایان دهد، بندر آن شهر را خراب کرد و در فاصلۀ 10 مایلی قرطاجنّه شهر جدیدی به نام تونس بنا نهاد.
گسترش تمدن اسلامی در زمان عبدالملک
فرهنگ وتمدن، زیربنا و شالودۀ یک حکومت را تشکیل می دهند. نمی توان یک امپراتوری بزرگ را با سیاست های بدوی و صحرانشینی اداره کرد. ومسلماً نحوۀ ادارۀ یک امپراتوری بزرگ با یک قبیله بسیار متفاوت خواهد بود چرا که یک امپراتوری، تشکیلات، سازمان ها و نهادهای مخصوص به خود را می طلبد.از زمان خلفای راشدین تا سقوط امویان، سه خلیفه بیشتر بر روی این مسئله اهتمام ورزیدند و آن سه نفر عمربن خطاب، معاویه بن ابی سفیان و عبدالملک بن مروان بودند. به همین خاطر این سه نفر در گسترش تمدن اسلامی شهرت بیشتری دارند هر چند به نظر می رسد در انهدام و تضعیف فرهنگ اسلامی هم پیشقدم بودند.[8]
عبدالملک در زمان خلافت 20 سالۀ خود کارهای اساسی ومهمی در جهت گسترش تمدن اسلامی انجام داد:
1. تعریب الدواوین یا عربی کردن دیوان ها:
دیوان ها یا همان تشکیلات اداری بدست موالی و عجم ها اداره می شد به همین خاطر زبان ادارات و سازمان ها عربی نبود و به مقتضای هر منطقه متفاوت بود. در برخی از مناطق ایرانی ها به زبان خودشان مکاتبه می کردند و در برخی دیگر رومیان و مصریان این کار را به عهده داشتند. مسلماً ادامۀ این روند به نفع حکومت اسلامی نبود و ناهماهنگی در ادارۀ کشور را در پی داشت. بنابراین عبدالملک دستور داد که تمام دیوان را عربی کنند . این کار چند سال طول کشید و سرانجام زبان عربی به عنوان زبان رسمی و اداری حکومت جایگزین زبان های مختلف دیگر شد.2. ضرب سکه های اسلامی
تا قبل از خلافت عبدالملک، مسلمانان در معاملات خود از سکه های ساسانی و رومی استفاده می کردند. البته سکه های رومی رواج بیشتری داشت. مشهور است، عبدالملک اولین کسی بود که تصمیم گرفت سکه های اسلامی ضرب کند. بنابر روایات تاریخی انگیزۀ عبدالملک برای رواج سکه اسلامی این بود که: او در نامه هایی که به امپراتوری روم می فرستاد، «قل هوالله احد» و نام پیامبراکرم- صلّی الله علیه و آله - را در ابتدای نامه ذکر می کرد. امپراتوری روم به او نامه نوشت که اگر این کار را ترک نکنی در سکه ها از پیغمبر شما به زشتی نام می برم. عبدالملک مصمم شد که سکه های اسلامی ضرب کند و با ایجاد ضرابخانه ها اقدام به ضرب سکه های اسلامی کرد.3. ساخت بناها و مساجد مختلف:
عبدالملک از ساخت بناها و مساجد حمایت میکرد در زمان او مسجدالصخره(بیت المقدس) بنا شد.4. دارالصناعه و ناوگان دریایی:
مرگ عبدالملک
عبدالملک در مورد ولایت عهدی راه پدر را پیش گرفت و مصمم شد تا برادرش عبدالعزیز را از ولایت عهدی عزل کند و پسرش ولید را ولیعهد کند، عبدالعزیز که از زمان مروان ولیعهد بود، قبول نمی کرد اما مرگ عبدالعزیز کار را بر عبدالملک آسان کرد وتوانست خلافتِ بعد از خودش را به پسرش ولید بسپارد.عبدالملک چهارگوشه و گندمگون بود ریش درازی داشت، مردی بخیل ولی پرکار و مرتب بود وبه همۀ کارها شخصاً رسیدگی می کرد. با آل علی- علیه السّلام - سخت مخالف بود و در زمان او هشام بن اسماعیل نسبت به اهل مدینه بسیار بد رفتاری کرد[9]
سرانجام عبدالملک در نیمۀ شوال سال 86(705میلادی) در سن شصت سالگی (یا شصت و یک سالگی) در گذشت و مدت خلافت او 21 سال بود.
پینوشتها:
[1] ابن اثیر،الکامل ج2 ص 304
[2] بلاذری، انساب الاشراف ص 218
[3] ابن اثیر،الکامل فی التاریخ ،ج4،ص350
[4] همان،ص 360
[5] ابن عبری،تاریخ مختصر الدول ص 112
[6] محلی در هفت فرسخی کوفه
[7] Ceuta.
[8] انشاء الله در آخرهمین کتاب موضوع فرهنگ وتمدن اسلامی را بررسی خواهیم کرد.
[9] علی اکبر فیاض،تاریخ اسلام،ص 162
/م