زمان در فلسفه ی کانت؛ ‌بازیگر نقش وجود

چرا کانت «زمان و مکان» و مخصوصاً «زمان» را از عالم خارج به درون ذهن می آورد و به آنها وصف پیشینی می بخشد؟ چرا کانت این دو ادراک ذهنی را «مفهوم» نمی داند بلکه آنها را «شهود» محسوب می کند؟ پاسخ این است که او
يکشنبه، 12 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زمان در فلسفه ی کانت؛ ‌بازیگر نقش وجود
 زمان در فلسفه ی کانت؛ ‌بازیگر نقش وجود

 

نویسنده: غلامعلی حداد عادل
گروه فلسفه دانشگاه تهران



 

چکیده

چرا کانت «زمان و مکان» و مخصوصاً «زمان» را از عالم خارج به درون ذهن می آورد و به آنها وصف پیشینی می بخشد؟ چرا کانت این دو ادراک ذهنی را «مفهوم» نمی داند بلکه آنها را «شهود» محسوب می کند؟ پاسخ این است که او می خواهد برای حل این معما که «قضیه تألیفی پیشینی چگونه ممکن است» راهی پیدا کند. او برخلاف هیوم، که از واقعیت داشتن این گونه قضایا غفلت کرده بود، ‌بر وجود آنها در ریاضیات و طبیعیات محض صحه می گذارد و تلاش می کند تا «کلیت» و «ضرورت» این قضایا را توجیه کند. او به عنصری از ادراک محتاج است که همیشه و نزد هر کس موجود باشد با بتوان آن را شالوده و مبنای تبیین «ضرورت و کلیت» اختیار کرد. این عنصر«زمان» است. نقش زمان در تأمین این مقصود، بیش از هر جای دیگر در بحث «شاکله» آشکار می شود. در فلسفه ی اسلامی این دو صفت، ‌یعنی «کلیت» و «ضرورت» ، تحت عناوین«وحدت» و «وجوب» ، از اوصاف «وجود » شمرده می شود که ادراک آن همانند ادراک زمان در نظر کانت، شهودی و به تعبیر فلاسفه اسلامی، ‌«حضوری» است. شباهت نقش «زمان» و «وجود» در فلسفه ی کانت و فلسفه ی اسلامی، و تفاوت«زمان» با «وجود» میان این دو فلسفه ی، شباهت ها و تفاوت های قابل توجهی پدید می آورد که در این مقاله به آنها اشاره خواهد شد.
در این مقاله، مقصود آن است که اثبات شود کانت در فلسفه ی خود به «زمان» همان نقشی را سپرده است که «وجود» در فلسفه ی اسلامی، به ویژه در شکل صدرایی آن، ‌ایفا می کند. کانت برای رهایی از شکاکیت هیومی ناچار است در معرفت، عنصری را در کار آورد که مستقل از تجربه و مقدم بر آن، ‌تأمین کننده ضرورت و کلیت باشد. این عنصر زمان است. در فلسفه ی اسلامی صدرایی نیز این اعتقاد وجود دارد که«معرفت کلاً از تجربه ناشی نمی شود». در این فلسفه ی ضرورت و کلیت از«وجود» حاصل می شود. مقایسه ی روش کانت در استفاده از زمان برای تأسیس نوعی «مابعدالطبیعه» با روش حکمای اسلامی در استفاده ز«وجود» برای تأسیس نوع دیگری از«مابعدالطبیعه» می تواند راه را برای فلسفه ی تطبیقی بر پایه آراء کانت، ‌تا اندازه ای هموار سازد. اهمیت و جایگاه زمان در فلسفه ی کانت بر آشنایان با فلسفه ی او پوشیده نیست. در کتاب نقد عقل محض زمان به منزله ی زیر ساخت گسترده ای در همه ی فصول و مباحث حضور و تأثیر دارد. در حسیات استعلایی، ‌زمان و مکان موضوعات اصلی اند. کانت سعی می کند ثابت کند زمان و مکان دو عنصر پیشینی از معرفت و شهود محض اند و همچون صورت که هیچ گاه از ماده جدا نمی شود، پیوسته با هر شهود حسی همراه اند. شهودات حسی حاصل ترکیب تمثلات حسی و شهودات محض، یعنی دو عنصر زمان و مکانند. از این دو، زمان قلمرو گسترده تری دارد و شامل همه ی شهودات، ‌اعم از بیرونی و درونی می شود، در حالی که مکان تنها صورت شهودات بیرونی است.
در تحلیل استعلایی، ‌فصل شاکله، اگر چه مختصر است، ‌یکسره به زمان اختصاص دارد، ‌اما سهم زمان را در تحلیل نباید به بحث یازده صفحه ای شاکله در نقد عقل محض محدود و منحصر دانست، (1) بلکه چنان که خواهیم گفت اساس استدلالات تحلیل استعلایی زمان است. حسیات و تحلیل استعلایی در نقد عقل فایده ی ایجابی دارند و جدل استعلایی فایده ی سلبی، کانت در حسیات و تحلیل در پی آن است که معلوم سازد ذهن آدمی به چه چیز می تواند معرفت پیدا کند و در جدل در پی آن است که اثبات کند ذهن به چه اموری نمی تواند معرفت پیدا کند. ملاک این نفی و اثبات، ‌زمان است، ‌هر جا که پای زمان در کار است، ‌دست یافتن به معرفت معتبر و یا به تعبیر خود کانت «قدم نهادن در جاده ی امن علم(2) » (The secure path of the science) ممکن است و هر جا که ذهن با اموری غیر زمانی سر و کار دارد، دچار مغالطه و تعارض و توهم می شود و به خطا و جدل گرفتار می آید. بنابراین اگر زمان را عنصر اصلی در تبیین مقاصد نقد عقل بدانیم و آن را همچون روح در پیکر فلسفه ی نظری کانت به حساب آوریم، ‌گزافه گویی نکرده ایم.
کانت، ‌چنان که خود می گوید نخستین بار با هشدارهای دیوید هیوم از خواب جزمی بیدار شده است. (3) او با هیوم در اینکه «همه ی معرفت ما با تجربه آغاز می شود» موافقت دارد، اما معتقد است که «این بدان معنی نیست که معرفت کلاً‌ از تجربه ناشی می شود» (4) . هیوم با خالی کردن معرفت از هر عنصر غیر تجربی، فلسفه ی را به شکاکیت کشانده بود و کانت از این سرنوشت شوم وحشت داشت. او می خواست با ملزم ماندن به این قول که «همه ی معرفت ما با تجربه آغاز می شود» راهی در پیش گیرد که او را از شکاکیتی که هیوم بدان دچار آمده بود، ‌حفظ کند.
کانت با تأمل در قضایای ریاضیات و طبیعیات محض، کلید اصلی حل معمای معرفت را پاسخ به این سؤال می داند که «قضیه تألیفی پیشینی چگونه ممکن می شود». هیوم اگر چه قضایا را به شیوه کانت به تحلیلی و تألیفی و پسینی و پیشینی تقسیم نکرده بود، ‌عملاً به این سؤال پاسخ منفی داده بود، ‌یعنی معتقد بود که قضیه تألیفی پیشینی ممکن نیست، اما کانت نه تنها این قضایا را ممکن، بلکه به گواهی ریاضیات و طبیعیات محض، موجود می دانست. لذا در پی آن برآمد تا معلوم سازد قضایایی که به دلیل موجود بودن، ‌در ممکن بودنشان شک نمی توان کرد، ‌چگونه ممکن شده اند.
کانت، برخلاف هیوم، ‌جداً معتقد بود که معرفت آدمی نه تنها از «ضرورت» و «کلیت» عاری نیست، ‌بلکه معرفت معتبر یا به تعبیر خود او معرفت علمی، ‌الزاماً باید واجد این دو شرط باشد. او برخلاف هیوم ضرورت و کلیت را در روانشناسی جست و جو نمی کرد و این دو عنصر مهم را به اموری از قبیل«عادت» ، فرو نمی کاست، بلکه درصدد بود شالوده ی محکمتری برای آنها پیدا کند. قضایای تألیفی پیشینی از آن جهت که تألیفی هستند، برخلاف قضایای تحلیلی حاوی معرفتی تازه اند و از آن جهت که پیشینی اند، ‌واجد دو شرط کلیت و ضرورت اند، ‌اما باید دید این قضایا چگونه ممکن شده اند.
کانت، مانند هیوم، معتقد است که ضرورت و کلیت از تجربه عاید نمی شود و چنان که گفتیم، باز هم مانند هیوم، ‌معتقد است که «همه ی معرفت ما با تجربه آغاز می شود» ، بنابراین او می باید ضرورت و کلیت را که حضور آنها در قضایای مسلم و قطعی تألیفی پیشینی ریاضیات و طبیعیات محض، ‌انکار ناپذیر است، از جای دیگری تأمین کند و پیداست که وقتی همه ی معرفت با تجربه آغاز می شود و تجربه نمی تواند معطی ضرورت و کلیت باشد و ضرورت و کلیت هم عملاً و واقعاً در معرفت وجود دارد، ‌باید چنین نتیجه گرفت که ذهن، ‌خود و از نزد خود، معطی ضروری و کلیت است، والاّ منطقاً ‌راهی برای تبیین وجود ضرورت و کلیت در قضایایی که اعتبار علوم بدان ها وابسته است باقی نمی ماند.
می توان گفت که همین افکار ذهن کانت را در طول نزدیک به دوازده سال سکوتی که مفصل و مرحله ی گذار از فلسفه ی ولفی ـ لایب نیتسی به فلسفه ی انتقادی خود اوست، به خود مشغول ساخته بود. او در پی آن بود که بداند ذهن چگونه باید باشد که بتواند چنین قضایایی را بسازد و بفهمد. در نظر او این نکته مسلم بود که ذهن، ‌حداقل، مشتمل بر دو ساحت حس و فهم است و او می خواست حداقل در یکی از این دو ساحت به عنصری دست پیدا کند که قابلیت تأمین ضرورت و کلیت را در ادراک داشته باشد و بتواند قضایای تألیفی پیشینی را ممکن سازد.
کانت می داند که داشتن چنین توقعی از فاهمه بی جاست زیرا مفاهیم با واقع ارتباط بی واسطه ندارند و ارتباط آنها با واقعیت همواره می باید با میانجی گری حس صورت پذیرد. مفاهیم به اصطلاح حکمای اسلامی، معقول ثانی محسوب می شوند که اولاً و بالذات با واقع متصل و مرتبط نیستند و قبل از آنکه از واقع حکایت کنند حاکی از سازوکار ذهن ما هستند. مفاهیم، در واقع با نمایش طرز کار ذهن، ‌بیشتر ماهیت منطقی دارند. کانت ناچار است پشتوانه ی کلیت و ضرورت را در ادراک، ‌در ساحت حس و شهود حسی جست و جو کند، ‌چرا که شهود حسی، حاصل تأثر بی واسطه ی ذهن از واقعیت است. اما تجربه ی حسی که همواره با مدرکات جزئی و ناضروری سروکار دارد چگونه می تواند مفید کلیت و ضرورت باشد؟ کانت خود به این دشواری توجه دارد. او در پی آن است که در شهود به عنصری پیشینی دست پیدا کند تا با اتکا به پیشینی بودن آن، ضرورت و کلیت مطلوب خود را که در آمپریسم هیومی مفقود است، تأمین کند. او خود در توضیح این دشواری می گوید:
اما به نظر می رسد که این قدم، به جای آنکه از دشواری بکاهد بدان افزوده است، زیرا اکنون این سؤال پیش می آید که: چگونه ممکن است از امری، شهود مقدم بر تجربه (پیشینی) داشت؟ شهود، تصوری است که بلاواسطه تابع حضور متعلق آن است، لذا به نظر می آید که داشتن شهودی که از اصل مقدم به تجربه (پیشینی) باشد ناممکن است؛ زیرا در این صورت لازم می آید که شهود بدون اینکه مربوط به چیزی باشد که قبلاً مشهود بوده یا فعلاً هست، حاصل گردد و بالنتیجه شهود نباشد. حال باید دید چگونه ممکن است شهود شیء بر خود شیء تقدم داشته باشد.
(تمهیدات، ‌بند هشتم)
راه حلی که کانت برای این دشواری پیدا می کند تفکیک شهود حسی به دو بخش «محض» و «تجربی» است. او هر شهود حسی را مرکب از یک بخش محض و غیر تجربی می داند که همان صورت افزوده شده از ناحیه ی ذهن به شهود است، و بخش دیگری که محتوا و ماده ی شهود حسی را تشکیل می دهد و از تجربه حاصل می شود. زمان و مکان در فلسفه ی کانت شهود محض یا بخش محض شهودند. کانت سعی می کند اثبات کند که زمان و مکان «شهودند» و «مفهوم» نیستند و می کوشد تا ثابت کند که این دو عنصر ادراکی، پیشینی و مقدم بر تجربه اند و به منزله ی صورت شهود حسی محسوب می شوند. مکان، ‌صورت شهودهای بیرونی، و زمان، ‌صورت همه ی شهودهای بیرونی و درونی است.
زمان و مکان در واقع معرف ساختار ذهن و لازمه ی ذات ذهن اند و به جای آنکه شرطی از تجربه حسی باشند شرط آنند و بیانگر محدودیت و تناهی ذهن آدمی در شناخت محسوب می شوند. کانت معتقد است که از کنار هم قرار گرفتن و اتحاد دو مفهوم به عنوان موضوع و محمول در یک حکم، هرگز یک قضیه تألیفی حاصل نمی شود. قضیه تألیفی که مفید معرفت تازه ای است می باید علاوه بر مفاهیم متضمن عنصر ثالثی از جنس شهود باشد. قضیه تألیفی پسینی محتاج شهود تجربی و قضیه تألیفی پیشینی نیازمند شهود غیر تجربی یا شهود محض است. چنین است که کانت با ابداع امری به نام شهود محض، خود را به تبیین قضایای تألیفی پیشینی موفق می سازد و با استفاده از محض بودن یعنی غیر تجربی بودن و پیشینی بودن این شهود، ‌که همانا زمان و مکان است، ‌راه را برای تأمین ضرورت و کلیت در شناخت هموار می کند.
کانت در واقع در پی یافتن امری است که در هر تجربه ی حسی حضور داشته باشد یا بتواند به صفت کلیت متصف شود. کلیت و ضرورت دو روی یک سکه اند. اگر کلیت امری در ادراک ثابت شود در حقیقت ضرورت آن ثابت شده، ‌و برعکس هر امر ضروری، به نوبه ی خود کلی است. اما مگر نه این است که زمان در هر تجربه ی حسی که به ادراک درآید، ‌موجود است، پس واجد کلیت مطلوب کانت است؟ لکن، اشکال کار در اینجاست که زمان به عنوان یک امر تجربی در کنار سایر اشیا و در عرض و ردیف آنها حس نمی شود، یعنی نمی توان گفت زمان امری محسوس است، هر چند با هر امر محسوسی همراه است، ‌و از سوی دیگر نمی توان گفت زمان امری مفهومی و معقول است، زیرا زمان مفهوم نیست و قطعات زمان را نمی توان مصادیق مفهوم کلی زمان دانست که در ذیل آن مفهوم کلی درج شده اند. پس یگانه راه حل به نظر کانت این است که فرض کنیم زمان در عین حال که خصلتی شهودی دارد و با هر ادراک تجربی همراه است، ‌شهودی محض و غیر تجربی است که به عنوان صورت هر شهود تجربی با آن همراه است و در نتیجه زمینه ساز کلیت و ضروت است.

زمان و شاکله

بارزترین و مهمترین نقشی که زمان در فلسفه ی نظری و بحث معرفت کانت ایفا می کند، شاکله سازی است. چنان که گفتیم کانت دو قوه ی حس و فهم را به کلی از یکدیگر مستقل و در عین حال کاملاً‌ به یکدیگر محتاج می داند. وی رابطه این دو قوه را با یکدیگر، بهتر از هر جای دیگر، در این عبارت بیان می کند: «فاهمه بدون داده های حسی، تهی و حس بدون مقولات فاهمه نابیناست» (5)
داده های حسی در حس با یکدیگر ترکیب می شوند و شهود(intuition) ایجاد می کنند، ‌اما ذهن تنها با داشتن شهود به «شناخت» نمی رسد. ذهن برای داشتن شناخت باید بتواند درباره ی هر شهود دست کم یک حکم صادر کند. این بدان معنی است که هر شهودی باید ذیل یکی از مفاهیم فاهمه بگنجد تا بتوان آن شهود را موضوع و آن مفهوم را محمول قرار داد و از پیوند آن موضوع و محمول حکمی صادر کرد. اما مفاهیم قالب هایی میان تهی هستند که صرفاً شکل و ساختار منطقی ذهن را نشان می دهند. لزوماً باید در شهودات حسی اقتضایی باشد تا هر شهود را برای اندراج ذیل یک مفهوم محض یا مقوله مناسب سازد. حل این مسئله، مشکل و مطلوب اصلی کانت در بحث شاکله است:
اما مفاهیم محض فاهمه، در هر حال، در مقایسه با شهودات تجربی(و در واقع شهودات حسی به طور کلی) به کلی نامتجانس اند و هرگز در هیچ شهودی یافت نتوانند شد. اکنون باید دید اندراج شهود ذیل مقوله و به عبارت دیگر اطلاق مقوله بر نمودارها چگونه ممکن است، ‌چرا که هیچ کس قائل نیست که مقوله ای مثل علیت در نمودار می گنجد و قابل آن است که از طریق حواس به شهود درآید. (6)
آنچه این دو را به یکدیگر پیوند می زند و میان «کلی» و «جزئی» پل می شود، ‌زمان است. زمان از جنس شهود است و با هر شهودی همراه است، ‌اما برخلاف شهودهای حسی، جزئی و ناضروری(contingent) نیست، بلکه کلی و ضروری است، ‌چرا که محض است و پیشینی است. همین دو خصوصیت، ‌یعنی شهود بودن و محض بودن آن را قادر و قابل می سازد تا هم در شهود حسی و هم در فاهمه حضور داشته باشد و این دو را به هم متصل سازد. ذهن چنین قابلیتی را از زمان در شاکله سازی نشان می دهد. زمان این قابلیت را دارد که به صورتی استعلایی، به انواع مختلف تعینات، ‌متعین شود و هر تعینی از زمان، ‌شهود حسی همراه با آن را، ‌برای اندراج در ذیل یکی از مفاهیم فاهمه مناسب می سازد. فی المثل توالی یکی از قابلیت های زمان است و در توالی میان زوال آن قبل و ظهور آن بعد، رابطه ای ضروری برقرار است، بدین معنی که برای آمدن آن بعد، آن قبل باید بالضروره معدوم شود، ‌کانت این ضرورت حاکم به توالی را در آنات زمان، یک تعین استعلایی از زمان می داند و معتقد است شهود حسی با وساطت چنین تعینی از زمان به سوی مقوله یا مفهوم محض علیت رانده می شود و در ذیل آن مندرج می گردد. وی نظیر همین سازوکار را برای تعین شاکله زمان و تبیین رابطه ی آن با سایر مقولات دوازده گانه ی فاهمه نیز به کار می گیرد. شاکله سازی، نه کار حس است و نه کار فاهمه، بلکه کار قوه خیال است که در حکم قوه ی سومی میان حس و فاهمه قرار دارد. قوه ی خیال در شاکله سازی استعلایی تصویری را تخیل نمی کند، بلکه یک قاعده (rule) را بر زمان حاکم می سازد و به عبارتی دیگر یک قاعده را در زمان کشف می کند. زمان همانند یک سیم نازک نامرئی است که با شکل خود، ‌و به تعبیر کانت با تعیّن استعلایی خود، ‌شهود حسی را، که همچون خمیری بی شکل است، قابل آن می سازد تا یکی از قالب های منطقی ذهن یا مفاهیم محض فاهمه را بپذیرد و در ذیل آن مندرج شود.
می دانیم که شناخت در فلسفه ی کانت، ‌ایجاد وحدت و انسجام در عناصر متشتت و متکثر حسی است. این انسجام بخشی و وحدت آفرینی است که به شناخت، ‌هویت می بخشد و در واقع«شیء» را در ذهن پدید می آورد و شیئیت و عینیت ایجاد می کند. بنابراین ذهن دائماً ‌در کار ترکیب و تألیف است و تألیف آن گاه می تواند میان محسوسات جزئی و مقولات کلی پیوند ایجاد کند و ضرورت و کلیت گمشده هیوم را در معرفت آشکار نماید و امکان قضیه تألیفی پیشین را مبین سازد؛ که تألیفی محض باشد. کار قوه خیال یا تخیل تألیف محض زمان است.
تخیل محض خواه ناخواه با زمانی ارتباطی ضروری دارد و تمام تغییرات ذهنی عملاً تحت زمان قرار دارد. فاهمه ی محض با تألیف محض در تخیل رابطه ای درونی دارد، ‌یعنی فاهمه در واقع فاهمه نیست مگر اینکه متضمن و مستلزم تخیل محض باشد. بنابراین تخیل خواه ناخواه در امر شناخت دارای سهم اصلی است و نیز واسطه میان حس و فاهمه است. (7)
گام بعدی کانت در نقد عقل محض، ‌بیان «اصول محض فاهمه» است. اصول محض فاهمه در حقیقت اصول فلسفه ی نظری و اصول معتبر برای نیل به معرفت عینی در فلسفه ی کانت است. وی این گام را نیز به مدد زمان بر می دارد. اصول محض فاهمه، ‌بیان تعینات استعلایی زمان است در قالب یک سلسله احکام تألیفی پیشینی، ‌و در واقع، فرض جدیدی بر مقدمات قبلی کانت اضافه نمی کند بلکه همه آنچه را که وی در بحث شاکله به زمان نسبت داده، ‌در کلی ترین صورت به زبان حکم بیان می کند. توضیح هوارد کی گیل در کتاب فرهنگ اصطلاحات فلسفه ی کانت می تواند روشنگر باشد. وی می گوید:
تجربه ما صرفاً‌ شهودی نیست، همان طور که مستقیماً و بی واسطه نیز ذیل مقولات قرار نمی گیرد. بلکه شهود و صور خیال(imaginative presentation) و مقولات را با یکدیگر ترکیب می کند. اصول، به طور کلی، ‌نحوه نمودار شدن اشیا را در زمان معین می سازند. به عبارت دیگر نشان می دهند که کمیت و کیفیت و نسبت و جهت در مقولات چگونه با تجربه موجودی متناهی و محدود در زمان و مکان سازگار و منطبق می شوند.
دستگاه اصول محض فاهمه، ‌حاصل بازسازی کانت از میراث وجودی اسکولاستیک بود که به دست ولف به صورت «تحلیل استعلایی» درآمده بود. کانت در سال های 1770-1780 یعنی در آن «دهه ی سکوت» هم خود را مصروف آن کرده بود تا مقولات سنتی مبتنی بر وجود را به اصول مبتنی بر زمان این «تحلیل استعلایی» مبدل کند. کانت به جای محمول های کمّی وجودی نظیر وحدت و کثرت، اصل مقدار(The principle of magnitude) را مطرح کرد و به جای محمول های کیفی وجودی هستی و عدم، ‌اصل تدرج اشتدادی(intensive degree) را قرار داد. به همین ترتیب، ‌وی به جای نسبت هایی وجودی، ‌نظیر نسبت میان جوهر و عرض و علت و معلول و مشارکت که اعتباری ابدی داشتند، اصول ویژه مبتنی بر زمان نسبت های «تشابهات تجربه» (The Analogies of Experience) را پیشنهاد کرد، و در بحث جهت با محمول های امکان و وقوع و وجوب نیز همین کار را کرد(8)
کانت با بهره گیری از تعینات استعلایی حاصل از سلسله زمان و محتوای زمانی و ترتیب زمان و مجموع کل زمان، ‌شاکله ها را به کار می گیرد تا به کمک آنها مفاهیم محض را که تهی هستند از شهودات حسی پر کند. از آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که معرفت در فلسفه ی کانت که از شهود حسی آغاز می شود و به مدد شاکله به مقولات می رسد و در چارچوب نظام اصول محض فاهمه شکل می گیرد، ‌یکسره مبتنی بر زمان است. مابعدالطبیعه ای که کانت با مفاهیم محض فاهمه ی خود، ‌یعنی وحدت و کثرت و ایجاب و سلب و جوهر و علت و امکان و وجود و وجوب، تأسیس می کند، مابعدالطبیعه ای زمان مدار است. هیدگر که به عنوان یک فیلسوف اگزیستانس فلسفه ی کانت را از نظرگاه وجودی و «هست بودن» خاص انسان ملاحظه می کند، ‌معتقد است زمان مبین تناهی و محدودیت ذهن آدمی در برابر وجود است و کانت در واقع با در کار آوردن امر استعلایی در مابعدالطبیعه خود، ‌وجود را در افق زمان و محدود به زمان دیده است. اگر به اهمیت نقش محوری زمان که بازیگر اصلی صحنه در فلسفه ی کانت است توجه کنیم، ‌همراه با هایدگر تصدیق خواهیم کرد که «فصل شاکله سازی کتاب کانت با اینکه بیشتر از یازده صفحه نیست، ولی به معنایی هسته مرکزی کل افکار کانت در احیای اساس مابعدالطبیعه است. » (9)
بر این اساس و با توجه به اینکه شاکله ها توسط قوه ی خیال ساخته می شوند، ‌نمی باید نقش قوه ی خیال را در فلسفه ی کانت دست کم گرفت. (10)
تخیل محض خواه ناخواه با زمان ارتباطی ضروری دارد و تمام تغییرات ذهنی عملاً تحت «زمان» قرار دارد. فاهمه ی محض با تألیف محض در تخیل رابطه ای درونی دارد، یعنی فاهمه در واقع فاهمه نیست مگر اینکه متضمن و مستلزم تخیل محض باشد. بنابراین تخیل خواه ناخواه در امر شناخت دارای سهم اصلی است و نیز واسطه میان حس و فاهمه است(11)
هایدگر معتقد است که: «شاکله سازی استعلایی اساس امکان ذاتی برای معرفت مأخوذ از هستی شناسی است. شاکله سازی، متعلق محضی را فراهم می آورد که به صورت متعلقی در می آید که به طور عینی در برابر ما قرار دارد، به نحوی که آنچه در مفکّره محض لحاظ می شود ضرورتاً ‌خود را به صورت شهود زمانی عرضه می دارد. زمان به عنوان تنها تصویر کلی محض و به عنوان یک گشایش و انکشاف احتمالی در افق استعلایی ذهن پدید می آید» (12)
اکنون می توانیم بر پایه ی آنچه گفتیم نتیجه گیری کنیم که مقولات کانتی یا همان مفاهیم محض فلسفه ی او مطلقاً مقید به زمانند و کلیت و ضرورت آنها، ‌که در قضایای تألیفی پیشینی ظاهر می شود مأخوذ از زمان است که همیشه و همه جا در هر شهودی حضور دارد. بدین ترتیب کانت در نقد عقل محض اگر چه مابعدالطبیعه به معنای متعارف را ناممکن می داند خود به تأسیس مابعدالطبیعه زمان مدار و زمان نگر دست می یازد که می توان آن را «مابعدالطبیعه» نامید. در این مابعدالطبیعه، ‌ماوراء طبیعت، ‌از آن جهت که اصولاً نمی تواند «زمانمند» باشد، جایی ندارد. البته طبیعت نیز در این مابعدالطبیعه، ‌چنان که در نفس الامر وجود دارد جایی ندارد، ‌بلکه بدان صورت که ساختار و شرایط خاص ادراکی انسان در حس و فاهمه اقتضا می کند، ‌شناخته می شود و اصولاً همین تبعیت شیء فی نفسه از احکام و قواعد کلی و ضروری ذهن است که آن را به صورت طبیعت در می آورد.
حال وقت آن است که به فلسفه ی اسلامی با تکیه بر فلسفه ی صدرایی اشاره کنیم. فلاسفه اسلامی نیز در پی آنند تا به احکامی کلی و ضروری که بتواند همه چیز را در برگیرد دست پیدا کنند. آنان مجموعه این مفاهیم و احکام را «امور عامه» یا «علم کلی» می نامند که عنوانی دیگر برای «مابعدالطبیعه» یا «الهیات به معنی الاعم» در فلسفه ی اسلامی است. مابعدالطبیعه نزد آنان علم به احوال موجود است چنان که هست. (13) آنان وجود یا هستی را که در همه جا و همه چیز حضور دارد منشأ کلیت و موجد ضرورت می دانند و در امور عامه از مفاهیمی مانند «وجوب و امکان» و «وجود و ماهیت» و «جوهر و عرض» و «وحدت و کثرت» و «حدوث و قدم» و «علت و معلول» و «حرکت و سکون» و «وجود و عدم» و امثال آن سخن می گویند که کمابیش یادآور مفاهیم محض فاهمه کانتی است.
چنان که دیده می شود مابعدالطبیعه ی حکمای اسلامی، ‌در قیاس با مابعدالطبیعه ی زمان مدار و زمان نگر کانت، ‌وجود مدار و وجودنگر است. حکمای اسلامی معتقدند که ما با ادراک بی واسطه ای که از وجود خود و سایر اشیا داریم، به وجود، ‌شهود عقلی یا علم حضوری پیدا می کنیم، اما کانت معتقد است، ‌آنچه در شهود محض و خودآگاهی ادراک می کنیم، هستی نیست، بلکه زمان است. او مابعدالطبیعه را محدود و مشروط به «وجود خاص انسان » می داند و این خصوصیت را همان «زمانی بودن» محسوب می کند. اما فلاسفه اسلامی، همه چیز را در دریای هستی غرق می دانند و زمان را نیز نوعی وجود به شمار می آورند، چنان که علم و آگاهی را از سنخ وجود به حساب می آورند و از ادراک به «وجود ذهنی» تعبیر می کنند و هر آنچه را که وجود نباشد، ‌عدم می دانند. حکمای اسلامی معتقدند انسان می تواند از وجود، ادراک بی واسطه و محض و مقدم بر تجربه داشته باشد. در فلسفه ی کانت، ادراک شهودی زمان و تعینات آن، ‌همان ادراک خودآگاهی محض است، نظیر همین سخن، مدعایی است که فیلسوفان اسلامی بالنسبه به وجود دارند. آنان هیچ چیز را از دایره هستی بیرون نمی دانند، ‌خواه بیرون ذهن باشد و خواه درون ذهن، ‌و به همین سبب به زمان نیز نوعی از وجود و مرتبه ای از وجود نسبت می دهند. در واقع کانت، ‌وجود را در افق زمان و از پنجره زمان تماشا می کند و فیلسوفان اسلامی، زمان را در افق وجود می بینند. حکمای اسلامی عینیت و کلیت و ضرورت را، از شهود بی واسطه وجود استنتاج می کنند و کانت از شهود بی واسطه ی زمان. نتیجه این تفاوت این است که مابعدالطبیعه کانتی در دایره ی امور زمانی محدود می ماند، ‌اما مابعدالطبیعه حکمای اسلامی دایره ای برابر با هستی پیدا می کند. هایدگر که به عنوان یک فیلسوف اگزیستانس به «نحوه وجود خاص انسان» اصالت می دهد و وظیفه ی فیلسوف را منکشف ساختن این نحوه ی وجود خاص می داند. (14) در این نحوه ی خاص وجود انسان به زمان مدخلیت تمام می دهد و عنوان وجود و زمان که نام کتاب معروف اوست نیز حاکی از همین امر است و حال آنکه حکمای اسلامی به جای «وجود و زمان» از «وجود زمان» سخن می گویند.
البته این تردید و حیرت همیشه باقی خواهد بود که آیا انسان می تواند در ادراک وجود، از تأثیر نحوه ی خاص وجود خویشتن، یعنی همان امری که از نظر کانت موجب تناهی و محدودیت این ادراک و انسانی بودن آن می شود، مستقل بماند و آیا می تواند اوصاف وجود را بماهو وجود بشناسد یا نه. کانت و فیلسوفانی دیگر که در سنت فلسفه ی اروپایی همانند او فکر می کنند معتقدند که انسان همواره وجود را از منظر انسانی و مشروط به شرایط خاص انسان می شناسد و در نتیجه ادراک او همواره محدود و متناهی است. فیلسوفان اسلامی، برخلاف آنان، به انسان از منظر وجودی نگریسته اند و ادراک آدمی و شهود بی واسطه او را نسبت به خود، شأنی از شئون وجود و مرتبه ای از مراتب هستی دانسته اند. این تفاوت در دیدگاه سبب شده است تا مابعدالطبیعه ی مبتنی بر نگاه اول، چنان که گفتیم «مابعدالطبیعه طبیعت» باشد و مابعدالطبیعه ی مبتنی بر نگاه دوم، ‌«مابعدالطبیعه ی وجود».

پی نوشت ها :

1. C. P. R. B176-187
2. C. P. R. BXi
3. تمهیدات، ‌ص 89.
4. C. P. R. BI. 2
5. C. P. R. B75
6. C. P. R. B176-B177
7. مجتهدی، ص128.
8. Caygill,p. 335.
9. مجتهدی، 131.
10. هایدگر، ‌طبع اول نقد اول را از آن جهت که در آن به نقش تخیل اهمیت بیشتری داده شده به طبع دوم ترجیح می دهد. برای توضیحات بیشتر رجوع کنید به: (مجتهدی، 146).
11. مجتهدی، ص 128.
12. مجتهدی، ص 135.
13. ملاصدرا، ‌اسفار، ج1، ص 28.
14. مجتهدی، ص 114.

کتابنامه:
صدرالدین شیرازی، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ‌1981.
کانت، امانوئل، ‌تمهیدات، ‌ترجمه غلامعلی حداد عادل تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ‌1367.
مجتهدی، کریم، ‌دونس اسکوتوس و کانت به روایت هایدگر، تهران، ‌نشر سروش، 1376.
Kant, Imanuel, Critique of Pure Reason, trans, Paul Guyer and Allen W. Wood, Cambridge, 1997.
Caygill, Howard, A Kant Dictionary, Blackwell, 1995. (Abreviated as C. P. R)

 

منبع مقاله :
مموعه مقالات علمی پژوهشی سمینار کانت: مطالعات انتقادی در فلسفه کانت 28 تا 30 آذر1383، تهران: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چاپ اول1386.




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.