نویسنده: طیبه ماهرو زاده*
چکیده
فلسفه های تربیتی معاصر حاصل تطور و تکامل اندیشه های گوناگون در دو سده اخیر است. کانت با تأسیس یک نظام جامع فلسفی توانسته است در حوزه های گوناگون اندیشه چون معرفت شناسی، اخلاق، سیاست و تعلیم و تربیت تأثیری عمیق به جای نهد. به طور کلی مطالعات فلسفی را می توان در چهار حوزه هستی شناسی، معرفت شناسی، ارزش شناسی و انسان شناسی خلاصه کرد. چهار حیطه مذکور به استثنای هستی شناسی در ارتباط مستقیم با تعلیم و تربیت است. تعلیم و تربیت به سبب آنکه محتاج شناخت ساختار ذهن و نحوه ی عملکرد آنست با معرفت شناسی سروکار دارد. اما از آن حیث که غرض از تعلیم و تربیت تکامل شخصیت آدمی و اصلاح رفتار اوست، فلسفه تعلیم و تربیت مبتنی بر ارزش هاست. از این رو نظام تربیتی کانت از فلسفه اخلاق وی سرچشمه گرفته است.اهمیت فلسفه کانت در نقادی اوست. او می کوشد تا در عرصه نظر و عمل عناصر پیشینی را بیابد و آن را از امور تجربی جدا سازد. کانت فیلسوفی به تمام و کمال اخلاقی است. وی مهمترین بخش تعلیم و تربیت را تربیت اخلاقی می داند. تربیت اخلاقی از اصول و قوانین کلی رفتار که ناشی از اراده ی آزاد آدمی است نشأت گرفته است. فلسفه نقادی کانت با سه سؤال آغاز شده است ـ چه می توانم بدانم، چه باید بکنم و به چه می توانم امیدوار باشم ـ اما این سه پرسش به این سؤال که آدمی چیست باز می گردد. در نظر وی پاسخ بدین سؤال را تنها در حوزه تعلیم و تربیت می توان جستجو کرد. از این رو کانت تعلیم و تربیت را مهمترین و دشوارترین مسئله ای که انسان با آن روبروست می داند. در این مقاله سعی شده ضمن تبیین عقل عملی و جایگاه انسان در فلسفه اخلاق کانت و نیز نقد و بررسی این آراء، نظریات وی در باب تعلیم و تربیت مورد غور و بررسی قرار گیرد. گرچه کانت در وادی تعلیم و تربیت به عنوان مربی شهرت نیافته است اما از آنجا که آراء تربیتی او از اندیشه ای ژرف و به غایت اخلاقی سرچشمه گرفته می تواند در فلسفه های تربیتی معاصر الهام بخش نظریه پردازان و مربیان تعلیم و تربیت باشد.
بسیاری از اندیشمندان کانت را بزرگ ترین فیلسوف اروپا پس از ارسطو دانسته اند. به همین سبب تحقیق درباره ی تاریخ فلسفه جدید باید حول محور آراء کانت انجام شود. امیل بریه مورخ فرانسوی می گوید: به طور قطع می توان گفت از اواخر قرن هیجدهم به بعد در عالم فلسفه هیچ اندیشمندی را نمی توان یافت که به طور مستقیم یا غیر مستقیم متأثر از فلسفه کانت نبوده باشد. بتهوون سخن معروف او را با تحسین تمام نقل می کرد: دو چیز برای من شگفت آورترین چیز است، آسمان پرستاره ای که بالای سر ما قرار دارد و قانون اخلاقی که در دل ماست.
شناخت کانت مستلزم آگاهی به تاریخ فکری ـ فرهنگی اروپا از رنسانس تا قرن هجدهم است. وضعیت جغرافیایی، رویدادهای تاریخی و تعدد مراکز فرهنگی بر روحیه مردم آلمان تأثیری ژرف داشته است. ظهور لوتر و مذهب پروتستان و جدایی آلمانی ها از کلیسای کاتولیک رم، تأکید لوتر بر ایمان فردی و وجدان شخصی و نیز آموزش همگانی، پیدایش نهضت رومانتیسم در اروپا و انسان گرایی کلاسیک در آلمان همه و همه زمینه ی مناسبی برای افکار کانت فراهم آورد. به طوری که در یک کلام می توان گفت کانت محصول عصر روشنگری است.
اگر بخواهیم فلسفه تربیتی کانت را تبیین نموده و درباره ی آراء تربیتی او تحقیق نماییم باید علاوه بر آراء تربیتی که جزء لاینفک فلسفه اوست، به آراء صریح او درباره ی تعلیم و تربیت نیز اشاره نماییم. شهرت کانت عمدتاً به جهت نظریات فلسفی اوست و کمتر به آراء تربیتی وی پرداخته شده است. کانت در دوران تفکر نقادانه خود یعنی از سال 1771 به بعد علاوه بر آثار فلسفی معروف و معتبری چون نقد عقل محض و نقد عقل عملی آثار دیگری در زمینه زیبایی شناسی، سیاست و تعلیم و تربیت از خود به جای نهاده است. اندیشه های بنیادی کانت در زمینه تعلیم وتربیت در کتابی با نام تعلیم و تربیت در سال 1803 توسط رینک ویراستاری شده و به چاپ رسیده است. این کتاب بخش اصلی آراء تربیتی فیلسوفی است که در عالم فلسفه، انقلابی همچون انقلاب کپرنیک به وجود آورد. گرچه نظریات تربیتی او مانند آراء مربیان معاصر، منظم و همه جانبه نیست اما چون از فکری خلاق و ژرف اندیش سرچشمه گرفته می تواند الهام بخش دست اندرکاران امر تعلیم و تربیت قرار گیرد.
کانت در مقام استاد فلسفه در دانشگاه کونیگزبرگ موظف بود دروسی در زمینه ی تعلیم و تربیت ارائه نماید. کتاب تعلیم و تربیت حاصل دروسی است که وی طی سال های 1976-77، پاییز 84،80-1983 و 87- 1986 ارائه نمود. کانت در ارائه دروس از کتاب فن تعلیم و تربیت باک(یکی از مشایخ کلیسا) بهره جسته است. آثار دیگر کانت در تعلیم و تربیت عبارتند از: اندیشه تاریخ عمومی به منظور شهروند جهانی، آغاز فرضی تاریخ نوع بشر، روشنگری چیست؟ صلح جاویدان، انسان شناسی از دیدگاه علمی و دین در محدوده عقل محض. کانت در کتاب دین در محدوده عقل محض به بیان مسائلی چون خیر و شر در انسان پرداخته و شیوه تربیتی را که می توان به مدد آن بدان پاسخ گفت مطرح نموده است. او می گوید: انسان چیست، یا مقدر است چه شود، سپس می افزاید خیر و شر ـ نیکی و بدی ـ در معنای اخلاقی آن، آن چیزی است که فرد خود می سازد.
کانت بر ضعف نظام آموزشی زمانه خود وقوف داشت و می کوشید تا آن را متحول سازد. او معتقد بود برای نیل بدین مقصود باید دست به یک انقلاب زد و از اصلاح تدریجی کاری ساخته نیست. بازدو آرزوی کانت را جامه عمل پوشاند و به تأسیس مؤسسه بشر دوستانه همت گمارد. روشنگری در آلمان همچون کشورهای دیگر نظریه پردازانی در تعلیم و تربیت به جامعه عرضه کرد. لاک در انگلستان، روسو در فرانسه، بازدو پستالوزی در آلمان. بازدو طبیعت گرایی روسو را با نظریه تعلیم و تربیت همگانی شالوته درآمیخت و به عنوان نظام نوین آموزش اعلام کرد.
کانت در نشریه سیاسی ـ علمی کونیگزبرگ نظر خود را درباره ی این مؤسسه این گونه بیان می دارد: «هر شخص عادی، هر شهروند جهانی باید برای آشنایی مؤسسه ای که در حال پایه گذاری نظامی نوین در تعلیم و تربیت است علاقه ای وافر از خود نشان دهد» (کانتس، فصلنامه تربیتی یونسکو 2004، ص 940)
کانت و فلسفه تعلیم و تربیت
در عالم فلسفه، کانت به عنوان فیلسوف تربیتی شناخته نشده است. اما از آنجا که کانت فیلسوفی ژرف اندیش و اخلاقی است آراء او در زمینه تعلیم و تربیت از لحاظ مبانی معرفت شناسی به خصوص ارزش شناسی و اخلاق در دنیای معاصر از اهمیت خاصی برخوردار است. به طور کلی آراء هر فیلسوف در زمینه های هستی شناسی، معرفت شناسی، انسان شناسی و اخلاق، در آراء سیاسی، اجتماعی و تربیتی او متجلی است.تعلیم و تربیت را خواه علم، فن و یا هنر بدانیم از جهان گوناگون با فلسفه در ارتباط است. تعلیم و تربیت از آن جهت که با رشد عقلانی شاگرد سروکار دارد نیازمند نظریه ای در باب معرفت است. همچنین یکی از اهداف مهم تعلیم و تربیت تربیت اخلاقی و پرورش منش آدمی است. تربیت اخلاقی در ارتباط مستقیم با ارزش ها و در حیطه ی فلسفه اخلاق است. نگرش ما درباره ی ارزش ها در نگاه ما به شاگرد، معلم و به خصوص اهداف تربیتی تأثیر خواهد داشت. به بیان دیگر می توان گفت فلسفه تعلیم و تربیت موضوعی است.
فلسفه جنبه نظری و تعلیم و تربیت جنبه عملی آن را تشکیل می دهد. دراین صورت فیلسوف با نگاه جامعی که نسبت به جهان و انسان دارد می کوشد تا از طریق تعلیم و تربیت انسان را به کمال وجودی خود رهنمون سازد.
نظام فلسفی کانت، نظامی متشکل و هماهنگ است. از این رو می توان به آسانی پیوند میان عقل نظری، عقل عملی و تعلیم و تربیت را در آثار او یافت. کانت در عقل عملی روح را فناناپذیر می داند. جاودانه بودن روح است که او را به خیر اعلا و فضیلت نائل می سازد. این نگرش را در نظام تربیتی او نیز می توان ملاحظه کرد. آنجا که می گوید: انسان نمی تواند به کمال وجودی خود دست یابد. برای اینکه آدمی بتواند تمامی استعدادهای خود را شکوفا سازد، باید از زندگی جاودانه بهره مند گردد. تعلیم و تربیتی که انسان از آن برخوردار می شود، تجربه ای ناقص است و تنها استعدادهای «نوع بشر» که فناناپذیر است ـ می تواند به منصه ظهور برسد.
شناسایی چگونه حاصل می شود
یکی از مباحث مهم در تعلیم و تربیت مسئله شناسایی است. انسان چگونه به شناخت عالم خارج نائل می شود. ابزار شناخت چیست؟ آیا انسان به وسیله ی حواس و تجربه به شناخت می رسد و یا اینکه در شناخت فعالیت های عقلانی و عملکردهای پیچیده ذهنی دخالت دارد؟ آیا به هنگام شناسایی، ذهن فعال و یا منفعل است؟ پاسخ بدین پرسش ها را باید در فلسفه جستجو کرد.اهمیت فلسفه کانت در درجه اول به سبب نظریه شناسایی اوست. به نظر او نه تنها فلسفه باید به مسئله شناسایی آغاز شود بلکه تنها مسئله ای که تفکر فلسفی درباره ی آن ممکن می باشد. کانت شناخت را محصول سه قوه حس(Sensation) فهم(Understanding) و عقل (Reason) می داند وی شناخت معتبر را نتیجه عملکرد دو قوه حساسیت و فاهمه دانسته و این دو قوه را متعلق به عالم محسوسات و تجربه می انگارد. کانت با تفکیک حس از فاهمه و غیر قابل تحویل دانستن یکی از آنها به دیگری، دو دسته امور پیشینی را پذیرفته است. نخست امور پیشینی خاص حس یعنی زمان و مکان که این دو، صورت معرفت حسی را تشکیل می دهند و «صورت های محض پیشینی احساس» (Pure and a priori forms of Sensibility) نام دارند.، دوم، مفاهیم محض فاهمه یا مقولات که عبارتند از چهار مقوله اصلی کمیت، کیفیت نسبت و جهت.
کانت نقطه آغازین بحث درباره ی معرفت را به رابطه عین و ذهن اختصاص داده است. انقلاب کپرنیکی کانت در فلسفه آن بود که می گفت: این ذهن نیست که با عین ـ واقعیات عالم خارج ـ منطبق می شود، بلکه عین است که با ذهن انطباق می یابد. (کورنر، فلسفه کانت، ص 55). به بیان دیگر اشیاء از ساختمان ذهنی ما تبعیت می کنند. ذهن آنچه را که توسط حواس دریافت شده، لباس زمان و مکان پوشانده، شهود حسی حاصل می شود. در مرحله دوم شهود حسی در قالب مقولات به صورت حکم تجلی می یابد. این مرحله منجر به حصول علم می شود.
در نظر کانت ذهن به هنگام شناسایی امور فعال است و نه منفعل، زیرا که ذهن به کمک فاهمه اجزاء محسوس و متکثر را به هم پیوند داده وحدت می بخشد و به صورت فکری منظم عرضه می کند.
آنچه از نظر روانشناسی واجد اهمیت است حضور دائمی «من» به عنوان «من شناسنده» در هرگونه شناخت است. شناخت «من» از اشیاء و وحدت «من» که همواره در طول زمان ثابت است امری خاص ذهن و عنصری پیشینی است که به هیچ وجه نمی تواند ناشی از تجربه باشد. کانت حضور ثابت «من» را که موجب وحدت بخشیدن به ادراکات است، «وحدت محض خود آگاهی» می نامد.
معرفت اخلاقی
کانت معتقد است انسان علاوه بر معرفت علمی که داراست، واجد معرفت اخلاقی است. اینکه می گوییم انسان باید راست بگوید، این نوع معرفت، علم به «آنچه هست» نیست، بلکه علم به «چگونه بودن» است. صحت راستگویی به وسیله تحقیق تجربی قابل اثبات و یا انکار نیست، بلکه معرفتی پیشینی است. پس مدرکات عقل عملی «پیشینی» و«ضروری» بوده و برای همگان قابل فهم است.کانت در اخلاق نظامی را تأسیس کرد که زیر بنای آن قضایای اخلاقی پیشینی است. با این تفاوت که ما در طبیعیات با قوانین طبیعت و در فلسفه اخلاق با قوانین آزادی و اختیار سروکار داریم. عقل اگر به شناخت آنچه هست بپردازد، عقل نظری است و اگر به عمل اخلاقی اقدام کند و به بیان دیگر متعلق خود را بیافریند ابداع است و در حیطه ی عقل عملی است. پس تنها یک عقل واحد است که اطلاقات آن از یکدیگر متمایزند(کاپلستون. کانت، ص218).
در فلسفه کانت نخست باید «فاعل شناسایی» را از «فاعل اخلاقی» تمیز داد. ذهن شناسنده یا فاعل شناسایی می کوشد تا در حیطه طبیعیات به کسب معرفت نائل گردد. در حالی که فاعل اخلاقی خود را مکلف دانسته و نظاره گر قانون اخلاقی خویشتن است و تلاش می کند تا عمل اخلاقی را در خود محقق سازد.
بنا بر نظر کانت اخلاق نه متکی بر علم است و نه متکی بر مابعدالطبیعه، بلکه خود بنیانگذار اصول خویش است(مجتهدی، 1363. ص106).
اصول تربیتی کانت
گرچه آراء کانت در معرفت شناسی اهمیت بسیار دارد. اما اهمیت فلسفه ی تربیتی کانت عمدتاً در فلسفه اخلاق او نهفته است اصول تربیتی کانت که برگرفته از مبانی اخلاق اوست عبارتست از عمل به تکلیف، آزادی و اطاعت، کرامت انسان و فردیت.عمل به تکلیف
عمل به منظور ادای وظیفه از ارکان تربیت اخلاقی کانت است. وی عملی را واجد ارزش اخلاقی می داند که به منظور ادای تکلیف انجام شود. پس صرف مطابقت عمل با تکلیف، برای اخلاقی بودن کافی نیست. همچنین ارزش اخلاقی عملی که از روی وظیفه صورت می گیرد معطوف به هیچ غایت و غرضی نیست بلکه فقط به نیتی که بر اساس آن عمل صورت گرفته وابسته است. او بخش اول کتاب مابعدالطبیعه اخلاق را با این جمله آغاز می کند: محال است در عالم و یا خارج از آن چیزی را جز نیت و اراده نیک نامید(کانت. مبانی مابعدالطبیعه اخلاق. 1959. ص9). او در عین حال معتقد است میان عمل خیری که به خاطر انجام تکلیف صورت گرفته و شعف قلبی حاصل از آن منافاتی وجود ندارد. بجاست در اینجا به سخن کانت درباره ی تکلیف اشاره نماییم«خواب می دیدم و می پنداشتم زندگانی تمتع است. چون برخاستم دیدم تکلیف است» (فروغی. سیر حکمت در اروپا. جلد 2. ص 246).منشأ نظریات کانت درباره ی تکلیف را باید در نظریات او درباره ی شهروند جهانی یافت. او در بحث از صلح جهانی می گوید: هر عمل را بدان سبب که مطابق با خواست من است نمی توان ارزشمند تلقی کرد. بلکه هر عمل از آن رو ارزشمند است که وظیفه مرا در عشق ورزی به دیگران و نیز آگاهی مرا درباره ی شهروند جهانی بازگو می کند. ما باید دلبسته خود و نیز دلبسته کسانی باشیم که با آنان بزرگ شده ایم. همچنین باید به آنچه بهترین چیز برای جهانیان است دلبستگی داشته باشیم.
کانت احترام به قانون را مبنای تکلیف و منشأ ارزش های اخلاقی دانسته است. همچنین عمل کردن طبق قانون را ناشی از اختیار می داند. تمامی موجودات از جبر علّی تبعیت می کنند. تنها انسان است که از نعمت عقل بهره مند است و بر طبق قانون عمل می کند. زیرا دارای اراده و قدرت تصمیم گیری و انتخاب است.
آزادی
کانت در تربیت اخلاقی به رسمیت شناختن آزادی را برای انسان امری ذاتی و فطری می داند به همین سبب یکی از اصول موضوعه عقل عملی را اختیار و آزادی دانسته است. هر کس می داند مکلف است که به تکلیف عمل کند. اما انسان باید آزاد و صاحب اختیار باشد. تا بتواند ادای تکلیف نماید. در نظر کانت «اصل اعلای اخلاق» همانا حاکمیت اراده و آزادی است. کانت بر این باور است که باید میان انسان به عنوان موجودی صاحب اراده و آزاد و انسان به عنوان موجودی که تابع شهوات و تمایلات خویش است تفاوت قائل شد. به نحوی که انسان صاحب اراده، واضع قانون و انسانی که تحت تأثیر شهوات است تابع قانون باشد.در نظام تربیتی کانت آزادی از اهمیت خاصی برخوردار است انسان ها از «کودکی» به آزادی کششی شدید دارند پس باید «از سنین خردسالی آنان را به پیروی از عقل عادت داد». او معتقد است نباید چیزی را به کودک تحمیل کرد. همچنین کودک باید بداند که او نیز نمی تواند به دیگران زور بگوید و خواسته نابجا داشته باشد. اما نکته مهمی که وی در بحث از آزادی مطرح می کند و در دنیای کنونی بسیار حائز اهمیت است جمع میان آزادی و اطاعت است.
آزادی و اطاعت
مربی باید اطاعت و آزادی را به هم پیوند دهد. کانت استفاده صحیح از آزادی و آگاهی از محدودیت را از ارکان تعلیم و تربیت می داند. نظام تربیتی کانت مبتنی بر آزادی فرد و رشد و تعالی استعدادهای اوست. آزادی و اطاعت باید همراه با تعقل صورت گیرد. بحث اصلی نحوه اطاعت از الزام های قانونی و اجتماعی و آشتی دادن الزام های قانونی و آزادی شخصی است. کودک باید بداند که آزاد است اما در عین آزادی محدود می باشد. او باید طوری تربیت شود که بتواند با این محدودیت خو کند.در نظر کانت نحوه اطاعت کردن در مراحل مختلف کودکی متفاوت است. کودک در مرحله نخست مطیع محض است اما در مرحله دوم با رعایت الزام های قانونی می تواند از آزادی فکر و اندیشه خود استفاده نماید. اجبار در مرحله نخست جنبه ماشینی و در مرحله دوم دارای جنبه اخلاقی است.
از آنجا که کانت جوهر وجودی انسان را آزادی می داند، معتقد است کودک نباید به هیچ عادتی چه خوب و چه بد خو نماید. زیرا هر اندازه به عملی خو نماید، به همان اندازه از آزادی او کاسته می شود.
کانت برای رسیدن به آزادی سه قاعده تربیتی را مد نظر قرار می دهد:
کودک باید از خردسالی کاملاً آزاد باشد و از آزادی خویش لذت ببرد. بجز مواردی که برای او زیانی به همراه داشته باشد. و یا در مواردی که آزادی دیگران به مخاطره می افتد.
باید به کودک تفهیم کرد در صورتی می تواند به مقاصد خود برسد که اجازه دهد دیگران نیز به اهداف خود نائل شوند.
باید به کودک فهماند که غرض آن است که او بتواند و حتی «باید» بتواند از آزادی خود استفاده نماید. او برای روزی که بدون نظارت دیگران زندگی کند تربیت می شود.
تکیه بر آزادی و قدرت انتخاب و به تبع آن مسؤول داشتن انسان در ساختن خویشتن و «تحقق خود» از نقاط قوت نظام اخلاقی ـ تربیتی کانت است که بعدها در مکاتبی چون اگزیستانسیالیسم ظهور یافت.
کرامت انسان
فلسفه اخلاق کانت و به تبع آن تربیت اخلاقی او مبتنی بر کرامت انسان است. کانت در امر مطلق(تنجیزی) به نحو پیشینی مطابقت از قانون را امر کرده و می گوید: «چنان عمل کن که قاعده ی رفتاری تو به عنوان قانون عام در همه زمان ها به کار گرفته شود» (صانعی دره بیدی. 1368. ص 179). این اصل اخلاقی کانت اشاره ای صریح و ضمنی به «انسانیت دارد». زیرا که روی سخن او با همه انسان ها در همه زمان ها و مکان هاست. دیگر آنکه همه انسان ها را دارای نهاد و سرشتی برابر می داند، کانت توانست در دومین روایت از امر مطلق، رابطه اخلاقی ابناء بشر را با خود و همنوعانشان ترسیم نماید. آنجا که هر یک از افراد انسانی و هر موجود عاقلی را فی نفسه غایت دانسته و می گوید: چنان رفتار کن که انسانیت چه در شخص تو و چه در دیگران به عنوان غایت و نه وسیله در نظر آید(کانت، مابعدالطبیعه اخلاق. ص 74 و نیز کاپلستون. کانت. ص 190). بر اساس این اصل خواست هر موجود ذی شعوری به منزله به رسمیت شناختن همان خواست از سوی سایر موجودات عاقل است در صورتی که به عنوان موجوداتی صاحب خرد با هم همزیستی داشته باشند. هاینریش کانتس معتقد است این همان رابطه ی متقابلی است که در عهد جدید با بیانی صریح و به عنوان «قانون طلایی» آمده است: «آنچه می خواهی مردم با شما کنند، شما نیز با ایشان همان کنید» (انجیل متی، 7،12) (فصلنامه تربیتی یونسکو. هاینریش کانتس. ص 953). این مطلب که در سایر ادیان با بیان های متفاوت آمده بیانگر این سخن است که سرشت انسانـ به عنوان فاعل اخلاقی ـ بر پایه عقل و آزادی آدمی بنا نهاده شده است.کانت در عقل نظری و عملی انسان را محور قرار داده است. در عقل نظری به عنوان فاعل شناسانده و در عقل عملی به عنوان فاعل اخلاقی.
کانت انسان را عالم صغیر می داند. در نظر وی کل عالم وجود (کائنات) عبارتست از خدا و عالم و انسان که در عالم قرار دارد. پس فلسفه استعلایی درباره ی خدا به عنوان کل حقیقت فوق حسی (ناپدیدار) و عالم به عنوان کل حقیقت (پدیدار) سخن می گوید. انسان از آن جهت که از قوانین علی تبعیت می کند متعلق به عرصه ی محسوسات است اما چون از آزادی اراده و اختیار برخوردار است به عرصه فوق حسی تعلق پیدا می کند. در نظر کانت آزادی اراده به منزله وجود روح در آدمی است.
کانت در عقل عملی درصدد است تا به اثبات مفاهیمی چون آزادی، خلود نفس و خداوند بپردازد. او در این باره می گوید: انسان طالب کمال است و درصدد است تا به خیر اعلا(خیر تام کامل) دست یابد. انسان در صورتی به خیر اعلا دست می یابد که فضیلت و سعادت را دارا باشد اما در این جهان سعادت و فضیلت قرین یکدیگر نیستند. پس باید جهانی دیگر باشد تا انسان مسیر تکاملی خود را پیموده و به خیر اعلا دست یابد. ما از راه دل و به طریق شهودی در می یابیم که زندگی این جهانی به منزله زندگی جنینی برای حیات ابدی است. ما در انتظار جهانی دیگر بسر می بریم که در آن جزای هر حسنه ده و یا صد برابر خواهد بود(دورانت، تاریخ فلسفه، 1371. ص251). کانت از اثبات خلود نفس به اثبات خدا می رسد. به همین جهت فلسفه اخلاق کانت به دیانت منتهی می شود. با این تفاوت که فیلسوفان اخلاقی عموماً دین را مقدم بر اخلاق دانسته و اخلاق را بر اساس دیانت استوار ساخته اند.
فردیت
فرد در تاریخ دارای مفهوم فلسفی، حقوقی و کلامی است. از زمان کانت مفهوم شخص در تمامی مراحل تعلیم و تربیت بازتاب این حقیقت است که انسان قطع نظر از نگرش جهانی، دین، نژاد، ملیت و... به اعتبار حقوقی که داراست و با در نظر آوردن منزلت آدمی فی نفسه غایت است. اندیشه های کانت همچون آراء روسو و شافتنربری و لایب نیتز طی دوران اخیر در کتاب های درسی کشورهای اروپایی همواره حضور داشته است. طبق اندیشه کانت باید به استعدادها و توانایی های بالقوه آدمی فرصت داد تا آزادانه ظهور یابند و همچنین باید به فرد نه به عنوان ابزار بلکه به منزله غایت فی نفسه و موجودی که باید به خود انگیختگی او اعتماد داشت، نگریست.تعلیم و تربیت
کانت معتقد است تعلیم و تربیت مهمترین و دشوارترین مسئله ای است که انسان با آن روبرو است. او تعلیم و تربیت را مبتنی بر ایمان دانسته و می گوید: تعلیم و تربیت متکی بر ایمان است و ایمان ریشه دارتر از علم است. تعلیم و تربیت بر ارزش ها تکیه دارد و ارزش ها بر «باید» های اخلاقی استوار است و نهایتاً چگونه بودن را به ما می نمایاند. پس تعلیم و تربیت علم نیست بلکه فن است و اگر درست بیندیشیم عملی مبتنی بر ایمان است. ایمان به انسان و خدا.کانت فلسفه نقادی خود را با سه سؤال آغاز می کند. چه می توانم بدانم، چه باید بکنم؟ و به چه می توانم امیدوار باشم؟ اما نهایتاً این سه پرسش به این سؤال که انسان چیست باز می گردد. پاسخ بدین سؤال را تنها در تعلیم و تربیت می توان جستجو کرد. یعنی با شناخت آدمی نه آن گونه که شی را می شناسیم، بلکه شناختی که همراه با تربیت انسان و خودسازی او از طریق وادار کردن وی به کار و اقدام به عمل است. از این روست که کانت راز بزرگ بهبود طبیعت آدمی را در تعلیم و تربیت، آن هم نه به معنای علم، بلکه به معنی عمل می داند(کانت، اندیشه هایی در راه آموزش و پرورش. ص 32).
کانت برای تعلیم و تربیت منزلتی رفیع قائل است و آن را برای پیشرفت بشر ضروری می داند. در نظر او انسان تنها به واسطه تعلیم و تربیت است که انسان می شود. آدمی چیزی جز آنچه تربیت از او می سازد نیست. انسان همواره به وسیله افرادی که خودتربیت یافته اند، پرورش می یابد. قابلیت ها و توانایی های افراد را نمی توان به راحتی تخمین زد. استعدادهای انسان در صورتی به طور کامل بروز می یابد که موجودی با طبیعت برتر از انسان تربیت او را عهده دار شود.
کانت تعلیم و تربیت را علم، هنر و فن می داند. اگر تعلیم وتربیت را به عنوان فنی که توسط نسل های پیاپی تجربه شده است در نظر آوریم به فلسفه ی تاریخ می پیوندد. در این حال تعلیم و تربیت به معنی تجربه کل انسانیت است. اما جنبه ارزشی تعلیم و تربیت، ارتباط مستقیم با عقل عملی او دارد. کانت در عقل عملی روح را فناناپذیر می داند. بر اثر جاودانگی روح است که انسان به فضیلت نائل می شود. او درباره ی تعلیم و تربیت می گوید، اگر انسان بخواهد استعدادهای طبیعی خود را به کار گیرد باید از زندگی جاویدان بهره مند گردد. تعلیم و تربیتی که فرد از آن برخوردار می شود، تجربه ای ناقص است. کانت معتقد
است نظام تعلیم و تربیت باید متحول شود. فراهم آوردن یک نظام تربیتی صحیح و مطلوب می تواند آدمی را به تکامل واقعی خود نائل سازد. او همچنین بر این باور است که تعلیم و تربیت باید علمی شده و مبتنی بر پژوهش و تحقیق باشد.
در نظر کانت کودکان نباید برای زمان حال، بلکه باید برای آینده ای که احتمالاً بهتر از زمان حال است تربیت کرد. در تعلیم و تربیت باید نوع بشر و نمونه کامل انسانیت را مد نظر قرار داد. وظیفه هر نسلی است تا به سوی کمال انسانی گام بردارد. نظام تربیتی هنگامی موفق خواهد بود که هر نسل چیزی بر تجارب و معلومات خود بیفزاید و سپس آن را به نسل بعد منتقل نماید این مهم که به کندی و با تأنی صورت می گیرد در سایه فرهنگی عمیق و گسترده امکان پذیر است.
کانت در میان فعالیت های فرهنگی جایگاهی خاص برای فعالیت های تربیتی قائل است. او معتقد است میان تعلیم و تربیت و فعالیت های سیاسی رابطه ی مستقیم وجود دارد. وی در این باره می گوید: میان ابداعات انسان دو ابداع او یعنی هنر حکومت کردن و کشورداری و هنر تعلیم و تربیت از بقیه دشوارتر است (کانت، تعلیم و تربیت، 1991. ص 11).
کانت در تعلیم و تربیت نگرش جهانی دارد. او معتقد است: انسان ها دارای طبیعتی یکسان هستند به همین جهت در آموزش و پرورش با هرگونه استعمار و نخبه پروری مخالف است و آن را مغایر با شأن و منزلت انسان می داند (مورسی، همان، ص 794). از نقاط قوت تعلیم و تربیت کانت توجه به مساوات در فراهم ساختن فرصت های تربیتی است، تا هر کس بتواند استعدادها و توانایی های خود را به ظهور برساند. او با هرگونه امتیاز خانوادگی و طبقاتی مخالف است و می گوید: امتیازات نتیجه تجاوزاتی است که دارندگان امتیاز در گذشته و از راه تعدی و ظلم به دست آورده اند( دورانت. تاریخ فلسفه. ص 257).
کانت همصدا با روسو فرهنگ و تمدن جدید را مورد عتاب قرار می دهد و می گوید: آیا اگر در حال توحش بسر می بردیم و از فرهنگ و تمدن کنونی خبری نبود، خوشبخت تر نبودیم؟ چگونه می توان از سعادت آدمیان سخن گفت در حالی که خردمندانه و اخلاقی نیستند؟ خوشبختی بدون تربیت اخلاقی غیر ممکن است.
سرشت انسان
کانت معتقد است آدمی با طبیعتی نیکو آفریده شده است. در آدمی چیزی جز جوانه خیر وجود ندارد. خداوند آنچه را برای خوب بودن لازم است در انسان به ودیعه گذارده است. بدی نتیجه مهار نکرده طبیعت آدمی است.سرشت انسان واجد استعدادها و قابلیت های فراوانی است که باید خود موجبات بروز آن را فراهم آورد. برای رسیدن بدین منظور انسان نخست باید بداند غرض از آفرینش او چیست؟ حیوان از آن رو که دارای غرایز است از آغاز آنچه را که باید داشته باشد، دارد. اما آدمی خود به ساختن هستی خویش مبادرت می ورزد. به همین جهت است که می گوید آدمی تنها آفریده ای است که محتاج تعلیم و تربیت است. زیرا اوست که برای به وجودآوردن منشی پسندیده ناگزیر است به طراحی و برنامه ریزی بپردازد. در حقیقت طبیعت با مجهز کردن آدمی به عقل و اراده و قدرت انتخاب و اختیار، این مسئولیت خطیر را بدو واگذار کرده است. خواست خداوند چنین تعلق گرفته که انسان خیر نهفته در وجود خویش را خود به ظهور برساند. خداوند به آدمی چنین فرموده: به دنیا آی که تمایل به خیر را به تو ارزانی داشته ام. بر توست که آن را بپرورانی، خوشبختی و بدبختی تو فقط به خودت بستگی دارد. (کانت، تعلیم و تربیت، 1991ص 11). آنچه در وجود آدمی به ودیعه گذارده شده است تمایل به خیر است و نه خیر. بر انسان است که به نیکی روی آورده و از بدی ها اعراض کند و هرگاه راه ضلالت و گمراهی را پیموده، بیندیشد و بر اساس قوانین اخلاقی عمل نماید. در نظام تربیتی کانت انسان مسئول تربیت خویشتن است. او باید با اتکا به اراده و به مدد عقل، چنان رفتار کند که عمل او قاعده ای کلی برای همگان باشد. از این روست که کانت تعلیم و تربیت را بزرگ ترین مسئله ای که انسان باید بدان بپردازد می داند. تعلیم و تربیت باید همراه با بصیرت صورت گیرد، هر چند که بصیرت یافتن خود به تربیت بستگی دارد.
وظایف تعلیم و تربیت
روسو مقدم بر کانت یکی از وظایف تعلیم و تربیت را پرورش اندیشه و قدرت و قوت فکر می داند. او معتقد است اندیشیدن را باید آموخت. اندیشیدن هنری است که آدمی مانند سایر هنرهای دیگر آن را می آموزد. (شاتو، 1369. ص 20).وظیفه تعلیم و تربیت پرورش آدمی و تهذیب اخلاق اوست. اولین گام در تعلیم و تربیت کودک آنست که یاد بگیرد درباره ی هر مطلبی بیندیشد. همچنین باید از سنین خردسالی درباره ی اعمال زشت خود تفکر نماید و بر اثر تعقل از آن دوری جوید. دوری از کار زشت نه بدان جهت است که خداوند کار زشت را نهی فرموده بلکه از آن روست که کار نادرست به خودی خود مذموم است. زیرا خداوند کمال مطلق و طالب خیر است و ما را به سوی فضیلت و تقوی تنها برای نفس فضیلت و تقوی دعوت می کند.
کانت وظایف تعلیم و تربیت را بدین شرح اعلام می دارد: الف ـ تفکر منضبط، ب ـ ایجاد نگرشی فرهنگی، ج ـ اعتلای تمدن، د ـ استواری در اخلاق.
کانت معتقد است که تعلیم و تربیت زمانه او تنها به اولین وظیفه پرداخته است. او همراه با گلایه می گوید: ما در عصر نظم و فرهنگ و تمدن زندگی می کنیم، اما عصر استواری در اخلاق را باید در آینده ای دور جستجو کرد.
باید کودک را با وظایف خود آشنا کرد. بهترین الگو برای کودک پدر و مادر است. بنابراین والدین باید دارای رفتاری شایسته باشند تا بتوانند سرمشق کودک قرار گیرند. کودکان نسبت به خود و دیگران وظایفی دارند که باید از طریق الگو فرا گیرند. وظیفه کودک آنست که شأن انسان را محترم بدارد و بداند آفرینشی برتر از مخلوقات دیگر دارد. بر او فرض است به نحوی عمل کند که موجب علو مقام نوع بشر گردد(کانت، تعلیم و تربیت. 1991، صفحات 101و 102). از این رو کانت توصیه می کند به جوانان بیاموزیم که به حساب روزانه خود رسیدگی کنند به نحوی که بتوانند در آخر عمر ثمره حیات خود را ارزیابی نمایند. آدمی در صورتی می تواند رفتار خود را نقد کند که تصوری صحیح از انسان و انسانیت داشته باشد و بدین وسیله خود را با نمونه ای که مظهر انسانیت است مقایسه نماید. هنگام نوجوانی و بروز انگیزه جنسی داشتن درکی صحیح از انسانیت به مدد او آمده و او را حفظ خواهد کرد.
احساس وظیفه نسبت به دیگران را باید از سنین خردسالی به کودک آموخت. او باید بیاموزد به دیگران احترام بگذارد و حقوق ایشان را ارج نهد. باید حس همدردی کودکان را برانگیخت. اما نه بدان جهت که باید غم دیگران را خورد بلکه بدان سبب که وظیفه اوست که به ایشان کمک کند. کودک باید بداند اگر بینوایی را مدد رسانده تنها به وظیفه خود عمل کرده است.
مراحل تربیت
تعلیم و تربیت باید تا حدود سن 16 سالگی یعنی زمانی که فرد بتواند خود را اداره کند ادامه یابد. از این پس باید به تأدیب آن هم به صورت ضمنی اکتفا کرد. کانت تعلیم و تربیت را به سه دوره تقسیم می کند:دوره اول ـ دوره ی تربیت جسمانی است و شامل دو مرحله است. مرحله نخست مراقبت و پرستاری از نوزاد است. این نوع تعلیم و تربیت منفی است. در این مرحله نباید کاری اضافه بر آنچه طبیعت انجام می دهد صورت پذیرد. مرحله دوم که جنبه ی مثبت تربیت جسمانی است آموزش همراه با پرورش است.
دوره دوم ـ دوره ای است که قوای ذهنی و قدرت فکر و اندیشه کودک شکوفا می شود. کانت پرورش ذهن را به یک معنا تربیت جسمانی می داند. زیرا با جنبه های طبیعی و مادی سرو کار دارد.
کانت معتقد است باید میان پرورش ذهن و تربیت اخلاقی تفاوت قائل شد. پرورش مادی ذهن مربوط به جنبه طبیعی و مادی انسان و تربیت اخلاقی در قلمرو آزادی و اراده ی اوست. به همین دلیل ممکن است فرد از نظر ذهنی پرورش یابد اما دارای سجایای اخلاقی نبوده باشد. وی تفاوت تربیت جسمانی و اخلاقی را در این می داند که کودک در تربیت جسمانی منفعل و در تربیت اخلاقی فعال است. کانت در پرورش قوای ذهن به چگونگی عملکرد قوه ی فهم، حواس، تخیل، حافظه، دقت و پرورش آنها پرداخته است.
کانت در تعلیم و تربیت نقش حواس و ذهن را مهم دانسته می گوید: در تربیت آزاد پرورش قوای ذهن باید به صورت هماهنگ و همه جانبه و به نفع قوای عالی تر ذهن ـ قوه ی فهم، داوری و حکم و استدلال ـ صورت پذیرد(کانت. تعلیم و تربیت، ص 71). فهم حاکی از نظم بوده و به معنی شناخت اصول کلی است. حکم عبارت از اطلاق امر کلی به جزئی و استدلال، توانایی فهم ارتباط میان امور کلی و جزئی است. پرورش قوه فهم از آن رو ضروری است که آنچه را می آموزیم به نیکی دریابیم. وی شناخت مبتنی بر حواس را معتبر نمی داند.
روشی را که کانت در فرایند یاددهی ـ یادگیری مطرح می کند، منطبق با اصول یادگیری اوست او معرفت را محصول ذهن آدمی می داند، پس آموزش عبارت از انتقال معلومات و مهارت ها نبوده، بلکه مبتنی بر روش سقراطی«مامایی» است. در این روش دانش آموز مطلب را به خاطر آورده سپس درک می کند.
نظام تربیتی کانت معلم محور است. زیرا در روش سقراطی نقش معلم در تولد و تبلور اندیشه شاگرد اهمیت بسیار دارد.
دوره سوم ـ این دوره هنگام تربیت اخلاقی است. در حالی که تربیت اخلاقی از نظر زمانی مؤخر از مراحل پیشین است اما همواره باید در تمامی مراحل مد نظر قرار گیرد.
کانت هدف غائی تربیت را تکون منش آدمی می داند. منش عبارتست از اراده ی مصمم در انجام دادن امور و اجرای صحیح و دقیق آن. (کانت. درباره ی تعلیم و تربیت، 1991. صفحات 98و 99). وی اساس منش را مبتنی بر اطاعت، صداقت و سلوک اجتماعی دانسته است.
تربیت عملی
تربیت عملی هنگامی امکان پذیر است که تربیت اخلاقی صورت گرفته باشد. در این مرحله جوان می بایست خویشتن دار بوده، به امور زندگی بصیرت یابد و به وظایفی که در قبال خود و دیگران دارد آشنا شود. هنر زیستن با دیگران را بیاموزد و در یک کلام خلق و خویی متناسب با شأن و منزلت انسان پیدا کند.از جمله مباحث عمده ای که کانت در تربیت عملی بدان پرداخته تربیت جنسی و دینی است. وی در تربیت جنسی نخست نحوه آشنایی کودک با مسائل جنسی را مطرح می کند، سپس نکاتی را که فرد لازم است در زندگی زناشویی مدنظر قرار دهد و به عنوان همسر شایسته بدان وقوف یابد، بیان می دارد.
محور بحث در تربیت دینی آنست که، در حالی که کودکان درکی از خود و جهان پیرامون خود ندارند، نباید با آنان از مفاهیم دینی سخن گفت. چگونه کودک می تواند وظیفه خود را نسبت به خداوند بداند و حال آنکه فهم صحیحی از مفهوم وظیفه پیدا نکرده است. آموزش مفاهیم دینی باید متناسب با طبیعت کودک و دنیای کودکانه او باشد. با کودک نخست باید درباره ی نظم و زیبایی طبیعت، سپس جهان آفرینش صحبت کرد، آنگاه او را با مفهوم خدا آشنا نمود.
خلاصه ی کلام
اهمیت نظام تربیتی کانت بدان است که اخلاق را ارج نهاده و آدمی را به درون خود یعنی وجدان خویش متوجه ساخته است. او انسان را موجودی آزاد و صاحب اختیار می داند. به همین جهت او را مسئول دانسته تا به ساختن خویش همت گمارد و بدین ترتیب حس مسئولیت را در او برانگیخته است.کانت در امر مطلق از انسان می خواهد به گونه ای عمل کند که عمل او قانونی عام برای همگان باشد. حال سؤال این است که آیا تحقق این امر برای همگان ممکن می باشد. قطعاً پاسخ منفی است. اکنون که چنین است پس نباید افراد را از انگیزه های دیگر، چون شوق به پاداش و ترس از عقاب ـ محروم ساخت. زیرا فاصله آدمیان تا قله ی رفیع انسانیت متفاوت است و انگیزه آنان در عمل خیر نیز بسته به جایگاهی که ایشان دارا هستند متفاوت می باشد. برخی به گفته علی (ع) جزء تاجرپیشگان و برخی دیگر در زمره ی احرارند.
وقتی در نظام تربیتی کانت سخن از مراحل تربیت به میان می آوریم باید بدانیم که این مراحل از هم تفکیک نشده اند. بلکه تمامی این مراحل در طول زندگی فرد جریان دارد. با این تفاوت که در هر دوره از حیات نوع خاصی از تربیت ـ جسمانی، ذهنی و اخلاقی ـ اهمیت می یابد.
کانت برای کار و تلاش اهمیت بسیار قائل است. همچنین تربیت عقلانی و اندیشیدن درباره ی هر مطلب را اولین گام در تربیت کودک می داند.
نظام تربیتی کانت معلم محور است. نقش معلم هم در پرورش ذهن و هم در تربیت اخلاقی نقشی کلیدی است. در تربیت اخلاقی معلم باید متربی را با اصول و قوانین کلی اخلاق آشنا سازد به نحوی که آن اصول در همه زمان ها و مکان ها به عنوان قانونی عام تلقی شود، گرچه آراء تربیت کانت بر معلم محوری استوار است اما هرگز اهمیت شاگرد از نظر دور نمانده است. هر چند کانت از نخستین فیلسوفانی است که در تعلیم و تربیت بر فعالیت شاگرد توجه دارد، اما باید اذعان نمود که نسبت به علائق، رغبت ها و عواطف کودک و نقش آن در تعلیم و تربیت و نیز تفاوت های فردی کمتر عنایت دارد. او معتقد است انسان ها دارای سرشت یکسان هستند پس می توان استعدادهای ایشان را به طور یکسان پرورش داد.
کانت مهمترین بخش تعلیم و تربیت را تربیت اخلاقی می داند. کودک باید عادت کند تا طبق اصول کلی که منطقی بودن آن را در خود دریافته است عمل نماید. این مطلب بیانگر اهمیتی است که کانت برای انسان، عقل و اراده ی او قائل است. به همین جهت است که او انسان را در مملکت غایات واضع قانون، مجری قانون و تابع قانون می داند.
کانت در آراء تربیتی خود تربیت جسمانی را از تربیت اخلاقی جدا کرده است. البته این جدایی دال بر این نیست که تربیت جسم را مستقل از تربیت روح می داند بلکه می توان گفت پیوند میان روح و جسم و تأثیر حالات روانی بر جسم را مورد غفلت قرار داده است. به طور کلی می توان گفت در نظام تربیتی وی اساس، تربیت اخلاقی است و تربیت جسمانی با عنایت به تربیت اخلاقی معنا یافته است.
پینوشتها:
* دانشگاه الزهرا
منابع تحقیق :1. کاپلستون، فردریک، کانت، ترجمه منوچهر بزرگمهر. تهران. مؤسسه انتشارات مرکز نشر دانشگاهی، 1360.
2. فروغی. محمدعلی. سیر حکمت در اروپا، جلد دوم، تهران زوار، 1344.
3. هیئت نویسندگان زیر نظر سروپالی رادا کریشنان. تاریخ فلسفه شرق و غرب. تاریخ فلسفه غرب، جلد دوم، ترجمه جواد یوسفیان. تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1367.
4. کاپلستون، فردریک. تاریخ فلسفه از ولف تا کانت، جلد ششم. ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، تهران: سروش، 1372.
5. کانت، ایمانوئل بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق، ترجمه حمید عنایت و علی قیصری، تهران، خوارزمی، 1369.
6. دورانت، ویل، تاریخ فلسفه، ترجمه عباس زریاب. تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1371.
7. صانعی دره بیدی، منوچهر، فلسفه اخلاق در تفکر غرب، تهران: انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، 1368.
8. کورنر، اشتفان. فلسفه کانت، ترجمه عزت الله فولادوند. تهران: خوارزمی، 1367.
9. رضانژاد، عزالدین، اثبات وجود خدا در برهان اخلاقی کانت، مجله تخصصی کلام اسلامی. سال چهارم، شماره مسلسل 14. تابستان 1374. صفحات 56- 53.
10. لاندمان. انسان شناسی فلسفی، ترجمه و نگارش رامپور صدر نبوی. مشهد: طوس، 1350.
11. کانت، ایمانوئل، اندیشه هایی درباره ی آموزش و پرورش، ترجمه غلامحسین شکوهی. تهران: دانشگاه تهران، 1372.
12. شاتو، ژان. مربیان بزرگ، ترجمه غلامحسین شکوهی. تهران: دانشگاه تهران، 1369.
13. نقیب زاده، عبدالحسین. نگاهی به فلسفه آموزش و پرورش، چاپ دوم، تهران: طهوری 1365.
14. ابراهیم زاده، عیسی، فلسفه تربیتی، تهران: دانشگاه پیام نور، 1370.
15. دفتر همکاری حوزه و دانشگاه فلسفه تعلیم و تربیت، جلد اول تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی(سمت)، 1372.
منابع انگلیسی تحقیق:
1. Adler, Mirtimer J.: (Editor in Chief) . Great Books of the Western World , vol. 39. Kant, The University of Chicago, 1990.
2. Edwards, Paul: The Encyclopedia of Philosophy , vol. 5, The Macmillan and the Free Press, New York, 1967.
3. Morsy, Zoghloul: (Editor) Thinkres on Education, UNESCO Publishing International Burea of Education, vol. 2.
4. Edwards, Paul: General Editor, The Great Philosophers, "Kant Selection", Edited by Lewis Beck, 1988.
5. Higgnins, Critical: '' Discussion of Kant Ethics and their Impact of the Moral Education" the University of London.
6. Kant, Immanuel: Foundation of the Metaphysics of the Morals. Translated by: Lewis White Beck,1959.
7. Kant , Immanuel: Education, Translated by Annet Churton, The University of Michigan Press, 1991.
8. Winer, Philip (Editor in Chief) : Dictionary of the History of Ideas, vol. 2. Charles Scidner's Sons, New York, 1973.
منبع مقاله :
مموعه مقالات علمی پژوهشی سمینار کانت: مطالعات انتقادی در فلسفه کانت 28 تا 30 آذر1383، تهران: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چاپ اول1386.