کانت، اخلاق سیاسی یا سیاست اخلاقی

در این مقاله رابطه ی فاعل (سوژه) اخلاق و فاعل سیاست و نسبت عمل اخلاقی و عمل سیاسی و رابطه میان اصل های هدایت کننده این دو حوزه را وارسی می کنیم و می کوشیم به این پرسش ها پاسخ دهیم:
دوشنبه، 13 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کانت، اخلاق سیاسی یا سیاست اخلاقی
 کانت، اخلاق سیاسی یا سیاست اخلاقی

 

نویسنده: عبدالکریم رشیدیان*



 
در این مقاله رابطه ی فاعل (سوژه) اخلاق و فاعل سیاست و نسبت عمل اخلاقی و عمل سیاسی و رابطه میان اصل های هدایت کننده این دو حوزه را وارسی می کنیم و می کوشیم به این پرسش ها پاسخ دهیم:
آیا در این حوزه ها با رویکردی تحویل گرایانه روبروییم؟ و 2) اندیشه هدایت کننده کانت در حوزه ی اخلاق چه نسبتی با عدالت دارد؟
ضروری است که نخست اندکی در معنای قانون اخلاقی درنگ کنیم و نکاتی را که برای بحث ما ضروری اند متذکر شویم. کانت قلمرو اخلاق را «عقل عملی» می نامد زیرا همانند عقل نظری تابع اصولی ضروری و پیشین است و به همین دلیل سزاوار آن است که عقل نامیده شود. البته عقل به دو صورت با متعلق خود ارتباط پیدا می کند. یا صرفاً به ابژه و مفهوم اش "تعیّن"می بخشد یا آن را به صورت فعلیت و واقعیت در می آورد. حالت اول عقل نظری و حالت دوم عقل عملی است.(1)
از نظر کانت تکلیف اخلاقی هرگز برخاسته از راهنمایی تجربه نیست و علت های طبیعی و انگیزه های حسی گرچه می توانند ایجاب کننده و خواست و اراده ی من باشند اما هرگز موجد بروز حالت تکلیف (ought) (2) نیستند. (3) کانت در بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق فقط اعمالی را که ما در آنها به وسیله حالت تکلیف یعنی صرفاً با انگیزه ی احترام به قانون اخلاقی به حرکت در می آییم معطوف به هدف یا مقصود غایی (4) می داند. به عبارت دیگر این اعمال نامشروط و مطلقاً الزامی اند زیرا مقصود و غایت آنها نهایی است. و نیز از آن رو که ارزش اخلاقیت چنان عظیم است که نه همچون وسیله ای برای اهداف دیگر بلکه همچون غایتی فی نفسه به آن معطوفیم. مفهوم (Enszweck) (مقصود غایی) ما را در فهم این گفته کانت یاری می کند که از اراده ی نیک به وسیله "هیچ چیز جز تصور فی نفسه ی قانون اخلاقی"ایجاب نمی شود. (5)
اخلاقی بودن عمل با رفع تکلیف نسبتی ندارد بلکه وابسته به شناخت و قبول وظیفه است. انگیزه یا نیت خیر فاعل عمل نیز بخودی خود عمل او را اخلاقی نمی کند. زیرا چه بسا نیت خیر من مستقل از اراده و آگاهی ام تحت تاثیر بسیاری عوامل طبیعی یا اجتماعی شکل گرفته باشد. ارزش اخلاقی حتی به تحقق خارجی متعلق یا ابژه ی عمل اخلاقی هم وابسته نیست. (6) بنابراین تنها پیروی آگاهانه از دستور اخلاقی است که به عمل من ارزش اخلاقی می بخشد. به عبارت دیگر دستور اخلاقی نه اصلی برخاسته از واقعیات عینی یا سرمشق های اخلاقی(7) بلکه اصلی ذهنی به عنوان راهنمای عمل فاعل است. به گونه ای که از عمل انجام شده نمی توان دستور راهنمای آن را شناخت. اما با انتخاب دستور می توان کیفیت عملی را که بنابر آن قانون انجام می شود پیش بینی کرد. در طبیعت همه چیز مطابق قانون یعنی مطابق با دستوری که خود برگزیده است عمل می کند. (8) باید میان انسان به عنوان "پدیدار"و انسان به عنوان "نومن"تفاوت گذاشت. انسان در عمل اخلاقی دیگر اسیر زنجیره ی علیت طبیعی و قوانین آن نیست و حسن و قبح اخلاقی تنها با پذیرش آگاهانه دستور اخلاقی معنا می یابد. دستور اخلاقی نیز فقط به شرطی اخلاقی است که با قانون اخلاق مطابقت داشته باشد. قانونی که می گوید: عمل من فقط به شرطی اخلاقی است که بتوانم بخواهم دستوری که از آن پیروی می کنم به قانون کلی (یا حتی قانون طبیعت) تبدیل شود. (9) انسان به عنوان موجود عاقل هم خاستگاه اصل اخلاقی، هم تابع آن، ‌و هم همان طور که می دانیم غایت آن است. (10) این اصل به طور نامشروط و در هیئت امر و قاعده ای الزامی (که یگانه صورت قابل درک و ملوس اصل صوری برای ما آدمیان است) بر هر دستور اخلاقی اطلاق می شود اما نکته ی اساسی این است که اطلاق قانون اخلاقی به عنوان "اصل صوری"چیزی به محتوای دستور مزبور نمی افزاید بلکه فقط میزان و محک اخلاقی بودن یا نبودن آن است. توجه به این نکته برای پاسخ به پرسش های مقاله ما حائز کمال اهمیت است. زیرا عمل اخلاقی عمل با ابتناء بر قانون اخلاقی و یا با ابتداء از آن نیست بلکه عمل موافق با این قانون، ‌عمل در پرتو آن به عنوان اصلی راهنماست. به عبارت دیگر قانون اخلاقی همچون مقدمه ای نیست، ‌که محتوای خود را به گزاره های ما یا به رفتار ما منتقل کند.
اکنون به حوزه ی دیگر به حوزه ی سیاست بنگریم. قانون اخلاقی کانت در ذات خود توسط دو مفهوم کلیدی، ‌یعنی "رابطه با دیگری"و قانون تعریف می شود آیا این همان دریچه ای نیست که به پهنه های حقوقی و سیاست گشوده می شود؟ زیرا عمل من فقط زمانی اخلاقی است که بتواند به قانونی برای "همه ی دیگران" تبدیل شود. اصول "رفتار با دیگری همچون غایت فی نفسه"و "خود آئینی اراده" حلقه اتصال اخلاق با سیاست را کامل می کند.
اینک به پرسشی که در پی پاسخ به آن بودیم باز گردیم. آیا این طلوع اجتناب ناپذیر سیاست از بطن تعریف قانون اخلاق و یا بالعکس این سایه آشکار و پنهان سیاست بر تعاریف اخلاقی کانت به معنای تحویل یا تقلیل یکی به دیگری نیست؟ آیا می توان گفت سیاست او عین اخلاق و اخلاق او عین سیاست است؟ آیا فاعل اخلاق و فاعل سیاست تمایزی ظاهری و اختلافی لفظی است؟
پاسخ به این پرسش به گمان من در فهم دقیق ماهیت قانون اخلاقی به مثابه "اصلی صوری"یا" ایده " نهفته است. قانون اخلاقی بر خلاف قواعد کاردانی و فراست برخاسته از تجربه یا گزاره ای درباره ی امور واقع نیست بلکه امری مطلق و نامشروط است. نگاهی به تفاوت سه گونه "ایده"یا مثال به روشن شدن منظور ما کمک می کند. مفاهیم (ایده ها، ‌ماهیات) تجربی هم از واقعیت اخذ و استخراج می شوند و هم مصادیقی در عالم خارج دارند. ایده ها یا ایدوس (eidos) افلاطونی مأخوذ از واقعیت نیستند بلکه هستی مستقلی دارند اما بر واقعیت اطلاق می شوند و مصادیق شان را عینیت می بخشند. اما ایده های کانتی نه برگرفته از عالم خارج اند (بلکه در نوعی مابعدالطبیعه فطری و طبیعی آدمیان ریشه دارند) و نه مابه ازایی عینی در خارج دارند. پس نحوه ی ویژه ارتباط آنها با خارج چگونه است؟ منشاء اثر بودن آنها صرفاً در کارکرد تنظیمی جهت دهنده، ‌اکتشافی(huristic) آنهاست. اصل اخلاقی به عنوان ایده ابداً محتوای عمل اخلاقی را تعیین نمی کند و به ما نمی گوید چه کاری را باید انجام دهم بلکه به ما یادآوری می کند که اگر می خواهیم عملی انجام دهیم که دارای ارزش اخلاقی باشد باید به شیوه ای خاص یعنی هماهنگ با قانون اخلاقی صورت گیرد(11) قانون اخلاقی نه ناظر بر چیستی عمل بلکه ناظر بر چگونگی انجام عمل به نحو کلی است. اخلاقی بودن نه وابسته است به انجام اعمالی مشخص(12) و نه حتی وابسته است به نیک خواهی و نیک اندیشی ما، ‌بلکه فقط وابسته است به پذیرش ذهنی قانون کلی در هیئت دستوری اخلاقی که باید در هر عملی که انجام می دهیم به نحوی نامشروط آویزه گوش ما باشد اما در این که کدام عمل را باید انجام دهیم به تصمیم خود وانهاده ایم.
در هیچ کدام از صورتبندی های قانون اخلاق هیچ اشاره ای به اعمالی که انجام آنها مقصود غایی(Enszweck) را تحقق می بخشد وجود ندارد. از همین رو بعضی منتقدان دیدگاه کانت را مجرد دانسته و بعضی دیگر گفته اند که کانت می کوشد مجموعه ای مشخص از وظایف را از "درک و تصور صرف قانون" استنتاج کند. اما وسواس آشکار کانت برای نیامیختن تعاریف صوری اش با اعمالی خاص و انضمامی دقیقاً گویای آن است که هدف کانت هرگز به دست دادن فرمولی معجزه آسا نبوده است که همه ی وظایف عملی ما به سهولت از آن قابل استخراج باشد، بلکه دغدغه او ارائه بیانی بسیار کلی از "خصلت مشترکی" بوده است که "انواع مختلف"و ممکن اعمال اخلاقی از آن بهره مندند. او خود آشکار این قانون اخلاقی را با فرمول های ریاضیات مقایسه می کند و می نویسد: «هر کس بداند یک فرمول چه اهمیتی برای ریاضی دان دارد» کاری از این گونه را «ناچیز و بی مصرف» نخواهد شمرد. (13)
بدون شک ریاضیات در ادوار بزرگی از تاریخ فلسفه به صورت های گوناگون الهام بخش فیلسوفان بوده است. (مطالعه نحوه ها و اشکال مختلف این تاثیر خود موضوعی بسیار جذاب برای مطالعه است) دکارت، اسپینوزا، ‌لایب نیتس نمونه های برجسته آن در عصر جدیداند. اما به گمان ما نوع استفاده کانت از ریاضیات با همه آنها تفاوت دارد. همه آن عقل گرایان کوشیدند با تلقی ریاضیات به عنوان نظامی اساساً‌ استنتاجی روش آن را به فلسفه تسری دهند و آن را به ابزاری برای به دست آوردن نتایج قطعی و معینی از مقدمات معین قرار دهند و جبر و جزم فلسفی را به وسیله ضرورت ریاضی تحکیم کنند(نگرشی که ریاضی کردن طبیعت توسط گالیله راه آن را هموار ساخته بود) اما کانت وجه دیگری از ریاضیات را مورد توجه قرار داد. وجه صوری سازی و محض آن را، ‌که همان روابط مثالی ضروری میان محتواهای مثالی ممکن است و اطلاق بر واقعیت خارج یا تبدیل آن به علمی هنجارگذار جزء ضروری ماهیت آن نیست(14). از این رو کانت در عین حفظ قطعیت از جزمیت می گریزد. قانون اخلاقی کانت با الهام از ایده های ریاضی ترکیبی بدیع از الزام و آزادی را عرضه می کند که صلابت صوری و اکید قانون را با آزادی عمل فاعل عمل تلفیق می کند. ترکیبی که شاید در جلوه دیگرش در کلام اگوستین قدیس بیان شده باشد، ‌آنجا که می گوید: «دوست بدار و هر آنچه خواهی کن». (15)
کلی ترین، ‌مقبول ترین و با شکوه ترین فرمان های اخلاقی که از رویکردهای جزمی یا حتی از پراتیک انسانی نشأت گرفته باشد هرگز نتوانسته اند با تمام موقعیت ها یا موارد مشخص مربوط به گونه ای بی تناقض تکافو کنند و ملاک مطلق اخلاقی بودن یا نبودن آنها باشند زیرا در بسیاری موارد فشار منطق زنده و مقاومت ناپذیر وضعیت های مشخص بشری آنها را همچون پوسته هایی آماس کرده و بی رمق ترکانده و بی اعتبار کرده است اما اصل صوری و بسیار متواضعانه تر کانت که از حیثیت ها و مرجعیت های بیرونی مدد نمی گیرد بلکه درون انسان را مخاطب و داور قرار می دهد می تواند با نیرویی غیر منتظره و شگفت آور روح اخلاقیت را در کردارهای بشری بدمد، اخلاقیتی که نباید با اخلاق جزمی یکسان شمرده شود زیرا کانت واضع نوعی خاصی از احکام و اعمال اخلاقی نیست بلکه فقط شرط امکان اخلاق را تبیین می کند. نظریه اخلاقی کانت(که شاید یگانه راه نجات اخلاق در زیر ضربات عصر روشنگری بود) چه بسا یگانه شکل ممکن اخلاق نیز باشد. نظریه ای که تلقی عمومی اخلاقی را به شناختی فلسفی از آن تبدیل می کند. ایده های کانتی ترکیب های شگفت آوری از ضرورت و آزادی اند. ایده های افلاطونی قوالبی صلب، ‌ابدی با صورت هایی به پایان رسیده و قطعی اند که اراده خویش را با ابروانی گره کرده بر محسوسات تحمیل می کنند. اما ایده های کانتی دمکراتیک تر، ‌پذیرنده تر و نامتناهی اند. حدی ریاضی اند که منحنی مجانب را همیشه همراهی می کنند و هیچ یک از ظرفیت های آن را طرد نمی کنند و صورت هایی از پیش ساخته شده و ابدی را بر آن تحمیل نمی کنند. بلکه تنها شروط پیشرفت آن را تعیین می کند. ایده های عملی به معنای کانتی آن به تعبیر هوسرل چیزی نیستند جز عرصه ای برای "کار بی پایان تعیین نظری". (16)
سیاست عاقلانه تنها با وضعیت های واقعی سروکار دارد. سیاست شرایطی را برای شکوفایی توانایی های انسان و آزادی های گوناگون او به وجود می آورد اما تعیین مرزهای قلمرو سیاست حقیقی تنها با صداقت اخلاقی میسر است. با این حال شاخص پیشرفت سیاسی را نه الزاماً در اخلاق بلکه در برقراری قانون و کارهای قانونی طبق وظیفه باید یافت.
نگرش سیاسی از یک سو با امکان هایی واقعی سروکار دارد اما انگیزه اخلاقی خود را از امری فوق محسوس می گیرد. کانت گرچه در قلمرو ایده ای که از انسان و کرداهای انسانی دارد آرمان گر است اما در قلمرو رویدادها واقع گراست. (17) کانت می کوشد در فلسفه تاریخی اش هم به تبیین علی از تاریخ و هم به تفسیر آن بر اساس آزادی نظر کند و با کوشش در روشن سازی ارتباط آنها از درآمیختن ناموجه آنها بپرهیزد.
تمایز کانت میان مفهوم مقصود غایی (Endzweek) ومقصد نهایی(letzterzweek) به فهم مقصود ما کمک می کند. مقصود غایی برترین نیک هر قلمروست و در جهان یافت نمی شود بلکه فقط اصلی وضع شده توسط خود ماست. اما مقصد نهایی آن نیکی است که در زمان مشخصی تاریخ آن را جستجو می کنیم و تحقق اش را ممکن می دانیم. به عقیده ی کانت جستجوی مقصد های مشخص تاریخی به تنهایی ما را خرسند نمی کند زیرا به تنهایی و بدون وجود مقصود غایی بی معنا هستند. کانت برخلاف اندیشه غالب در روشنگری به صراحت اعلام می کند که مقصود غایی تاریخ در نقطه ای از زمان عینی، ‌یعنی در آینده ی تاریخی جایی ندارد و بی زمان است، ‌و همچون مثالی به تحقق اراده های نیک ما وابسته است در اینجا بار دیگر مصداقی بارز از رابطه ی ایده کانتی با واقعیات طبیعی و تاریخی را که بستر کردارهای بشری را می سازند مشاهده می کنیم. ایده های کانتی نه راه بر تکثر می بندند. و نه بر آزادی‌، نه موجد جمودند و نه مشاطه گر استبداد، ‌نه آخرالزمانی تاریخی را تبلیغ می کند و نه پایانی برای معرفت عینی ترسیم می کنند. ضروری اند اما جای امکان را تنگ نمی کنند کانت در فلسفه تاریخی اش ایده ی پیشرفت را «اصلی راهنما برای آزادی ما» می داند. (18) ایده ای که برای این پرسش که کدام عمل خاص را باید انجام دهم و نتیجه عمل من چه خواهد شد پاسخی ندارد ولی جهت حرکت را نشان می دهد. (19) ایده، ‌راهنمای به کار بردن خرد و عمل اراده است نه محتوای دانش. ما می توانیم حتی بدون دانشی تام از امور حق خود را برای تحقق پیشرفت و بهبهود اجتماعی طلب کنیم و طراح خود را بیازماییم. «جامعه مدنی» برای کانت نظامی از قوانین است که «آزادی ابتکار» افراد را تضمین می کند. جامعه مدنی «ایده ای عقلی» است که برای پیشرفت فرهنگی و عین بشر لازم است. ایده ی جامعه مدنی به عنوان برترین تکلیف انسان در حوزه ی سیاست به تعبیر گویای یاسپرس «رویایی تکلیف آور» است.
اکنون به پرسش دوم بپردازیم و درباره ی رابطه اخلاقی کانتی و اندیشه عدالت تأمل کنیم.
هیچ تصوری از عدالت نمی تواند با کلیت و شمول اصل اخلاقی کانت تکافو کند. عصر جدید از هابز آموخته است که عدالت حکمی جاودانی نیست بلکه نسبتی تفکیک ناپذیر با تولد قدرت سیاسی و ساختار حکومت دارد، ‌و جز در چارچوب قدرت قابل تعریف نیست. همین نکته است که مارکس را وا می دارد تا با نفی مفهوم عدالت جاودان بگوید که عدالت جز بر بنیان درجه ی رشد تولید و در محدوده ی روابط اقتصادی و سیاسی متناسب با آنها قابل تبیین نیست و هر عصری عدالت خود را دارد. حتی اگر با تعریف مارکس از عدالت که آن را اراده ی طبقه حاکمه می داند که ردای قانون بر تن کرده است موافق نباشیم باز هم نمی توانیم انکار کنیم که تعریف عدالتی کلی و همگانی تا چه اندازه اندیشمندان بزرگ را به ستوه آورده است. افلاطون بزرگ برخلاف تلقی عامیانه دریافت که ذات عدالت نه برابری بلکه به رسمیت شناختن نابرابری است و آرمان شهر او تجسم بارز این اندیشه است. همین نکته، هر چند از دیدگاهی مخالف مارکس را واداشت تا آرمان جامعه بی طبقه اش را در مرحله پخته آن شعار « به هر کس به اندازه نیازش» قرار دهد. وجود همین عنصر نابرابری در جوهره عدالت نه تنها هر کوششی برای تبدیل آن به الگویی جاویدان را بی ثمر می کند بلکه هر تلاشی برای تبدیل آن به قانون صوری را نیز عقیم می گذارد هیچ نظریه بشری درباره ی عدالت هرگز قادر نیست رفتاری خاص، عملی مشخص و حدودی عینی را تا مرتبه قانونی مطلق و بدون استثناء اطلاق پذیر ارتقاء دهد. از همین روست که آن اخلاقی که به خود همچون کیفیتی مطلق برای عمل می نگرد هرگز نمی تواند از تصور یا نظریه ای درباره ی عدالت برخیزد، همچنان که عدالت نیز نمی تواند خود را به تمامی با کلیت اخلاقی هم هویت سازد. عدالت ناظر بر تعیین مشروعیت اعمالی خاص و تخصیص حقوق و امکاناتی مشخص و معین است. به ما می گوید این کار را بکن و آن کار را نکن، این از آن توست و این از آن دیگری است. عدالت ناظر بر محتوای مشخص و عینی عمل است، ‌اما اخلاق در تلقی کانتی از آن ناظر بر صورت یا کیفیت عمل است. یعنی یگانه محلی که می توان در آن کلیت و شمول بی قید و شرط به مفهوم تکلیف را سراغ گرفت. چرا که می گوید در هر عملی که انجام می دهی قانون اخلاقی را پیش چشم داشته باش یعنی چنان عمل کن که بتوانی بخواهی عملت به قانون کلی برای رفتار همگان، ‌از جمله رفتار دیگران با خودت تبدیل شود. می دانیم که کانت در تعریف وظیفه یا تکلیف، خصلت الزامی یک عمل را همان ضرورت آن می داند وقتی که در نسبت با یک فرمان مطلق عقل نگریسته شود. اما وظایف اخلاقی و وظایف حقوقی گرچه هر دو الزام آورند اما تفاوت در خصلت الزام این است که در مورد وظایف اخلاقی اصل محرکه خود ایده وظیفه است. یعنی قانون به شکلی تأملی به تصور انسان درمی آید و به عنوان دستور یا محرکی درونی با الزامی درونی عمل می کند. اما در مورد وظایف حقوقی لازم نیست خود قانون به عنوان محرکی درونی عمل کند، ‌فقط لازم است اعمال موافق با قانون باشند در این حالت الزام خارجی است. پس برای کانت مفهوم اصلی در حوزه قانون گذاری، مفهوم حق است که همان قانونمندی صرف اعمال خارجی، یعنی توافق شان با قانون و نه با وظیفه است. فقط هنگامی که قانون به عنوان محرکی درونی فعال باشد و ملکه شده باشد وظیفه ی مربوط به حق به وظیفه مربوط به فضیلت تبدیل می شود. (20)
اصل محرکه عدالت، برخلاف اصل اخلاقی، صرف تصور آن نیست بلکه عدالت برای اطلاق اش به وسایلی نیازمند است که از نرمی اندرز تا خشونت سازوکارهای جزایی را در بر می گیرد. اما قانون اخلاقی پندی است نوشته بر دیوار که مخاطب و یاوری جز سیرت طبیعی آدمی ندارد. سیرتی طبیعی که کانت آن را با شمول یک قانون صوری ریاضی به عنوان قانون یا ایده خلاقیت به ضابطه درآورده است. اکنون اگر اندکی دقیق تر در محتوای اصلی اخلاقی کانت بنگریم در می یابیم که کانت آن عنصر حیاتی را که برای او امکان دست یابی به کلیت را فراهم می کند در حوزه تخیل یا تصور جستجو می کند، درست همان طور که تعریف ریاضی هر شکل هندسی مثلاً دایره با هیچ دایره واقعی متکافو نیست بلکه به دایره ی محض و مجردی که انتزاع ذهن و تخیل است ارجاع دارد. عدالت بیان وضعیت ها یا روابط واقعی بشر واقعی است که از هر گونه تشابه مطلق سرپیچی می کند. اما قانون اخلاقی در همان تعریف اش نه بر وضعیت بلکه بر تصور وضعیت یعنی خود را در وضعیت دیگری و دیگری را در وضعیت خود تصور کردن استوار است. و این عملی است که باید در همه حال و برای همه کس متساویاً ممکن باشد. زیرا در غیر این صورت کلیت قانون اخلاقی کانت به مخاطره می افتد. قانون صوری اخلاقی کانت به عنوان قانون مطلق بر امکان مطلق این تصور، یا جابجایی ذهنی، تکیه دارد «رابطه با دیگری» که در ابتدای مقاله آن را در بطن تعریف اخلاقی کانت مندرج دانستیم اگر قرار است جزء متشکله قانون صوری باشد تنها می تواند شکل یک جابجایی ذهنی ممکن با دیگری را به خود بگیرد. رابطه واقعی با دیگری به حوزه عدالت به عنوان قانون صوری کلیت اش را از امکان رابطه تصوری با دیگران کسب می کند. (21)
اگر شهروندان بعضی شهرهای کهن نوشتن قانون اساسی شهرشان را به قانون دانان بیگانه می سپردند چه بسا بر این حقیقت واقف بودند که بهتر است روابط شهروندان را نه بر مبنای حقوق و عدالت موجود و مستقر شهر خود، ‌که به آن خو کرده و معتاد شده بودند، بلکه از نگاه ناظری کلی و بی علاقه ی خاص که می توانست برخلاف آنها و یا حتی به نمایندگی از آنها وضعیت متفاوتی را به تصور درآورد به ضابطه در آورند. این نکته ای است که روسو، الهام بخش کانت، ‌به آن اشاره می کند. (22)
این جابجایی ذهنی را می توان تأملی درباره ی عدالت دانست. زیرا مستلزم تلاشی است برای تصور خود در وضعیتی دیگر، ‌مستلزم کندن خود از علایق و منافعی که حتی عدالت آنها را مشروع دانسته است، ‌مستلزم وانهادن محتوای مشخصی و برجسته ساختن صورتی محض، مستلزم پیروی از یک مثال، مستلزم دستیابی به نوعی آزادی، آزادی تصور، آزادی تصور وضعیتی متفاوت.
کانت به ما می گوید عدالت های خود را بسازید اما در ساختن آنها از انصاف درونی(23) پیروی کنید. عدالت هرگز چندان اسباب همگرایی نبوده است. آیا این رسالت بر عهده ی انصاف درونی قرار دارد؟ انصاف درونی همان ایده اخلاقی است که عدالت ما باید به سوی آن همگرا شوند.
چنین قرائتی از کانت اجازه می دهد هم صلابت صوری قانون و هم غنای فعالیت بشری را در کنار هم حفظ کنیم بدون اینکه به یک سو درافتیم. و درست به همین دلیل است که کانت از خوانده شدن باز نمی ایستد. زیرا آن گاه که از شوریدگی های دیونیزوسی خود و جهان خویش به ستوه می آییم در متانت آپولونی فلسفه کانت پناه می جوییم و آن گاه که تحکم جزمی قانون های آپولونی ما را خسته و دلسرد می کند کانت و فلسفه اش همچون ساقی ماهری پیاله های تهی عقلانیت ما را از سبوی شر و شور دیونیزوسی به میزان پر می کند. وحدت کلاسیسیم و رمانتیسیسم در فلسفه کانت که مارکس زمانی آن را بازتاب کوشش برای سازش منافع طبقات متخاصم اروپایی از دیدگاه خرد بورژوازی می دانست چه بسا به حقیقت دیگری نظر داشته باشد. به وجود انسان همچون رزمگاه همیشگی شور و خرد.

پی نوشت ها :

* گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی
1. PU. R. B. IX. p. 18.
2. حالت تکلیف را نباید به معنی بروز احساس یا حس تکلیف به معنای حس گرایانه آن، ‌همچون بروز هر حس دیگری، فهمید زیرا کانت بیش از هر کس دیگری با حس گرایی اخلاقی مخالف است.
3. PU. R. B576. p. 473.
4. Endzweck
5. بنیاد، ‌ص 26(401) .
6. بنیاد، ‌ص 25(401) .
7. بنیاد، ‌ص39(408) .
8. «هر چیز در طبیعت بر طبق قوانینی کار می کند. فقط موجود خردمند این توانایی را دارد که بر طبق مفهوم (تصور) قوانین، ‌یعنی اصول، ‌کار کند، ‌یادآوری اراده باشد» بنیاد، ‌ص 46(412) .
9. بنیاد، ‌ص 61(421).
10. کانت در صورتبندی دوم«فرمان مطلق» می گوید: «چنان رفتار کن که با انسانیت در شخص خودت یا در هر شخص دیگری در هر مورد به مثابه غایت و هرگز نه فقط همچون یک وسیله رفتار کنی» بنیاد، ‌ص 74(429). دلیل آن همان طور که کانت می گوید این است که «طبیعت عقلانی همچون غایتی فی نفسه وجود دارد؛ یعنی انسان ها به دلیل آنکه بهره مند از عقل اند دارای «ارزش مطلق» اند. توصیف کانت در بنیاد از عمل اخلاقاً نیک به عنوان عملی « از سر احترام به قانون». بنیاد، ‌ص24 (400) برخاسته از احترام به خود ما به مثابه «موجودات عاقل» است.
11. هیچ دلیل نمی توان اقامه کرد که چرا بعضی اعمال (نظیر، ‌وفای به عهد، ‌راستگویی و... ) مقصود غایی را تحقق می بخشند اما اعمال دیگر چنین کاری نمی کنند از نظر کانت هم «عقل متعارف انسانی» و هم پژوهش فلسفی به یکسان ناچارند آنچه را که در وجدان یا ضمیر اخلاقی ما نهفته است تصدیق کنند، ‌با این تفاوت که عامی به طور مبهم و ناخودآگاه خود را به انجام بعضی اعمال مکلف می بیند اما فیلسوف ماهیت این اعمال را با وضوح بیشتری مشاهده می کند و در می یابد که انجام چنین اعمالی بیش از هر عمل دیگر با طبع موجود عقلانی سازگار است و با انجام آنها غایت و سرنوشت خویش را به عنوان موجودات عاقل تحقق می بخشیم.
12. البته اعمال ما همیشه اعمالی خاص و مشخص اند. مثلاً لازم است به کسی احسان یا در فلان مورد به عهد خود وفا کنیم اما ارزش اخلاقی آن وابسته به این است که با انجام آن به سرشت و طبیعت عقلانی خویش پاسخ گفته و به پیشرفت مقصود غایی یاری رسانده ایم. از همین روست که کانت حتی معتقد است غایت اخلاقی به وجود طبیعت به عنوان نظامی غایتمند نیازمند نیست، ‌زیرا غایت نهایی را ما فقط با نگریستن به درون خودمان می یابیم. کانت می نویسد: «می توانست هر آنچه در سیر طبیعت رخ داده است... رخ نداده باشد PU. R. B578. P474 زیرا وقتی که طبیعت را در نظر داشته باشیم«بایستن» اخلاقی (هیچ معنایی ندارد PU. RB575. P472(ougth) )
13. Fundamenral Principles of the Meraphysic of Morals, tr. by. T. K. Abbot, London 1927,p. 93, note1.
14. «همچنان که ریاضیات محض از ریاضیات کاربردی جداست می توان فلسفه محض اخلاق(مابعدالطبیعه ) را از فلسفه کاربردی(یعنی تطبیق شده بر طبیعت آدمی) جدا دانست. این نامگذاری در عین حال برای ما یادآور این نکته است که اصول اخلاقی بر خصایص طبیعت آدمی استوار نیست، بلکه باید به نحو پیشین به ذات خود قائم باشند. و در عین حال باید بتوان از این اصول قواعدی برای هر سرشت خردمند و از این رو برای انسان استنتاج کرد» بنیاد، ‌ص 42(410) .
15. dilige et quod vis fac
16. تأملات دکارتی‌، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، ‌نشر نی، ‌1381 تهران ص 142. اصل اخلاقی کانت نیز همان طور که گفتیم عمل خاصی را توصیه نمی کند بلکه به عقیده ما کثرتی بی پایان از کردارها را، ‌فقط به شرط هماهنگی با اصل صوری اخلاق به رسمیت می شناسد. این شالوده ای است که تکثر اخلاقیات و سیاسیات را ممکن و توجیه می کند. اگر ایده افلاطونی عدالت تنها یک شکل آرمانی از جامعه را حقیقی می دانست، ‌ایده کانتی اخلاق و سیاست هستی یا حقانیت و سرنوشت خود را به تشکیل شکل خاصی از جامعه اخلاقی یا سیاسی گره نمی زند. کانت حکومت ها را نه اعتبار شکل آنها نظیر دموکراسی، آریستوکراسی و مونارشی بلکه به اعتبار چگونگی فرمانروایی و کیفیت اداره آنها، ‌یعنی جمهوری، استبدادی، خودکامه و غیره داوری می کند. آن هم در پرتو ایده کلی و قانونی جاودانی حکومت های مدنی، ‌که مطیعان قانون باید به عنوان یک کل یا یک اراده جمعی، ‌وضع کنندگان قانون نیز باشند. ایده های کانتی راه را برای شکل گیری انواع نامتناهی از توافق های بین الاذهانی میان آدمیان در حوزه ها در سطوح مختلف نمی بندد. توافق هایی انسانی که اما از هماهنگی شان با اصل صوری چیزی کاسته نمی شود. بدین ترتیب صوری ترین قانون به انسانی ترین قانون تبدیل می شود. دقیق تر بگوییم: اگر اصل صوری اخلاق جز در شکل دستوری مطلق برای آدمیان قابل تصور نیست دستورهای مطلق نیز جز در قالب اصلی صوری نمی توانند اخلاقی بشری بسازند. اکنون می توانیم در پاسخ به پرسشی که در ابتدا مطرح کردیم بگوییم: اخلاق و سیاست علیرغم ارتباط فشرده درونی عین یکدیگر نیستند و تحویل متقابل سوژه های اخلاق و سیاست ممکن نیست. گرچه عنصر از بطن تعریف کانت از اخلاق تدارک دیده می شود اما حوزه مستقل آن هرگز نفی نمی شود و این امر فقط به لطف طرز تلقی کانت از مفهوم ایده میسر است. زیرا ایده ها مقدمه های ضروری عمل ما نیستند که با ورودشان نتیجه را پیشاپیش تعیین کنند بلکه اصلی فراراه ما هستند که فقط کیفیت عمل ما را کنترل می کنند.
17. یاسپرس، کانت، ترجمه دکتر میر عبدالحسین نقیب زاده، ‌طهوری 1372، ‌تهران، ص 310-308.
18. «برترین خیر را باید نمونه ای فرض کنیم برای ارتقاء نظام قانونی خود تا بالاترین حدی که دست یافتن به آن ممکن است. زیرا هیچ کس نمی تواند و نباید مرحله ای را به عنوان واپسین مرتبه و پایانه ای برای توقف آدمی بداند. زیرا آزادی از هر حد و مرزی فراتر می رود» کانت با حرکت از آزادی انسان به عنوان آزادی بحث قوانین عقل، ‌وظایف مربوط به حق را به عنوان اعمال قانونی اراده آزاد تعریف می کند که آزادبودنشان البته برخاسته از هماهنگی شان با قانون عقل است. بنابراین یک حق، عملی از اراده آزاد و ناوابسته به هیچ ساختار قانونی نیست بلکه عملی است بر پایه یا اخص از یک قانون عقل، و همین واقعیت است که به من اجازه می دهد رعایت حقوق خودم را از دیگران طلب کنم. به عقیده کانت قانون های عقل از اصلی کلی منشأ می گیرند که آن را«اصل کلی حق» می نامد و چنین عنوان می شود: «در خارج به گونه ای عمل کن که اعمال آزادانه اراده ات بتواند با آزادی همه دیگران بر طبق قانونی کلی همزیستی کند» فلسفه حقوق، ص105( 231). این تعریف نیز ناظر بر صورت عمل است، یعنی نمی توان گفت من حقی دارم، ‌بلکه باید بر حق باشم یعنی عملم موافق با قانون باشد. همانجا، 123(249) اینجا ایده ی حق، مثل فرمان نامشروط، آخرین محکمه داوری است.
19. «فقط همین مطابقت با قانون است که باید به عنوان اصل خواست (بدون فرض هیچ گونه قانون خاص ناظر بر کارهای معین ) به کار آید.» بنیاد، ‌ص27 (402) .
20. Metaphysique des moeurs, premiere partire, Doctrine du droit , p. 127-129.
21. روسو می نویسد: «اغلب میان اراده همگان و اراده عمومی (کلی) تفاوت بزرگ وجود دارد: اراده ی عمومی فقط ناظر بر منفعت مشترک است. اما اراده ی همگان ناظر بر منفعت خصوصی است و چیزی نیست جز جمع اراده های خصوصی » قرار داد اجتماعی، ‌ص 64. «وقتی قانونی را به جمع ملت عرضه می کنند از اعضاء نمی پرسند آیا این پیشنهاد را می پذیرند یا نه، ‌بلکه می پرسند آیا این پیشنهاد مطابق اراده عمومی آنها یعنی اراده همگانی است یا خیر؟ قرارداد اجتماعی، ‌ص 128، ‌یعنی هر کس باید بکوشد نه از دیدگاه فردی خود، ‌بلکه از دیدگاه همگانی و به جای همگان بیاندیشد یعنی خود را به جای آنها قرار دهد. از همین جهت می توان کانت را از پیشگامان نظریه های بعدی درباره ی اشتراکات بین الاذهانی به حساب آورد.
22. «لیکورگ پیش از آنکه برای وطن خود (اسپارت) قانون بنویسد از پادشاهی استعفا کرد. بسیاری از شهرهای یونان عادت داشتند وضع قوانین برای خود را به بیگانگان بسپارند. جمهوری های جدید ایتالیا اغلب را این رسم پیروی می کردند. جمهوری ژنو هم همین کار را کرد و زیان ندید».
Jean Jacques Rousseau, Du contract Social, Le Livre de poche, Paris 1996,p. 74.
23. منظور ما از انصاف درونی در اینجا به هیچ وجه مفاهیمی نظیر برابری (Equity - Billigkeit-aequitas) در حوزه حقوق بیرونی و عینی که کانت در فلسفه حقوق(ضمیمه بر مقدمه آموزه حق، ‌ص 109-108 ) به آن می پردازد نیست. زیرا این گونه برابری عینی (ابژکتیو) به هیچ وجه اساس دعوت از کسی برای ادای تکلیف اخلاقی نیست بلکه مطالبه کننده فقط بر حق خودش تکیه می کند. همچنین انصاف مورد نظر ما را نباید با اصل مشهوری که می گوید: «آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند» خلط کرد. زیرا این اصل به عقیده ی کانت «فقط استنتاجی است از اصل پیشین ناروا بودن استفاده از دیگران به عنوان وسیله هر چند با قیودی این اصل نمی تواند قانونی عام باشد زیرا نه اصل مربوط به وظایف نسبت به خویشتن را در بردارد و نه وظایف مربوط به نیک خواهی در حق دیگران را... و نه تکالیف واجب افراد در حق یکدیگر را. زیرا بر اساس این اصل بزهکار می تواند با دادرسی که او را کیفر می دهد مناقشه کند»، بنیاد، ‌ص 76(430).

کتابنامه:
1. Immanuel Kant, Critique of Pur Reason, Translated by Norman Kemp Smith, St. Martin's Press, New York, Macmillan, Toronto, 1965.
2. Immanuel Kant, , Metaphysique des moeurs, premiere partie, Doctrine du droit, traduction par A. Philoneko Paris, Vrin, 1988.
3. Immanuel Kant, Idee d'une histore universelle au point de vue cosmopolitique, traduction par Jean-Michel Muglioni, Paris, Bordas, 1988.
4. Immanuel Kant, Projet de paix perpetuelle, traduction par V. Gibelin, Paris, Vrin, 1992.
5. Immanuel Kant, Critique de la raison pratique, traduction par Francois Picavet, Paris, P. U. F, 1967.
6. Immanuel Kant, Lectures on Logic, Cambridge University Press, 1992.
7. Jean Jacques Rousseau, Du contrat Social, Livre de poche, 1992.
8. Tapley Whitney & David F. Bowers, The Heritage of Kant, New York, Russell & Russell inc, 1939.
9. Paul Guyer, Kant and the Experience of Freedom, Cambridge, 1993.
1. ایمانوئل کانت، ‌بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق(گفتاری در حکمت کردار) ترجمه حمید عنایت، علی قیصری، خوارزمی، ‌1369.
2. کارل یاسپرس، کانت، ترجمه ی دکتر میر عبدالحسین نقیب زاده، ‌طهوری 1372.
3. ادموند هوسرل، تأملات دکارتی‌، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، نشرنی، ‌1381.

منبع مقاله :
مموعه مقالات علمی پژوهشی سمینار کانت: مطالعات انتقادی در فلسفه کانت 28 تا 30 آذر1383، تهران: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چاپ اول1386.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط