کنکاشی در مراتب عرفانی و ایمانی شهید حسن آبشناسان در گفتگو با امیر ناصر آراسته جانشین رئیس گروه مشاورین نظامی فرمانده معظم کل قوا و رئیس هیئت معارف جنگ شهید صیاد شیرازی
درآمد
امیر ناصر آراسته در سال 1331 تولد یافت و در سال 1350 وارد دانشگاه افسری شد و در سال 1353 از این دانشگاه فارغ التحصیل شد. امیر آراسته افزون بر تدریس و تحصیل در دانشکده فنی فرماندهی و ستاد و همینطور در دانشگاه عالی دفاع ملی، در دانشگاه شهید بهشتی نیز در رشته حقوق قضایی تحصیل کرده است. از سال 1357 فرماندهی یگان آتشبار توپخانه را برعهده داشته و پس از پیروزی انقلاب اسلامی درگیر مبارزه با ضد انقلاب سپس با آغاز جنگ تحمیلی در جبهه های نبرد حق و باطل حضور فعال داشته است. امیر آراسته در دوران هشت سال دفاع مقدس در کنار شهید صیاد شیرازی ریاست اداره بازرسی نیروی زمینی را برعهده گرفت. سپس به مقام معاون هماهنگ کننده و جانشین رئیس ستاد مشترک ارتش و جانشین فرمانده کل ارتش نایل آمد. امیر ناصر آراسته از سال 1379 تاکنون به عنوان جانشین رئیس گروه مشاورین نظامی مقام معظم رهبری و فرماندهی کل قوا در نظام جمهوری اسلامی خدمت می کند.جنابعالی با توجه به سابقه حضور در ارتش و نقشی که در دوران هشت سال دفاع مقدس داشتید، تقاضا می کنم در آغاز گفت و شنود تحلیلی از علت تحمیل جنگ بر نظام جمهوری اسلامی ارائه فرمایید...
بسم الله الرحمن الرحیم: درباره دلایل تحمیل جنگ بر جمهوری اسلامی، کتابی نوشته ام که اکنون آن را در دانشگاه های نیروهای مسلح به خصوص ارتش تدریس می کنم. در حقیقت می توان از دو بعد یا از دو زاویه به دلایل تحمیل جنگ نگاه کرد.بعد اول: دلایل تحمیل جنگ از دید تحمیل کننده و مجری جنگ که صدام بوده است.
بعد دوم: می توان از منظر استکبار جهانی دلایل جنگ را خلاصه کرد.
1- صدام یک سابقه تاریخی (قرارداد معروف الجزایر که در سال 1975 بین ایران و عراق به امضا رسید) را که در حقیقت تسلیم کشور عراق به خواست قانونی و بر حق مردم مظلوم ما در رابطه با اروند رود و خطوط مرزی و خط تالوک در اروند رود بود. این سابقه تاریخی را همراه با خفت و شکست تعبیر کرد. در صورتی که این سابقه تاریخی یک سابقه معقول و منصفانه بود.
2- عراق در منطقه خلیج فارس یک گلوگاه حدود 57 تا 58 کیلومتری دارد که شخص صدام تمایل داشت این گلوگاه را به بیش از یکصد کیلومتر افزایش دهد.
3- خصلت سوم صدام این بود که می خواست بعد از مرگ جمال عبدالناصر رئیس جمهوری پیشین مصر آقایی اعراب را در اختیار داشته باشد، تا با این کار بتواند عقده ها و حقارت های روانی اش را پاسخ دهد.
4- برای صدام از اینکه در همسایگی عراق، یعنی ایران 14% تا 0/015 سهم صدور نفت داشته باشد، و عراق هم به میزان 14% تا 0/015 تولید نفت داشته باشد، و کویت و عربستان هم سهم بیشتری داشته باشد نگران کننده بود. صدام تمایل داشت که سهم تولید نفت عراق در منطقه خلیج فارس تا 30% افزایش پیدا کند.
دلایل دیگر تحمیل جنگ رؤیاهای شخصی صدام بود. صدام یک شخص سلطه جو، جاه طلب، یک آدم روانی و عقده ای بود. صدام به زعم خود، دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران را بهترین فرصت برای تحمیل جنگ انتخاب کرد. برابر اطلاعات راهبردی نظامی که در اختیار داشت به این نتیجه رسیده بود که در ایران انقلاب شده و ارتش از هم پاشیده و فرمانده هان آن متواری شده یا برخی از آنان هم اعدام شده اند. پادگان ها از سرباز خالی است و آنها هم که سر خدمت هستند آموزش و انضباط ندارند. قطعات و نیازهای تسلیحاتی ارتش ایران هم از خارج وارد نمی شود. ساختار سیاسی کشور هنوز قوام نگرفته. طرفداران خط لیبرال دمکراسی در درون حاکمیت نظام جدید، با طرفدارن خط اصلی و عمیق انقلاب اسلامی که خط حضرت امام (ره) است در تعارض هستند. هنوز حاکمیت جمهوری اسلامی دو سه وزیر ندارند. وقتی جنگ شروع شد وزیر اقتصاد نداشتیم. وزیر بازرگانی نداشتیم. وزیر خارجه نداشتیم. یعنی صدام شرایط را نگاه کرد که به نظر او این شرایط خوبی است.
صدام از نظر اطلاعاتی هم اطلاعات درستی نداشت. گرچه از ساختار ارتش و ساختار سیاسی ایران تا حدودی اطلاع داشت. منتها ضعف اطلاعاتی صدام از عدم آگاهی او از ساختار اعتقادی مردم ایران ناشی از عدم آگاهی او از ساختار اعتقادی مردم ایران ناشی بود. اطلاعات او از عمق نفوذ حضرت امام (ره) در قلب مردم ایران ضعیف بود. صدام درباره همه این مسائل ضعف اطلاعاتی داشت. بقیه اطلاعات او درست بود.
از آن طرف هم آمریکا و غرب می دانستند که انقلاب اسلامی، دست شان و منافع چپاول گرانه شان را در منطقه به خصوص در جمهوری اسلامی قطع کرده است. اینها از روز 22 بهمن سال 1357 به بعد این حدس علمی را می زدند و حدس شان هم درست بود که این انقلاب وقتی ما را از ایران بیرون کرد، به تدریج ما را از منطقه بیرون خواهد کرد.
اگر این تفکر انقلاب به منطقه و جهان سرایت پیدا کند، ساختار لیبرال دمکراسی ما فرو می ریزد. الان ما می بینیم که دارد همین طور هم می شود. لذا استکبار به دنبال این بود که:
1- انقلاب را به سازش بکشاند. خیلی برای استکبار مطلوب بود که نام انقلاب اسلامی ماندگار باشد، ولی آن را به سازش بکشاند.
2- انقلاب را از محتوی تهی کند. غرب به مردم دنیا بگوید این انقلاب قابل قبول است. به کشورهای منطقه هم بگوید اشکال ندارد انقلاب اسلامی کنند. اما محتوای انقلاب باید آمریکایی باشد. اینها اهداف استکبار بود.
3- اگر استکبار در این دو مرحله نتوانست کاری کند. دست کم بتواند انقلاب را در درون مرزهای جغرافیایی ایران محبوس کند. یعنی درخشش انقلاب را درون مرزهای ما متوقف کند.
4- اگر نتوانست به هیچ کدام از این اهداف برسد، بتواند با کودتا با انواع تحریم ها، با فشارهای مختلف، با جاسوسی و با براندازی، انقلاب را ساقط کند.
5- اگر نتوانست اینها را انجام دهد با یک حربه آهنین، با یک مشت آهنین به نام جنگ بتواند نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران را ساقط کند، و نظام مورد نظر خود را به روی کار بیاورد.
استکبار برای تحقق همه این اهداف دنبال کسی می گشت تا به وسیله او بتواند به اهدافش برسد. دنبال یک حکومت و یک ارتش می گشت تا این کار را انجام دهد. چرا که استکبار تمایل نداشت مستقیماً وارد عمل شود. چون منافعش تأمین نمی شد. اگر مستقیم وارد عمل شود. چون منافعش تأمین نمی شد. اگر مستقیم وارد عمل می شد، نمی توانست به راحتی از این مهلکه بیرون بیاید. غرب سیل بنیان کن انقلاب را دیده بود و نمی خواست خود در مسیل آن قرار گیرد. لذا غرب با توجه به شناختی که از صدام داشت. چراغ سبز به او نشان داد، و صدام جنگ را بر ما تحمیل کرد. همانگونه که پیشتر به آن اشاره کردم صدام گفت که این بهترین فرصت است تا از آن استفاده کنم. اینجا این پرسش مطرح می شود: حال که آمریکا و استکبار غرب می خواست توسط صدام جنگ را بر ما تحمیل کنند، در این میان چرا اتحاد جماهیر شوروی با آنها همدستی کرد و در خط آمریکا و غرب قرار گرفت و صدام را بر علیه ملت ایران تجهیز کرد؟ ما که با غرب و صدام در ستیز بودیم، شوروی چرا با ما چنین برخوردی داشت؟
نگاه کنید ما در دوران هشت سال دفاع مقدس از همه سو تحریم بودیم. نه شرق به ما امکانات می داد، نه غرب. شرق و غرب در حمایت از صدام با هم هماهنگ شده بودند، تا شاید بتوانند یک حرکتی را برای ساقط کردن نظام نوپای اسلامی انجام دهند. چرا شرق؟ چون امام (ره) محکم بر اصول انقلاب ایستاده بودند و تأکید می کردند که بیگانگان نباید در امور مسلمین دخالت کنند. بیگانگان باید پایشان را از افغانستان بکشند بیرون. شوروی ها وقتی برای امام پیغام آوردند که شما به ما کاری نداشته باشید. به اشغال افعانستان کاری نداشته باشید ما از شما حمایت خواهیم کرد. امام نمی توانستند اصول اسلام را کنار بگذارند. قرآن در ذره ذره پوست و خون و جان حضرت امام (ره) عجین بود. لذا امام به آنها می گفتند نه.... ما نمی توانیم بپذیریم که شما بیایید از ما حمایت کنید و در عین حال مسلمانان را با تانک هایتان له کنید. امام می گفتند آمریکا نباید در امور مسلمانان دخالت کند. تو شوروی هم نباید در امور مسلمانان دخالت کنی.
لذا شوروی دید این روش انقلابی و اسلامی حضرت امام (ره) و این شعار نه غربی نه شرقی مردم جمهوری اسلامی ایران شعار به حقی است و رفت در خط آمریکا قرار گرفت. با این وصف عرب و شرق متحد شدند و صدام را علیه ملت ایران تجهیز، مسلح و تقویت کردند، تا این نظام ساقط شود... چرا؟ برای اینکه شرق و غرب نمی خواستند در دنیا یک حکومتی باشد که بگوید من به جزء اقمار غربم و نه جزء اقمار شرقم. آنها به توافق رسیدند که جمهوری اسلامی یا غربی بشود یا شرقی بشود. اما مستقل نباشد. امام هم محکم ایستادند که جمهوری اسلامی باید مستقل باشد. لذا آنها چاره ای جز تحمیل جنگ نداشتند. ولی با رهبری حکیمانه امام و مقاومت مردم و درایت فرماندهان و فداکاری رزمندگان جان بر کف، شرق و غرب به نتیجه نرسیدند و جنگ به نفع ما خاتمه پیدا کرد و ما پیروز شدیم و به خواسته های خود در دفاع مشروع و مقدس خویش رسیدیم.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی علاوه بر جنگ تحمیلی توطئه های فراوانی بر ملت مسلمان ایران تحمیل شد. اکنون هم پس از گذشت 33 سال از عمر انقلاب که جمهوری اسلامی به یک قدرتی در منطقه و جهان تبدیل شده است، باز با چالش های گوناگون مواجه است. بفرمایید که چرا استکبار و ایادی او از تجربه تاریخ عبرت نمی گیرند؟ تا چه وقت می خواهند به توطئه ادامه دهند؟
ما باید نگران موقعی باشیم که آنها از این چالش ها دست بردارند. به عنوان یک سرباز پیر با صراحت به شما بگویم هر وقت دیدیم که غرب سر ستیز با ما ندارد، و در مقابل ما آرام شده است باید شک کنیم که خط ما سست شده و شاید از مسیر انقلاب کناره گیری کرده ایم. یا خدای نکرده به سازش کشیده شده ایم. ما تا وقتی می گوییم اشهد ان لا اله الا الله... تا وقتی می گوییم اشهد ان محمدا (ص) رسول الله... تا وقتی می گوییم اشهد ان علیا ولی الله... تا وقتی می گوییم عدالت باید باشد. آزادی باید باشد. نباید در دنیا مظلوم زیر سلطه ظالمان و مستکبران باشد، آنها با ما جنگ خواهند داشت. تا وقتی حکومت های استکباری و صهیونیستی در دنیا پابرجا هستند و نظام هایی تحت سیطره پرچم آمریکا و طرفداران استکبار قرار دارند، جنگ با جمهوری اسلامی به شکل های مختلف ادامه خواهد یافت. حال اگر جنگ با گلوله آتشین نباشد به شکل های دیگری است. من با یقین قلبی می گویم و معتقدم که این جنگ بین اسلام و کفر است. همان طور که حضرت امام (ره) هم فرمودند این جنگ ابعاد مختلف دارد. تا وقتی که آنها دست از کفر برندارند و تن به گسترش آزادی و عدالت در سطح جهان ندهند و نخواهند این مردم را غارت کنند، جنگ شان با ما ادامه خواهد داشت. هر جا که آنها سرنیزه به مظلومی فرو می کنند ما می گوییم چرا این کار را می کنید؟لذا من معتقدم که ستیز آمریکا و صهیونیسم با جمهوری اسلامی تمام نخواهد شد. مگر روزی که کیان صهیونیستی از صفحه روزگار حذف شود. کیان اسرائیل که شمشیر و پیکان آمریکا در منطقه است حذف شود. آمریکا به عقلانیت برسد که دست از ظلم بردارد. تا زمانی که به آن عقلانیت نرسیده و تا وقتی که در منطقه حضور دارد، جنگ اسلام و کفر به شکل های مختلف وجود دارد. ما هم از این جنگ نمی ترسیم. موقعی باید بترسیم که از این جنگ تن به کناره گیری از صحنه دهیم. بخواهیم این بار را از دوش خود برداریم. الحمدلله نه رهبر ما و نه مردم و نه نیروهای مسلح به این خفت تن نمی دهند. حضرت آقا درباره شهدا کلام بسیار زیبایی دارند. می فرمایند ادامه راه شهیدان به این معنا است که این ملت در مقابل استکبار سر خم نکند، که نکرده است. تا زمانی که سر خم نکرده ایم و از صراط مستقیم خارج نشده ایم. و سینه به سینه آمریکا ایستاده ایم. موفق و پیروزیم.
اجازه دهید بپردازیم به موضوع شهید حسن آبشناسان، بفرمایید آبشناسان کیست و چه نقشی در دفاع مقدس داشت؟
شهید آبشناسان ویژگی های فراوانی داشت که شاید قابل شمارش نباشند. از نظر نظامی یک افسر بسیار باسواد بود. از نظر دوره های مختلف نظامی یک افسر کار کشته بود. در آن زمان به او می گفتند «شیر صحرا» بعضی ها هم می گفتند «پیر صحرا» که هر دو تعبیر درست است. دوره های مختلف آموزشی رنجر، چترباز و ضد چریک را با نمرات بسیار عالی طی کرده بود. بدن بسیار قوی و ورزیده ای داشت. چشمان بسیار نافذی داشت. آینده نگر و دورنگر بود. افزون بر همه این خصوصیات نظامی، من دیده ام صلابت و هیبت که از هیکل آبشناسان می بارید. وقتی ایشان را شبی در سجده نماز دیدم چگونه گریه و نیایش می کند، نمی توانستم قبول کنم با این صلابتی که در جبهه دارد، که تفنگ کلاشینکوف را در دست گرفته و طوری از کوه بالا می رود که جوان ها نمی توانند همراه او بروند، آدم باور نمی کرد که حسن آبشناسان اینقدر قلبی رقیق و رئوف و عارفانه ای داشته باشد، که در سجده نماز این طور زار بزند.آبشناسان یک نظامی به تمام معنا بود. یک رزمنده نیروی مخصوص به تمام معنا بود. در جنگ دو نقش عمده داشت: یک نقش در روزهای اول جنگ با عملیات نفوذ و کمین و دستبرد و تاخت و تاز نظامی در منطقه غرب کشور و جنوب کشور بود. زمانی که هنوز یگان های نظامی ما نتوانسته بودند خود را به مرز برسانند و پیشروی ارتش صدام را کاملاً متوقف کنند، تعدادی از عزیزان ارتش و سپاه پاسداران و نیروهای مردمی در آنجا حضور داشتند. تلاش می کردند به عنوان پیشقراولان جبهه نبرد آخرین اطلاعات را از یگان های عراقی جمع آوری نمایند، تا بتواند در قالب عملیات چریکی و جنگ های نامنظم ضربات کوبنده ای بر ارتش عراق وارد کنند، تا روحیه رزمی و تهاجمی عراق را سست کنند، و یگان های کلاسیک و منظم و رزمندگان سلحشور ما سرانجام بتوانند در برابر پیشروی دشمن مقاومت کنند.
حسن آبشناسان در این زمینه واقعاً ایثار کرد، می توانم بگویم که عملیات نفوذی او تا عمق 30-40 کیلومتری خاک عراق آنهم در میان انبوه نیروهای عراقی، همراه عزیزان داوطلب از نیروی مخصوص و سپاه پاسداران که در اختیار او بودند، در نیروهای مسلح منحصر به فرد بود. آبشناسان به دلیل دانش نظامی، به دلیل شجاعت و به دلیل خلوصی که داشت و به دلیل تخصص در جنگ های نامنظم، در همه این ابعاد فعالیت، یک نظامی بسیار موفق بود. البته دیگران هم بودند که از این خلوص و شجاعت برخوردار بودند، ولی شاید دانش نظامی آبشناسان را نداشتند.
نقش دوم شهید آبشناسان در جنگ، حضور منظم او به عنوان فرمانده در عملیات بود. وقتی به عنوان فرمانده لشکر 23 تکاور منصوب شد. خب لشکر سنگینی بود که از بچه های چتر باز و تکاور تشکیل شده بود و او هم لیاقت فرماندهی این لشکر را داشت. آبشناسان در همه عملیات های این لشکر در نوک پیکان عملیات همراه رزمندگان بود. رزمندگان لشکر به شجاعت حسن اعتراف می کردند و می گفتند که ما او را مثل یک سرباز شجاع در خاکریز اول می دیدیم که هم فرماندهی می کرد و هم در منطقه عملیات در خاکریز اول حضور داشت. اداره یک لشکر سنگین به خصوص در شمال غرب به ویژه در عملیات های سنگینی که مناطق صعب العبور شمال غرب توسط ایشان انجام می شد از نکات درخشان زندگی فرماندهی آبشناسان به شمار می رود. لذا آبشناسان ضمن اینکه فرماندهی لشکر 23 تکاور را برعهده داشت یک چریک شجاع و غیور بود که برخی از عملیات چریکی را به تنهایی انجام می داد. گاهی با گروه های کمین عملیات انجام می داد. در سطح فرماندهی هم یکی از فرماندهان موفق و دانشمند و صادق ارتش بود.
از سوی دیگر شهید حسن آبشناسان یک فرمانده بسیار کم حرف و بسیار پرعمل بود. هرچه آموخته بود به کار می گرفت. از ویژگی های بی نظیر او این بود که آموخته های نظامی خود را خوب به کار می گرفت. دلایل طرح های عملیاتی اش را کوتاه و صریح و با صداقت بیان می کرد. صداقت و صراحت شهید آبشناسان هم در محیط کارش در ستاد نیرویی که مدتی در کنار شهید بزرگوار صیاد شیرازی در بازرسی کار می کرد، و هم در منطقه عملیات مهمترین نکات چشمگیر و شاخص او هستند. با صراحت و صداقت و خلوص نظرات خود را بیان می کرد و بعد در اجرای فرامین محکم می ایستاد. بدون اینکه حرف بزند، تنها با عمل می توانست فرماندهی اش را اعمال کند.
امیر بفرمایید چه خاطرات ناگفته از شهید آبشناسان دارید؟
خاطره زیبایی که از آبشناسان دارم و تاکنون بازگو نشده این است که روزی به منطقه عملیات قادر در کردستان رفته بودم. عملیات قادر عملیاتی بود که با موفقیت انجام شد. به اهدافی هم که دسترسی پیدا کرده بودیم چند ماه در اختیار جمهوری اسلامی قرار داشت. ولی با تحولاتی که در ساختار ارتش عراق به وجود آمد، و قدرت های استکبار جهانی انواع هواپیماهای جنگی و توپخانه دور برد و تانک های پیشرفته در اختیار صدام قرار دادند، توان ارتش عراق نسبت به توان دفاعی ما تا حدودی برتری یافت و بعد از گذشت حدود چهار یا پنج ماه پاتک های بسیار سنگین عراق شروع شد. من برای بررسی وضعیت جبهه به دستور شهید صیاد شیرازی به منطقه عملیاتی قادر رفته بودم. فرماندهی منطقه عملیات هم به عهده شهید بزرگوار حسن آبشناسان بود.شامگاه روزی که فردای آن قرار بود به تهران باز گردم و گزارش کار خود را تهیه کنم، رفتم به سنگر آبشناسان تا با او خداحافظی کنم. ساعت حدود یک بامداد بود که وارد سنگر او شدم. جلوی سنگر زیلویی آویزان بود تا نور وارد سنگر نشود. موقعی که خواستم در بزنم شنیدم صدای آه و ناله می آید... با خود گفتم این کار آبشناسان نباید باشد. آهسته زیلو را کنار زدم و به درون سنگر خیره شدم و دیدم آبشناسان در حال سجده است. بدون آنکه پوتین هایم را در آورم داخل سنگر شدم و روی زمین نشستم. سر و صدا هم در نیاوردم تا آبشناسان از آن حال عرفانی و معنوی بیرون نیاید. حدود چند دقیقه ای گذشت ولی او متوجه حضور من نشد. بعد فکر کردم که شاید اگر متوجه شود از من گله کند که خب تو نشستی و من در حال راز و نیاز بودم. آنگاه یکی دو تا سرفه کردم و او سر از سجده برداشت و برگشت به من نگاه کرد و به شوخی گفت: استاد شما اینجا هستید؟
گفتم: ببخشید جناب سرهنگ بدون اجازه وارد شدم... خواستم این حال و هوای روحانی شما را نگیرم. از شما خواهشی دارم... شما در حین سجده از خدا چه می خواستید؟
آبشناسان اشک های صورتش را پاک کرد و گفت: نمی شود به شما بگویم از خدا چه می خواستم!..
با شوخی گفت اذیتم نکن استاد!..
گفتم: می خواهم یاد بگیرم! از خدا چه خواستی؟
وقتی اصرار کردم با همان صلابت نظامی اش حتی نگفت شهادت می خواستم. این خیلی برای من درس است.
گفت: مرگ!
گفتم: ای بابا این چه حرفی است که می گویید استاد؟
گفت: آقای آراسته راستش من تحمل شکست را ندارم!.. از خدا خواستم اگر این عملیات به نافرجامی می انجامد مرگ مرا در این عملیات مقرر فرماید.
خب من نمی توانستم او را نصیحت کنم. چون سن او از من بیشتر بود... استاد من بود... سمت فرماندهی داشت...
گفتم: شما که استاد هستید. جنگ پیروزی و شکست دارد.
گفت: من همه اینها را قبول دارم ولی نمی توانم شاهد شکست ارتش اسلام باشم. هر کسی ضعفی دارد. ضعف من هم این است. از خدا خواستم که مرگ مرا در این عملیات مقرر فرماید.
به هر حال به آبشناسان گفتم: من فردا عازم تهران هستم و برای خداحافظی نزد شما آمده ام. با او خداحافظی کردم و فردای آن شب به تهران بازگشتم. ساعت چهار بعدازظهر که رسیدم تهران هنوز پوتینم را از پا بیرون نیاورده بودم که تلفن منزل زنگ خورد. جناب سرهنگ حسنعلی فردپور پشت خط بود که به جانشینی من در منطقه عملیات کارها را پیگیری می کرد. سلام علیک کردیم و به او گفتم: حالت چطوره حسن؟
گفت: شکر خدا بد نیستم.
گفتم: کاری با من داشتی؟
گفت: بله... خبری بد دارم...
گفتم: چه شده؟ آبشناسان شهید شده؟
گفت: بله شما از کجا می دانید؟
گفتم: دیشب شاهد دعای او بودم.
سپس هر دوی ما پای گوشی تلفن گریه کردیم. تلفن را که قطع کردم با خود گفتم عجب خلوصی داشت! گفتم خداوند با دل های پاک چه می کند! شب تضرع می کند و شهادت از خدا می خواهد و فردا شهادت نصیب او می شود. به هر حال حسن آبشناسان در خط مقدم عملیات قادر در پاسخ به پاتک عراق به فیض شهادت نایل شد.
شهید آبشناسان از چه زمانی روحیه رزمی و شجاعت داشت؟ از زمانی که وارد ارتش شد یا این روحیه را از قبل داشت؟
شهید آبشناسان از دوره نوجوانی و جوانی روحیه رزمی نظامی و شجاعت داشت. شاید جوان ها بگویند که از مرحله جوانی روح ماجراجویی و صلابت داشت. عزیزان من این یک نکته مهم و حساسی است. مثل شهید صیاد شیرازی، شهید کلاهدوز، شهید بابایی، شهید اردستانی از سن جوانی اهل نماز و عبادت بود. شما می توانید بپرسید آنها که در زمان طاغوت به ارتش پیوستند و تربیت شان در دانشگاه افسری بود چرا این طور شدند؟ آنها که از نظر سنی با شهید همت، شهید بروجردی و شهید باکری که از نسل انقلاب بودند، و تفاوت داشتند چرا این طوری شدند؟ من به شما پاسخ می دهم که آنها لقمه حلال پدر و مادرشان را خوردند. در دامان پاک مادر مذهبی که از مرجعت دینی تقلید می کرده است، پرورش یافتند. از سن جوانی با نفس شان مجاهدت کرده بودند. از خانواده های متوسط وزیر متوسط اقتصادی بودند. هیچ کدام شان از خانواده های مرفه جامعه نبودند. به باورها و آموخته های شان و به هر چیزی که فرا می گرفتند عمل می کردند. پای منبر سرور شهیدان می نشستند.بحث بعدی این است که آنها با انقلاب از قبل از انقلاب همگام شده بودند. چون که فطرت پاکی داشتند، خود را مدیون انقلاب و اسلام می دانستند. شهید آبشناسان هم یکی از آنها بود. شهید صیاد شیرازی هم یکی از آنها بود. روزی همراه شهید صیاد شیرازی حضور شهید بزرگوار آیت الله دستغیب رفتیم. پای شهید صیاد در گچ بود و من نیز چشمم بسته بود. تعداد دیگری هم بودند که مثل ما مجروح جنگی بودند.
شهید صیاد به شهید دستغیب گفت: مرا نصیحت کنید. شهید دستغیب با آن حالت عرفانی که داشت گریه کرد و گفت: شما ما را نصیحت کنید!
شهید صیاد برگشت به ایشان گفت: حاج آقا ما خودمان را مدیون انقلاب و اسلام می دانیم. به ما بگویید این دین را چطور ادا کنیم.
شهید دستغیب به صیاد گفت: شما خودت را موعظه کردید. تا وقتی خود را مدیون انقلاب اسلامی می دانید در صراط مستقیم هستید. هر وقت خود را طلبکار انقلاب دانستید به هلاکت افتاده اید.
بنابراین امثال شهید آبشناسان به دلیل تدوین و پیروی از شرع مقدس، خودشان را مدیون انقلاب و اسلام می دانستند. روحیه نظامی گری شان از سن جوانی بود. به همین دلیل وارد ارتش شدند. شهید آبشناسان قرآن می خواند، و با همان اطلاعاتی که داشت تفسیر می کرد و می نوشت. اشعار حافظ را به صورت عرفانی در دفتری یادداشت کرده بود. بعدها دفاتر یادداشت او به دست خانواده اش قرار گرفت. روحیه مذهبی و حس حماسی که در وجود آنها بود، آنها را انسان های نمونه ساخته بود. شهید آبشناسان هنگامی که درجه سروانی و سرگردی داشت سر نیزه لخت را روی تفنگ می گذاشت، و بعد تفنگ را به صورت ایستاده روی زمین قرار می داد. آنگاه با سینه لخت از روی سر نیزه و تفنگ شیرجه می زد. او در عین شجاعت، حالت عرفانی، حالت تسلیم به حضرت حق هم داشت. عشق به شهادت و عشق به امام (ره) هم داشت. این ارزش هایی بود که در انقلاب تجلی پیدا کرد. آبشناسان واقعاً عاشق امام و عاشق اسلام بود.
از نقش شهید آبشناسان در مرحله قبل از پیروزی انقلاب اسلامی چه اطلاعی دارید؟
شهید آبشناسان، شهید شهرام فر، شهید معصومی و اصغر نوری از چهره های مشخص یگان نوهد (نیروی ویژه هوابرد) بودند. از چهره های فعال و انقلابی بودند. تعدادشان در ارتش زیاد بود و با روحانیت در ارتباط بودند. قبل از انقلاب با آقای ناطق نوری و با عزیزان بزرگواری مثل مرحوم آیت الله طالقانی در ارتباط بودند. توسط روحانیت حاضر در صحنه انقلاب تغذیه انقلابی می شدند. در راهپیمایی ها و در انتقال افکار حضرت امام (ره) به پادگان ها نقش حساسی ایفا می کردند. شاید اگر انقلاب به ثمر نمی رسید، شهید آبشناسان، شهید شهرام فر، شهید نامجو و شهید صیاد شیرازی از آدم هایی بودند که امکان داشت اعدام می شدند.یعنی این افراد توسط ساواک یا رکن دو ارتش هم شناسایی شده بودند؟
بله بازداشت هم شده بودند. از نظر نظام طاغوت این افراد همچون شهید کلاهدوز از دید ساواک تعدادی از افسران مخرب نامیده می شدند. افسران ضد رژیم طاغوت بودند و باید محاکمه می شدند. ولی خدا را سپاس که شاه فرصت پیدا نکرد و انقلاب به پیروزی رسید. آنها به دلیل اینکه مهره های انقلاب بودند بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب امور ارتش و نیروهای مسلح را به عهده گرفتند. روح شان شاد و انشاء الله همراه امام شان سر سفره پیامبر (ص) و معصومین باشند.منبع مقاله :
ماهنامه فرهنگی تاریخی شاهد یاران، شماره 83