بررسی ماهیت هنر اسلامی از منظر اندیشمندان و هنرمندان مسلمان

هنر اسلامی علی رغم گذشت زمان و در طی گذر تاریخی دارای هویتی یکسان بوده که همانا توجه به ذات اقدس باری تعالی است. هنرمند مسلمان با این هدف و با توجه قلبی و خلوص نیت، همیشه و در هر کجا که توانسته با خلق آثار
سه‌شنبه، 21 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسی ماهیت هنر اسلامی از منظر اندیشمندان و هنرمندان مسلمان

 بررسی ماهیت هنر اسلامی از منظر اندیشمندان و هنرمندان مسلمان
 

 

نویسندگان: ابوالفضل صادقپور فیروزآباد و مریم خلیل زاده مقدم




 

چکیده:

هنر اسلامی علی رغم گذشت زمان و در طی گذر تاریخی دارای هویتی یکسان بوده که همانا توجه به ذات اقدس باری تعالی است. هنرمند مسلمان با این هدف و با توجه قلبی و خلوص نیت، همیشه و در هر کجا که توانسته با خلق آثار ماندگار هنری، در تمامی رشته های مربوط به هنر اسلامی، متذکر خداوند منّان گردیده و در آفرینش آثار هنری به این هدف متعالی دست یافته است. این اعتقاد به وحدانیّت خداوند در تمامی گستره و عرصه ی هنر اسلامی به وقوع پیوسته، به طوری که تمامی آثار هنری فوق دارای یک وجه مشترک و هویت مخصوص به خود بوده که در ادیان دیگر این وجه مشترک دیده نمی شود.
از طرفی، اعتقاد به دین باوری اسلامی در اوایل شکل گیری اسلام، و بیان حرفی نو از دینی نوظهور، نیازمند ابزارهای مختلفی برای این انتقال بود. هنر و آن هم در یک چارچوب دینی و با اعتقادات اسلامی که به طور اخص هنر اسلامی نامیده می شد، باعث گردید تا هنر اسلامی به تدریج و با تأثیر از فرهنگ های پیشین در ابتدای امر ظهور و به مرور با جذب و گزینش این هنرها به یک زبان و بیان مخصوص به خود دست یافته و برای خویش هویت پیدا کند. هنر اسلامی ضمن حفظ هویت خویش، تحولات به وجود آمده در آن را در جهت تکامل و رشد خود، که همانا« به سوی خداست» است، هدایت نموده است.
این مقاله سعی بر آن دارد تا با تبیین ویژگی های خاص هنر اسلامی از منظر هنرمندان و نظریه پردازان هنر اسلامی، به بررسی مفهوم هویت از طریق هنر اسلامی بپردازد. روش پژوهش در این مقاله به صورت توصیفی-تحلیلی می باشد.

کلیدواژه ها:

هویت، هنر اسلامی، قرآن، توحید.

مقدمه

هنر اسلامی به معنی اخصّ کلمه با وحی و کتابت قرآن کریم آغاز گردید. امر قدسی و مقدس، قلب و مرکز هنر اسلامی است و به عبارتی، امر قدسی که زیبایی حقیقی در معناست، در صورت هنر اسلامی که تجلی گاه حقیقت زیبایی است، عیان شد. هنر اسلامی تجسم باطن و حقیقتی است که بر وحی و متابعت و تسلیم در برابر امر الهی استوار می باشد. حقیقت اسلام، باطن همه ادیان الهی و توحیدی است.
شناخت هویت از طریق هنر، نیازمند ضروریاتی است که بی توجه به آن نمی توان به یافته ها مطمئن بود. هویت همان هویتی است که سنت ها آن را شکل داده است، یعنی نوع نگاه به جامعه، زندگی و ابعاد مختلف آن و ...، و نسبتی که هویت با هنر دارد، نسبتی شفاف و روشن در جهان سنت محور. هنر معمولاً و اصالتاً، بازتاب هویت ها و نوع جهان بینی یک تمدن است. یعنی با بررسی آثار و مکاتب هنری یک تمدن در تمامی ابعاد آن می توان به بازخوانی باطن و هویت آن تمدن پرداخت.
هنر اسلامی، صورت های نمادین و مثالی امر متعالی اند که کمال مطلوب و نامتناهی را مجسم می کند. نگاه متعالی و منطقی دین مبین اسلام به هنر و ارزش های آن را تنها نمی توان در نمود عینی آن، یعنی «هنر اسلامی» تجلی یافته دانست، بلکه این نگاه متعالی، مُشعِر به هنرمند بودن صاحب اصلی این دین است که خود خالق و صانع هستی بوده و به این هنرمندی و زیبایی، جهان خلقت را به تصویر کشیده است.
در بررسی هویت هنر اسلامی، اشتراکات در عین تفاوت و علی رغم تنوع در مکان های بروز هنر اسلامی، با توجه به تنوع قومی و اقلیمی، «روح کلی و اجماع» در هنر اسلامی موجد یگانگی است و خود مایه ی پایداری این هنر می باشد.
هنر اسلامی به طور کلی می کوشد تا محیطی به وجود آورد که در آن انسان بتواند وزن و وقار فطری اولیه خود را بازیابد. هیچ مانعی نمی بایستی به عنوان حجاب بین انسان و حضور نامرئی خداوند قرار گیرد. هنر اسلامی ایجاد یک نوع خلاء می کند و همه پریشانی ها و تمایلات دنیوی را از میان برمی دارد و نظامی را جایگزین آن می سازد که مبیّن تعادل و آرامش و صلح است و از این امر می توان به اهمیت اساسی و مرکزی مفاهیم و مضامین و پیام ها در هنر اسلامی پی برد. در حقیقت از طریق همین پیام های پرمعنا و عمیق هنر اسلامی است که هویت هنر اسلامی معنا پیدا می کند و وارد جریان زندگی و اعتقادات هنرمند می شود.
به طور کلی این مقاله درصدد پاسخ به سؤالات زیر است.
1- مفهوم هویت در هنر اسلامی به چه معنا می باشد؟
2-ویژگی های هویتی در هنر اسلامی کدامند؟

مفهوم هنر اسلامی

هنر از دیدگاه اسلامی عبارت است از ساخت و پرداخت اشیاء بر وفق طبیعت شان، که خود حاوی زیبایی بالقوه است. بر این اساس وظیفه هنرمند مسلمان فقط این است که زیبایی را که جوهر هنر است، برآفتاب اندازد و شرافت ماده را که از ذات حق بهره می گیرد، عیان سازد. (بورکهارت، 1365: 134) .
ویژگی هنر اسلامی این است که پیوسته با روح اسلام سازگاری داشته باشد و این سازگاری دست کم در مظاهر اصلی آن مانند معماری مکان های مقدس نمودار است. هنر اسلامی به زیبایی اهتمام دارد، زیرا از میان همه صفات الهی که در این جهان متجلی شده، بیش از همه یادآور هستی مطلق است. بورکهارت در جایی دیگر می گوید:"هنر اسلامی خود همان مفهومی است که از نامش برمی آید، بی هیچ ابهامی"(همان، 16) .
در آغاز کار هنر اسلامی وحدت فلسفی نسبی این هنر وحدت فلسفی هنرهای قبلی را استمرار بخشیده است. با این همه، آنچه بیش از هر امر دیگر، در میان بخش های مختلف هنر اسلامی حافظ وحدت آثاری است که مهر و نشان اسلامی دارند، خود اسلام است و عامل مذهبی بیش از هر عامل دیگر مؤثر و دائمی بوده است. (مارسه، 1373، 173) .
هنر اسلامی یعنی هنری که در تمام مظاهر زندگی انسان ظاهر شده به طوری که شمول هنر از فلسفه و عرفان نیز در زندگی یک مسلمان بیشتر است (اعوانی، 1375،342)
هنر اسلامی برای اهل تفکر، پشتوانه فوق العاده ارزشمند حیات معنوی و فرصتی گرانبها برای یادآوری حقایق الهی است. (نصر، 1375، 190)
هنر اسلامی نتیجه ی تجلی وحدت در ساحت کثرت بوده و توازن و هماهنگی ناشی از آن، جلوه ای رهایی بخش دارد که انسان را از بند کثرت رها ساخته و به او امکان می دهد تا وجد و نشاط بی حد و حصر تقرب به خدای یگانه را تجربه نماید. (همان، 194) .
هنر اسلامی نه منبعث از شریعت اسلام و نه ناشی از طریقت اسلامی است، بلکه منشاء هنر اسلامی را می باید در حقایق درونی دین اسلام که به نّص در کتاب مقدس قرآن آمده، جست و جو کرد. قرآن تفکر محوری دین اسلام، یعنی تفکر توحیدی را بیان می کند و نبی اکرم نیز تجلی این وحدت در کثرت است، ‌و تفکر توحیدی نه تنها مبنای نظری هنر اسلامی را تبیین می کند بلکه در مصادیق این هنر نیز بروز می نماید.
در تبیین هویت هنر اسلامی، نمونه هایی از تأثیرات بارز تفکر توحیدی در شکل گیری هنر اسلامی عبارتند از:
1-هنر اسلامی نتیجه تجلی وحدت در ساحت کثرت و دستیابی به تفکر توحیدی است. (بورکهارت، 1365،42)
2-کعبه به عنوان اولین نمود عینی کثرت و رجوع به تفکر توحیدی است.
3-یکپارچگی در اجزا هنر اسلامی، در عین بی انتهایی بودن. به عبارتی یعنی حذف تعلقات و اضافات.
4-ظهور فضای خالی در هنر اسلامی که بر «غیریّت» حقیقت مطلق تأکید می کند. یعنی بر این حقیقت که آفریدگار کاملاً ورای تمام آن چیزهایی قرار دارد که با عبارت «لا اله الا الله» متناظر است. (مددپور، 1371، 194)
5-یکی از عمده ترین تأثیرات تفکر توحیدی بر هنر اسلامی، همسانی و مداومت این هنر است.
مضمون اساسی اسلام، همانا وحدتی است که همواره در همه سطوح آن وجود داشته و کار هنرمند تنها شناختن و نمایان ساختن آن است. در هنر اسلامی وحدت هرگز پیامد پیوستگی عوام تشکیل دهنده نیست، بلکه ذاتی است و همه اشکال فردی از آن حاصل می شود. (بورکهارت، 1365، 86 و 87) .
برای هنرمند مسلمان نحوه ی ظهور وحدت در کثرت و رجوع کثرت به وحدت به معنای توحید، مهمترین رمز و راز است. (اعوانی، 1375،340) .
اما سرچشمه وحدت بخش هنر اسلامی در هر مکان و زمان، و با وجود همه تفاوت هایی که در آنها به چشم می خورد، همان تبیین حقایق درونی قرآن است، که حقایق اصلی هستی هستند. (نصر، 1375،12) .
هنر اسلامی از زیبایی شناسی اسلامی حیات می گیرد که خود مبحثِ اصلیِ عرفان است و هنر مسلمان دانسته یا ندانسته از چنین منظری و با چنین دیدگاهی به آفرینش می پردازد. (خزائی، 1382،27)
هنر اسلامی تبلور احساس و بصیرتِ هنرمند مسلمان است. هنرمند مسلمانی که هنر را عبادت و وسیله ای برای تقرّب به حق تلقی می کند. هنر اسلامی منبعث از آموزه های سازنده اسلامی بوده و گرچه همه آثار هنر اسلامی ارزشی یکسان ندارند، اما معمولی ترین این آثار را نیز نمی توان از معنویت اسلامی جدا فرض کرد. (نجفی برزگر، 1374، 33-54).
هنر اسلامی به ماده، شرافتی روحانی می بخشد و هدف آن عیان نمودن جوهر هنر، یعنی زیبایی است و همواره با روح اسلام که همانا توحید است سازگاری دارد. هنر اسلامی پشتیبان وحی و قرآن است و سرچشمه آن همانا قرآن و سنت محمدی(ص) است و از روحانیت و خلوت درون سنت اسلامی مایه می گیرد. (نصر، 1380،439).

منشأ هنر اسلامی

مسئله منشاء هنر اسلامی و سرشت نیروها و اصولی را که موجِد این هنر بوده است، باید به جهان بینی اسلام و وحی اسلامی ربط داد. افزون بر آن، ارتباط ارگانیک و پرستش اسلامی، میان تفکر و تعمّق درباره خداوند، به صورتی که در قرآن توصیه شده و سرشت تفکرآمیز این هنر، بین «ذکرالله» که هدف غایی تمام اعمال و شعائر مذهبی در اسلام است و نقشی که هنرهای تجسمی و شنیداری در زندگی هر مسلمان به طور خاص و امت اسلامی به طور عام ایفا می کند، موید رابطه ی علّی میان وحی و هنر اسلامی است. (نقی زاده، 1384، 216). به دیگر سخن برای یافتن سرچشمه هنر اسلامی باید به باطن دین اسلام رجوع کرد. این وجه درونی به نحو انفکاک ناپذیری با معنویت اسلامی پیوند دارد.
هنر اسلامی دارای دو سرچشمه است که باید منشاء هنر اسلامی را در ارتباط با این دو سنجید، یکی حقایق درون قرآن، که مبیّن اصل توحید و دیگری نیز برکت نبوی است، و هر کجا برکت محمدی جاری بوده و هست، در آنجا باید سرچشمه کنشی خلّاقه را یافت که به هنر قدسی اسلام مجال بروز می دهد، چون فقط به یُمن این برکت است که موجب تبلور حقایقی می شود که در بطن قرآن مستتر است.
هنر اسلام فقط از آن رو اسلامی نیست که مسلمین موجد آن بودند، بلکه این هنر، از الهام اسلامی نشأت می گیرد. هویت این هنر، حقایق درونی الهام اسلامی را متبلور می کند و چون از وجه باطنی اسلام ناشی می شود، انسان را به خلوت درونی الهام الهی رهنمون می گردد. هنر اسلامی از نظر پیدایش، ثمره روحانیت اسلامی و از نظر شناخت مبداء یا بازگشت به آن نوعی یاور، مکمل و حامی حیات معنوی است. هنر اسلامی نتیجه تجلی وحدت در ساحت کثرت است.
این هنر به شیوه ای خیره کننده، وحدت اصلی الهی، وابستگی همه چیز به خدای یگانه، فناپذیری جهان و کیفیات مثبت وجود عالم هستی یا آفرینش را نشان می دهد. این هنر مبتنی بر معرفتی است که خود سرشت روحانی دارد، معرفتی که آن را «حکمت»نام نهاده اند. (نصر، 1375،10) .

روح هنر اسلامی

گرچه وحدت خود یک حقیقت کاملاً عینی است، لکن به نظر انسان یک مفهوم ذهنی و انتزاعی جلوه می کند. این امر و نیز یکی دو عامل که از روحیه و طرز تفکر مردم سامی نژاد برمی خیزد، علت انتزاعی بودن هنر اسلامی است. اسلام مبتنی بر توحید است و وحدت را نمی توان با هیچ تصویری نمودار ساخت و بیان کرد. لکن به کار بردن تصویر در هنر اسلامی به کلی منع نشده است. در هنری که اختصاص به امور دینی ندارد می توان از تصویر استفاده کرد به شرطی که تصویر خداوند یا صورت پیغمبر اسلام(ص) نباشد. (البهنسی، 1385، 91) .
وجود نداشتن تصاویر در مساجد در مرتبه ی اول یک هدف منفی دارد و آن از میان برداشتن هرگونه «حضوری»است که ممکن است در مقابل«حضور نامرئی» خداوند جلوه کند و باعث اشتباه و خطا شود، به علت نقصی که در هر تمثیل و رمزی وجود دارد. در مرتبه ی ثانی، این وجود نداشتن تصویر یک هدف و غایت مثبت دارد که آن تأکید بر جنبه تَنزیه ذات باریتعالی است، بدین معنی که ذات مقدس او را نمی توان با هیچ چیز دیگری سنجید. بنا به نظر اسلام، که اساس آن در شهادة اول لا اله الا الله بیان شده است، منشأ هرگونه خطا از این امر سرچشمه می گیرد که نسبی و مقید به عنوان مطلق تلقی شود. بنابراین به آنچه نسبی و مقید است یک استقلال وجودی داده شود که در واقع از او نیست و فقط متعلق به مطلق است، و همان خیال و به صورت دقیق تر وَهم است که انسان را به این اشتباه می کشاند. مسلمانان در هنر تصویری، یکی از انواع آشکار و مسری این خطا را می بینند، زیرا به نظر آنان حتی اگر یک تصویر نمودار و مبیّن الوهیّت نباشد، باز هم باعث اشتباه بین دو مرتبه از واقعیت می شود. (بورکهارت، 1346،2)
بنا بر نظر بورکهارت در باب احساس هویت در هنر اسلامی:« هیچ کس وحدت هنر اسلامی را چه در زمان و چه در مکان انکار نمی کند، این وحدت بسیار آشکار و بدیهی است، چه به نظاره مسجد قرطبه بنشینیم یا چه به نظاره مدرسه بزرگ سمرقند یا آرامگاه عارفی در مغرب یا در ترکمنستان چین. در هر حال چنان است که گویی نور واحد و یگانه ای از همه این آثار هنری ساطع شده است. »(شوآن، 1383،217) .

هنر در ساحت اندیشه ی اسلامی

اما در تمدن اسلامی هنر سرگذشتی دگرگون دارد. حضور هنرهای مختلفی که بنا به اصل عصری بودن مفهوم هنر در میان اقوام و جوامع انسانی، بازتابی از خُلقیات و اعتقادات عرب جاهلی بود، موضع اسلام پیرامون هنر را در حالت انکار قرار داد. شعر گرچه از نظر فصاحت و بلاغت در اوج بود و حتی امیرالمؤمنین علی(ع) نیز این برتری را تقریر کرد. (دشتی، 1379، 455) .
اما در صحنه ی کارکرد اجتماعی و اعتقادی، ماهیتی دگرگون داشت. این ماهیت دگرگون که نه به ذات شعر بلکه به شاعر برمی گشت، ‌به گونه ای که شعرا در قرآن «والشعراء یَتّبِعهم الغاوون»؛ یعنی: شاعران را گمراهان پیروی می کنند تعبیر می شود. (شعراء: 224)
در تحلیل و تبیین این معنا تأمل بر یک اصل ضروری است؛ هنر مفهومی منتج و محصول انسان است و نه معنایی مقدم بر او. منشأ آثار هنری که ابتدا در خیال هنرمند نقش می بندد، می تواند مثالی و ماورایی باشد اما به هر حال محصول دست، فکر و خیال هنرمند است. بنابراین نوع جهان بینی هنرمند، جامعه ای که در آن زندگی می کند و معروفات و منکراتی که بدان باور دارد، همه و همه در تخیل، خلاقیت هنری، و در آفرینندگی ذهنی او تأثیر دارند. بنابراین جامعه ای که در متن ابتذالی جاهلی گرفتار آمده نمی توان انتظار داشت آثار هنری باشکوهی خلق کند، خیالاتِ اسیر، تصویر نفسانیّات خود را در آیینه آثار هنری می بیند و نه به تعبیر مولانا عکس مهرویان بستان خدا را:
آن خیالاتی که دام اولیاست*** عکس مهرویان بستان خداست
(مولوی، 1371، 4)
جامعه ی عرب جاهلی، فاقد هنر با کارکردهای راستین آن بود، پس طبیعی می نمود دین نوظهور که بنیاد خود را بر فطرت الهی قرار داده بود:« فطرت الله التی فطر الناس علیها»(روم: 30) با مفهوم و مصداق هنر مُنحط مقابله کند. این تقابل البته مُنتج از نگاهی بود که هنر را بنا به پشتوانه ای منحط، پرورش دهنده لذایذ جسم و جنس می دانست. اسلام ذات هنر را تجلیل نمود، فصاحت و بلاغت را که جان مایه زیبایی کلام بود ارج بسیار نهاد و کلام خداوند را در زیباترین قاب و قالب عرضه داشت. (بورکهارت، 1376، 153)
با تأکیدات بسیار بر «صوت الحسن» و اعلام اذان با نوایی خوش، به عنوان شعار اسلام، بر تمامی تمایلات زیبایی شناختی انسان مُهر تأیید زد. قرآن زیبایی خلق را عامل ذاتی ظهور آن دانسته و با اشتراک معانی در آیاتی چون«الذی اَحسن کُل شیء‌ ثُم خَلقه»(سجده:7) و «انا کل شیء خلقناه بقدر» (قمر: 49) زیبایی را مترادف خلق خواند. گوهری ترین کلماتی چون«ان الله جَمیل و یُحب الجمال» و در رأس آنها احیای فطرتِ بالذات زیبا آفریده شده انسان مسلمان را از عقبه های فطری و نظری نیرومندی در گرایش به زیبایی و تجلی بخشیدن به آن در قالب کلمات آهنگین، نقوش و معماری های زیبا تحریض و تشویق کرد.
بدیهی است رشد حیرت انگیز هنر و معماری اسلامی در سراسر جهان اسلام محصول دمیدن روح اسلامی مبتنی بر انگاره های قرآنی و نبوی در کالبد آن آثار بوده است، گرچه می توان پذیرفت در برخی فرم ها، از تمدن های سابق تأثیری آگاهانه داشته است. گریز از عینیّت بخشیدن به تصاویر بیرونی و رجوع به نوعی نقوش انتزاعی که در عین پاسداشت واقعیت و طبیعت، جان و بطن آن را جست و جو می کرد و به یک تعبیر صورت مثالی و ذاتی آن را به تماشا می گذاشت، از بارزترین نمونه های این معناست. تعبیر بلند پیامبر(ص) :«اللهُم اَرنی الاشیاء کَما هِیَ» منشوری بود حامل این معنا که: اشیاء نه همان اند که می نمایانند بلکه آنان را ماهیّتی است درونی که ما در پی رؤیت آنیم و نه صرفاً رؤیت ظاهر و صورت آن.
هنر در تمامی ابعاد از جمله شعر، ادب، معماری، در قالب فرم هایی انتزاعی چون مأذنه، گنبد، محراب و... و نقوش هنری با تکیه به ریاضیات و هندسه که در مراتب علوم دارای مرتبتی واسط میان معانی مجرد و مفاهیم مجسم عالم ماده بودند اعجازها آفرید. معراج پیامبر در کنار تصویرگری های بی مثال قرآن از بهشت و عوالم سَماوی، زمزم همواره جوشنده خیال هنرمندان مسلمان شد تا آثاری را به تقلید از تصویر بهشت در قرآن خلق نمایند. معراج پیامبر، ادب را در عرصه آسمان لاجوردین پرواز داد و در نگارگری نیز عاملی نیرومند در ظهور تخیل خلاق هنرمندان ایرانی- اسلامی گشت. احادیثی که از رنگ و نور سخن می گفتند، رنگ هایی مثالی در هنر اسلامی آفریدند و هنر را در فرم و صورت از انحطاط جاهلی خویش رهایی بخشیدند. (بلخاری، 1388، 23)
از سوی دیگر حکمای مسلمان گرچه تخنه یونانی را در کتب فلسفی خویش به فن، صنعت و صناعت ترجمه کردند و آن را در ابواب بسیار، هم سنگ هنر قرار دادند:
عشق می ورزم و امید که این فن شریف چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود(حافظ، 1383،27)
لیکن خارج از فریب جاری در ذات تخنه یونانی، تزکیه را جایگزین فریب و تخنه کردند. غزالی در شرح عجاب دلِ احیاء العلوم، با ذکر قصه چینیان و رومیان در امر نقاشی، دل را منزل صور الهی دانست. (غزالی، 1352،22)
اخوان الصفا از اهلیّت در امر صناعت سخن گفتند و تزکیه جان را عامل صناعت و هنرمندی الهی دانستند.
(اخوان الصفا، 1426،283)
شیخ اشراق از حضور صُور مثالی در اقلیم هشتم سخن گفت و عارفان و هنرمندان را با استناد به امر «کُن»قادر به خلق و ایجاد صوری دانست که در عالم خارج ظهوری ندارند. (سهروردی، 1384، 371)
در فصوص الحکم ابن عربی«کُن» تبدیل به «هِمت» شد و عالم مجلای ظهور هنر الهی:« بِالصنعه ظَهر الحق فِی الوُجود»(حکمت، 1384،203)
مولانا نیز در بازتولید قصه نقاشی چینیان و رومیان، هنر را همان تزکیه دانست و رومیان را آن صوفیانی که دل صیقل می زنند تا صحنه ظهور مهرویان بستان الهی گردد:
رومیان آن صوفیانند ای پدر*** بی ز تکرار و کتاب و بی هنر
عُرفایی که نقش و رشک و غرض را فروگذاشته، لاجرم دلی فروزان و مشتعل یافته بودند:
چون غرض آمد هنر پوشیده شد*** صد حجاب از دل به سویی دیده شد
در تمدن اسلامی، همراه با مباحث حکمی، فتوت نامه هایی از صناعت گران و هنرمندان شکل گرفت که منشور ظهور و حضور ایده های عارفانه در ذات و بطن هنر و معماری اسلامی بود. فتوت نامه بنایان، بنایی را انجام یک مناسک تصویر نمود که آیه شریفه:« اِنّما یَعمر مساجد الله من آمن بالله و الیوم آخر... »(توبه: 18) بر تارک آن می درخشید. هم چنین در فتوت نامه آهنگران و چیت سازان و... بر هر صناعتی، تأییدی از اولیاء الهی آورده شده و بر هر فعل جزئی در ظهور صناعات، آیتی از قرآن یا کلامی از معصومین(ع) قرار می گرفت. بنیان های حکمی، فتوت نامه ها و نیز تأییدات علم الجمال یا زیبایی شناسی اسلامی، گنجینه های بی نظیری از عشق و هنر آفرید که امروزه در سراسر جهان مثال زدنی است. در این تمدن، جریان معانی، هنر را تمثال و تجلی صور الهی با استناد به سیر و مکاشفه هنرمند می دانست.
هنرمند در این مسیر، سالکی قلمداد شد که در پی کشف زیبایی است نه خلق آن، راز گشاینده ای که رفع حجاب سرّ می کند نه جَعل سرّ و از جمله دلایل نیرومند اثبات این معنا عناوینی است که در حاشیه یا ذیل این آثار هنری بی نظیر جلوه گری می کند، عناوینی چون الفقیر، الحقیر، المذنب و... .
به هر حال هنر در اسلام، عرصه رازگشایی از زیبایی های باطنی عالم است و در عین حال مناسکی که انسان را در رسیدن به حقیقت خویش یاری می رساند. حضور همین معناست که سبب می شود عرفای بزرگی چون نجم رازی(1)، نجم الدین کبری(2) و علاء الدوله سمنانی(3) از رنگ برای بیان مراحل و منازل سیر و سلوک استفاده کنند. (بلخاری، 1388،104)

هویت در هنر اسلامی

در توضیح واژه هویت و معانی آن در فرهنگ معین چنین آمده است:
هویت[Hovyiyat=ع. هویه] 1- ذات باری تعالی 2- هستی، وجود 3-آنچه موجب شناسایی شخص باشد. 4-(فا) هویت عبارت از حقیقت جزئیه است، یعنی هرگاه ماهیت با تشخیص لحاظ و اعتبار شود هویت گویند و گاه هویت به معنی وجود خارجی و مراد تشخیص است و هویت گاه بالذات و گاه بالعرض است. (معین، 1357،5228)
ماهیت و هویت هنر اسلامی در واقع هنری است که حاصل تفکر و بینش دینی مسلمانان در مواجهه آن با آثار هنری بیگانگانی است که هنر آنها در ضمن فتوحات اسلامی تسخیر و تصرف شده و به تدریج در حکم مواد در صورت و روح هنری اسلامی هضم و جذب شده اند. قرآن و روایات معصومین(ع)، نخستین راه های چگونگی تخیل و تفکر در باب عالم وجود و تمثل معنویت اسلامی را در عرصه خیال به آدمی آموخت. البته در این میان بودند هنرهایی که در آغاز جذب عالم اسلامی نمی شدند، مانند آنچه در نقاشی و هنرهای تجسمی یونانی و مسیحی، هندو- بودایی می بینیم. در حالی که تجسم الوهیّت در این هنرها امری مقدس و اصیل تلقی می شد، در تعلیمات اسلامی چنین تصویری حرام و غیرمباح شمرده می شد. (مددپور، 1371، 36).
در حقیقت، نقاشی و تصویر امور غیبی و جاندار در عالم اسلامی به واسطه تعبیرات معصومانه و دینی حرمت یافته و ممنوع بود. اما این هنرها و فنون شرقی و غربی به مسلمانان تازه تشرف پیدا کرده به اسلام، به ارث رسیده بود. اسلام از مسلمانان می خواست که از تقلید طبیعت جاندار چونان بتان پرهیز کنند. مسلمانان نه تنها از هنرهای نگارگری دست نکشیدند، بلکه کوشیدند با ابداع گونه ای زیبایی شناسی اسلامی از تصور طبیعت انگارانه یونانی- بیزانسی وار اجتناب کرده، راه های نویی را برای تجربه هنری بیازمایند. این زیبایی شناسی با اقتباس دایمی مواد تجسمی از بیگانگان با روح و بینشی اسلامی، ابداعات بی سابقه ای در هنر جهانی پدید آورد که سرزمین های مجاور نیز از شیوه های آن اقتباس کردند. (همان، 42)
متفکران مسلمان به ویژه حکمای انسی و عارفان که اهل طریق در سیر به سوی معبود و در قرب وجود بوده اند، هنر اسلامی را در همین حقیقت و حکمت دیده اند. بنابراین، حقیقت و حکمت هنر اسلامی در گذشتن از ظواهر کثرت و رسوخ به باطن امور و شهود فقر ذاتی و عدم ماهوی آنان در قبال حق است که این خود عین شهود ماهیات در عرصه علمی و اعیان ثابته است. تفکر حقیقی از این منظر، گذشتن از حجاب کثرت و شهود حق در تمامی موجودات است. پیداست که این شهود حقایق بی حضور و بدون دل آگاهی تحقق نمی پذیرد و طوری ورای طور عقل و ادراکات حصولی و ذهنی است. از این معنا می توان دریافت که عارفان و حکیمان انسی در مقام شناخت هنر، هم متعهد به بینش وحیانی و هم معتقد به مفتوح بودن آن از طریق شهود قلبی و حضور دل و رویت و دیدار حضوری اند. به بیان دیگر، می توان گفت شهود و حضور در این نحوه حکمت، عین انس به حق و از آنجا انس به کلام الله و وحی است. در این نحوه از تفکر، حقیقت را باطن دیانت می دانند و شریعت را ظاهر آن و طریقت را راه و رسم وصول به حقیقت، چرا که جز با طریقت از ظاهر به باطن رسوخ نتوان نمود و به حقیقت که باطن دین است، دست نتوان یافت. این طریقت، امری است که راه و رسم آن بر هر کس آشکار نیست. با توجه به مراتب فوق، حکمت و هنر انسی جز در تعلق و وصول به حق و حقیقت نیست و صورت های خیالی و کشف معنوی و صوری جز در این راه به کار نیاید. برای هنرمند در مقام هنر انسی و قدسی اسلام، هر نقش و خیالی که در نظر می آید، حسنی و جمالی و جلالی از حق می نماید و یا هر دم از روی حق، نقشی در خیال هنرمند می افتد. البته راه هنر انسی فراتر از این می رود و از راه خیال نیز می گذرد و صورت خیالی را چونان بت و صنم می بیند. بدین معنی، هنرمندان حقیقی که در مقام حکیم انسی و لاقی شاهد غیبی اند تا آنجا پیش می روند که صورت خیالی را در مرتبه اعلی، حجاب نورانی می دانند. از همین رو، عارفان آن را آیینه اوهام خوانده اند و دیگران، آن را پرده خیال یا عالم خیال هم نامیده اند و این به دلیل انعکاس صور خیال در آن است. در این مرتبه، معشوق صورتگری است که به قول مولوی هر لحظه بتی می سازد و سالک را اصطلاحاً بت پرست می گویند، چون معشوق را به لحاظ صورت هایی که از او در پرده خیال تجلی کرده است، می پرستد؛ اگرچه اینها هم صور علمی اند و این مرتبه ای از مراتب شناسایی و مرتبه ای است که معدودی از اهل الله بدان می رسند و بسیاری طالب آنند و در آرزوی رسیدن به آن در سفر روحانی و عرشی خویشند. (اعوانی، 1375، 68)
اگر «هویت» را نام پروردگار بدانیم(زیرا نام های پروردگار عین ذات اقدس اویند)، و از طرفی بازگشت به هویت ملی، با هویت ایرانی-اسلامی چنین معنی می دهد که به پروردگار خود بازگردیم، زیرا اعتقاد و باور داریم که هرچه هست از اوست. او فروغ آسمان ها و زمین است، یعنی همه آسمان ها و زمین ها در پرتو «هویت» او که عین ذات او و نور اوست شناورند و او را تسبیح می کنند که فرمود:«کل فی فلک یسبحون» و در کلام وحی نیز چنین آمده است:« انا لله و انا الیه راجعون»، یعنی ما از اوییم(یا از هویت اوییم) و به سوی او باز می گردیم. پُر واضح است که چنین اعتقادی در باب دین باوری اسلامی و لزوم توجه به خداوند(الله)، و کاربست این اعتقاد و ایمان در زمینه هنر اسلامی می تواند راهگشای معرفتی الهی و با هویت در زمینه هنر اسلامی را زمینه ساز گردد.
بنابراین در بررسی هنر اسلامی، بازگشت به خداوند در همه ابعاد وجودی، حتی در بُعد آفرینشگری که «نفس هنر» است قابل مشاهده است که در این بازگشت، راه ها و شیوه های متفاوت است که هنرمند مسلمان می تواند در خلق اثر هنری خود آن را نشان دهد. همان طور که ما ایرانیان، راه رسول گرامی خداوند(ص) و شیوه«ولایت خاندان عصمت و طهارت» او را برگزیده ایم و در هنر خود بازتاب کرده ایم، و لزوم توجه به این اصول جزئی از اعتقاد و هویت هنری ما را شامل شده، که نمونه های بسیاری از این نمود را ما در خلق آثار هنری خود و در دوره های مختلف هنر اسلامی- ایرانی ایجاد نموده ایم.
در بررسی جنبه ای از هویت هنر اسلامی، ترجمه ی اصول هنری اسلام به زبان زیبایی شناسی، و انتقال دادن آنها به قالب صورت ها و مضامینی است که باید در ساختارها تجسم بیابند و از تزیین همه اشیاء متعلق به حیطه هنر اسلامی گرفته تا کم ارزش ترین آثار مورداستفاده واقع می شوند.
هنر اسلامی همیشه به غایاتی کاملاً مشخص پاسخ می دهد. در حقیقت، می توان گفت که ماهیت هنر اسلامی دارای یک اصل مهم، یعنی هنر اسلامی همیشه«کارکردی» است، به تعبیری دیگر هنری مفید است. خواه فایده معنوی باشد، خواه این فایده به مراتب متعدد تعلق داشته باشد. معیار اصلی اثر هنری باید نیرویی باشد تا بتواند وحدت الهی[ توحید] را یادآوری کنند. هویت هنر باید طوری باشد تا روح را یاری دهد و امور ذاتی را کانون توجه خویش سازد و به سوی امور عارضی و ناپایدار میل نکند. (گلیارانی، 1389،83)
در بررسی رویکرد هویت در هنر اسلامی، همان طور که می دانیم در اسلام، روحانیت و خردمندی از هم جدایی ناپذیرند و وجوه مختلف یک حقیقت به حساب می آیند، حکمتی که هنر اسلامی بر آن استوار است، چیزی جز جنبه خردمندانه خود روحانیت اسلامی نیست و به قول توماس آکوئیناس:"هنر بدون حکمت هیچ نیست". (رهنورد، 1383، 20)
هنر اسلامی آن چیزی است که در ‌آن عنصر سازنده ای از اندیشه اسلامی وجود داشته باشد. یعنی در قالب هنری آن، نه فقط در محتوا، چیزی از اسلام و اندیشه اسلامی وجود داشته باشد(خامنه ای، 1374،16)
در بررسی هویت هنر اسلامی، هنرمند مسلمان به تنهایی قادر به خلق واقعیت آنچه را که به واسطه هنر قابل بیان می باشد نیست، چون اسلام، ضعف انسان را در مقابل مقدّرات وجود، و واقعیت، و هم چنین شبیه سازی به خلق خداوند، مسجّل نموده و آن را به خدای یکتا ارتباط می دهد، چنان که می فرماید:« هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‌ ». (حشر: 24)
و به این دلیل است که عده ای از متفکرین بر این اعتقادند که بعضی از آثار هنری جالب و زیبا، در حیطه هنر اسلامی از ساخته های خداوند است و دست پرورده انسان نیست.
از طرفی دیگر اگر ما در باب هنر اسلامی، هویت را به معنی «هستی و وجود» در نظر بگیریم و آن را بپذیریم، باز هم باید به خداوند بازگردیم، زیرا او منشاء همه ی هستی و خود همه ی هستی است، همه جا هست و از هر چیزی دیگر به ما نزدیکتر است، که فرمود: نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (و ما از رگ گردن به شما نزدیک تریم)
هنر اسلامی بر اساس تفکر فلسفی بنا گردیده و این تفکر، تفکر جاودانگی خداوند و فنا موجودات و کائنات است. چنان که در سوره الرحمن آیه 27 آمده« وَ یَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ‌ »، بر این اساس دوام و بقای هر چیزی جزء به خواست خداوندی مرتبط می گردد و این دوام و قوام محدود، و ثباتی ندارد. برای اینکه هر چیزی با اراده خداوندی، قابل تغییر و تحول است.
این توجه قلبی به حضور خداوند متعال در زمینه ی هنر اسلامی، و اعتقاد به مشیّت و اراده او، هنرمندان مسلمان را مُجاب می نمود تا دست به خلق آثار هنری ماندگار و بی نظیر، با توکل و خواست الهی دست یابند. (البهنسی، 1385،90)
همه هستی از وجود او و با اراده و مشیّت او هست شده است، و تا اراده او ایجاب کند به هستی خود ادامه می دهد، هم چنان که نظامی علیه الرحمه فرمود:
ای همه هستی زِ تو پیدا شده*** خاک ضعیف از تو توانا شده
آن که تغیر نپذیرد تویی*** آن که نمرده ست و نمیرد تویی
صدرنشین علمت کائنات*** ما به تو قائم، تو قائم به ذات
پس «هویت»تغییرپذیر نیست، زیرا خداوند تبارک و تعالی تغییر پذیر نیست. بنابراین، هویت هر قوم و ملتی ثابت است و اساس شناسایی و معرفت آن قوم و ملت می باشد، و این شناسایی به نام و نوشته ای بر کاغذ نیست، بلکه به ذات اشخاص و اشیاء باز می گردد، یعنی هویت خود نفس انسان ها و نفس ملت هاست و نفس هنر آنهاست.
این از حکمت های الهی است که فرمود:« وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ »؛ بدین معنی که همه انسان ها از دو گونه هویت برخوردارند: هویتی که خداوند به آنها افاضه فرموده است تا همدیگر را بشناسند و هویتی که آنها را به منشاء هویت یعنی ذات پروردگار پیوند می زند و بازگشت می دهد و آن برای همه انسان ها یکی است. در معنایی دیگر، ‌آنچه موجب شناسایی شخص باشد هویت نامیده می شود، زیرا، پیش از اینکه دیگران ما را بشناسند باید و لازم است که ما خود را بشناسیم، یعنی تا هنرمندی خود را نشناسد و از توان آفرینشگری و میزان فضل هنری که خداوند به او عطا فرموده است، آگاهی نداشته باشد و نداند که آنچه از او به وجود می آید، مشیّت و اراده خداوندی است و او وسیله اجرای این مشیّت است، به چنان اعتمادی به خویشتن دست نخواهد یافت که بتوان به اتکاء آن دست به آفرینش هنری بزند و این اعتماد به خویشتن، پس از شناخت فضل و عنایت الهی است که ما آن را «توکل» می نامیم. پس اگر هنرمند خود را بشناسد، به یقین خدا را خواهد شناخت، که گفته اند خودشناسی خداشناسی است. و چون به شناخت و معرفت خداوند آگاه شد، هرگز اثر نخواهد آفرید که برخلاف رضایت پروردگار باشد و این «عین هویت» است. این چنین است که تمامی معانی هویت، در حقیقت امر، به حقیقت ذات باری تعالی باز می گردد. پس هویت دو چهره دارد: یکی ظاهر و آشکارایی ها که به عناصر مادی مربوط می گردد. و دیگری آنچه به گوهر هنر و نفس آن وابسته است و محتوای اثر هنری که محتوا و گوهر صاحب اثر یا هویت او را تشکیل می دهد. بنابراین مفهوم هویت در هنر اسلامی که با احدیّت خداوندی در ارتباط است، نفس هنر به نفس هنرمند وابسته و پیوسته است و نفس هنرمند که گوهر او و هویت اوست به هویت الهی باز می گردد، یعنی تجلی هویت الهی در انسان هنرمند است. (آیت اللهی، 1385،259)

ویژگی های هویتی در هنر اسلامی

1. ثمره معرفت الهی

هنر اسلامی ثمره معرفتی است که خود محصول تجلی وحدت در عالم کثرت است، هنر اسلامی به شدت توحیدی است و همه چیز را به یک مبداء واحد رجعت می دهد، آنچه در معماری مساجد، خطوط و حروف در خوشنویسی قرآنی، شعر و... دیده می شود از این قبیل می باشد.

2. هنرمند اسلامی در مسیر تکامل

هنرمند اسلامی در مسیر این تکامل قرار گرفته و اثرش روحی خداگونه با خود همراه دارد که ذرّه ذرّه وجود اثر هنری او منادی هایی اند که به سوی خداوند متعال دعوت می کند، سرشت روحانی از خصوصیت های ملازم و جدانشدنی هنر اسلامی است و به راستی مَملُو از حکمت است.

3. تعالی بخشیدن به مخاطب

اگر هنر غربی به سمت ایجاد حس لذت و خوشایندبودن مخاطب گام برداشته، در هنر اسلامی ارشاد و تعالی بخشیدن به مخاطب، گوهر اصلی هنر بوده، و آنچه به جهت تفنّن و سرگرمی های بی مغز باشد را هنر نخوانده اند بلکه مذمّت نیز نموده اند، تعالیم اسلام پیروان خود را به گونه ای تربیت نموده که از لحظه لحظه عمرشان بهره جسته و به سوی کمال که همان سعادت ابدی و تقرّب به خداوند است گام بردارند و به خاطر ساعاتی که به بیهودگی و بی هدفی بگذرانند ملامت می شوند.

4. تقارن با عرفان

هنر اسلامی تناسب و تقارب عجیبی با عرفان دارد. چرا که هنرمند اسلامی از طریق خلق آثاری الهی یا هدف تعالی بخشی به مخاطب به سمت و سوی وحدت گام برمی دارد و هر دو، هم مؤلف و هم مخاطب به سمت غایت هنر اسلامی می روند.

5. حس عبودیت نقطه حرکت هنرمند

شروع هنر اسلامی از حس عبودیت یا اصطلاحاً انبساط روح است، چرا که در هنر اسلامی هم عوامل عاطفی و حسی مؤثر است و هم عوامل عقلی و هر دوی این عوامل است که هنر اسلامی را خلق می نماید. بنابراین این احساس گاه نتیجه تعقل و تدبّر است، که هنرمند اسلامی از قدرت و توانایی عنصر عاطفه و شهود استفاده کرده و مخاطب را به تدبر وامی دارد.

6. مخالفت با لذت های نامشروع

هنر اسلامی، هرگز ارضا حس زیبایی یا احساس لذتی که نامشروع باشد، یا در جهت غیرتقرب به خدا باشد را نمی پذیرد. در هنر اسلامی لذت های سمعی و بصری که در چارچوب دین خدا نباشد مردود و غیرقابل تأیید می باشد.

7. تهذیب و تزکیه

بسیاری از هنرمندان اسلامی، خود از عرفا بوده اند، به خصوص در زمینه ادبیات و شعر که بزرگانی چون سعدی، نظامی، مولوی و...از اکابر عرفان نیز بوده اند و هنرمندانی جهانی نیز می باشند.

8. برآمدن از دل اسلام

هنر دینی و اسلامی باید از دل اسلام درآید، نه اینکه فقط رنگ و بویی از ظاهر دین داشته باشد.

9. تناسب با فرم اسلامی

نکته اینکه جا دادن مفاهیم مذهبی اسلام نه در فرم های مسیحی جواب می دهد و نه در فرم های سایر مذاهب و ادیان دیگر، چرا که توان و قدرت ذاتی تعالیم اسلام بسیار دقیق تر و پرظرفیت تر از آنها می باشد.

10. هنرمند اسلام شناس

هنر اسلامی حاصل نمی شود مگر اینکه هنرمند اسلام را شناخته باشد و هنر را خوب درک نموده باشد، ذوق هنری و باطن پاک، دو عنصر کلیدی است که شالوده اصلی یک هنرمند مسلمان را تشکیل می دهد. یعنی سراسر وجود، فکر، اندیشه و... هنرمند مطیع خدا باشد و لطافت و نازکی خیال او چنان هنرمندانه باشد که اثری جاودانی خلق کند تا درخور مقام هنر اسلامی باشد.

ماهیت و هویت هنر اسلامی و ممیزات آن

هنر اسلامی در واقع هنری است که حاصل تفکر و بینش دینی مسلمانان در مواجهه ی آن با آثار هنری بیگانگانی است که هنر آنها در ضمن فتوحات اسلامی تسخیر و تصرّف شده و به تدریج در حکم مواد در صورت و روح هنری اسلامی هضم و جذب شده اند. قرآن و روایات معصومان اسلامی نخستین راه های چگونگی تخیل و تفکر در باب عالم وجود و تمثّل معنویت اسلامی را در عرصه ی خیال به آدمی آموخت. البته در این میان بودند هنرهایی که در آغاز جذب عالم اسلامی نمی شدند مانند آنچه در نقاشی و هنرهای تجسمی یونانی و مسیحی، هندو-بودایی می بینیم. در حالی که تجسم الوهیّت در این هنرها امری مقدس و اصیل تلقی می شد، در تعلیمات اسلامی چنین تصویری حرام و غیرمباح شمرده می شد. در حقیقت، نقاشی و تصویر امور غیبی و جاندار در عالم اسلامی به واسطه ی تعبیرات معصومانه و دینی حرمت یافته و ممنوع بود. اما این هنرها و فنون شرقی و غربی به مسلمانان تازه تشرف پیدا کرده به اسلام به ارث رسیده بود. اسلام از مسلمانان می خواست که از تقلید طبیعت جاندار چونان بتان پرهیز کنند.
مسلمانان نه تنها از هنرهای نگارگری دست نکشیدند، بلکه کوشیدند با ابداع گونه ای زیبایی شناسی اسلامی از تصوّر طبیعت انگارانه یونانی- بیزانسی وار اجتناب کرده، راه های نویی را برای تجربه هنری بیازمایند. این زیبایی شاسی با اقتباس دائمی مواد تجسمی از بیگانگان با روح و بینشی اسلامی، ابداعات بی سابقه ای در هنر جهانی پیدا آورد که سرزمین های مجاور نیز از شیوه های آن اقتباس کردند. (عکاشه، 1380،332)
متفکران مسلمان به ویژه حُکمای اُنسی و عارفان که اهل طریق در سیر به سوی معبود و در قرب وجود بوده اند، هنر اسلامی را در همین حقیقت و حکمت دیده اند. بنابراین، حقیقت و حکمت هنر اسلامی در گذشتن از ظواهر کثرت و رسوخ به باطن امور و شهود فقر ذاتی و عدم ماهوی آنان در قبال حق است که این خود عین شهود ماهیّات در حضرت علمی و اعیان ثابته است. تفکر حقیقی از این منظر، گذشتن از حجاب کثرت و شهود حق در تمامی موجودات است. به سخن شیخ محمود شبستری در منظومه ی گلشن راز:
تفکر رفتن از باطل سوی حق*** به جزو اندر بدیدن کل مطلق
پیداست که این شهود حقایق بی حضور و بدون دل آگاهی تحقق نمی پذیرد، زیرا ورای طور عقل و ادراکات حصولی و ذهنی است. از این معنا می توان دریافت که عارفان و حکیمان اُنسی در مقام شناخت هنر، هم متعهد به بینش وحیانی و هم معتقد به مفتوح بودن آن از طریق شهود قلبی و حضور دل و رؤیت و دیدار حضوری اند. به بیان دیگر، می توان گفت شهود و حضور در این نحوه حکمت، عین اُنس به حق و از آنجا اُنس به کلام الله و وحی است. در این نحوه از تفکر، حقیقت را باطن دیانت می دانند و شریعت را ظاهر آن و طریقت را راه و رسم وصول به حقیقت، چرا که جز با طریقت از ظاهر به باطن رسوخ نتوان نمود و به حقیقت که باطن دین است، دست نتوان یافت. این طریقت امری است که راه و رسم آن بر هر کس آشکار نیست.
با توجه به مراتب فوق، حکمت و هنر اُنسی جز در تعلق و وصول به حق و حقیقت نیست و صورت های خیالی و کشف معنوی و صوری جز در این راه به کار نیاید. به سخن حافظ:
حالی خیال وصلت خوش می دهد فریبم*** تا خود چه نقش بازد این صورت خیالی
برای هنرمند در مقام هنر اُنسی و قدسی اسلام، هر نقش و خیالی که در نظر می آید حسنی و جمالی و جلالی از حق می نماید و یا هر دم از روی حق نقشی در خیال هنرمند می افتد:
هر نقش و خیالی که مرا در نظر آید*** حسنی و جمالی و جلالی بنماید
یا:
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال*** با که گویم که در این پرده چه ها می بینم
با وجود این که برای هنرمندانی صورت خیالی مشاهده و مکاشفه ی شاهد غیبی است و صورت منعکس در آیینه ی خیال و چشم اولیا و نمایش آن حقیقت و دیدار الهی است، سعی هنرمند در گذشت از این مرتبه است. معتقد است باید از دو عالم فانی و باقی و صُوَر محسوس و نامحسوس دو عالم و سلطانی دو عالم بگذرد و حضور و تعلّقی خاص به حق پیدا کند و لاقی روی او شود:
جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی*** که سلطانی عالم را طفیل عشق می گیرم
(مددپور، 1383،336)
پس از اسلام فرهنگ و هنر ایران با عوامل تازه ای ترکیب یافت. برخورد و آمیزش عنصر ایرانی با جریان های فرهنگ و هنر و اندیشه اسلامی سیمای تازه ای به هنر ایران داد، بی آنکه هویت و روح آن را تغییر دهد.
در هنر دوره اسلامی حفظ اصالت سنت های هنری با پشتوانه معنوی، بسیار مورد توجه بوده و به دقت مراعات می شد و هنرمند سعی می نمود که هرچه بیشتر هنرش انعکاس وجهی از آیات الهی باشد. از طرفی هنرمند مسلمان از ظواهر عالم می گذرد و طبیعت فانی و گذرای جهان را متذکر می شود و از سویی نمایشی از وجه باقی حق می کند که در صورتی وحدانی و کاملاً رمزگونه شکل می گیرد و در کامل ترین صورت خود به گونه ای مجرد ظهور می نماید. این میل به کنده شدن از زیبایی های ظاهری و رسیدن به عالم مجردات برگرفته از تفکر شهودی اسلام است. هویت هنر اسلامی، که به صورت همشکلی در نقش مایه ها ظهور می کند و تصاویری را در نوعی همشکلی تکرار می نمایاند، امری دور از ابداع نیست، بلکه چون به جوهر و خمیره اصلی باز می گردند پیوند نسبی خود را بازیافته و در خانواده ای سنتی تجدید حیات می نمایند. هویت هنر اسلامی در نظر هنرمند مسلمان زمانی تحقق می یابد که هنرمند مسلمان با حقیقت سنت جاری الهی، آشنایی دل آگاهانه داشته باشد و با رازهای پنهان آن که نیروی حرکت بخش آن است، آشنایی و همدلی داشته باشد. (پوپ،1378،2)
هنرمند هنر اسلامی می کوشد تا فضایی به وجود آورد تا کلیه ی صفات و کیفیّات مقامات معنوی را متجلی سازد و از این طریق انسان را به مشاهده و شهود سوق دهد. بنابراین نقش هنرمند در جایگاه ایجاد فضای معنوی و با هویت اسلامی بسیار مهم و قابل تأمل است.
بخش قابل توجهی از هنر اسلامی که آمیخته با اندیشه های مذهبی و عرفانی است می تواند مبنایی برای خلق آثار هنری ماندگار و با هویت در حیطه تمدن اسلامی تلقی گردد. (پاکباز، 1385، 725-733) .
هنر اسلامی، مبتنی بر نوعی علم و معرفت باطنی است که سرچشمه ای آسمانی دارد. و هنر که زیبایی و آفرینندگی است، با نوعی خودآگاهی عرفانی و شهود درونی پیوند خورده است. انسان هنرمند مسلمان با درک این شهود تمام عالم را شهود می نماید. در درون هنرمند، پنجره ای به سوی جمال و کمال بی انتهای حق و روزنه ای برای دیدن نفس زیبایی هستی، باز شده است به صورتی که ذات حق را می بیند. اما هویت آن است که هنرمند آنچه را در جمال هستی شهود می نماید، به زبان و قالب هنر، بیان می دارد. از این رو هنر، تجلی و تمثیل نفس زیبایی و جمال حق است و به بیان دیگر گوهر هنر، تجلی شیدایی و مظهر زیبایی جان هنرمند نسبت به جمال حق است. هنر، ظهور و جلوه جان پاک و زیبای هنرمند است که در آثار و سبک هنری او انعکاس یافته است و زبان هنری مانند زبان عرفان جنبه نمادین دارد. هنر، لطیف ترین و ظریف ترین تجلی ادراک هنرمند و جلوه و تجلی صورت جهان هستی است که از عوالم برتر هستی و خیال برتر هنرمند سرچشمه گرفته است. (غزالی، 1361،45)
روح انسان، از آنجا که انتساب به ذات حق دارد و آینه جمال مطلق الهی است، از زیبایی شگفت انگیزی برخوردار است که به قول ویکتور هوگو از زیبایی طبیعت و زیبایی دریا حتی آسمان اسرارآمیزتر است. (جعفری، 1369،115)

نتیجه گیری

در پایان می توان این چنین بیان نمود که هویت نامی از نام های خداوند است و نفس و گوهر هر چیز، و با این گوهر است که آن چیز شناخته می شود. از طرفی می توان گفت که انسان پرتوی از«هویت» الهی، که به او تعلق گرفته می باشد، بنابراین هویت انسان به خداوند بر می گردد. در قلمرو هنر، به خصوص هنر اسلامی، که قلمرو آفرینش انسان مسلمان و با ایمان است، اثر هنری از نفس انسان یعنی از هویت او ملهم می شود و بنابراین گوهر هنر، گوهر هنرمند و نفس اوست که با خلق اثری متجلی می شود.
از ممیزات هر هنری، به خصوص هنر اسلامی این است که هنرهای گذشته را ماده خویش می کند. به این اعتبار، هنر اسلامی نیز صورت وحدانی جدیدی است برای ماده ای که خود از هنرهای گذشته گرفته شده است.
این صورت نوعی وحدانی، به تلقی خاص اسلام از عالم و آدم و مبدا عالم و آدم به حضور و شهود مشترکی که حامل تجلیات روح اسلامی است و همه هنرمندان مسلمان به معنی و صورت آن را دریافته اند، رجوع دارد.

پی نوشت ها :

1. نجم الدین رازی با نام کامل تر نجم الدین عبدالله بن محمد بن شاهاورالاسدی الرازی هم چنین مشهور به نجم الدین دایه یا نجم رازی از چهره های تأثیرگذار و مطرح در تاریخ تصوف در ایران و جهان اسلام است. پراهمیت ترین کتاب نجم رازی به نام مرصاد العباد به تصحیح دکتر محمدامین ریاحی است. با وجود کثرت تألیفات نجم رازی، مرصادالعباد، تحقیقاً شاهکار او است. چرا که از نظر نثر یکی از زیباترین و شورانگیزترین نوشته های عرفانی است که در هنگام هجوم مغول تألیف شده است. از طرف دیگر این اثر به قدری مهم و پردامنه است که عرفای قدر اول بعد از نجم رازی از جمله مولوی و حافظ همگی به نحوی متأثر از آن هستند.
2. احمد بن عمر بن محمد خیوقی خوارزمی کنیه ابوالجناب و ملقب به نجم الدین و طامه الکبری و معروف به شیخ نجم الدین کبری. مؤسس سلسله کبرویه از صوفیان قرن ششم و هفتم هجری است.
3. رکن الدین ابوالمکارم احمد بن محمد، معروف به "علاء الدوله سمنانی" یکی از عارفان و فرزانگان بزرگ ایران است. وی همزمان با دانشمندان برجسته ای چون خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی، خواجه نصیرالدین طوسی، علامه حلی، شیخ صفی الدین اردبیلی و خواجوی کرمانی می زیسته و با آنها مراودات علمی داشته است.

منابع:
1-اعوانی، غلامرضا(1375) ؛ حکمت و هنر معنوی، تهران: انتشارات گروس.
2-البهنسی، عفیف(1385)، هنر اسلامی، ترجمه محمود پورآقاسی، تهران: انتشارات سوره مهر.
3-بورکهارت، تیتوس(1365)، هنر اسلامی؛ مسعود رجب نیا؛ تهران: سروش.
4-بورکهارت، تیتوس(1376)، هنر مقدس؛ اصول و روش ها، ترجمه جلال ستاری، تهران، سروش.
5-بلخاری، حسن(1388)، مبانی عرفانی هنر و معماری اسلامی، چاپ دوم، تهران: نشر سوره مهر.
6-پوپ، آرتور اپهام( 1378)، شاهکارهای هنری ایران، ترجمه پرویز خانلری، انتشارات علمی فرهنگی.
7-جعفری، محمدتقی(1369)، هنر و زیبایی در اسلام، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
8-حافظ شیرازی، شمس الدین محمد(1383)، دیوان، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
9-حکمت، نصرالله(1384)، حکمت و هنر در عرفان ابن عربی، تهران، فرهنگستان هنر.
10-خامنه ای، سیدعلی(1374)؛ هنر از دیدگاه مقام معظم رهبری؛ چاپ پنجم؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
11-خزائی، محمد(1382) ؛ مجموعه مقالات اولین همایش هنر اسلامی، انتشارات مؤسسه مطالعات هنر اسلامی.
12-رهنورد، زهرا(1383)، حکمت هنر اسلامی، تهران، انتشارات سمت.
13-سهروردی، شیخ شهاب الدین یحیی(1384)، حکمه الاشراق، ترجمه سیدجعفر سجادی، تهران: دانشگاه تهران.
14-سزگین، ‌فوائد(1426)، اخوان الصفا(رساله موسیقی)، بیروت: مؤسسه اعلمی للمطبوعات.
15-شوآن، فریتیوف و دیگران(1383)، هنر و معنویت، ترجمه: انشاءالله رحمتی، انتشارات فرهنگستان هنر.
16-عکاشه، ثروت(1380)، نگارگری اسلامی، ترجمه غلامرضا تهامی؛ تهران: حوزه هنری.
17-غزالی، محمد(1352)، احیاء علوم الدین، به کوشش حسین خدیوجم، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
18-غزالی، محمد(1361)، مقدمه کیمیای سعادت، تهران: انتشارات بهجت.
19-مارسه، ژرژ(1373)، هنر دنیای اسلام یا هنر مسلمانان؛ ترجمه حسن حبیبی؛ انتشارات روزنامه اطلاعات.
20-مددپور، محمد(1371)؛ حکمت معنوی و ساحت هنر، تهران، حوزه هنری.
21-مولوی، جلال الدین محمد بن محمد بن الحسین(1371)، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد نیکلسون، تهران، بهزاد.
22-معین، محمد(1357)، جلد ششم؛ چاپ سوم، تهران: انتشارات امیرکبیر.
23-نصر، سیدحسین(1375)، هنر و معنویت اسلامی؛ ترجمه هاشم قاسمیان؛ تهران؛ دفتر مطالعات دینی.
24-نصر، سیدحسین(1380)، معرفت و معنویت؛ ترجمه انشاءالله رحمتی؛ تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردی.
25-نقی زاده، محمد(1384)، مبانی هنر دینی در فرهنگ اسلامی، جلد اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
مقالات تحقیق:
1-آیت اللهی، حبیب الله(1385)، مقاله: پیش گفتاری بر زیبایی شناسی هنر دینی، فصلنامه هنر، شماره 70، مرکز مطالعات و تحقیقات هنری.
2-بورکهارت، تیتوس(1346)، مقاله: روح هنر اسلامی، ترجمه سیدحسن نصر، مجله هنر و مردم، دوره 5، ش 55.
3-گلیارانی، بهزاد(1389)، مقاله: هنر و معنویت، کتاب ماه هنر، شماره 145.
4-مددپور، محمد(آبان ماه 1383)؛ مقاله: هنر اسلامی و جامعه مدرن، فصلنامه بیناب، شماره7.
5-نجفی برزگر، رحیم(1375)، هنر اسلامی، فصل نامه هنر، شماره 30.
منبع مقاله: نشریه کتاب ماه هنر، شماره 176




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.