اهل سنت و حدیث «سلسله الذهب» (1)

حدیث «سلسله الذهب» - منقول از امام رضا علیه السلام در جریان ورود تاریخی آن حضرت به نیشابور - در منابع شیعی با دلالت «حصن» نقل شده و از جایگاه و اعتبار ویژه ای نیز برخوردار است. اما این حدیث در منابع اهل سنت،
يکشنبه، 26 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اهل سنت و حدیث «سلسله الذهب» (1)
اهل سنت و حدیث «سلسله الذهب»(1)

 

نویسنده: محمد محسن طبسی




 

چکیده

حدیث «سلسله الذهب» - منقول از امام رضا علیه السلام در جریان ورود تاریخی آن حضرت به نیشابور - در منابع شیعی با دلالت «حصن» نقل شده و از جایگاه و اعتبار ویژه ای نیز برخوردار است. اما این حدیث در منابع اهل سنت، گاه با دلالت «حصن» و گاه با دلالت «ایمان» نقل شده است که این امر، حاصل نگاه اهل سنت به حدیث «سلسله الذهب» است. این مقاله می کوشد با رویکردی توصیفی - تحلیلی به اساتید و طریق های حدیث «سلسله الذهب» در منابع اهل سنت و نیز دو نگاه متفاوت آنان به این حدیث، چهره واقع بینانه ای از نگاه اهل سنت به این حدیث شریف را ترسیم نماید. همچنین با نقد نگاهی که حدیث را منحصر در اباصلت هروی می داند، دو فرضیه تواتر حدیث سلسله الذهب و مستفیض بودن آن با دلالت حصن نزد اهل سنت - با تکیه بر منابع آنها و نقل بدون واسطه - اثبات می شود.
کلیدواژه ها: سلسله الذهب، اهل سنت، حصن، ایمان، اباصلت هروی، موافقین، مخالفین.

مقدمه

حدیث «سلسله الذهب» از امام رضا علیه السلام یادگاری است پر ارج از رویداد مهم و تاریخی ورود آن حضرت به نیشابور (در سال 200ق) و استقبال بی نظیر مردم و علمای اهل سنت آن دیار از ایشان.(1) متأسفانه برخی با القای این مطلب که این حدیث خبر واحد است و در منابع اهل سنت موجود نیست، سعی در تضعیف آن دارند. در مقابل، برخی دیگر با نگاهی گزینشی به منابع اهل سنت و با استناد به مواردی خاص، سعی می کنند تمامی اهل سنت را موافق این حدیث نشان دهند. ریشه یابی این افراط و تفریط، در گروی پاسخ به این پرسش هاست آیا حدیث سلسله الذهب در منابع اهل سنت نقل شده است؟ آیا تفاوتی بین این حدیث نزد اهل سنت و شیعه وجود دارد؟ اگر تفاوتی وجود ندارد، نگاه اهل سنت به این حدیث چیست؟ مثبت است یا منفی؟ در صورت تفاوت در نقل، موارد اختلاف کدام است؟
با اینکه برخی از معاصرین، پژوهش های ارزنده ای درباره حدیث سلسله الذهب انجام داده اند(2)و سعی کرده اند به پرسش های یاد شده پاسخ دهند، اما وجود برخی اشکال ها مانع رسیدن به پاسخ هایی جامع بوده است؛ مانند: «توصیفی بودن محض»، «عدم تفکیک دقیق بین حدیث سلسله الذهب در شیعه و اهل سنت»، «نقل نکردن از منابع اولیه» و «نقل های غیرمستقیم از منابع اصلی». مقاله حاضر، با رویکردی توصیفی- تحلیلی و تبیین دقیق مسأله و نیز نقل مستقیم و بی واسطه از منابع اهل سنت سامان دهی شده است. همچنین با بیان طرق و اساتید حدیث سلسله الذهب (با دلالت حصن و ایمان) و دیدگاه موافقین و مخالفین و بررسی آن - به ویژه نقد انحصار حدیث سلسله الذهب در اباصلت هروی - سه موضوع را تبیین خواهیم کرد: 1- ترسیم چهره ای واقع بینانه از اهل سنت نسبت به این حدیث شریف؛ 2- اثبات تواتر حدیث مورد بحث؛3- مستفیض بودن این حدیث با دلالت «حصن» نزد اهل سنت.

کاتبان سلسلة الذهب

تعداد گزارش گران جریان باشکوه ورود امام رضا علیه السلام در نیشابور را ده هزار(3)، بیست هزار(4) و سی هزار تن(5)نیز گزارش کرده اند که روایت بیست هزار، مشهور است.

صحیفة الرضا

نکته ای که نباید از آن غافل شد این است که افزون بر حدیث سلسله الذهب (با دلالت حصن و ایمان)، احادیث بسیاری به صورت سلسله الذهب از امام رضا علیه السلام در منابع اهل سنت نقل شده است؛ این امر نشان دهنده روش امام رضا علیه السلام در نقل روایت - یعنی روش «روایه الابناء عن الاباء» -است. این مجموعه روایات را یاران امام رضا علیه السلام در صحیفه ای جمع آوری کرده بودند؛ چنانکه سَمعانی شافعی می گوید: «علی بن موسی الرضا، صحیفه ای از پدرانش نقل می کند».(6)برخی دیگر نیز این مجموعه را «مسند الرضا» نامیده اند(7).
ابن شِیروَیْه دیْلمی شافعی این صحیفه را صحیح و معتبر دانسته و در مسند خود بخشی از آن را ذکر کرده است.(8) با این حال، متأسفانه برخی، راویان این صحیفه یا مسند را بدون دلیل قانع کننده ای تضعیف کرده و احادیث آنان را بی اعتبار دانسته اند.(9) در این مقاله، فقط حدیث سلسله الذهب با دلالت حصن و ایمان در منابع اهل سنت بررسی خواهد شد.

روایت حِصْن
متن روایت:
«قال علیّ بن موسی الرضا علیه السلام، حدّثنی ابی موسی الکاظم، عن ابیه جعفرالصادق، عن أبیه محمد الباقر، عن ابیه علیّ زین العابدین، عن ابیه الحسین الشهید بکربلاء، عن ابیه علی بن ابی طالب علیهم السلام، قال: حدّثنی حبیبی و قرّه عینی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، قال: حدّثنی جبرائیل، قال: سمعت رب العزّه سبحانه و تعالی یقول: کلمه لا إله إلا الله حِصْنی فمن قالها دَخَل حِصْنی و من دخل حصنی امِن من عذابی»؛
«امام رضا علیه السلام فرمود: پدرم، از پدرش امام صادق، از پدرش امام باقر، از پدرش امام سجاد، از پدرش امام حسین، از پدرش امام علی، نقل کرده اند که علی علیهم السلام فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: جبرئیل عرض کرد:« از خدای سبحان شنیدم که فرمود: جمله «لا اله الا الله» دِژ من است؛ پس هرکه آن را بگوید، در دژ و حصار من داخل شده و از عذاب روز قیامت در امان خواهد بود.»(10)

راویان
این جریان را بزرگان اهل سنّت گزارش کرده اند که به ترتیب، از معاصران با امام علیه السلام، تا دوران حاضر را یاد خواهیم کرد.
قابل ذکر است از آن ده هزار، بیست هزار و یا سی هزار راوی، فقط روایت پنجاه راوی از قرن سوم تا حال حاضر، به گونه های مختلف، باقی مانده است.
قرن سوم
امام جواد علیه السلام(11)، محمد بن عمر واقدی(12)، یحیی بن یحیی(13)، احمد بن حرب نیشابوری(14)، اباصلت عبدالسلام بن صالح هروی(15)، اسحاق بن راهویه مَروِزی(16)، محمد بن اسلم کِندی طوسی(17)، محمد بن رافع قُشَیری(18)، ابو ‍زُرعه رازی(19)، احمد بن عامر طائی(20)، احمد بن عیسی علوی(21) و احمد بن علی بن صدقه(22).
قرن پنجم
حاکم نیشابوری شافعی(23)، احمد بن عبدالرحمن شیرازی(24)، (25)ابو نُعَیم اصفهانی شافعی(26)، قُضاعی شافعی(27)و شَجَری جُرجانی حنفی(28).
قرن ششم
ابوحامد محمد غزالی شافعی، ابن شِیروَیه دیلمی شافعی(29)، زمخشری حنفی(30)، ابن عساکر دمشقی شافعی(31)و ابن جوزی حنبلی(32).
قرن هفتم
ابن قُدامه مَقْدسی حنبلی(33)، رافعی قزوینی شافعی(34)، محمد بن طلحه شافعی و سبط این جوزی حنفی(35).
قرن هشتم
ابن منظور افریقی(36)، جوینی شافعی(37)، ذهبی شافعی(38)، زَرَندی حنفی(39)و خلیفه نیشابوری شافعی(40).
قرن نهم
محمد خواجه پارسای بخاری حنفی(41)، ابن حجر عسقلانی شافعی(42)و ابن صبّاغ مالکی(43).
قرن دهم
سیوطی شافعی(44)، سَمْهودی شافعی(45)، خُنْجی اصفهانی حنفی(46)، ابن حجر هیثمی شافعی(47) و متقی هندی(48).
قرن یازدهم
قَرْمانی دمشقی(49)و عبدالرؤوف مَنّاوی شافعی(50).
قرن دوازدهم
نابْلُسی دمشقی حنفی(51)و میرزا محمدخان بَدَخشی هندی حنفی(52).
قرن سیزدهم
زَبیدی حنفی(53)، قُندوزی حنفی(54)، شَبلنجی شافعی(55).
قرن چهاردهم به بعد
قاضی بهجت افندی شافعی(56)، سیدمحمد طاهر هاشمی شافعی(57)، شیخ احمد تابعی مصری شافعی(58) و عبدالعزیز بن اسحاق بغدادی حنفی(59).

طُرُق روایت
گرچه جریان ورود امام علیه السلام به نیشابور و حدیث«حِصْن» را بیش از ده یا بیست و یا سی هزار نفر ثبت و ضبط کرده اند، ولی متأسفانه همانند حدیث غدیر - که راویان بسیاری آن را ثبت کرده بودند - این حدیث نیز مهجور مانده و اسناد آن به دلایلی مفقود شده است. به هر صورت، معروف است که این حدیث را اباصلت عبدالسلام بن صالح هروی از امام رضا علیه السلام نقل کرده است؛ از همین رو برخی تصور می کنند با تضعیف وی، حدیث از اعتبار ساقط می شود. باید بگوییم که اولاً - چنانچه خواهد آمد - بزرگان رجال اهل سنت به اباصلت اعتماد دارند؛ ثانیاً، افزون بر اباصلت، افراد دیگری نیز این حدیث را از امام رضا علیه السلام نقل کرده اند که در اینجا به نام آن ها (به همراه اباصلت) اشاره می شود:
1.امام جواد علیه السلام و جوینی شافعی(60) و زَبیدی حنفی(61) هرکدام به سند خود، آن را از امام جواد علیه السلام نقل می کنند.
2.اباصلت عبدالسلام بن صالح هروی. وی خادم و ملازم امام علی بن موسی الرضا علیه السلام بوده و این جریان مهم و تاریخی را با تمام جزئیات آن نقل می کند و قریب به اتفاق اهل سنت نیز روایت اباصلت را با طریق های مختلف نقل می کنند.(62)
3.احمد بن عامر طائی. ابن عساکر دمشقی شافعی به سند خود این حدیث را از احمد بن عامر طائی نقل می کند.(63)
4.احمد بن عیسی علوی. رافعی قزوینی شافعی روایت مزبور را به سند خود از احمد بن عیسی علوی نقل می کند.(64)
5.احمد بن علی بن صدقه، ابوعبدالله محمد بن سلامه قضاعی شافعی حدیث یاد شده را به سند خود از احمد بن علی بن صدقه روایت می کند.(65)
6.محمد بن عمر واقدی. سبط إبن جوزی حنفی، این روایت را از طریق واقدی نقل می کند.(66)
7.ابو زُرعه رازی.
8.محمد بن اسلم طوسی.
حاکم نیشابوری شافعی، به این مهم تصریح می کند.(67)
9.اسحاق بن راهویه مَروزی.
10.محمد بن رافع قُشَیری.
11.احمد بن حرب نیشابوری.
این سه مورد را ابن جوزی حنبلی(68) و سبط ابن جوزی حنفی (69)از طریق واقدی نقل می کنند.
12.یحیی بن یحیی.
این مورد را نیز ابن جوزی حنبلی(70) نقل می کند.

ادامه روایت

«... اَلا بشروطها و أنا مِن شروطها»؛ «آگاه باشید (لا اله الا الله) شروطی دارد و من از شروط آن هستم».
با اینکه در بیشتر کتب اهل سنت ادامه حدیث حذف شده است، برخی از منصفین آنها مانند خواجه پارسای حنفی و قاضی بهجت افندی شافعی، ادامه حدیث را - که اشاره به مقام والای «امامت» دارد - نقل کرده اند:

محمد خواجه پارسای بخاری حنفی (822ق):

عن أبی الصلت عبدالسلام بن صالح بن سلیمان الهروی قال: کنت مع علی الرضا (رض) حین خرج مِنْ نیسابور و هو راکب بغلته الشهباء، فإذا احمد بن الحرب و یحیی بن یحیی و إسحاق بن راهوَیْه و عدّه من اهل العلم قَدْ تعلقوا بلجام بغلته فقالوا: یابن رسول الله! بحقّ آبائک الطاهرین حدّثنا بحدیث سَمِعْته عن ابیک عن آبائه رضی الله عنه. فاخرج رأسه الشریف مِن مظلّته و قال: «لقد حدّثنی ابی موسی، عن ابیه جعفر، عن ابیه محمد، عن ابیه علیّ، عن ابیه الحسین، عن ابیه علی بن ابی طالب (رض)، عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم انه قال: سمعت جبرائیل علیه السلام یقول: سمعت الله جل جلاله یقول:«إنّی انا الله لا اله إلا انا فاعبدونی؛ من جاء‌ بشهاده أنْ لا إله الا الله بالإخلاص دَخَل حصنی، فمن دخل حصنی امنَ من عذابی». و فی روایه، فلمّا مرّت الراحله نادانا: «... اَلا بشروطها و أنا من شروطها». قیل: مِنْ شروطها الاقرار بأنّهُ إمام مفترض الطاعه؛(71)
از اباصلت نقل است که گفت: هنگامی که علی [بن موسی] الرضا سوار بر استری خاکستری مایل به سیاه، از نیشابور خارج می شد همراهش بودم که در این هنگام احمد بن حرب و یحیی بن یحیی و اسحاق بن راهویه و تعدادی دانشمند، لگام استرش را گرفتند و عرضه داشتند: ای فرزند رسول خدا! به حق پدران پاکت، حدیثی برای ما روایت کن که آن را از پدرت [و او] از پدرانش شنیده ای. پس سر مبارکش را از کجاوه بیرون آورد و فرمود: پدرم موسی، از پدرش جعفر، از پدرش محمد، از پدرش علی، از پدرش حسین، ‌از پدرش علی بن ابی طالب، از رسول خدا روایت کرد که فرمود: از جبرئیل شنیدم که می گفت: از خداوند شنیدم که می فرمود: «به راستی که من خداوندم؛ خدایی جز من نیست؛ پس مرا بپرستید هرکه با شهادت و گواهی مخلصانه به لا اله الا الله بیاید، در دژ من وارد می شود و هر که در دژم داخل شود از عذابم در امان می ماند.» و در روایتی چون کاروان حرکت کرد، به ما فرمود: «آگاه باشید، شروطی دارد و من از شروط آن هستم».گفته شده است: از شروط کلمه اخلاص، اقرار به واجب بودن اطاعت از اوست.

قاضی بهجت اَفندی شافعی (1350ه. ق)

ابوالصلت بن الصالح می گوید:
آن گاه که امام از نیشابور خارج گردید، من نیز در رکاب او بودم. امام در حال عزیمت به خراسان، بر استری سفید سوار بود. جمعی از دانشوران خراسان از جمله اسحاق بن راهوَیه، احمد بن حرب و یحیی بن یحیی، حضور امام شرفیاب گشتند و عرض کردند: ای فرزند رسول خدا! با بیان روایتی که از آباء و اجداد پاکت شنیده ای ما را مسرور و مستفیض فرما. حضرت رضا علیه السلام در مقابل پرسش آنان، سر مبارک خود را از کجاوه خارج ساخت و فرمود: «إنّی سمعتُ من أبی موسی قال أبی: إنّی سمعت من أبی عبدالله جعفر إنّه قال: سمعت من أبی محمد الباقر إنّه قال: سمعت مِنْ أبی علی أنّه قال: سمعت من أبی الحسین أنّه قال: سمعتُ مِنْ أبی علیّ امیرالمؤمنین أنّه قال: إنّی سمعتُ من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أنّه قال: «من قال لا إله إلا الله دَخَل حصنی فمن دخَلَ حصنی أمِنَ من عذابی»؛ ثم قال: ألا بشروطها - و قال الامام - أنا من شروطها».
معنای این حدیث - که با سلسله امامت به حضرت رسالت پناه می رسد - چنین است: «کلمه لا إله الا الله حصن و حصار من است؛ هرکس که داخل حصن من گردد، از عذاب من در امان است؛ ولی باید به شروط کلمه طیّبه نیز عمل نماید و من، از جمله شروط آن هستم.»

دیدگاه اهل سنّت درباره روایت«حصن»

در مورد حدیث حصن دو دیدگاه مطرح است: برخی با این گمان که اباصلت هروی تنها راوی این حدیث است، وی را تضعیف کرده اند و در نتیجه حدیث حصن را بی اعتبار جلوه داده اند. این در حالی است که بزرگان و بسیاری از دانشمندان اهل سنّت، علاوه بر توثیق اباصلت هروی، حدیث حصن را تأیید کرده اند و سخنان شگفت آوری نیز درباره آن بر زبان و قلم جاری کرده اند. گروهی دیگر نیز این حدیث را شفابخش دانسته اند و آن را تجربه کرده اند که به این سخنان اشاره می شود.

موافقین

حدیث حِصْن یا سلسله الذهب از معدود احادیثی است که بزرگان اهل سنت را شگفت زده کرده و آن ها را به اعترافات و سخنان شگفتی در تأیید این حدیث شریف واداشته است که بخشی از این سخنان را می آوریم:
اباصلت هَرَوی (236ق): وی در عظمت این حدیث می گوید: «اگر این اسناد بر دیوانه ای خوانده شود، هر آینه عاقل می شود»(72).
احمد بن حنبل (241ق): وی که یکی از پیشوایان فکری اهل سنت است می گوید: «اگر این اسناد را بر دیوانه ای بخوانم، از دیوانگی اش شفا می یابد»(73).
از احمد بن حنبل عبارات دیگری نیز در این باره نقل شده است؛ از جمله: «لو قُری هذا الإسناد علی مجنون لأفاق»(74)؛ «لو قری هذا الإسناد علی مجنون لبری من جنونه»(75) و «لو قُری هذا الإسناد علی مجنون لأفاق من جنونه»(76).
یحیی بن حسین حسنی (298ق): وی درباره اسناد صحیفه امام رضا علیه السلام می گفت: «اگر این اسناد در گوش دیوانه ای خوانده شود هر آینه عاقل می شود.»(77)
ابو نُعَیم اصفهانی شافعی(430ق): وی با بیانی جامع درباره این حدیث می گوید: «این حدیث ثابتِ مشهوری است که به این اسناد از انسان های پاک از پدران پاکشان روایت شده است و بعضی از محدثان گذشته مان وقتی این اسناد را روایت می کردند می گفتند: اگر این اسناد بر دیوانه ای خوانده شود هر آینه عاقل می شود.»(78)
ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قُشَیری شافعی (465ق): وی در مورد این حدیث سخن شگفت انگیزی نقل می کند:
این حدیث با این سلسله سند، به دست بعضی از پادشاهان سامانی رسید [نوح بن منصور]. وی دستور داد این حدیث با طلا نوشته شود و وصیت کرد آن را هنگام مرگ با وی در قبرش دفن کنند. بعد از مرگش، وی را در خواب دیدند از او پرسیدند: خداوند با تو چه کرد؟ در پاسخ گفت: خداوند مرا به شهادت لا اله الا الله و تصدیق محمد رسول الله بخشید.(79)
ابو حامد محمد غزالی شافعی ( 505ق): وی نیز با تأیید حدیث سلسله الذهب، به شرح و تفسیر آن پرداخته است.(80)
دیلمی شافعی (509ق): وی حدیث حصن را صحیح و قطعی دانسته و می گوید: «حدیثٌ ثابت»(81).
زَمَخشری حنفی (538ق): وی در عظمت حدیث سلسله الذهب، سخن یحیی بن حسین حسنی درباره اسناد صحیفه امام رضا علیه السلام را یادآور شده که پیوسته می گفت: «اگر این اسناد در گوش دیوانه ای خوانده شود، هر آینه عاقل می شود.»(82)
ابن قُدامه مَقدسی حنبلی (620ق): وی می گوید: «یکی از دانشوران گفته است اگر این اسناد بر دیوانه ای خوانده شود، شفا می یابد.»(83)
سِبط إبن جوزی حنفی (654ق): وی در عظمت این حدیث، سخن ابن قدامه حنبلی را متذکر شده و می گوید: «اگر این اسناد بر دیوانه ای خوانده شود، هر آینه عاقل می شود»(84). زرندی حنفی (757ق): وی نیز در عظمت حدیث حصن می گوید: «پروردگارا! ما را در روز قیامت از عذابت ایمن بدار؛ همانا فقط تو بلند مرتبه، جلیل، بخشنده و بزرگ هستی»(85). سیوطی شافعی (911ق): وی حدیث حصن را صحیح دانسته و می گوید: «حدیثٌ صحیح»(86). خُنجی اصفهانی حنفی (927ق): او می گوید: «محققان گفته اند: روایت یاد شده با این سند اگر بر دیوانه خوانده شود شفا خواهد یافت...»(87). همچنین در جای دیگر می گوید:
آن حدیث حدیثی فوق العاده عظیم الشأن است و اِسنادی بسیار صحیح و عالی دارد؛ تا آن جا که علما روایت کرده اند: یکی از محدثان آن حدیث را در مجلس یکی از سلاطین و پادشاهان بخارا قرائت کرد؛ آن پادشاه از محدّث درخواست کرد که حدیث را با آن اِسناد برای او بنویسد و وصیت کرد بعد از وفات، ورقه ای را که آن حدیث بَر آن نوشته شده، در کفن او قرار دهند و با او در قبر نهند.(88)
عبدالواسع بن یحیی واسعی یمانی حنفی: او می گوید: «می سزد این روایت به طور کامل به همراه سند پیوسته آن - که به دودمان پاک و بلند پایه نبیّ اکرم می رسد - با طلا نوشته شود»(89).

شفا به برکت حدیث سلسله الذهب

ادعا و دیدگاه های بزرگان اهل سنت در مورد این حدیث شریف بیان شد؛ در ادامه بیان خواهد شد که بعضی از اهل سنت، به این ادّعا (شفای مجنون و بیمار) جامه عمل پوشانیده و گفته اند: «شفای بیمار به برکت حدیث سلسله الذهب، از مجرّبات است».
خُنجی حنفی (927ق) می گوید:
... از جمله خواص این حدیث آن است که اگر به صدق آن را با اسناد بر بالین خسته ای خوانند که مشرف به هلاکت باشد، اگر در اجل او تأخیر باشد بی درنگ اثر صحت بر او ظاهر خواهد گشت و این فقیر، حدیث مزبور را بر بسیاری از خستگان خوانده ام و اثر آن را تجربه کرده ام...(90) هم چنین می گوید:... و این فقیر تجربه کرده ام که به عیادت هم بیماری که رفتم و اجل او نرسیده بود، من به صدق، این اسناد را بر او خواندم؛ حق به او در همان روز شفا کرامت فرمود و اثر صحّت، بی درنگ در او ظاهر گشت و این از مجربّات فقیر است...(91).
ابن خلکان شافعی نیز جریان مهمی را درباره شفابخش بودن حدیث سلسله الذهب نقل می کند.(92) سمهودی شافعی نیز این جریان را شاهدی بر برکات معنوی و شفابخشی حدیث سلسله الذهب دانسته است و تفصیل آن را ذیل روایت«حصن» نقل می کند.(93)

پی‌نوشت‌ها:

1. جوینی شافعی، فرائد السمطین، 2/ 199.
2. طباطبایی، «حدیث سلسله الذهب»، فصلنامه تخصصی علوم حدیث، ش2.
3. خنجی اصفهانی حنفی، وسیله الخادم الی المخدوم، 345.
4. ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، 243؛ سمهودی شافعی، جواهرالعقدین، 344؛ ابن حجر هیثمی شافعی، الصواعق المحرقه، 2/ 295؛ قرمانی دمشقی، اخبار الدول و آثار الاول، 115.
5. خنجی اصفهانی حنفی، وسیله الخادم الی المخدوم، 229.
6. سمعانی شافعی، الانساب، 3/ 74-75.
7. رافعی شافعی، التدوین فی اخبار قزوین، 1/ 470 و 2/ 306 و 407.
8. دیلمی شافعی، فردوس الاخبار،‌1/ 40.
9. ابن حبان شافعی، کتاب المجروحین، 2/ 106؛ همو، کتاب الثقات، 8/ 456.
10. ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، 243 و 244.
11. جوینی شافعی، فرائد السمطین، 2/ 189؛ زبیدی حنفی، إتحاف ساده المتقین، 3/ 147.
12. سبط ابن جوزی حنفی، تذکره الخواص، 315.
13. ابن جوزی حنبلی، المنتظم، 6/ 125.
14. ابن جوزی حنبلی، المنتظم، 6/ 125؛ سبط ابن جوزی حنفی، تذکره الخواص، 315.
15. قندوزی حنفی، ینابیع الموده، 3/ 122- 123 و 168.
16. ابن جوزی حنبلی، المنتظم، 6/ 125؛ سبط ابن جوزی حنفی، تذکره الخواص، 315.
17. همان.
18. همان.
19. ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، 243؛ ابن حجر هیثمی شافعی، الصواعق المحرقه، 2/ 595؛ قرمانی دمشقی، اخبار الدول و آثار الاول، 115.
20. ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر،‌51/ 253، ح 11473؛ متقی هندی، کنزالعمال، 1/ 52.
21. رافعی شافعی، التدوین فی اخبار قزوین، 2/ 213.
22. قضاعی شافعی، مسند الشهاب، 2/ 323.
23. ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، 342؛ سمهودی شافعی، جواهرالعقدین، 443؛ ابن حجر هیثمی شافعی، الصواعق المحرقه، 2/ 595؛ قرمانی دمشقی، اخبارالدول و آثار الاول، 511؛ مناوی شافعی، فیض القدیر، 4/ 489-490.
24. سیوطی شافعی، الجامع الصغیر،‌376؛ مناوی شافعی، فیض القدیر، 4/ 489.
25. کتاب الالقاب شیرازی متأسفانه در دسترس نیست و به گفت برخی، نسخه خطی این کتاب موجود است (ر.ک: تاریخ التراث العربی، 1/ 673؛ سیر اعلام النبلاء، 71/ 242). مختصر این کتاب نیز به صورت خطی وجود دارد (ر.ک: الفهرس الشامل للتراث العربی الاسلامی المخطوط، الحدیث النبوی الشریف و علومه و رجاله، 1/ 36 و 332).
26. ابونُعَیم اصفهانی، حلیه الاولیا، 3/ 191- 192.
27. قضاعی شافعی، مسند الشهاب، 2/ 323.
28. شَجَری جُرجانی، الامالی الخمیسیه، 1/ 15.
29. دیلمی شافعی، فردوس الاخبار، 3/ 211 و 5/ 351.
30. زمخشری، ربیع الابرار، 2/ 385.
31. ابن عساکر، تاریخ دمشق الکبیر، 51/ 252- 253.
32. ابن جوزی حنبلی، المنتظم، 6/ 125.
33. ابن قُدامه مَقْدسی، التبیین فی انساب القریشیین، 133.
34. رافعی قزوینی، التدوین فی اخبار قزوین، 2/ 213.
35. سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، 315.
36. ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، 20/ 293.
37. جُوینی، فرائد السمطین، 2/ 189.
38. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 9/ 390.
39. زَرَندی، معارج الوصول، 165-166.
40. خلیفه نیشابوری، ترجمه و تلخیص تاریخ نیشابور، ص 131-132.
41. قندوزی،‌ینابیع الموده، 3/ 168.
42. عسقلانی، تقریب التهذیب، 7/ 339.
43. ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، 242 و 243.
44. سیوطی، الجامع الصغیر، 376.
45. سمهودی، جواهرالعقدین، 342 و 343.
46. خُنجی اصفهانی، وسیله الخادم الی المخدوم، 227 و 343-345.
47. ابن حجر هیثمی، الصواعق المحرقه، 2/ 594 و 595.
48. متقی هندی، کنز العمال، 1/ 52.
49. قرمانی، اخبارالدول و آثار الاول، 115.
50. مناوی شافعی، فیض القدیر، 4/ 489 و 490.
51. نابلسی، اسرار الشیعه، 223 و 224.
52. بدخشی، مفتاح النجا فی مناقب آل عبا، ص 179.
53. زبیدی، إتحاف الساده المتقین، 3/ 147.
54. قندوزی، ینابیع الموده، 3/ 122-123و 168.
55. شبلنجی، نورالابصار، 236.
56. افندی، تشریح و محاکمه در تاریخ آل محمد علیهم السلام، 157-159.
57. هاشمی، مناقب اهل بیت علیهم السلام از دیدگاه اهل سنت، 202.
58. تابعی، الإعتصام بحبل الاسلام، 205-206.
59. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، 439-440.
60. جوینی شافعی، فرائد السمطین، 2/ 189.
61. زبیدی، إتحاف الساده المتقین، 3/ 147.
62. قندوزی، ینابیع الموده، 3/ 122-123 و 168.
63. ابن عساکر، تاریخ دمشق الکبیر، 51/ 253.
64. رافعی قزوینی، التدوین فی اخبار قزوین، 2/ 213.
65. قضاعی شافعی، مسند الشهاب، 2/ 323.
66. سبط بن جوزی، تذکره الخواص، 315.
67. ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، 243؛ سمهودی شافعی، جواهرالعقدین، 344؛ ابن حجر هیثمی شافعی، الصواعق المحرقه، 2/ 595؛ قرمانی دمشقی، اخبار الدول و آثار الاول، 115؛ مناوی شافعی، فیض القدیر، 4/ 489-490.
68. ابن جوزی حنبلی، المنتظم، 6/ 125.
69. سبط بن جوزی، تذکره الخواص، 315.
70. ابن جوزی حنبلی، المنتظم، 6/ 125.
71. قندوزی، ینابیع الموده، 3/ 168.
72. سبط بن جوزی، تذکره الخواص، 315.
73. ابن حجر هیثمی، الصواعق المحرقه، 2/ 594 و 595.
74. شبلنجی، نورالابصار، 236.
75. شَجَری جُرجانی، الامالی الخمیسیه، 1/ 15.
76. تابعی، الإعتصام، 205-206.
77. زمخشری حنفی، ربیع الابرار، 4/ 79.
78. ابونُعیم اصفهانی، تاریخ اصفهان، 3/ 191-192.
79. ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، 243؛ سمهودی شافعی،‌جواهرالعقدین، 344؛ ابن حجر هیثمی شافعی، الصواعق المحرقه، 2/ 595؛ قرمانی دمشقی، اخبار الدول و آثار الاول، 115؛ مناوی شافعی،‌فیض القدیر، 4/ 489-490.
80. شرح حدیث سلسله الذهب؛ این کتاب خطی بوده و نسخه آن در کتابخانه محمدیه هند است (ر.ک: طباطبایی، سید عبدالعزیز، اهل البیت علیهم السلام فی المکتبه العربیه، 237).
81. مناوی شافعی، فیض القدیر، 4/ 489-490.
82. زمخشری حنفی، ربیع الابرار، 4/ 79.
83. ابن قُدامه مَقدسی، التبیین فی الانساب القرشیین، 133.
84. سبط بن جوزی، تذکره الخواص، 315.
85. زرَندی، معارج الوصول، 166.
86. سیوطی، الجامع الصغیر،‌376.
87. خُنْجی اصفهانی، وسیله الخادم الی المخدوم، 229.
88. همان، 342.
89. واسعی یمانی، مسند الامام زید، 439-440.
90. خُنجی اصفهانی، مهمان خانه بخارا، 342.
91. خنجی اصفهانی، وسیله الخادم الی المخدوم، 229.
92. ابن خلکان، وفیات الاعیان، 4/ 77.
93. سمهودی شافعی، جواهرالعقدین، 346 و 347.


ادامه دارد...
منبع مقاله:
فصلنامه امامت پژوهی، شماره 5.



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.