بِطروجی اِشبیلی

بطروجی که در میان مشاییان اسپانیا منجمی برجسته بود، احتمالاً از شهر لوس پدروشس (1)، ایالت کوردو با (قرطبه) برخاسته است. وی در تنها اثر شناخته شده ی خود کتاب فی الهیئة، می گوید که شاگرد ابن طُفیل (متوفی در
سه‌شنبه، 5 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بِطروجی اِشبیلی
بِطروجی اِشبیلی

 

نویسنده: خو لیوساموس
مترجم: احمد آرام



 

(لقبش محتملاً از پدروش (Pedroche)، اسپانیا، نزدیک قرطبه، گرفته شده. شکوفایی: اشبیلیه، حدود 1190/586)

بطروجی که در میان مشاییان اسپانیا منجمی برجسته بود، احتمالاً از شهر لوس پدروشس (1)، ایالت کوردو با (قرطبه) برخاسته است. وی در تنها اثر شناخته شده ی خود کتاب فی الهیئة، می گوید که شاگرد ابن طُفیل (متوفی در 1185/581) بود که در زمان پایان یافتن این کتاب زنده نبوده است. (I,61; II, 49) (2) چون مایکل اسکات ترجمه ی لاتینی کتاب بطروجی را (تحت عنوان De motibus celorum circularibus) در 1217/614 به پایان رسانیده است، می توان گفت که تألیف کتاب بطروجی میان این دو تاریخ صورت گرفته است. بنا به گفته ی یهودا ابن سولومون کوهن (3) از مردم طلیطله (تولدو) بطروجی در 1217/614 از دنیا رفته است، ولی این تاریخ به سبب مقارن شدن آن با سال ترجمه مایکل اسکات مشکوک به نظر می رسد. کتاب فی الهیئه را در 1259/658 موسی بن تِبّون به عبری ترجمه کرد و در 1247/645 یهودا ابن سولومون کوهن متن خلاصه ای از آن فراهم آورد. متن عبری به وسیله ی قلونیموس بن داوید (4) به لاتینی ترجمه شد.
به گفته ی بطروجی، ابن طفیل نظامی نجومی عرضه داشته بود که با نظام بطلمیوسی اختلاف داشت و در آن از فلکهای خارج مرکز و تدویر استفاده نمی شد. ابن طفیل با آنکه وعده کرده بود که از این نظام در کتابی به تفصیل سخن گوید، ظاهراً چنین کتابی ننوشته است. باملاحظه توافق موجود میان نظام نجومی بطروجی و اندیشه های بسیار ساده تر ابن رشد، ف. جی. کارمودی اعتقاد دارد که منبع هر دو کتاب ابن طفیل بوده است.
بطروجی نظام بطلمیوسی را ریاضی می دانست نه طبیعی (فیزیکی)، هر چند به صحت و دقت آن برای محاسبات نجومی اعتراف داشت(41-37، II ؛60-59، I). بنابراین همه ی پارامترها (مقادیر داده ی معلوم) در کتاب فی الهیئة از مجسطی گرفته شده است. بطروجی از خرده گیریهای جابر بن اَفلَح درباره ی بعضی از معایب نظام بطلمیوسی (309، II؛ 122، I؛ 269، II؛ 113، I) و مسئله ی ترتیب قرار گرفتن افلاک سیارات سِفلی (321, 315, II; 125, 124, I; 5, II; 53, I) آگاه بود. کتاب اِصلاحُ المجسطی جابر نیز یکی از راههایی است که از آن قضیه ی سینوسها وارد اسپانیا شد (207, II; 98, I).
با این حال، «عیب» عمده ای که بطروجی در نظام بطلمیوسی یافت، ناسازگاری اصول اساسی آن با تصورات و مفاهیم فیزیک (طبیعیات) ارسطویی بود. اگر منشاء هر حرکت در جهان «محرک اول» باشد که در فلک نهم جای دارد، گفتن این سخن لغو و مهمل است که محرک اول حرکات را در جهات متقابل به فلکهای مختلف منتقل می کند؛ حرکت شبانروزی از شرق به غرب، حرکات طولی از غرب به شرق (29-5, II; 57-53, I). بلکه باید بپذیریم که حرکت فلک نهم که سریعترین و استوارترین و ساده ترین حرکات است به افلاک زیرین انتقال پیدا می کند و این افلاک به نسبت ازدیاد فاصله شان از محرک اول، کندتر حرکت می کنند. حرکت تقدیمی فلک ستارگان ثابت و حرکت طولی افلاک سیارات، گونه ای از تقصیر (5) و کند شدن است که در حرکت شبانروزی، که بطروجی انتقال آن را از فلک نهم با استفاده از نظریه قوه محرکه (جنبش مایه)(6) توضیح می دهد (137, II; 78, I)، تأثیر می کند. بنابراین زحل باید تندترین سیارات و ماه کندترین آنها باشد (رجوع کنید به 91-57, II; 68-63, I).
این اندیشه ها ابتکاریِ بطروجی نبود. لوکرتیوس (درباره ی طبیعت اشیاء(7)) آنها را به دموکریتوس نسبت می دهد، و اسکندر افرودیسی آنها را از اندیشه های اپیکوریان می داند. تئون (ثائون) اسکندرانی بار دیگر در شرح بر مجسطی (7,I) آنها را تجدید کرد، و بعد ابن رشد نیز این اندیشه را از سرگرفت. حرکت انتقال یافته از فلک نهم در جهان زیر فلک قمر پس می زند و منعکس می شود و به عنصر آتش انتقال پیدا می کند و شهابها یا اشباه الکواکب را پدید می آورد؛ سپس به دو عنصر آتش منتقل می شود، و در حالت اخیر موج و جزر و مد تولید می کند (69-63, II; 64, I). برهان ضد بطلمیوسی دیگر که ریشه ارسطویی دارد و ابن رشد و بطروجی هر دو به آن تمسک جسته اند، ترس و بیزاری از خلائی است که ناگزیر از حرکات افلاک خارج مرکز به وجود می آید (49-47, II, 61, I). بطروجی همچنین نگرشهای ضد تجربی داشت: نظر به زیادی فاصله ی میان شخص ناظر و افلاک، به حواس آدمی اعتماد نداشت و به عقل او اعتماد می کرد (81-79, II; 61, I).
بطروجی بر روی این مبانی نظامی طرحریزی کرد که تنها در پی توضیح کیفی [پدیده های نجومی] بود، و خود نیز از این مطلب کاملاً آگاه بود (429-427, II; 154, I; 129-127, II; 76, I). وجود یک فلک نهم یا محرک اول را، که اکتشاف آن را به منجمان «نوین» نسبت می داد، مسلم فرض کرد. این فلک بر گرد قطبهای استوای فلکی از شرق به غرب دوران می کند و در هر بیست و چهار ساعت یک دور کامل می چرخد (129, II; 76, I; 77, II; 66, I). پس از آن فلک هشتم یعنی فلک ثوابت است که با حرکت فلک نهم به حرکت در می آید. قطبهای این فلک (قطبهای دایره البروج) دو دایره ی کوچک برگرد قطبهای عالم ترسیم می کنند. چه در حرکت شبانروزی فلک نهم شرکت دارند.
با این طرح بطروجی الگویی از حرکت تقدیمی متغیر اعتدالین ساخت. ب. ر. گلدشتاین حساب کرده است که اگر k اندازه ی متوسط تقدیم اعتدالین در این الگو باشد، اندازه ی حد اعلای آن 1/1k و اندازه ی حداقل آن 0/9kخواهد بود و این نکته دلالت بر آن دارد که بطروجی نظریه ی اقبال و ادبار را قبول نداشته، هر چند از اقبال و ادبار سخن گفته است؛ بلکه در اینجا اقبال اشاره است به تقدیم اعتدالین بیشتر از مقدار متوسط آن، و ادبار اشاره است به مقداری که کمتر از مقدار متوسط باشد.
بطروجی نیز همچون زرقالی، هنگامی که تاریخچه مختصر نظریه های تقدیم اعتدالین و اقبال و ادبار را عرضه می دارد، این اعتقاد رابه تئون (ثائون) اسکندرانی نسبت می دهد که اقبال و ادبار اعتدالین در امتداد قوسی به اندازه ی هشت درجه با تقدیم بطلمیوسی اعتدالین به مقدار یک درجه در ظرف مدت یک قرن ترکیب می شود. و این ممکن است پیش درآمد الگوهای تقدیم اعتدالین متغیر باشد که منجمان آلفونسی در اسپانیا به کار می بردندو در جهان اسلام نصیرالدین طوسی و قطب الدین شیرازی به آن معتقد بودند و بازتاب آن به کوپرنیکوس رسید.
از سوی دیگر، ستارگان ثابت در معرض حرکت شبانروزی و حرکت تقدیمی قرار دارند که آنها را چنان حرکت می دهد که دایره ی کامل رسم نمی کنند، بلکه مسیر آنها قوسی است که بطروجی آن را لَولَبِ حَلَزونی می نامد و از قدیم آن را به مارپیچ تعبیر کرده اند. افلاطون (در تیمائوس 39a) از حرکت مارپیچی اجرام فلکی سخن گفته، ولی منبعی که بطروجی از آن الهام گرفته، ظاهراً ارسطو بوده است. نخستین اشاره به حرکت لولبی در کتاب فی الهیئة (53-51, II; 62, I, 49, 61, I) منقول از بخشی از کتاب در آسمان ارسطو یا اشاره به آن است (در آسمان، II,8)، که در آن ارسطو می گوید که اجرام آسمانی دو گونه حرکت دارند- دینسیس بِطروجی اِشبیلی و کولیسیسبِطروجی اِشبیلی -که از اولی تصور یک گِردشار به ذهن راه می یابد و ممکن است شارحان آن را به مارپیچ تعبیر کرده باشند، تئون اسکندرانی (شرح بر مجسطی ,I2) نیز از حرکت مارپیچی اجرام آسمانی سخن گفته است، ابن رشد و آلبرتوس ماگنوس (آلبرت کبیر) نیز چنین کرده و هر دو آن را به ارسطو نسبت داده اند.
حرکت لولبی در سیارات نیز تأثیر می گذارد(221-219,II; 101, I). الگوهای سیاره ای بر طرح ذیل ساخته شده بود (به شکل 1 رجوع کنید): بنابر نظر بطروجی، سیاره Aهمیشه با خود قطب °90K فاصله دارد و با حرکت این قطب حرکت می کند. حرکت در طول در دایره ای موازی با معدل النهار (استوای فلکی) صورت می گیرد، یعنی فلک تدویر قطبی HT، آن دایره ای است که قطبهای دایرة البروج بر گرد قطبهای عالم ترسیم می کنند. حرکت در فاصله ی زاویه ای متوسط از حضیض خورشیدی(8) بر فلک تدویر قطبی KSL صورت می گیرد که شعاعش برابر با حد اعلای عرض سیاره، و مرکزش T است که بر روی دایره HT حرکت می کند. بطروجی گفته است که حرکت Tبر HT و حرکت قطب سیاره ای بر KSL در یک جهت صورت می گیرد (257, II; 110, I) و، هنگام بحث درباره ی مشتری (289, II; 117, I) این نکته را اضافی کرده است که T در جهت صورتهای منطقه البروج حرکت می کند، و بدین ترتیب این اصل اساسی را رها کرده است که تنها یک حرکت از شرق به غرب وجود دارد و آن حرکت شبانروزی است.
بطروجی می توانست با این الگو تغییرات سرعت سیاره را توجیه کند، که مثلاً در مورد زحل هنگامی که قطب آن در K و L است حالت متوسط دارد؛ و هنگامی که قطب تقریباً در s باشد، حد اعلی است؛ و در صورتی که قطب میان Sو Lباشد رو به کاهش می رود، و نقطه اقامت، که پس از آن حرکت رُجعی پیدا می کند، هنگامی است که قطب میان Lو K باشد. الگوی ماه، با وجود تغییراتی که بطروجی به آن داده بود تا بتواند حرکت متغیر آن و نداشتن اِقامت و رجوع را توجیه کند، بسیار به الگوی سیارات شباهت داشت.
بِطروجی اِشبیلی
شکل 1
جنبه ی مهمی از نظریه ی سیاره ای بطروجی، بحثی است که وی درباره ترتیب قرار گرفتن سیارات سِفلی (زیرین) کرده است. پس از بیان تاریخ این مسئله ترتیب را به صورت ماه، عطارد، خورشید، زهره، مریخ و غیره می آورد: عطارد کندتر از خورشید است و خورشید کندتر از زهره. وی ترتیب متعارف (ماه، عطارد، زهره و خورشید) را، که مبتنی بر این واقعیت است که عبور عطارد و زهره از خورشید نامرئی است، رد کرد، و مدعی آن شد که عطارد و زهره از خود نور دارند و، همچون ماه، از خورشید کسب روشنی نمی کنند (323-313, II; 125-123, I). به همین جهت است که عبور آنها قابل رؤیت نیست.
در مورد الگوی خورشید، بطروجی طرح خود را با در نظر گرفتن الگویی مانند الگوی سیارات آغاز کرد که بر فلک تدویر مبتنی بود؛ سپس آن را رد کرد، بدین دلیل که شعاع این فلک تدویر فوق العاده کوچک است به طوری که عرضی قابل مشاهده تولید نمی کند؛ و مسئله را با منتقل کردن فلک خارج مرکز بطلمیوسی به قطب شمال مُعدّل النهار حل کرد. بنابراین، قطب فلک خورشید برگرد قطب عالَم دایره ای رسم می کند و خورشید همیشه (به صورت نظری) در فاصله ی نود درجه از قطب خود که با سرعتی دو برابر سرعت خورشید حرکت دارد، باقی خواهد ماند.
ای. س. کندی نوشته است: «نظام بطروجی تطابق دادن زیرکانه ی پارامترهای بطلمیوس است با طرحی که ائودوکسوس (شکوفایی: حدود 360 پیش از میلاد) آن را اختراع کرد و در جهانشناسی ارسطویی مندرج شد»(9). وی بدین ترتیب ثابت کرده است که الگوی ائودوکسوسی برای زحل معادل با الگوی بطروجی است. از سوی دیگر ب. ر. گلدشتاین، هر گونه تأثیر ائودوکسوسی را انکار می کند و به نفوذ اندیشه های زرقالی در بطروجی معتقد است: بطروجی از رسالة فی حرکة الاقبال و الادبار زرقالی سخن گفته که ممکن است همان رساله درباره ی حرکت ستارگان ثابت بوده باشد. زرقالی در رساله محل اعتدالین را با یک فلک حامل و یک فلک تدویر توجیه می کند. گولدستاین همین را مایه الهام بطروجی می داند، که سیاره ای را جانشین نقطه اعتدال کرده است.
در قرن هفتم /سیزدهم نظام نجومی بطروجی در بخش بزرگی از اروپا به صورتی گسترده انتشار یافت. ویلیام انگلیسی(10) از آن نقل قول کرده و گروستست(11) در چند اثر خود به آن ارجاع داده، و حتی در ردی که بر نظام بطلمیوسی نوشته مقداری از آن را انتحال کرده است. در نیمه دوم این قرن منازعاتی میان طرفداران بطلمیوس و مدافعان ارسطویی بطروجی درگرفت؛ آلبرت کبیر اندیشه های بطروجی را به صورت ساده شده انتشار داد، ولی عاقب خود نظام بطلمیوسی را مرجح دانست. کتاب در آسمان(12) وی، یا کتاب مشابه دیگرش، ممکن است منبعی باشد که دانته اندیشه های بطروجی را در آن یافته است، در مورد ونسان بووه ای (13) در کتاب Speculum naturale نیز شاید بتوان همین را گفت. ریچارد میدلتنی(14) نیز نظام بطلمیوسی را برگزید و نگرشهای ابن رشد و بطروجی را طرد کرد. راجر بیکن در کتابش Communia naturalium نظام بطروجی را به تفصیل بیان کرده و آن را با نظام بطلمیوسی مقایسه کرده است. قسمتهایی از این اثر در این کتاب جمع آمده است: Lider tertius Alpetragii ill quo tractat de perspectiva. بیکن در کتاب کبیر(15) خود نظریه ی بطروجی را درباره ی جزر و مد مورد بحث قرار داده است. کسان دیگری که مسئله را مورد بحث قرار دادند و نظام بطلمیوسی را ترجیح دادند برنار از مردم وردن(16)، گیلس از مردم رم(17)، پیترو از مردم ابانو(18)، و جان از مردم جندن (19) بوده اند.
قرن هشتم/ چهاردهم شاهد بازگشت قطعی به نظریه بطلمیوس بود، هر چند در اواخر قرن سیزدهم هنری بیت از مردم مالینز (20) و هنری از مردم هسه (21) در اندیشه ی ساختن نظامهایی نجومی برآمدند که فلکهای خارج مرکز و تدویر نداشته باشند (22). ولی ظاهراً نظام هنری هسه ای به بطروجی ارتباطی نداشته و از ابوجعفر خازن (وفات میان 971/361 و 961/350) گرفته شده بوده است، هر چند این ارتباط آشکار نیست.
در میان نویسندگان عبری، علاوه بر تلخیص کتاب به توسط یهودا ابن سولومون کوهن (1247/645)، اسحاق اسراییلی از مردم طلیطله (شکوفایی: 1310/710) ظاهراً در کتابش، لیبر یسود الام(Liber Jesod olam) در آن جا که از ها- ایش ها مَرعیش («مردی که [نظریه اش جهان را] تکان داد»)، سخن می گوید، که تا 1140/535 زنده بود و با نظام بطلمیوسی مخالفت می کرده، به بطروجی نظر دارد. با این همه چنان می نماید که اسحاق اسرائیلی درباره درستی نظام جدید، به جهت اینکه تحقیق درستی آن ممکن نیست، شک دارد. لوی بن گرسون در کتابش سفرتکوناه(Sefer Tekunah)، الگوی بطروجی را درباره ی زحل مورد بحث قرار داده و اصلاحاتی در آن وارد کرده است، و همین امر سبب شده که گلدشتاین معتقد شود که بحث وی مبتنی بر حافظه بوده و کتاب بطروجی را هنگام بحث در اختیار نداشته است. لوی بن گرسون نظام بطروجی را از آن جهت رد می کند که با حقایق مشهود موافقت ندارد، و به این مطلب اشاره می کند که براهین گوناگون فلسفی بطروجی را در فصلهای دیگری از کتاب میلحاموت ادونای (Milhamont Adonai)رد کرده است.
انتشار اندیشه های بطروجی در قرنهای نهم / پانزدهم و دهم /شانزدهم ادامه یافت. در پایان قرن دهم /شانزدهم یک نفر احکامی به نام سیمون دوفار(23) نظریات او را نقل کرد (هر چند کتاب او را نخوانده بود) و اندیشه های عجیب و غریبی به او منسوب کرد. رگیومونتانوس کتاب کوچکی درباره اشتباهات بطروجی نوشت که در آن هم براهین نجومی به کار برد -اختلاف منظر، عدم امکان توضیح کسوفهای کلی و حلقوی خورشید در صورتی که ماه همیشه به یک فاصله از زمین بوده باشد -و هم دلایل احکام نجومی. در پاره ای از موارد خرده گیری وی مبتنی بر بدفهمی او از نظام بطروجی است؛ مثلاً گفته است که بطروجی عطارد و زهره را بالای خورشید قرار داده است. در قرن دهم / شانزدهم کوپرنیکوس (درباره ی دوران افلاک آسمانی، , I10)هنگام بحث درباره نظریه های مربوط به ترتیب قرار گرفتن سیارات سفلی از نظام بطروجی نام برده است.

پی نوشت ها :

1- Los Pedroches.
2. ارجاعات داخل دو هلال به ترجمه ی انگلیسی گلدشتاین(I) است که همراه متن عربی (II) به چاپ رسیده است.
3- Yahuda ibn Solomon Kohen.
4- Qalonymos ben David.
5- incurtatio.
6- impetus.
7- De rerum natura, vv. 621 ff.
8- motion in anomaly.
9. Speculum, 29(1954), 248.
10- William the Englishman.
11- Grosseteste.
12- De caelo.
13- Vincent of Beauvais.
14- Richard of middleton.
15- Opus maius.
16- Bernard of Verdun.
17- Giles of Rome.
18- Pietro d'Abano.
19- John of Jandun.
20- Henry Bate of Malines.
21- Henry of Hesse.
22. Claudia Kren, "Homocentric Astronomy in the Latin West: the De reprobatione eccentricorum et epicilorum of Henry of Hesse, " in Isis, 59(1968), 269-281.
23- Simon de Phares.

کتابشناسی :
الف) آثار اصلی

برنارد ر. گلدشتاین متن عربی کتاب الهیئة را (از روی نسخه ی شماره 963 اسکوریال با نسخه بدلهای نسخه شماره 3302 کتابخانه ی سرای استانبول) همراه ترجمه انگلیسی و ترجمه عبری موسی بن تِبّون ویرایش و منتشر کرده است:
Al-Bitruji: On the Principles of Astronomy... , 2 vols. (New Haven-London, 1971).
کارمودی ترجمه ی لاتینی مایکل اسکات را ویرایش و منتشر کرده است:
Francis J. Carmody, Al-Bitruji De motibus celorum... (Berkeley-Los Angeles,1952).
نسخه ی لاتینی قلونیموس بن داود با کره ی ساکروبوسکو(Sacrobosco) منتشر شده است، با این مشخصات:
Al petragii arabi planetarum theorica physicis rationibus probata nuperrime latinis litteris mandata a Calo Calonymos hebreo napolitano (Venice, 1531).
ب)منابع فرعی. ر. ک.
F. J. Carmody, "Regiomontanus Notes on al-Bitruji's Astronomy," in Isis, 42 (1951), 121-130; and "The planetary Theory of Ibn Rushd," in Osiris, 10 (1952), 556-586; J. L. E. Dreyer A History of Astronomy from Thales to Kepler (repr. New York, 1953), 264-267, 278; P. Duhem, Le systeme du monde, II (Paris, 1914), 146-156; Leon Gauthier, "Une reforme du systeme astronomique de Ptolemee tentee par les Philosophes arabes du XII siecle," in Journal asiatique, 14 (1909), 483-510
که با اضافات و ساده سازیهایی در
Gauthier, Ibn Rochd (Averroes) (Paris, 1948), 113-127,
تجدید چاپ شده است.
Bernard R. Goldstein, "On the Theory of Trepidation According to Thabit b. Qurra and al-Zarqalli and Its Implications for Homocentric Planetary Theory," in Centaurus, 10 (1964), 232-247; and "Preliminary Remarks on Levi ben Gerson's Contributions to Astronomy," in Proceedings of the Israel Academy of Sciences and Humanities, 3 (1969), 239-254; E. S. Kennedy, review of Carmody's De motibus, in Speculum, 29 (1954), 246-251; Bruno Nardi, "Dante e Alpetragio," in Giornale Dantesco, 29 (1926), 41-53; E. Rosen, "Copernicus and al-Bitruji," in Centaurus, 7 (1961), 152-156; and George Sarton, Introduction to the History of Science, II (Baltimore, 1931), 399-400, also 18, 620, 740-750, 757, 925, 930, 937, 952, 956, 964, 990, 995; and III (Baltimore, 1947-1948), 440, 539, 544.

منبع مقاله :
گیلسپی، چارلز کولستون؛ (1389)، زندگینامه‌ی علمی دانشمندان اسلامی (جلد نخست)، ترجمه‌ی جمعی از مترجمان، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.