ترجمه: حمید وثیق زاده انصاری
منبع:راسخون
منبع:راسخون
هنری والتر بیتس در هشتم فوریهی سال 1825 میلادی در لستر انگلستان زاده شد. او بزرگترین پسر هنری بیتس، تولید کنندهی جامههای کشباف در لستر، بود و قبل از این که به مدرسهی شبانه روزی در بلسدن، دهکدهای در فاصلهی حدود چهارده کیلومتری لستر، وارد شود، تحصیلات ابتدائیش را در لستر انجام داد. با این که دانش آموز بسیار خوبی بود، پس از پایان تحصیلات رسمی در یک کارگاه محلی تولید کشباف به شاگردی گذاشته شد، و روزی سیزده ساعت در آنجا کار میکرد. استعداد او برای کار، شگفت انگیز بود. در کلاسهای شبانهی انستیتوی مکانیک محلی نیز نام نوشت و در آن جا در رشتههای زبانهای یونانی، لاتینی، فرانسوی، و در طراحی و آهنگسازی بر دیگران برتری یافت. (بعدها هنگام اقامت در امریکای جنوبی، زبانهای آلمانی و پرتغالی را نزد خود آموخت.) بیتس در همهی عمر بسیار کتاب میخواند و به خصوص به خواندن آثار هومر به زبان اصلی و اثر ماندنی گیبن به نام زوال و سقوط امپراتوری روم علاقه داشت. موسیقی نیز قسمتی از وقت او را میگرفت. در باشگاه خوانندگان محلی آواز میخواند، گیتار مینواخت، و در سراسر عمر شدیداً به موسیقی کلاسیک علاقهمند بود.
علاوه بر این فعالیتهای متعدد، بیتس حشره شناس حریصی بود و در خلال تعطیلات، با برادرش فردریک، بیشههای جنگل را در پی یافتن نمونههای حشرات میکاوید. اولین اثر علمی او، مقالهی کوتاهی دربارهی سوسکها بود که در سن هجده سالگی در نخستین شمارهی The Zoologist به چاپ رسید.
سرپرست بیتس چند سال قبل از این که دورهی کارآموزی او به پایان برسد درگذشت، و بیتس ادارهی امور مؤسسه را بر عهده گرفت، اما از کار جدید خود به شدت بیزار بود، حشرهشناسی مشغولیت بسیار دلپسندتری بود، و او عادتاً بیشتر وقت خود را به نوشتن گزارشهای مفصلی در بارهی سفرهایی که برای پژوهش میکرد و گنجینههایی که گرد میآورد میگذرانید. در سال 1844 یا 1845، بیتس با الفرد راسل والیس، دستِ همکاری داد، کاری که به سود هر دو بود و بر زندگی هر دو اثر گذاشت. والیس در آن زمان مدرس کالج لستر بود و در هر فرصت اضافی با شور و شوق فراوان به علایق حرفهای خویش در زمینهی گیاه شناسی میپرداخت. بیتس او را با حشره شناسی آشنا کرد، و این دو دوست پس از آن که والیس در اوایل سال 1845 میلادی از لستر نقل مکان نمود، به مکاتبه و مبادلهی نمونهها ادامه دادند.
هنگام تبادل نمونهها در سال 1847، والیس جسورانه به بیتس پبشنهاد کرد که باید به همراه یکدیکر به جنگلهای گرمسیری سفر کنند تا به گردآوری نمونهها بپردازند، آنها را برای فروش به کشور وارد کنند، و حقایقی «در جهت حل مسألهی اصل و منشأ انواع» - موضوع همیشگی گفتگوها ومکاتبههایشان – فراهم سازند. توجه والیس به خاطر نثر زندهی کتاب سفر به سوی سرچشمهی رود آمازون، شامل اقامتی در پارا (سال 1847) نوشتهی ویلیام ه. ادواردز، به امریکای جنوبی معطوف شده بود. گفتگوهایی که او و بیتس با خود نویسنده داشتند شوقشان را افزون ساخت، و ادوارد دابل دی، متصدی موزهی بریتانیا، نیز با نشان دادن چند گونهی جدیدِ بسیار عالی از پروانههایی که از حوالی پارا (بِلِم)، برزیل، گردآوری شده بودند، و یا تشویقهای دیگر، به آن دامن زد. بیدرنگ ترتیب کارها داده شد و پس از یک سفر سریعِ سی و یک روزه، دو طبیعیدانِ غیرحرفهای در هفتم خرداد در پارا، نزدیک دهانهی رود آمازون، پا به ساحل نهادند. گرچه والیس در ژوئیهی 1853 به انگلستان بازگشت، بیتس یازده سال تمام در آن جا ماند و در محدودهی چهار درجه عرض جغرافیایی از خط استوا به کاوش و گردآوری پرداخت. با این که از تهیدستی و تنهایی خویش احساس دلسردی میکرد، ولی شوق سرشار به گردآوری، وی را همچنان پایبند آن جا ساخته بود. به نوشتهی او: «لذت جانفزای یافتنِ نمونهی جدید دیگری از این مخلوقات، تحمل هر ناملایمی را برای آدمی ممکن میسازد.» بیتس هوشیارانه تخمین زد که طی اقامت در امریکای جنوبی چهارده هزار و هفتصد و دوازده گونهی حیوانی (و عمدتاً حشره) جمعآوری کرده است. بیش از هشت هزار تای آنها برای علم تازگی داشت. با وجود پرمایگی مجموعههایش، در مقابل تلاشهایی که کرده بود فقط درحدود هشتصد پاوند – یا تقریباً هفتاد و سه پاوند در سال – سود عاید وی شد.
بیتس از پارا تقریباً سه هزار و دویست کیلومتر در عمق بیابان به سفر پرداخت. در مجموع مدتی نزدیک به هجده ماه در پارا اقامت کرد، بدین معنی که پس از هر یک از گشت و گذارهای کوتاهی که به درون بیابان میکرد چند ماهی را به فاصلههایی معین به آن جا باز میگشت. در 26 اوت 1848، بیتس و والیس رهسپار رود توکانتینس شدند؛ در اکتبر 1849 به جایی رسیدند که قرار بود اقامتگاه سه سال آیندهی بیتس باشد، یعنی به سنتارم، شهرکی با دو هزار و پانصد تن سکنه و در فاصلهای حدود 760 کیلومتری دریا واقع در دهانهی رود تاپاژوس. بیتس و والیس بر اساس توافق متقابل در 26 مارس 1850 در مانائوس از یکدیگر جدا شدند، و والیس به سوی ریونگرو و اوئائوپس رهسپار گردید. مانائوس، که در ملتقای ریونگرو آمازون علیا (سولیموئینس) قرار دارد، برای طبیعیدانان «شکارگاهی» متداول بود، زیرا که توقفگاهی بوده است مساعد برای ی. ب. فون اشپیکس و ک. ف. ف. فون مارتسیوس، مسافران نامآوری که در 1820 در آن جا اقامت کرده بودند. در ششم نوامبر 1851، بیتس عازم شد تا حوضههای رود تاپاژوس و سولیموئینس را کاوش کند، و روی هم رفته هفت سال و نیم در آن جا گذرانید. طی چهار سال و نیم اقامتش در ناحیهی سولیموئینس، اقامتگاهش در محلی بود به نام اگا(تِفه) در دامنهی کوههای آند. در سپتامبر 1857 به دل بیابان زد و از سائوپولو، که در حدود دو هزار و نُهصد کیلومتر از پارا فاصله داشت، سر درآورد. سرانجام در یازدهم فوریهی 1859، اگا را به قصد پارا و انگلستان در حالی ترک کرد که مزاج همیشه علیلش در وخیمترین وضع قرار داشت.
بیتس پس از آن که در تابستان 1859 به انگلستان رسید، تحت تأثیر درک خاصی از زیست شناسی، کار در مورد مجموعههای عظیم خود را آغاز کرد. در سال قبل از آن، مقالههای چارلز داروین، که اینک شهرت یافته بودند، تقدیم انجمن لینهای لندن شده بودند، و در نوامبر 1859 داروین کتاب دربارهی اصل انواع از راه انتخاب طبیعی را انتشار داد. بیتس این آیین تازه را بیدرنگ پذیرفت، و خود نیز شواهد معتبر و مؤثر خاصی برای کمک به تقویت دلایل داروین داشت. (نظریات مذهبی توحیدی بیتس مانع از آن نشد که وی انتخاب طبیعی را بپذیرد.) در 21 نوامبر 1861 بیتس برای نخستین بار عقایدش را پیرامون تقلید یا تشبّه (mimicry، همرنگ شدن جانوران با محیط) در مقالهی مشهوری تحت عنوان «نکاتی در شناخت حشرهای از درهی آمازون، پولک بالان: هلیکونیدها» به تفصیل شرح داد، و آن را در برابر انجمن لینهای قرائت کرد. چارلز داروین، که به سبب کارهای علمی هوادارانش شور و شوقی حقیقی مییافت، نظر داد که مقالهی بیتس «یکی از قابل توجهترین و ستودنیترین مقالاتی است که در عمرم خواندهام».
بیتس در پاسخ به ترغیبهای داروین، در اوایل سال 1863 شرح سفرهایش به امریکای جنوبی را تحت عنوان طبیعیدانان بر رود آمازون در کتابی دو جلدی منتشر ساخت. این کتاب بسیار عالی یکی از لطیفترین سفرنامههای علمی قرن نوزدهم بود. کتاب، بارها به چاپ رسید و به زبانهای مختلف ترجمه شد. با وجود این، با همهی محبوبیت و سودآور بودن کتاب، بیتس اظهار میداشت که بیشتر ترجیح میدهد که یازده سال دیگر در آمازون به سر برد تا کتاب بنویسد.
در 1862 بیتس موفق نشد شغلی در بخش جانور شناسی موزهی بریتانیا به دست آورد – در عوض این منصب به ا. و. ا. اوشانسی داده شد که شاعری بود که به گفتهی بیتس احتمالاً از جانب ریچارد اوئین حمایت میشد. لیکن بیتس در 1864 به معاونت دبیری انجمن سلطنتی جغرافیایی لندن منصوب شد و مدت بیست و هشت سال با شایستگی خدمت کرد. وی علاوه بر سردبیری نشریات Journal و Proceedings انجمن، ومکاتباتی گسترده با جهانگردان و اشخاص دیگر در سراسر جهان، عملاً انجمن را هم خود اداره میکرد و ترتیب جلسات گوناگونی را میداد، ازجمله جلساتی که از طرف بخش جغرافیایی مجمع بریتانیا برگزار میشدند.
آثاری که بیتس در طی دورهی تصدی معاونت دبیری انتشار داد تقریباً یکسره مربوط میشدند به حشره شناسی، و اصولاً مطالعهی نظامهای طبقهبندی، و چاپهای متعددی از سفرنامهها. بزرگترین خدمت او به حشره شناسی، مقالاتی بودند که در جلدهای مختلف زیست شناسی امریکای مرکزی چاپ ف. د. گادمن و ا. سلوین انتشار یافتند (آثاری در بارهی قاب بالان، پهن شاخکها، و دراز شاخکها)، و از این طریق آوازهی شهرت او به عنوان صاحب نظری برجسته در مورد قاب بالان در سرتاسر جهان پیچید. او بیش از صد مقالهی علمی برای مجلات آموزشی نوشت، با حشره شناسان زیادی مکاتبه کرد، و به عنوان مشاور یا معاون در مجلات متعدد علمی و از جمله مجلهی Entomologist (حشره شناسی) خدمت کرد. (وی همچنین آثاری صرفاً ادبی با نام مستعار انتشار داد.)
افتخارهای زیادی نصیب بیتس شد، هرچند که او از گفتگو در این باره به شدت بیزار بود. در 1861 به عضویت انجمن حشره شناسی لندن برگزیده شد و در 1868، 1869، و 1878 ریاست آن را بر عهده داشت. در 1871 به عضویت انجمن لینهای، در 1863 به عضویت انجمن جانور شناسی، ودر 1881 به عضویت انجمن سلطنتی انتخاب گردید. با این که دبیر بخش جغرافیایی مجمع بریتانیا بود، از پذیرفتن منصب ریاست سرباز زد. به مناسبت کاری که در برزیل انجام داده بود امپراتور آن کشور نشان گل سرخ به او اعطا نمود، امتیازی که به ندرت به خارجیان داده میشد. در 1863 ازدواج کرد و صاحب یک دختر و سه پسر شد که دو تای آن ها به زلاند نو مهاجرت کردند.
این که بیتس از مریدان مستقیم و قدیمی نظریهی انتخاب طبیعی داروینی بوده است قابل درک است، زیرا که او نیز مثل دوست همسفرش الفرد راسل والیس، از دیرزمان در زمره ی تکاملگرایان بود. لیکن به نظر نمیرسد که بیتس به همان سرعتی عقیدهی تازه را پذیرفته باشد که والیس پذیرفته بود. تا ماه مارس 1850 که بیتس و والیس از یکدیگر جدا شدند تا هر یک به تنهایی به کاوش بپردازند، اغلب در بارهی مسألهی گونهها بحث میکردند و به نتیجههای آزمایشی رسیده بودند. با این حال، بیتس از مقالهی والیس تحت عنوان «در بارهی قانونی که پیدایش گونههای جدید را تنظیم کرده است» ابراز تعجب نمود. در این اثر مهم، والیس استدلال کرد که هر گونهای «در حالی پدید آمده است که از حیث زمان و مکان منطبق بوده است بر گونهی دیگری که قبلاً موجود بوده و رابطهی نزدیکی با آن داشته است»، و بدین ترتیب آفرینش گونهها را از طریق قوانین طبیعی تأیید میکند.
بیتس از آمازون به والیس نوشت که از دیدن این که او «برای اعلام این نظریه تا آن حد آمادگی» داشته نخست حیرت زده شده بود، اما توضیح داد که «من هم با این نظریه کاملاً موافقم و چنانکه میدانی به ذهن من نیز آمده بود، اما اعتراف میکنم که من نمیتوانستم آن را با این مایه از تأثیر و کمال مطرح سازم». والیس از مجمع الجزایر مالایا پاسخ داد که مقالهی او در نظر بیتس طبعاً باید روشنتر جلوه کند تا «در نظر اشخاصی که به موضوع نیاندیشیدهاند»، و افزود که «مقاله، البته، فقط در حکم اعلام نظریه است، و نه صورت پرورش یافتهی آن...». منظور دقیق بیتس از «این نظریه... به ذهن من نیز آمده بود» موضوعی است که به ظن و حدس مربوط میشود، زیرا که والیس ظاهراً کسی بود که فرضیهی تکاملی را زودتر پذیرفته و در حقیقت از قضیهی تکاملگرایی با شدت هرچه تمامتر در مقابل بیتس دفاع کرده بود. به علاوه، والیس مسلماً نیروی تخیلی به مراتب پربارتر از بیتس داشت، و این او بود که در 1858 به حل مسأله پی برد. خدمت اصلی بیتس به زیست شناسی تکاملی پس از چاپ کتاب اصل انواع ظاهر شد و در آن موقع نظریه ی انتخاب طبیعی داروین را به طور کامل تأیید کرد.
قبل از 1861 طبیعیدانان مشاهده کرده بودند که بعضی از پروانههای متعلق به گروههای متمایزی که در یک ناحیهی جغرافیایی ساکنند از حیث ظاهر، شکل، و رنگ شباهتهای سطحی قابل ملاحظهای با یکدیگر دارند. در 1836 ژ. آ. بوادووال پروانهی افریقایی دُم چاچلهای را توصیف کرده بود، که پروانه های مختلف را به آن تشبیه کرده بودند. ویلیام کربی و ویلیام اسپنس، حشره شناسان نامدار انگلیسی، در 1817 مشاهده کرده بودند که مگسهای جنس Volucella برای تخمگذاری به لانههای زنبوران وارد میشوند تا نوزادان آنها از نوزادان زنبوران تغذیه کنند، و نیز مشاهده کرده بودند که این مگسها شباهتی عجیب به زنبورانی دارند که خود انگل آنها شده بودند. این دانشمندان نتیجه گرفتند که شباهت برای در امان ماندن مگسها از حملههای احتمالی زنبوران است. آ. روسلر، حشره شناس آلمانی، در مقالهای که در 1861 انتشار داد، موارد بسیاری از تشبه را برشمرد و آن را به عنوان ترفندی برای حفظ حشرات از گزند دشمنان تعبیر نمود. اما، به طور کلی، عقیده به کار خدا برای توضیح این عقیده کفایت میکرد، اگرچه برخی میاندیشیدند که باید گرایش فطری در حشرات وجود داشته باشد تا بتوانند در جهت خاصی تغییر کنند.
بیتس، نخستین طبیعیدانی بود که جرأت کرد تا تبیین علمی جامعی برای پدیده ای که او آن را «تشبّه» مینامید (تشبه بیتسی) به دست دهد. در این جا باید میان تشبه بیتسی با تشبه مولری فرق گذاشت. بنا به گفتهی کوت: «در تشبه بیتسی، یک گونهی تقریباً کمیاب، خوشآیند، و بیدفاع، به یک گونهی پرشمار، تقریباً ناخوشآیند، یا دارای وسیلهی خوب دفاعی شبیه است، و بدین ترتیب تغییر ظاهر میدهد. از سوی دیگر، در تقلید مولری، تعدادی از گونههای مختلف که همگی از صورت ظاهر و رنگهای هشدار دهنده برخوردارند، به یکدیگر شبیهاند، و از این رو، به خاطر این ظاهر هشدار دهنده، وجود آنها به آسانی تشخیص داده میشوند.» بنابراین یکی باعث فریب دشمنان میشود و دیگری با رنگهای هشدار دهنده به دشمن آگاهی میدهد. بیتس و دیگران، در آغاز، این دو نوع تشبه یا همرنگی را با یکدیگر خلط میکردند.
مبحث بیتس در بارهی تشبه در مقالهاش راجع به پروانههای هلیکونید آمازون، که غالباً چنان کامل مورد تقلید بدلهایشان قرار میگرفتند که حتی بیتس قادر به تشخیصشان در حالت پرواز نبود، به راحتی مخفی ماند. پروانههای Leptalides (دیسمورفیا)، اگرچه از لحاظ ساختمان بدنی به کلی با هلیکونیدها متفاوتاند، مقلدان فوق العاده زبردستی به شمار میروند. موارد دیگر از این دست فراوان است. در نقاط مختلف جهان سوسکها، عنکبوتها، مگسها، و ملخها به مورچگان تشبه میکنند. با این که ممکن است عنکبوتها از ترکیبی بدنی شبیه به ترکیب بدنی مورچگان برخوردار باشند، اما مقلدان دیگر برای این که به ظاهر خود یک کمرِ باریک مورچهوار بدهند ممکن است از خاصیت خطاهای بصری استفاده کنند. به رفتار بعضی از زنبورهای موجود در سواحل آمازون، آن طور که بیتس مشاهده کرده است، نیز تشبه میشود. درحقیقت بسیاری از بیدها و سوسکهای دراز شاخک در نواحی گرمسیری به زنبوران عسل، زنبوران معمولی، و سایر حشرات نازک بال تشبه میکنند. در هر حال، تشبه کننده تا حدی از حمایتی که از جانب موجود اصلی برایش فراهم میآید بهره میگیرد. از هلیکونیدها که به آهستگی و در معرض دید صریح بسیاری از دشمنان بالقوه پرواز میکنند، به واسطهی ترشحی که از غدهای در آنها صورت میگیرد، بوی عفن نامطبوعی متصاعد میشود.
پرندگان و خزندگان نیز، تاحدی کمتر از حشرات، خود را با گونههایی که از وسیلهی دفاعی برخوردارند همرنگ میکنند. بیتس نمونهای عجیب از کرم درختی خیلی بزرگی را مشاهده کرد که به مار سمی کوچکی تشبه مینمود. حشره میتوانست سه بند اول پشت سر خود را به دلخواه باد کند، و در هر طرف سرش لکهی بزرگ مردمکواری بود که به چشمِ مار زهرآلود میمانست. حیرتی که در میان کل بومیان – هنگامی که بیتس نمونههایش را در معرض نمایش گذاشته بود – پدید آمد گواه بر سودمندی تشبه است.
درست است که تشبه، سازشی است که تشبه کننده به کمک آن خود را به رنگ محیط در میآورد، اما مسألهی مهم این بود که چرا چنین شباهتهای فوق العاده نزدیکی وجود دارد. بیتس تأثیر مستقیم اوضاع طبیعی را انکار میکرد زیرا در نواحی محدودی که در آنها این اوضاع یکساناند میتوان گوناگونترین اقسام جاندارانی را یافت که با یکدیگر همزیستی دارند. جهشهای بدنی (موتاسیونها)، نیز پدیدهی تشبه را روشن نمیسازند. برای بیتس کاملاً معلوم بود که این پدیدهها بر اثر انتخاب طبیعی به وجود آمدهاند، «و عوامل انتخاب کننده، جانوران حشرهخواری هستند که به تدریج آن گونهها یا جورهایی را از بین میبرند که برای فریب دادن آنها به قدر کافی شبیه (به گونههای محافظت شده) نیستند». هر قدر شباهت مقلد به اصل زیادتر باشد، امنیتش بیشتر خواهد بود. بدلهای ناقص اندک اندک نابود خواهند شد، مگر آن که وسیلهی دفاع مکملی خاص خود داشته باشند. (در حقیقت چنان که گرانت مشاهده کرده است، «به طور کلی اکثر جانوران از چندین وسیلهی دفاعی گوناگون علیه دشمنان خود برخوردارند».) با مشاهدهی این که تشبه کننده به چه صورتهای مختلفی به اصل نزدیک (یا از آن دور) میشود، میتوان خود تغییر نوع را به دقت مشاهده کرد: «بدین روی، اگرچه ما قادر به نظارهی فرایند تشکیل نژاد جدیدی آن طور که در طول زمان روی میدهد نیستیم، اما به اصطلاح در یک نگاه میتوانیم آن را از طریق دنبال کردن تغییراتی که گونهای در آنِ واحد در نواحی مختلف حوزههای پراکندگی طی میکند مشاهده نماییم.» چنان که بیتس به درستی اظهار عقیده کرده است، این امر «شایستهترین دلیل وجود انتخاب طبیعی» است.
داروین از مقالهی بیتس سراپا غرق در شادمانی بود چرا که نظریهی وی را کاملاً تأیید میکرد. این امر برایش موقعیت بسیار مناسبی فراهم آورد تا در مقالهی انتقادی کوتاه و بیامضایی در مجلهی تاریخ طبیعی سال 1863 نظر منتقدانش را رد کند. او آفرینشگرایان یا طرفداران نظریهی ثبات انواع را با مورد گیج کنندهی اقسام تشبه کننده به پروانههای لپتالید (دیسمورفیا) مواجه ساخت که با یک رشته (مشاهدات) تدریجی میشد ثابت کرد که جورهایی از یک گونهاند. آفرینشگرایان، برای این که از لحاظ منطقی همساز باشند – و همیشه چنین نبودند – میبایست بپذیرند که بعضی از مشبهان از طریق تغییراتی که به طور عام مشاهده میشوند تشکیل گردیدهاند، حال آن که برخی دیگر به نحوی اختصاصی به وجود آمدهاند. علاوه بر این لازم بود بپذیرند که برخی از این صورتها با تشبه به صورتهایی پدید آمدهاند که معلوم بود از طریق فرایندهای عادی تغییر به ظهور رسیدهاند. غلبه بر دشواریهای چنین طرز فکری ممکن نبود و دلایلی که به نفع تشبه بیتسی مطرح گردیده بودند وسیعاً پذیرفته شدند. به علاوه دیری نپایید که ر. ا. والیس این دلایل را در دو مقالهی بسیار خوب توضیح داد: یکی «در بارهی پدیدههای تغییر و توزیع جغرافیایی چنان که به وسیلهی تیرهی پروانهی ناحیهی مالایا به تصور میآیند» (1865)، و دیگری «تشبه و سایر همانندیهای حفاظتی در میان جانوران» (1867). از آن پس، نوشتههای مربوط به این امر با اشارههایی به تشبه غنیتر شد، و در حدود پایان قرن با بحثهای گستردهی والیس، پولتن، و بدارد، به مرحلهای والا رسید.
از سوی دیگر، بیتس، که مبدع نظریهی تشبه بود، هرگز مقالهای مبسوط در بارهی این موضوع انتشار نداد، و نیز دیگر بار مقالهای فلسفی یا تفسیری ننوشت که با مقالهای که در بارهی تشبه نوشته بود لاف برابری بتواند بزند. او که نمیتوانست به راحتیِ داروین و والیس فرضیههایی به هم ببافد، در عوض خود را وقف تنظیم کارهای متعددی در زمینهی حشره شناسی سیستمی، و از جمله ترتیب فهرستی از پروانههای Erycinidae (Riodinidae) کرد که مؤلفان بعدی بر مبنای آن کار کردند. بیتس، پس از فروش مجموعههای پولک بالان خود، توجهش را به قاب بالان، به خصوص Adephaga، پهن شاخکها، و دراز شاخکها معطوف ساخت.
کوتاهی بیتس در به وجود آوردن آثار بیشتری که با نوشتههایش در بارهی تشبه و با سفرنامههایش قابل مقایسه باشند، عموماً به فشار ناشی از وظایف زیادی که در انجمن سلطنتی جغرافیا بر عهده داشت نسبت داده میشود. با این حال، ماهیت کار بعدی او در مورد مطالعهی نظامهای حشره شناسی ممکن است به شدت از عوامل دیگری نیز متأثر شده باشد. بیتس در نطقی که در 1878 به مناسبت احراز مقام ریاست خطاب به انجمن حشره شناسی ایراد کرد از «خصلت مطلقاً توصیفی حاکم بر نوشتههای حشره شناسی زمان حاضر» بحث نمود. وی تصور میکرد که این خصلت در اصل ناشی از دشواری توصیف جریان عظیم انواع جانورانی است که به تازگی کشف شدهاند. معلوم میشود که طبیعت بسیار متنوعتر از آن است که قبلاً تصور شده بود. «از این رو کارکشتهترین حشره شناسان ما به صرافت میافتند که نظریههای کلی را به دلیل آن که وقت زیادی برای پروردن آنها ندارند رها کنند، و به این آگاهی میرسند که نظریههای کلی در بارهی روابط جانوران و شکلهای آنها به سبب رشد سریع دانش دیر یا زود ممکن است منسوخ شوند.» او احساس میکرد که این امر عذر موجهی برای تنگنگری مفرط محققان نظام طبقهبندی نیست، زیرا که آنان را به غافل ماندن از قرابتهای طبیعی میکشاند که تا حد زیادی مسألهی تکامل را، که به عقیدهی او بزرگترین مسألهی زیست شناسی بود، روشن میکنند. گو آن که خود بیتس در جستجوی قرابتهای طبیعی بود و توجه را به مسائل مهم مربوط به توزیع جغرافیایی جانوران معطوف میداشت، اما اظهار عقیدهاش در بارهی محققان نظام طبقهبندی ممکن است در مورد خود او نیز صادق بوده باشد. با این حال، مقالههای فاضلانهی او مایهی کار برای کسانی بود که میتوانستند نظریههایی بپرورانند، در حالی که مقالهی وی در بارهی تشبه و سفرنامههایش به حق به عنوان متونی معتبر مطرح میشوند.
/ج
علاوه بر این فعالیتهای متعدد، بیتس حشره شناس حریصی بود و در خلال تعطیلات، با برادرش فردریک، بیشههای جنگل را در پی یافتن نمونههای حشرات میکاوید. اولین اثر علمی او، مقالهی کوتاهی دربارهی سوسکها بود که در سن هجده سالگی در نخستین شمارهی The Zoologist به چاپ رسید.
سرپرست بیتس چند سال قبل از این که دورهی کارآموزی او به پایان برسد درگذشت، و بیتس ادارهی امور مؤسسه را بر عهده گرفت، اما از کار جدید خود به شدت بیزار بود، حشرهشناسی مشغولیت بسیار دلپسندتری بود، و او عادتاً بیشتر وقت خود را به نوشتن گزارشهای مفصلی در بارهی سفرهایی که برای پژوهش میکرد و گنجینههایی که گرد میآورد میگذرانید. در سال 1844 یا 1845، بیتس با الفرد راسل والیس، دستِ همکاری داد، کاری که به سود هر دو بود و بر زندگی هر دو اثر گذاشت. والیس در آن زمان مدرس کالج لستر بود و در هر فرصت اضافی با شور و شوق فراوان به علایق حرفهای خویش در زمینهی گیاه شناسی میپرداخت. بیتس او را با حشره شناسی آشنا کرد، و این دو دوست پس از آن که والیس در اوایل سال 1845 میلادی از لستر نقل مکان نمود، به مکاتبه و مبادلهی نمونهها ادامه دادند.
بیتس از پارا تقریباً سه هزار و دویست کیلومتر در عمق بیابان به سفر پرداخت. در مجموع مدتی نزدیک به هجده ماه در پارا اقامت کرد، بدین معنی که پس از هر یک از گشت و گذارهای کوتاهی که به درون بیابان میکرد چند ماهی را به فاصلههایی معین به آن جا باز میگشت. در 26 اوت 1848، بیتس و والیس رهسپار رود توکانتینس شدند؛ در اکتبر 1849 به جایی رسیدند که قرار بود اقامتگاه سه سال آیندهی بیتس باشد، یعنی به سنتارم، شهرکی با دو هزار و پانصد تن سکنه و در فاصلهای حدود 760 کیلومتری دریا واقع در دهانهی رود تاپاژوس. بیتس و والیس بر اساس توافق متقابل در 26 مارس 1850 در مانائوس از یکدیگر جدا شدند، و والیس به سوی ریونگرو و اوئائوپس رهسپار گردید. مانائوس، که در ملتقای ریونگرو آمازون علیا (سولیموئینس) قرار دارد، برای طبیعیدانان «شکارگاهی» متداول بود، زیرا که توقفگاهی بوده است مساعد برای ی. ب. فون اشپیکس و ک. ف. ف. فون مارتسیوس، مسافران نامآوری که در 1820 در آن جا اقامت کرده بودند. در ششم نوامبر 1851، بیتس عازم شد تا حوضههای رود تاپاژوس و سولیموئینس را کاوش کند، و روی هم رفته هفت سال و نیم در آن جا گذرانید. طی چهار سال و نیم اقامتش در ناحیهی سولیموئینس، اقامتگاهش در محلی بود به نام اگا(تِفه) در دامنهی کوههای آند. در سپتامبر 1857 به دل بیابان زد و از سائوپولو، که در حدود دو هزار و نُهصد کیلومتر از پارا فاصله داشت، سر درآورد. سرانجام در یازدهم فوریهی 1859، اگا را به قصد پارا و انگلستان در حالی ترک کرد که مزاج همیشه علیلش در وخیمترین وضع قرار داشت.
بیتس پس از آن که در تابستان 1859 به انگلستان رسید، تحت تأثیر درک خاصی از زیست شناسی، کار در مورد مجموعههای عظیم خود را آغاز کرد. در سال قبل از آن، مقالههای چارلز داروین، که اینک شهرت یافته بودند، تقدیم انجمن لینهای لندن شده بودند، و در نوامبر 1859 داروین کتاب دربارهی اصل انواع از راه انتخاب طبیعی را انتشار داد. بیتس این آیین تازه را بیدرنگ پذیرفت، و خود نیز شواهد معتبر و مؤثر خاصی برای کمک به تقویت دلایل داروین داشت. (نظریات مذهبی توحیدی بیتس مانع از آن نشد که وی انتخاب طبیعی را بپذیرد.) در 21 نوامبر 1861 بیتس برای نخستین بار عقایدش را پیرامون تقلید یا تشبّه (mimicry، همرنگ شدن جانوران با محیط) در مقالهی مشهوری تحت عنوان «نکاتی در شناخت حشرهای از درهی آمازون، پولک بالان: هلیکونیدها» به تفصیل شرح داد، و آن را در برابر انجمن لینهای قرائت کرد. چارلز داروین، که به سبب کارهای علمی هوادارانش شور و شوقی حقیقی مییافت، نظر داد که مقالهی بیتس «یکی از قابل توجهترین و ستودنیترین مقالاتی است که در عمرم خواندهام».
در 1862 بیتس موفق نشد شغلی در بخش جانور شناسی موزهی بریتانیا به دست آورد – در عوض این منصب به ا. و. ا. اوشانسی داده شد که شاعری بود که به گفتهی بیتس احتمالاً از جانب ریچارد اوئین حمایت میشد. لیکن بیتس در 1864 به معاونت دبیری انجمن سلطنتی جغرافیایی لندن منصوب شد و مدت بیست و هشت سال با شایستگی خدمت کرد. وی علاوه بر سردبیری نشریات Journal و Proceedings انجمن، ومکاتباتی گسترده با جهانگردان و اشخاص دیگر در سراسر جهان، عملاً انجمن را هم خود اداره میکرد و ترتیب جلسات گوناگونی را میداد، ازجمله جلساتی که از طرف بخش جغرافیایی مجمع بریتانیا برگزار میشدند.
آثاری که بیتس در طی دورهی تصدی معاونت دبیری انتشار داد تقریباً یکسره مربوط میشدند به حشره شناسی، و اصولاً مطالعهی نظامهای طبقهبندی، و چاپهای متعددی از سفرنامهها. بزرگترین خدمت او به حشره شناسی، مقالاتی بودند که در جلدهای مختلف زیست شناسی امریکای مرکزی چاپ ف. د. گادمن و ا. سلوین انتشار یافتند (آثاری در بارهی قاب بالان، پهن شاخکها، و دراز شاخکها)، و از این طریق آوازهی شهرت او به عنوان صاحب نظری برجسته در مورد قاب بالان در سرتاسر جهان پیچید. او بیش از صد مقالهی علمی برای مجلات آموزشی نوشت، با حشره شناسان زیادی مکاتبه کرد، و به عنوان مشاور یا معاون در مجلات متعدد علمی و از جمله مجلهی Entomologist (حشره شناسی) خدمت کرد. (وی همچنین آثاری صرفاً ادبی با نام مستعار انتشار داد.)
افتخارهای زیادی نصیب بیتس شد، هرچند که او از گفتگو در این باره به شدت بیزار بود. در 1861 به عضویت انجمن حشره شناسی لندن برگزیده شد و در 1868، 1869، و 1878 ریاست آن را بر عهده داشت. در 1871 به عضویت انجمن لینهای، در 1863 به عضویت انجمن جانور شناسی، ودر 1881 به عضویت انجمن سلطنتی انتخاب گردید. با این که دبیر بخش جغرافیایی مجمع بریتانیا بود، از پذیرفتن منصب ریاست سرباز زد. به مناسبت کاری که در برزیل انجام داده بود امپراتور آن کشور نشان گل سرخ به او اعطا نمود، امتیازی که به ندرت به خارجیان داده میشد. در 1863 ازدواج کرد و صاحب یک دختر و سه پسر شد که دو تای آن ها به زلاند نو مهاجرت کردند.
این که بیتس از مریدان مستقیم و قدیمی نظریهی انتخاب طبیعی داروینی بوده است قابل درک است، زیرا که او نیز مثل دوست همسفرش الفرد راسل والیس، از دیرزمان در زمره ی تکاملگرایان بود. لیکن به نظر نمیرسد که بیتس به همان سرعتی عقیدهی تازه را پذیرفته باشد که والیس پذیرفته بود. تا ماه مارس 1850 که بیتس و والیس از یکدیگر جدا شدند تا هر یک به تنهایی به کاوش بپردازند، اغلب در بارهی مسألهی گونهها بحث میکردند و به نتیجههای آزمایشی رسیده بودند. با این حال، بیتس از مقالهی والیس تحت عنوان «در بارهی قانونی که پیدایش گونههای جدید را تنظیم کرده است» ابراز تعجب نمود. در این اثر مهم، والیس استدلال کرد که هر گونهای «در حالی پدید آمده است که از حیث زمان و مکان منطبق بوده است بر گونهی دیگری که قبلاً موجود بوده و رابطهی نزدیکی با آن داشته است»، و بدین ترتیب آفرینش گونهها را از طریق قوانین طبیعی تأیید میکند.
بیتس از آمازون به والیس نوشت که از دیدن این که او «برای اعلام این نظریه تا آن حد آمادگی» داشته نخست حیرت زده شده بود، اما توضیح داد که «من هم با این نظریه کاملاً موافقم و چنانکه میدانی به ذهن من نیز آمده بود، اما اعتراف میکنم که من نمیتوانستم آن را با این مایه از تأثیر و کمال مطرح سازم». والیس از مجمع الجزایر مالایا پاسخ داد که مقالهی او در نظر بیتس طبعاً باید روشنتر جلوه کند تا «در نظر اشخاصی که به موضوع نیاندیشیدهاند»، و افزود که «مقاله، البته، فقط در حکم اعلام نظریه است، و نه صورت پرورش یافتهی آن...». منظور دقیق بیتس از «این نظریه... به ذهن من نیز آمده بود» موضوعی است که به ظن و حدس مربوط میشود، زیرا که والیس ظاهراً کسی بود که فرضیهی تکاملی را زودتر پذیرفته و در حقیقت از قضیهی تکاملگرایی با شدت هرچه تمامتر در مقابل بیتس دفاع کرده بود. به علاوه، والیس مسلماً نیروی تخیلی به مراتب پربارتر از بیتس داشت، و این او بود که در 1858 به حل مسأله پی برد. خدمت اصلی بیتس به زیست شناسی تکاملی پس از چاپ کتاب اصل انواع ظاهر شد و در آن موقع نظریه ی انتخاب طبیعی داروین را به طور کامل تأیید کرد.
قبل از 1861 طبیعیدانان مشاهده کرده بودند که بعضی از پروانههای متعلق به گروههای متمایزی که در یک ناحیهی جغرافیایی ساکنند از حیث ظاهر، شکل، و رنگ شباهتهای سطحی قابل ملاحظهای با یکدیگر دارند. در 1836 ژ. آ. بوادووال پروانهی افریقایی دُم چاچلهای را توصیف کرده بود، که پروانه های مختلف را به آن تشبیه کرده بودند. ویلیام کربی و ویلیام اسپنس، حشره شناسان نامدار انگلیسی، در 1817 مشاهده کرده بودند که مگسهای جنس Volucella برای تخمگذاری به لانههای زنبوران وارد میشوند تا نوزادان آنها از نوزادان زنبوران تغذیه کنند، و نیز مشاهده کرده بودند که این مگسها شباهتی عجیب به زنبورانی دارند که خود انگل آنها شده بودند. این دانشمندان نتیجه گرفتند که شباهت برای در امان ماندن مگسها از حملههای احتمالی زنبوران است. آ. روسلر، حشره شناس آلمانی، در مقالهای که در 1861 انتشار داد، موارد بسیاری از تشبه را برشمرد و آن را به عنوان ترفندی برای حفظ حشرات از گزند دشمنان تعبیر نمود. اما، به طور کلی، عقیده به کار خدا برای توضیح این عقیده کفایت میکرد، اگرچه برخی میاندیشیدند که باید گرایش فطری در حشرات وجود داشته باشد تا بتوانند در جهت خاصی تغییر کنند.
بیتس، نخستین طبیعیدانی بود که جرأت کرد تا تبیین علمی جامعی برای پدیده ای که او آن را «تشبّه» مینامید (تشبه بیتسی) به دست دهد. در این جا باید میان تشبه بیتسی با تشبه مولری فرق گذاشت. بنا به گفتهی کوت: «در تشبه بیتسی، یک گونهی تقریباً کمیاب، خوشآیند، و بیدفاع، به یک گونهی پرشمار، تقریباً ناخوشآیند، یا دارای وسیلهی خوب دفاعی شبیه است، و بدین ترتیب تغییر ظاهر میدهد. از سوی دیگر، در تقلید مولری، تعدادی از گونههای مختلف که همگی از صورت ظاهر و رنگهای هشدار دهنده برخوردارند، به یکدیگر شبیهاند، و از این رو، به خاطر این ظاهر هشدار دهنده، وجود آنها به آسانی تشخیص داده میشوند.» بنابراین یکی باعث فریب دشمنان میشود و دیگری با رنگهای هشدار دهنده به دشمن آگاهی میدهد. بیتس و دیگران، در آغاز، این دو نوع تشبه یا همرنگی را با یکدیگر خلط میکردند.
مبحث بیتس در بارهی تشبه در مقالهاش راجع به پروانههای هلیکونید آمازون، که غالباً چنان کامل مورد تقلید بدلهایشان قرار میگرفتند که حتی بیتس قادر به تشخیصشان در حالت پرواز نبود، به راحتی مخفی ماند. پروانههای Leptalides (دیسمورفیا)، اگرچه از لحاظ ساختمان بدنی به کلی با هلیکونیدها متفاوتاند، مقلدان فوق العاده زبردستی به شمار میروند. موارد دیگر از این دست فراوان است. در نقاط مختلف جهان سوسکها، عنکبوتها، مگسها، و ملخها به مورچگان تشبه میکنند. با این که ممکن است عنکبوتها از ترکیبی بدنی شبیه به ترکیب بدنی مورچگان برخوردار باشند، اما مقلدان دیگر برای این که به ظاهر خود یک کمرِ باریک مورچهوار بدهند ممکن است از خاصیت خطاهای بصری استفاده کنند. به رفتار بعضی از زنبورهای موجود در سواحل آمازون، آن طور که بیتس مشاهده کرده است، نیز تشبه میشود. درحقیقت بسیاری از بیدها و سوسکهای دراز شاخک در نواحی گرمسیری به زنبوران عسل، زنبوران معمولی، و سایر حشرات نازک بال تشبه میکنند. در هر حال، تشبه کننده تا حدی از حمایتی که از جانب موجود اصلی برایش فراهم میآید بهره میگیرد. از هلیکونیدها که به آهستگی و در معرض دید صریح بسیاری از دشمنان بالقوه پرواز میکنند، به واسطهی ترشحی که از غدهای در آنها صورت میگیرد، بوی عفن نامطبوعی متصاعد میشود.
پرندگان و خزندگان نیز، تاحدی کمتر از حشرات، خود را با گونههایی که از وسیلهی دفاعی برخوردارند همرنگ میکنند. بیتس نمونهای عجیب از کرم درختی خیلی بزرگی را مشاهده کرد که به مار سمی کوچکی تشبه مینمود. حشره میتوانست سه بند اول پشت سر خود را به دلخواه باد کند، و در هر طرف سرش لکهی بزرگ مردمکواری بود که به چشمِ مار زهرآلود میمانست. حیرتی که در میان کل بومیان – هنگامی که بیتس نمونههایش را در معرض نمایش گذاشته بود – پدید آمد گواه بر سودمندی تشبه است.
داروین از مقالهی بیتس سراپا غرق در شادمانی بود چرا که نظریهی وی را کاملاً تأیید میکرد. این امر برایش موقعیت بسیار مناسبی فراهم آورد تا در مقالهی انتقادی کوتاه و بیامضایی در مجلهی تاریخ طبیعی سال 1863 نظر منتقدانش را رد کند. او آفرینشگرایان یا طرفداران نظریهی ثبات انواع را با مورد گیج کنندهی اقسام تشبه کننده به پروانههای لپتالید (دیسمورفیا) مواجه ساخت که با یک رشته (مشاهدات) تدریجی میشد ثابت کرد که جورهایی از یک گونهاند. آفرینشگرایان، برای این که از لحاظ منطقی همساز باشند – و همیشه چنین نبودند – میبایست بپذیرند که بعضی از مشبهان از طریق تغییراتی که به طور عام مشاهده میشوند تشکیل گردیدهاند، حال آن که برخی دیگر به نحوی اختصاصی به وجود آمدهاند. علاوه بر این لازم بود بپذیرند که برخی از این صورتها با تشبه به صورتهایی پدید آمدهاند که معلوم بود از طریق فرایندهای عادی تغییر به ظهور رسیدهاند. غلبه بر دشواریهای چنین طرز فکری ممکن نبود و دلایلی که به نفع تشبه بیتسی مطرح گردیده بودند وسیعاً پذیرفته شدند. به علاوه دیری نپایید که ر. ا. والیس این دلایل را در دو مقالهی بسیار خوب توضیح داد: یکی «در بارهی پدیدههای تغییر و توزیع جغرافیایی چنان که به وسیلهی تیرهی پروانهی ناحیهی مالایا به تصور میآیند» (1865)، و دیگری «تشبه و سایر همانندیهای حفاظتی در میان جانوران» (1867). از آن پس، نوشتههای مربوط به این امر با اشارههایی به تشبه غنیتر شد، و در حدود پایان قرن با بحثهای گستردهی والیس، پولتن، و بدارد، به مرحلهای والا رسید.
از سوی دیگر، بیتس، که مبدع نظریهی تشبه بود، هرگز مقالهای مبسوط در بارهی این موضوع انتشار نداد، و نیز دیگر بار مقالهای فلسفی یا تفسیری ننوشت که با مقالهای که در بارهی تشبه نوشته بود لاف برابری بتواند بزند. او که نمیتوانست به راحتیِ داروین و والیس فرضیههایی به هم ببافد، در عوض خود را وقف تنظیم کارهای متعددی در زمینهی حشره شناسی سیستمی، و از جمله ترتیب فهرستی از پروانههای Erycinidae (Riodinidae) کرد که مؤلفان بعدی بر مبنای آن کار کردند. بیتس، پس از فروش مجموعههای پولک بالان خود، توجهش را به قاب بالان، به خصوص Adephaga، پهن شاخکها، و دراز شاخکها معطوف ساخت.
کوتاهی بیتس در به وجود آوردن آثار بیشتری که با نوشتههایش در بارهی تشبه و با سفرنامههایش قابل مقایسه باشند، عموماً به فشار ناشی از وظایف زیادی که در انجمن سلطنتی جغرافیا بر عهده داشت نسبت داده میشود. با این حال، ماهیت کار بعدی او در مورد مطالعهی نظامهای حشره شناسی ممکن است به شدت از عوامل دیگری نیز متأثر شده باشد. بیتس در نطقی که در 1878 به مناسبت احراز مقام ریاست خطاب به انجمن حشره شناسی ایراد کرد از «خصلت مطلقاً توصیفی حاکم بر نوشتههای حشره شناسی زمان حاضر» بحث نمود. وی تصور میکرد که این خصلت در اصل ناشی از دشواری توصیف جریان عظیم انواع جانورانی است که به تازگی کشف شدهاند. معلوم میشود که طبیعت بسیار متنوعتر از آن است که قبلاً تصور شده بود. «از این رو کارکشتهترین حشره شناسان ما به صرافت میافتند که نظریههای کلی را به دلیل آن که وقت زیادی برای پروردن آنها ندارند رها کنند، و به این آگاهی میرسند که نظریههای کلی در بارهی روابط جانوران و شکلهای آنها به سبب رشد سریع دانش دیر یا زود ممکن است منسوخ شوند.» او احساس میکرد که این امر عذر موجهی برای تنگنگری مفرط محققان نظام طبقهبندی نیست، زیرا که آنان را به غافل ماندن از قرابتهای طبیعی میکشاند که تا حد زیادی مسألهی تکامل را، که به عقیدهی او بزرگترین مسألهی زیست شناسی بود، روشن میکنند. گو آن که خود بیتس در جستجوی قرابتهای طبیعی بود و توجه را به مسائل مهم مربوط به توزیع جغرافیایی جانوران معطوف میداشت، اما اظهار عقیدهاش در بارهی محققان نظام طبقهبندی ممکن است در مورد خود او نیز صادق بوده باشد. با این حال، مقالههای فاضلانهی او مایهی کار برای کسانی بود که میتوانستند نظریههایی بپرورانند، در حالی که مقالهی وی در بارهی تشبه و سفرنامههایش به حق به عنوان متونی معتبر مطرح میشوند.
/ج