مدینه های بزرگ چندان با روحیه افلاطون سازگار نیست. او اصرار دارد محدوده شهر مشخص باشد، زیرا که مردم شهر باید یکدیگر را بشناسند. «آنجا که مردمان با یکدیگر بیگانه اند هیچ کس نمی تواند حرمت و مقامی را که در خور اوست به دست آورد و هیچ کس به حق خود نمی رسد.»(1)
لذا برای تحدید مدینه عدد سازی می کند و طُرفه اینکه شناخت ماهیت اعداد را وظیفه قانونگذار می داند که بداند برای هر جامعه عدد مناسب کدام است. مناسب ترین اعداد به عقیده افلاطون عددی است که به اعدادی هر چه بیشتر که پشت سر یکدیگر قرار دارند، تقسیم پذیر باشد. او تصریح می دارد:« هر عددی را نمی توان به هر عدد تقسیم کرد؛ ولی عدد 5040 را می توان به منظور تنظیم نقشه های جنگی یا به هر منظوری که با زمان صلح سازگار باشد، مانند تنظیم قراردادها یا تأسیسات اجتماعی یا امور مالیاتی، به 59 گونه، از جمله به اعداد یک تا ده که پشت سر یکدیگر قرار دارند تقسیم نمود.(2)
با این تفسیر عددی، شمار ساکنان در مدینه فاضله او باید از 5040 شهروند تجاوز نکند. «زمین و خانه های موجود نیز باید به همین تعداد تقسیم شود تا هر مرد دارای قطعه زمینی شود و آن را آباد سازد و از آن دفاع کند و بدین سان مرد و زمین، واحدی تجزیه ناپذیر تشکیل دهند.»(3) اگر چه افلاطون از 5040 شهروند سخن می گوید، از 5040 خانه نیز سخن می گوید که مستلزم شهری است دارای 5040 خانواده، نه 5040 نفر.(4)
شمار ساکنان باید در همه حال حفظ شود؛ نه کمتر و نه بیشتر، مقام دولتی مسئولیت حفظ آن را به عهده خواهد داشت. «گاه از تولید نسل بیش از حد نیاز جلوگیری خواهد کرد و گاه با پند و اندرز و وعده و وعید جوانان را به تولید نسل بیشتر وادار خواهد نمود.»(5) تعداد 360 نفر به عنوان نگهبان انتخاب خواهند شد تا در رده های سی نفری به نوبت برای یک ماه شهر را اداره کنند. اینان کمتر از پنجاه سال سن ندارند و سمت خود را تا هفتاد سالگی حفظ خواهند کرد. ضمن آنکه این 360 نفر شورایی بیست و شش نفره انتخاب خواهند کرد که شبها تشکیل جلسه داده، در تمام زمینه ها به وضع مقررات خواهند پرداخت. از جمله این مقررات، تقسیم اراضی به نسبت مساوی در میان خانواده های شهروندان و نیز جلوگیری از ضایعات آب، تنظیم آبیاری اراضی و... خواهند بود.
شهر آرمانی افلاطون به این کوچکی معلوم نیست چگونه می تواند از شر دشمنان مصون بماند و از باقی قسمت های جهان دور نگه داشته شود. این سؤالی است که افلاطون نیز به درستی پاسخی برای آن ارائه نکرده است.(6)
افلاطون مجاورت شهر با دریا را چندان نمی پسندد؛ چرا که از نظر او اگر چه شهر ساحلی زیبا است اما موجب افزایش داد و ستد و مآلاً کاهش سطح اخلاقی شهروندان می شود:
«شهری که در ساحل دریا باشد، زیبایی خاصی دارد ولی دریا همسایه ای است شور و تلخ، زیرا در ساکنان شهر روح دکانداری و سوداگری می دهد و وفاداری و یگانگی و اعتماد به یکدیگر را ضعیف می سازد.»(7)
با این عبارت نفرت یونانی از روحیه سوداگری آشکار می شود. افلاطون نیز به عنوان یک یونانی مدینه کشاورزی را بر مدینه بازرگانی و تجاری ترجیح می دهد. چرا که در دیدگاه او مدینه ای خوب است که تولید کننده باشد و نه وارد کننده. از این رو در کتاب قوانین فاصله شهر را با دریا حدود هشتاد استادیوم یعنی معادل 14800 متر تعیین می کند.
شهر آرمانی افلاطون با آن اوصافی که بر شمرده است چگونه با شهرهای دیگر ارتباط برقرار می دارد؟ شهری که به لحاظ فقدان موقعیت ساحلی، دست کم امکان تبادل کالاهای تجاری را با شهرهای دیگر ندارد، چگونه امکان روابط سیاسی و فرهنگی را با کشورهای دیگر فراهم می آورد؟ این پرسشی است که معمار مدینه را با آن مواجه می سازد. افلاطون در پاسخ به این پرسش خود، ضمن تصریح به عدم ارتباط تجاری با شهرهای دیگر به لحاظ خودکفایی اقتصادی، چندان موافقتی با ارتباطات از نوع متداول آن نشان نمی دهد.
او بر این عقیده است که شهر از لحاظ فکری و روحی باید چنان بسته و منزوی باشد که هیچ نفوذ خارجی به قوانین کامل آن آسیبی نرساند. اجازه سفر تنها به اشخاص پژوهشگر و تربیت شده ای داده خواهد شد که با عنوان سفیر یا نماینده کشور برای شرکت در جشنها به شهرهای دیگر می روند. اینان در سفر به شهرهای بیگانه هدفی جز بررسی فرهنگ و قوانین آن شهرهای بیگانه هدفی جز بررسی فرهنگ و قوانین آن شهرها ندارند و می خواهند با کمال فراغت رسوم و آداب نیک و بد سایر مردمان را مطالعه کنند،(8) تا با تجربه اندوختن از آداب و رسوم بیگانگان شهر را از حیث تربیت به درجه کمال رسانند و به استغنای قوانین خود بیفزایند.
اینان که پنجاه سالگی را پشت سر نهاده اند، پس از بازگشت از سفر در شورای دولتی شبانه که از ده تن از سالخورده ترین پاسداران قانون، بلند پایه ترین کارگزاران دولتی و وزیر آموزش و پرورش تشکیل شده است حضور یافته و ضمن انتقال مشاهدات و تجربیات خود همه ی اندیشه هایی که از دیگران درباره قانونگذاری و تربیت شنیده، طی گزارشی به اطلاع اعضای شورا می رساند.(9)
البته شهروندان عادی نیز در موارد اضطراری در صورت گرفتن اجازه از دولت امکان سفر به کشورهای بیگانه را پیدا خواهند نمود. اگر شهروندی «هنگام بازگشت پول بیگانه در دست داشته باشد باید آن را به دولت تسلیم کند و به اندازه ارزش آن پول داخلی بگیرد. اگر از این کار سرپیچی کند، دولت پول خارجی او را ضبط خواهد کرد.»(10)
اگر کسی بداند از سفر برگشته ای، پول کشور بیگانه را در اختیار دولت قرار نداده است، افلاطون برای او جریمه سنگینی مقرر کرده است؛ اولاً او « در خور همان نفرین و سرزنش خواهد بود که سزای آن شخص مقصر است و در ثانی به کیفر خواهد رسید و کمترین کیفر آن جریمه ای به میزان پول بیگانه ای خواهد بود که آن شخص از مقامات دولتی پنهان داشته است.»(11)
در این مدینه، بیگانگان نیز حق استقرار در شهر را دارند و مجاز خواهند بود به مدت کمتر از 20 سال داد و ستد کنند. آنان برای اقامت بیشتر، نیاز به مجوز خواهند داشت.
هر ناحیه ای از شهر تحت حمایت خدا یا نیمه خدایی قرار دارد و «هنگام تقسیم زمین نخست آن مقدار زمین که برای ساختن پرستشگاه او کافی باشد، کنار بگذارد تا ساکنان ناحیه گاه به گاه در آنجا گرد هم آیند و در آن فرصت مایحتاج زندگی خود را از یکدیگر بخرند، و هم در اثنای قربانی های همگانی با یکدیگر آشنا شوند و از این طریق دوستی در میان آنان پیدا شود.»(12)
گروهی از زنان، زوجین را به مدت ده سال نظارت خواهند کرد. بنابر مقررات مدینه اگر زوجی طی یک دوره ده ساله فرزندانی پدید نیاورد، باید در صدد جدایی و طلاق بر آید. نقض وفاداری زناشویی، البته سزاوار کیفر خواهد بود.
هیچ مردی پیش از سی سالگی و هیچ زنی پیش از چهل سالگی عهده دار مناصب دولتی نخواهد شد. مردان خدمت سربازی را در سنین بیست تا شصت سالگی انجام خواهند داد، در حالی که زنان پیش از پنجاه سالگی.
شهر آرمانی افلاطون اهمیت فوق العاده ای برای تعلیم و تربیت قائل است که حکومت ملزم به اجرای آن است؛ زیرا به گفته معمار آن اگر تعلیم و تربیت به حد کمال فراهم شود نهاد انسان را اصلاح می کند و طبایع پسندیده انسانی آنگاه که با تربیت کامل توأم شوند از همه حیث بیش از پیش تکمیل می گردند.(13) از این رو تعلیم و تربیت در سنین مختلف به ویژه کودکی و نوجوانی در اولویت اول برنامه های شهری قرار می گیرد؛ چرا که بنا بر عقیده افلاطون «وقتی زندگی انسان در نتیجه تربیت اولیه در راه معینی افتاد، زندگی آینده او همان راه را خواهد پیمود.»(14)
آنچه اجرای صحیح برنامه های تعلیم و تربیت مدینه را تضمین می کند، هوشیاری نگهبانان است که در همه احوال مراقبند که در تعلیمات بدنی و روحی هیچ بدعتی مخالف با نظم موجود گذاشته نشود.(15)
چنان که گفته شد سال های کودکی مهمترین دوره از ادوار آموزشی و نظام تعلیمی افلاطون را تشکیل می دهد. او تا آنجا به تربیت کودک تأکید می ورزد که می گوید حرکت و ورزش کودک باید از هنگامی آغاز شود که کودک هنوز در شکم مادر است.(16) برای تفهیم مطلب به این مثال توسل می جوید که کسانی که خروس یا پرنده ای دیگر را برای جنگ تربیت می کنند حرکت های معمولی را برای آنان کافی نمی دانند، بلکه آنها را به زیر بغل یا در آستین می گیرند و مسافت ها راه می روند تا تن حیوان به اندازه کافی حرکت کند.(17) از این رو به زنان باردار توصیه می کند که گردش کنند و کودکان را مشت و مال بدهند و تا دو سالگی در قنداق بپیچند.(18)
کودکان را باید واداشت که پیوسته در حرکت باشند و باید آنان را از سکون و بی حرکتی بر حذر داشت. حتی اگر ممکن باشد باید تدبیری اندیشید که کودک در خانه چنان به سر برد که گویی سوار کشتی است.(19)
حتی می گوید برای آرام کردن و خواباندن کودک باید وی را جنباند و لالایی خواند. بدین وسیله کودک آرامش از دست رفته را باز می یابد.(20)
افلاطون به آشنا کردن کودکان به مشی اعتدال در سه سال نخست زندگی توصیه می کند و می گوید برای دستیابی به راه اعتدال باید کاری کرد که کودک نه به لذت مفرط خو بگیرد و نه به کلی از لذت محروم باشد؛(21) چرا که معتقد است در اقلام مدینه آرمانی بر پایه اعتدال استوار است.
تنبیه کودکان تندخو یا ترسو لازم است، اما تنبیه نباید اهانت آمیز باشد و خشم کودک را برانگیزد. بازی های کودکان باید قانون داشته باشد در غیر این صورت کودکان به بی قانونی عادت می کنند و وقتی بزرگ شدند مردان وظیفه شناس و درستکاری نخواهند بود.(22)
آشنایی کودکان با قانون و تبعیت از آن، به آنها می آموزد که در جوانی «به حکم آداب پسندیده در پیشگاه سالخوردگان خاموش باشند و آنان را بنشانند و پیش پای آنها برخیزند، به پدر و مادر خود احترام کنند و در طرز کوتاه کردن مو و انتخاب لباس و کفش و آرایش ظاهری و خلاصه هر چیز از این قبیل مراعات رسوم جاریه را بنمایند.(23)
کودکان هر مرحله را باید تا شش سالگی در پرستشگاه محله گرد آورد و زنان پرستار بر رفتار ایشان نظارت کنند. نظارت در کار پرستاران و همه کودکان به عهده دوازده زن گذاشته خواهد شد که از سوی هیأت نظارت بر زناشویی، انتخاب می شوند.(24) پس از شش سالگی پسران و دختران از یکدیگر جدا می شوند.
ورزش هایی چون: اسب سواری، تیراندازی و نیزه پرانی و نیز موسیقی، رقص و کشتی برای نوجوانان توصیه می شود.
افلاطون در مدینه فاضله خود بر تحصیل جوانان به مدت 20 سال تأکید می ورزد. بنا به توصیه او همه جوانان باید طی چند مرحله در سنین مختلف تحت آزمایشهای جسمی و روانی و اخلاقی قرار گیرند. آنهایی که در آزمون اول مردود شوند، طبقات اقتصادی کشور یعنی کاسب و تاجر و کارگر و زارع را تشکیل می دهند. آنهایی که بعد از ده سال دیگر در آزمون دوم شرکت می کنند اگر مردود شوند، در زمره ی سربازان قرار خواهند گرفت. اینان از مالکیت خصوصی و کسب محروم خواهند بود. قبول شدگان در آزمون دوم به مدت پنج سال در تمام شاخه های فلسفه الهی از ریاضیات و منطق تا سیاست و قانون تحصیل خواهند کرد. در سی و پنج سالگی، فاتحان آزمون سوم به میدان کارزار رفته، زندگی را آغاز خواهند کرد. در پنجاه سالگی اینان بدون انتخابات به عضویت طبقه حاکم در آمده، بدون اینکه صاحب دارایی مشخصی باشند، قدرت را در دست خواهند گرفت. این طبقه برای مهار قدرتشان از ثروت، خانواده و همسر دائمی اختصاص بی بهره خواهند بود.
بدین سان اسطوره نژادپرستی افلاطون از آزمون های سه گانه سر بر می آورد، چرا که بنابر نظر او اهالی شهر همه در شکم مام میهن پرورش یافته و از سه نوع فلز ساخته شده اند. یکی گروهی طلایی یعنی آنهایی که مستعد زمامداری کشورند و خداوند نهاد آنها را از طلا سرشته است و لذا پربهاترین افراد قلمداد می شوند. دوم گروه نقره ای که خداوند در سرشت آنها نقره به کار برده و آنها نگاهبانان و پاسداران به شمار می آیند و سوم گروه آهنین یعنی برزگران و پیشه وران که خداوند در سرشت ایشان آهن و برنج به کار برده است و بر تمامی گروه های سه گانه است که هر یک در حدود استعداد خود به مرز و بوم خویش که در حکم مادر آنهاست، خدمت گزارند، خاصّه بر زمامداران است که مراقب کودکان باشند و دقت نمایند که در سرشت آنان کدام فلز به کار رفته و اگر مشاهده نمودند که حتی فرزندان خودشان طبعی آمیخته به برنج و آهن دارند، هیچ به حال آنان رحم نکنند، بلکه فقط حق سرشت آنان را رعایت نمایند. یعنی آنان را به پایه برزگران و پیشه وران تنزل دهند،(25) و «چنانچه بر عکس مردم این طبقه فرزندانی داشته باشند که طلا یا نقره در سرشت آنها پیدا شود زمامداران باید ارزش آنان را تمیز دهند و آنها را در یک مورد به رتبه نگاهبان و در مورد دیگر به رتبه مرد جنگی ارتقا دهند؛ زیرا هاتف غیبی چنین گفته است که شهر آنگاه که با آهن یا برنج حفظ شود نابود خواهد شد.»(26)
افلاطون افراد طبقات پائین را حقیر می شمرد؛ درست از آن جهت که اینان فراغت لازم برای کسب تربیت روحی ندارند، در حالی که افراد طبقه بالا به لحاظ سرشت به راستی از این امکان برخوردارند و استعداد کامل شدن را در طی مراحل تحصیل دارا می باشند.
معمار چنین مدینه ای جایگاه خاصی برای طبقه سربازان و مردان جنگی قائل است. از این رو احکام ویژه ای را برای آنان در نظر می گیرد. از جمله این احکام ریاضت های جسمانی و آمادگی بدنی است تا به انواع بیماری ها مبتلا نگردند و همه عمر به خواب و خوراک نگذرانند. به گمان او مردان جنگی «باید مانند سگهای همیشه بیدار باشند و چشم و گوششان حتی المقدور باز باشد و آنگاه که به میدان جنگ می روند و آب و خوراکشان غالباً تغییر می کند و گاه با گرمای سوزان و گاه با سرمای زمستان روبرو می شوند، باید این تغییرات را تحمل کنند و تندرستی خود را از دست ندهند.»(27)
اشتراکیت و نفی مالکیت وجه مشخصه این طبقه را تشکیل می دهد. در این طبقه از بیم بروز مفسده همه چیز اشتراکی است حتی زن و فرزند به شخص خاصی تعلق ندارد. همه چیز برای همه تعریف شده است. نسبت های خانوادگی اساساً معنا و مفهومی ندارد. هیچ کس تحت عنوان پدر، مادر، برادر یا خواهر واقعی شناخته نمی شود. رابطه های خویشاوندی همه فرضی است؛ در این طبقه چون بناست همه نسبت به یکدیگر احساس خواهری و برادری کنند تا هوس تعدی و تعرض در جانشان نیفتد؛ زیرا که افلاطون می پنداشت تعدی ناشی از احساس بیگانگی است، اما احساس برادری متضمن وحدت و صمیمیّت است. او جامعه ای را در سر می پروراند که در آن «مال من و مال تو» نباشد و همه تفاوت ها و اختلافات، کینه ها و حسدها و تعارضات و زورگویی ها و هر آنچه که در زمره شرور و بدی های اجتماعی تعریف می شود رخت بر بندد و افراد در صفی واحد دست به دست هم و در یک جهت و برای یک هدف بکوشند. هر چند در ضمن بحث در اجرایی بودن این نظریه تردید روا می دارد و نه در سودمندی آن:
«زنهای مردان جنگی بین همه آنها مشترک خواهند بود و هیچ یک از آنها بخصوص با یکی از آنان زیست نخواهد کرد و فرزندان همه مشترک خواهند بود. یعنی نه والدین فرزند خود را خواهند شناخت نه فرزندان والدین خود را... در باب سودمندی آن گمان نمی کنم کسی انکار کند که اشتراک زن و فرزند در صورتی که عملی باشد، نعمت بزرگی است...»(28)
«...اطفالی هم که بدنیا می آیند به مجرد تولد به مأمورین مخصوص سپرده خواهند شد که این مأمورین از میان مردان یا زنان یا هر دو نوع انتخاب می شوند، چون مرد و زن را در انجام وظایف عمومی شریک کردیم...»(29)
چنان که ورنریگر معلوم می دارد، «هیچ یک از مطالب «جمهوری» احساسات معاصران افلاطون و مردمان اعصار بعد را مانند سخنان او درباره اشتراک زنان و کودکان به هیجان نیاورده است.»(30)
معمار مدینه فاضله چنان با قاطعیت از اشتراک زنان و کودکان سخن به میان می آورد که تو گویی مدینه ای مستند به تجربه موفق تاریخی ارائه می دهد. حال آنکه در این مدینه معلوم نمی آید مردان جنگی در سازماندهی دفاعی و آرایش تهاجمی چه انگیزه ای را در سر می پرورانند و به چه شور و شوقی، استوار و پایدار، قدم به عرصه پیکار می نهند و به چه دلیلی قلمرو معیشتی خود را از قلمرو معیشتی اجتماع متمایز می سازند و در نتیجه خود را از تشکیل خانواده و پرورش فرزندان محروم می دارند.
«افلاطون چنین می انگارد که عواطفی که اکنون با کلمات «پدر» و «مادر» و «خواهر» و «برادر» آمیخته است، در مدینه فاضله همچنان در این کلمات باقی خواهد ماند. مثلاً یک مرد جوان دست روی هیچ پیرمردی بلند نخواهد کرد؛ زیرا که شاید پدر باشد و او نداند.»(31)
معمار چنین مدینه ای این سودا را در سر می پروراند که با فراهم ساختن سفره ی رنگین اشتراکیت این موفقیّت را تحصیل خواهد نمود که خورشید مهر و ملاطفت را بر سرزمین فاضله پیوسته بتاباند و از قِبَل آن شعاعی از شور و احساسات پاک انسانی را بگستراند! حال آنکه پس از گذشت بیش از 2000 سال از آموزه های افلاطون تردیدی نیست که چشم پوشی از زندگی خانوادگی و داشتن ثروت برای مردان جنگی تنها یک خواب و خیال است؛ زیرا مالکیت اشتراکی تضعیف حس مسئولیت انسانی است. اگر همه چیز به همگان متعلق باشد، هیچ کس به هیچ چیز تعلق خاطر نخواهد داشت!(32) به علاوه افلاطون « از حس رقابت و حسادت مردان در تملک زنان بی خبر بود و خیال می کرد که یک مرد به یک سهم صحیح از یک زن می تواند راضی باشد؛ او غریزه مادری را حقیر می شمرد و گمان می کرد که مادران راضی خواهند بود از اینکه کودکانشان از دست آنها و از زیر نظر و مراقبت آنها گرفته شوند و در گمنامی بی رحمانه ای تربیت شوند. بالاتر از همه او فراموش کرده بود که در صورت الغای خانواده، مهد اخلاق نابود می شود و منبع اصلی روح معاونت و اشتراکیت که باید اساس روانشناسی مدینه فاضله او باشد از میان می رود. او با بلاغت و فصاحت بی نظیر خود شاخه ای را که خود بر آن نشسته بود، می برید.»(33)
در مدینه فاضله افلاطون حتی در آمیزش جنسی هم مقرراتی وضع شده است که سربازان موظف به اجرای آنند. این طور نیست که هر مردی با هر زنی در هر زمانی بیامیزد، بلکه غرضش زناشویی موقت است که بر اساس قانون و اصولی خاص برای تولید فرزندان سالم و توانمند منعقد می گردد. ازدواج پاسداران و مددکاران باید تحت نظر و صلاحدید مقامات قضایی صورت پذیرد. اگر پاسداران در غیر زمان مقرّر با زنان روابط جنسی برقرار کنند و از قضا فرزنددار شوند، به اشاره گفته می شود باید به صورت پنهان از میان برده شوند. به موجب قانون «لازم است که افراد نخبه ی جنس نر و ماده حتی المقدور بیشتر و افراد پست حتی المقدور بیشتر و افراد پست حتی المقدور کمتر جفت شوند. همچنین لازم است که فرزندان دسته اول پرورش یابند نه فرزندان دسته دوم، تا بدین طریق ممتاز بودن گله کاملاً حفظ شود.»(34) و این درست عکس نظریه آریستوفان است که می گوید مردان خوش قیافه با زنان زشت و مردان زشت رو با زنان زیبا هماغوشی کنند.
افلاطون از افشای این شیوه در میان فرزندان دسته دوم نگران است و آن را مایه اختلاف می داند. از این رو آن را به مثابه سرّی می انگارد که باید تنها نزد زمامداران بماند تا حتی المقدور از بروز اختلافات در میان گله نگاهبانان جلوگیری شود.»(35)
مقتضای چنین دیدگاه طبقاتی است که تکلیف حیات زناشویی افراد طبقه پست به قید قرعه معلوم داشته و سرنوشت حیاتی آنان به دست کور تصادف و اتفاق رقم زده شود:
«... به نظر من باید زرنگی به کار برد و یک نوع قرعه کشی هم ترتیب داد و افراد پست با یکدیگر جفت گیری کنند و تعیین جفت خود را هم تقصیر تصادف صرف بدانند نه تقصیر زمامداران.»(36)
فرزندان طبقات بالاتر که در خور و شایسته آن طبقات نیستند، اما مشروع متولد شده اند، به طبقه پائین تر یعنی پیشه وران و برزگران تنزل طبقه می یابند.
طرح های افلاطون اگر چه نیات عالی را دنبال می کند، اما در تعارض با ارزشهای انسانی قرار دارد. «مگر یک نقش زیبا همیشه با یک تن زیبا یا یک خصلت نیک با یک بدن نیرومند همراه است؟»(37) افلاطون می خواهد دامنه اختیارات و تسلط دولت را آنچنان بسط دهد که حتی شامل به نژادی انسان نیز بشود، در حالی که چه دلیلی بر تسلط دولت بر روابط جنسی طبقات اجتماعی وجود دارد؟ به نظر می رسد با این طرح ها انسان در مرتبه حیوانات قرار می گیرد. بدین معنا که آنچه در پرورش نژاد حیوانات موفقیت آمیز است در مورد نژاد انسان نیز تعمیم داد.(38)
اشتراکیت در طبقه سربازان چنان که گفته شد تنها شامل زن و فرزند نمی شود، بلکه شامل سایر دارایی ها از جمله؛ خانه و زمین، سیم و زر نیز می شود تا در عالم اشتراکیت وظیفه خطیر خود را که همان حراست از مرز و بوم باشد، به انجام رسانند. مردان جنگی نباید هیچ چیز از آن خود داشته باشند؛ نه خانه، نه زمین، نه مال و...، بلکه باید وسیله معاش خود را از دیگران به عنوان مزد خدماتی که انجام می دهند دریافت نموده و آن را بالاشتراک مصرف کنند تا به معنی واقعی کلمه نگاهبان باشند.»(39)
به زعم معمار اول، وقتی همه چیز از آن همه شد دیگر موجبی برای تعرض و کشمکش باقی نمی ماند. دیگر کسی ملک طلقی نخواهد داشت تا بر سر آن نزاع کند و منافع شخصی را بر مصالح عمومی ترجیح دهد و در غیر این صورت بازاری و برزگرند تا نگهبان شهر:
«...در میان همه مردم شهر تنها آنان باید این دستور را بکار بندند که هرگز با سیم و زر معامله نکنند، بلکه دست هم به آن نزنند و به جایی که این فلزات در آن یافت شود پای ننهند، و طلا و نقره را زیور خویشتن نسازند و در پیاله زرین و سیمین چیزی ننوشند. زیرا تنها طریق تأمین رستگاری خود آنان و کشور همین است و حال آنکه اگر آنها مانند سایر مردم دارای زمین و خانه و پول شوند، بجای آنکه نگهبان باشند بازاری و برزگر خواهند شد، و بجای آنکه مدافع اهالی شهر باشند مدعی و دشمن آنان خواهند شد و در همه ی عمر آنها بدخواه دیگران و دیگران بدخواه آنها خواهند بود و هم آنها در راه دیگران و هم دیگران در راه آنها دام خواهد نهاد و نیز آنان همواره از دشمنان داخلی بیش از دشمنان خارجی ترس خواهند داشت و هم خود و هم کشور را به ورطه هلاک خواهند نشاند.»(40)
اما افلاطون در رساله قوانین که در انتهای عمر خود تدوین کرد سیاق دیگری را بر می گزیند و از حدود دارایی طبقه سربازان سخن می راند.
شعار اقتصادی «قوانین» نه توانگری و نه فقر است.(41) چنین تعلیم داده می شود که حداکثر ثروت باید از پنج برابر حداقل تجاوز کند. زمین به پنج ناحیه و 5040 قطعه تقسیم می شود که با عدد شهروندان انطباق دارد.
مردم در مدینه فاضله افلاطون که هشتاد درصد را شامل می شوند مجاز به سرمایه گذاری اقتصادی نمی باشند، اما مجازند در اراضی خود کشت و زرع کنند. عایدات هر کس از چهار برابر قیمت یک سهم زمین نباید تجاوز کند. در این صورت باید مازاد آن را رایگان در اختیار دولت قرار دهد و در زمینه ارث باید محدودیت قائل شد.(42)
زنان و مردان در تربیت روحی و بدنی با هم برابرند. قائل شدن به هرگونه تفاوتی میان این دو مخالفت با طبیعت است. همه چیز باید میان مردان و زنان مشترک باشد. به زعم افلاطون «معاضدت زن و مرد بهترین رویّه است و با قوانین هم که طبیعت در مورد روابط جنس نر و ماده و انس فطری آنها با یکدیگر برقرار نموده منافاتی ندارد.»(43)
وی با وصف اینکه می پذیرد زن به طور کلی ضعیف تر از مرد است و با این عقیده رایج که زن بر حسب طبیعتش فقط وظیفه زاییدن، کودک یاری و خانه داری دارد، موضع مخالف نشان می دهد و ضعف زن را مانع از همکاری او با مرد در انجام وظائف پاسداری نمی داند؛ بلکه به عکس او را در وظایف پاسداری شریک مردان به شمار می آورد؛ حتی فرزندانشان نیز در نبرد کمک کارشان خواهند بود.(44) باید کاری کرد که کودکان با منظره جنگ آشنا شوند.(45)
افلاطون با توسل به این تمثیل که سگ ماده هم با سگ نر شکار می کند، تأکید می ورزد زنان علاوه بر سایر موارد حتی در شکار هم باید شریک مردان باشند. او در خصوص برابری زن و مرد در رشته ورزشی پا فراتر می نهد و به تأسی از فرهنگ اسپارت می خواهد که زنان در ورزشگاه ها و میدان های ورزشی برهنه در کنار مردان ورزش کنند و اعتقادی ندارد که این امر موجب فساد اخلاق شود. سربازان دلیر و شجاع که در میدان جنگ سری از سرها نشان می دهند باید مورد تشویق قرار گیرند؛ تاج گلی بر سرشان نهاد؛ به آنها تبریک گفت و از لحاظ ارتباط جنسی برخوردارشان کرد. «این افراد نخبه بیش از دیگران با زنان مراوده خواهند داشت و زنانی از جنس خود آنها برای آنان انتخاب خواهند شد تا از این مردان حتی المقدور اطفال بیشتری به وجود آید.»(46) به عکس سربازانی که خطا کار جلوه می کنند باید به طبقه پیشه وران و کشاورزان تنزل داد. سربازانی که در جنگ در اسارت دشمن قرار می گیرند به عنوان غنایم جنگی به دشمن واگذار می شوند.
مردان باید در سنین بین سی و سی و پنج ازدواج کنند و گرنه باید عوارض سنگینی سالانه به دولت بپردازند. ایشان فقط تا ده سال حق بچه دار شدن دارند. این امر در زنان باید در سنین بالاتر از بیست و کمتر از چهل باشد. کودکانی که محصول ازدواج های غیر قانونی می باشند باید از میان بروند. مردان و زنان در سنین پیش و بعد از تولید مجاز، در آمیزش آزادند، مشروط بر آنکه زاد و ولد نکنند در غیر این صورت باید جنین ها سقط شوند. ازدواج های خویشاوندی ممنوع است چرا که موجب تباهی نسل می شود.
مصرف نوشابه های الکلی و تفریح های عمومی نباید اخلاق عمومی را در معرض خطر قرار دهد.(47) دولت باید ادبیات، علوم و هنرها را تحت نظر داشته باشد و نباید اجازه دهد که عقاید و نظرات مغایر با مصالح عمومی انتشار یابد. مذهب پرستی نیز از چارچوب خاصی برخوردار است. هر کس که در مذهب دولتی شک کند باید به زندان افکنده شود و اگر در شک خود اصرار ورزد باید کشته شود.(48)
مرتکبین گناه کفر و الحاد مجازات خواهند شد. کسی که طریق ارتداد را پیموده است اگر اخلاقاً بی آزار باشد حداقل به مدت پنج سال در بازداشت بسر خواهد برد. کسانی که فرقه های غیر اخلاقی بنیاد می نهند یا برای جلب منافع خود دست به انحراف فکری دیگران می زنند برای همیشه در یک بخش بسیار دور و جدا از شهر زندانی می شوند. هنگام مرگ جسد آنان را به مانند دیگران در خاک مدفون نخواهند کرد، بلکه دور افکنده و با خانواده های آنان همچون صغیران رفتار خواهد شد.
در این مدینه مجازات اختلاس کنندگان از صندوق و دارایی عمومی مرگ است. حساب های مقامات دولتی در پایان مدت مأموریت توسط هیأتی از داوران کارگزاران دولت مورد رسیدگی و ممیزی قرار خواهد گرفت.
افلاطون زمینه ای برای انباشتن دارایی منقول فراهم نمی کند، زیرا ممنوعیت تملک زر و سیم و ممنوعیت بهره پول و اشتغال شهروندان را از انباشتن دارای منقول باز می دارد. با این حال اگر دارایی کسی افزونی یا کاستی پذیرد، باید این امر به اطلاع مقامات دولتی رسانیده شود. دولت مقدار دارایی و درآمد سالیانه هر شهروندی را تخمین می زند و ثبت می کند. تنها یک سوم محصولاتی را که از زمین به دست می آید، می توان فروخت و این محصولات تنها باید به بیگانگان ساکن شهر فروخته شود. بقیه محصول باید به مصرف تغذیه شهروندان و بندگانشان برسد.(49) این همه مقررات برای این است که ثروتی اندوخته نشود که در آن صورت به ستمگری می انجامد.
پی نوشت ها :
1-دوره آثار افلاطون،ج چهارم، قوانین، کتاب پنجم، ص 2038.
2-همان، ص 2038.
3-همان، ص 2037.
4-تاریخ فلسفه، ج1، قسمت اول، ص 321.
5-دوره آثار افلاطون، ج چهارم، قوانین، کتاب پنجم، ص 2040.
6-حلبی، علی اصغر، تاریخ سیر فلسفه در اروپا، ج1، ص 62، نشر قطره، 1383.
7-دوره آثار افلاطون، ج چهارم، قوانین، کتاب چهارم، ص 2002.
8-همان، کتاب دوازدهم، ص 2257.
9-همان، ص 2259.
10-همان، کتاب پنجم، ص 2042.
11-همان.
12-همان، ص 2038.
13-جمهور، کتاب چهارم، ص 219.
14-همان، ص 222.
15-همان، ص 220.
16-دوره آثار افلاطون، ج چهارم، قوانین، کتاب هفتم، ص 2087.
17-همان.
18-همان، ص 2088.
19-همان، ص 2089.
20-همان، ص 2090.
21-همان، ص 2091.
22-جمهور، کتاب چهارم، ص 221.
23-همان، ص 222.
24-دوره آثار افلاطون، ج چهارم، قوانین، کتاب هفتم، ص 2093.
25-جمهور، کتاب سوم، صص 202-203.
26-همان، ص 203.
27-جمهور، کتاب سوم، ص 181.
28-جمهور، صص 283-284.
29-همان، ص 288.
30-پایدیا، ج2، ص 894.
31-راسل، برتراند، تاریخ فلسفه غرب، مترجم نجف دریابندری، جلد 1، ص 179.
32-تاریخ فلسفه، همان، ص 63.
33-همان، صص 63-64.
34-جمهور، کتاب پنجم، ص 287.
35-همان.
36-همان، ص 288.
37-کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج1، قسمت اول، ص 314.
38-همان.
39-جمهور، کتاب پنجم، ص 287.
40-همان، کتاب سوم، ص 206.
41-گمپرتس، تئودور، متفکران یونانی، مترجم محمد حسن لطفی، ج2،ص 1187، انتشارات خوارزمی، 1375.
42-دوره آثار افلاطون، ج چهارم، قوانین، کتاب پنجم، ص 2044 و کتاب یازدهم، ص 2229.
43-جمهور، کتاب پنجم، ص 301.
44-همان، ص 302.
45-همان، ص 303.
46-همان، ص 305.
47-دوره آثار افلاطون، ج چهارم، قوانین، کتاب دوم، ص 1963.
48-همان، صص 2217-2216.
49-متفکران یونانی، ج2، ص 1189.
راسخی لنگرودی، احمد؛ (1390)، افق های ناکجاآباد، (سیری انتقادی در مدینه های فاضله)، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول