شهر خدا عنوان کتابی است از سنت اگوستین که به نوعی جامعه آرمانی را در دنیای مسیحیت به تصویر می کشد. این کتاب به مدت پانزده سال در فاصله سال های 412 تا 427 و در بیست و دو جلد در سی و سه سالگی تا چهل و یک سالگی اگوستین نوشته شد. وی برای انتشار کتاب منتظر اتمام آن نماند و پس از پایان هر جلد، آن را برای استفاده عموم منتشر کرد.
این کتاب با هدف مخالفت با استدلال کافران تدوین شده و موضوعات مختلف و مسائل گوناگونی را شامل می شود. در عین حال فاقد انسجام و یکپارچگی لازم است. به طوری که کمتر می توان در نظر نخست در فهم روح کلی و مقصود اصلی آن توفیق حاصل کرد. این خصیصه هر خواننده ای را به دوباره خواندن و یا چند باره خواندن ناگزیر می سازد.
سبک نگارش به گونه ای است که مردم عادی را کمتر مورد استفاده قرار می گیرد. مخاطب آن بیشتر افراد مطلع از زبان و ادب و فرهنگ کلاسیک لاتینی می باشند. می توان گفت این کتاب مهمترین اثری است که از ابتدای پیدایش مسیحیت تا قرن ششم میلادی درباره اختلاف نظری و سیاسی مسیحیان و مردمی که هنوز به اعتقادات باستانی خود وفادار مانده اند به رشته تحریر در آمده است. از این لحاظ این کتاب سندی است بسیار معتبر که فهم مرحله ای از گذرگاه بسیار مهم تاریخ جهان را ممکن می سازد.»(1)
شهر خدا در سراسر قرون وسطی به ویژه در مبارزه میان کلیسا و سران حکومت ها تأثیر فراوان داشته است.(2) به قولی با این اثر مکتوب موجودیت فلسفی شرک از میان رفت و مسیحیت موجودیتی فلسفی یافت. کتاب شهر خدا نخستین محصول متشکل ذهن قرون وسطایی بوده(3) و در سراسر قرون وسطی خصوصاً در مبارزه میان کلیسا و سران حکومت ها تأثیر فراوان داشته است.(4)
برخی کتاب شهر خدا را به لحاظ محتوای فلسفی و کلامی در ردیف بزرگترین آثار تمدن غربی قلمداد می کنند.(5)
این اثر اگر چه در سبک و سیاق بیشتر تاریخی است، اما به گونه ای نیز سیاسی بوده و اگوستین به نحوی خاص و متمایز از سایر فیلسوفان سیاست به معرفی آرمانشهر مورد نظر خود پرداخته است. او در ترسیم این آرمانشهر به هیچ وجه واقعیت موجود جامعه را از نظر دور نداشته و به رغم مدینه های فاضله دیگر کمتر از قدرت تخیل و قوه و هم بهره گرفته است. چرا که جامعه آرمانی او در شهر بیت المقدس جست و جو می شود و اشاره اگوستین به این آیه از کتاب مزامیر است که «سخن های مجید درباره تو گفته می شود ای شهر خدا.»(6) از این رو «هر چه اعترافات ذهن گرایانه است این اثر دارای ویژگی های عینی می باشد.»(7)
اگوستین در تدوین این کتاب علاوه بر افلاطون و افلاطونیان، به افکار بعضی از رواقیان و فیلون یهودی اسکندری، تورات، نامه پولس به عبرانیان و به بعضی از موعظه های آمبروزقدیس (8)(397 -340م) و غیره نیز نظر داشته است.(9)
مؤلف در این کتاب می کوشد به نوعی ترویج دین مسیحیت کند و از طریق استدلال های خود از هر نوع تفرقه و اختلاف میان همکیشان خود جلوگیری نماید و آن ها را به وحدت نظر و یکپارچگی در عقیده فرا خواند و نهایتاً افقی روشن در برابر جهان مسیحی می گشاید که دیگر ظلم و ستم از میان رخت بر خواهد بست؛ آرامش به جهان باز خواهد گشت و نیل به ملکوت که پایانی برای آن متصور نیست فرجام آن خواهد بود. در آن مقطع است که عشق و محبت در همگان جریان خواهد یافت و همگان از سر محبت به خدا یکدیگر را دوست می دارند.
کسانی، شهر خدا را نوعی دائرة المعارف تحلیلی و استدلالی خوانده اند و کسانی نیز بعکس آن را کمتر واجد تازگی دانسته و طرز کار آن را بیشتر تلفیقی به شمار آورده اند،(10) و حتی بسیاری از مطالب آن را، امروز، کمتر مورد اعتنا و پذیرش می دانند و بر این عقیده اند که غرض اصلی آن هم، در میان «انبوه حشو و زوائدی که متعلق به عصر اگوستین است قدری گم و ناپیدا شده است.»(11)
اگوستین در شهر خدا نوعی موضع دوگانه نسبت به امپراتوری رم گرفته است.« این موضع دوگانه به بحث میان مفسران متأخر اگوستین دامن زده است.» برخی او را مخالف امپراتوری روم می انگارند و برخی نیز موافق.(12)
کتاب بیست و دو جلدی شهر خدا مشتمل بر دو بخش است: بخش نخست که جلدهای اول تا دهم را در بر می گیرد، در حمله به شرکت و الحاد و اساطیر کهن تدارک دیده شده است. اگوستین در این بخش می خواهد بگوید از رهگذر شرک و الحاد نمی توان سعادتمند شد و اعتقاد به خدایان اساطیری حیات ابدی و رستگاری را هیچ گاه برای انسان تضمین نمی کند و آبادانی و عظمت آدمی را موجب نمی شود. همچنین تناقضات و ضعف هایی که در اندیشه بت پرستی دیده می شود بخشی از فصول اولیه کتاب شهر خدا را به خود اختصاص می دهد.
بخش دوم این اثر که به جلدهای یازدهم تا بیست و دوم اختصاص دارد از دو شهر زمینی و آسمانی سخن می راند. وی در این بخش به تفصیل علاوه بر منشأ پیشرفت و علت وجود این دو شهر، خلقت و هبوط بشر را مورد بحث قرار می دهد. همچنین پیشرفت های این دو شهر را در دوره های چهارگانه به ترتیب تاریخی، از خلقت انسان تا طوفان نوح، از دوره پدرشاهی تا داوود، از دوره انبیاء تا مسیح، و دوره سلطنت مسیح به بحث و بررسی می نهد و نهایتاً علت به وجود آمدن این دو شهر را به تفصیل بیان می دارد.
هدف اگوستین از تألیف این کتاب، دفاع از مسیحیت در مقابل کسانی بود که پیدایش مسیحیت را مسئول سقوط سرزمین روم می شمردند؛ کافران اساطیر پرست که شهر روم را در سال 410 میلادی در تصرف اقوام ژرمن یعنی گوت ها (13) دیدند، مصیبت خود را نتیجه پشت کردن به خدایان قدیم از جمله ژوپیتر دانسته و چنین اظهار کردند که علت شکست در جنگ و مورد چپاول قرار گرفتن آنان از سوی مهاجم، نافرمانی از خدایگان، ناشی از پیدایش مذهب مسیح و گرویدن رومیان به این مذهب نو ظهور بوده است. به بیان دیگر مدعی بودند مسیحیت بود که رومیان را از خدایان قدیمی شان غافل کرد و موجبات شکست آنان را در برابر بیگانگان فراهم آورد.
شهر خدای اگوستین در مخالفت با چنین اعتقادی قدم به عرصه ظهور نهاد و به نفی خدایان و منشأ آثار بودن آنها پرداخت. مؤلف با تصریح به اینکه مشرکانی که در تصرف روم جان به سلامت برده اند، حیاتشان را به مسیح مدیونند، یادآور می شود رویدادهای نابسامان روم خواست الهی بود تا فرصتی برای بیداری و اصلاح رومیان فراهم آید، چرا که آنان اخلاق را زیر پا نهاده و خود را کانون حرص و آز و شهوت قرار داده اند.
کتاب شهر خدا اگر چه با این هدف طراحی شد، اما در حین نوشته شدن میدان پهناورتری را بر گرفت و نقشه کاملی از تاریخ از نظرگاه مسیحیت، پدید آورد که شامل گذشته و حال و آینده می شود.»(14)
در واقع اگوستین در این کتاب می خواهد بگوید که مدینه زمینی مربوط به حفاظت کالبد مادی انسان است و شهر خدا مربوط به سرنوشت روحانی اوست و اگر مدینه زمینی از دست رفت، مدینه آسمانی به منزله برترین مدینه و امت واحده مسیحی هم چنان پابرجاست و مسیحیان جملگی عضو این مدینه الهی محسوب می شوند.
اگوستین در شهر خدا همانند چارلز دیکنز(15) نگاهی ثنوی به جهان می افکند و این ثنویت هسته اصلی نظریه سیاسی وی را تشکیل می دهد.(16) شهر در نظر او به معنای کل عالم است؛ شهری جهانی است که جامعه انسانی در آن به سر می برد. او به رغم افلاطون که دنیای خاکی را سایه دنیای حقایق می دید، تفکیکی از شهر خدا و شهر انسان ارائه می دهد و برای هر یک اوصافی جداگانه بر می شمرد.
بدین سان دو جامعه متمایز را به تصویر می کشد که یکی از آن دو فاضله بوده و دیگری ضاله می باشد. اگوستین نام شهر خدا را به جامعه ای اطلاق می کند که کتاب مقدس آسمانی بر وجودش گواه است. به بیان او در آیاتی از کتاب مقدس مکرر از عنوان شهر خدا استفاده و از آن خبر داده شده است.
از آن جمله است:« ما شهر خدای خود، خدای افلاک و شمس و قمر و ستارگان را همچنان که شنیده بودیم، دیده ایم؛ می دانیم که خدا آن را برای همیشه برقرار کرده است.»(17)
به گفته او این آیات همه شاهدی است بر این بندگان خدا که قلبشان سرشار از عشق به اوست مایلند در شهر خدا وارد شوند و در آن سکنی گزینند. حال آنکه شهروندانی که وابسته حیات زمینی اند خدایان خود را بر خالق بزرگ ترجیح می دهند.
وجه مشخصه جامعه فاضله در دینداری و عشق به خدا و حیات ابدی خلاصه می شود. منافع روحانی در چنین جامعه ای بر پایه عشق بر خدا پرستی استوار است. «همه چیز جز خدا حقیر است و عشق به خدا همه چیز را به عبودیت خدا در آورده است.» در این شهر خیر اعلی و هدف غایی جز خدا نیست. لذا زندگی جاودان خیر است. در مقابل، جامعه ضاله یا شهر خاکی فاقد اصل بندگی و عبودیت است.«عشق انسان به خود، جای عشق انسان به خدا را گرفته است.»(18) امیال دنیوی هرگز فروکش نمی کند. همه گوش به فرمان نفسانیت خودند. مرگ ابدی هدف غایی چنین شهری است.
برحسب این تقسیم بندی منافع بشر نیز بر دو گونه است. منافع زمینی و این جهانی و منافع آسمانی و اخروی. منافع زمینی مربوط به جسم طبیعی انسانهاست و منافع آسمانی مربوط به روح انسان است.
منافع مادی در شهر خاکی بر اساس خودخواهی و خودپرستی تعریف می شود و امورات بر پایه انگیزه های پست طبع بشر انجام می گیرد. چنان که در جامعه فاضله بر پایه امید به صلح آسمانی و رستگاری ارواح استوار است.
اگوستین شهر خدا را به خلقت فرشتگان و شهر خاکی را به طغیان ابلیس نسبت می دهد. بنا به گفته های او، آدمی دو گونه است؛ یک گونه بر اساس طبیعت انسانی زندگی می کند و گونه دیگر بر حسب ماهیت الهی می زید. این دو به رمز دو شهر یا دو جامعه نام می گیرد که برای یک سلطنت جاودان با خدا مقدر شده است و دیگری محکوم به عذاب ابدی با شیطان است.(19)
به عقیده اگوستین نمونه ای از جامعه فاضله را می توان در شهر بیت المقدس و نمونه ای از جامعه ضاله و شهر خاکی را به لحاظ فساد رایج در آن زمان، در آشور و بابل مشاهده کرد.
بیت المقدس به عنوان جامعه ای فاضله کانون خیر و برگرفته از احکام دین و جهان آخرت، و بابل و آشور به عنوان جامعه ای ضاله، مراکز شر و فساد و تصویرگر دنیای خاکی می باشد. در شهر خاکی، یعنی همان جامعه ضاله، انسان های مغروری هستند که از دین چند خدایی پیروی می کنند.
این دو قسم از جامعه جنبه تاریخی داشته و از همان آغاز پیدایش انسان به نوعی چهره نموده است. در اولین مرحله خلقت و زاده شدن انسان و در بدو پیدایش آن، شهروند جسمانی اول زاده شد و سپس آن مخلوق مهاجر در زمین، آن شهروند آسمانی پا به عرصه حیات گذاشت.
اگوستین در فصل پانزدهم کتاب شهر خدا در تفصیل این مطلب می افزاید: قابیل اولین فرزند آدم به شهر انسان تعلق دارد و هابیل به عنوان دومین فرزند آدم متعلق به شهر خدا است. بنا به تفسیر او خداوند اراده کرد که از صلب آدم آن بخش ناپاک و دنیوی مقدم بر بخش پاک و یزدانی پا متعاقب آن شهروند آسمانی پدیدار گشت. اولی مستحق سرزنش و توبیخ است و دومی شایسته تجلیل و تقدیر.
قابیل نظر به گرایشات خود به شهر خاکی، شهری در روی زمین بنا کرد، ولی هابیل از آنجا که به شهر آسمانی نظر داشت و کمال مطلوب خود را در شهر مینوی جستجو می کرد از کار برادر تقلید نکرد و شهری ساخت؛ زیرا می دانست که شهر کروبیان در ملکوت و آسمان است.
اگوستین چنین تعلیم می دهد که هیچ انسانی نمی تواند خوب باشد مگر اینکه قبلاً بد بوده باشد. آدمی از مرز بدی در صورت شایستگی به مرز خوبی رحل اقامت می افکند؛ البته گذر از سرزمین خاکی و اقامت در سرزمین آسمانی چنان که خواهد آمد از رهگذر رحمت الهی امکان پذیر است.
به اعتقاد اگوستین هر جامعه واقعی موجود، میان این دو قطب، یعنی خاکی و آسمانی در نوسان است؛ یا نزدیک به جامعه فاضله بیت المقدس است یا نزدیک به جامعه ضاله آشور و بابل که عاری از هرگونه خیر و نیکی و منزلت انسانی است. در دنیای مادی دو شهر زمینی و آسمانی با هم مخلوط شده اند ولی در دنیای دیگر آمرزیدگان و مطرودین درگاه خدا از یکدیگر جدا خواهد شد. بنابراین «شهر خدا، همچون مدینه فاضله ای است که در مقابل شهر خاکی و مدینه این جهانی و ضاله قرار دارد.»(20)
بدین سان تصویری که اگوستین از آرمانشهر مورد نظر خود ترسیم می دارد با سایر آرمانشهرهای دیگر که بیشتر به وهمی بودن متمایل است، متمایز می باشد. چرا که « با واقع بینی به جامعه موجود خود توجه کرده و از پیچیدگی مسئله به خوبی آگاه بوده است، بلکه اگر بتوان گفت، آن دو را یکجا، دو قطب متقابل، ولی اجتناب ناپذیر یک جامعه واحد و مشخص می داند و اعتقاد دارد که هر جامعه ی واقعی موجود، میان این دو قطب در نوسان است.»(21) البته چنین دیدگاهی ناظر بر وحی آسمانی است که در انجیل ذکر شده است. گذشته از اینکه نظریه شهر خدا در برگیرنده تمام اندیشه هایی است که در طول قرون وسطی در مغز فلاسفه یونانی سیر می کرده است.(22)
مختصات شهر خدا در زبان اگوستین تفصیل بیشتری، بیش از آنچه که تاکنون گفته شد، می یابد. در دیدگاه او در شهر خدا قومیّت، نژاد و زبان جایگاهی ندارد؛ بلکه آنچه شهر خدا را از سایر شهرها متمایز و ممتاز می سازد اعتقاد به یگانگی خدا و اطاعت از احکام و قوانین مشترک و داشتن امیدهای واحد و یکسان است. همگان به یک دولت واحد جهانی تعلق دارند. در این شهر رنگ پوست و هرگونه مشخصات نژادی برابر و یکسان به شمار می آیند. هیچ کس را بر دیگری امتیازی نیست.
وجه اشتراک همه آنها چیزی جز عشق به خدایی یکتا و حرکت حول محور او نیست. جملگی هدفی جز این ندارند که با افعال و رفتار خود خشنودی معشوق را در نظر گیرند و تنها او را ستایش کنند. در این اشتراک منظر امری غیر از خدا جایگاهی ندارد. همچنین جامعه ای به مثابه قلمروی بهشتی است که هر بنده ای عضوی از آن جامعه به شمار می آید.
جامعه الهی اگوستین چنان که پیداست نقطه مقابل اوصاف جامعه غیر الهی شناسایی شده و هویت می یابد. پیداست با تصویری که اگوستین ارائه می دهد در چنین جامعه ای نباید اموری همچون: قومیت، نژاد و زبان وجه ارزشی به خود بگیرد و بدان اصالت داده شود. این امور از نفسانیّت آدمی منشأ می گیرد که در زمره اوصاف شهر خاکی به شمار می آید.
اما در اینجا، این پرسش قابل طرح است که چگونه این وجه اشتراک ضامن پیوند میان پرستشگران است؟ به بیان ساده تر عشق به خدا چگونه به شکل گیری جامعه الهی می انجامد؟ به عنوان مثال تمام ستایشگران هومر در برابر این شاعر ابراز احترام می کنند و وی را می ستایند، اما این حس مشترک از کجا معلوم که آنها را به جامعه ای تبدیل کند؟ ممکن است ستایشگران هومر یا نظیر او دور هم گرد آیند و جامعه ای تحت عنوان «انجمن دوستداران هومر» تشکیل دهند یا ندهند.(23)
لذا به نظر می رسد حس مشترک منطقاً مستلزم برقراری پیوند میان حامیان نباشد، اما اگوستین می خواهد، تعلیم دهد عشق بندگان به خداوند و ستایش وی خواه یا ناخواه ضامن حصول نتیجه، یعنی تشکیل جامعه ای واحد است. او در شهر خدا می خواهد بگوید نمی توان خدا را بندگی کرد، اما در جامعه ای الهی پیوند نخورد و جمعیتی واحد را سامان نداد. رابطه معنوی با معبود، پیوند معنوی میان اعضای جامعه ایجاد می کند، همه حول او گرد هم می آیند و با هم پیوند ناگسستنی برقرار می دارند.
البته دیدگاه اگوستین در این مورد به گونه ای قابل توجیه است؛ چرا که تمام سخن بر سر معبود الهی است و میان معبود الهی و معبود بشری تفاوتی آشکار است. چنان که در آن مثال پیش گفته، گفته شد حس مشترک در برابر بزرگی چون هومر فی نفسه عامل شکل گیری جامعه ای واحد نمی شود؛ اما بالعکس حس مشترک در برابر خداوند متضمن پیوندهای انسانی است. هر چند که او صراحتاً پاسخی ارائه نمی دهد که «چرا عشق به خداوند این نتیجه ممتاز را دارد که حتماً باید به ایجاد جامعه ای از پرستشگران وی منجر گردد.»(24)
اما او یقیناً می خواهد بگوید عشق به خداوند مألاً عشق به یکدیگر را در پی دارد. افراد مدینه ای که در سایه لطف پروردگار می زیند و رابطه ای عاشقانه با معبود برقرار می دارند باید به یکدیگر عشق بورزند تا مستحق دوستی خداوند و مشمول الطاف او قرار گیرند. و الا کسی که عشق به همنوع خود نورزد، مسلماً به خداوند نیز عشق نمی تواند داشته باشد. ولی از منظری دیگر چگونه می توان این روایت انجیلی را که عشق و محبت انسان نسبت به خدا منشأ عشق و محبت وی نسبت به همسایگانش می گردد، با اندیشه اگوستین یکی دانست؟ «زیرا عشقی که انجیل از آن صحبت می کند شامل حال تمام همسایگان زمینی است در حالی که طبق اندیشه اگوستین همه این همسایگان مشمول الطاف الهی نیستند.(25)
پی نوشت ها :
1-مجتهدی، کریم، فلسفه در قرون وسطی، ص 54، امیرکبیر، 1375.
2-راسل، برتراند، تاریخ فلسفه غرب، ج1، ص 502.
3-دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ج4، بخش اول، ص 92.
4-تاریخ فلسفه غرب، ج1، ص 502.
5-دلی، لئوچارلز، شرح فلسفه و آثار برگزیده اگوستین قدیس، مترجم محمد بقایی (ماکان)، ص 50، انتشارات اقبال، 1383.
6-مزامیر، 87:3، به نقل از تاریخ عقاید سیاسی، ص77.
7-لوگوف، ژاک، اروپا مولود قرون وسطی، مترجم بهاء الدین بازرگانی گیلانی، ص42.
8-ST.Ambrose.
9-فلسفه در قرون وسطی، ص55.
10-تاریخ فلسفه غرب، ج1، ص 513.
11-همان، ص 504.
12-تاریخ عقاید سیاسی، ص75.
13-Goths
14-تاریخ فلسفه غرب، ج1، ص502.
15-Charles Dickens
16- پولادی، کمال، تاریخ اندیشه سیاسی در غرب، ص 117، نشرمرکز، 1382.
17-Augustine,City of God,BK.XIV,CH.28
18-Ibid.
19-تاریخ تمدن، ص 92.
20-فلسفه در قرون وسطی، ص55.
21- همان، ص 81.
22-خداوندان اندیشه سیاسی، ج1، قسمت دوم، ص 343.
23- همان، ص 344.
24-همان، ص 347.
25-همان، ص 347.
راسخی لنگرودی، احمد؛ (1390)، افق های ناکجاآباد، (سیری انتقادی در مدینه های فاضله)، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول