در شهر خدا تعلیم داده می شود که انسان را نمی توان به طور طبیعی بی گناه و بدون اشتباه تصور کرد. اراده او متمایل به شر است که البته نتیجه گناه حوا و عشق آدم است. در حالی که قبل از ارتکاب گناه نخستین، یعنی در ابتدای خلقت همه عضو شهر الهی بودند. از نظر اگوستین انسان به دلیل گناه فطری نخستین والدینش گناهکار است. به قولی « در او و (مقصود آدم) همه گناه کرده اند» و به همین دلیل انسان گرایش به شهوات و لذایذ جسمانی دارد و بنا به نظر او اساساً منشأ جنسی وجود انسان گناه بوده و تمایل به انجام گناه نیز یک ضعف ارثی محسوب می شود. از این رو همانند شیطان است و شباهتی به آفریدگار خود ندارد. بدین سان انسان مستوجب لعنت ابدی است؛ زیرا وارث گناه آغازینی است که توسط آدم ابوالبشر انجام گرفته است و چون ما همه فرزندان آدمیم، در گناه او نیز شریکیم. حتی «مجازات کردن همه بنی آدم به خاطر گناه آدم ابوالبشر عین عدل است؛ زیرا بر اثر این گناه، آدمیزاد که ممکن بود دارای جسم روحانی باشد، صاحب روح خاکی و شهوانی شد.(1)
اگوستین همانند بسیاری از نخستین نویسندگان مسیحی لذت جسمانی را شر می داند و آن را خوار می شمرد؛ درست از آن جهت که عمل جنسی را به گناه اولیه بشر مرتبط می سازد. او «شرم موجود در عمل جنسی را مرتبط می داند با کفر گناه پدر و مادر نخستین که ناشی از وقوف بر برهنگی بوده است. اگوستین می گوید برای آنکه شهوت به عمل در آید، نیاز به تاریکی و اختفاست. انسان حتی اگر هم ترسی از تنبیه نداشته باشد، باز در ملأ عام اقدام به عمل جنسی نمی کند. اگوستین بر این اساس نتیجه می گیرد که این عمل نه مناسب انسان است و نه زیبنده او.»(2)؛ زیرا این عمل پیش از گناه آدم و حوا نبود، از زمانی انجام شد که گناه آغازین شکل گرفت. بنابراین طبیعت انسانی از این عمل شرمنده است و آن را قبیح می شمرد.
چنان که پیداست اگوستین در شهر خدا غریزه جنسی را در زمره ی مکافاتی به شمار می آورد که از گناه آدم ابوالبشر ناشی شده است؛ لذا اگر آدم ابوالبشر از شجره ممنوعه احتراز می کرد، عمل جنسی می توانست از نوعی دیگر و متفاوت با حالت کنونی آن باشد، مثلاً بدون لذت انجام گیرد.
بنابراین ما بر اثر گناه آدم اسیر شهوت جنسی شده ایم و گناه نخستین عبارت است از آلودگی به شهوت، که هنوز هم گریبان انسان را گرفته است. میل جنسی در نقطه اوج خود موجب از دست رفتن مهار اراده می شود و آنچه در نظر اگوستین امور جنسی را بد جلوه می دهد، نبود ضبط و مهار شر است.(3)
طبیعی است آنچه در نگاه معتقد به این نظریه، مطلوب می افتد، دوری گزیدن از تشکیل خانواده، به منظور ارضای جنسیت است؛ چرا که مسلک ریاضت کشی و رهبانیت در قرون وسطی در شعاعی وسیع محل اعتنا بوده و به منزله مشی الهی به شمار می آمده است.
استفاده از لذت جنسی به خاطر خودِ لذت جنسی در نظر اگوستین گناه محسوب می شود. اما اگر بهره مندی از این لذت برای زاد و ولد باشد خالی از اشکال است. در غیر این صورت باید از آن اجتناب ورزید. او در هفتاد سالگی نظر خود را در نامه ای خطاب به آتیکوس، اسقف اعظم، جانشین یوحنّای زرین دهان، چنین ابراز داشت:
«میل (جنسی) عبارت است از چیزی که به نحوی کاملاً کورکورانه و هوسناک به امور روا و ناروا معطوف است و با میل به ازدواج که باید بر چنان میلی مبتنی باشد، مهار می شود و میل به ازدواج، آن تمایل شهوانی را از امور ناروا باز می دارد... هر انسان عفیف و پاکدامنی باید با این سائقه که با قانون عقل در تضاد است، مبارزه کند. زوجین می توانند از میل شهوانی به درستی استفاده کنند؛ اما برای مردان و زنان مجرد بهتر آن است که با ریاضت نفس، هیچ گاه از این میل استفاده نکنند. این میل آنگاه که در بهشت توأم با آرامشی شگفت انگیز وجود داشته است، هرگز فراتر از فرمان اراده نمی رفته... و هرگز با تصور لذایذ نامناسب و ناروا خود را بر عقل و ذهن تحمیل نمی کرده است. در آنجا هیچ ضرورتی وجود نداشته است که این میل را با خویشتن داری متأهلانه مهار کنند و یا از راه ریاضت با آن مبارزه نمایند؛ این میل، عند الاقتضاء با کمال آسودگی و آرامش، تابع عمل بی ریای طاعت و بندگی بود.»(4)
به این نکته نباید بی توجه بود که نگاه های بدبینانه اگوستین به میل جنسی و تلقی آن به منزله یک گناه از دوران جوانی وی ریشه می گیرد که در نظر او قصه تلخی را رقم زده است. اگوستین در هفده سالگی، آنگاه که دانشجو بود همانند بسیاری از جوانان به طور غیر رسمی با زنی زندگی می کرد. در محافل فکری آن زمان، روابط جنسی تک همسری بدون ازدواج مشروع رومی، شیوه ای مرسوم بود که البته با کنترل زاد و ولد همراه بود. حاصل این زندگی که 13 سال ادامه یافت تولد یک فرزند بود. در فرآیندی که بیشتر به حالات معنوی اگوستین مربوط می شود از زن جدا شده و تجرد اختیار می کند.(5) اگر چه بعدها خودش را با معشوقه ای دیگر دلگرم می نماید، اما این ماجرا پس از آن حالات معنوی که در او شکل می گیرد ذهنیتی منفی را برای اگوستین ایجاد می کند که در نگاه او به میل جنسی بی تأثیر نیست، بی جهت نیست که می بینیم « این انتقال گناه اولیه را به عمل جنسی و امیال خودخواهانه و شهوت که در عمل جنسی بروز پیدا می کند، مرتبط می سازد.»(6)
اگوستین اگر چه بر روی گناه نخستین تأکید بیش از حد می ورزد و ابناء بشر را گناهکار به شمار می آورد، اما با این حال یادآور می شود که نباید از رحمت پروردگار غافل شد و روحیه مأیوسانه گرفت.
بخشایش الهی گروه کثیری را از این لعنت ابدی رهایی می بخشد. بخشایش الهی نیز از طریق مراسم و اعمال دینی مخصوصی که در عهده کلیسا است، امکان پذیر است و آنان که نسبتی با کلیسا ندارند و نسبت به مراسم دینی بی توجه اند از این امکان بی بهره اند. توجه اگوستین به کلیسا به عنوان وسیله سعادت انسان موجب شد پاپ گرگوریوس کبیر (540 تا 604) این مکان را به منزله قدرتی معنوی شناخته و بدان استحکام بخشد.(7)
یکی از مراسم کلیسا که اگوستین بدان اهمیت می دهد غسل تعمید است. بنا به اعتقاد او غسل تعمید، آدمی را از گناه موروثی پاک می دارد و از نشانه های بخشایش الهی همین است. همه ی کسانی که بی غسل تعمید می میرند، حتی کودکان دچار عذاب ابدی خواهند شد. اگوستین در کتاب اعترافات گناهان انسان را حتی در عالم کودکی یادآور می شود و انواع آن را بر می شمرد:
«... در نظر تو هیچ کس حتی کودکی که تنها یک روز بر روی زمین زیسته، مبرای از گناه نیست. چه کسی می تواند گناهانم را به من بنمایاند؟
آیا طفلی که در او بتوانم گناهانی را که در مورد خویش به خاطر ندارم، مشاهده کنم؟...
خداوندا! من آن مرحله نخستین از زندگیم را به خاطر نمی آورم، اما به آنچه دیگران درباره اش به من گفته اند باور دارم و همچنین از مشاهده کودکان دیگر نمی توانم دریابم که من نیز همانند ایشان بوده ام. اما هر چند که اشتباهات من صحیح می توانند بود، مایل نیستم آن دوره از زندگی را بخشی از حیات امروزم تلقی کنم؛ زیرا آن دوره تاریک و فراموش شده است و از این حیث با آن زمان که در رحم مادرم به سر می بردم، تفاوتی ندارد. اما اگر من از لحظه تولد گناهکار بودم و از آن هنگام که نطفه ام در رحم مادر بسته شد، معصیت با من بود، پس خدایا از تو می پرسم که کجا و چه وقت، این بنده تو معصوم بوده است؟...(8)
اگوستین درباره گناه اولیه، گاهی به افراط گویی پرداخته و آن را گناه سعادت برانگیز می خواند؛ زیرا به نظر او گناه دلیل بر اختیار و آزادی انسان هست.(9) اگر گناهی توسط انسان شکل نمی گرفت و انسان تنها پاکی را پشتوانه تجربی خود داشت، نشانه های اختیار فرد فرو می کاست و آزادی کم رنگ می شد.
به هر جهت آنچه از بار منفی نظریه گناه نخستین اگوستین می کاهد، تأکید او بر مسئله فیض الهی است که امید در دل اعضای شهر خدا می افکند. شهروند الهی در پرتو فیض از گناه نخستین فاصله می گیرد و فردی پاک جلوه می کند. اتفاقاً مسئله فیض با خاستگاه مسیحی شدن اگوستین در عنفوان جوانی نیز هماهنگ است؛ چرا که او خود، در تمام تجربه های عرفانی اش مسئله فیض را با تمام وجود ادراک کرده است. فیض الهی بود که او را در حالی که آتش شک از درونش زبانه می کشید، رهانید و به یکباره با نیوشیدن نغمه «برگیر و بخوان»،(10) از جهالت به در آمد. اگر آن تجربه شخصی را نمی آزمود و یا برای همیشه در آن حالت می ماند و عنایت خدا مشمول وی نمی شد، شاید بر نظریه فیض الهی استوار نمی ماند و آن چنان از گناه نخستین سخن نمی راند. او در اعترافات ماجرای رستگاری خود را چنین می آورد:
«... هنوز خود را در اسارت گناهان می دیدم و در کمال بینوایی فغان بر می آوردم: تا به کی باید وعده فردا، فردا دهم؟ چرا حالا نه؟ چرا در همین لحظه بر گناهان کریه خود پایان ندهم؟»
خود را این چنین استنطاق می کردم. تلخ ترین و گزنده ترین اندوه در دلم موج می زد، و بی امان اشک می ریختم. در همین اثناء، از خانه مجاور نغمه کودکی به گوشم رسید. صاحب آن نغمه، دختر بود یا پسر، نمی دانم، اما به تکرار چنین می سرود: « برگیر و بخوان، برگیر و بخوان»، سر برداشتم و سعی کردم دریابم که این کلمات در کدام بازی کودکانه خوانده می شوند، اما چیزی به خاطر نیاوردم. از گریستن دست برداشتم. به پا خاستم و به خود گفتم که این باید فرمانی الهی باشد که مرا امر می کند تا کتاب مقدس را بگشایم و نخستین عبارتی را که در برابر دیدگانم ظاهر می شود، بخوانم... در سکوت، نخستین عبارتی را که برابر چشمانم ظاهر شد، خواندم:
نه با عیش و نوش، نه با شهوت و اسراف، نه با مشاجرات و حسادتها، بلکه خود را با عیسی مسیح مسلح کن؛ بیش از این به جسم و شهوات جسمانی نیاندیش.»(11)
گناه نخستین و فیض الهی در سنت فکری اگوستین نقش محوری را دارا می باشند، بر این اساس اگر بشر به جرم گناه نخستین مستوجب کیفر است، در عوض، یک فرصت در اختیار او قرار دارد که خود را از دایره کیفر خارج سازد و آن، فیض الهی است که به منزله یک امتیاز نصیب گروهی از ابنا بشر می شود.
فیض در کلام اگوستین بر سه گونه است که عبارتند از: 1-فیض عمل کننده 2-فیض همکاری کننده 3- عطای مداومت.(12)
فیض عمل کننده اراده نیکو را در انسان به وجود می آورد و هدفش تغییر و تبدیل اراده انسان است. بدین سان خداوند بر روح انسانی غلبه می یابد و انسان آزادانه و مشتاقانه به معبود متمایل می شود. وقتی اراده انسان تغییر می یابد و به گونه ای همکاری نشان داده می شود آن را فیض همکاری کننده خوانند.
فردی که یک بار در اثر فیض الهی به خدا گرایش یافت، ممکن است بار دیگر سقوط کند، اینجاست که به فیض دیگری نیاز دارد که بدان «عطای مداومت» گفته می شود؛ البته همه بندگان در پرتو این فیض قرار نمی گیرند، بلکه تنها شامل حال برگزیدگان می شود.
به عقیده اگوستین افراد بشر به علت تمایل به گناه در گرفتن موهبت فیض از اختیار لازم برخوردار نیستند. تنها اراده خداست که می تواند انسان را از گناه دور سازد. این موهبت به انسان اعطا می شود نه از آن باب که انسان شایستگی آن را دارد. خداوند به خواست و اراده خود بشر را از بند گناه می رهاند و وی را در مسیر رستگاری قرار می دهد.
این نظریه خلاف نظریه پلاگیوس است که فیض را پاداشی می داند که عادلانه و از سرشایستگی نصیب انسان می شود. بنا به نظریه پلاگیوس منبع نجات در درون انسان قرار دارد و هر فرد انسانی قابلیت و شایستگی آن را دارد که رستگار شود. رستگاری ناشی از اعمال نیک و خصایص پسندیده آدمی است و نه آن چنان که اگوستین می گوید، صرفاً ناشی از فیض الهی. اگر آدمی فاقد شایستگی باشد، فیض الهی بدان تعلق نمی گیرد. لذا «جان کلام پلاگیوس را می توان در این خلاصه کرد: رستگاری به سبب شایستگی. در حالی که اگوستین به رستگاری به سبب فیض می اندیشید.»(13)
این دو الهیات متفاوت ناظر بر برداشت های مختلف از ماهیت بشر است. چرا که از دیدگاه پلاگیوس بشر ماهیتی متکی به خود دارد، در حالی که در دیدگاه اگوستین بشر با اتکای خدا امکان رستگاری می یابد و نه به اختیار و اتکای به خود.(14)
اگوستین آن چنان از فیض سخن گفت و آن را مورد تأکید قرار داد که بعدها به استاد فیض معروف شد،(15) اما استاد فیض چنان که گفته شد، تنها برخی را بهره مند از فیض الهی می داند آن هم به خواست و اراده خداوند. تنها اینانند که نجات می یابند و نتیجتاً از پیش برگزیده می شوند. اگر چه گناه نخستین یکی از ارکان مهم نظریه سیاسی اگوستین را تشکیل می دهد و با ابتناء به آن هندسه سیاسی وی شکل می گیرد، اما باید یادآور شد، نظریه گناه نخستین ابداع اگوستین نبود. فیلسوفان دیگری نیز قبل از او بر این موضع بوده اند؛ پولس،(16) ترتولیانوس،(17) کوپریانوس(18)، و آمبروسیوس (19)، از جمله آنهاست.
«در شهر خدا»، عالم انسانی به دو دسته؛ برگزیدگان و مردودین تقسیم می شود و شهر خدا عبارت است از برگزیدگان. بهشت و سعادت اخروی تنها نصیب برگزیدگان خواهد شد و خدا هر کس را که بخواهد بر می گزیند؛(20) اما باید دانست این تقسیم بندی از روی خوبی و بدی مردمان انجام نگرفته، بلکه به خواست و اراده خداوند انجام گرفته است.
وقتی برگزیدگان و مردودین هر دو مستحق لعنت ابدی اند، دیگر جای شکایتی برای مردودین باقی نمی ماند؛ اما سنت اگوستین با این نظر، معلوم نیست چگونه خواهد توانست حرکتی در زمینه اجتماعی در شهر خدا بیافریند و بستر همواری از شوق، تلاش و نیرو را در میان اعضای مدینه فراهم آورد.
در مدینه ای که در آن آدمی از همان آغاز خلقت به گناه موروثی برگ مجرمیت می گیرد، چگونه قادر خواهد بود که به منزله نمونه ای از شهر خدا شناسایی گردد و در یک کلام وصف فاضله را به خود اختصاص دهد. با چه توجیه عقلانی می توان گناهی را که آدم ابوالبشر مرتکب شده است به تمامی بشریت سرایت داد و معصیت فردی را به پای معصیت جمعی نوشت و همگان را بدون اینکه کمترین اختیاری در ارتکاب گناه داشته باشند، گناهکار شمرد.
امیل برونر(21)(1966-1889) متفکر مسیحی در نقد اگوستین چه زیبا گفته است که: ماهیت گناه مستلزم آزادی در تصمیم گیری است. گناه نتیجه انتخاب خود شخص است و به ارث ارتباطی ندارد.(22)
بر این اساس چگونه می توان کودکی که از قدرت انتخاب عاجز است و بد را از خوب باز نمی شناسد گناهکار شمرد و وی را مستوجب کیفر دانست. این چه دیدگاه آرمان گرایانه ای است که مردمان شهر جملگی از همان بدو ورود به شهر خاکی حامل ارثیه گناه می شوند و باید با توسل به مراسم عبادی کلیسا بار خود را از وجود گناه موروثی خالی کنند؟ اگر همه بالسویه مجرمند و با زاده شدن گناهکار محسوب می شوند، پس چگونه است که خدا دست به خلقت آدمی می زند؟ در چنین شرایطی نباید این پرسش شبهه انگیز را در وجود خود افکند که پس از خلقت ما از ازل کاری بیهوده بوده است!؟ بنابراین کلام پلاگیوس(23) را باید یادآور شد که گناه حضرت آدم یک امر شخصی بود و ارتباطی با آدمیان بعد از او ندارد. از این رو همه انسانها بدون گناه متولد می شوند و نیازی به غسل تعمید ندارند.
اگوستین حتی بردگی را نیز تحت پوشش نظریه گناه نخستین قرار می دهد و آن را به گونه ای توجیه می کند.
وی در جلد نوزدهم کتاب شهر خدا همچون افلاطون و ارسطو، و متناسب با شرایط زمانه خود، به نوعی بردگی را به رسمیت شناخته است و توجیهاتی را با استفاده از قرائتی از آموزه های دینی در جهت تثبیت بردگی ارائه می دهد.
او به استناد کلام خدا در کتاب آسمانی اش مبنی بر اینکه «هر آن کس که مرتکب معصیت گردد غلام حلقه به گوش همان معصیت است»، بر این اعتقاد است که بردگی نتیجه گناه و معصیت آدمی است. حکم خدا به این تعلق گرفته است که شخص گناهکار جامه بردگی به خود بپوشید و در اختیار فردی به نام ارباب قرار گیرد. برده گناهکاری است مستوجب تنبیه. از این رو به بردگان توصیه می کند از وضع خود راضی باشند و به اربابان خود با حسن نیت و گشاده رویی خدمت کنند. وظیفه ارباب این است که تشخیص دهد برده اش نیازی روحی و همیشگی به خداوند دارد.
البته اگوستین اگر چه بردگی را پذیراست، اما برخلاف ارسطو انسان را در بدو آفرینش در خور بردگی نمی داند؛ چرا که به زعم وی انسان نه برده کسی خلق شده است و نه بنده معصیت. اگر رویکرد مثبت به بردگی نشان می دهد، فقط از آن بابت است که خدا اراده کرده است گناه برخی از بندگان خود را با محکوم کردن آنان به تحمل بار بندگی کیفر بخشد و بدین وسیله آنان را به نتیجه گرانبار گناه خود بنشاند.
اگوستین می گوید محکوم شدن یک انسان به بندگی انسان دیگر در محیط غیرجنگی، گر چه به ظاهر ظالمانه است ولی عاقبة الامر به نفع آن بنده است. زیرا خواری ناشی از بردگی او را به خالقش نزدیکتر می سازد. از سوی دیگر غرور و تکبر ارباب نیز سرانجام به ضرر ارباب تمام می شود و موجب نابودی وی می گردد.
داشتن چنین دیدگاهی آن هم از سوی کسی که به برابری نوع بشر اعتقاد دارد و برگرفته از اصول اولیه دین مسیح همگان را بدون هر امتیاز نژادی، خونی و طبقاتی برابر به حساب می آورد، قدری غیر قابل توجیه و فهم آن به دشواری امکان پذیر است.
دیدگاه آگوستین در خور این پرسش است که: مگر در نظریه گناه نخستین، جملگی مستوجب کیفر نیستند؟ اگر گناهکار مستوجب بردگی است، چرا ارباب مستوجب تنبیه بردگی نشده است؟ چرا که فرض این است که آن هم گناهکار است.
مؤسس شهر خدا گویا با این اصل بیگانه است که بردگی چنان که کارلوس مارکوئز خاطر نشان کرده،« تنها در روابط معینی برده می شود»، و نه به واسطه گناه که خداوند او را با برده کردن مجازات کند. او لزوماً گناهکاری نیست که مورد تنبیه ارباب خداجوی خود قرار گرفته باشد و مگر همه ی اربابان در طول تاریخ پرهیزکار و خداجو بوده اند و همه بردگان عالم گناهکار!؟
اصلاً مقصود از گناه در نظر اگوستین چیست؟ گناه شخصی است یا گناهی که از آدم ابوالبشر منشأ می گیرد؟ قطعاً پاسخ اگوستین گناه از نوع دوم است. اگر این گونه است پس باید نوعی کیفر دسته جمعی را در مورد بشر شاهد بود، اما چگونه است که فقط برخی کیفر بردگی می گیرند و برخی در زمره اربابان به شمار می آیند و بردگان بیش از آنهایی که آزادند، رنج می کشند. «برای این که مجاز بدانیم عده ای باید رنج بیشتر بکشند باید ثابت کنیم که آنها گناهکارتر از دیگرانند و اگوستین چنین کاری نمی کند.»(24)
ظاهراً اگوستین بسیار مایل است همه اتفاقات فردی و اجتماعی را بر سر گناه نخستین خراب کند و از این منظر همه جرایم بشری را که در شهر خاکی اتفاق می افتد، توجیه کند. بی تردید چنین مدینه ای که در آن آدمیان به طور یکسان وارث گناه گذشتگان شناخته می شوند همان قدر از تمدن، ترقی و پیشرفت به دور است که از تلاش و فعالیت دنیوی محروم است. مدینه ای با این مشخصات تنها شایسته عصری است که ظلمت مشخصه بارز آن عصر به شمار می آید؛ چرا که آدمیان در این مدینه محکوم به سرنوشتی اند که گناه نخستین برای آنان رقم زده است؛ اگر برده اند و اگر ارباب، اگر ستمگرند و اگر مورد ستم، اگر حاکمند و اگر محکوم، در هر شرایطی که در آن قرار دارند، محکوم به آنند.
باید یادآور شد مدینه چند صد ساله قرون وسطی با تمامی مشخصه های خود و پیامدها و عوارضی که به دنبال داشته است مَثَل اعلای چنین جامعه ای است که اگوستین با کوشش فراوان و عاقلانه ای خاص کمر به توصیف و تأسیس نظری آن بسته است. بی تردید «مقدار زیادی از قساوت های کلیسای قرون وسطی از وسواس وحشتناک گناه عمومی اگوستین قدیس آب می خورد.»(25)
پی نوشت ها :
1-City of God,BK.XIV,ch.15.
2-شرح فلسفه و آثار برگزیده اگوستین قدیس، ص84.
3-متفکران بزرگ مسیحی، ص 107.
4-همان، ص 111.
5-همان، ص 91.
6-همان، ص 107.
7-برهیه، امیل، تاریخ فلسفه قرون وسطی و دوره تجدد، مترجم یحیی مهدوی، ص 57.
8-اعترافات، ص 56.
9-فلسفه در قرون وسطی، ص 93.
10-Tolle Lege (Take up and read).
11-اعترافات، دفتر هشتم، ص 255.
12-تاریخ تفکر مسیحی، ص87.
13-مک کراث، آلیستر، درسنامه الهیات مسیحی، ترجمه بهروز حدادی، ص 65، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384.
14-همان، ص 66.
15-همان، ص 64.
16-Pauls.
17-Tertullian.
18-Cyprian.
19-Ambrose.
20-City of God,BK,III,ch.3.
21-Emil Brunner.
22-هوردِرن، ویلیام، الهیات پروتستان، مترجم طاطه وس میکائیلیان، ص 104.
23-Pelagius.
24-تاریخ اندیشه سیاسی در غرب، از سقراط تا ماکیاولی، ص 131.
25-تاریخ فلسفه غرب، ج1، ص 515.
راسخی لنگرودی، احمد؛ (1390)، افق های ناکجاآباد، (سیری انتقادی در مدینه های فاضله)، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول