نویسنده: دکتر سید جلال یونسی
مشکلات جدی در رابطه با خانواده ی اصلی:
در ایران بسیاری از اختلافات زناشویی نتیجه ی دخالت های نابه جا و غیرمنطقی خانواده های اصلی در روابط زناشویی زوجین است. متأسفانه بسیاری از خانواده ها پس از ازدواج به استقلال فرزندان خودشان احترام نمی گذارند و به خود اجازه ی هرگونه مداخله را می دهند. در بسیاری از موارد پدران و مادران از هر لحاظ فرزندان خود را تکه ای از وجود خود می دانند و این اجازه را به خود می دهند که درباره مسائل زناشویی آن ها تصمیم گیری یا اظهارنظر کنند. در این گونه موارد والدین به تمایز خود از فرزندان خویش نرسیده اند. تمایز خود از دیگری موضوعی است که باید در رابطه با والدین و فرزندان جدی گرفته شود. در مواردی هم مشاهده می شود که فرزندان به تمایز خود از دیگری نرسیده اند. این تمایز به معنای قطع رابطه نیست بلکه بدین معناست که والدین و فرزندان ضمن حفظ حس استقلال خویشتن و احترام به حریم های خصوصی یک دیگر، هم چنان به هم محبت کنند و در عین دست داشتن یکدیگر، اجازه ی دخالت به حریم های خصوصی و زناشویی را ندهند. این به معنای بی احترامی به یکدیگر و در عین حال به معنای پرستش یکدیگر نیست.احترام به پدر و مادر یا پرستش آن ها:
در پرستش نوعی اطاعت محض و بدون چون و چرا وجود دارد زیرا هر پرستشی تعبد و بندگی را به دنبال دارد. ما حق پرستش کسی به غیر از خدا را نداریم، حتی اگر فرد مورد نظر پدر و مادرمان باشد. متأسفانه در جامعه ی ایران این سخن پیامبر عظیم الشأن را درباره ی والدین: «و اَکرَمُوا کُبارِکُم» ( بزرگان خود را محترم بشمارید) به غلط «وَاعبُدُوا کُبارَکُم» ( بزرگان خود را بپرستید!) تعبیر می کنند. این نوع تعبیرات به عدم تمایز خود از دیگریِ زوجین باز می گردد. این تمایز از خود باید در مشاوره های قبل از ازدواج بررسی شود و میزان آن در پسر و دختر مشخص شود. دختران یا پسران با تمایز ضعیف خود از والدین نمی توانند شوهران و زنان مناسبی برای یک دیگر باشند. اینان در روابط زناشویی حرف خود را نمی زنند، هر چه به زبان می آورند عیناً نظرات والدین شان است. گویا والدین آن ها با این دختر/ پسر ازدواج کرده اند و باید درباره ی روابط زناشویی آنان تصمیم بگیرند.نویسنده، مرد جوان 24 ساله ای را به یاد دارد که پس از گذشت حدوداً دو سال از زندگی زناشویی اش با دختری 21 ساله، به علت تحریکات پدر زنش قصد داشت او را طلاق دهد. زمانی که به خانم پیشنهاد جلسه ی مشاوره قبل از حضور در دادگاه جهت بررسی دادخواست طلاق داده شد، با کمال تعجب اظهار کرد که نمی توانم قولی بدهم زیرا برای حضور در جلسه ی مشاوره باید نظر پدرم را جویا شوم، چنان چه موافق بود و اجازه داد در جلسه حاضر خواهم شد! در پس ذهن این جوان تمایز نایافته، این اعتقاد وجود داشت که « واعبدوا کُبارکم»، که این جانب به وی متذکر شدم این عمل شما احترام به والدین نیست بلکه عبادت آنان است، اگر مسلمانید، عبادت غیر خدا حرام است!
این گونه زوج ها (بهتر است بگوییم این بزرگان کودک مانده) فقط به خاطر تأمین نظر والدین خود ازدواج می کنند و طلاق می دهند یا می گیرند به جهت تأمین نظر آنان.
ازدواج فرزندان طلاق و خانواده های دچار مشکل:
یکی از عوامل مشکل ساز در زمینه ی ازدواج به وضعیت خانواده ی زوجین باز می گردد. دختر یا پسری که حاصل خانواده ی طلاق هستند زمینه های خطر را بالقوه با خود به داخل روابط زناشویی حمل می کنند یا خانواده هایی که مدام در کشمش به سر می برند نمی توانند فرزندانی پرورش دهند که روابط زناشویی آینده شان بدون مشکل باشد. دختر یا پسری که دایماً شاهد منازعات لفظی یا فیزیکی پدر و مادرش بوده، در بیش تر مواقع نمی تواند با همسر خود روابط سالم و رضایتمندی داشته باشد. یکی از روان شناسان خانواده، سخن جالب توجهی دارد و آن این که ما ازدواج می کنیم تا توسط همسرمان، زخم ها و جراحات دوره ی کودکی خود را التیام بخشیم. زمای که همسران ما نتوانند حداقلی از التیام برای زخم های پر تشنج و پرکشمکش زندگی می کنند، انتظار می رود که زخم ها و حتی دمل های چرکینی داشته باشند که در اوایل ازدواج احتمال حداقل التیام آنان بسیار کم و ضعیف است. مخصوصاً این امر زمانی اتفاق می افتد که ماهیت انتخاب و فرد انتخاب شده برای همسری، هیچ گونه تناسبی با زخم ها و جراحات تجربه شده ی طرف مقابل ندارد. برای مثالی زنی که دارای خصوصیات خودشیفته است با مردی ازدواج می کند که دارای جراحات بسیار شدیدی در دوره ی کودکی مربوط به روابط والدینی است، چنین ازدواجی نمی تواند حداقل رضایت از زناشویی را به همراه داشته باشد.از طرفی باید توجه داشته باشیم که والدین برای ما مانند مدل هایی عمل می کنند که سعی داریم آگاهانه یا ناآگاه رفتار آنان را در زندگی زناشویی مان تقلید کنیم. در خانواده های پدرسالار یا برعکس مادرسالار، افراد سعی دارند این نظام سالاری را در زندگی زناشویی خود هم تکرار کنند. یا در مواردی چنان چه از مادرسالاری یا پدر سالاری متنفر شده باشند به صورت واکنشی، کوشش می کنند تا نظامی از روابط را حاکم کنند که با سبک خانواده ی اصلی خود متفاوت باشد. برای مثال پسری که از نظام مادرسالاری زندگی خانوادگی اش رنج بسیار برده است، سعی می کند در روابط زناشویی اش یک نظام مرد سالارانه ایجاد کند.
مشکلات در روابط با دیگران:
افرادی که فاقد مهارت های لازم اجتماعی هستند و از انزوای اجتماعی و کمبود دوستان رنج می برند، همواره پس از ازدواج در روابط زناشویی مشکلاتی ایجاد می کنند. سعی می کنند از رفت و آمدها اجتناب کنند، در مراسم ها و دید و بازدیدها گوشه گیری را پیشه کنند و این می تواند باعث اختلافات جدی میان زن و شوهر شود. زمانی که در این زمینه یکی از زوجین و خانواده اش در قطب متضاد زوج دیگر قرار گیرد، این وضعیت می تواند چاشنی بسیاری از تنازعات زناشویی شود.تاریخچه ای از عدم ثبات شغلی:
در جامعه ی ایران این مشکل بیش تر در رابطه با مردها صادق است، زیرا مسئولیت تأمین مالی زن و خانواده به عهده ی مردان است. مردانی که دارای سوابقی از عدم ثبات در اشتغال هستند، اغلب دیده شده است که نوعی عدم مسئولیت در قبال مسائل و مشکلات زندگی نشان می دهند. یکی از شکایات اصلی خانواده های آنان همین عدم احساس مسئولیت است.منبع مقاله :
یونسی، سید جلال؛ (1388)، مدیریت روابط زناشویی (آسیب ها و راه حل ها در روابط زناشویی)، تهران: نشر قطره، چاپ دوم