به روایت ابن شبّه
ابن شبّه، درگذشته سال 262 هجرى نیز به نقل حدیث مباهله پرداخته است. وى مى گوید:حزامى به نقل از ابن وهب، از لیث بن سعد، از شخصى چنین روایت مى کند:
دو تن از راهبان نجران نزد پیامبر صلى الله علیه وآله آمدند تا ایشان، اسلام را به آن ها معرفى کند... .
به گفته ی این شخص: پیامبر صلى الله علیه وآله آن دو را به مباهله دعوت کرد و براى این کار على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را با خود همراه نمود.
یکى از آن دو به دیگرى گفت: این مرد با تو با انصاف رفتار نمود.
آن دو گفتند: ما با شما مباهله نمى کنیم.
آن گاه با نپذیرفتن اسلام، حاضر شدند جزیه بپردازند.(1)
به روایت حسین بن حکم حبرى
حسین بن حکم حبرى(2) متوفاى سال 286 هجرى این روایت را نقل کرده است. وى مى گوید:اسماعیل بن ابان، از اسحاق بن ابراهیم، از ابوهارون، نقل مى کند که ابوسعید خدرى مى گوید:
زمانى که آیه ی (تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ) نازل شد; رسول خدا صلى الله علیه وآله با على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام خارج شدند.(3)
به روایت طبرى
طبرى این ماجرا را چنین آورده است:ابن حمید، از عیسى بن فرقد، از ابى جارود نقل مى کند که زید بن على مى گوید: در آیه ی (تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ...) مباهله کنندگان، پیامبر صلى الله علیه وآله، على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام بودند.
محمد بن حسین، از احمد بن مفضل، از اسباط، از سدى روایت مى کند که با نزول آیه ی (فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ...) پیامبر صلى الله علیه وآله دست حسن، حسین و فاطمه علیهم السلام را گرفت و به على علیه السلام گفت: در پى ما بیا.
على علیه السلام با آن ها همراه شد، ولى مسیحى ها به مباهله اقدام نکردند و گفتند: ما مى ترسیم... .
حسن بن یحیى، از عبدالرزاق، از معمر، از قتاده چنین روایت مى کند:
به ما خبر رسید که با نزول آیه ی (فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ) ، پیامبر خدا صلى الله علیه وآله شبانه به سمت مسیحیان نجران حرکت کرد و چون آن حضرت را مشاهده کردند ترسیدند و بازگشتند.
در روایت دیگر معمر از قتاده این گونه نقل مى کند:
پیامبر صلى الله علیه وآله هنگام حرکت به سمت مسیحیان نجران دست حسن و حسین علیهما السلام را گرفتند و به فاطمه علیها السلام گفت: در پى ما بیا.
چون دشمنان خدا این صحنه را دیدند، بازگشتند.
در نقل دیگر یونس، از ابن وهب، از ابن زید چنین نقل مى کند:
به رسول خدا صلى الله علیه وآله گفتند: اگر مباهله مى کردید با گفتن (أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ) چه کسانى را با خود مى بردید؟
فرمود: حسن و حسین را.
روایت دیگر از محمد بن سنان، از ابوبکر حنفى، از منذر بن ثعلبه، از عَلباء بن احمر یشکرى چنین نقل شده:
وقتى آیه ی (فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ) نازل شد، رسول خدا صلى الله علیه وآله فردى را در پى على، فاطمه و دو پسرشان حسن و حسین علیهم السلام فرستاد تا ایشان را خبر کند...(4)
به روایت سیوطى
جلال الدین سیوطى نیز به چند طریق حدیث مباهله را نقل کرده است. اینک به مواردى از نقل او مى پردازیم، وى مى گوید:بیهقى در کتاب دلائل النبوة، از طریق سلمة بن عبد یشوع، از پدرش، از جدش چنین آورده است:
رسول خدا صلى الله علیه وآله با ارسال پیام کتبى، مسیحى ها را به مباهله دعوت کرد... و روز بعد حسن و حسین علیهما السلام را در زیر رداى خود گرفت و به همراه فاطمه علیها السلام که در پشت سر ایشان حرکت مى کرد، براى مباهله به سوى آن ها رفتند. در آن روز، پیامبر خود چندین همسر داشتند... .
حاکم -در روایتى که آن را صحیح دانسته -ابن مردویه و ابونعیم اصفهانى در کتاب دلائل النبوه خود از جابر چنین نقل کرده اند:
... رسول خدا صلى الله علیه وآله صبح آن روز دستان على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را گرفتند و... .
جابر مى گوید: آیه ی (تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ...)، درباره ی آنان نازل شده است.
جابر مى گوید: منظور از (وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ) ، پیامبر خدا صلى الله علیه وآله و على علیه السلام است و منظور از (أَبْناءَنا) حسن و حسین علیهم السلام و منظور از (وَنِساءَنا) فاطمه علیها السلام است.
ابونعیم در کتاب دلائل النبوه به واسطه کلبى از ابوصالح، از ابن عباس نیز چنین آورده است:
... رسول خدا صلى الله علیه وآله به همراه على، حسن، حسین و فاطمه علیهم السلام (به قصد مباهله) حرکت کردند و به همراهان خود گفتند: وقتى من به نفرین اقدام کردم شما آمین بگویید.
در این جریان، مسیحیان از اقدام خود منصرف شدند و به پرداخت جزیه رضایت دادند.
ابن ابى شیبه، سعید بن منصور، عبد بن حمید، ابن جریر و ابونعیم از شعبى چنین آورده اند:
پیامبر صلى الله علیه وآله صبح آن روز حسن، حسین و فاطمه علیهم السلام را با خود همراه ساختند... .
مسلم، ترمذى، ابن منذر، حاکم نیشابورى و بیهقى در کتاب السنن الکبرى از سعد بن ابى وقّاص این گونه آورده اند:
با نزول آیه ی (فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ) رسول خدا صلى الله علیه وآله على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را فرا خواند و گفت:
اللهمّ هؤلاء أهلی;
خدایا! اینان اهل من هستند.(5)
به روایت زمخشرى
زمخشرى در این باره مى گوید:در روایت چنین وارد شده: وقتى پیامبر صلى الله علیه وآله آنان را به مباهله دعوت کردند، گفتند: ما برمى گردیم تا مشورت کنیم.
وقتى آن ها با هم خلوت کردند به فرد صاحب نظر خود، یعنى عاقب گفتند: جناب عبدالمسیح! نظر شما چیست؟
وى در پاسخ گفت: به خدا سوگند! شما مسیحیان مى دانید که محمد، رسول خداست و با دلیل و برهان قاطع به رسالت مبعوث شده است. به خدا قسم! هر پیامبرى، قومى را به مباهله فراخواند، بزرگ و کوچکشان از بین رفت. اگر شما این اقدام را انجام دهید همه ی ما هلاک خواهیم شد. اگر مى خواهید دین و اصول خود را حفظ کنید، به دیار خود باز گردید.
صبح آن روز رسول خدا صلى الله علیه وآله در حالى حاضر شدند که حسین علیه السلام را در آغوش داشتند، دست حسن علیه السلام را گرفته بودند و فاطمه علیها السلام در پشت سرشان و على علیه السلام پشت سر او حرکت مى کردند.
ایشان به همراهان مى گفتند: وقتى من به نفرین اقدام کردم، شما آمین بگویید.
اسقف نجران با دیدن این منظره گفت: اى مسیحیان! من چهره هایى را مى بینم که اگر خدا بخواهد، به واسطه ی آن ها کوهى را از جایش برمى کند. با آنان مباهله نکنید که هلاک مى شوید و تا روز قیامت یک مسیحى بر روى زمین نمى ماند.
مسیحیان گفتند: اى ابوالقاسم! ما تصمیم گرفته ایم با شما مباهله نکنیم و ضمن به رسمیت شناختن دین شما، بر دین خود باقى بمانیم.
پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود:
فإذا أبیتم المباهلة فأسلموا یکن لکم ما للمسلمین وعلیکم ما علیهم;
حال که مباهله نمى کنید اسلام بیاورید تا در حقوق، وظایف و قوانین با مسلمانان برابر باشید.
آن ها نپذیرفتند و پیامبر فرمود: پس با شما مى جنگم.
آن ها گفتند: ما نمى توانیم با عرب جنگ کنیم. اما با درخواست صلح، از شما مى خواهیم از ترساندن ما و گرفتن دینمان خوددارى کنید و در مقابل، هر سال دو هزار دست کامل لباس که -هزار دست در ماه صفر و هزار دست دیگر در ماه رجب - تحویل داده مى شود و سى زره آهنى معمولى دریافت کنید.
پیامبر، این پیشنهاد را پذیرفت و فرمود:
والّذی نفسی بیده، إنّ الهلاک قد تدلّى على أهل نجران، ولو لاعنوا لمُسخوا قردةً وخنازیر، ولاضطرم علیهم الوادی ناراً، ولاستأصل اللّه نجران وأهله حتّى الطیر على رؤوس الشجر، ولما حال الحول على النصارى کلّهم حتّى یهلکوا;
به آن که جانم در دست اوست سوگند، نابودى براى اهالى نجران نازل شده بود و اگر به مباهله اقدام مى کردند هم چون خوک و میمون مى شدند و این وادى براى آن ها به آتش مبدّل مى شد. خداوند، نجران و ساکنانش و حتى پرندگان روى درخت را به طور کامل نابود مى کرد و قبل از پایان سال، همه ی مسیحیان هلاک مى شدند.
در روایت دیگرى عائشه مى گوید:
رسول خدا صلى الله علیه وآله ردایى از موى سیاه و داراى نقش و نگار بر دوش انداخت و خارج شد و چون حسن، حسین، فاطمه و على علیهم السلام آمدند، آن ها را در زیر آن گرفتند و فرمودند: (إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ)(6).
زمخشرى پس از نقل این روایات چنین مى گوید:
ممکن است بپرسید: پیامبر تنها با هدف روشن ساختن دروغ گو از میان خود و خصمش به مباهله اقدام نموده است و باید خود ایشان و تکذیب کنندگان او در آن شرکت کنند. اما چرا فرزندان و زنان را نیز در آن شرکت داد؟
در پاسخ باید بگویم: این اقدام آن حضرت از سویى در دلالت بر این که ایشان به حقانیّت و درستى راه خود ایمان دارد، تأکید بیشترى دارد; چرا که به خود اجازه مى دهد عزیزان و پاره هاى تن خود و دوست داشتنى ترین اطرافیانش را با خود ببرد و تنها به خود اکتفا نکند.
و از سوى دیگر به کذب خصم خود باور دارد تا حدى که مى خواهد در صورت انجام مباهله عزیزان و نزدیکانش را نیز ریشه کن نماید.
ایشان، فرزندان و زنان را براى مباهله در اولویت قرار داد; چرا که آن ها عزیزترین و دوست داشتنى ترین افراد هستند و چه بسا انسان تا سر حد مرگ از آن ها دفاع کند و خود را فدایشان سازد. به همین جهت است که زنان را با خود به جنگ مى بردند تا مانع از فرار مبارزان شوند و کسانى را که با جان خود از آن ها دفاع مى کردند، «حماة الظعائن; زن و ناموس فدا» مى نامیدند.
پیامبر صلى الله علیه وآله، فرزندان و زنان را بر «أنفس» مقدم داشت تا جایگاه والا و شأن بالاى آنان را نشان دهد و اعلام کند که آنان بر «انفس» مقدم بوده و باید فداى آن ها شد.
این ماجرا، در بردارنده ی دلیلى محکم بر فضل و برترى آل عبا علیهم السلام و برهانى واضح بر نبوّت پیامبر صلى الله علیه وآله است; چرا که هیچ موافق و مخالفى روایت نکرده است که مسیحیان درخواست ایشان براى مباهله را اجابت کرده اند.(7)
به روایت ابن اثیر
ابن اثیر نیز، روایت سعد درباره ی ویژگى هاى سه گانه امیر مؤمنان على علیه السلام را به نقل از ترمذى روایت کرده است.(8)وى، این روایت را به صورت قطعى و مسلّم مى داند و در کتاب تاریخ خود مى گوید:
مسیحیان نجران، عاقب و سید را همراه با گروهى براى مباهله با پیامبر خدا صلى الله علیه وآله اعزام کردند.
با این اقدام، رسول خدا صلى الله علیه وآله به همراه على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام به نزد آنان رفتند و آن ها با دیدن پیامبر صلى الله علیه وآله و همراهان گفتند: اینان چهره هایى هستند که اگر به خدا سوگند یاد کنند، مى توانند کوه ها را برکنند.
مسیحیان با پیامبر صلى الله علیه وآله مباهله نکردند و به شرط پرداخت دو هزار طاقه لباس -هر دست کامل به ارزش چهل درهم- هم چنین تکریم فرستادگان رسول خدا صلى الله علیه وآله صلح کردند.
پیامبر صلى الله علیه وآله نیز از آن ها عهد وپیمان الاهى، گرفت که در دین فتنه انگیزى نکنند، مالیات نگیرند، ربا نخورند و با آن معامله نکنند.(9)
به روایت حسکانى
حاکم حسکانى با سندى این ماجرا را این گونه روایت مى کند:ابواسحاق سبیعى، از صلة بن زفر، از حذیفة بن یمان چنین نقل مى کند:
عاقب و سید -دو اسقف نجران - پیامبر صلى الله علیه وآله را به مباهله دعوت کردند. عاقب به سید گفت: اگر با یارانش قصد مباهله دارد، پیامبر نیست، ولى اگر مى خواهد با اهل بیتش به چنین کارى اقدام کند، او پیامبر است.
رسول خدا صلى الله علیه وآله على علیه السلام را فرا خواند و در سمت راستش نشاند. سپس حسن علیه السلام را در سمت چپ و حسین علیه السلام را در سمت راستِ على علیه السلام و فاطمه علیها السلام را در پشت سر خود نشاند.
عاقب به سیّد گفت: با او مباهله نکن; زیرا خود و دودمان ما رستگار نخواهیم شد.
در پى این خوددارى، رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود:
لو لاعنونی ما بقیت بنجران عین تطرف;
اگر با من مباهله مى کردند هیچ کس در نجران زنده نمى ماند.(10)
گفتنى است که بخارى نیز با همین سند، روایت فوق را از حُذیفه نقل کرده با این تفاوت که در این روایت، مناقب اهل بیت را حذف کرده و به جاى آن فضیلتى براى ابوعبیده قرار داده است.
به روایت ابن کثیر
ابن کثیر نیز به نقل این روایت چنین پرداخته است:ابوبکر بن مردویه از سلیمان بن احمد، از احمد بن داوود، از بشربن مهران، از محمد بن دینار، از داوود بن ابوهند، از شعبى نقل مى کند که جابر مى گوید:
... رسول خدا صلى الله علیه وآله صبح هنگام دست على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را گرفت و... .
جابر مى گوید: آیه درباره ی آنان نازل شده است... .
حاکم نیشابورى نیز در المستدرک على الصحیحین به همین شکل روایت کرده و گفته است:
هر چند این روایت را بخارى و مسلم به این شکل در صحیح خود نیاورده اند، اما طبق شروط و مبانى مسلم، حدیث فوق نیز صحیح است.
ابن کثیر در ادامه مى گوید: ابوداوود طیالسى این حدیث را از شعبه، از مغیره، از شعبى به شکل مرسل روایت کرده است.(11) البته این سند صحیح تر است.
از ابن عباس و براء نیز مانند این روایت، نقل شده است.(12)
شایان یادآورى است که ابن کثیر در کتاب تاریخ خود نخست روایت ناقص بخارى را ذکر کرده و در ادامه ماجرا را به نقل از بیهقى از حاکم نیشابورى آورده است که او نیز با سندى این روایت را از سلمة بن عبدیشوع، از پدر، از جدش نقل کرده است. البته در این روایت نامى از على علیه السلام به میان نیامده است.
به روایت قارى
قارى در شرح این روایت مى گوید:مسلم نقل مى کند که سعد بن ابى وقّاص مى گوید: وقتى این آیه -یعنى آیه ی موسوم به مباهله- نازل شد، آن جا که مى فرماید:
(فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ);
رسول خدا صلى الله علیه وآله على علیه السلام را فرا خواند و به پاس رابطه برادرى و نزدیکى که بینشان بود، وى را چون نفس خود دانستند. ایشان ضمن آن که فاطمه علیها السلام، خاصّ ترین بانو از میان نزدیکانش و نیز حسن و حسین علیهما السلام را فرا خواند و آن دو را پسران خود به شمار آوردند و به درگاه الاهى عرضه داشتند:
اللهمّ هؤلاء أهل بیتی;
خدایا! اینان اهل بیت من هستند.
مقصود ایشان این بود که آن ها را از ناپاکى مصون دار و به طور کامل پاک و مطهّرشان گردان.(13)
حدیث مباهله و نگاهى به سند آن
اکنون عباراتى را از بزرگان اهل سنّت ذکر خواهیم کرد که نشان مى دهد همراهى على، فاطمه و دو پسرشان علیهم السلام در روز مباهله با پیامبر صلى الله علیه وآله قطعى است.حاکم نیشابورى مى گوید: در تفاسیر به صورت متواتر از عبدالله بن عبّاس و دیگران این گونه نقل شده است:
رسول خدا صلى الله علیه وآله در روز مباهله، دستان على، حسن و حسین علیهم السلام را گرفت و از فاطمه خواست پشت سر آنان حرکت کند. آن بزرگوار در آن روز فرمود:
هؤلاء أبناؤنا وأنفسنا ونساؤنا، فهلمّوا أنفسکم وأبناءکم ونساءکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبین;
اینان، مصداق فرزندان، زنان و نفوس ما هستند. شما نیز نفوس، فرزندان و زنان خود را به مباهله بیاورید تا لعنت خدا را متوجه دروغگویان سازیم.(14)
جصّاص در این زمینه مى گوید:
سیره نویسان و راویان احادیث و آثار، درباره ی این که پیامبر صلى الله علیه وآله براى مباهله با مسیحیانى که او را به مباهله خوانده بودند، حسن، حسین، على و فاطمه علیهم السلام را با خود همراه ساخته با یکدیگر اختلاف ندارند.(15)
ابن عربى مالکى در این باره مى گوید:
مفسّران روایت کرده اند که پیامبر صلى الله علیه وآله با مسیحیان نجران مناظره کرد و آن گاه که با دلیل و برهان بر آن ها غلبه کرد، آن ها از پذیرش اسلام و تبعیت از آن بزرگوار، سرباز زدند.
از همین رو خداوند این آیه را نازل فرمود. در پى نزول آیه، پیامبر خدا صلى الله علیه وآله على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را فراخواند و مسیحیان را به مباهله دعوت کرد.(16)
ابن طلحه شافعى در این مورد مى گوید:
راویان ثقه و مورد اعتماد و دقیق نقل کرده اند که آیه ی مباهله، درباره ی على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام نازل شده است.(17)
قاضى ایجى و شریف جرجانى نیز بر این موضوع اعتراف کرده اند که اخبار صحیح و معتبر در نزد علماى حدیث شناسى دلالت دارند بر این که پیامبر صلى الله علیه وآله، تنها على، فاطمه و دو پسر آن ها علیهم السلام را براى مباهله فراخواندند.
امیرمؤمنان على علیه السلام و نوشتن صلح نامه
در بسیارى از کتاب ها از جمله کتاب السنن الکبرى این گونه آمده است:على علیه السلام به دستور پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله متن صلح نامه را براى مسیحیان نجران نگاشتند.(18)
ابن شبّه، بلاذُرى و دیگران متن صلح نامه را نیز نقل کرده اند. همین موضوع نشان مى دهد که آنان از این صلح نامه نگهدارى مى کرده اند.
بلاذرى در این باره مى گوید:
یحیى بن آدم مى گوید: من نوشته اى مشابه این نوشته در دست اهالى نجران دیده ام که در پایین آن نوشته شده بود: نویسنده: على بن ابى طالب.(19)
روز مباهله و نگاهى به اعمال مستحبى آن
خداوند متعال، در روز مباهله، حقانیت نبوّت پیامبر خود را براى مسیحیان آشکار کرد و جهانیان را با مقام و منزلت على و اهل بیت علیهم السلام آشنا نمود.از همین رو این روز، از بزرگ ترین اعیاد اسلامى و سرور انگیزترین روزهاى مؤمنان به شمار مى رود و بر هر مسلمان واجب است تا آن جا که مى تواند شکر این نعمت را به جا آورد... .
به همین مناسبت این روز; یعنى بیست و چهارم ذى حجّه که از روزهاى شادى شیعه به شمار مى رود،(20) اعمال و مستحباتى چون غسل، روزه، نماز، دعا و... در کتاب هاى نگاشته شده در این باره، وارد شده است.(21)
پینوشتها:
1- تاریخ المدینة المنورة: 1 / 583.
2- وى از راویان روایتى است که پیش تر از المستدرک على الصحیحین حاکم نیشابورى نقل شد.
3- تفسیر حبرى: 248.
4- تفسیر طبرى: 3 / 212 و 213.
5- الدرّ المنثور فى التفسیر بالمأثور: 2 / 38 و 39.
6- سوره ی احزاب: 33.
7- کشاف: 1 / 369 و 370.
8- اسد الغابة فى معرفة الصحابة: 4 / 26.
9- الکامل فى التاریخ: 2 / 293.
10- شواهد التنزیل: 1 / 126.
11- بنا به اصطلاح اهل سنّت، حدیثى مرسل است که راوى میان تابعى و یا صحابى تا رسول خدا صلى الله علیه وآله ذکر نشده باشد، چنان که در این سند واسطه بین شعبى و پیامبر خدا صلى الله علیه وآله ذکر نشده است.
12- تفسیر ابن کثیر: 1 / 319.
13- المرقاة فى شرح المشکاة: 5 / 589.
14- معرفة علوم الحدیث: 50.
15- احکام القرآن: 2 / 16.
16- احکام القرآن: 1 / 115، چاپ السعادة، مصر، اما در نسخه اى که نگارنده در اختیار دارد: 1 / 360 نام حضرت على علیه السلام نیامده است.
17- مطالب السؤول: 7.
18- السنن الکبرى، بیهقى: 10 / 120.
19- فتوح البلدان: 76- 77.
20- مسار الشیعه، شیخ مفید: 41.
21- مصباح المتهجد: 758 -767، الاقبال: 515.
حسینی میلانی، علی؛ (1390)، نگاهی به تفسیر آیه ی مباهله (پژوهشی در تفسیر و شأن نزول آیه ی مباهله)، قم: الحقایق، چاپ اول
/م