الگوهای مدیریت زنان در قرآن

یکی از حوزه‌های مباحث قرآنی در ارتباط با مدیریت اسلامی، قصص قرآنی است. در داستانهای تاریخی قرآن در کنار مردان بزرگ به زنان بزرگ نیز اشاره شده است. زنان ممتاز و برگزیده‌ای که در فراست و هوش سرشار و در توانایی
سه‌شنبه، 17 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
الگوهای مدیریت زنان در قرآن
 الگوهای مدیریت زنان در قرآن

 

نویسنده: دکتر فرزانه غفاری (1)




 

چکیده:

یکی از حوزه‌های مباحث قرآنی در ارتباط با مدیریت اسلامی، قصص قرآنی است. در داستانهای تاریخی قرآن در کنار مردان بزرگ به زنان بزرگ نیز اشاره شده است. زنان ممتاز و برگزیده‌ای که در فراست و هوش سرشار و در توانایی بر درک حقایق و حل مسایل و رویدادهای اجتماعی و سیاسی و مبارزه و ایستادگی در برابر ظلم و ستم از منزلت بالایی برخوردار بودند. این زنان مدیرانی کارآمد بودند که توانستند در عرصه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، اعتقادی، فرهنگی، خانوادگی و... بدرخشند. از اینرو به عنوان الگوهای مدیریت زنان معرفی شده‌اند. چنانکه از مدیرانی غیر مسؤول و ناکارآمد نیز در قطب منفی سخن به میان آمده است. اینک به برخی از آنها اشاره می‌شود:

بلقیس ملکه سبا؛ الگوی حکومت و زمامداری در عرصه سیاسی:

بلقیس سمبل مدیریت سالم است. در سایه مدیریت سالم است که جامعه به کمال و سعادت می‌رسد. بلقیس زنی خردمند و مآل‌اندیش بود که در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی و کشورداری از تجربیات بالایی برخوردار بود و این موجب سلامت رأی و روشن‌بینی او شده بود. او با درایت و ذکاوت خویش، دعوت به یکتاپرستی را پذیرفت و با تمام قدرت و شوکتی که داشت، تسلیم حق شد. اقرار بلقیس به خطای خویش و توبه زیبای او حکایت از وارستگی و شجاعت و عظمت روحی این بانوی مدبر می‌کند.
یوکابد مادر موسی علیه‌السلام؛ الگوی فداکاری و کیاست در عرصه اجتماعی:
یوکابد (س) محل وحی الهی بود. او با الهام غیبی از جانب پروردگار به مراقبت از فرزندش پرداخت. این زن توانمند از نوعی مدیریت هوشمندانه و کیاست برخوردار بود که در برابر سخت‌ترین حوادث، مقاومت و ایستادگی کرد و توانست مأموریت خود را با موفقیت به پایان برساند. در دامان این بانوی قهرمان، فرزندی تربیت می‌شود که بساط ظلم و ستم فرعون و فرعونیان را بر می‌چیند و نهضتی بزرگ برای نجات مستضعفان برپا می‌کند.

آسیه همسر فرعون؛ الگوی مبارزه و شهادت‌طلبی در عرصه اعتقادی:

آسیه همچون مبارزی یکتاپرست تا پای جان از موسی علیه‌السلام و عقیده‌اش دفاع می‌کند و بر فرعون ضربه وارد می‌کند. او زنی قهرمان و خستگی‌ناپذیر بود که با مدیریت و برنامه‌ریزی هوشمندانه توانست زمینه‌ساز
قیام موسی علیه‌السلام باشد. رشد و شخصیت انسانی و ایمانی کار این زن را به جایی می‌رساند که در کاخ زمینی فرعون به سر برد ولی کاخ‌نشین آسمانی بهشت شود. او سالها یکتاپرستی کرد و سرانجام در راه مبارزه علیه ظلم و بی عدالتی به شهادت رسید.

مریم مادر عیسی علیه‌السلام؛ الگوی پرستش و پاکدامنی در عرصه عبادی:

حضرت مریم به عنوان یک انسان کامل متجسم فضایل معنوی بوده و سرمشق و الگوی سالکان اعم از زن و مرد می‌باشد. او که مظهر عفاف و پاکدامنی بوده به درجه والایی از انسانیت می‌رسد که مادر پیامبری اولوالعزم همچون عیسی علیه‌السلام می‌شود. وی با مدیریت آگاهانه این پیامبر الهی را در تمامی مرحل زندگی صبورانه حمایت می‌کند و انواع مشقت‌ها و سختی‌ها را تحمل می‌کند. مریم برای انجام این رسالت الهی در معرض تربیت و گزینش از جانب خداوند قرار می‌گیرد و همنشین ملائکه می‌شود و قرآن از او به عنوان برترین زن جهان یاد می‌کند.

همسران نوح و لوط علیهماالسلام؛ الگوهای خیانت و رذالت در عرصه فرهنگی و خانوادگی:

در قرآن کریم این دو زن سمبل کفر و خیانت معرفی شده‌اند و مایه عبرت برای دیگران. آنها همسران دو پیامبر صالح بودند که حقیقت را درک نکردند و به پیامبران الهی و آرمان‌های آنها خیانت کردند. آن دو اقدام به سمپاشی در ترویج فرهنگ توحیدی نمودند و همراه با هلاکت خود، جامعه خویش را نیز به نابودی کشاندند.
نتیجه آن که سیر در زندگی گذشتگان، خود به عنوان یک اصل قابل تفکر دارای اهمیت است. معرفی زنان مدیر و کارآمد و نیز زنان غیر متعهد و خائن و بیان ویژگی‌های مدیریتی هر کدام، موضوع مورد بررسی در این مقاله می‌باشد.

واژگان کلیدی:

قرآن، زنان، الگوهای مدیریت، بلقیس، یوکابد، آسیه، مریم، همسران نوح و لوط

1- مقدمه:

سبک مدیریتی هر جامعه متأثر از ارزشهای حاکم بر آن جامعه است، الگوی مدیریت اسلامی نیز منبعث از اصول و قوانین مشخصی است که بر اساس ملاک‌های اسلامی استوار گشته و سمت و سویی الهی دارد و هدف آن ارتقای انسان در جهت کمال و بهبود نظام‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، خانوادگی و... است.
در دهه‌های اخیر، بخصوص در کشورهای اسلامی، در عرصه‌های گوناگون مدیریتی از الگو و الگوسازی بسیار سخن رفته و ضرورت دستیابی به الگوهای مدیریتی اسلامی مورد تائید و تأکید قرار گرفته است. سیردر تاریخ و به تعبیر قرآن سیر در زندگی گذشتگان در این راستا، خود به عنوان یک اصل قابل تفکر دارای اهمیت است (2) در حقیقت تاریخ نمودی از بودها و نبودهایی است که از آنها درس بایدها و نبایدها را می‌توان آموخت.
یکی از موضوعات مهمی که در قرآن از آنها سخن به میان آمده، زنانی هستند که در خلال رویدادهای تاریخی و قصص قرآنی معرفی شده‌اند. گروهی از این زنان چهره‌ای خوب و برخی نیز چهره‌ای بد داشته‌اند و به نوعی هر کدام نقش‌های حساس مدیریتی نیز عهده‌دار بوده‌اند. قرآن
کریم با بیان نقش این زنان در دو قطب مثبت و منفی و ارائه سرگذشت آنها می‌خواهد آنان، هم مایه سرمشق باشند و هم مایه عبرت. سرمشق از زنان پارسای نام‌آوری که منشأ دگرگونی‌های مثبت بوده‌اند و عبرت از زنان بی ایمانی که موجب انحطاط فضیلت انسانی و بدنامی خود و گرفتاری دیگران گردیده‌اند. معرفی این زنان و بیان ویژگی‌های مدیریتی آنها که بنا به تقریر قرآن می‌تواند ما را به اصولی از مدیریت اسلامی راهنمایی کند، موضوع مورد بررسی در این مقاله می‌باشد.

2- مدیریت قرآنی:

مدیریت عبارت است از انجام عملیات برای حصول به هدف یا هدف‌های از پیش تعیین شده از طریق هدایت و تلفیق مساعی افراد (3) جهان‌بینی الهی، کل جهان هستی را به صورت مجموعه‌ای هماهنگ و هدفدار می‌بیند که تحت تدبیر و مدیریت عالیه الهی قرار دارد و سنت‌های ربوبی بر آنها حاکم است و ستیزه‌جویی با نوامیس تکوینی و تشریعی الهی، نتیجه‌ای جز شکست نهایی ندارد. بنابراین باید در برنامه‌ریزی‌ها و تعیین اهداف و خط‌مشی‌ها و حتی در اعمال و روش‌های جزئی، اراده تکوینی و تشریعی الهی را دقیقا رعایت کرد و از آنجایی که شرافت انسان به روح ملکوتی اوست و امتیاز او بر سایر موجودات مرهون ویژگی‌های انسانی وی می‌باشد که خاستگاه ارزشهای معنوی و الهی به شمار می‌روند و
قوای نباتی و حیوانی در واقع زمینه‌ساز رشد انسان و کمال معنوی و ابزارهایی برای رسیدن به درجات بلند و سعادت جاودانی‌اند، بنابراین باید در تعیین اهداف و خط مشی‌های هر سازمان و هرجامعه‌‌ای اولویت و اصالت رابه ارزش‌‌های معنوی داد و هیچگاه نباید اصل را فدای فرع و هدف رافدای وسیله ساخت و هر چند مدیریت مثلا مربوط به یک سازمان اقتصادی باشد ولی اسلامی بودن آن اقتضا می‌کند که در همان محدوده نیز اهداف معنوی رعایت شود. (4)
در واقع این وظیفه که به حق می‌توان آن را اساسی‌‌ترین وظیفه مدیریت از دیدگاه اسلامی معرفی نمود عبارت است از احساس و پذیرش اینکه انسان‌‌هایی که در یک مجموعه مورد مدیریت قرار گرفته‌اند، دارای دو بعد مادی و معنوی هستند و اهتمام مدیریت به بعد معنوی آنان نه تنها نباید کمتر از اهمیت بعد مادی آنان باشد، بلکه با توجه به هدف اعلای حیات همه انسان‌ها که قرارگرفتن در جاذبیت شعاع فروغ الهی است، بعد معنوی انسان‌ها با اهمیت بیشتری باید مورداهتمام مدیریت قرار بگیرد. (5) قرآن کریم منبع عام مدیریت اسلامی است این مجموعه وحیانی و اصلی‌ترین منبع هر جستار علمی و دینی، چند مدیریت را ارائه می‌دهد که همگی برای مدیریت اسلامی اسوه و راه گشایند:

الف ـ مدیریت خداوندی:

این مدیریت مبتنی بر ربوبیت خداوند است. یعنی خداوند غیر از آفرینش جهان و انسان، تدبیر و مدیریت نیز دارد.

ب ـ مدیریت پیامبران:

مدیریت پیامبران بویژه مدیریت رسول خدا (ص) که بخشی از آیات قرآن را به خود اختصاص داده است، قرآن با بیان شیوه مدیریت آنان به ارائه قواعد عام مدیریتی می‌پردازد که در حوزه مدیریت اسلامی قابلیت الگوبرداری و استنباط سیره‌های مدیریتی از آنها وجود دارد.

ج ـ مدیریت صالحان:

خداوند در قرآن کریم به بیان ویژگی‌های شخصیت‌های صالحی همچون حضرت خضر، ذوالقرنین، مادر و خواهر حضرت موسی، ملکه سبا و... می‌پردازد که این تقریر قرآن بر سیره آنان می‌تواند ما را به اصولی از مدیریتی قرآنی راهنمایی کند. (6)

3- الگوهای مدیریت زنان در قرآن:

در داستانهای تاریخی قرآن به زنانی برگزیده و ممتاز بر می‌خوریم که در فراست و هوش سرشار و در توانایی بر درک حقایق بسیار دشوار و حل مسائل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و خانوادگی به منزلت بالایی رسیده بودند. آنان مدیران کارآمدی بودند که در راه خدا و حفظ
پایداری دین خدا قیام کردند و با مبارزه علنی و غیر علنی خود به حفظ ارزش‌های الهی پرداختند. این زنان اساس تربیت الهی و حفظ فرهنگ دینی به شمار می‌آیند. از این رو بخش مهمی از آیات قرآن در مورد این زنان و حکایت سرگذشت آنان نازل شده، تا بدین طریق نسل‌های مختلف را متوجه ارزش و جایگاه آنان نموده و آنها بتوانند با الگو قرار دادن این زنان بزرگ، گامهای صحیح و استواری را در مسیرندگی و فعالیت‌های اجتماعی خود بردارند.
در بحث پیرامون مدیریت آینده، اغلب تأکید می‌شود که زنان، امروزه بزرگترین ذخایری هستند که از آنها استفاده نشده است و در مورد مدیریت هماهنگ ادعا می‌شود که زنان باید بار سنگین این هماهنگی را به دوش گیرند و اگر یک مدیر می‌خواهد رشد و پیشرفت کند باید در مقابل خود یک الگوی مثبت و روشن داشته باشد. همه مدیران خوب مدیران خوبی داشته‌اند. مدیریت را از طریق تقلید می‌توان آموخت. برای اینکه این آموزش به سطوح عمیق‌تری وارد شود، باید مردان و زنان مدل‌هایی از جنس خود در ذهن داشته باشند. این موضوع برای زنان بسیار مهم است چون آنها تقریبا اغلب با مدیران مرد مواجه بوده‌اند. (7)
چنانکه اشاره شد، یکی از شاخص‌های الگوسازی مدیریتی زنان از دیدگاه قرآن، قصص قرآن و رویدادهای تاریخی قرآن است. قرآن در خلال این
وقایع مهم تاریخی به معرفی زنانی پرداخته است که در حرکت تبلیغی و ارشادی انبیا علیهم‌السلام نقش‌آفرینی کرده‌اند. گروهی زنان پارسا و خدمتگزاری بودند که منشأ دگرگونی‌های مثبت بودند و گروهی دیگر زنان خیانت پیشه‌ای بودند که منشأ شر و فساد و انحطاط خانوادگی و اجتماعی بودند. قرآن در این سنجش، سیمای جمعی از زنان با ایمان و خداشناس را که از عقل خدادادی بهره گرفتند و به خود و کسان خویش و همنوعان عصر خویش آبرو بخشیدند، نشان می‌دهد و نیز سیمای برخی دیگر از زنان بی ایمان و کافر را که باعث ننگ خود و شرمساری مردم زمانه خود گشتند، به تصویر می‌کشد. در این بخش به معرفی برخی از این زنان پرداخته می‌شود:

بلقیس ملکه سبا؛ الگوی حکومت و زمامداری در عرصه سیاسی:

بلقیس در سرزمین سبا، بهشت روی زمین زندگی می‌کرد. (8) او در خانه پدرش شراحیل که یکی از ملوک یمن و از قبیله حمیر بود، با ناز و نعمت تمام، بزرگ شد. وی در خانه ملوکانه پدری انواع علوم و فنون را فرا گرفت ویگانه فرزند پدرش بود که پس از مرگ وی جانشین او شد. بلقیس در روزگار سلیمان بن داود در قلمرو بسیار وسیع و گسترده‌ای حکومت می‌کرد و سلیمان ظاهراً خبر نداشت. یکی از مأموران سلیمان که پرنده‌ای
به نام هدهد بود، این خبر را به او داد. (9)

1- بلقیس و نامه سلیمان علیه‌السلام

خداوند متعال به حضرت سلیمان پیامبر، موهبتی ارزانی داشته بود و آن اینکه او هم پیامبر خدا بود و هم فرمانبرداری بزرگ و مقتدر در عصر خویش بود. هر گاه سلیمان علیه‌السلام به سفر می‌رفت یا بر تخت می‌نشست، سپاهیانی از جن و انس و پرندگان که خداوند مسخر وی کرده بود، پیرامونش را می‌گرفتند. او در یکی از بازدیدهایش جای پرنده‌ای به نام هدهد را خالی می‌بیند. پس از مدتی هدهد حاضر می‌شود و با کلامی شیوا علت عدم حاضر خویش را بیان می‌دارد و آن آوردن خبری قطعی از سرزمین سبا بود که سلیمان از فرمانروای آنجا بی اطلاع بود. (10) کلام هدهد حاکی از این اطلاعات بود که اولا یک زن عهده‌دار مسئولیت خطیر زمامداری آن سرزمین بود، دوم اینکه کمیت و کیفیت حکومت آن زن به گونه‌ای بود که شباهت کامل به حکومت سلیمان داشت. سوم آنکه او تخت و عرشی عظیم داشت و آن حاکی از قدرت نافذ و همه جانبه‌ای می‌کند که لازمه یک حکومت مقتدر است. (11) هدهد همچنین گزارش می‌دهد که آنها به جای خداپرستی به پرستش خورشید مشغول بودند و در برابر خورشید سر به خاک می‌نهادند. سلیمان نامه‌ای برای ملکه سبا از طریق او می‌فرستد.
بلقیس با دریافت نامه، به سرعت وزیران، فرماندهان لشگری و کشوری و مشاورانش را فرا می‌خواند تا جلسه‌ای فوق‌العاده تشکیل دهند. او می‌گوید نامه‌ای دریافت کرده‌ام که در آن مسائل بسیار بزرگی مطرح شده است. در این نامه از من و مردم سرزمین من دعوت به پرستش خدای یگانه و تسلیم در برابر او شده است. حال می‌خواهم با شما مشورت کنم. آنها گفتند که ما مرد جنگیم و امکانات فراوان داریم و می‌توانیم در مقابل دشمن بایستیم. بلقیس پاسخ داد: به نظر من تعقل و تدبیر و دوراندیشی عقلانی‌تر است.
باید سلیمان را آزمود و منتظر عکس‌العمل او شد، از اینرو من جنگ را به شما توصیه نمی‌کنم. اگر سلیمان پیامبر خدا باشد ما توانایی جنگ با او را نداریم و چنانچه پادشاه باشد، هدیه ما را می‌پذیرد و ما با این قدرت و تدابیر حکومتی بر او پیروز خواهیم شد. بلقیس هدایای بسیاری برای سلیمان علیه‌السلام فرستاد. سلیمان به فرستادگان بلقیس گفت: آیا می‌خواهید نظر مرا با مال دنیا جلب کنید؟ اگر این قصد را دارید بدانید که آنچه خدا به من داده است از آنچه شما دارید بهتر و بیشتر است. این شمایید که از هدیه خود شادی می‌کنید. اینک به سوی بلقیس و مشاورانش برگردید و به آنها بگوئید من سپاهی به سویشان گسیل می‌دارم که قادر نباشند در مقابل آن مقاومت کنند آنان را با ذلت و خواری از مملکت سبا بیرون خواهم کرد. (12) به
بلقیس بگوئید که من جز ایمان و اطاعت و تسلیم شدن در برابر خداوند چیزی نمی‌خواهم. وقتی فرستادگان برای او نقل کردند که او با دیگر پادشاهان متفاوت است بلقیس با سپاهی عظیم، خود عازم سرزمین سلیمان شد. (13) قبل از رسیدن او حضرت سلیمان علیه‌السلام، تدابیر لازم را برای آزمون بلقیس انجام داده بود. از جمله اینکه تخت وعرش او را به دربار خود منتقل کرده و تغییراتی در ظاهر آن داده بود. سلیمان با طرح سوالی او را مورد آزمایش قرار داد تا ببیند آیا بلقیس درک و هوش لازم را برای ایمان آوردن و تسلیم دین او شدن را دارد یا از کسانی خواهد بود که امیدی به هدایت آنها نیست. بلقیس با پاسخ منطقی و هوشمندانه خود به سلیمان علیه‌السلام نشان می‌دهد که از تیزهوشی و درایت و دقت نظر بالایی برخوردار است. او نیز که به منظور آزمایش سلیمان آمده بود با مباحثه و مناظره‌ای مستدل و منطقی یقین حاصل می‌کند که سلیمان علیه‌السلام مرد خدا و پیامبر الهی است. بلقیس که کاملاً پی به عظمت و شکوه سلیمان برده بود و او را دارای نیروی مافوق بشری یافته بود، سخت تحت تأثیر شخصیت او قرار می‌گیرد و در برابر مکتب و آئین او تسلیم می‌شود. (14)

2- بلقیس و مدیریت سالم:

مدیریت اجتماعی و آیین حکومت‌داری صحیح یکی از اصول اساسی زندگی بشری است. زیرا زندگی سالم که به دور از هر گونه دغدغه‌های
اجتماعی بوده و امنیت و آسایش جامعه را به دنبال داشته باشد، نشأت گرفته از مدیریت صحیح و سالم می‌باشد. مدیریت صحیح و سالم است که جامعه در سایه آن به کمال رسیده و سعادت خود را در می‌یابد. مدیریت صحیح بلقیس نیز بیانگر عقل سلیم او می‌باشد. پس از آنکه حضرت سلیمان نامه‌ای به او فرستاد و او را به یکتاپرستی دعوت نمود. او بدون اینکه عکس‌العمل بی مورد از خود نشان دهد و دعوت نامه حضرت سلیمان را منافی با مقام خود بداند، از راه صحیح وارد شده، جریان نامه را با مشاورین در میان گذاشته و سپس از راهی وارد می‌شود تا بتواند حقایت حضرت سلیمان علیه‌السلام را آزمایش نماید و بفهمد که آیا او واقعا فرستاده خدا می‌باشد که او را به یکتاپرستی می‌خواند یا اینکه از حقیقت برخوردار نبوده و چشم طمع به قدرت و حکومت او دارد. وقتی با روح الهی حضرت سلیمان علیه‌السلام آشنا شد، بر آن شد که نزد حضرت برود و با زیر پا گذاشتن قدرت و شوکت و عظمت خود، خالصانه و عاشقانه تسلیم او و عقیده‌اش شود. امام خمینی (ره) نیز در یکی از اشعار عارفانه خود، با نام «سلطان عشق» این عشق بلقیس به حق و حقیقت را به تمثیل درآورده و به آن اشاره می‌نماید. (15)

بلقیس وار گر در عشقش نمی‌زدم
ما را به بارگاه سلیمان گذر نبود. (16)

برخی از ویژگی‌های برجسته مدیریتی بلقیس عبارت است از:
1- بلقیس امور مملکت خود را مطابق با حکم عقل اداره می‌کرد، از این رو با حوادث ناگهانی بزرگ در طول حکومتش همچون مواجهه با حضرت سلیمان علیه‌السلام احساسی برخورد نمی‌کند، او می‌دانست که اگر بر خلاف خرد حکمرانی نماید، سرانجام به زیانش تمام خواهد شد.
2- بلقیس در امور مملکتی خود پایبند به امر شورا بود و سعی می‌کرد که از دیدگاههای مشاورین خود مطلع گردد و نسبت به نظریات آنها احترام گذارد. در عین حال بسیار منطقی و واقع‌بینانه با مسائل برخورد می‌کرد و اگر نظر آنها را مخالف با مصلحت حکومت خود می‌دید، با استدلال کافی آنها را رد می‌کرد. این گونه مشورت‌ها و نظرخواهیها موجب جلب رضایت و اطمینان عاملان اجرایی می‌شود و خود مدیر نیز از مزایا و فایده‌های مشارکت و مشورت سود می‌برد. (17)
3- بلقیس از سلامت رأی و روشن‌بینی و حسن تدبیر در امر حکومت برخوردار بود. چنانکه این موضوع را می‌توان با فرستادن نمایندگان خود به دربار سلیمان برای بار اول و آزمایش کردن او مشاهده کرد. او عجولانه تصمیم به یکی از دو امر با سلیمان نمی‌گیرد «یا جنگ یا صلح» بلکه تمام جوانب را می‌سنجد.
4- بلقیس از شجاعت و اراده‌ای قوی و همتی بلند بهره‌مند بود. بطوری که پس از شنیدن پیغام او توسط فرستادگان مخصوصش متوجه شد که سلیمان علیه‌السلام مرد خواست و با پادشاهان دیگر متفاوت است؛ خود عازم سرزمین سلیمان می‌شود تا اوضاع را از نزدیک بررسی کند. او علیرغم تهدیدات سلیمان علیه‌السلام، با شجاعت و همتی بلند اقدام به سفر و ترک وطن می‌کند.
5- به شهادت قرآن ملکه و ملت سبا مردمی خورشیدپرست و مرفه و دارای امکانات عالی زندگی و نظامی بوده و در ظاهر از نظر تشکیلاتی بر تشکیلات سلیمان برتری داشتند و خود را قوی‌تر و قدرتمندتر می‌دانستند! ولی با این وضع بلقیس زنی مصالحه‌جو و سازگار بود و با حضرت سلیمان از راه مصالحه و هدیه وارد شد و در برنامه‌های او تفکر نمود و سرانجام با ایمان و اسلام خود نشان داد که خیلی عاقلانه فکر می‌کند و در صورت تشخیص حقیقت از آن نمی‌گذرد. (18)
6- بلقیس از هوش و ذکاوت بالایی برخوردار بود و قدرت شناختش از حقایق و بررسی امور به طور صحیح بسیار بالا بود، به طوری که با تشخیص درست خود از آزمایش‌های سلیمان سربلند و موفق بیرون آمد و به او ثابت کرد که استحقاق دعوت به یکتاپرستی را دارد.
7- بلقیس از اعتقادات مستقل برخوردار بود و تصمیمات اعتقادی را با اختیار خود انتخاب می‌کرده است، چه در زمانی که به پرستش آفتاب پرداخت و چه در زمانی که به یکتاپرستی روی آورد. این بانو که حاکمیت
قدرتمندی بر قوم خویش داشت و آن ناشی از مدیریت صادقانه و مقتدرانه او بود و ملتش نیز او را قبول داشتند، از این روی در رواج اعتقاداتش در هر دو حالت بسیار موثر بوده است. (19)
8- بلقیس زیباترین بیان را در مواجهه با حق و جلوه حق الهی (پیامبر خدا) به زبان می‌آورد و سخنش هم طراز با کلام متقان و انسانهای متعالی می شود. اقرار به گناه و پی بردن به حقارت خود، اوج تواضع و از خودگذشتگی است. از طرفی اقرار به گناه و توبه زیبای وی حاکی از شجاعت و وارستگی شخصیتی او می‌کند. (20)
او نخست اعتراف می‌کند که بر خود ستم کرده است و بعد تصریح به توحید و اسلام می‌کند. سپس اسلام و توحید خود را به رویه و اعتقاد سلیمان قرار می‌دهد و تأکید می‌کندکه ایمان به پروردگار جهانیان دارد. (21)
طرح داستان بلقیس و حکومت او در کنار حاکمیت کامل سلیمان علیه‌السلام نکته قابل توجه و تدبر است و آن حاکی از اهمیت و نقش اساسی این زن در عرصه مدیریت سیاسی، نظامی و اجتماعی می‌کند که در وجود او به عنوان یک زن تجلی کرده است. عظمت بلقیس نایافتنی است. او فهمید که نباید در برابر سلیمان ایستادگی کند و خود و قومش را به هلاکت رساند. ایستادگی در برابر سلیمان یعنی ایستادگی در برابر حق. چرا
انسان خردمند مانع حق‌پرستی مردم شود و آنان را با جهل و نابخردی و خرافات سرگرم نگه دارد و او با عظمت هر چه تمام تصمیم گرفت که با تمام ملت و رجال مملکتی تسلیم حق و تسلیم دعوت سلیمان شود. او زنی تاریخی بود و برای نسلهای پس از خود پیام‌آور حق‌خواهی و عدالت پیشگی و برابری در دین اسلام بود. (22)

یوکابد مادر موسی علیه‌السلام: الگوی فداکاری و کیاست در عرصه اعتقادی

زندگی حضرت موسی علیه‌السلام دارای مراحل گوناگونی است. در تمامی این مراحل زنان حضوری چشمگیر داشته‌اند. قرآن حضور تاریخی زنان معاصر حضرت موسی علیه‌السلام را در صحنه‌های سیاسی و اجتماعی به خوبی نشان می‌دهد. آنها از حریم حق دفاع کردند تا آن را به سر منزل مقصود برسانند. در این میان محوری‌ترین و حساس‌ترین نقش را مادر موسی عهده‌دار بوده است. زن صالحی که خداوند متعال به او وحی می‌کند که چگونه فرزند خود را نجات دهد، فرزندی که یکی از پیامبران بزرگ الهی خواهد بود. خداوند متعال به او آموخت که چه عملکردی داشته باشد و چه تدبیری بیاندیشد و با چه مدیریت صحیحی او را از چنگال فرعون و فرعونیان برهاند و به مرحله‌ای برساند که در آینده از انبیا و مرسلین علیهم‌السلام باشد.

1- فرعون و حکومت فرعونی:

از دیدگاه قرآن مدیریت پویا و رشد یافته مدیریتی است که رشد مادی و معنوی انسان را همراه با یکدیگر ارائه دهد و تأمین هر یک به تنهایی نشانه رشد نیست. در واقع مدیران کارآمد و موفق مدیرانی هستند که در کنار رشد مادی انسانها به رشد معنوی آنها نیز اهمیت دهند و از آنجایی که انسان شخصیتی دو بعدی است، مادی و معنوی، از این رو احتیاج به تأمین نسبی خواسته‌های هر دو بعد را دارد و برنامه‌ریزی مدیران بر پایه این دو مبنا موجب تعالی و تکامل رشد افراد می‌شود. قرآن کریم می‌فرماید که امر فرعون مطابق با رشد و صواب نبوده است. (23) یعنی حکومت و مدیریت فرعون دارای رشد نبوده تا به حق و صواب و راه راست دعوت کند. ولی او همواره ادعای رشد می‌کرد. (24) در حقیقت خداوند متعال رشد ادعایی او را تکذیب می‌کند، در حالی که از لحاظ پیشرفت فناوری، قدرت مدیریت، سیاست، به کارگیری سازمان‌ها و مردم و اثربخشی حکومتی، بسیار قدرتمند بود. اما با وجود چنین حکومتی او رشید نبوده است. هر چند خود او ادعای رشد داشته است. قرآن علت عدم رشد فرعون را سه چیز می‌داند:
1- استضعاف (قصص/4) 2- استخفاف (زخرف/ 54) 3- استعباد (شعراء/ 22). علت عدم رشد حکومت و مدیریت فراعنه، عدم اعتنا به شخصیت انسانها و برده دانستن آنها و عدم اهتمام به رشد متعالی و تکامل آنهاست. در حالی که این نوع استبداد ظالمانه منجر به سقوط و نابودی خود و حکومتشان می‌شود. (25)

2- یوکابد محلّ وحی الهی:

کاهنان به فرعون خبر داده بودند که مردی از دودمان یعقوب که در مصر پراکنده‌اند، سرانجام به سرنوشت تو خاتمه می‌دهد و نابودی قطعی تو به دست اوست. فرعون برای جلوگیری از این خطر دستور داد، مأموران از مرد و زن، زنان و خانواده‌های بنی‌اسرائیل را زیر نظر بگیرند و هر گاه اطلاع یافتند یکی از زنان آبستن است شکم بدرند و اگر جنین پسر بود به قتل رسانند. مادر موسی که آبستن به موسی بود و اراده الهی بر این بود که فرزند او از پیامبران اولوالعزم علیه‌السلام گردد و به رهبری خلق گماشته شود، از این وضعیت سخت نگران و آشفته بود. او که در تدبیر و زیرکی و ایمان و نیز رأی و فراست، در مراحل و درجات عالیه قرار داشت و از زنان بزرگ روزگار خود بود به مرحله‌ای از شایستگی رسید که خداوند او را منزل وحی خود قرار داد، قرآن کریم سخن از آن دارد که بر این زن هم وحی نازل شد. (26) یوکابد از بانوان نمونه قرآن است. در دامان این بانوی بزرگوار، باید فرزندی تربیت شود که بساط جور وستم جبار زمان،
یعنی فرعون را برچیند و مردم مستضعف را نجات دهد. او قطعا می‌باید در یودکه خداوند او را دوران بارداری و پس از وضع حمل با مشکلات بزرگی روبرو شود. از این رو از همان دوران بارداری عنایت غیبی شامل حال او و فرزندش بود. با تولد طفل کار مادر دشوارتر می‌شد و مأموریت الهی او بطور جدی آغاز می‌شد. او ناگزیر به طرح یک برنامه‌ریزی دقیق و صحیح بود تا با ظرافت و تدبیر خاصی بتواند در طول سالیان متمادی فرزند خود را از انواع خطرات حفظ نماید و او را به مرحله‌ای رساندکه اراده الهی را در روی زمین عملی سازد. (27) مادر موسی بسیار می‌ترسید که مبادا فرزندش را بکشند. اینجاست که قدرت غیبی به مدد او می‌آید و او را راهنمایی می‌کند که چه کند. بر خلاف این اندیشه باطل که فرعون و فرعونیان زنان را در امور سیاسی و اجتماعی، کارآمد تصور نمی‌کردند و به آنان به دیده حقارت می‌نگریستند، به وضوح می‌بینیم که در مسیر تعذیب و نابودی فرعون، زنان بزرگی پا به عرصه می‌گذارند و در این راستاست که جریان تمکن مستضعفان در جامعه آن روز با وحی به یک زن آغاز می‌شود. (28) این بانو مورد گزینش الهی قرار می‌گیرد و ظرف نزول رحمت الهی و صحنه بروز قدرت حق می‌شود تا حضور آنان در این نقطه عطف تاریخی، نه تنها برای فرعون بلکه برای آیندگان نیز به ثبوت رسد. (29)
مادر موسی به فرمان وحی موسی را در صندوق قرار داده، و او را به دریای نیل می‌افکند. (30) و از او خواسته می‌شود که هیچ‌گونه غم و اندوه و نگرانی به خود راه ندهد او با پیگیری تمام و مساعدت دخترش متوجه می‌شود که صندوق بدست مأموران فرعون می‌افتد. خواهر موسی از طرف مادرش مأموریت می‌یابد که قدم به قدم در پی موسی باشد تا ببیند که سرانجام کار او به کجا می‌انجامد، همین که خواهر موسی دید که صندوق را به درون کاخ فرعون بردند، درصدد بر آمد که تمام سختی‌ها و خطرات را به جان بخرد و برای نجات برادرش به هر ترتیب که شده وارد کاخ شود. (31) آسیه همسر فرعون با دیدن موسی از فرعون درخواست می‌کند که او را نزد خود نگه دارد، و فرعون با همه قدرتی که داشت و خود را خدای خدایان می‌نامید، سرانجام تسلیم پیشنهاد همسرش شد و اجازه داد که آن طفل در کاخ فرعونی بماند. موسی پستان هیچ زنی را بدهان نگرفت چرا که اراده خداوندی بر این بود که او فقط پستان مادرش را به دهان بگیرد و تحت نظارت مستقیم او تربیت و رشد یابد. با راهنمایی خواهرش به آنان، از آن پس مقرر گردید که مادرش سرپبرستی او را به عهده گیرد و
او را پروش دهد و بدین سان خداوند مهربان دوباره او را به آغوش مادر باز گردانید تا چشمش روشن شود و غمگین نباشد و بداند که وعده خدا حقیقت دارد. (32)

3- یوکابد و مدیریت پویا و هوشمندانه:

یوکابد محل وحی الهی بود. او با الهام غیبی از جانب پروردگار به مراقبت از فرزندش پرداخت. این زن توانمند از نوعی مدیریت هوشمندانه و با کیاست برخوردار بود که در برابر سخت‌ترین حوادث، مقاومت و ایستادگی کرد و توانست مأموریت الهی خود را ایثارگرانه و با موفقیت به پایان برساند. در دامان این بانوی قهرمان، فرزندی تربیت می‌شودکه بساط ظلم و ستم امپراطور فرعون را بر می‌چیند و نهضتی عظیم برای نجات مستضعفان و مظلومان بر پا می‌کند. از ویژگی‌های برجسته مدیریتی یوکابد عبارت است از:

1- ذکاوت و دوراندیشی:

مادر موسی علیه‌السلام با ذکاوت و تیزبینی به کاخ نفوذناپذیر فرعون راه یافت و تربیت فرزندش را مستقیماً عهده‌دار شد. موسی علیه‌السلام در خانه فرعون تربیت ملوکانه شد و همه علوم و فنون را فرا گرفت و در سن رشد و بلوغ و بزرگی به پیامبری مبعوث شد. (33)

2- استقامت و پایداری:

مادر موسی علیه‌السلام زندگی بسیار سخت و دشواری را سپری کرد و سالها برای تأمین معیشت فرزندانش تلاش کرد. وقتی آنها
بزرگ و مستقل شدند و موسی و برادرش هارون امر رسالت پروردگارشان را عهده‌دار شدند، او دیگر به هدف مقدس خود رسیده بود.

3- شجاعت و از خودگذشتگی:

مادر موسی علیه‌السلام می‌دانست که مأموران فرعون در کمین یکتاپرستان هستند. او می‌دانست که زنان آبستن بنی‌اسرائیل را شکم می‌درند و فرزندان پسر را به قتل می‌رسانند ولی با شجاعت هر چه تمام در زیر یوغ استبداد فرعونی فرزند خود را حفظ کرد. این شجاعت برای حفظ و بقای دین الهی و آرمانهای آن ستودنی و قابل تقدیر است.

4- ایمان و توکل:

او به قدرت خداوند و اراده الهی در این مأموریت توکل داشت و یقین می‌دانست که سرانجام وعده الهی بوقوع می‌پیوندد و او و پسرش بر فرعون پیروز می‌شوند. از این رو با ایمان و باور قلبی توانست فرزند خود را در آبهای پر خروش نیل پرتاب کند و او را به کام دشمن بفرستد.

5- شایستگی تربیت فرزندان صالح:

اراده خداوند بر این بود که موسی علیه‌السلام در دامان مادر واقعی خود تربیت و بزرگ شود. پیامبران علیه‌السلام و مردان بزرگ الهی برای رسیدن به مقام شایسته باید در دامان مادرانی شایسته بزرگ می‌شدند و رشد می‌یافتند، وقتی از مادر موسی علیه‌السلام خواسته می‌شود که با برنامه‌ریزی دقیق خودش به موسی شیر دهد به این دلیل است که ویژگی‌های مادر از طریق شیر به جان فرزند انتقال می‌یابد.
مسأله تأثیر شیر و انتقال خصوصیات شخصیتی از این طریق به فرزندی که در آینده نمودی متعالی خواهد داشت، در واقع ظهور و بروز ارزش‌های یک زن در یک پیامبر و در تک‌تک سلولهای اوست. (34) این مادر مدبر در تربیت فرزندانش بسیار موفق بود، موسی علیه‌السلام را برای پیامبر شدن تربیت کرد. هارون را طوری تربیت کرد که یار و یاور برادرش باشد و در تمام مراحل زندگی، پشتیبان او که مرد خدا و پیامبر خدا بود، باشد. (35) و خواهر موسی علیه‌السلام را آنچنان تربیت کرد که با شجاعت تمام به دفاع از برادر پرداخت و برای نجات دین خدا، جان خود را به خطر انداخت و در آن شرایط خفقان‌زا و زیر حکومت ظالم و طاغوتی توانست فرزندانی مبارز، هدفمند، یکتاپرست، متحد و ضد طاغوت تربیت کند.

6- استقلال رأی بدون تکیه بر دیگران:

در معرفی حضرت موسی علیه‌السلام و مراحل پر فراز و نشیب زندگانی او در قرآن، هیچ نشانی از پدر موسی علیه‌السلام ذکر نمی‌شود. پر واضح است که در شرایط خاص سیاسی و اجتماعی آن مردان به شدت تحت فشار آزار و اذیت فرعون بودند و اغلب در زندانها زیر شکنجه و یا تحت تعقیب بودند. آنچه قطعی است اینکه در قرآن به پدر موسی اشاره‌ای نشده و فقط از مادر موسی علیه‌السلام سخن به میان آمده است. او با عزمی راسخ و بدون ترس و واهمه از نبودن همسر، انجام وظیفه می‌کند.

7- حضور پررنگ اجتماعی:

بر خلاف اندیشه باطل فرعون نسبت به ناکارآمد بودن زنان که به همین دلیل زنان و دختران را زنده نگاه می‌داشت و مردان و پسران به قتل می‌رساند، و با وجود جهل، کفر و ظلم فراوان در جامعه آن روز، این زن شایستگی پیدا می‌کند که جایگاه فرمان الهی باشد و به طور کامل تحت تسلط و فرماندهی او قرار گیرد و بصورت مجرائی برای تحقق اراده خداوند در آید و دستورات خاصی به او ابلاغ شود و او از آینده مطلع شود. این مقام موجب می‌شود که او قیامی عظیم نموده و اقدام به یک حرکت بزرگ اجتماعی نماید و دست به هر خطری بزند تا این مشیت عظیم الهی را به مقصد نهایی برساند.

8- مدیریت شایسته:

مادر موسی علیه‌السلام با این ویژگی‌های رفتاری، هم در زمان خود و هم در زمانهای بعد الگویی شایسته برای دیگران بخصوص زنان می‌باشد. او به ما آموخت که یک زن با خودسازی، اخلاص، ایمان و توکل، اعتماد به نفس، استقلال رأی، هوشمندی و درایت و شجاعت و پایداری می‌تواند با خداوند ارتباطی نزدیک پیدا کند و مورد عنایت و حمایت بی دریغ او برای رسیدن به اهدافش قرار گیرد. او نشان داد که زنان نیز همچون پیامبران علیه‌السلام می‌توانند از کارگزاران و عاملان خداوند در روی زمین برای خدمت به خلق باشند.

آسیه همسر فرعون: الگوی مبارزه و شهادت‌طلبی در عرصه اعتقادی:

آسیه همسر فرعون و ملکه مصر بود. او در قصر فرعون به سر می‌برد و از انواع امکانات مادی و رفاهی برخوردار بود. آسیه همسر پادشاهی مستبد و خودخواه آن مملکت باستانی بود که ظلم و بیدادگری او در تاریخ بشر ضرب‌المثل است. فرعون نیز همچون نمرود هم خود دعوی خدایی داشت و هم حافظ و نگهبان بتخانه ملت و مروج بت‌پرستی قوم بود. فرعون از کم رشدی و فرمایگی قوم، سوء استفاده می‌کرد و کارش به جایی رسیده بود که خود را «خدای خدایان» می‌نامید. (36) ولی همسر او آسیه زنی بودکه در هاله‌ای از نجابت، لیاقت و پاکی قرار داشت. رشد شخصیت و توجه به وظیفه انسانی و ایمانی او کار را به جایی رساند که کاخ‌نشین بهشت شده و در ردیف بهترین زنان عالم قرار گیرد. ایمان آوردن او به حضرت موسی علیه‌السلام بزرگترین ضربه به دستگاه فرعون بود، چرا که او نزدیکترین فرد به فرعون بود. فرعون برای انصراف او از این تصمیم به هر وسیله ممکن ـ تهدید و تطمیع ـ متوسل شد ولی جز مقاومت از او چیزی ندید و بدین وسیله توانست شرایط حاکم بر نظام حکومتی آن روز را در هم بریزد. (37)

1- آسیه مشتاق هدایت فرعون:

وقتی موسی علیه‌السلام به اصرار آسیه در دربار مصر ماندگار شد و تحت مراقبت شخصی ملکه و مهرو محبت او قرار گرفت و بزرگ شد و به مقام نبوت
رسید، آسیه به او گروید و از او به شدت حمایت کرد ولی ایمانش را از فرعون پنهان می‌داشت و تلاش می‌کردکه فرعون را با دین موسی و با حقیقت آفرینش و آیین یکتاپرستی بطور غیر مستقیم آشنا سازد. چرا که فرعون در برابر وی تأثیرپذیری داشت و بیشتر مواقع با او مشورت می‌کرد. در هر حال این تلاش آسیه به جایی نرسید، هر چند کوشش او یک شیوه تبلیغی و تربیتی ظریف را در بر داشت. وقتی موسی (ع) بارها و بارها تلاش کرد که فرعون را به یکتاپرستی فرا خواند و فرعون دعوت او را نمی‌پذیرت، آسیه به شدت از این برخورد رنج می‌برد و تلاش می‌کرد که او را به دین موسی علیه‌السلام جذب کند. این زن سمبل انسانیت، الگوی شرافت و نمادی از یک موحد خالص و خداجو است. او در خانه‌ای به یاد توحید و یگانگی بود که نه تنها در آن یادی از خدای یکتا نبود بلکه صاحب آن خانه دشمن این یکتاپرستی بود در مقام ستیزه‌گری با آن بود. (38)

2- همسر فرعون، اسوه مومنان:

وقتی جریان رود نیل موسی علیه‌السلام را به مقر دشمنانش می‌رساند و آنها قصد ذبح او را می‌کنند، در میان آنان زنی یافت می‌شود که با تیزبینی و شامه‌ای قوی او را از چنگال آن دژخیمان نجات می‌دهد و مانع قتل او می‌شود. فرعون در تردید است که آیا این همان کودکی است که منجمان دربارش گزارش داده‌اند یا نه؟ آسیه او را از تردید بیرون می‌آورد و به او اطمینان می‌دهد که کودکی که دست پرورده خودشان باشد، هرگز آنگونه تربیت نمی‌شود، بلکه برعکس فرزندی می‌شود که نور دیده آنها شده و سبب افتخار و خرسندی آنان می‌شود.
همسر فرعون بدون اینکه تحت هدایت پیامبری از پیامبران الهی قرار گیرد، با هدایت فطری خویش نهایت خلوص را به نمایش می‌گذارد و شخصیتی از خویش ترسیم می‌کند که او را به صورت اسوه و الگوی مومنان در می‌آورد، ارزش نقشی که این بانو در بنیاد نهادن نهضت موسی با نجات دادن او داشت، بسیار است. همچنین اهمیت و ارزش نقش این بانو در دنبال کردن نهضت موسی، بیشتر معلوم می‌گردد. نهضتی که مسیر اجتماع را دگرگون ساخت، اجتماعی که قرنها در زیر فشار و ستم‌های فرعونیان بسر می‌برد.

3- آسیه مدیر مبارز و شهادت‌طلب:

آسیه همچون مبارزی یکتاپرست تا پای جان از موسی علیه‌السلام و عقیده‌اش دفاع می‌کند و بر پیکره امپراطوری فرعون ضربه وارد می‌کند. او زنی قهرمان و خستگی‌ناپذیر بودکه با مدیریت و برنامه‌ریزی هوشمندانه توانست زمینه‌ساز قیام موسی علیه‌السلام باشد. او سالها به طور مخفیانه یکتاپرستی کرد و سرانجام در راه مبارزه علیه ظلم و بی عدالتی به شهادت رسید. (39) ویژگی‌های بارز مدیریتی آسیه را با طرح آیه 11 سوره تحریم بیان
می‌کنیم. (40) «و ضرب الله مثلاً للّذین آمنوا امرأه فرعون إذ قالت ربّ ابن لی عندک بیتاً فی الجنّنه و نجّنی من فرعون و عمله و نجّنی من القوم الظّالمین»

1- ادراک کمال مطلق:

از آنجا که کمال حقیقی انسان، وصول به مقام و قرب نزد خدا می‌باشد و کسی که این حقیقت را ادراک کرد، تمام اعمال و حرکاتش در مسیر قرب و همه کمالاتش مقدمه برای وصول به کمال نهائی خواهد بود. آسیه نیز زنی متکامل بوده و مقصد نهایی را ادراک کرده و در راه رسیدن به مقصد می‌کوشد و طالب قرب است و می‌گوید: «خدایا در نزدت و در جوارت منزلگاهی برایم فراهم کن. »

2- نفرت از ارزش‌های پوچ و مادی:

آسیه با اینکه همسر مرد ثروتمند و مقتدری است و تمام امکانات مادی را در اختیار دارد، اما به سبب طغیان و ظلم او و اینکه سدی در برابر حق است، از او ابراز تنفر می‌کند و دیگر به کاخ‌نشینی نمی‌بالد و همسر شخصی مثل فرعون بودن را ارزش و موجب افتخار نمی‌داند. او در میان افراد تبهکار و بیدادگر، ایمان خود را حفظ می‌کند و آلوده مادیات و امیال دنیوی نمی‌شود. او هرگز مقهور جبر تاریخ نگشته که خود تاریخ‌ساز می‌شود و در برابر مشکلات و فشارهای گوناگون مقاومت می‌کند و برای وصول به کمال مطلق از خدا طلب نجات از فرعون را می‌کند: «خدایا مرا از چنگال فرعون برهان»

3- طرد فرهنگ طاغوتی و شیطانی:

او با اعلام انزجار از عملکرد فرعون با فرهنگ فرعونی و طاغوتی مخالفت و مبارزه می‌کند و نسبت به آن، ابراز تنفر می‌کند. از اینرو با معبود عالمیان نیایش می‌کند و از او می‌خواهد که وی را از فرعون و عملش هر دو نجات دهد و او را خلاصی بخشد: «پروردگارا مرا از عمل فرعون نجاتم بده. »

4- نفرت و انزجار از ستمکاران:

در فرهنگ قرآن همانطور که مهر و محبت در راه خدا و برای خدا، بر بندگان خدا لازم و از صفات مومنان است، ‌نفرت و انزجار از زشتی‌ها و بدکاران نیز از وظایف آنان به شمار می‌آید. همسر فرعون این ارزش را نیز ارائه می‌دهد و از خدای جهانیان می‌خواهد که او را از قوم و گروه ستمکاران نجات دهد. در واقع این بانو با این دعای خویش، خشم و غضب خود را نسبت به ستم پیشگان اعلام می‌نماید: «خدایا مرا از چنگ قوم ستمکار و ظالم نجات بده. »

5- عشق و ایمان:

هنگامی که همسرفرعون، به وسیله هدایت‌های الهی و راهنمایی‌های حضرت موسی علیه‌السلام ارشاد می‌گردد و نور ایمان در قلبش می‌تابد، به مرحله‌ای از ایمان می‌رسد که عاشقانه در این راه از جان خود می‌گذرد و از انواع شکنجه‌های فرعون نمی‌هراسد و با استقامت و ایمان، سمبل عشق و ایمان و الگویی برای بانوان جهان و حجتی برای جهانیان می‌گردد و به همه زنان حامل این پیام می‌شود که حتی در محیط فاسد و در جامعه‌ای ستمکار نیز می‌توان مؤمن و پاک بود. (41)

6- ستیزه‌جویی با کافران و شهادت‌طلبی در راه حق:

آسیبه سالها خداوند یکتا را پرستش کرد و تحت رهبری موسی علیه‌السلام ایمان خود را نگاه داشت، ولی سرانجام رازش فاش شد و فرعون را سخت بر آشفت. فرعون به هر وسیله‌ای برای انصراف او متوسل شد، ولی بی فایده بود. آسیه دل به خدا داده بود و از هیچ چیز و هیچ کس هراسی به دل راه نمی‌داد. فرعون دستور داد آسیه را به چهار میخ کشند و سنگی بزرگ روی سینه‌اش قرار دهند تا اینکه زیر این شکنجه سهمگین جان به جان آفرین تقدیم کرد و به شهادت رسید. (42)

7- درایت و روشن‌بینی و از خود گذشتگی:

می‌توان ادعا داشت که آسیه مادر دوم موسی علیه‌السلام بود. او در پرورش و نجات جان موسی (ع) و حمایت از او نقش حساسی بر عهده داشته است. وی با درایت و روشن‌بینی جریانات درون کاخ فرعون و گزارشات مأموران او و نیز شرایط بحرانی اجتماعی و سیاسی را زیر نظر داشت و با دقت تمام اوضاع را از نزدیک بررسی می‌نمود. آسیه که با همان نگاه اول به سیمای موسی، پی به الهی بودن سیمای او برد، تصمیم به دفاع از جان موسی نمود او در تمامی مراحل، به خصوص در سه مرحله حساس و سرنوشت‌ساز برای حفظ جان موسی از خودگذشتگی کرد: 1- مرحله‌ای که موسی را از صندوق بیرون آوردند و او تلاش نمود که مأموران فرعون را از کشتن موسی
منصرف کند 2- مرحله‌ای که تلاش نمود تا مادر موسی به عنوان دایه پذیرفته شود. 3- مرحله‌ای که موسی با اهانت به فرعون و کندن ریش او در ایام کودکی و برانگیختن خشم او در آستانه مرگ قرار گرفت، چرا که او دیگر یقین حاصل کرد که موسی از دشمنان اوست، ولی آسیه با ارائه استدلال و پیشنهاد انجام آزمایش بر روی او فرعون را قانع کرده او بی تقصیر است و آن خطای بچه‌گانه‌ای بیش نبوده است. (43)
آسیه زن قهرمان و نام‌آوری است که در قرآن بعنوان مثل و الگو معرفی شده، در دفاع از دین خدا و پیامبر الهی و مبارزه با بیدادگری فرعون، در تاریخ ضرب‌المثل شده است. او با نمرود زمان خویش در خفا و در آشکارا همچون مبارز خستگی‌ناپذیر و کاخ‌نشینی در بهشت آسمان را به کاخ‌نشینی در جوار فرعون ترجیح داد و در این راه به شهادت رسید.

مریم مادر عیسی علیه‌السلام: الگوی پرستش و پاکدامنی در عرصه عبادی:

داستان حضرت مریم علیه‌السلام در قرآن مجید یکی از شگفت‌انگیزترین و جالب‌ترین داستانهای قرآنی است. ولادت او، سرگذشت مادر او، ماجرای باردار شدنش و آوردن پسری به نام عیسی پیامبر خدا و... داستانی شنیدنی و بی نظیر است که در قرآن مجید به تفضیل آمده است به مراحل مختلفی از زندگانی او اشاره شده است که اینک به چند مرحله مهم اشاره می‌شود:

1- دوران قبل و پس از تولد (دوران کودکی):

مادر مریم سالها بود که با عمران که از بزرگان و روحانیون محترم آل یعقوب بود، ازدواج کرده بود ولی از او فرزندی نداشت. وی به بارگاه خداوند دست تضرع برداشت و نذر کرد که فرزند خود را بعنوان خادم خانه خدا تقدیم کند. سرانجام دعای مادر مریم که از بانوان پاک سرشت بود مستجاب می‌شود. او فرزندش را «مریم» می‌نامد و به نذر خود عمل می‌کند و او را به عنوان دختری عابده تقدیم خانه خدا می‌کند. خداوند متعال هم مریم را به وجهی نیکو قبول می‌کند و او را به خوبی پرورش می‌دهد.
و به این ترتیب او برای رشد و کمال فرزندش علائق مادری خود را زیر پا گذارده و با هواهای نفسانی خود مبارزه کرده وکودکش را به معبد تحویل می‌دهد. او با نداشتن پدر باید تحت تکفل یکی از متولیان معبد قرار می‌گرفت که با عنایت و مشیت الهی زکریا کفیل او می‌شود. (44) زکریا برای او غرفه‌ای در بیت‌المقدس بنا می‌کند تا مریم مطابق نذر مادرش برای عبادت و خلوت و راز و نیاز با معبود آزاد باشد. براستی این گوهر عصمت و طهارت در آن محیط پاک و خلوت چه حالاتی داشت و چگونه در دریای نیایش معبود غرق بود و چه مقامات و سیر و سلوک و کشف و شهودهایی داشت: فقط خدا می‌داند. تنها کسی که با او در ارتباط بود و
برایش آب و غذا می‌برد زکریا بود. (45) رفته رفته مریم بزرگ و بزرگ‌تر شد و بانوی ملکوتی و آسمانی گردید و توجهات زکریا را به خود جلب نمود. و در دلش مقامی بس بزرگ و ارجمند پیدا کرد. خرد و رشد او در برابر زکریا جلوه می‌نمود. او عبادت و دعای مریم را می‌دید و شیفته کمالات و مقامات عالیه و روحانی او می‌شد.
مریم رشد روحی می‌یابد و سیر عرفان را تحت نظارت الهی به سرعت می‌پیماید و به جایی می‌رسد که هر گاه در محراب عبادت قرار می‌گیرد، زکریا مکرراً نزد او رزقی را مشاهده می‌کند تعجب او که یک نبی آشنا به معجزات و مأنوس به قدرت الهی است برانگیخته می‌شود و چون از مریم درباره منبع این رزق سؤال می‌کند، وی بی درنگ پاسخ می‌دهد که از جانب خداست. (46)
مسلم است که این نعمت هر چه بوده ارتباط مستقیمی با عبادت مریم داشته است. تماشای تمام این داستان و پاسخ‌ها و کلمات پر نغز مریم، شوری در زکریا پدید آورد و از این رهگذر، آرزوی فرزند‌دار شدن را در دلش زنده کرد و به فکر نسلی شایسته همانند مریم افتاد. (47) از آیات قرآن به خوبی این حقیقت روشن است که انسان می‌توان به مرحله عالی از رشد و کمال دست یابد که شایستگی محبوب شدن در پیشگاه الهی را پیدا
کند. (48)

2- دوران گزینش الهی برای مقام مادری عیسی علیه‌السلام

اینک جلوه‌ای دیگر از آثار وجودی مریم آشکار می‌شود و آن گزینش و ارتقای مقام مریم (س) برای مادر شدن است. سخن گفتن ملائکه و گاه پروردگارش با او به نحوی ملموس و محسوس و روشن است که بوضوح نمایانگر این مسأله است که به مریم وحی می‌شده است. (49) قرآن راه کسب شایستگی در پیشگاه خداوند متعال را به مریم نشان می‌دهد. ای مریم در ارتقای روحت بیشتر بکوش و ملازم طاعت الهی باش و به درگاه خداوند تذلل و زاری کن و همراه و هم ردیف کسانی باش که در مقام اطاعت و فرمانبرداری هستند. (50) یعنی اینکه مریم باید سرتا پا مطیع اوامر الهی باشد. او نه تنها در اعتقاد و گفتار بلکه در رفتار و اعمال، باید تسلیم محض الهی باشد، تا بدین وسیله ظرفیت وجود او گسترده شود و بتواند سختی رسالت و سنگینی مسؤولیت خویش را تحمل کند و آن بار گران بتواند در او نشسته و ثمربخش شود. مریم (س) با عشقی خالصانه در مقام عبودیت به تحقق این صفات در خویشتن می‌پردازد. قرآن درباره او می‌گوید که او هم پاکی و طهارت خویش را حفظ کرد و حق تصرف در آن را به هیچ
بشری نداد و هم کلمات پروردگارش و کتابهای آسمانی او را تصدیق کرد و اینکه فرمان ربش را به قنوت انجام داد. (51) در اینجا بود که بشارت کلمه الهی به مریم فرود آمد، فرستاده الهی به او گفت که آمده‌ام تا تو را فرزندی پاک و منزه ببخشم و بدین سان کلمه عیسی از جانب خداوند به مریم القا شد. (52)، مریم برای وضع حمل به مکان دوری پناه برد و از مردم فاصله گرفت و سپس با عنایات غیبی فرزند خود را در آغوش گرفته و به میان قوم آمد. اینک وقت آن رسیده بود که آن عابده زاده از گوشه‌گیری و عزلت بیرون آمده و برای ابلاغ رسالت فرزندش و تکلیفی که او بر عهده دارد در میان مردم حاضر شود. مادر و فرزند وارد صحنه می‌شوند، او خود را آماده شماتت قومش و انواع توهین‌ها و تهمت‌ها کرده بود. مردم با دیدن عیسی علیه‌السلام در آغوش مریم او را زیر سوال می‌برند و تعجب می‌کنند که چگونه دامان او می‌تواند با داشتن چنین خانواده محترمی آلوده به گناه شود. مریم به نذر خویش می‌ماند و سخنی نمی‌گوید، وی با اشاره به فرزندش می‌فهماند که روزه سکوت دارد، عیسی لب به سخن می‌گشاید و به دفاع از مادر رسالت خویش را تبلیغ می‌کند. (53)آری برای زنی عابد و زاهد هیچ مصیبتی تلخ‌تر و سخت‌تر از این نیست که پاکدامنی او را زیر سؤال ببرند، آنهم زنی باکره، آنهم از خاندانی که در گذشته و حاضر
معروف به عفت و پاکی بوده‌اند، و اینجاست که عیسی برای دفاع از آبروی مادر لب به سخن می‌گشاید. (54)
طبعا تولد معجزه‌آسای عیسی افکار مردم را متوجه خود کرده است. حق جویان به گونه‌ای او را مورد توجه قرار می‌دهند و معاندین و ستمکاران به گونه‌ای دیگر. (55) گروهی او را پیام‌آور امید و بشارت می‌دانند و او را نجات دهنده مردم از ظلم و ستم می‌شمارند و گروهی او را دشمن منافع خویش می‌دانند. مریم که در آن شرایط سخت و دشوار مراقب همه چیز است تا به عیسی آسیبی نرسد، با احساس خطر از جانب شاه هیردوس راه‌حل دیگری می‌یابد و آن هجرت از سرزمینش است. شاید با این عمل آرامش و امنیت را برای خود و فرزندش بدست آورد.

3- هجرت به سرزمین غربت:

مریم عذراء تمام تلاش خود را برای تربیت فرزندش و محافظت او انجام داد و بسیار سختی کشید. او وقتی باخیر شد که حاکمان طاغوت و کارگزاران حکومت توطئه چیده و فرمان قتل او را صادر کرده‌اند، فرزند خود را برداشته و به مصر فرار کرد. مریم (س) دوازده سال در مصر اقامت کرد و برای گذران زندگی خود و فرزندش به کار در مزارع مشغول شد. او سالها در غربت به دور از خانه و کاشانه و وطن، با ترس و اضطراب، روزها و شب‌ها را سپری کرد تا فرزندش بزرگ شود و وعده الهی را به ظهور رساند و امر رسالت را عهده‌دار شود. سرانجام وقتی شنید که هیردوس ظالم درگذشت، با فرزندش به فلسطین بازگشت و این بار نه در بیت‌المقدس و بیت‌لحم بلکه در روستایی به نام ناصره از بلاد شام مسکن گزید. وقتی عیسی سی ساله شد، به رسالت مبعوث گردید تا مردم را هدایت و ارشاد نماید و آنها را به یکتاپرستی فرا بخواند، مریم بسیار از این خبر خشنود شد، او که در این سالها در دفاع از عیسی و مقام رسالت او بسیار مجاهده کرده بود، سرانجام شش سال پس از صعود عیسی علیه‌السلام، دار فانی را وداع گفت: ولی دنیا به رسالت فرزند او و دعوتش ادامه داد. مریم رفت ولی یاد او همراه با پسرش در طول زمان جاودانه ماند. (56)

مریم (س) الگوی پرستش و پاکدامنی:

حضرت مریم به عنوان یک انسان کامل و متجسم فضایل معنوی بود و توانست در مسیر تعالی و رشد شخصیت خدایی خود الگوی سالکان اعم از زن و مرد قرار گیرد. او که مظهر عفاف و پاکدامنی بود به درجه‌ای رسید که توانست بعنوان مادر پیامبر اولوالعزمی چون حضرت عیسی علیه‌السلام برگزیده شود. او با مدیریت آگاهانه این پیامبر الهی را در تمام مراحل
زندگی صبورانه حمایت می‌کند و برای رسیدن فرزندش به مقام رسالت انواع مشقت‌ها را تحمل می‌کند و از جانب خداوند برگزیده شده و بعنوان برترین زن جهانیان معرفی می‌شود. برخی از ویژگی‌های مدیریتی حضرت مریم (س) عبارت است از:

1- مریم یک عابده بود:

عبادت واقعی حق، عروج انسان به نزدیکی کمال نهایی است. مریم (س) همواره در محراب عبادت و در حال عروج الی الله بود. خودسازی، تزکیه نفس، پاکدامنی و تقرب او به خداوند متعال به حدی می‌رسد که با دخل و تصرف در نظام آفرینش روزی‌اش با اسباب غیر عادی به او می‌رسد.

2- پاکی و برگزیدگی خدایی:

انسان می‌تواند به مرحله‌ای عالی از رشد و کمال دست یابد که شایستگی محبوب شدن در پیشگاه خداوند را پیدا کند و مریم (س) بعنوان یک زن توانست با انجام اعمال صالح و شایسته و طی طریق و سیر سلوک الی الله مورد عنایت خاص الهی قرار گیرد و به ولایت الهیه دست یابد. او با اطاعت و خضوع در مقابل کمال مطلق و نماز و رکوع و سجود، لیاقت یافت که با ملائکه و فرشتگان الهی هم سخن شود و به مقام دریافت وحی از جانب خداوند برسد. (57)

3- افتخار مادری:

مریم افتخار داشت که فرزندی همچون عیسی علیه‌السلام را به دنیا عرضه کند. یکی از رسالتهای بزرگ هر زن ایفای نقش مادرس اوست.
یک بانوی مدیر و خلاق در مسیر انجام وظیفه و عهده‌داری مسؤولیت مختلف نباید رسالت مادری خود را به فراموشی سپارد. چرا که چنین مدیرانی می‌توانند با تربیت فرزندانی موفق و شایسته جامعه را به سوی سعادت و تعالی سوق دهند. مریم این حقیقت را دریافته بود که این کرامت بزرگی از جانب پروردگارش به اوست که او قابلیت حمل فرزندی را پیدا کرده که معجزه‌ای الهی بوده و در وجود او این معجزه ظهور کرده است.

4- استقامت و شکیبایی:

مریم (س) در مقابل ناجوانمردانه‌ترین تهمت‌ها استقامت کرد. او که جز رضایت ذات مقدس ربوبی به هیچ قدرت دیگری فکر نمی‌کرد و توکلش فقط به خدا بود، اهمیتی به توهین‌ها و شماتت‌های قومش نداد و هرگز از مشکلات راهش ترس و بیم به خود راه نداد.

5- مبارزی هوشمند در سیاست:

مریم هوشمندانه اوضاع سیاسی را بررسی می‌کرد و گزارشات لحظه به لحظه حکومتی را می‌شنید تا اگر خطر به اوج رسید، جان فرزندش را نجات دهد. چنانکه با شنیدن خبر توطئه قتل فرزندش توسط ایادی هیردوس، طبق یک برنامه از قبل طراحی شده، بطور مخفیانه اقدام به هجرت می‌کند و به خوبی از عهده این مأموریت بر می‌آید.

6- ایثار و از خود گذشتگی:

مریم و فرزندش که از آیات الهی و نشانه‌های اعجاز بر روی زمین بودند و مورد احترام جمعیت بی‌شماری بودند، آنها با این مقام والا در غربت با انواع سختی‌ها روبرو شدند ولی هرگز
تسلیم نشدند. مریم با ایثار و از خود گذشنگی همپا و هم ردیف محروم‌ترین اقشار جامعه به کار و تلاش مشغول شد و برای گذران زندگی خود و فرزندش در مزارع کارگری کرد، زیرا هدفش بسیار مقدس بود و ماموریتی بس خطیر داشت که آن حفظ جان عیسی و تربیت و پرورش او و رساندن او به موعد رسالتش بود. پس لازم بود که در این مسیر دست به کارهای سخت فیزیکی بزند، با مردم مستضعف و کم درآمد نشست و برخاست کند، طعم فقر و گرسنگی را بچشد و با انواع مشکلات اجتماعی دست و پنجه نرم کند.

7- حضور اجتماعی پررنگ:

او با بدنیا آمدن عیسی علیه‌السلام در جامعه حضوری پررنگ پیدا می‌کند. چرا که رسالت او در این برهه از زمان این است که فرزندش را به مردم عرضه بدارد و اهداف و برنامه‌های او را برای آنها معرفی کند و حمایت و پشتیبانی همه جانبه خود را از او اعلام بدارد و مردم را به پیروی از او و دین و آیین او دعوت کند و در این راه هیچ باکی و هراسی به خود راه نمی‌دهد و با گام‌های استوار برنامه‌های خود را یکی پس از دیگری عملی می‌سازد.

8- اسوه و الگو برای زنان عالم:

به دنبال تصفیه نفس و تزکیه روح، ویژگی‌هایی در شخصیت مریم پدیدار شد که مورد خطاب و وحی الهی قرار گرفت و هم صحبت با ملائکه شد. خداوند شخصیت مریم را در آخر سوره تحریم بدین سان بیان می‌کند که مریم دختر عمران نمونه کامل یک فرد با ایمان بود که روحش پاک بود و ما روح خود را در آن دمیدیم. او سخنان خدای خود را و کتب او را تصدیق کرد و از بندگان فرمانبردار خدا گردید و به آن جا رسید که خداوند او را مثل و نمونه‌ای برای همه مؤمنان اعم از زن و مرد قرار داد. (58) این شخصیت معنوی نه تنها در اعتقاد بلکه در گفتار و رفتار و اعمال نیز تسلیم محض الهی می‌شود و به مقامی می‌رسد که از زنان برگزیده الهی برای عالمیان می‌شود. (59)

همسران نوح و لوط علیهما‌السلام، الگوهای خیانت و رذالت در عرصه‌ فرهنگی و خانوادگی:

انسانها به همان نسبت که در انتخاب یک زندگی سالم و افتخارآمیز استقلال دارند، در انتخاب زندگی ناسالم و ذلت‌بار نیز بطور مستقل گام بر می‌دارند. (60) و بنابراین مردان و زنان به صورت مستقل از هم و بدون وابستگی به یکدیگر در کسب کرامات و یا خبائث نفسانی آفریده شده‌اند و هر کدام به تنهایی، مسؤول پاسخگوئی به اعمال و رفتارهای خود در محضر خداوند می‌باشند. همسران نوح و لوط که بعنوان زنان منفی در قرآن معرفی شده‌اند، بر این گمان بودند که حضور فیزیکی آنها در کانون خدایی پیامبران و بدون همراهی اعتقادی با آنان می‌تواند ریسمانی باشد که آنها به آن ریسمان تمسک جویند و از عذاب الهی رهایی یابند، در حالی
که آنها حقیقت عبودیت را درک نکردند و به پیامبران و آرمان‌های آنها خیانت کردند. (61)

همسر نوح پیامبر:

در مجمع البیان شیخ طبرسی نام همسر نوح واغله معرفی شده است. (62) واغله شریک زندگی مرد صالحی بود که خداوند امر خطیر رسالت را به او واگذار کرد. این زن در اوج جوانی و قدرت و از خانواده‌ای معروف و سرشناس در آن زمان بود، از این رو در میان سران قومش از جایگاه بالایی برخوردار بود. ویژگی‌های اخلاقی او بر عکس همسرش بود. اگر نوح علیه‌السلام فردی با اخلاق، عاقل، فهیم، حلیم و صاحب سعه صدر و فردی پاک و صادق و امین بود، آن زن بسیار سنگدل، سرسخت، تندمزاج، غیر متعهد، بددهن و بی پروا بود. او نه تنها یار و یاور و همدل و همفکر همسر مرمن و وفادارش نبود، بلکه نسبت به او بسیار خیانت پیشه بود و اسرار او را فاش می‌کرد. او در امر تبلیغ و ارشاد همسرش ایستادگی و مخالفت می‌کرد و او و سخنانش را به مسخره می‌گرفت و به او تهمت دیوانگی می‌زد و با بدترین القاب او را خطاب می‌کرد. پیروان نوح علیه‌السلام با دیدن این صحنه ها و روابط سرد بین آنها، دلسرد و پشیمان می‌شدند و زحمات چندین و چند ساله نوح خنثی می‌شد. (63)
با قوم کافرش همکاری می‌کرد و شوق فعالیت‌های آنها و مخالفت‌هایشان با حضرت نوح علیه‌السلام بود. قومی که ظلم و طغیان می‌کردند و گناه و فساد بسیار انجام می‌دادند و بت‌پرستی می‌کردند.

حقارت و ناکامی همسر نوح

زن نوح با همه تبلیغات پیگیر و طولانی همسرش که پیامبر خدا بود، کافر ماند و ایمان به خدای یگانه نیاورد. او نیز مانند قومش، مبداء عالم را از اینکه خدای خالق توانا و آفریدگار لایزال بداند، امتناع می‌ورزید و در مقابل نصایح مشفقانه و تذکرات خیرخواهانه نوح پیامبر، سرپیچی می‌نمود. مردم که در غفلت و بی خبری به سر می‌بردند، و درباره فلسفه خلقت و آفرینش خود نمی‌اندیشیدند، با برخوردها و عکس‌العمل‌های همسر نوح بیشتر تحریک می‌شدند و در اعتقادات خرافی و کردارهای ناپسند خود پافشار می‌کردند.
سالهای سال همچنان سپری می‌شد و قوم نوح همچنان در معصیت و نافرمانی الهی فرو رفته بودند و نسبت به وضعی که داشتند شادی می‌کردند. در طول این مدت طولانی تعداد افرادی که به نوح علیه‌السلام گرویدند به صد نفر هم نرسید، البته نقش زن نوح در این امر بی تأثیر نبود. او به میان قوم می‌آید و آنان را از پذیرش دعوت همسرش بر حذر می‌داشت، سرانجام نوح علیه‌السلام از این گمراهی قومش و خیانت همسرش که مردم را به گمراهی بیشتر تشویق می‌کرد، به تنگ آمده و وقتی از اصلاح قوم و
خانواده‌اش مأیوس شد و دعوت خود را بی نتیجه دید آن قوم گناهکار را نفرین کرد. (64) بدنبال نفرین نوح و ساخته شدن کشتی به دستور خداوند، طوفانی جهانی رخ داد و فقط حضرت نوح علیه‌السلام و سرنشینان آن کشتی جان سالم به در بردند. زن نوح و پسرش که در دامان چنین زنی تربیت شده بود و همان تفکرات و اعتقادات مادر را داشت به همراه دیگر ستمگران به هلاکت رسیدند و نام ننگ خود را در تاریخ ثبت کردند. (65)

همسر لوط پیامبر علیه‌السلام

حضرت لوط در میان قوم سدوم استقرار داشت. مردم سدوم به کفر و ظلم و عادات بسیار بد شهرت داشتند. آنها انواع منکرات را انجام می‌دادند و اهل بغی و فجور و فسق و سفاهت بودند، بطور علنی مرتکب فحشا می‌شدند و آن را قبیح نمی‌دانستند. لوط همواره آنها را نصیحت و موعظه می‌کرد و حتی با دختری از آن قوم ازدواج کرد و او را به همسری برگزید، شاید الگوی صحیحی از ازدواج را به آنها نشان دهد، ولی این تلاش‌ها بیهوده بود. وقتی در این باره پافشاری می‌کرد، او را تهدید به اخراج از میان قومشان می‌کردند. (66) واهله (67) همسر لوط نیز مانند همسر نوح از زنان بد کرداری بود که خدا در قرآن مجید از وی به سختی نکوهش کرده است.
آنچه بیشتر از همه حضرت لوط را می‌آزرد، انحراف فکری و گمراهی همسرش بود. او هم مانند مردم قومش، کافر و خدانشناس بود و رابطه خوب و سالمی با همسر پیامبرش نداشت و زن نانجیب، فرومایه و بدکرداری بود. او سران قوم خود را بر انجام کارهای ناشایست تشویق می‌کرد، اسرار خانه همسرش را فاش می‌ساخت و برای مجرمان و خطاکاران جاسوسی و اطلاع‌رسانی می‌کرد. او در مقابل نصایح لوط پیامبر بسیار سرسختی می‌کرد و از انحطاط کامل فکری و اخلاقی برخوردار بود و زمینه رشد فکری و فرهنگی در او و زنان جامعه‌اش به علت جهل و بی ایمانی و کج‌اندیشی مردان جامعه وجود نداشت. از این رو به علت رواج روابط نامشروع جنسی، فساد و فحشا اجتماعی، روابط خانوادگی نیز تحت تأثیر این جریان قرار گرفته بود و خانواده‌ها نیز از ثبات و پایداری برخوردار نبودند و فرزندان این خانواده‌ها نیز اعم از دختر و پسر بدنبال فساد و فحشایی که برای آنها در جامعه فراهم بود، راهی می‌شدند.

عاقبت مجرمان:

لوط که از اصلاح قوم و بهبود وضع آنها مأیوس شده بود و از فعالیت‌های همسرش بسیار غمگین و غضبناک، سرانجام دست به نفرین برداشت و از خدا خواست که آن مردم گمراه و فاسد را به کیفر اعمالشان برساند. خداوند نفرین لوط را درباره قوم پذیرفت و فرشتگاه را برای این امر مأمور کرد. صبح هنگام لوط وکسانش (غیر از زن کافرش) از شهر سدوم خارج شدند. در آن وقت به امر خداوند و اشاره فرشتگاه زلزله‌ای آمد و تمام قلمرو تبهکاران را زیر و رو کرد. (68) و بدین ترتیب لوط و کسان و پیروانش به سلامت از آن منطقه آلوده به گناه عبور کردند و از عذاب الهی نجات یافتند: از جمله کسانی که در این هلاکت و نابودی سهیم بود، همسر لوط بود. خداوند از این زن بدکار و خطاکار که پاس احترام همسر خود را نگاه نداشت در قرآن به بدی یاد کرده است.

زنان ناشایسته الگوهای خیانت و رذالت:

در قرآن کریم واغله و واهله به عنوان دو سمبل کفر و خیانت معرفی شده‌اند و مایه عبرت برای دیگران، آن دو به همسران خود که پیامبران صالح بودند، ایمان نیاوردند و به آنها خیانت کردند. در عرصه اجتماعی و خانوادگی اقدام به سمپاشی در ترویج فرهنگ توحیدی نمودند و سرانجام همراه با هلاکت آنها، جامعه آنها نیز به نابودی کشانده شد. خداوند متعال علاوه بر اینکه هر یک از آنها را به تنهایی مورد سرزنش قرار می‌دهد و از هلاکت و نابودی آن‌ها سخن می‌گوید، در اواخر سوره تحریم. (69) نیز هر دوی آنها را یکجا آورده و سخن از رذالت انها به میان می‌آورد: «خداوند برای کافران، همسر نوح و همسر لوط را مثل می‌زند که در خانه دو بنده صالح، زندگی می‌کردند ولی به آنها خیانت کردند، پس آن دو پیامبر
نتوانستند عذاب خداوند را مانع شوند و به آن دو زن گفته شد که با جهنمیان به کام آتش فرو روید. »
با استفاده از این آیه به برخی از ویژگی‌های بارز و منفی این دو زن که در تخریب و فساد جامعه بسیار تأثیرگذار بوده‌اند اشاره می‌شود:
1- آن دو، در مقابل امر خداوند متعال با دشمنان خدا همکاری و همفکری می‌کردند و برای آنان به زیان راه حق و رسالت پیامبران، جاسوسی می‌کردند.
2- آن دو برای همسرانشان، همسرانی امین و صالح نبودند.
3- در مدتی کوتاه همرنگ جامعه فاسد و کفار گشتند و ارزش‌های دروغین را بر ارزش‌های راستین مقدم داشتند و از عبادت و اطاعت حق رخ تافته، به بردگی هوای نفس و شیطان در آمدند.
4- بر اثر عدم تشخیص حق یا نداشتن ادراک صحیح و یا غرور و جهل، از فرصت هم‌نشینی و معاشرت با پیامبران الهی استفاده نکردند و به جای اینکه در جوار آنان سعادتمند گردند، بدبخت و شقاوتمند گشتند.
5- اگر کسی خود دارای ایمان و اراده قوی و استقلال رای و اندیشه نباشد، نزدیک بودن به افراد صالح ولو همسر پیامبر بودن نتیجه‌ای به حال وی نخواهد داشت و این دو زن از داشتن ایمانی راسخ و اندیشه‌ای بلند محروم بودند.
6- بی تقوایی، جهل و ناآگاهی و عناد و سرسختی آنها موجب انحطاط جامعه و خنثی شدن کار تبلیغی همسرانشان می‌شد. آن دو مانع این بودند که آن دو پیامبر و بنده صالح به اهداف آرمانی خود در جامعه برسند.
7- این دو زن خیانت پیشه مانع رشد خانواده خود نیز بودند و آن منجر به انحطاط کانون خانواده آنها و از هم پاشیدگی آن شد. آنها دیگر خانواده‌ای متحد، موفق، کارآمد و متمرکز نداشتند.

4- نتیجه:

بنا به آنچه گفته شد، ایمان‌گرایی و محوریت حق، از ارکان مهم مدیریت اسلامی است و ایمان‌گرایی پشتوانه محکم همه تلاش‌ها و کوشش‌های هدف‌دار می‌باشد. مدیریت اسلامی مدیریت قانون‌گراست. سلیقه‌های فردی در آن حاکم نیست. ملاک تبعیت از احکام و قوانین الهی است. به بیانی دیگر در مدریت اسلامی سرمنشأ قانون خداوند است و به طور کلی وضع هر حکم واصلی نباید با فرامین حق تعارض داشته باشد. در قرآن کریم با زنانی برخورد می‌کنیم که از شخصیت و قدر و منزلتی بسیار بالا برخوردارند و خداوند متعال این زنان والامقام را به عنوان الگو و نمونه برای همه انسانها اعم از مردان و زنان و فراتر از هر مکان و زمان معرفی نموده است. از ویژگی‌های این زنان شایسته و برجسته، مدیریت هوشمندانه، ایمان و اخلاص، استقامت و پایداری، صبر و مقاومت، مخالفت با فرهنگ طاغوتی، خلاقیت و پویایی، علم و فراست، رهبریت کانون خانواده و... می‌باشد. برخی زنان ناشایسته نیز در قطب منفی معرفی شده‌اند که چهره تاریخ را سیاه و تاریک کرده‌اند. این زنان که ویژگی‌های بسیار منفی داشته‌اند، نه تنها کانون خانواده خود را متزلزل کردند بلکه با عناد و لجبازی، جهل و کوته‌فکری، خودکامگی و سرکشی، همفکری و همکاری با کافران و بی دینان، خیانت،
جاسوسی، بی ایمانی و بی تقوایی جامعه را نیز به بی ثباتی کشاندند. آنها در ترویج و اشاعه فساد و فحشا و اعمال ناشایست و غیر اخلاقی و انحطاط ارزش‌های اخلاقی و ایمانی نقش به سزائی داشتند.
قرآن کریم با معرفی هر دو گروه و ارج نهادن به زنان شایسته و مدیر و معرفی آنها در عرصه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی، اعتقادی، عبادی، خانوادگی و... برای زنان مؤمن و شایسته الگوسازی عرصه‌های مختلف بدرخشند، در واقع جامعه خود را به سوی رشد و تعالی و پویایی سوق می‌دهند. سخن را با کلام ارزشمند امام خمینی (ره) در این رابطه به پایان می‌رسانیم، ایشان درباره جایگاه زن در جامعه اسلامی چنین می‌فرماید: «زنان از نظر اسلام، نقش حساسی در بنای جامعه اسلامی دارند. اسلام زن را تا حدی ارتقا می‌دهد که او بتواند مقام انسانی خود را در جامعه باز یابد و از حد شیء بودن بیرون بیاید و متناسب با چنین رشدی می‌تواند در ساختمان حکومت اسلامی مسؤولیت‌هایی به عهده بگیرد. (70)

پی نوشت ها :

1- عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق (ع).
2- غافر/ 21.
3- سازمان و مدیریت از تئوری تا عمل، مهدی ایران‌نژاد پاریزی و پرویز ساسان‌گهر، ص 20.
4- ر. ک: دیدگاههای اسلام درباره مدیریت، جمعی از اساتید، ج 23، ص 28-30.
5- همان، ص 38.
6- ر. ک: مدیریت از منظر کتاب و سنت، صمصام الدین قوامی، ص 61؛ اصول و مدیریت اسلامی و الگوهای آن، ولی‌الله نقی‌پورفر، ص 59.
7- ر. ک: زنان مدیر، باربار دالبوم ـ هال، ترجمه زهره قایینی، ص 11.
8- سبا/ 15.
9- ر. ک: تفسیر کشاف، زمخشری، ج 3، ص 360.
10- نمل/ 20-23.
11- ر. ک: نگرش قرآن بر حضور زن در تاریخ انبیا، منیره گرجی، ص 2-9.
12- نمل/ 22-37.
13- ر. ک: نهایه الارب فنون الادب، النویری، ج 14، ص 121.
14- نمل/ 38-44.
15- ر. ک: شخصیت و حقوق زن در اسلام، مجموعه مقالات، ص 186-188.
16- ر. ک: دیوان حضرت امام (ره)، قصیده سلطان عشق، ص 107.
17- ر. ک: مدیریت و رهبری در سازمان‌ها، گری یوگل، ترجمه محمد ازگلی و قاسم قنبری، ص 261.
18- ر. ک: سیمای زنان در قرآن، علی اکبر بابازاده، ص 118-119.
19- چهره زن در آئینه قرآن و تاریخ، مرتضی فهیم، ص 19-32.
20- ر. ک: نگرش قرآن بر حضور زن، منیره گرجی، ص 25.
21- نمل/ 44.
22- ر. ک: الدر المنشور، سیوطی، ج 5، ص 111-112.
23- هود/ 97.
24- مومن/ 29.
25- ر. ک: مدیریت از منظر کتاب و سنت، صمصام الدین قوامی، ص 93-94.
26- طه/ 38-39؛ قصص/ 13-7.
27- ر. ک: زن در قرآن، علی دوانی ص 45؛ شخصیت و حقوق زن در اسلام، جمعی از پژوهشگران، ج 2، ص 183.
28- قصص/ 5.
29- ر. ک: چهره زن در آئینه قرآن و تاریخ، مرتضی فهیم، ص 40-41، نگرش قرآن بر حضور زن در تاریخ انبیا منیره گرجی، ص 80-81.
30- طه/ 38.
31- قصص/ 11.
32- قصص/ 12-13.
33- ر. ک: نساء فی القرآن، مریم فضل الله، ص 281.
34- ر. ک: نگرش قرآن بر حضور زن در تاریخ انبیا، منیره گرجی، ص 81.
35- ر. ک: تاریخ الطبری، محمد بن جریر طبری، ج 1، ص 303.
36- نازعات/ 4.
37- ر. ک: مبانی مدیریت اسلامی و الگوهای آن، محمد علی انصاری، ص 282؛ زن در قرآن، علی دوانی، ص 41-42.
38- ر. ک: شخصیت وحقوق زن در اسلام، جمعی از پژوهشگران، ص 184-185.
39- زنان مردآفرین تاریخ، محمد مهدی اشتهاردی، ص 57.
40- و خداوند برای مومنان همسر فرعون را مثل می‌زند که گفت: پروردگارا برای من نزد خود خانه‌ای در بهشت بنا کن و من را از فرعون و عمل او نجات بده و نیز مرا از قوم ظالم برهان.
41- شخصیت زن از دیدگاه قرآن، هادی دوست محمدی، ص 125-129.
42- زن در قرآن، علی دوانی، ص 44-43.
43- ر. ک: زندگانی زنان نامدار، احمد بهشتی، ج 2، ص 39-40؛ قصص النساء فی القرآن الکریم، احمد جاد، ص 101.
44- آل عمران/ 44.
45- ر. ک: زن در قرآن، علی دوانی، ص 73؛ زندگانی زنان نامدار، احمد بهشتی، ج2، ص 21.
46- آل عمران/ 37.
47- آل عمران/ 38.
48- ر. ک: نگرش قرآن بر حضور زن، منیره گرجی، ص 110؛ چهره زن در آیینه‌ی قرآن و تاریخ، فهیم، ص 59.
49- آل عمران/ 42.
50- آل عمران/ 43.
51- تحریم/ 12.
52- مریم/ 19.
53- مریم/ 28-31.
54- ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی، ج 27، ص 65.
55- مریم/ 37.
56- ر. ک: نساء فی القرآن، مریم فضل الله، ص 378-386.
57- ر. ک: شخصیت زن از دیدگاه قرآن، هادی دوست محمدی، ص 133-136.
58- تحریم/ 11-12.
59- آل عمران/ 42.
60- نساء/ 32.
61- نگرش قرآن بر حضور زن، گرجی، ص 38-39.
62- ر. ک: ج 25، ص 155.
63- ر. ک: نساء فی القرآن، فضل الله، ص 70-75.
64- نوح/ 22-23.
65- ر. ک: زن در قرآن، دوانی، ص 19-23.
66- نمل/ 56؛ اعراف/ 82.
67- ر. ک: مجمع البیان، طبرسی، ج 25، ص 155.
68- اعراف/ 83.
69- تحریم/ 10.
70- جایگاه زن در اندیشه امام خمینی، ص 58.

منابع تحقیق:
1- قرآن کریم
2- نقی پورفر، ولی الله، اصول و مدیریت اسلامی و الگوهای آن، ناشر» مولف، چاپ بیستم، 1383.
3- سبحانی، محمد تقی، الگوی جامع شخصیت زن مسلمان، تعاریف و ساختار، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، تابستان 1382.
4- محمدین جریر الطبری، تاریخ الطبری، موسسه الاعلمی للمطبوعات، الطبعه الرابعه، 1403ه/ 1983م.
5- الزمخشری، تفسیر الکشاف، قم، نشر البلاغه، الطبعه الثانیه، محرم الحرام 1415ق.
6- ابوعلی الطبرسی، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد رازی، موسسه انتشارات فراهانی، چاپ اول، اسفند 1358.
8- جایگاه زن در اندیشه امام خمینی، روح‌الله خمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، آبان 1374.
9- فهیم (کرمانی)، مرتضی، چهره‌ی زن در آیینه‌ی قرآن و تاریخ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، 1374.
10- بهشتی، احمد، درسهایی از زندگانی زنان نامدار در قرآن و حدیث و تاریخ، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، پاییز 1368.
11- جلال‌الدین عبدالرحمن السیوطی، الدر المنثور فی التفسیر بالمآثور، قم، ایران، منشورات مکتبه آیت‌الله العظمی المرعشی النجفی، 1404 ه. ق.
12- دیدگاههای اسلام درباره مدیریت، جمعی از اساتید مدیریت، مرکز چاپ و انتشارات آموزش مدیریت دولتی، چاپ اول، 1378.
13- روح‌الله خمینی، دیوان امام خمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ چهارم، زمستان 1373.
14- دوانی، علی، زن در قرآن، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوازدهم، زمستان 1378.
15- زنان مدیر، بابارا دال بوم ـ هال ـ ترجمه زهره قایینی، موسسه انتشارات سوره، چاپ اول، بهار 1375.
16- اشتهاردی، محمد مهدی، زنان مردآفرین تاریخ، موسسه انتشارات نبوی، چاپ دوم، بهار 1376.
17- مهدی ایران‌نژاد پاریزی و پرویز ساسان گهر، سازمان و مدیریت از تئوری تا عمل، موسسه عالی بانکداری ایران، چاپ هفتم، زمستان 1382.
18- بابازاده، علی اکبر، سیمای زنان در قرآن، انتشارات لوح محفوظ، چاپ سوم، 1381 ه. ش.
19- دوست محمدی، هادی، شخصیت زن از دیدگاه قرآن، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، پائیز 1373.
20- جاد، احمد، قصص النسا فی القرآن الکریم، دار الغد الجدید، الطبعه الاولی، 1426ه/ 2005م.
21- انصاری، محمد علی، مبانی مدیریت اسلامی و الگوهای آن، حبیب‌الله دعایی و سید سعید مرتضوی، انتشارات بیان هدایت نور، چاپ دوم، پائیز 1381.
22- قوامی، صمصام‌الدین، مدیریت از منظر کتاب و سنت، دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری، چاپ دوم، 1383.
23- یوکل، گری، مدیریت و رهبری در سازمان‌ها، ترجمه محمد ازگلی و قاسم قنبری، موسسه چاپ و انتشارات دانشگاه امام حسین (ع) چاپ اول، 1382.
24- طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی، تهران: کانون انتشارات محمدی، چاپ سوم، 1363.
25- نورالدین فضل الله، مریم، نساء فی القرآن، بیروت، لبنان، دار الزهرا للطباعه و التوزیع، الطبعه الاولی، 1414ه.
26- گرجی، منیره، نگرش قرآن به حضور زن در تاریخ انبیا، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، پاییز 1376.
27- النویری، شهاب‌الدین، نهایه الارب فی فنونه الادب، القاهره، مطابع گوستاوتسوماس و شرکاء.

منبع مقاله :
ــ، قرآن، مدیریت و علوم سیاسی(مجموعه مقالات)، مشهد: بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه، چاپ اول: 1388



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما