تحلیلی بر شرایط نیروهای نظامی اعراب و ایرانیان در زمان فتوح

حرکت گسترده فتوحات ایران که در زمان عمر آغاز شد و بسیار زود همه ایران را به زیر نفوذ اعراب در آورد برآیندی بود از توانایی ها و پتانسیل های اکتسابی اعراب از طبیعت خشن عربستان که به مدد نیروی روحانی اسلام به منصه
چهارشنبه، 18 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحلیلی بر شرایط نیروهای نظامی اعراب و ایرانیان در زمان فتوح
تحلیلی بر شرایط نیروهای نظامی  اعراب و ایرانیان در زمان فتوح

 

نویسنده: وحید سعیدی(1)

منبع: راسخون





 

چکیده:

حرکت گسترده فتوحات ایران که در زمان عمر آغاز شد و بسیار زود همه ایران را به زیر نفوذ اعراب در آورد برآیندی بود از توانایی ها و پتانسیل های اکتسابی اعراب از طبیعت خشن عربستان که به مدد نیروی روحانی اسلام به منصه ظهور رسیده بود. اعراب مسلمان روحیه مذهبی قوی و انگیزه زیادی برای جهاد یا شهادت داشتند و توانایی سازگاری با شرایط سخت از آنها نیروی نظامی ماهری ساخته بود. مهارت نظامی و شجاعت و بی باکی اعراب در کناره بهره گیری از روش های نظامی ایرانیان به همراه صلح طلبی آنها که از ایمان اسلامی ناشی میشد موجبات پیروزی آنها میشد. از طرفی در مقابل ایرانیان خسته از جنگ بوده، روحیه دینی و جنگی قوی برای جنگیدن نداشتند. مردم نیز از حاکمیت ساسانیان ناراضی بودند. این عوامل از کارایی نظامی سپاه ایران کاسته بود و موجبات شکست آنان برابر مسلمانان شد.

کلید واژه

پارسیان، اعراب مسلمان، نبرد، صلح ، حاکمان محلی، عمر

مدخل:

زمان ورود اعراب به ایران نقطه مهمی در سیر تاریخ ایران محسوب می شود زیرا با ورود اعراب اوضاع و احوال ایران تحت تاثیر حضور اعراب و اندیشه های اسلامی دچار یک گسست بزرگ شد و کم کم قدم در راه جدایی از آیین و اعتقادات دیرینه خود نهاد و طی قرون بعدی شاهد رواج گسترده اسلام بود. گذشته از بحران های سیاسی که در اواخر دوره ساسانی بر ساختارهای نظامی و سیاسی ایران سایه انداخته بود و از دلایل بزرگ فروپاشی نظام ایران در برابر ورود اعراب مسلمان بود در مورد اعراب و ورودشان به ایران دیدگاهی عمومی مبنی بر تهاجمی همراه با خشونت و بدون برنامه ریزی وجود دارد .این نکته را نباید فراموش کرد که خشونت جزئی از نبردها می باشدکه در مورد اعراب نوع زندگی خشن آنها درمنطقه جغرافی عربستان تاثیر گذار بوده است .نبردهای که اعراب مسلمان به مناطق مرزی ایران داشتند را می توان نبردهای بدون برنامه وجنگ وگریز دانست.البته این نبردها به پاسگاههای مرزی ایران، به دلیل مسائل داخلی ایران با موفقیت همراه بود(مسعودی، 1378، ج1، ص668).. در این مورد باید میان سیر فتوح و زمان آنها تفکیک قایل شد به این صورت که حملات اولیه قبایل عربی ساکن در منطقه فاقد یک برنامه بوده است که در جریان حرکت گسترده فتوح این مشکل برطرف شده و حملات با برنامه صورت میگیرد. در راستای ورود اعراب به ایران و موفقیت های آنها عوامل چندی تاثیر داشته است که مربوط به وضعیت نظامی حاکم بر هر دو جبهه می باشد. برای درک بهتر این مساله و ضعیت و شرایط موجود در دو طرف را مورد بررسی قرار می دهیم.

وضعیت حاکم بر جبهه اعراب:

جمع آوری نیرو

عمر به تمام اعراب نامه نگاری ونیرو گیری کرد، در این راستا سعی بر این بود که توانایی افراد در زمینه نظامی مورد توجه قرار گیرد«افرار جنگی وآشنا وبه سلاح انتخاب می شدند»(مسکویه، 1369، ج1، ص290-طبری، 1388، ج 4، ص1644)نیرو گیری سپاه همیشگی بوده استکه خود منجربه تقویت سپاه به صورت مداوم بوده است مانند نبرد قادسیه که یکی از عوامل پیروزی و روحیه گرفتن اعراب مسلمان همین نیروی کمکی مداوم بوده است. این لشگر کمکی برای کمک به سرداران در زمان نیاز آنان برای رهای از شکست وتبدیل آن به پیروزی فرستاده می شد، مانند ارسال سپاه کمکی به علاء حضرمی که بوسبره به کمک او فرستاده شد.(مسکویه، 1369، ج1، ص335).سپاه کمکی سعی می کرد از راه خلوت وکم خطر برود تا هم خود را با خسارت مالی وجانی کم به سرعت به کمک سپاه اصلی برساند(همان، همان ص). ازدیگر موارد که در کنارتقویت نیرو بوده است تأمین مواد غذای آنان بوده است که اگر به صورت صلح آمیز گرفته نمی شد به صورت خشونت آمیز از مردم در حین راه گرفته می شد (نخجوانی، 1344 ، ص27).

کسب اطلاعات

اعراب مسلمان برای آشنایی با موقعیت های نظامی اجتماعی و امکانات محیطی دشمن خود اقدام به جمع آوری اطلاعات می کردن اعراب در ابتدا از برتری جمعیت وسپاه ایران می ترسیدند اما با گذشت زمان از ضعف درونی ایرانیان آگاهتر شده وخود نیز به مرور قویتر می شدند(همان، ج 4، ص1617).یکی از راههای کسب این اطلاعات داشتن جاسوس بوده استکه مسلمانان در میان نیروهای دشمن به کار می گرفتند(طبری، 1388، ج5، ص1686).

فرماندهی

مرکز تصمیم گیری در مدینه بود.عمر در همه امور نظامی با مشاوران خود از صحابه وتابعین وحتی ایرانیان چون هرمز در مراحل بعد استفاده می کرده است.فرماندهان او مانند سعد وقاص در باب انجام کارهایی نظامی و ارتش با او نامه نگاری ومشورت می کرده اند(همان، همان ص.) نمونه مشورت عمر را با مشاوران خود را می توان در نحوه انتخاب سعد وقاص به فرماندهی سپاه اعراب مسلمان بیان کرد(مسکویه، 1369، ج1، ص291).تصمیم های که گرفته می شد به دلیل مکاتبات پیاپی فرماندهان چون سعد وقاص با سرعت عمل صورت می گرفته است.

روشهای نظامی

از روشهای نظامی اعراب در زمان نیاز می توان موردی در نبرد قادسیه اشاره کرد.بعد نبرد شدید روزعماس وکشته های زیاد ازهردوطرف ، برای جبران کمبود نفرات سپاه اعراب مسلمان در مقابل ایرانیان تعدادی از آنها شبانه از لشگر جدا شدند وباظاهر لشگر کمکی وجدید صبح فردا به لشگر اضافه شدند ومسلمانان هم با ورود آنان تکبیر وهیاهو کردند، که باعث افزایش روحیه انان وتضعیف روحیه سپاه ایرانیان شد(همان، ص303).البته در این بین از تأثیر شعار ها وتکبیرهای نیزکه می گفتند نمی توان گذشت زیرا می توان برداشت کرد، برای اعراب مسلمان روحیه مضاعف وبر سپاه ایرانیان تأثیر منفی داشته است. اعراب مسلمان در هر نبرد تجربه های نبرد قبلی را نیز به تجربه های خود اضافه می کردند.آنان در نبرد قادسیه ، تجربه نبرد پل در مبارزه با فیلها راآموختند(یعقوبی، 1356، ج 2، ص28).بدین ترتیب آنان در نبرد با وسایل جنگی یا روشهای نبرد جدیدی آشنا شده وروش برخورد با آن را می آموختند. اعراب در نبردها با صبر روشهای مقابله با سیستمهای نظامی ایران را به کار می بردند، مانند نبرد نهاوند که در این نبرد اعراب با سیاست عقب نشینی وتیر اندازی، سعی کردند ایرانیان را ازسنگر های خود خارج کنند(طبری، 1388، ج5، ص1953-1953) آنان از وسیله های خاص خود نیز که در نبرد کارایی داشت استفاده می کردند، از این وسایل می توان شتر را نام برد که باعث مزاحمت ایرانیان در نبرد می شد(مسکویه، 1369، ج1، ص298).سپاه اعراب مسلمان دارای دسته های نظامی بود«عمربه سعد نوشت:کسان را دسته های ده نفری کن وبر هر دسته ای سردسته ای گمار وسپاه را سالار معین کن وسپاه خویش را نظم ده»(طبری، 1388، ج 4، ص1664) آنان در مقابل سپاه دشمن دارای آرایش نظامی بودند«مسلمانان جز گروهی که رفته بودند(گروه پیشتاز)همچنان بر جای خویش بودند.سه صف بودند، یکی صف پیادگان که نیزه وشمشیر داشتند، یکی صف تیراندازان ویکی صف سواران، که پیش روی پیادگان بودند، پهلوی راست وچپ نیز چنین بود»(همان ، ج 5، ص1733)

استفاده از نیروهای غیر عرب و غیر مسلمان در نبردها

اعراب در ابتدا از برتری جمعیت وسپاه ایران می ترسیدند اما با گذشت زمان از ضعف درونی ایرانیان آگاهتر شده وخود نیز به مرور قویتر می شدند(همان، ج 4، ص1617). آنان از تفرقه سپاه ایرانیان استفاده وتعدادی از آنان را جلب می کردند که نمونه آنان در جنگ قادسیه است(مسکویه، 1369، ج 1، ص306 ).از سوی در لشگر اعراب مسلمان اعراب غیر مسلمان نیز وجود داشت(طبری، 1388، ج 4 ، ص1613، 1615)

روحیه سپاه

روحیه اعراب بسیار قوی بوده است به طوری با این نیت وروحیه سعی در سقوط کامل ساسانیان ویزدگرد سوم به سرعت بودند(مسکویه، 1369، ج1، ص340) این روحیه که ناشی از انگیزه دینی بودبه به طوری بود که سفیران اعراب فرش های چادر رستم را می شکافتند یا آنکه در جواب رستم که کوچکی سلاح آنها را مسخره می کرد، گفت :«از کوچکی وبزرگی عیب نباشد، غلاف شمشیر اگر چه کهنه است، جودت شمشیر در نفس او باشد نه در غلاف متکلف»(صاحبی نخجوانی، 1344، ص28).انگیزه عامل اصلی در پیروزی اعراب در مقابل ایرانیان بود.عمر در گفتگو با هرمزان می گوید که اعراب بعد از اسلام متحد وقوی شده بودند(مسکویه، 1369، ج1، ص337).روحیه دینی آنها در اوج نبردهای سخت انان در قادسیه بسیار موثر بود، به طوری که طلیعه در اوج نبرد سه بار تکبیر گفت وتنها به پارسیان حمله کرد، ایرانیان در شگفت شدند واعراب شاد شدند(همان، ص307-308).سعد هم در پیامی برای نبرد بهتر مسلمانان به آنان گفت:«اگر به دنیا بی رغبت باشید وبه آخرت علاقمند، خدا دنیا و آخرت را به شما می دهد»(طبری، 1388، ج5، ص1717). سعد همچنین کسانی را که صاحب رأی وفضل بودند میان سپاه فرستاد[...]»(همان، ص1709)تا مسلمانان رابه جنگ ترغیب کنند.این افراد شامل تعدای ار صحابه وبزرگان عرب بودند. یا بعد از نماز ظهر به جوانی گفت تا سوره جهاد را بخواندودلها به وجد آمد»(همان، ص1711).روایتی هم که طبری درمورد دیدار نمایندگان مسلمانان با شاه بیان کرده ، ازاین روایت می توان درک کرد که روحیه وانگیزه آنان در مورد پیروزی بسیار قوی بوده، به طوری که یزدگرد درپاسخ سوال رستم به او می گوید«وعده ای به آنها داده شده که یا به آن دست می یابند یا در آن راه جان می یابند(همان، ج4، ص1657).مثنی بن حارثه هم در میانه جنگ که برادرش کشته شد، به مسلمانان برای ادامه جنگ گفت«برای دست یافتن به یکی از دو نیکی(پیروزی یا شهادت)باآنها جنگ کنید»(دینوری، 1364، ص149)

رقابت سرداران عرب

حس رقابت بین سرداران هم در روند فتوحات بسیار موثربود. نمونه این مورد حملات علاءحضرمی بود ، که در واقع به نیت رقابت با سعد وقاص بود(صاحبی نخجوانی، 1344، ص334).درنمونه ای دیگر عثمان ابن عامر را فرمانده بصره وسعیدبن عاص را فرمانده کوفه کرد وبه آن دو نوشت، «هرکدام از شما دونفر به خراسان پیش دستی کند او امیر خراسان خواهد بود(یعقوبی، 1356، ج2، ص59).روحیه انتقام هم در بین اعراب بسیارموثربود اما درانتقام گرفتن روش منطقی به کار برندتا دوباره منجر به کشتار بیشتر مسلمانان نگردد، «زمانی که عمر از شکست جسر آگاه شد، بر عمر ومسلمانان گران آمد واصرار به جهاد کرد(مسعودی، 1378، ج1، ص666) [...]مردم بجیله گفتند از دجله بگذریم(برای جنگ با ایرانیان)جریر گفت :از سرگذشت برادران خویش که درروز پل کشته شدند درس بگیرید؟منتظر باشید تا از دجله عبور کنند»(همان، ص668).سپاه اعراب مسلمان بعد از از تصرف منطقه ای برای تثبیت جای پای خود در این منطقه تعدادی از لشگر را باقی می گذاشتند«جریرعبدا... بجلی را باقی گذاردتا از نفوذ ایرانیان به نواحی عراق جلوگیری کند(دینوری، 1364، ص163)، عمر نیزطی دستوری گفته بود که جایگاهی برای اسکان ارتش بسازند که بعدها منجربه ایجاد شهرها می شد(صاحبی نخجوانی، 1344، ص30).یا در قراردادهای خود بامحلی، در حال صلح هم ذکر می کردند تا«مسلمانان را در خانه های خود جای دهند و مال خود را با آنان قسمت کنند(بلاذری، 1346، ص288_294، 295)این سیاست هم بعدها ادامه پیدا کرد مخصوصاً در نقاط دوردست مانند خراسان(ابن اثیر، بی تا، ج5، ص29) فرماندهان مسلمان در اداره امور جنگ دارای اختیار امور فردی بودنددر نحوه حمله بودند (همان، ص 285، 292)

برابری

یکی از مواردی که باعث شجاعت اعراب در نبردها می شد برابری و روابط نزدیک فرماندهان وسربازان مسلمان بود. نمونه این روابطه را در عدم جنگیدن سعد وقاص می توان دید که باعث شد تا سپاه بر او خرده بگیرند اما اوعذر وبیماری خود را بیان کرد، یا رفتار ودلگرمی مثنی بن حارثه با اعراب مسلمان را بیان کرد(مسکویه، 1360، ج1، ص283).نمونه دیگری من باب مثال هم بخشیدن اعراب مسلمان که بعد از فوت پیامبر مرتد شده بودند ودوباره بعد از جنگ های رده مسلمان شده بودند را نیز بخشیده ودر نبرد ها راه می دادند(همان، ص326).سعد وقاص هم در فرستادن سفیربه حضور رستم برابری را رعایت می کرد(صاحبی نخجوانی، 1344، ص28)

پیاده وسواره نظام

اعراب در نبردهای پیاده نظام که در جنگ های گذشته کاربرد مهمی داشت ماهر وشجاع بودند.(مسکویه، 1369، ص295، 299).اسبهای عرب وسواره نظام عرب هم گر چه اندک بود اما کاربرد زیادی داشت(همان، ص319).اعراب نظم را در لشکر خود حفظ می کردند، به طوری که حتی غنیمت ها را نزد فرمانده می بردند واو بین آنان تقسیم می کرد.فرمانده هم برای تشویق آنان، غنیمت ها را بین آنان تقسیم می کرد. عاصم با شجاعت زیاد به لشگر ایران حمله کرد«استری که یراق نیکووصندوقی بار داشت نزد سعد وقاص آورد، سعد هم دستور داد تا آن را میان هم گروهان عاصم ببرند»(مسعودی1378، ج1، ص66-67)

غنیمت

غنیمت هم گر چه هدف اصلی نبردها نبوده اما در نبرد هم بسار موثر بوده است.خود خلیفه عمر هم از این ابزار، مخصوصاً که برای اعراب که در شرایط زندگی سخت بودند جذبه داشت استفاده می کرد وبه کسانی که قصد جهاد در سوریه را داشتند گفت«دیاری را که خدا، شوکت آن را کاسته بگذارید، به جهاد قومی رویدکه معاش مرفه دارند شاید خدایتان از آن نصیبی دهد»(طبری، 1388، ج4، ص1611).دینوری نیز نقل کرده«مسلمانان بر فرستاده جمع شدندآاو می گفت مسلمانان در سیم، زر غوطه ورند ومردم رغبت فراوانی برای بیرون رفتن به سمت بصره نشان دادند»(دینوری، 1364، ص149). البته باید بیان کرد این اموال وغنیم ها بعدها باعث دشمنی داخلی وحسد اعراب نسبت به هم درآینده شد، به طوری که خود خلیفه عمر هم این ترس را بیان می کند«به خدا که این همه را به مردمی ندهند، جز آنکه به یکدگر رشک برند»(مسکویه، 1369، ص329-330) به همین دلیل که شاید عمر ترس از ادامه نبردها داشت، اما دیگر کسب اموال آنقدر موثروقوی بود که با وجود مخالفت ضمنی عمر که اشاره کرده بود کاش میان ما وآنان دیواری ازآتش بود اعراب مسلمان تمایل زیادی به ادامه جنگ داشتند.

سیاست اصلی در جنگها

سیاست کلی و اصلی اعراب در نبردها بیشتر بر پایه صلح بود. از گفتگوی سفیران مسلمان با رستم(طبری، 1388، ج5، ص1699) یا حاکمان محلی، می توان به این نکته پی برد. در این گفتگو ها ابتدا سعی می کردند آن فرد را به اسلام دعوت کنند، زیرا هدف اصلی و اولیه آنها گسترش و رشد اسلام بود، در مرحله بعد اگر مسلمان نمی شد او را به تسلیم وپرداخت جزیه دعوت می کردند اگر فرد نمی پذیرفت در مرحله آخر او را به جنگ می خواندند. اگر می توانستند جای را به صلح بگیرند حتی در شرایطی که امکان پیروزی آنان قطعی بود، از جنگ اجتناب می کردند.حتی زمانی که احتمال پیروزی قطعی بود نیز روش گرایش به صلح و عدم جنگ از سوی اعراب ادامه یافت. در زمان حملات به خراسان دیگر حملات پایان یافته و پیروزی در مرکز ایران قطعی و امید بازگشت یزدگرد دیگر امکان نداشت و جبهه مقاومت مرکزی در ایران دیگر وجود نداشت، اما، احنف هم (نماینده ابن عامر در حملات به خراسان)به حاکمان مانند مرو، ابتدا پیشنهاد کرد مسلمان شود و مالیات نپردازد وحاکم آن منطقه باشد(همان، ص2165) دراین روش هم هزینه جنگها کاهش می یافت ، هم دید ایرانیان نسبت به اعراب کمتر بد می شد و باعث گرایش آنان به اسلام می شد که هدف اصلی اعراب مسلمان بود. البته این رویه تلاش برای گسترش اسلام تنها در دوره خلفا بود. دربسیاری از جنگها که شکست ایرانیان قطعی بود و ایرانیان در محاصره شدید اعراب بودند، مانند صلح مردم همدان(همان، ص1975) یا می توان به استخر اشاره کرد، در حالی که چندین بار آنان پیمان صلح خود را با اعراب شکستند، اما به محض آنکه محاصره شده و درخواست صلح می کردند اعراب می پذیرفتند. گرچه شرایط صلح را بعد از پیمان شکنی های مداوم سخت تر می شد. «پس هرمزان کافر شد[...]وقتی شکست خورد صلح خواست وعمر نوشت «در باره آنچه گشوده اند با وی صلح کنند»(همان، ص1887-1888)، درحالی که تعداد زیادی از شجاعان عرب را کشته بود (مسکویه، 1369، ج1، ص336). در زمانی که ابوموسی به شوشتر حمله و نبرد سختی رخ داده بودند و تعداد زیادی از اعراب کشته شده بودند مردی ازشوشتر برای آنکه او را به شهر داخل کند از او برای مردم شهر امان گرفت (طبری، 1388، ج5، ص1897). نیشابور نیز مورد دیگری نیز می باشد که می توان به آن اشاره کرد(بلاذری، 1346، ص286) داستان گرفتن صلح جندی شاپور در نوع خود جالب است که شهر درحال سقوط ، تنها با بهانه نامه یک برده مسلمان درخواست صلح کرد وبا وجودی که حتی تعدادی از اعراب هم در پذیرش آن شک داشتند، صلح را به دستور عمر پذیرفتند «پیمانشان را روا گیرید» (مسکویه، 1369، ج1، ص343).همین پایبندی اعراب به صلح، حتی باعث شده بود تا مشاوران یزدگرد در زمان فرار او در خراسان به او پیشنهاد دهند تا به جای کمک گرفتن از ترکان وچین به صلح با اعراب بپردازد (ابن خلدون، 1364، ج 1، ص549)به طوری که حتی یزدگرد هم در مقابل آسیابان به اوگفت تا او را به اعراب بسپارد. بعد از پایان نبردهای بزرگ ، دیگر زمانی که روحیه مقاومت شکسته بود، حاکمان ایرانی بازشرایطی را برای صلح می گذاشتند، اعراب این شرایط صلح رامی پذیرفتند.مانند اینکه مسکویه بیان کرده ایرانیان دردماوند وکومش گرگان، گفتندازهیچ تیره یا قبیله ای از«آن سردارا عرب »حمایت نکنند.حاکم اصفحان هم در شرف تصرف توسط اعراب با آنها صلح کرد، در مفاد صلح حتی از اعراب مسلمان درخواست کردند تازمینهای را که در حین جنگ به تصرف اعراب درآمده بود به آنان واگذارندوافراد را در باقی ماندن یا خارج شدن از اصفحان آزاد بگذارند(طبری، 1388، ج5، ص1964). این میزان پایبندی به عهد تاحدی بود که اعراب مسلمان با آنکه فاتح بودند وطبیعتاًگاه به خود حق می دادند تا از قولی که داده اند تاحدی عدول کنند، منجر به اعتراض مردم محلی می شد.نمونه در اصفحان حاکم عرب مسلمان نیشابور می خواست زمینها را مصاح کنند و در ردیف زمین های حکومتی کشت کنند.ایرانیان این پیمان شکنی را به او گوشزدکردند و او را از این کار بازداشتند (خلیفه نیشابوری ، .....، ص206-207).پایبندی به پیمان میان اعراب در اویل مشهوربود.فردی با توصیه پناه دادن به جابان بعد از شکست جابان او را اسیر وزندانی کرد.«عده ای نزد بوعبید گفتند جابان شاه است و رای به کشتن وی زدند.» اما بوعبید گفت: مسلمانان درهمیاری گردن گیر یک تن اند. آنچه گردن گیر یکی است گردن گیر همه است» (مسکویه، 1369، ج1، ص275) عمر در پیامی هم به سردار خود گفت«کشاورزانی که سوی شما می آیند اگر بر ضد شما کاری نکرده باشند همین امان آنها باشد.یا«عثمان اهل ماوراءالنهر راعقدنامه ای نوشته بود»(بلاذری، 1346، ص 292).در زمان عثمان ماهک در استخر شورید«ماهک چون ضرب مسلمانان را دیدگریخت وکس فرستاد تا از عبدالله امان خواست عبدالله او را امان داد به این شرط که در استخر مقام سازد»(کوفی ، 1380، ص 281)برمبنای این روایت با حاکم شورشی صلح کرده اندوحتی به او حکومت منطقه ای را دادند تا او را راضی کنند، تابعدها دوباره شورش نکند. این پایبندی همان طور که بیان شد حتی مشاوران یزدگرد را نیز جلب کرده بود. در حادثه ای مردم مرو بعد از آن که به یشکری وسپاه او درمقابل زمستان پناه داده بودند، اما بعد ازاقدام خود پشیمان شده ومی خواستند مسلمانان را ازببرند، به همین دلیل یشکری هم دست به سلاح برد و بسیاری از اهل مرو را کشت اما «عثمان او را به کشتن اهل مرو توبیخ کرد»(یعقوبی، 1356ج2، ص60-61).

وضعیت حاکم بر جبهه ایرانیان

سلاح

ایرانیان حملات اعراب ومخصوصاً مثنی بن حارثه را تا مدتها جدی نمی گرفتند وآن را مانند حملات جنگ گریز وکوتاه گذشته اعراب براثر، فشار جمعیتی وآب هوا وموقتی، تصور می کردند. درابتدا بهتر است بیان کنیم که تعداد سپاه و تجهیزات بیشتر ایرانیان در جنگ های اولیه و ابتدای موثر بوده است و باعث شکستهای مانند نبرد جسر بر اعراب مسلمان می شده است، درنبرد جسر به واسطه جمعیت زیادتر وسلاح سنگین مانند فیل توانستند بر اعراب مسلمان پیروز شوند (طبری، 1388، ج4، ص1602). زمانی که اعراب ابهت سپاه ایران را معرفی کنند به سلاح های زیاد ایرانیان اشاره می کردند«سپید تن، زرد سینه که چون نقره به طلا پوشیده داند(مسعودی، 1378، ج1، ص669)»

توانایی نظامی

از سویی در گذشته توانای نظامی ایرانیان بسیار بالاتر بوده است که در حملات علیه روم می توان آن را دید اما اکنون ضعیف شده بودند. مثنی بن حارثه در مورد توانایی گذشته ایرانیان می نویسد «درجاهلیت یکصد عجم پرتوان تر از هزار عرب بودند و اکنون یکصد عرب پرتوان تر ازهزار عجم هستند، کمان¬های گشاد و تیرهای دراز آنان شما را نترساند» (طبری، 1388، ج4، ص1617)، روایتی از قدرت ایرانیان در گذشته از زبان عمر نیز نقل شده است(مسکویه، 1369، ج1، ص337).اما در این زمان که ایرانیان ضعیف بودند اعراب قویتر شده بودند. ایرانیان از لحاظ نظامی، سیاسی واجتماعی ضعیف شده بودند. پادگانهای ایرانی هم براثر حملاتی کوتاه تخلیه یا متروک شده بود(دینوری، 1364، ص147). اختلافات داخلی نیزبه حدی بود که ، زمانی که مثنی حملات گاه وبی گاه می کرد، آنرا نمی توانستند دفع کنند. (البته غیر از آنکه آن را جدی تصور نمی کردند)(مسکویه، 1369، ج1، ص288) به حدی که مثنی بن حارثه زمان عمر گفت:«ای مردم نیمی از سواد عراق را از ایرانیان گرفته ایم»(همان، ص273).

تفرقه

در داخل هم حاکمان ایرانی هرکدام به مرور برای خود دارای نوعی استقلال شده بودند و برای رسیدن به منافع بیشتر خود با هم رقابت داشتند و به هم در مقابل اعراب مسلمان خیانت می کردند (همان، ص 359). این رقابت ها وتفرقه های داخلی در همه مناطق امپراطوری ساسانی مشهود بود.از نامه رستم به برادرش در«واپسین وصیت»، می توان به این مطلب پی برد، زیرابه وضوح در آن از احتمال شکست خود در مقابل اعراب اشاره می کند(یعقوبی، 1356، ج2، ص27).از این نامه می توان، به ضعف وتفرقه سپاه ساسانی درمقابله با اعراب پی برد. در این زمان که اعراب در حال تقویت خود بودند ایرانیان در حال ضعف ودرگیری داخلی بر سر تاج تخت بودند، به حدی که عده ای که احتمالاً، از حاکمان و درباریان ایرانی بودند، به رستم وفیروزان گفتند «ای سرداران این ضعف و زبونی از جانب شما به ما می رسد، از مقابله با دشمن بازمانده اید. اگر کشتن شما مایه نابودی ما نمی شد اکنون خونتان را می ریختیم» (طبری ، 1388، ج4، ص1629). این مطلب نشان دهنده میزان ضعف حاکمیتی ایران را در این برهه نشان می دهد، که باعث خسته شدن طبقه ای از حاکمان ومردم از ادامه وضع موجود به این شکل واعتراض شدید آنها به این وضعیت بوده است.

ترس از اعراب

ترس از اعراب به شدت در میان نیروهای نظامی ایران وجود داشت، به گونه ای که یکی از اعراب به نام طلیحه به تنهای به دل سپاه ایران زد یا یکی از مسلمانان به تنهای به همه جناح های لشگر ایران حمله کرد و در طی یک روز چندین بار حمله کرد وتعدادی از ایرانیان را کشت. نمونه این ترس را به وضوح می توان بعد از نبرد قادسیه دید، به حدی که بعد از تسلیم تمام لشگر حتی سنگین اسحه و سوار ایرانی«یک مسلمان یک سوار پارسی را که ساز و برگ داشت پیش می خواند و تازی گردنش را میزد، گاه با سلاح خود وی او را می کشت»(مسکویه، 1369، ج1، ص302). شهر قبل از آنکه اعراب به مداین برسند تخلیه شده بود واگر کمی دیرتر و با سستی بیشتری سعد به مداین داخل می شد همه لوازم را با خود برده و فرار می کردند. «جز تعدای در کاخ سپید کسی دیده نمی شد که همین افراد هم با صحبت های سلمان فارسی تسلیم شدند»(همان، ص320)دسته کوچکی در مقابل اعراب مسلمان که قصد عبور از رودخانه و ورود به مدائن را داشتند مقاومت می کردند. فردی به آنان رسید وگفت:«چرا خود را به کشتن می دهید در مداین کسی باقی نمانده است»(همان، ص320). شهر در حالی تخلیه شده بود که مواد غذای زیادی که در گذشته برای محاصره شهر انبار کرده بودند را به حال خود رها کرده بودند.«همه گاو گوسفند وخوردنی ونوشیدنی و روغنها که برای محاصره فراهم کرده بودند»(طبری، 1388، ج5، ص1815). ترس از اعراب را می توان از پاسخ رستم و فیروزان به پوران در مورد فرستادن سپاه بزرگ علیه اعراب درک کرد. «درآن روزگار دشمن ما ترسان بود و اکنون ترس درما افتاده است» (همان، ج4، ص1613). رستم خود در جای دیگری در حین جنگ به ترس از آنان وتفرقه درون ارتش اشاره می کند:«که در برابر ایشان هیچ کس ناایستد.لشگر عجم گفتند این سخن بیش مگوی»(صاحبی نخجوانی، 1344، 28-29). وضعیت لشگر ایران طوری بود که عده ای از لشگر ایران به اعراب مسلمان می پیوستند.(طبری، 1388، ج5، ص1685)، وخدمت مشاوره نظامی به اعراب مسلمان می کردند(همان، ص1729).

مشکل رهبری

البته هنوز مقاومت های در ایران می شد ، مخصوصاً تا زمانی یزدگرد زنده بود. او پادشاه و نماد مقاومت ایرانیان دربرابر اعراب بود. آخرین تلاش بزرگ او بعد از شکست در قادسیه، که از طریق دیدارها ونامه نگاری او به تمام نقاط ایران برای مقاومت گسترده در مقابل اعراب صورت گرفت، منجر به شکل گیری جنگ جلولاء ونهاوند گردید.(مسکویه، 1369، ج1، ص1329) طبقه ایرانیان نزدیک به پادشاهی ومردم ایران مرکزی مقاومت زیادی کردند تا اعراب را بیرون برانند وحتی قسم خوردند اعراب را تا موطنشان دنبال کنند. یکی از دلایل ادامه روند حملات اعراب تا خراسان وتعقیب یزدگرد در خراسان، نیز همین مورد بود.(همان، ص340)
اما یزدگرد خود مشکل داشت وآن عدم توانایی مدیریت زمان بحران بود. او مداوم در حال فرار بودومدتاها وابسته به سردار خود رستم وبرادر او بود.(حمزه اصفحانی، 1364، ص59-60_همچنین طبری، 1388، ج5، ص1997).کسانی که تمایل زیادی به خاندان ساسانی داشتند، بسیار جدی در این نبردها می جنگیدند.(همان، ص1807).اما با پایان نبردهای بزرگ دیگر، تلاش جدی برای جنگ با اعراب نمی کردند و نا امید از پیروزی ومقابله با اعراب یا همان ابتدا امر با اعراب مسلمان صلح می کردند. یا بعد از مدتی مقاوت و اطمینان از بی نتیجه بودن نبرد با اعراب صلح می کردند.

صلح

اولین طبقاتی که از همان ابتدا شروع به پیوستن وتسلیم در مقابل اعراب بودند طبقات پایین وحاکم ومتوسط ودهقانان بودند. طبقه پایین حتی به اعراب در حمله به نقاط دیگر کمک وراهنمایی هم می کردند. از این گونه مردم می توان مردم حیره را نام برد که به مثنی در حمله یاری رساندند.(دینوری، 1364، ص148)، یا در نبرد نرسی مردم با اعراب صلح کرده و امان گرفتند تا محل گنجینه نرسی را با اعراب بازگویند.(مسکویه، 1369، ج1، ص276).تعدای از پادگانهای مرزی از همان ابتدا به اعراب پیوستند(طبری، 1388، ج5، ص1741).بعد از شکست در نبردهای بزرگ، حاکمان هم به دنبال پذیرش صلح با اعراب اگر چه مقاومت های زیادی در ابدت علیه اعراب مسلمان می کردند.نمونه روشن این واقعیت را می توان در فارس مرکز دینی وحکومتی ساسانی دید. درشهرهای این منطقه با وجود جنگهای بزرگ، واقعیت سلطه اعراب را پذیرفته ودر پایان با صلح تسلیم شده اند (ابن بلخی، 1343، ص131، 133). یا نمونه آن در مناطق دوردست ونیمه مستقل هم این رویه وجود داشت وبعد از مدتی مقاومت به دنبال صلح بودند(نرشخی، بی تا، ص8، ص113).البته در نقاط نیمه مستقل و دوردست به دلیل استقلال داخلی وقدرت قوی محلی جنگهای شدیدی می کردند، اما در نهایت مانند سیستان پس از مشورت به این نتیجه می رسیدند که تنها راه برای باقی ماندن صلح است. به طوری که خاتون بخارا هم که حتی حمایت نیروهای ترکان را داشت هم صلح کرد(نرشخی، بی تا، ص8، ص113). از سوی، این شانس را داشتند که در صورت صلح با اعراب از مردم خود حمایت کنند. نمونه آن حاکم طوس کنارنگ بود که حکومت نیشابور را نیز بدست آورد(کوفی، 1380 ، ص282). یکی از دلایل صلح، حفظ منافع آنان نیز بود. البته این مشوق هم که اعراب شرایط صلحی را که ایرانیان می گذاشتند را قبول می کردند، نیز در گرایش به صلح تأثیر گذار بود.گاه موارد صلح نامه به حدی بود که هیچ تغییری در راستای اداره کردن وساختار اجتماعی مناطق ایجاد نمی کرد و روال آن مناطق مانند گذشته بود.قرار داد صلح اصفهان یکی از این مواردبود.دلایل پیوستن به اعراب دلایل مختلفی داشت.یکی دیگر از این دلایل، عدم پرداخت خراج بوده است(یعقوبی، 1356، ج2، ص59).ازدلایل دیگر می توان به حفظ اموال وجایگاه خود اشاره کرد(دینوری، 1364، ص165).اخلاق اعراب مسلمان باعث شده بود یکی از حاکمان به فرمانده عرب گفته بود:«به خدا خصال شما رابیشتر از خاندان خسرو دوست دارم[....]مادام که درست پیمانید هیچ چیز تاب شما نیاورد» (طبری ، 1388 ، ج5، ص1987).یا هدف شهر برازدفاع از مرزها در مقابل اقوام نیمه وحشی بود و در این راستابرای مرزها با اعراب براحتی صلح کرد تا از هدف اصلی خود باز نماند، اعراب مسلمان هم علاوه بر صلح با او، خراج از نیز نگرفتند وحتی به او در دفع این اقوام کمک کردند.(مسکویه، 1369، ج1، ص363-364).رفتار اعراب در ایرانیان بسیار موثر بوده، به طوری که ماه دینار که در زمان معاویه به کوفه آمده بود، به مردم کوفه گفت:«نخستین بار که برما گذشتید بهترین مردمان بودیدوبه روزگار عمر وعثمان همچنان بهترین بودید»(همان، ص359).از سوی ظلم حاکمان محلی را هم یکی از عوامل در گرایش مردم به اعراب مسلمان بود، نمونه آن در کرستان است.«در سرزمین ما پادشاهی نمانده که با شما جدال نماید مگر دانی کور، که بسیارزبر دست وخونریز است وبرای مردم بسیار ضرر دارد»(واقدی، 1374، ص179).فرد ایرانی نو مسلمانی هم در جواب حاکم خودگفت:«مااز عربها جزخیر وخوبی ندیدیم ودیانت ایشات حق است»در حالی که پاسخ حاکم ایرانی در مقابل ، مسلمان شدن این افراد خشونت وقتل این افراد بود(همان، ص167).

مقاومت محلی وخارجی

روی دیگر سکه هم گر چه در منابع زیاد بیان نشده، دشمنی وخصومت مردم محلی، با اعراب بوده است. مقداد به پیر مردی اشاره می کند، که با ا وجود شکست حاکم محلی در جواب مقداد در مورد اسلام «آهی سرد از دل پر درد کشید وگفت: اگر قوت و قدرتی داشتم به یک سنگ همه را به هلاک می رساندم »(همان، ص172).یا حتی شهر ها هم درست بود که راهی جز صلح برای باقی ماندن نداشتند اما احساس بیگانه ستیزی در آنان باعث مقاومت اولیه در مقابل اعراب بود تا آنکه بعد از اجبار ومحاصره شهر ومنطقه بود که، دل به پیمان صلح وپایبندی اعراب به صلح می بستند.در باب مقاومت برخی از حاکمان محلی هم بعد از شکست ایرانیان در نبردهای بزرگ واینکه همچنان روح مقاومت وجود داشت، دراخبار الطوال آمده«در ایام جاهلیت واسلام جنگیده ام ندیده ام حیله بازتر وداناتر از ملک دانی کور»(واقدی، 1374، ص182)، به طوری که خالد در بیان میزان مقاومت وشجاعت او می گوید:«زیرا ایشان بیم از مردن ندادند[...]کسی مانند ایشان بی باک ندیدم(همان، 169)البته این نبردها از سوی منطقه ای بود وحاکم کردستان را نیز می توان در راستای حاکمان مستقل ودارای اختیار داخلی تصور کرد ومقاومت همان طور که گفته شد، معمولاًدر بین آنها بیشتر بوده است.اما در کل ودرانتها هم باز همین حاکمان هم شکست می خوردند، زیرا اجماع ووحدت برای شکست دادن اعراب مسلمان نبوده است.به طوری که خود این حاکم محلی با وجود مقاومت شدید خود می گوید:«بیگمان عربها بر تمام قلاع وشهرستانها دست یافتند وامیر ایشان بلایی است» (همان ، ص169 ).درنهایت نیز مردم ناچار«کم کم سر تسلیم نهادند»، بدین تریب روحیه مقاومت بین آنان شکسته می شد وهمین باعث می شد به مرور به سمت اسلام گرایش پیدا کنند. (همان، ص178)در کوتاه مدت البته با هر اتفاق مهم مانند اختلافات داخلی اعراب یا مرگ خلیفه، شورش می کردند ومرتد می شدند، تا نشان دهند که صلح آنها از سراجبار بوده است(تاریخ سیستان، 1378، ص109).رویان وطبرستان در زمان اختلاف داخلی میان معاویه واعراب هم، نمونه ای دیگر از این شورشها است(مرعشی، 1368، ص15).این مطلب نشان گر این می تواند باشد که ایرانیان استقلال داخلی درامور خود داشتند واعراب نفوذ جدی در میان ایرانیان نداشتند.به مرور ودر گذر زمان در دهه ها وسده های بعد این مقاومت داخلی حتی در سخت ترین مناطق نیز شکست.در این مرحله، جدی ترین دشمن اعراب مسلمان اقوام غیر ایرانی مانند ترکان و یا هپتالیان در خراسان واقوام سمت دربند یا پادشاه خزر بوده اند»(یعقوبی، 1356، ج2، ص61-مسکویه، 1369، ج1، ص361)از این نبردها می توان به نبرد با ترکان در واقعه بلنجر اشاره کرد.(طبری1388، ج5، ص2159).

نتیجه

اعراب در حملات خود در ابتدا در زمان ابوبکر برنامه خاصی نداشتند حملات متفرق وپراکنده به مرزهای ایران انجام می داندند .این حملات را هم حتی خلیفه انجام نمی داد بلکه مثنی بن حارثه به دلیل آشنایی با وضعیت ایران دست به این اقدامات می زد. مثنی بسار تلاش کرد تا ابوبکر و بعد از آن عمر را راضی به انجلام حملات کند. بهر حال بعد از آرام شدن، وضعیت داخلی عربستان فکر خارج کردن نیروی مازاد و مورد دردسر مسلمانان وهمچنین عمل کردن به وعده جهاد در راه خداوند وگسترش اسلام در دیگر سرزمین ها که وعده آن توسط پیامبر به آنان داده شده بود، عمر راضی به انجام فتوحات برعلیه ایران ساسانی شدند.از سوی مثنی، اطلاعاتی به عمر در باب ضعف ساسانیان داد.جامعه اعراب هم از سوی به دلیل شرایط سخت حاکم بروضعیت جغرافیایی مانندخشکسالی ها واز سوی صلح و برابری و یکسان شدن جامعه ونیاز به در گیرکردن پتانسیل نظامی که تا حال با هم می جنگیدند به خارج از شبه جزیره وجود داشت به ایرا ن حمله کردند. مجموعه عوامل بسیاری در اعراب ودر مقابل در ایران وجود داشت که باعث پیروزی اعراب در نبرد ها علیه ایران شد واثراتی هم در جامعه ایرانی واعراب مسلمان برجای گذاشت. اعراب، از لحاظ نظامی انسان¬های قوی بودند و این در نوع جنگ ها ی آنان با ایرانیان مشخص است. به طور مشخص می توان ازنیروی پیاده لشگر آنان اشاره کرد.کسب غنیمت وتصور آنان از دنیای خارج از عربستان هم در نبردهای آنان موثر بوده است.اما باید پذیرفت عامل اصلی که باعث شد، آنان به چنین موفقیت بزرگی دست یابند همان روحیه قوی آنان بوده است.دین تحولی اساسی در روحیه آنان ایجاد کرده بود.روحیه ای که باعث شده بود حتی در بدترین شرایط نبرد هم مقاومت کنند یا نفرات کم آنان جبران شود.آنان به این مطلب دست یافتن یکی از دو انگیزه، پیرزی یا شهادت بسیار موثر بوده است، وگرنه درست است که اعراب دارای فنون نظامی قوی بودند واین عامل تنها، پا به پای انگیزه وعامل دینی وروحیه قوی، موثربود، وگرنه حملات قویتری نیز وجود داشتند که منجر به پیروزی شدند مانند حملات اسکندر یا حملات مغول، اما دربهترین حالت حضور موقتی داشتند.اما اعراب با کمترین هزینه وزمان، در این نبردها، بیشترین پیروزی را کسب کردند.آنان ماندگار شدند وتأثیر وتغییر اساس در جامعه ایرانی بوجود آوردند.ایرانیان دیگر ازدرون پوسیده بودند، اما بازدر مقابل دشمنان بزرگ مقاومت می کردند.آنان در مقابل اعراب ساده ای که سلا ح های آنان را به تمسخر می گرفتند شکست خوردند، به این علت که در مقابل فرهنگ .آرمان قوی آنان شکست خوردند.آنان دیگر مانند گذشته به آرمان دینی وملی گذته خود معتقد نبودند، اما اعراب با نیروی فکری تازه ای آمده بودند که فکر دینی ایرانیان رابه سرعت ودرزمان کوتاهی شکست داد.آنان ازفرهنگ دینی خود خسته شده بودند ودرمدت کوتاهی دل به آرمان دینی اعراب مسلمان بستند.با کنار گذاشتن فکر ملی وایرانی، باید بپذیریم اعراب نه خشن بودند ونه وحشی.ارمانشان ایرانیان را وادار به صلح وتسلیم کرد.بارروی کار آمدن عباسیان وباز شدن فضای جامعه برای غیر اعراب این فرهنگ تأثیر خود را نشان داد.ومنجر به تمدت اسلامی شد که فرهنگ وتمدن ایرانی در آن خود را نشان داد.حملات اعراب مسلمان را به ایران نباید وحشیانه قلمداد کرد. آنان بیشتر با صلح ایران را گرفتند و حتی در امور داخلی ایرانیان تا مدت ها نفوذ نکردند. همین هم باعث باقی ماندن اعراب مسلمان در ایران و حفظ فرهنگ ایرانی و رشد آن بعد از ترکیب با فرهنگ اسلامی شد. جامعه ایرانی و اعراب با هم پیشرفت کردند و باعث ایجاد تمدن اسلامی شد. گرچه موانعی مانند تعصب دینی، عرب و عجم و غیره وجود داشت . هم زیستی ایرانیان و اعراب در کنار هم باعث پیوند فرهنگ شد. همیشه پیوند فرهنگ ها به طور مسالمت آمیز و حتی نیمه مسالمت آمیز باعث رشد فرهنگ، تمدن، اقتصاد و ... می شود.

پی‌نوشت‌ها:

1- دانشجوی دکتری تاریخ اسلام

منابع:
1.آملی، مولانا، اولیاءالله، تاریخ رویان، مصحح:منوچهر ستوده، بنیاد فرهنگ ایران ، تهران ، 1348.
2. ابن اثیر، علی ابن الاثیر، الکامل، مترجم:عباس خلیلی، مصحح:مهیار خلیلی، به اهتمام:حسن ناظمی ، مطبوعات علمی، بی تا، بی جا.
3.ابن بلخی، فارسنامه، به کوشش: علی نقی بهروزی، اتحادیه مطبوعاتی فارس، شیراز، 1342.
4.ابن خلدون، العبر، مترجم:عبدالمحمدآیتی، مطالعات فرهنگی، تهران، 1363.
5.استخری، ابواسحاق ابراهیم، ممالک ومسالک، مترجم:محمدبن اسعد عبدالله تستری، کوشش: ایرج افشار، انتشارات ادبی تاریخی، 1373.
6.اسفندیار کاتب، بهاءالدین محمدبن حسن، تاریخ طبرستان، مصحح:عباس اقبال، چاپخانه مجلس، تهران بیتا .
7.اصفحانی، حافظ ابونعیم ، ذکر اخباراصفحان، ترجمه:نور الله کسایی، سروش، تهران، 1377.
8.اصفحانی، حمزه بن حسن، تاریخ پیامبران وشاهان، مترجم:جعفرشعار، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، 1346.
9.بلاذری، احمدبن یحیی، فتوح البلدان(بخش مربوط به ایران)، مترجم آذر تاش آذر نوش، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، 1346.
10._، تاریخ سیستان، مصحح:محمد تقی بهار، معین، تهران، 1387، چاپ دوم.
11.جیهانی، ابوالقاسم احمدبن، اشکال العالم، مترجم:عبدالسلام کاتب، مصحح، فیروز منصوری، مشهد1386.
12.دینوری، ابوحنیفه، احمدبن داوود، اخبار الطوال، مترجم:محمود مهدی دامغانی، نی، تهران، 1364.
13.صاحبی نخجوانی، هندوشاه بن سنجربن عبدالله، تجارب السلف، مصحح:عباس اقبال، طهوری، تهران، چاپ دوم، 1344.
14.طبری، محمدبن جریر، تاریخ طبری، 15 جلد، مترجم:ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1388، چاپ هشتم.
15.کوفی، ابن اعثم، الفتوح، مترجم:محمدبن احمد بن مستوفی هروی، مصحح:غلام رضا طبا طبایی مجد، علمی فرهنگی، تهران، 1380.
16.مرعشی، سیدظهیرالدین، تاریخ طبرستان رویان ومازندران، کوشش:محمد حسین تسبیحی، موسسه مطبوعاتی، بی جا، 1368، چاپ سوم.
17.مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب، 2جلد، مترجم:ابوالقاسم پاینده، علمی فرهنگی، تهران، 1378.
18.مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، چهار جلد، مترجم:ابوالقاسم امامی، سروش، تهران، 1369.
19.نرشخی، ابوبکرمحمد بن جعفر، تاریخ بخارا، مترجم:محمدبن نصرقباوی، تلخیص:محمد بن زفر بن عمر، مصحح:مدرس رضوی، کتاب فروشی سنایی، بی جا، بی تا.
20.یعقوبی، ابن واضع، البلدان، مترجم:محمدابراهیم آیتی، تهران، بنگاه نشرکتاب، بی جا ، 1356، (2536شاهنشاهی).
21. یعقوبی، ابن واضع، تاریخ یعقوبی، مترجم: محمدابراهیم آیتی، انتشارات علمی فرهنگی ، تهران، 1366، چاپ پنجم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط