شکل گیری مهارت خواندن در کودکان

کودک عادی که تقریباً در پایان 6 سالگی به مدرسه وارد می شود حدوداً بیش از 2500 کلمه می داند و در تعبیرات گفتاری خود می تواند جملاتی را که از شش کلمه ترکیب یافته اند بکار ببرد. همچنین، در این سن می تواند...
پنجشنبه، 26 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شکل گیری مهارت خواندن در کودکان
 شکل گیری مهارت خواندن در کودکان

 

نویسنده: علی اکبر شعاری نژاد




 

کودک عادی که تقریباً در پایان 6 سالگی به مدرسه وارد می شود حدوداً بیش از 2500 کلمه می داند و در تعبیرات گفتاری خود می تواند جملاتی را که از شش کلمه ترکیب یافته اند بکار ببرد. همچنین، در این سن می تواند اشکال حروف الفبا را بشناسد و بدین ترتیب، استعداد یادگیری خواندن ظاهر می شود.
عمل خواندن، عمل پیچیده ای است که به یک عده عادتهای حرکتی و تفکر مربوط است و نیز با ناحیه شعوری بستگی زیادی دارد.
هنگامی که کودک به کتابی نگاه می کند تا خارج شدن کلمات از دهان او، یک عده عملیات اساسی انجام می گیرند که می توان آنها را چنین خلاصه کرد:
1-افتادن آثار بصری بر شبکیه، که اعصاب آنها را به مراکز بینایی در مخ مربوط می سازند.
2-انتقال این آثار از مراکز بینایی به مراکز حرکتی گویایی در مخ.
3-انتقال آن آثار از مراکز حرکتی گویایی در مخ به اعصاب متصل به لب ها، زبان و سقف گلو...
4-در این مرحله، اعضای نامبرده حرکات خاصی برحسب عکس العمل های لازم انجام می دهند.
5-سرانجام، خواندن انجام می گیرد.

دوره ی رشد گویایی

تطور و تکامل رشد گویایی کودکان از رشد سایر مهارتها متأثر می شود. بدین معنا که در صورت سرعت مهارتها، کند و هنگام کندی سریع می شود. تجارب بریگانس (W.N.Brigans) و شیرلی (M.M.Schirley) دلیل بر این هستند که مهارت راه رفتن که در کودک عادی از آغاز سال دوم ظاهر می شود- اغلب فعالیت های او را به خود مشغول می سازد و رشد گویایی او را به تعویق می اندازد.
جدول زیر بستگی دوره رشد گویایی را با چگونگی آن نشان می دهد:

سن برحسب هفته

چگونگی رشد گویایی

علل

5-13
14-23
24-30
31-34

سریع
کند
سریع
کند

--
آغاز یادگیری مهارت گرفتن اشیاء
--
آغاز مهارت نشستن و حفظ تعادل


افزایش فهم معانی کلمات

از جمله پدیدارهای مهم رشد گویایی، افزایش دقت در بکار بردن کلمات، توانایی انتخاب الفاظ و عباراتی که معانی گوناگونی را می رسانند، و آشنایی به مفهومهای گوناگون الفاظ و کلمات است و این افزایش در تمام دوران زندگی و با پیشرفت یادگیری ادامه می یابد.
وقتی که یک نفر لفظی یا کلمه ای را در عبارات خود بکار می برد هرگز نمی توان به یقین گفت که تمام معانی آن را دریافته است حتی معنایی که در آن عبارت منظورش می باشد. این خود یکی از عواملی است که آموزش مدرکات را در مراحل گوناگون، دشوار می سازد. بسا اتفاق می افتد که معلم از اینکه دانش آموزی لفظی را بکار می برد به اشتباه نتیجه می گیرد که او معنای آن را می فهمد. یا فرض می کند که کلمات یا عباراتی که خود بکار می برد همان مفاهیمی را در ذهن دانش آموزان دارند که منظور او است. چنانکه معلم در درس تاریخ- مثلاً می گوید: فلان شخص در زمان فلان پادشاه «ناظر» جنگ بود... در این موقع بعضی از دانش آموزان او را وزیر تصویر می کنند در صورتی که بیشترشان او را همچون «ناظر مدرسه» می دانند. از طرف دیگر، کودک گاهی در یاد گرفتن تمیز و تشخیص میان معانی بیشتر بعضی از کلمات، کند است.
بدون شک، روش ساده ای برای آموزش معانی کامل کلماتی که در مواد درسی بکار می روند، در یک دفعه وجود ندارد، زیرا این امر هنگامی کامل می شود که یک کلمه در عبارات گوناگون بکار برود و تکرار شود. لکن معلم می تواند چند روش علمی در این قسمت در پیش بگیرد. از جمله، بی جهت به اکثر امور تسلیم نشود. چنانه در یک عده مطالعات مشاهده شده است که معانی بعضی الفاظی که بیشتر تکرار می شوند و چنین بنظر می رسد که دانش آموزان آنها را خوب می فهمند، در حقیقت در اذهان آنان مبهم بوده اند بطوری که وقتی دانش آموزان این الفاظ را بر وفق آنچه در کتابهایشان آمده، یا عبارات و مثالهایی که معلم یادآور شده است تعریف می کنند معنای واضح آنها را نمی رساند. از جمله وسایل کشف و معلوم ساختن میزان فهم دانش آموزان نسبت به معانی و از بین بردن و ابهام آنها در ذهن ایشان این است که از آنها بخواهیم کلمات را در جاها و اوضاع محسوس و مأنوس برای خود بکار ببرند.
کلمات ما را احاطه کرده اند و همیشه و همه جا با ما هستند، و در کار روزانه ما همراه ما می باشند.
چرا ما آن را به مواقع خاص و اشخاص مخصوص واگذار می کنیم که این شیء همگانی را مورد استفاده قرار دهند؟ به این سبب است که ما بزرگ شده ایم و چشمان و گوشهایمان را بسته ایم. اما وقتی که به کودکان برمی گردیم و به آنها گوش فرا می دهیم و آنها را می بینیم، به آنهایی که همه دنیا برایشان اسباب بازی است، متوجه می شویم که آنها ضمن بازی می اندیشند و احساس می کنند.
معلمان و مربیان نیاز دارند با نظریه های جدید یادگیری زبان آشنا شوند. بنابراین، این میدان مطالعه در حال حاضر بسیار فعال است و نتایج این مطالعه درباره ی چگونگی آموختن زبان کاربردهای مهمی برای تدریس دارد.
آنچه مسلم شده است رشد و تکامل زبان یک فرایند تدریجی است که با نظم قابل پیش بینی پیشرفت می کند و والدین و معلمان (به عنوان نمایندگان و انتقال دهندگان فرهنگ) نفوذ و آثار نیرومندی در تسریع کسب و گسترش خزانه لغات و رشد و نمو گویایی دارند و ایشان باعث می شوند که کودکان مفاهیم و کلمات متعدد و متنوع را بیاموزند و گسترش دهند.
روان شناسانی از قبیل اسکینر و باندورا تقلید و تقویت را در زبان آموزی مهم می دانند. لکن اکثر مردم بر این باورند که تنها با تقلید و تقویت نمی توان فرایند یادگیری زبان را توجیه و تبیین کرد. گروه دیگری از روان شناسان زبان معتقدند که کودکان زبان را طبق زبان شناختی عمومی و کلی موروثی در همه مردم می آموزند که به تدریج اختلافهای فرهنگی موجب گوناگونی زبان می شوند (چامسکی 1987 و مک نیل 1970). نظریه دیگری می گوید کودکان قواعد انتزاعی ساخت زبان را با کاربرد آنها و شنیدن شان از اطرافیان به آسانی یاد می گیرند (مارات سوس 1983). کودکان قواعد زبان را بکار می برند یا رعایت می کنند بدون اینکه بتوانند آنها را توصیف کنند. (هریوت، 1987).
در هر حال آنچه مسلم است عوامل متعددی در فراگیری زبان در کودکان مؤثرند و تقلید و تقویت سهم عمده ای در فراگیری زبان دارند و به همین سبب، بر معلمان فرض است که سرمشق ها یا نمونه های خوبی برای تقلید زبان از سوی کودکان فراهم آورند و ایشان مقید شوند که ارتباط های کلامی مطلوب با نمونه های خوب برقرار کنند.
توجه کردن به آنچه کودکان می گویند شیوه بسیار مؤثری برای تشویق ایشان به ادامه سخن گفتن می باشد. هرگاه معلمان معتقد باشند به اینکه کودکان قواعد زبان را با تجربه در موقعیت های مناسب یاد می گیرند و بکار می برند طبعاً سعی خواهند کرد چنین موقعیت ها را بوجود آورند، و کودکان را به حرف زدن به طرق مورد علاقه و آزادانه برانگیزند.

شیوه های تدریس خوب که کاربرد زبان کودکان را پرورش می دهند

برای معلمان مهم است که احساسات کودکان را «بشنوند» و به آنها فرصت هند که دریابند معلمان گفته های ایشان را می فهمند و این بهترین شیوه تشویق کودکان به حرف زدن است. هیچ عاملی به اندازه گفتگوی چهره به چهره به رشد گویایی کمک نمی کند.
مک کارت نی (Mc Cartney,K) (1984) در فراگیری زبان در کودکان پیشنهادهای زیر را دارد:
* یاد بگیرید که محاوره و مکالمه ای را با کودکان ترتیب دهید و هدایت کنید و تنها به طرح پرسش اکتفا نکنید.
* یاد بگیرد چگونه سؤال کنید که کودکان را به پاسخ دادن تحریک کند.
* یاد بگیرید صدای تکلم جالب و جاذب بکار ببرید.
علاوه بر آنچه گفته شد باید به یاد داشته باشیم که:
* زبان بدون تجربه و تجربه بدون زبان تقریباً برای کودکان بی معناست.
* به کودکان فرصت دهیم تصاویری از حیوانات را بکشند و صداهای آنها را تقلید کنند.
* صداهای اعضای خانواده را در صحنه های گوناگون ضبط کنیم.
* مجموعه های صدا با محتواهای متفاوت تدوین کنیم و از کودکان بخواهیم که آنها را مقایسه کنند و همانندیهای آنها را کشف و بیان کنند.
* مجموعه ای از کوزه های شیشه ای محکم را با مقادیر متفاوت آب پر کنیم، و کودکان را تشویق کنیم با قاشقی به آنها بزنند و آهنگ ها را از پایین ترین تا بالاترین تنظیم کنیم.
* کودکان را به دو گروه تقسیم کنیم: یکی از آنها پشت پرده ای پنهان می شود و یکی از اعضای آن با صدای بلند سؤالی می کند که گروه دیگر باید حدس بزند که صدای کیست.
* به کودکان فرصت دهیم که به شیوه های گوناگون با استفاده از اعضای بدن و به هم زدن دستها... صداهایی در بیاورند و کودکان دیگر چشمان خود را ببندند و آن صداها را حدس بزنند.
* زبان را به صفحه های چاپی پیوند دهیم.
آموزش مهارت در خواندن، اگرچه نخستین وظیفه بنیادی مدرسه است و معیار عمده موفقیت آن به شمار می رود لکن خواندن عملاً حلقه ای در زنجیر طولانی رشد و تکامل کودک می باشد و مهارتی است که کودک باید از دوران بچگی به یادگیری آن بپردازد.
یادگیری جانشین ساختن نمادها برای واقعیت، گام مهمی به سوی خواندن است، و هر زمان کودک به یک تصویر نگاه می کند، و درباره ی آن سخن می گوید به باسواد شدن آغاز می کند، این زمان که می فهمد کتاب را چگونه درست بگیرد بخشی از فرایند با سواد شدن است. به طور کلی همه مهارتهای آواز خواندن، داستان گفتن، بازیهای انگشتی و گفتگو با معلم جنبه های مهم یادگیری زبان به شمار می روند که زمینه توانایی بعدی خواندن را فراهم می کنند.
علاوه بر این، برای پرورش رشد و تکامل زبان، و سرانجام مهارتهای خواندن، روشهای خاص متعددی وجود دارند که از آن جمله، جلب توجه کودکان به ارزش متون یا کلمات چاپ شده است.
-با صدای بلند خواندن راه بسیار مهم و مطلوب است.
-چسباندن تصاویری و خواندن آنها مؤثر است.
-فراهم آوردن فرصت هایی که کودکان به توصیف متون چاپی مقید شوند و به توضیح تصاویر آنها بپردازند.(1)

توصیه های تربیتی

رشد نیروی تفکر، تخیل و گویایی کاملاً به یکدیگر مربوطند و بدون شک، رشد گویایی عمل تفکر را- مخصوصاً- آسان می سازد. از طرف دیگر، بهتر می دانیم که اساس موفقیت در زندگی، بیشتر به چگونگی و طرز تفکر بستگی دارد که بیان آن نیز به عهده زبان است و آسان و مؤثرگویی و عاقلانه گوش دادن از شرایط عمده ی موفقیت به شمار می رود. بنابراین، مسئله «زبان و گویایی» یکی از مسائل مهم تربیتی و مستلزم توجه و دقت بیشتر است. چه بسا عدم پیشرفت کودکان در سخن گفتن و مهارت خواندن، در نتیجه غفلت والدین ها و مربیان بوده است. اینک به یادآوری توصیه هایی که درباره ی رشد گویایی از طرف روان شناسان و مربیان اظهار شده اند می پردازیم. پیش از بیان توصیه ها بهتر است به چند نکته مهم درباره ی خواندن و آماده شدن کودک برای آن در خانه اشاره کنیم زیرا اساس مهارت گویایی و توانایی در تعبیر افکار کودک، در خانه پی ریزی می شود و مدرسه به تکمیل آن می پردازد.
در جهان امروز، مهارت خواندن، یکی از اساسی ترین مهارتهای زندگی است بنابراین، خوب خواندن، عامل مهمی برای موفقیت در مدرسه، زندگی شخصی و آگاهی به شمار می رود زیرا خواندن است که دانش آموز را در امر یادگیری تمام دروس کمک می کند، خواندن است که شخص را به مشکلات زندگی و افکار دیگران آگاه می سازد، و نیز خواندن است که در موقع فراغت و بیکاری، او را مشغول می سازد و از بعضی انحرافهای عقلی احتمالی باز می دارد البته، به شرط اینکه موضوع خواندن مفید باشد. خلاصه، خواندن در زندگی به قدری مهم است که هیچ یک از وسایل تعلیماتی و سرگرم کننده از قبیل رادیو، نقشه و موزه نمی تواند با آن برابری کند زیرا تمام آنها همیشه در اختیار شخص نیستند و به دلخواه او کار نمی کنند در صورتی که کتابهای گوناگون همواره در اختیار او هستند و می تواند هر کدام را هر وقت که خواست مطالعه کند. در اینجا به چند نکته باید توجه شود:
1-باید خواندن را یک نوع عمل دائمی رشد دانست و بدین وسیله است که فرد می تواند مشکلات مربوط به آن را حل کند.
2-تمام کودکان در یک موقع به یادگیری مهارت خواندن قادر نمی شوند همان طوری که همگی به یک میزان، آن مهارت را یاد نمی گیرند و توجه به این امر، بر والدین ها و معلمان ضروری است.
3-خواندن، عملی است که می توان آن را بهتر کرد و علل عقب ماندگی کودک در آن، همیشه محسوس نیست. ولی اگر والدین و معلمان قدری دلسوزی و محبت به خرج دهند می توانند کودک را در بهتر کردن مهارت خواندن کمک کنند.
4-در تربیت مهارت خواندن کودکان باید خانه و مدرسه همکاری کنند. وظیفه ی خانه و مدرسه است که طبیعت کودک را دریابند و انواع مهارتهای مورد نیاز او را در امر خواندن بشناسند و او را در کسب این مهارتها کمک کنند.

عوامل مؤثر در توانایی و مهارت خواندن در کودکان

1.حالت بدنی

دیدن، شنیدن و سلامت عمومی بدن همگی عوامل مهمی در موفقیت کودک در مهارت خواندن می باشند، زیرا شرط اول یادگیری زبان، دیدن و سپس شنیدن است و کودکی که چشم و گوش سالم ندارد هرگز رشد گویایی سالم نخواهد داشت. از این رو، معاینه بدنی کودک هنگام ورود به مدرسه و کلاس بسیار ضروری است.

2.میزان هوش

چنانکه در مبحث «عوامل مؤثر در رشد گویایی» ذکر شد میزان هوش و زبان کودک کاملاً با هم بستگی دارند. همین طور میان عقل و توانایی خواندن کودک رابطه وجود دارد و برای اینکه کودک به خواندن شروع کند حداقل باید سن عقلی او شش سال باشد.(2) همین مسأله، لزوم آزمایش هوش دانش آموزان را روش می کند.

3.رشد گویایی

کودک چگونه می تواند داستان کوتاهی را حکایت کند و چقدر به آن قادر است؟ به طورکلی میزان توانایی او به سخن گفتن چقدر است؟ آیا می تواند به شیوه نیکو افکار خود را بیان کند؟ جواب پرسش های نامبرده، توانایی کودک را برای خواندن معلوم می کند.

4.رشد عاطفی و اجتماعی

آیا کودک با محیط خود سازگار است و خود را در آن سعادتمند می داند؟ آیا او می تواند با کودکان دیگر بازی کند؟ آیا می تواند دقت خود را در فعالیت های گوناگونی که انجام می دهد متمرکز سازد؟ آیا با کمال اطمینان می کوشد بازیهای تازه ای یاد بگیرد که قبلاً نمی دانست؟ همه آنها علائمی هستند که بر نضج و سازگاری صحیح با محیط دلالت می کنند و نیز نشانه هایی هستند بر اینکه کودک می تواند از دروس خواندن استفاده کند.

تربیت توانایی خواندن در کودکان

هرگز نمی توان به اقتضای یک عامل درباره ی وضع توانایی خواندن کودک حکم کرد لیکن رشد عاطفی و اجتماعی، سلامت بدن، سن عقلی، رشد گویایی، توانایی تعبیر امیال، تجارب و اطلاعات پیش از مدرسه همگی عواملی هستند که باید مورد توجه قرار گیرند و برای اینکه والدین ها و معلمان بهتر بتوانند کودکان را به آموختن مهارت خواندن آماده کنند رعایت چند نکته زیر لازم است.

1. دادن اطلاعات به کودک

هنگامی که موضوعات خواندن در مدرسه در اطراف اشیای بیشماری می چرخند وظیفه خانواده است که به کودک فرصت دهد مستقیماً با اشیای حقیقی روبرو شود، و در مسافرتها، مجالس، گردشگاهها، موزه ها و باغ وحش مشاهده کند و یاد بگیرد، و درباره مشاهدات خود با والدینش به گفتگو بپردازد. همچنین، نگاهداری حیوان، یا گل و پرستاری از بیمار به عهده اش واگذار شود تا کودک بدین ترتیب برای مطالبی که در کتابهای خود خواهد خوانده آماده شود.

تحمل به پرسش های کودکان

چون کودک می خواهد به اسرار جهان محیط خویش پی ببرد بدین سبب، درباره هرچه می بیند و می شنود از والدین و معلمان خود می پرسد. وظیفه آنان است که به تناسب سن او پاسخ درست بگویند و او را به پرسش و تحقیق، ترغیب و تشویق کنند.

3. کمک کردن به کودکان برای تعبیر روشن و بکار بردن دقیق کلمات

کودک را باید گذاشت چنانکه می خواهد اشتباه کند بدون اینکه عرصه را بر او تنگ بگیریم و به او بفهمانیم که ما همواره می خواهیم خطاهای او را در آنچه می گوید بررسی کنیم، بلکه بهتر این است که با او به صراحت و صحت سخن گوییم. وقتی سخن می گوید به او گوش دهیم و او را به واضح و دقیق حرف زدن، تشویق کنیم. خلاصه، کودک باید در خانواده از حرف زدن لذت ببرد و هیچ گونه ناراحتی و فشار احساس نکند.

4. کمک کردن به کودکان برای شنیدن داستانها و لذت بردن از آنها و دوستداری کتاب

والدین باید داستانهایی را برای کودک بخوانند که او می تواند بفهمد و لذت ببرد. او را با شکل های گوناگون مواجه سازند تا به مطالعه آنها و استنتاج داستانها بپردازد. کتابهای مختلف در اختیار کودک قرار دهند که آنها را باز کند، ببندد و صفحه بزند و بهتر است کتابها تا حدودی نظایر کتابهایی باشند که در مدرسه بکار خواهد برد تا پیش از آغاز به درس، با آنها مأنوس شود و هنگام یادگیری بتواند کاملاً بدانها دقت کند. همچنین، آشنایی قبلی او با رنگ ها، گچ، قلم، مداد و سایر وسایل تحصیل او را در یادگیری کمک فراوان می کند.

5. رغبت کودکان به یادگیری خواندن

وقتی به کودک فرصتی داده شود می بینیم با کمال تعجب می گوید: کتابها و جراید، اشیای عجیبی هستند. کودکی را می بینیم که هنوز سه سال بیشتر از عمرش نمی گذرد که عکس های روزنامه یا مجله و کتابی را تماشا می کند با همان عشق و علاقه ای که برادر یا خواهر دوازده ساله اش نسبت به آن دارد. یا کتابی را برمی دارد و به دست پدر یا مادرش می دهد تا آن را صفحه بزند و او به تماشای آنها بپردازد.

6.خودداری از وادار کردن کودک به خواندن پیش از رفتن به مدرسه

وقتی کودک برای خواندن آماده نباشد وادار ساختن او بدین امر، جز ایجاد نفرت به خواندن، نتیجه ای نخواهد داد و این عاملی است که مانع پیشرفت و موفقیت کودک در مهارت خواندن می شود. علت اصلی عقب ماندگی دایمی کودک در خواندن، همان فشار و اجباری است که در سن های پیش از مدرسه و در روزهای نخستین تحصیل او به او رسیده است.
یاد دادن حروف الفا به کودک پیش از رفتن به مدرسه به امید قوی شدن او در خواندن، هرگز فکر درست نیست چه کودکانی که خوب می خوانند به هجی کردن کلمات توجه نمی کنند و آنها را به شکل وحدتهای کلی در جلو چشم خود می بینند و اجبار کودک به توجه حروف منفصل، موجب تعویق او در مهارت خواندن می شود. به طورکلی، برای والدین شایسته نیست که به کودکان پیش از رفتن به مدرسه خواندن یاد دهند بلکه به جای آن می توانند کارهای بیشتری در خانه انجام بدهند که به آمادگی کودک برای خواندن کمک کنند.

7.کوشش والدین به آماده ساختن کودکان برای خواندن

خواندن کودک نباید لذت و جنبه بازی بودن خود را از دست بدهد. پدر و مادر باید از تعلیم راه رفتن و سخن گفتن به فرزند خود لذت ببرند. همچنین، او را عادت دهند که در غذا خوردن و لباس پوشیدن به خود اعتماد کند و نیز آماده کردن کودک برای خواندن باید با لذت و نشاط توأم باشد.

8. فعالیت والدین و معلمان به خاطر کودک

والدین ها و معلمان باید علائمی را که به آمادگی کودک برای خواندن دلالت می کنند بشناسند و نیز خانه و مدرسه به مانعی که در پیشرفت تحصیلی کودک موجود است باید آگاه باشند. به طور کلیف والدین ها و معلمان باید فرصت کسب اطلاعات و اخذ تجارب را برای کودکان، وسیعتر سازند و آنان را به تعبیر و افکار و بکار بردن کلمات برانگیزند تا رغبت خواندن در ایشان ایجاد شود.

9. هر درس اساساً یک درس زبان بودن

هر درسی در مدرسه- اساساً- به منزله درس زبان است یعنی می تواند به رشد گویایی کودک کمک کند. در کلاسهای ابتدایی وظیفه اصلی معلم، ایجاد و تربیت مهارت گویایی کودکان است و نباید فقط در ساعت های فارسی بدان پرداخت. به بیان دیگر، معلم در هر درس باید به چگونگی زبان کودکان و طرز بیان افکارشان توجه کند و در صورت لزوم به راهنمایی بپردازد، زیرا عامل عمده موفقیت در یادگیری دروس مختلف «فهمیدن و فهماندن» یا داشتن بیان رسا و توانایی درک مفاهیم است.
در دبیرستان نیز همه معلمان باید به این نکته مهم توجه کنند که درست آموختن زبان رسمی پایه یادگیری سایر تجارب می باشد بنابراین نباید در آموزش درسهای غیر ادبی از توجه به زبان آموزی غفلت کرد.

10. مانع نبودن رعایت قوانین دستوری از تعبیر درست

البته، مطالعه دستور و قواعد هر زبان تا حدی در پیشرفت مهارت گویایی مؤثر است لکن معلم باید دایماً به یاد داشته باشد که «انشاء» در درجه اول یک هنر ارائه ادبی است و هدف نهایی آن بیان افکار و خاطرات نویسنده است نه فقط تمرین بکار بردن الفاظ در جملات یا تطبیق قواعد زبان بر سخن. به عبارت ساده، دستور زبان وسیله است نه هدف، و تدریس جداگانه دستور زبان و خود زبان- مخصوصاً در کلاسهای ابتدایی- کاملاً اشتباه است. معلم در تصحیح انشاء نباید فقط به غلط های دستوری توجه کند بلکه باید طرز تنظیم و بیان افکار و عواطف را بیشتر مورد توجه قرار دهد. همواره به دانش آموزان گوشزد کند که: حفظ قواعد دستوری هرگز باعث پیشرفت در یادگیری زبان نمی شود بلکه توانایی تعبیر، مهم است چنانکه دانش آموزان ما در دوره ی دبیرستان بعد از چند سال قواعد صرف و نحو عربی خواندن، باز از بیان و درک یک فکر به این زبان عاجزند با اینکه می توانند اقسام مشتقات و اسمای غیرمنصرف را از حفظ بیان کنند و عبارات غامضی را تجزیه و ترکیب کنند. مطالعه قواعد، شبیه مطالعه منطق بلکه دقیق تر و دشوارتر از آن است، و هیچ کس از گذشتگان و معاصران نگفته است که انسان وقتی می تواند فکر کند که منطق یاد بگیرد بلکه برعکس، منطق را وقتی یاد می گیریم که محصول کافی از افکار داشته باشیم. همچنین، زبان را می توانیم فهمید و نوشت پیش از اینکه قواعد آن را بشناسیم و یادگیری قواعد، هنگامی امکان پذیر است که اطلاعاتی از زبان داشته باشیم.
متن هایی که برای آموزش هر نوع زبان، انتخاب می شوند باید به زندگی عادی دانش آموز مربوط باشند و گرنه باعث انحطاط و از بین رفتن زبان و زندگی با هم خواهد شد. در صورت ارتباط با زندگی، علاوه بر تحریک و ترغیب دانش آموزان به خواندن، سبب می شود که آنان به زندگی خوشبین باشند و از آن لذت ببرند. ولی متأسفانه، ادبیات در مدارس ما بیشتر جنبه باستانی دارد و فقط شرح حال یا گفته ها و نوشته های شعرا و ادبای قدیم است غافل از اینکه هر زمانی را «ادبیات» یا به طور کلی «هنر» خاصی است و آثار هنری گذشتگان فقط باید به عنوان تاریخ و اخذ تجربه مورد مطالعه قرار گیرند نه اینکه صفحات کتابهای درسی پر از آنها باشد و اصلاً اشاره ای به ادبیات معاصر- که مورد احتیاج و علاقه دانش آموزان است- نشود و می توان یکی از علل بی علاقگی دانش آموزان را به ادبیات، همین امر دانست. به عبارت دیگر، یادگیری زبان روز، ضروری تر از آموختن زبان چندین قرن پیش است.

11.فرصت دادن به دانش آموزان برای گفتگو با دیگران

معلوم است که یکی از شرایط پیشرفت در یادگیری هر نوع مهارت، تکرار و تمرین است. در پرورش زبان و گویایی نیز باید فرصت ها و مجالهایی برای دانش آموزان ایجاد شوند تا با یکدیگر گفتگو کنند و به تعبیر و بیان عواطف و افکار خود برای دیگران بپردازند. البته، این عمل ابتدا مشکل است و به کندی انجام می گیرد لیکن با گذشت زمان و در اثر تمرین، بهتر می شود. معلم باید در آموزش زبان از هر نوع شتابزدگی اجتناب ورزد زیرا چنانکه در «روان شناسی یادگیری» می بینیم برای یاد گرفتن هر نوع مهارت، نضج خاصی لازم است و شتاب جز ایجاد ناراحتی و تعویق انداختن رشد صحیح و طبیعی، نتیجه دیگری ندارد. چنانکه اگر مادری، کودک خردسالش را به استعمال کارد و چنگال و مسواکل مجبور کند نتیجه اش این خواهد شد که کودک اشتها به خوراک را از دست بدهد. همچنین، اجبار کودک به رعایت اصول و آداب و معاشرت هنگام برخورد با دیگران، سبب می شود که از هر نوع اجتماع بگریزد، زیرا هنوز نضج لازم برای این عمل در او پیدا نشده است و نیز اصرار و اجبار مستقیم در آموزش زبان، موجب تعویق رشد گویایی، پیدایش کمرویی، احساس حقارت و نقص می شود که ریشه های بدبختی یک فرد را تشکیل می دهند.

12.عادت دادن دانش آموزان به تفکر و تعبیر درست

چنانکه در آغاز توصیه ها گفتیم زبان وسیله ی تفکر است و تعبیر و تفکر لازم و ملزومند. اگر معلم دانش آموزان را به تعبیر درست عادت دهد در واقع آنان را به تفکر درست عادت داده است و مسلم است که پرورش نیروی تفکر، مقدم بر تدریس است. از این رو، توجه به پرورش زبان از مهمترین وظایف معلم شمرده می شود زیرا زبان نه تنها وسیله تفکر و تعبیر افکار است بلکه وسیله تدریس نیز می باشد و هر معلم پیش از اینکه معلم ماده درسی مخصوص باشد معلم زبان است و یکی از مربیان در این خصوص می گوید: «آموزش نوشتن، کاری نیست که فقط به عهده معلم انشاء واگذار شود بلکه تمام معلمان باید در آن شرکت کنند. همان طوری که پیشرفت فعالیت های تربیتی هر مدرسه نتیجه همکاری هیأت معلمان است. مهارت کودک هم در تعبیر درست افکار و عواطف، وقتی ممکن خواهد بود که تمام معلمان تشریک مساعی کنند هر چند که معلم درس انشاء نباشند» بدون شک تنظیم افکار، یکی از شرایط اساسی نوشتن است.

13. دقت در انتخاب موضوع انشاء

از جمله عواملی که دانش آموز را به نوشتن انشاء تحریک و تشویق می کند زیبایی و نیکویی موضوع آن است. به عبارت دیگر، بهترین موضوع انشاء آن است که دانش آموزان را به نوشتن ترغیب کند زیرا در این صورت است که ایشان می توانند افکار خود را به طور صریح و واضح بیان کند. هدف مذکور نیز وقتی بدست خواهد آمد که موضوع انشاء در نظر دانش آموزان اهمیت داشته به زندگی شان مربوط باشد مانند نامه نوشتن به یکی از دوستان، یا تعریف و توصیف جریان یک حادثه که خود دانش آموز ناظر آن بوده است، یا اظهارنظر درباره ی یک قضیه مهم.
همچنین معلم باید از رعایت تفاوتهای فردی میان دانش آموزان غفلت نکند بدین معنا که انتظار نداشته باشد همه ایشان به نوشتن درباره یک موضوع، متمایل باشند. بلکه شایسته است موضوع های گوناگونی تعیین و دانش آموزان را در انتخاب آنها آزاد بگذارد.

14.عادت دادن دانش آموزان به سرعت فهم آنچه می خوانند

وقتی زبان وسیله و ابزار تحصیل علم است بر دانش آموز لازم است که به فهم و درک معانی آن توجه کند همان طوری که توجه به تعبیر و بیان درست افکار و عواطف برایش ضروری است. هر اندازه در مهارت گویایی و یادگیری زبان پیشرفت کند به همان میزان، فهم آن و کسب علم و ادب برایش آسان می شود ولی فهمیدن باید با سرعت انجام گیرد یعنی دانش آموز بتواند آنچه را می خواند به سرعت بفهمد زیرا در عصر حاضر، شماره علوم هر روز افزایش می یابد در صورتی که دوره ی مدرسه کوتاه است و امکان تحصیل هر چیز مورد نیاز در آن موجود نمی باشد. بنابراین، معلم باید از آموزش سرعت در خواندن و فهمیدن به دانش آموزان غفلت نکند. مثلاً گاه گاهی ایشان را به «خواندن بیصدا» وادار و تشویق کند. ناگفته نماند که موفقیت انسان در امر مطالعه، بیشتر به سرعت فهم بستگی دارد.

15. توجه خاص به زبان ملی

تمام مربیان به اتفاق معتقدند که زبان رسمی یک کشور باید در همه مراحل تحصیل مورد توجه قرار گیرد، و به هیچ وجه جایز نیست که زبان بیگانه مهمتر از زبان رسمی جلوه گر شود و جای آن را بگیرد و دانش آموزان زبان خارجی را بهتر از زبان ملی خود صحبت کنند. یکی از مربیان معاصر در این خصوص چنین می گوید: «مربیانی که زبان بیگانه را وسیله تدریس قرار می دهند، ثمرات زحمات خود را ضایع می کنند، زیرا بدین وسیله، نسلی را بار می آورند که معارف آن لفظی و سطحی است و هیچگونه ارتباطی با محیط و فرهنگ و تجارب قبلی آن ندارد و این خطر وقتی افزایش می یابد که آن زبان بیگانه از نوع آن زبان ملی نباشد».(3)
از این نکته هم نباید غافل شد که هر زبان به سبب اینکه عواطف و افکار انسانهایی را تعبیر می نماید ارزش دارد و باید از تحقیر آن خودداری شود هر چند افراد معدودی به آن سخن می گویند.(4)

پی نوشت ها :

1. Hendrick, Joanne (1990): Total Learning U.S.A.
2- راجع به «سن عقلی» بعداً سخن خواهیم گفت.
3. Hans, n (1951) Comparative education.
4- درباره ی مهارت خواندن و کتابخوانی در دوران کودکی و نوجوانی به کتاب اصول ادبیات کودکان از همین مؤلف چاپ شانزدهم، از انتشارات مؤسسه اطلاعات مراجعه شود.

منبع مقاله :
شعاری نژاد، علی اکبر؛ (1385)، روان شناسی رشد، تهران: نشر اطلاعات، چاپ نوزدهم 1388



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط