پرسشی از محضر علامه مصباح یزدی
پرسش:
آیا با وجود تفاسیر متفاوت از آیات قرآنی و برداشت های گوناگون علمای دین از منابع دینی، می توان از فهمی مطلق از دین و قرآن سخن گفت؟پاسخ:
مقدّمتاً باید گفت: در میان عقاید، احکام و اخلاقیّات بیان شده در منابع اسلامی، از جمله قرآن کریم، مجموعه ای یافت می شود که به هیچ روی مورد تردید و اختلاف نیستند و هر کسی که اسلام را می شناسد -خواه مسلمان و خواه غیر مسلمان- به وجود آنها در دین اعتراف دارد. این مجموعه هرگز از سوی اسلامشناسان و فقها -که سالیانی متمادی و گاه چند دهه روی منابع اسلامی مطالعه و تحقیق داشته اند- به عنوان امور اختلافی یاد نشده اند. این بخش از دین، از جمله اعتقاد به یگانگی خدا، وجوب نماز در اسلام و زشتی ستم به دیگران، «ضروریّات و قطعیّات دین» نام دارد.همچنین مجموعه ی دیگری از باورها، احکام و مسائل اخلاقی در اسلام مطرح است که مورد اختلاف نظر میان مذاهب اسلامی و یا گاهی مورد اختلاف نظر میان علما و اندیشمندان یک مذهب خاص، مثلاً مذهب شیعه، می باشد. همچنان که آیات زیادی در قرآن وجود دارد که تفاسیر و برداشت های گوناگونی از آن می شود.
بنابراین، در مجموعه ی نخست (=ضروریات و قطعیّات) که شامل ضروریّات دین -که مورد اتفاق همه ی مسلمانان و علمای دین است -و ضروریّات مذهب- که مورد اتفاق مذهبی خاص مانند مذهب شیعه است- می شود با اجزایی ثابت مواجهیم که در حقیقت با بودن آن اجزاء می توان از بود و نبود «اسلام» سخن گفت، وگرنه با حذف یا تغییر آنها مجموعه ای دیگر، غیر از اسلام، به وجود آورده ایم که ربطی به این دین سترگ ندارد. هر مجموعه ای گرچه ممکن است صدها عضو به آن افزوده یا کم شود، اما باید محوری داشته باشد تا وجه تمایز آن مجموعه از دیگر مجموعه ها گردد. اگر مجموعه ای نیز به عنوان «دین اسلام» شناخته شده، باید در مقابل دین دیگری وجه امتیازی داشته باشد تا از آن بازشناخته شود، یعنی اصول ثابتی در آن باشد که اسلام بر آنها استوار گردیده باشد. حال اگر به اصولی چون توحید، نبوّت، معاد و یا اصل نماز و عبادت معتقد شدیم و در عین حال همه ی آنها را قابل تغییر و تفسیرهای مختلفی دانستیم، هیچ عنصر ثابتی را نمی توانیم اثبات کنیم و ادعا کنیم که اصلی از اصول اسلام است.
بنابراین حوزه ی آیاتی از قرآن کریم که دارای تفاسیر گوناگونی است از حوزه ی آیاتی که بیانگر ضروریّات و قطعیّات اسلام است جدا می شود و وجود برداشت های متفاوت در حوزه ی نخست نافی وجود برداشت مطلق، ثابت و یگانه در حوزه ی دوم نیست.
اگر کسی آشنای به زبان عربی باشد -حتی اگر مسلمان هم نباشد- و به قرآن مراجعه کند، یک سلسله مطالب قطعی را از قرآن درک می کند که ربطی به برداشت های مختلف انسان ها ندارند و تابع پیش فرضها و ذهنیّت های پیشین و قوانینی که ما از علوم درک می کنیم نیستند. مثلاً از آیه ای که فرمان به نماز می دهد و یا آیه ای که می فرماید دست دزد را قطع کنید، کسی که در زمانی زندگی می کرد که به عناصر اربعه و افلاک سبعه معتقد بود همان را می فهمید که امروز که «نسبیّت انیشتین» مطرح است فهم و استنباط می شود و نمی توان گفت چون نسبیّت انیشتین مطرح است معنای آیه تغییر کرده است. ممکن است آیه ای باشد که کلمات آن براساس تحولات لغت و مسائل دیگر به علومی مرتبط شوند، ولی پاره ای از مطالب وجود دارند که فهم آنها ربطی به علوم مختلف ندارد و طبعاً شبهه ی تغییر هم نخواهد داشت.
پس معتقد به اسلام باید مجموعه ی احکام و قوانین اسلام را یکپارچه بپذیرد و معتقد باشد که ضروریات اسلام تابع تغییرات علمی نیست که با تغییر نظریه های علمی و یا پیدایش تئوری های جدید علمی، در آنها هم تغییر رخ دهد. در این صورت، کسی که آیه ی مربوط به نماز را حق می داند، آیه ی مربوط به حکم سرقت را نیز حق می داند و گرچه در قرآن موارد متشابه و محتمل به عنوان اعضای متغیّر مجموعه ی اسلام می یابد، اما باور دارد که قرآن و اسلام باید اعضای ثابت و متیقّنی داشته باشند تا از دیگر مجموعه ها بازشناخته شوند. نمی توان اسلام را پذیرفت امّا مفاد آیاتی را که مسائل ضروری اسلام در آنها ذکر شده نپذیرفت و گزینشی عمل کرد، در این صورت انسان مصداق همان کسانی است که خداوند از قول آنها می فرماید:
«یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ»(1)
(منکران خدا و پیامبر) می گویند به بعضی ایمان می آوریم و بعضی را انکار می کنیم.
به دنبال آن، خداوند درباره ی این افراد می فرماید:
«اُولئِکَ هُمُ الکافِروُنَحَقّاً»، در حقیقت اینانند کافران.
بنابراین، روشن گردید که برداشت های متفاوت از برخی از آیات و ارائه ی تفسیرهای مختلف از آنها و نیز وجود اختلاف نظر در برخی از احکام اسلام، موجب نمی گردد که همه ی احکام مشتبه و اختلافی باشند. در اسلام، هزاران حکم قطعی وجود دارد که همه ی فرق اسلامی در آنها اتفاق نظر دارند و بسیاری از اختلافاتی که بین تشیّع و تسنّن وجود دارد، بر سر جزئیّاتی است که بخش کمی از احکام را تشکیل می دهند و در بخش اعظم فقه اختلافی وجود ندارد. همچنین در فرقه ی شیعه، اختلاف فتوای فقها در برخی از احکام به معنای اختلاف نظر در همه ی موارد نیست، چه این که اختلاف و تفاوت نسخه ی دو پزشک برای بیمار مشخّص و معیّنی، دلیل آن نیست که در طب و پزشکی امور متقیّن و ثابت وجود ندارد.
با این همه، امروزه کسانی که در اثر کج فهمی و ناآگاهی یا از روی غرض ورزی و نداشتن ایمان و عقیده به اسلام می گویند ما هیچ فهم ثابتی از دین و قرآن نداریم و کسی حق ندارد برداشت خود از این دو را مطلق کند. این گروه یا دچار اشتباه در تشخیص شده اند و از مشاهده پاره ای اختلاف نظرها تصوّر کرده اند تمامی دین و آیات قرآن از چنین گوناگونی تفسیر و برداشت برخوردارند، (2) و یا آن که در لباس مسلمان ولی در واقع بی اعتقاد به آن، منافقانه در پی انحراف دیگران و تضعیف پایگاه یقین و ایمان دینی مردم، بویژه نسل جوان برآمده اند تا مقاصد شیطانی خویش را پی جویند. و گرنه چنانچه قرار باشد هر کس یا گروهی هرگونه که خود خواستند دین و قرآن را تفسیر و تأویل کنند و هیچ اصل ثابتی در دین وجود نداشته باشد که قابل برداشت های گوناگون نباشد، هرگز مجموعه ی معینی به نام «اسلام» باقی نخواهد ماند -که مایه ی اشتراک و اتفاق نظر مسلمانان جهان در طول تاریخ تا به امروز بوده و هست- و این چیزی نیست جز نفی و هَدْم دین، و کنار گذاشتن آن.
پی نوشت ها :
1. نساء/150.
2. البته با دقت در پاسخ، به راحتی می توان به اشتباه این دسته افراد پی برد و نادرستی دیدگاه ایشان را باز شناخت.
مصباح یزدی، محمد تقی؛ (1391)، پاسخ استاد به جوانان پرسشگر، قم: انتشارات مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سرّه)، چاپ اول