علی (ع)، اولین جامع قرآن و پایه گذار علوم قرآنی (2)

مصحف علی(ع) با توجه به اینکه آن حضرت از قرّاء [مبرز] به‌شمار می‌رفت دارای ارزش تاریخی است چرا که مصحف او بیانگر قرائت وی می‌باشد.
دوشنبه، 30 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
علی (ع)، اولین جامع قرآن و پایه گذار علوم قرآنی (2)
علی (ع)، اولین جامع قرآن و پایه گذار علوم قرآنی (2)

 

نویسنده: دکتر سیّد محمّد باقر حجتی




 

مصحف علی(ع) با توجه به اینکه آن حضرت از قرّاء [مبرز] به‌شمار می‌رفت دارای ارزش تاریخی است چرا که مصحف او بیانگر قرائت وی می‌باشد.
ارزش تاریخی این مصحف در ارتباط با مسأله قرائت، به این حقیقت مربوط است که قرائتِ چهار تن از قراء سبعه به قرائت علی‌(کرم الله وجهه) باز‌می‌گردد:

1. ابو عمرو‌بن علاء که بر نصر‌بن عاصم و یحیی‌بن یعمر قرائت کرد؛ و آن دو بر ابی‌الأسود، و ابی الاسود بر علی[(ع)] قرائت کرد.51
2. عاصم‌بن ابی النَجود، که بر ابی‌عبد‌الرحمن عبدالله حبیب بن ربیعه‌ی سلمی ضریر، و او بر علی‌(کرم الله وجهه) قرائت کرد.52
3. حمزة‌بن حبیب زیات، که بر ابی‌عبدالله جعفر صادق(ع) و او بر پدرش محمد باقر(ع) و او بر پدرش زین‌العابدین(ع) و او بر پدرش «سید شباب اهل الجنة، حسین»(ع) و او بر پدرش علی‌بن ابی‌طالب قرائت کرده‌اند.53
4. کسایی، که به حمزه، و حمزه با سند یاد شده بر علی(ع) قرائت کرد، و کسایی در قرائت، به حمزه متکی بود.54

سرانجام این دو نویسنده می‌گویند:
از مطالبی که بایسته است نظرها را بدان معطوف سازیم این است که مصحف علی‌(کرم الله وجهه) با مصحف عثمان جز در قرائتی که رسم الخط مصحف عثمانی آن‌را پذیرا بود تفاوتی نداشت؛ زیرا علی‌(کرم الله وجهه) مصحف خود را طبق قرائتی که آن‌را از رسول خدا(ع) شنیده بود نگاشت. و مصحف ابی‌بکر هم در برابر دیدگان و در دسترس مردم کتابت شد. پس اگر اختلافی در ترتیب و یا تباین و تفاوتی در زیاده و نقصان در مصحف ابی‌بکر یا عثمان به‌نظر می‌رسید علی(ع) ساکت و آرام نمی‌ماند و رأی خودرا آشکار و بی‌پرده اظهار می‌کرد؛ زیرا درباره‌ی مردی مانند او ـ‌که شخصیت برجسته به‌شمار می‌رفت و شهامت او بر هیچ‌کسی مخفی نبود‌ـ سزا نمی‌نمود راجع به کاری که پسند خاطر او نبود ساکت بماند، آن‌هم درباره‌ی قرآن که قانون اساسی امت اسلامی و ستون بناء عقیده‌ی مسلمین است «قرائت علی در مصحفش از رسم الخط عثمانی بیگانه نبوده است، و آنچه از قراآتی که از علی[(ع)] روایت شده و در زمره‌ی «قراآت شاذه» به‌شمار است، برخوردار از تواتر نبوده و سند آنها قوی نیست.55
بعد از چند صفحه، این دو نویسنده ـ‌بدین منظور که قراآت مصحف علی(ع) مباین با قراآت مصحف عثمان نبوده است، که ادله‌ای را در این باره ذکر می‌کنند‌ـ آورده‌اند:
دلیل دیگر را صاحب «المبانی» یاد کرده است، آنجا که در مقام ردّ قرائت منسوب به علی(ع) گفته است: طبق این قرائت گویند: علی(ع) می‌خواند: «والعصر، و نوائب الدهر، إن الإنسان لفی خسر» صاحب «المبانی» گفته است: این روایت، باطل و نادرست است؛ چرا که یحیی‌بن آدم از ابی‌بکر‌بن عیاش روایت کرده که می‌گفت: عاصم‌بن ابی‌النجود به من گفت: هیچ‌کس هیچ‌یک از قراآت قرآن را جز ابو‌عبدالرحمن سلمی به من اقراء نکرده و به من تعلیم نداده است، و ابو عبد‌الرحمن بر علی(ع) قرائت کرد.56 من از محضر قرائت ابو‌عبد‌الرحمن باز‌می‌گشتم و آن‌را بر زرّ‌بن حبیش عرضه می‌کردم و زرّ نیز بر عبدالله‌بن مسعود قرائت می‌کرد. ابوبکر‌بن عیاش گفت: من به عاصم گفتم: با وثاقت، قرائت را اخذ کردی؛ چرا که ابو‌عبدالرحمن صرفاً قرائت را از علی(ع) روایت کرده است: «والعصر إن الإنسان لفی خسر». گواه این قرائت، شهادت عاصم برای عبد‌الرحمن است که او این قرائت را از علی(ع) بازگو کرده است، و روایت ابی‌عبد‌الرحمن ناسخ هر قرائت منقول از علی(ع) می‌باشد؛ چرا که موقعیت و موضع ابی‌عبد‌الرحمن نسبت به علی(ع) و قرب و ارتباط او با آن حضرت کاملاً روشن است؛ و می‌دانیم که او قرائت علی(ع) را درست ضبط می‌کرد. همین نکته آن جهتی است که روایت کسی را که از علی(ع) نقل می‌کند تأیید می‌نماید.57
این حقایق تاریخی و واقعیت قضیه مبنی بر اینکه قرائت عاصم به حکم وجدان تاریخ میان قراآت دیگر انتخاب و رایج گردید، گویای همان حقیقتی است که نشان می‌دهد علی(ع) موثق‌ترین قرائت را در اختیار داشت و کارآیی و مهارت آن حضرت در جمع صحابه بی‌همتا و غیر قابل رقابت از نظر وثاقت بوده است.
دیدیم که عاصم قرائت خود را با وسائط مطمئن از علی(ع) اخذ کرده است، چرا که عاصم قرائت خود را بر زرّ‌بن حبیش عرضه کرده و زرّ‌بن حبیش علاوه بر اخذ قرائت از ابن‌مسعود، از علی(ع) نیز فرا‌گرفته است، و حتی زرّ‌بن حبیش سراسر قرآن را نزد علی(ع) قرائت کرده و عرضاً قرائت خود را از آن حضرت اخذ کرده است:
در مصباح الانوار، از حسین‌بن احمد از… از زائده از عاصم از زر‌ّبن حبیش روایت شده که زر‌ّبن حبیش می‌گفت:
قرأت القرآن من أوله إلی آخره فی المسجد الجامع بالکوفة علی أمیر‌المؤمنین علی‌بن أبی‌طالب(ع):
قرآن را از آغاز تا پایانش در مسجد جامع کوفه بر امیر‌المؤمنین علی‌بن ابی‌طالب(ع) قرائت کردم.
زرّ‌بن حبیش گفت: پس وقتی که به «حوامیم» رسیدم امیر‌المؤمنین به من فرمود: به «عرائس قرآن» رسیدی، پس هنگامی که به رأس (پایان) آیه‌ی بیستم و دوم سوره‌ی «حم عسق» رسیدم که: «و الذین آمنوا و عملوا الصالحات فی روضات الجنات لهم ما یشأون عند ربهم ذلک هو الفضل الکبیر»، امیر‌المؤمنین(ع) گریست تا آنجا که ناله‌اش در گریستن بلند شد، آن‌گاه سرش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: ای زرّ [بن‌حبیش] به دعا و نیایشم آمّین بگو، پس آن حضرت این دعا را خواند: «اللهم إنی اسئلک إخبات المخبتین…».58
اعلمیت و مهارت و کارآیی علی(ع) در قرائت قرآن طی روایات فراوانی منعکس است، حتی خود ابن‌مسعود صریحاً یاد‌آور شده که من احدی را ماهرتر از علی(ع) در قرائت نمی‌شناسم حتی چنانکه دیدیم طبق برخی از روایات، قراآت قرّاء سبعه به علی(ع) باز می‌گردد و مأخذ قرائت آنها آن حضرت است. گزارشی را که از این پس می‌آوریم مؤید حقایق یاد شده است:
«علمای قرائت از قبیل احمد‌بن حنبل و ابن‌بطه و ابویعلی در مصنفاتشان از اعمش از ابی‌بکر‌بن ابی‌عیاش در خبری مفصل و طولانی آورده‌اند که ابی‌بکر‌بن ابی‌عیاش می‌گفت: دو تن، سی آیه از سوره‌ی احقاف را قرائت می‌کردند، و در قرائت آن دچار اختلاف شدند، پس ابن‌مسعود گفت: چنین اختلافی را من قرائت نمی‌کنم. سپس ابن مسعود گفت: من آن دو تن را نزد نبی اکرم(ص) بردم، آن حضرت در حالی‌که علی(ع) نزد او بود به خشم در آمد، پس علی(ع) فرمود: رسول خدا(ص) به شما امر می‌کند همان‌گونه که فرا‌گرفتید، قرآن را قرائت کنید. این جریان می‌تواند دلیل بر علم و آگاهی علی(ع) به وجوه مختلف قراآت باشد.
روایت شده که زید‌بن ثابت وقتی که «التابوة» را قرائت کرد علی(ع) فرمود: «التابوت» بنویس، و زید بدینسان نگاشت.

قرائت علی(ع)، مرجع قراء سبعه

ـ اما حمزه و کسایی در قرائت خود متکی به قرائت علی و ابن‌مسعود بودند [پیدا است مصحف حمزه و کسایی، مصحف ابن‌مسعود نبود]؛ لذا این‌دو در امر قرائت به قرائت علی(ع) رجوع می‌کردند و با ابن‌مسعود در امری که به‌منزله‌ی اعراب تلقی می‌شد، خود را هماهنگ می‌ساختند، و ابن‌مسعود خود می‌گفت:
ما رأیت أحداً أقرَء من علی‌بن أبی طالب(ع) للقرآن:
احدی را نمی‌یابم که آگاه‌تر از علی‌بن ابی‌طالب(ع) در قرائت قرآن باشد.
ـ اما نافع و ابن‌کثیر و ابو‌عمر، عمده‌ی قراآت آنها به ابن عباس بر‌می‌گردد، و ابن‌عباس بر أُبیّ‌بن کعب و علی[(ع)] قرائت کرد، قراآتی که اینان برگزار می‌کردند با قرائت ابی‌بن کعب متفاوت بود، پس قراآت آنها مأخوذ از قرائت علی(ع) بود.
ـ اما عاصم، قرآن را بر ابی‌عبد‌الرحمن سلّمی قرائت کرد؛ و ابو‌عبد‌الرحمن سلمی می‌گفت: سراسرِ قرآن را بر علی‌بن ابی‌طالب قرائت کردم. لذا گفته‌اند: فصیح‌ترین قراآت، قرائت عاصم است؛ زیرا قرائتِ اصل و اساس را ارائه کرده است. بدین صورت‌که عاصم آنچه را دیگران به ادغام می‌خواندند اظهار می‌کرد، و آنچه را دیگران تسهیل و تلیین می‌کردند با تحقیق همزه می‌خواند، و اماله‌ی دیگران را با الف قرائت می‌کرد. و عدد کوفی در قرآن کریم، منسوب به علی(ع) است. در میان صحابه، جز علی(ع) کسی دیده نمی‌شود که عدد کوفی بدو منسوب باشد، و هر سرزمینی عدد و شمار آیات را به نقل از تابعین نگاشتند.59
بنابراین در قراآت موجود و به‌ویژه قرائت عاصم و نیز شمار آیات قرآن کریم باید امیر‌المؤمنین علی(ع) را به‌عنوان مرجع و مأخذ مطمئن دانست.
عملاً جهان اسلام در مسأله‌ی قرائت ـ‌چون پیرو قرّاء سبعه و به‌ویژه عاصم هستند‌ـ از علی(ع) پیروی می‌کنند؛ چنانکه در شمار آیات نیز، عدد کوفی را که منسوب به آن حضرت است ملاک کار قرار داده و می‌دهند.

5. علی(ع) و تفسیر قرآن

یکی از حقایق مسلم و خدشه ناپذیرکه در منابع فریقین آشکار و عاری از هر گونه تردید و ابهام جلب نظر می‌کند،اعلمیت امیرالمؤمنین علی(ع) در تفسیر قرآن است.هرچند که قبلاًاشارت رفت، که افضلیت و اعلمیت آن حضرت در تمام شؤون و نیز در همه‌ی دانشها و هم چنین علوم راجعه‌ی‌بر قرآن از مسلّمات تاریخ اسلام به شمار می‌رود.
پیوند ناگسستنی علی(ع) با قرآن به بعد خاصی از ابعاد وزوایای محدود و معدودی از زوایای قرآن کریم منحصر نیست، اگر درباره‌ی اعلمیت آن حضرت در تفسیر، گفت‌و‌گوی خود را آغاز کرده و ادامه می‌دهیم بدین معنی نیست که آن حضرت در تفسیر، شاخص و برجسته است؛بلکه به گواه تاریخ، در هر مقوله‌ی قرآنی از توان علمی بالا و بی‌همتا بهره‌مند بوده است، به ویژه در تفسیر که چهره‌ی زیبا و دل‌انگیز قرآن از رهگذر آن تجلی می‌کند و کتاب تشریع الهی یعنی قرآن کریم ـ‌که کتاب تکوین و عالم هستی را به سامان می‌آورد و رابطه‌ی انسانها با خود و دیگران و نیز پدیده‌های عالم را تنظیم می‌کند‌ـ و این امر به مدد تفسیر صحیح می‌تواند راهگشای بشر در حل مشکلات حیاتی و باز یافتن خویشتن در جنب عالم وجود باشد و باید گفت کلید آن در اختیار علی(ع) و معصومان پاک، که از فرزندان او هستند نهاده شده است:«لایسمه الا المطهرون‌» (واقعه، 56/79)
در قرآن کریم از بیان هیچ حقیقتی فرو‌گزار نشده است:«ما فرطنا فی الکتاب من شیء» (انعام، 6/38)، از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود:
‌إن الله أنزل فی القرآن تبیان کل شیء، حتی و اللّه ما ترک شیئاً یحتاج العباد الیه إلاّبینه للناس، حتی لایستطیع عبد یقول: لو کان هذا أنزل فی القرآن، إلا و قد أنزل الله فیه‌.60
خداوند متعال، بیان و رموز روشنگر هر چیزی را در قرآن نازل کرده حتی سوگند به خدا هیچ چیزی را که بندگان خداوند بدان نیاز دارند فرو گزار نکرده مگر آنکه آن‌را برای مردم روشن ساخت، حتی کسی نمی‌تواند بگوید: کاش این موضوع و مسأله، در قرآن نازل می‌شد، تحقیقاً در همان چیزی که آرزوی نزول آن‌را دارند خداوند درباره‌ی آن سخنی به میان آورده است.
و در حدیثی دیگر از همان امام(ع) آمده است:
إن الله لم یدع شیئاً تحتاج إلیه الأمة إلی یوم القیمة إلا أنزله فی کتابه و بیّنه لرسوله و جعل لکل شیء حداً، و جعل علیه دلیلاً‌:61
تحقیقاً خداوند هیچ امری را که امت مسلمان بدان تا به روز رستاخیز نیاز دارند رها نکرد مگر آنکه آن‌را در کتاب خود نازل کرده و آن‌را برای رسول خود بیان نموده، و برای هر چیزی حدی و بر هر چیزی دلیل و رهنمودی مقرر کرده است.

اعلمیت علی(ع)در تفسیر و علوم

اطلاع بر چنین حقایق بی‌کران فقط پس از رسول خدا(ص) در اختیار علی(ع) قرار دارد، و احدی پس از آن حضرت عالم‌تر و آگاه‌تر از علی(ع) به کتاب خدا نبوده است در«فضائل عکبری‌» آمده که شعبی می‌گفت:
«ما أحد أعلم بکتاب الله بعد نبیّ‌الله من علی بن ابیطالب(ع)»62
در تفسیر نقاش آمده است که ابن عباس می‌گفت:
جلُّ ما تعلمت من التفسیر من علی بن أبی‌طالب و ابن مسعود، إنّ القرآن أنزل علی سبعة احرف، ما منها الاّ و له ظهر و بطن، و انّ علی ابن ابیطالب علم الظاهر و الباطن.63
آنچه از تفسیر فرا گرفتم سراسر آن از علی بن ابیطالب و ابن مسعود است، قرآن بر هفت حرف و بخش[از نظر محتوی] نازل شده، هر حرفی از آن دارای ظاهر و باطن است. و علی بن ابی‌طالب دارای علم و آگاهی به ظاهر و باطن است.
اطلاعات امیرالمؤمنین در تفسیر قرآن و مطالب مربوط به آن و بلکه همه‌ی علوم و دانشها، آن‌چنان عمیق و برخوردار از صحت و دقت و سرشار بود که مؤالف و مخالف آن‌را تأیید و گواهی کرده‌اند که مرجع و منبعی برای آنها به شمار می‌رفت و به هیچ‌وجه در کنار تفسیر و رأی آن‌حضرت، به رأی هیچ‌کس مراجعه نمی‌کردند.
سعید بن جبیر می‌گفت:
إذا ثبت لنا الشیء عن علی لم تعدل عنه إلی غیره‌:64
وقتی چیزی برای ما به نقل از علی(ع) به ثبوت می‌رسید از آن به دیگری عدول و مراجعه نمی‌کردیم.
از عطاء بن ابی ریاح پرسیدند:
«أکان فی أصحاب محمد(ص) أعلَم من علی(ع)؟ قال: والله ما أعلمه»:65
ابن عباس، که در طول تاریخ از صدر اسلام تا هم اکنون از نظر علمی و مسأله تفسیر قرآن، عناوین ممتاز و برجسته‌ای برای خود احراز کرده و به«‌ترجمان القرآن، فارس القرآن، حبر الأمة، بحر الأمة، رییس المفسرین، شیخ المفسرین، الأب الاول لتفسیر القرآن‌»66 ملقب گردیده می‌گفت:
ما أخذت فی تفسیر القرآن فعن علی بن أبی‌طالب(ع):67
آنچه در تفسیر قرآن به دست آوردم از علی بن ابی‌طالب(ع) است.
هیچ زاویه و ناحیه‌ای در قرآن وجود ندارد که علی(ع) به شهادت و گواهی فریقین، بدان آگاه نباشد. امیرالمؤمنین در هر مقوله‌ای از مقولات قرآن و علوم قرآنی دارای اطلاع کافی و صحیح بوده و بر سراسر مسائل مربوط به قرآن اشراف کامل داشت:
امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود:
والله ما نزلت آیة إلا و قد علمت فیم أُنزلت، و این أُنزلت، إن ربی وهب‌لی قلباً عقولا و لساناًسؤولا.68
سوگند به خداوند، آیه‌ای نازل نشده مگر آنکه تحقیقاً می‌دانم درباره‌ی چه امری و در کجا نازل شده است؛ و به درستی خداوند به من قلب خردمند و اندیشمند و زبانی پرسان موهبت فرموده است‌.
در تاریخ بلازری و حلیة الأولیاء، می‌بینیم که علی(ع) به مقالی همانند گفتار یاد شده، گویا است، آنجا که فرمود:
و الله ما نزلت آیة إلا و قد علمت فیما نزلت، و أین نزلت، أبلیل أم بنهار نزلت، فی سهل أو جبل؛ إن ربی وهب لی قلباً عقولا و لساناً سؤولاً‌:69
سوگند به خداوند، آیه‌های نازل نشده است مگر آنکه به حق و صواب می‌دانم درباره‌ی چه امری و در کجا، چه در شب و چه به روز، در دشت و هامون و سرزمین هموار ویا در کوهساران نازل شده است؛ چرا که خداوند به من قلب و دلی پرخرد و زبانی بس پرسان ارزانی داشته است.
به راستی و به دور از هر گونه گزافه گویی، سزا است نابغه‌ای در تفسیر قرآن چون علی(ع) ـ‌که همیشه پویا و همواره جویا و پرسان و در عین حال از پیشگاه خدا مؤید بوده‌ـ این سخن را بر زبان راند که:
«‌لؤ شئت لأوقرت سبعین بعیراً فی تفسیر سورة الفاتحة‌»:70
هر گاه اراده کنم و بخواهم[دست‌اندرکار تفسیر شوم] تحقیقاً بی‌گزافه گویی می‌توانم نوشتاری در تفسیر سوره‌ی حمد به هم رسانم که از نظر حجم و سنگینی، بار دوش هفتاد شتر را فراهم آورد.
لذا وقتی مفسران بر این سخن امیرالمؤمنین دست یافتند [و می‌دانستند که آن حضرت، سخن به گزافه نیاورده است] در تفسیر قرآن جز سخن آن حضرت،[درباره‌ی یافتن مقصود خداوند از گفتارش] از سخن دیگر مطلبی را اخذ نمی‌کردند.71
راهنمای راستین امت اسلام و رهبر و امام مسلمین ـ‌که وجدان تاریخ تا کنون عنوان امام را به هیچ خلیفه‌ای از خلفای سه‌گانه و خلفای اموی و عباسی جز امیرالمؤمنین علی(ع) اعطاء نکرده‌ـ بجا است که خویشتن را مصداق «ولکل قوم هاد» (رعد، 13/7) معرفی کند.
هر چند که اگر مردم سؤال نمی‌کردند آن حضرت این حقیقت را اظهار نمی‌کرد، از عباد بن عبدالله روایت شده که می‌گفت: علی(ع) فرمود:
ما نزلت فی القرآن آیة و قد علمت أین نزلت، و فی أیّ شیء نزلت، و فی سهل نزلت أم فی جبل[قیل فما نزل فیک؟] فقال: لولا أنکم سألتمونی ما أخبرتکم، نزلت فی الآیة: «إنما أنت منذر و لکل قوم هاد» فرسول الله(ص) المنذر، و أنا الهادی بما جاء به آیه‌ای در قرآن نازل نشده مگر اینکه می‌دانم کجا و درباره‌ی چه کسی و درباره‌ی چه چیزی، در زمین هموار یا در کوه نازل شده است. گفتند: چه چیزی درباره‌ی تو نازل شده؟، پاسخ داد هر گاه شما از من سؤال نمی‌کردید من شما را آگاه نمی‌کردم؛ این آیه درباره‌ی من نازل شده است: «انما انت منذر و لکل قوم هاد» پس رسول خدا(ص) منذر است و من هادی و راهنمای قرآنی هستم، که با خود آورده است.72
ابن عباس با وجود اینکه مبرزترین شخصیت علمی در تفسیر قرآن به شمار است، اطلاعات و معلومات خود و همه‌ی اصحاب را در تفسیر و سایر دانشها ـ‌در مقایسه‌ی با اطلاعات و علم علی(ع)‌ـ ناچیز و اندک اعلام می‌کند و همانند قطره‌ای در مقابل هفت دریا خاطر نشان می‌سازد:
ابوبکر نقاش در تفسیر «شفاء الصدور»‌ ـ‌پس از ذکر سخن ابن عباس مبنی بر اینکه سراسر اطلاعات او در تفسیر از علی(ع) است و اینکه ابن عباس بینایی خویش را به علت گریستن زیاد بر آن حضرت از دست داد‌ـ می‌گوید: ابن عباس گفت:
علی(ع) عَلم علماً علّمه رسول الله(ص) و رسول الله(ص) علّمه الله؛ فعِلم النبی(ص) من عِلم الله، و علم عَلّی من علم النبی(ص)، و علمی من علم عَلّی(ع) و ما علمی و علم اصحاب محمد(ص) فی علم علّی الاّ کقطرة فی سبعة ابحر.73
علی(ع) بر علم و دانشی دست یافت که رسول خدا(ص) آن‌را به وی تعلیم داد و رسول خدا(ص) را خدا تعلیم داد، پس علم نبی‌اکرم(ص) از علم خدا نشأت گرفته است، علم علی(ع) از علم نبی‌اکرم(ص) دریافت شده، و علم من از علم علی(ع) فراهم آمده است. علم من و علم اصحاب محمّد(ص) در مقایسه با علم علی جز به سان قطره‌ای در مقایسه با دریا بیشتر نیست.
ابو عمر زاهد که نام او محمد عبدالواحد است در کتاب خویش، به استاد خود آورده است:
علی بن ابی‌طالب به ابن عباس فرمود: وقتی نماز عشا را برگزار کردی، در «‌جبّان‌»به من بپیوند، یعنی نزد من بیا، ابن عباس گفت پس نماز را بجای آوردم و به آن حضرت پیوستم در شبی مهتابی . به او فرمود تفسیر «الف» از «الحمد» چیست؟ ابن عباس گفت: سخنی را نمی‌دانستم در پاسخ آن حضرت ارائه دهم. و آن حضرت در تفسیر الف، یک ساعت کامل سخن گفت. آن‌گاه به من فرمود: پس تفسیر لام از «الحمد» چیست؟ ابن عباس گفت: پاسخ دادم: نمی‌دانم؛ پس آن حضرت در تفسیر آن یک ساعت صحبت کرد. ابن عباس گفت: سپس فرمود: تفسیر میم از «الحمد» چیست؟ پس گفتم نمی‌دانم. پس آن حضرت یک ساعت کامل درباره‌ی آن سخن گفت. تا وقتی برق روشنایی استوانه فجر، درخشیدن آغاز کرد و آغاز بامداد روز را اعلام نمود. ابن عباس گفت: پس آن حضرت به من فرمود: برخیز ای ابا عباس و به خانه خویش رو و برای نماز واجب خود آمادگی به هم رسان.
ابوالعباس عبدالله بن عباس گفت:«از جای برخاستم در حالی‌که تمام مطالبی را که فرمودند حفظ نموده و در گنجور حافظه‌ی خود سپردم» ابن عباس از پس این سخنان می‌گفت:
«ثم تفکرت فإذا علمی بالقرآن فی علم علّی، کالقرارة فی المثعنجر»74
آن‌گاه به تفکر نشستم، به این نتیجه رسیدم که علم من به قرآن در مقایسه با علم علی مانند برکه‌ی آبی در مقایسه با دریا است.
صاحب قلب خردورز و انسانی که برای نیل به حق و حقیقت از زبانی پویا و پرسان برخوردار بوده است مردم را به پرسش از خویش فراخواند و دیگران را چون خود به پرس‌و‌جو ـ‌به منظور یافتن حق‌ـ فراخواند تا تفسیر صحیح قرآن کریم را از او به دست آورند؛ و به حق، آن حضرت می‌فرمود:
«سلونی قبل أن تفقدونی؛ فما أحد أعرف بما فی الوحین منی»:75
پیش از آنکه مرا از دست دهید از من بپرسید، احدی از من به آنچه میان دو لوح قرار دارد [یعنی قرآن] آگاه‌تر نیست.
یا فرمود:«ما بین الوحین شیء إلا و أنا أعلمه».76
صدر المفسرین ـ‌یا‌ـ علی(ع) و کثرت روایات تفسیری او
امیرالمؤمنین علی(ع) پس از رسول خدا(ص) طبق اعتراف برخی از دانشمندان ژرف نگر و برخوردار از انصاف و تقوای دینی، جایگاه نخست را در تفسیر احراز کرده بود.
محمد بن عبدالکریم شهرستانی ـ‌علیرغم آن‌که سنی اشعری است‌ـ درباره‌ی آگاهی علی(ع) و خاندان او به قرآن کریم و تفسیر آن، از هیچ سخن درخوری دریغ نکرده، و علی(ع) را چه در مسأله‌ی جمع قرآن و چه در تفسیر آن و علوم راجعه‌ی به قرآن، در صدر دیگران یاد می‌کند؛ وی ذیل عنوان «الفصل السابع فی تعدید المفسرین من الصحابه و تعدید التفاسیر المصنفة و المعانی و أصحابها» نخست از علی، آنهم با لقب «امیرالمؤمنین» نام می‌برد و می‌گوید: «فمن الصحابة من تکلّم فی تفسیر القرآن: امیرالمؤمنین علی و عبدالله بن عباس و…».
ابو محمد عبد الحق بن عطیه‌ی غرناطی، معروف به«ابن عطیة» در باب، «ما قیل فی الکلام فی تفسیر القرآن و الجرأة علیه و مراتب المفسرین» پس از ذکر مطالبی راجع به محتوای عنوان یاد شده، می‌گوید:
«فأمّا صدر المفسرین و المؤید فیهم فعلی بن أبی‌طالب0 و یتلوه ابن عباس077
امّا صدر مفسران و کسی که جایگاه نخست را در تفسیر احراز کرده و در میان مفسران در امر تفسیر مورد تأیید صحابه و یا مؤید و موفق و کامیاب بوده است علی(ع) است، و ابن عباس در تفسیر،دارای مقام و جایگاهی پس از آن حضرت می‌باشد.
زرکشی نیز آورده است:
«وصدر المفسرین من الصحابة علی، ثم ابن عباس».78
اما متأسفانه عده‌ی نسبتاً زیادی از علمای اهل سنت و مقلدان و متعصبانی چون دکتر محمد حسین ذهبی و دیگران، جایگاه علی(ع) را پس از ابن عباس در مسأله‌ی مراتب مفسران مشخص کرده‌اند، که سعی کرده‌اند که بگویند روایات تفسیری علی(ع) شمار ناچیزی را تشکیل می‌دهد، از قبیل ابن تیمیه در کتاب منهاج السنة، و نیز سایر دانشمندان که مقام آن حضرت و صداقت او را در تفسیر، نادیده انگاشته‌اند.
همان‌گونه که اشارت رفت، وقتی که ابن عباس، منبع تفسیر خود را تفسیر علی(ع) معرفی می‌کند، باید گفت: تفسیر ابن عباس بخشی از تفسیر آن حضرت است، و تفسیر علی(ع) مجموعه‌ی عظیم و حجیمی شگرف را تشکیل می‌دهد که مقداری از آن در تفسیر ابن عباس انعکاس یافته است.
هر چند که بزرگان دین و دانش خلفا را از مشاهیر و شخصیت‌های نامور در امر تفسیر یاد می‌کنند، ولی هیچ‌یک از آنها در کثرت روایات تفسیری ـ‌‌طبق گواهی صریح پاره‌ای از دانشمندان اهل سنت‌ـ به هیچ‌وجه قابل مقایسه با علی (ع) نیستند، و نمی‌توان آنها و بلکه همه‌ی مفسران مشهور صدر اسلام را در کثرت روایات مربوط به قرآن و به ویژه تفسیر، هم سطح با آن حضرت دانست:
سیوطی با تعبیری رسا و گویا این حقیقت ـ‌یعنی فزونی روایات تفسیری علی(ع) را بر خلفا‌ـ آشکارا اظهار می‌دارد؛ وی در طلیعه‌ی نوع هشتاد(طبقات مفسرین) می‌نویسد:
اشتهر بالتفسیر من الصحابة عشرة: الخلفاء الأربعه و ابن مسعود، و ابن عباس، و أُبی بن کعب، و زیدبن ثابت، و ابوموسی الأشعری و عبدالله بن الزبیر.
أما الخلفاء فأکثر من روی عنه منهم علی أبی‌طالب، و الروایة عن الثلاثةنزرة جداً… و لا أحفظ عن أبی‌بکر0 فی التفسیر إلا آثاراً قلیلة جداً لا تکاد تجاوز العشرة؛79
و أما علی، فروی عنه الکثیر. و قد روی معمر عن وهب بن عبدالله عن أبی الطفیل، قال: شهدت علیاً یخطب و هو یقول:«سلونی، فوالله لا تسألونی عن شیء إلا أخبرتکم، سلونی عن کتاب الله؛ فوالله ما من آیة إلا و أنا أعلم أبلیل نزلت أم بنهار، أم فی سهل آَم فی جبل:80
از جمع صحابه ده تن به تفسیر،نامور شدند: خلفای چهارگانه، ابن مسعود، ابن عباس، ابی بن کعب،…؛ اما خلفا، آن‌کسی که بیش از همه‌ی آنها روایت تفسیری از او نقل شده علی بن ابی‌طالب(ع)است، و روایت تفسیری از سه خلیفه (ابی‌بکر ، عمر،و عثمان) جداً اندک است… و از ابی‌بکر در تفسیر جز آثاری که جداً اندک است به خاطر ندارم، که از ده حدیث فراتر نمی‌رود.
اما علی(ع) پس [باید گفت:] از وی روایات تفسیری فراوان، نقل شده است. معمر از وهب بن عبدالله از ابی الطفیل آورده که می‌گفت: علی(ع) را در حال سخنرانی دیدم و در محضر ایراد خطابه‌اش حضور داشتم در حالی‌که می‌گفت: از من بپرسید، پس سوگند به خداوند از هر چیزی سؤال کنید پاسخ آن‌را از من دریافت خواهید کرد و من پاسخ آنها را برای شما گزارش می‌کنم. از من راجع به کتاب خدا(قرآن کریم) بپرسید، پس سوگند به خداوند هیچ آیه‌ای در قرآن نیست مگر آنکه من می‌دانم در شب، یا در روز یا در زمین هموار و هامون، و یا در کوه و برآمدگیها از زمین نازل شده است.
درباره‌ی کثرت روایات امیرالمؤمنین و اینکه روایات تفسیری و احادیث مربوط به قرآن که از آن حضرت نقل شده است بیش از دیگران ـ‌اعم از خلفا و سایر مفسران‌ـ می‌باشد، با رجوع به منابع جامع و فراگیر دانشمندان اهل سنت کاملاً مبرهن و تردید ناپزیر می‌نماید:
به عنوان مثال اگر به کتاب «کنز العمال فی سنن الا قوال و الافعال» از علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین هندی برهان پوری ـ‌که در مجلد دوم آن، ذیل «فصل فی التفسیر» حدود 520 حدیث در تفسیر ـ‌به نقل از بیش از پنجاه تن81 از اصحاب و جز آنها‌ـ قریب به 300 حدیث آن به نقل از امیرالمؤمنین علی(ع) می‌باشد.82
سهم امیرالمؤمنین در تفسیر با توجه به سهم حدود پنجاه تن دیگر ـ‌که بخشی از این رقم به آنهامی‌رسد‌ـ به هیچ‌وجه قابل مقایسه با یکدیگر نیست، یعنی بیشترین روایت تفسیری در رقم بسیار بالایی از آن علی(ع) است.
بنابراین علی(ع) به شهادت منابع اهل سنت نیز حائز مقام صدارت و کثرت روایات تفسیری است که باید محققان بی طرف و کاوشگرانی منصف در آثار و مؤلفات روایی بکاوند و حجم عظیم تفسیرهای آن حضرت را فراهم آورند، و در صورت احراز صحت آنها، چنان روایاتی را ـ‌که بازگو کننده‌ی تفسیر صحیح و درست قرآن است‌ـ در امر تفسیر قرآن نصب العین خود قرار دهند تا در این کار به خطا و لغزش دچار نیایند.
6. امیرالمؤمنین علی(ع) و علوم راجعه‌ی به قرآن
در بحث‌های گذشته اجمالاً اعلمیّت امیرالمؤمنین در تمام مسائل و اولویت و اولیّت او در امر قرائت و تفسیر اجمالاً مطالبی یاد شد. هم اکنون سزا است یاد‌آور شویم آن حضرت در علوم قرآن ـ‌با مفهوم مصطلح آن‌ـ مبتکر و آغازگر می‌باشد و بدون گزافه گویی باید یادآور شد که آبشخور همه‌ی کتاب‌هایی که در علوم قرآنی پدید آمده، مستقیماً و غیر مستقیم، عبارت از بیاناتی است که از علی(ع) در منابع کهن و جدید، این بیانات یکجا و یا پراکنده منعکس است.
مرحوم مجلسی تحت عنوان:«ما ورد عن امیرالمؤمنین صلوات‌الله علیه فی اصناف آیات‌القرآن و انواعها و تفسیر بعضها بروایة النعمانی» به‌طور یک‌جا انواع گوناگون علوم قرآن را که علی(ع) آنها را رده‌بندی کرده، بازگو نموده است.83
در این روایات وارده از علی(ع) که رساله مستقلی را تشکیل می‌دهد و سراسر آن را مجلسی آورده است، انواع علوم قرآن جلب نظر می‌کند از قبیل:
ناسخ و منسوخ، خاص و عام، محکم و متشابه، رخص و عزائم، مکی و مدنی، اسباب التنزیل، مبهم در تعابیر جدا و پیوسته، آیات قضا و قدر، تقدیر و تأخیر، مبین و عمیق، ظاهر و باطن، ابتدا و انتها، سؤال و جواب، قطع و وصل، مستثنی منه، صفت برای ماقبل و دالِّ بر ما بعد، مؤکد، مفصل، فرائض و احکام، حلال و حرام، موصول و جز آنها.84
راجع به اینکه علوم از علی(ع) از سوی شیعیان پرسش به عمل آمد حضرت در پاسخ آنها فرمود:
ان الله(تبارک و تعالی) أنزل القرآن علی سبعة أقسام، کل منها شاف کاف، و هی: أمر و زجر، و ترغیب و ترهیب، و جدل و مثل، و قصص. و فی القرآن ناسخ و منسوخ، و محکم و متشابه، و خاصّ و عامّ، و مقدم و مؤخر، و عزائم و رخص، و حلال و حرام، و فرائض و احکام، و منقطع و معطوف، و منقطع غیر معطوف و حرف مکان حرف.85
آن‌گاه حضرت در ارتباط با علوم قرآن، نوعی تقسیم بندی را درباره‌ی تعابیر قرآن کریم بدین شرح یاد کرده است:
لفظ و تعبیر خاص، لفظ و تعبیر عام که پذیرای عموم است. لفظ واحد و مفرد که دارای معنای جمع است، لفظ جمع که معنای آن واحد و مفرد است، لفظ ماضی که دارای معنای استقبال می‌باشد، لفظی که به صورت خبر است و معنای آن حکایت از قومی دیگر می‌باشد، لفظی که باقی است و آن‌را از جهت خود منحرف ساخته‌اند. لفظی که بر خلاف تنزیلش می‌باشد، لفظی که تأویل آن را باید در تنزیل آن یافت، لفظی که تأویل آن قبل از تنزیل آن بوده، لفظی که تأویل آن پس از تنزیل قابل قبول است.
ـ‌در قرآن آیاتی است که قسمتی از آن در سوره‌ای آمده و مکمل آن در سوره دیگر است.

ـ‌آیاتی که نیمی از آن منسوخ و نیمی دیگر از آن به حال خود رها شده [و حکمش باقی است].
ـ‌آیاتی که الفاظ و تعابیر آنها مختلف، و معنای آنها متفق و متحد است.
ـ آیاتی که الفاظ و تعابیر آنها متفق؛ ولی معانی آنها مختلف و متفاوت است.
ـ آیاتی که در آنها پس از عزیمت، رخصت و اطلاق وجود دارد…
برخی از آیات رخصت است که فرد در آن‌ها دارای اختیار است، اگر خواست بدان عمل کرده و اگر نه می‌تواند آن‌را ترک نماید.
برخی از آیات رخصت است ولی ظاهر آنها بر‌خلاف باطن آنها است، به ظاهر چنین آیاتی هنگام تقیه عمل می‌شود؛ لکن به باطن آنها با تقیه عمل نمی‌شود.
برخی از آیات در خطاب به گروهی است ولی معنای آن برای گروه دیگر است.
برخی از آیات خطاب به نبی‌اکرم(ص) است؛ ولی معنای آن مربوط به امت او می‌باشد.
برخی از آیات به‌گونه‌ای است که تحریم آنها جز از رهگذر تحلیل آنها قابل شناسایی نیست.
برخی از آیات، تألیف و تنزیل آن بر خلاف چیزی است که درباره‌ی آن نازل شده است.
بخشی از آیات، ردِّ خداوند و احتجاج بر جمیع ملحدین و زنادقه و دهریه و ثنویه و قدریه و مجبره و بت‌پرستان و آتش‌پرستان است.
بخشی از آیات احتجاج بر نصاری درباره‌ی مسیح(ع) است.
بخشی از آیات، ردّ بر یهود است.
بخشی، در ردّ بر کسانی است که می‌پندارند ایمان زیاده و نقصان پذیر نیست، و کفر نیز بدینسان است.
بخشی، در ردّ کسانی است که تصور می‌کنند پس از مرگ و قبل از قیامت، ثواب و عقابی وجود ندارد.
پاره‌ای، از آیات، ردّ بر کسانی است که منکر فضل و برتری نبی‌اکرم(ص) بر همه خلایق‌اند.
پاره‌ای، رد بر منکران اسراء و معراج آن حضرت در شب معراج‌اند.
پاره‌ای، ردّ کسانی است که رؤیت خدا را می‌خواهند اثبات کنند.
پاره‌ای، صفات حق و ابواب معانی ایمان و وجوب و وجوه آن است.
پاره‌ای، در ردّ بر منکران ایمان و کفر و شرک و ظلم و ظلال و گمراهی است.
پاره‌ای، در ردّ کسانی که خدا را به تنهایی وصف می‌کنند.
پاره‌ای، ردّ بر منکران رجعت است که تأویل آنها شناخته نشده است.
پاره‌ای، ردّ بر کسانی است که می‌پندارند خدای(عزوجل) چیزی را ـ‌جز پس از وقوع و وجود آن‌ـ نمی‌داند.
پاره‌ای، ردّ کسانی است که به فرق و تفاوت میان مشیت و اراده و قدرت را در جایگاه‌های خود آگاهی ندارد.
پاره‌ای، در شناخت چیزهای است که خدای (عزّوجلّ) ائمه و مؤمنین را بدان مورد خطاب قرار داده است.
قسمتی از آیات، اخبار خروج قائم ما(عجل الله فرجه) می‌باشد.
قسمتی، مطالبی است که خدای(تعالی)، طی آن شرایع و قوانین اسلام و احکام واجب (فرائض) و سبب و عامل در معنای بقای خلق و کیفیّت معیشت‌های آنها و وجوه این معیشت‌ها را بیان کرده است.
قسمتی مطالبی است که خدای(تعالی)، در مغازی و جنگ‌های نبی اکرم(ص) و فضایل اوصیای من و آنچه بدان مربوط است بیان فرموده است.86

در رسأله یاد شده از این پس، سؤالاتی را که شیعیان در ارتباط با قرآن کریم مطرح کرده‌اند، علی(ع) به پرسش‌های آنان ـ‌که با علوم قرآنی پیوند می‌خورد‌ـ پاسخ‌های مبسوطی با ذکر نمونه‌هایی از نصوص قرآنی ارائه فرمودند، دیده می‌شود سؤلاتی راجع به موضوعاتی که از این پس آنها را یاد می‌کنیم که همراه با پاسخ‌های آن حضرت بوده است:

1. ناسخ و منسوخ درباره‌ی زن زنا کار، قتال با کفار و مشرکین، میراث، قبله، قصاص، تکالیف سنگین بنی اسراییل(فرائض) زناشویی در شبهای رمضان، نسخ درباره‌ی آیه‌ی «و ما خلقت الجن…»(ذاریات، 51/56)، نسخ «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله حق تقاته …»(آل عمران، 3/103)، نسخ درباره‌ی آیه «و من ثمرات النخیل…»(نحل، 16/67) نسخ مربوط به آیه «و إن منکم إلا واردها…»(مریم، 19/71)، نسخ درباره‌ی آیه «و قولوا للناس حسناً…»(بقره، 2/82)
2. اولین آیه‌ای که در، مکه و در مدینه نازل شد.
3. محکم و متشابه، تعریف محکم با ذکر نصوص قرآنی مربوط به آن، تعریف متشابه با ذکر واژه‌ها و نصوصی که از متشابهات به شمار می‌روند، که آن حضرت به طور مبسوط راجع به ضلالت، وحی، خلق، فتنه، قضا، اقسام نور، امت، پاسخ‌های لازم را ارائه فرمودند.
4. عام و خاص، اقسام آن، توأم با ذکر نصوص قرآنی و بحث‌های نسبتاً مبسوط، و الفاظ ماضی دارای معنای مستقبل.
5. آیات تحریف شده با ذکر نصوص مربوط به آن و آیاتی که نیمی از آن منسوخ و نیمی دیگر به حال خود باقی است.
6. رخصت و انواع آن، توأم با ذکر نصوص قرآنی که آن حضرت در این باره سه نوع رخصت را به تفصیل مورد بحث قرار داده است.
7. منقطعِ معطوف در تنزیل، با ذکر چندین نمونه از آیات قرآنی.
8. آمدن حرفی به جای حرف دیگر با ذکر نمونه‌های قرآنی.
9. متفق اللفظ، مختلف المعنی با ذکر نمونه‌ی قرآنی.
10. احتجاج بر ملحدان، توأم با بحث گسترده و ذکر نمونه‌هایی از نصوص قرآنی.
11. رد بر بت‌پرستان.
12. رد ثنویه و بحث دقیق درباره‌ی آن، با استناد به نصوص قرآنی.
13. رد زنادقه و بررسی‌های موشکافانه درباره‌ی آن، با استشهاد به نصوص قرآنی.
41. رد بر دهریه که دهر را تا ابد بر حالتی واحد می‌پندارند، با ذکر نصوص قرآنی و استدلال بر آنها در رد آنان.
51. الفاظ و تعابیر خبری که معنای آنها حکایت و نقل است نه خبر.
61. رد بر نصاری و جریان مباهله.
71. سبب و عامل بقای خلق، خوردنی‌ها، نوشیدنی‌ها، لباس، بنا، توالد و تناسل که همگی به امر و نهی نیازمندند.
18. معیشت و اسباب و عوامل آن، از رهگذر پنج وجه: اشاره، عمارت، اجاره، تجارت، صدقات.
19. ایمان و کفر و زیادت و نقصان آنها، جوارحی که موظف به ایمان هستند: قلب، زبان، گوشها، چشمها، دستها، پاها، سر و… درجات ایمان و مطالب مربوط به آن و نیز بررسی‌هایی درباره‌ی کفر و وجوه شرک، و ظلم.
20. فرائض پنجگانه: نماز، زکات، روزه، حج، ولایت و حدود آنها.
21. زجر و منع، با ذکر نصوص قرآنی.
22. ترغیب.
23. ترهیب.
24. جدال و معانی آن.
25. احتجاج به ملحدان و اصناف مشرکان.
26. قصص در قرآن و انواع سه‌گانه‌ی آن.
27. تنزیل و تأویل و انواع آن با ذکر داستانها و حوادث به‌گونه‌ای مبسوط.
28. رد منکران خلق جنت و نار.
29. مسأله «بداء».
30. رد منکران ثواب و عقاب در دنیا و پس از مرگ.
31. رد منکران معراج.
32. رد مجبّره که افعال را مجازاً به بندگان منسوب می‌دارند و می‌گویند: حقیقت این افعال از آن خدا است.
33. رد منکران رجعت، با استناد به نصوص قرآنی.
34. رد منکران برتری رسول خدا(ص) بر جمیع انبیا و خلایق.
35. عصمت انبیا و مرسلین و اوصیا.
36. رد مشبهه.
37. مخاطبه‌ی قومی و اراده‌ی قومی دیگر.
38. احتجاج بر منکران حدوث.
39. رد قائلین به رأی، قیاس، استحسان، و اجتهاد، به‌گونه‌ای مبسوط و مدلّل.87

ابتکار این علوم و دانشها که شماری از آنها به‌عنوان «علوم قرآنی» با مفهوم مصطلح آن در این رساله مطرح شده، از آن علی(ع) است و اصناف و انواع دیگر، که در همین رساله مطرح شده آبشخوری برای مطالعات مربوط به آنها است، که دانشمندان اسلامی آنها را پی گرفتند و آثاری را در دانش‌های مربوط به قرآن به ارمغان آوردند.
به‌طور خلاصه همه‌ی دانشمندان فریقین در علوم قرآن با مفهوم عام آن مدیون کسی هستند که قرآن از او جدا نمی‌شود و نمی‌توان او را از قرآن جدا کرد.
در پایان مقال از همه‌ی مطالعه‌کنندگان آن پوزش می‌خواهم که به‌علت عدم امکان تحرک ـ‌به‌خاطر ضایعه‌ی شکسته شدن یا‌ـ و مآلاً عدم امکان دسترسی به منابع زیاد نتوانستم حق مطلب را درباره‌ی کسی ادا کنم که شخصیت شگرف او در هیچ گنجوری هر چند گسترده نمی‌گنجد، و مراتب عجز خود را توأم با پوزش به پیشگاه علی(ع) تقدیم می‌دارم.

پی‌نوشت‌ها:

1. بصائر الدرجات/128.
2. طبرانی، المعجم الصغیر، 1/255؛ طوسی، الامالی، 2/120؛ مستدرک الصحیحین، 3/134؛ تفسیر الحبری، مقدمه/154؛ مجلسی، بحار الأنوار، 89/80.
3. طوسی، الامالی، 2/92؛ بحار الانوار، 89/80.
4. صدوق، الامالی/337؛ بحار الانوار، 35/429.
5. علی‌بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی/343؛ بحار الانوار، 35/429.
6. ن.ک: بصائر الدرجات، ح62؛ بحار الانوار، 35/433.
7. بحار الانوار، 35/434.
8. سیوطی، الاتقان (تحقیق ابوالفضل ابراهیم)، 1/48.
9. نیشابوری، غرائب القرآن و رغائب الفرقان ـ هامش جامع البیان‌ـ،12/100.
10. طبرسی، مجمع البیان، 6/301، ط اسلامیه، و نیز شیخ طوسی، تفسیر «و من عنده علم الکتاب» را به عبد‌الله بن سلام، مردود می‌داند و می‌گوید: سوره مکی است و عبدالله‌بن سلام مدتی پس از هجرت، اسلام آورد (ن.ک: التبیان، 6/268؛ لباب التأویل، 3/69؛ طبری، جامع البیان، 12/119. در البحر المحیط، 5/401 و کشف الاسرار، 5/207 و زادالمسیر، 4/252. علی(ع) طی برخی اقوال در این کتب مصداق «من عنده علم الکتاب» تفسیر شده است.
11. بحار الانوار، 35/434 ـ 436.
12. ن.ک: همان، 35/229 ـ 436.
13. هر چند که درون قرآن را مرزی نیست، ولی مراد از علوم درون، حقایق مربوط به تفسیر آن و مراد از علوم بیرون، دانش‌هایی است که مستقیماً با قرآن پیوند می‌خورد و برای فهم درونِ قرآن بدانها نیاز است که از سده‌ی ششم به‌عنوان «علوم قرآن» معرفی شده‌اند. در این باره به مبحث «امیر‌المؤمنین علی(ع) و علوم قرآنی» در همین مقال مراجعه شود.
14. کتاب سلیم/72؛ الاحتجاج/52؛ بحار الانوار، 89/41.
15. کتاب سلیم/108 و 110؛ الاحتجاج، 81.
16. الاتقان، 1/204؛ لکن با تتبع در «المصاحف ابن‌ابی‌داود»، الفاظ و تعبیر روایت بدین‌گونه نیامده است، ن.ک: المصاحف/10. روایاتی قریب بدین مضمون را ن.ک: الفهرست للندیم/41‌،42؛ حلیة الاولیاء،1/67.
17. الإتقان، 1/204. در «المصاحف» حدیثی با چنین الفاظ و تعبیر نیامده است. شاید سیوطی دچار خطا در نقل از او شده باشد.
18. المصاحف/5.
19. همان/5‌،6.
20. الإتقان، 1/204.
21. همان.
22. کنز العمال، 2/370.
23. ابن الندیم، الفهرست/40 ـ‌الفن الثالث من المقالة الأُولی ـ و الفهرست للندیم/30.
24. التسهیل لعلوم التنزیل، 1/4.
25. بحار الانوار، 89/74.
26. این حدیث و مضامینی همانند آن‌را ن.ک: سنن ترمذی، 13/200، 201؛ مسند احمد، 3/14 و 17 و 26 و 59‌، و 4/ 336 و 371‌، و 5/182 و 189؛ المستدرک حاکم، 3/109؛ مسند دارمی، 2/431؛ الجامع الصغیر 1/402؛ در این کتاب آمده که احمد در «مسند» و طبرانی در «المعجم الکبیر» این حدیث را از زید‌بن ثابت روایت کرده‌اند که حدیثی «حَسَن» است؛ هر چند که اختلاف یسیری در الفاظ و تعبیر حدیث یاد شده به‌چشم می‌خورد، لکن محتوای همه‌ی آنها متحد و دارای مدلول و هدف و پیام واحد می‌باشند. و نیز بسیاری از منابع حدیثی اهل سنت که مجموعاً تواتر یا دست کم، استفاضه‌ی این حدیث را خاطر نشان می‌سازند. و: مفاتیح الأسرار، 1/121. برای اطلاع بیشتر از منابع فریقین درباره‌ی «حدیث ثقلین» و حقایق مربوط به آن و «فضائل اهل بیت‌»علیهم‌السلام«» و تصریح به این فضایل از طریق «حدیث ثقلین» و «حدیث سفینه» و «باب حطه» و جز آنها، ن.ک: بحار الأنوار، 23/104 ـ 166.
27. مفاتیح الاسرار؛ محمد‌بن عبد‌الکریم شهرستانی، 1/119 ـ 121.
28. منظور این است که قسمتی از آنچه از نگاه قایلین به تحریف قرآن و نیز روایات، از خود قرآن به‌شمار می‌آید، در واقع تفسیر مفسران است.
29. مفاتیح الاسرار، 1/121 ـ 123.
30. همان/120.
31. بحار الأنوار، 89/41، به نقل از: کتاب سلیم/72. و: الاحتجاج/52.
32. ن.ک: مفاتیح الاسرار، 1/120.
33. بحار الأنوار، 89/48، به نقل از: تفسیر القمی/745، روایات دیگری، از این دست را: ن.ک: بحار الانوار، 89/40 و 52.
34. مفاتیح الاسرار، 1/131.
35. بحار الأنوار، 89/52.
36. همان.
37. همان/42‌، 43، به نقل از: الاحتجاج/82.
38. مفاتیح الاسرار، 1/120.
39. بحار الانوار، 89/41‌، 42، به نقل از: کتاب سلیم/108 و 110؛ و: الاحتجاج/81.
40. مفاتیح الاسرار، 1/120.
41. بحار الانوار، 98/74.
42. اوائل المقالات/55؛ بحر الفوائد/99؛ أعیان الشیعه، 1/89.
43. طبقات ابن‌سعد، 2/338؛ الصواعق المحرقه/126؛ الاتقان، 1/59؛ مناهل العرفان، 1/247.
44. بحار الانوار، 89/43، به نقل از: الاحتجاج/82.
45. کتاب سلیم/110؛ الاحتجاج/81.
46. از ابی‌قلاّبه روایت شده که رسول خدا(ص) فرمود: «اقرؤهم ابی‌بن کعب»، معرفة القراء الکبار، 1/33.
47. الأمالی/90.
48. بحار الانوار، 89/40، به نقل از: کتاب سلیم/72؛ الاحتجاج/52.
49. همان/78‌، 79، به نقل از: الاحتجاج/139.
50. الاتقان، 1/57.
51. النشر فی القراءات العشر، 1/133.
52. همان/155.
53. همان/165.
54. همان/172.
55. احمد مختار عمر، و عبدالعال سالم مکرم؛ معجم القراءات القرآنیة،1/14.
56. مفاتیح الاسرار، 1/149.
57. مقدمتان فی علوم القرآن/103؛ معجم القراءات القرآنیة، 1/19.
58. بحار الانوار، 89/206.
59. مناقب آل ابی‌طالب، 2/42‌، 43، به نقل از: بحار الانوار، 89/53، 54.
60. بحار الانوار، 89/81، به نقل از: تفسیر القمی/745.
61. همان/84، به نقل از: بصائر الدرجات/6.
62. مناقب آل ابی‌طالب،2/43؛ بحار الانوار، 89/93. روایتی همانند آن‌را: ن.ک: مفاتیح الاسرار، 1/197.
63. همان مراجع و صفحات، و: حلیة الاولیاء، 1/165. و: الإتقان، 4/233 که از زبان ابن‌مسعود، آن‌را نقل کرده است.
64. ذهبی، التفسیر و المفسرون، 1/89، 90.
65. همان/89.
66. ن.ک: سفینة البحار، 2/150 و 154؛ الإتقان،2/319؛ مقدمتان/57 و 264؛ شذرات الذهب، 1/76؛ تفسیر المراغی، مقدمه، 1/6.
67. مقدمتان فی علوم القرآن/246؛ التفسیر و المفسرون، 1/89‌،90.
68. مفاتیح الاسرار، 1/197؛ الاتقان، 4/233؛ مناهل العرفان، 2/483؛ التفسیر و المفسرون، 1/90.
69. مناقب آل ابی‌طالب، 2/43؛ بحار الانوار، 98/93؛ الاتقان، 4/233.
70. همان.
71. همان.
72. صدوق، الامالی/166؛ بحار الانوار،89/79.
73. بحار الانوار، 89/105. حدیثی همانند آن با زیادتی در آغاز ن.ک: مفید، الامالی/236.
74. همان/104. همانند این حدیث را ابوبکر نقاش در تفسیر «شفاء الصدور» آورده، با این تفاوت که در شفاء الصدور، عبارت «ثم قال: فما تفسیر الحاء من الحمد» قال: فقلت: لا أعلم، قال: فتکلّم فی تفسیرها ساعة تامةً» آمده که گویا در طبع روایت ابو عمر زاهد این جمله مورد غفلت قرار گرفته است. ن.ک: بحار الانوار، 89/105، 106.
75. مفاتیح الاسرار، 1/290.
76. تفسیر العیاشی، 1/28.
77. المحرر الوجیر، 1/47.
78. البرهان فی علوم القرآن،2/157.
79. الاتقان، 4/233.
80. همان؛ ذهبی، التفسیر و المفسرون، 1/90؛ کنز العمال، 2/565، با تفاوتی کم.
81. اینها عبارت‌اند از: ابی‌بکر، عثمان، ابی‌بن کعب، عائشه، ابو‌سعید خُدری، ابو‌موسی اشعری، جابر‌بن عبد‌الله انصاری، ابن‌عباس، عبد‌الله‌بن مسعود، انس‌بن مالک، ابوذر غفاری، ابو هریره، ابو‌سلمه، عوف‌بن مالک، ابو‌الدرداء، اسامة‌بن زید، حذیفة‌بن الیمان، سعد، ابو‌أُمامه، براء‌بن عازب، سراقة‌بن مالک مدلجی، صفوان‌بن عسّال، مجاهد، حسن‌بن علی(ع)، حسن بصری، رافع‌بن خدیج، عبد‌الرحمن‌بن غَنم، عروة [بن الزییره]، قروة‌بن مُسیک مرادی، مکحول، جعفر الصادق(ع)، سعید‌بن جبیر، کلبی، ابو‌جعفر محمد‌بن علی(ع)، عبد‌الرحمن‌بن عبد‌الله ثقفی، عکرمه، محمد‌بن عبد‌الله‌بن سلام، زید‌بن ارقم، عباد‌بن عبد‌الله‌بن زبیر، عبد‌الله‌بن عمر، زید‌بن اسلم، یونس‌بن محمد‌بن فضاله، عطاء [بن ابی‌رباح]، سعید‌بن مسیب، هشام‌بن عروة نافع و جز آنها، که این 520 تن در روایات تفسیری، در ارقام متفاوت، سهمی دارند که مجموع سهم آنها با سهم یک تن که عبارت از علی(ع) می‌باشد، به هیچ‌وجه قابل قیاس نیست.
82. کنز‌العمال، 2/353 ـ 566.
83. بحار الانوار، 90/1 ـ 97. این رساله به‌عنوان «المحکم و المتشابه»، منسوب به سید‌مرتضی به‌طبع رسیده است.
84. همان/4.
85. همان.
86. همان/4 ـ 6.
87. همان/6 ـ 97.

منبع مقاله: http://maarefquran.org/



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما