زندگی سیاسی در میان رودان

کشورستانیهای امپراتورگونه در سیاست بین النهرین در نیمه ی دوم هزاره ی سوم پ م دورنمای جدید گشود.(1) لوگالزاگیسی(2) از اهالی اومه نخستین فرمانروایی است که بیشتر شهرهای سومر را (در حدود 2375 پ م) به زیر فرمان
دوشنبه، 7 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زندگی سیاسی در میان رودان
زندگی سیاسی در میان رودان

 

نویسنده: ویلیام هاردی مک نیل
مترجم: مسعود رجب نیا




 

کشورستانیهای امپراتورگونه در سیاست بین النهرین در نیمه ی دوم هزاره ی سوم پ م دورنمای جدید گشود.(1) لوگالزاگیسی(2) از اهالی اومه نخستین فرمانروایی است که بیشتر شهرهای سومر را (در حدود 2375 پ م) به زیر فرمان خویش آورد.(3) ولی، جهان گشاییهای سارگن اکدی در یک نسل بعد موجبات یگانگی طولانی تری را فراهم ساخت. سرزمین اکد در شمال رود واقع بود و مردمش به زبان سامی که با زبان سومری هیچ بستگی نداشت، سخن می گفتند. بر حسب یک روایت باستانی، سارگن نخست ساقی پادشاه کیش بود که در گوشه ی انتهایی شمال سرمر واقع بود. چون در جامعه به جنگاوری بارز شناخته شد، دست به کشورستانی زد. شاید سپاهیان خویش را از میان اکدیان قوم خویش برگزید. در آن هنگام، اکد مشتمل بود بر بخش میان سرزمین پر تمدن جنوب و جایگاه نیمه ی متمدن پیرامون. بنابراین، اکد موقعی مساعد یافته بود تا جنگاوری نیمه متمدنان را با فنون و هنر جهان متمدن بیامیزد و نیروی نظامی شگرفی پدیدار سازد. در حقیقت، سارگن یکی از سلسله نخستین سروران جنگاوری بود که امپراتوریهایی با لشکرکشیهای موفقیت آمیز در مرزهای جهان متمدن و نیمه متمدن پدیدار ساخت.
لشکرکشیهای سارگن گویا چندان دگرگونی ژرفی در شهرهای کهن سومر پدیدار نساخت. جامعه های پرستشگاهی مانند گذشته همچنان به زندگی خویش ادامه دادند و شاهان محلی خراج گزار آن جهان گشا شدند. اما در اکد سلطنت سارگن نقطه ی عطفی شد که دگرگونی شگرفی را به وجود آورد. این بخش از بین النهرین از دیرباز در نفوذ سرمر بود و در زمان سارگن، تمدن سومر ریشه ی استواری در بخش بالاتر دره ی دجله و فرات دواند.
با این همه، در اکد جامعه ای پرستشگاهی هرگز به اهمیت سومر نرسیدند. سران قبیله و تیره بیش از کاهنان در گرداندن امور کشاورزی و چراگاه های اکدیان دست داشتند. در همین دوران که پیوندهای قبیله ای رو به ضعف می گذاشت و آبادی نشینی اوج می گرفت، گونه ای تملک شخصی پدید آمد. پرستشگاه هایی به شیوه ی سومری بر پا شد؛ ولی خدا تنها یکی از ملاکهای بسیار به شمار می رفت و گاه هم از نظر اقتصادی وابسته بود به پادشاه. در نتیجه، کاهنان در بخش میانه ی بالای بین النهرین هرگز از قدرت انحصاری در اداره ی امور ارضی آن چنان که گویا در آغاز تاریخ سومر برخوردار بودند، بهره مند نشدند.(4)
این اختلاف را می توان در پرتو راه جداگانه ای که اکدیان به سوی تمدن برگزیدند، دریافت. می توانیم تصور کنیم که مردم قبیله های سامی زبان که گذشته ی ایشان در پیرامون گله داری و شبانی می گشت، چندان شور و جذبه ای برای کار دشوار و خسته کننده ی کندن نهرها و برپا ساختن آب بندها که تنها راه ممکن برای کشاورزی در بین النهرین بود، نمودار نمی ساختند. با این همه، در طی نیمه ی دوم هزاره ی سوم پ م کشاورزی زمینهای آبی در سرزمین اکد رایج شد و پایه ای اقتصادی برای برپا داشتن تمدن شکوفایی فراهم ساخت که تا بخشهای طغیانی کرانه های دجله و فرات هم گسترش یافت. تردید نیست که از پاداش فراوانی که از راه کشاروزی حاصل می شد، این دگرگونی به وجود آمد. ولی، این امر در محدوده ی شیوه ی اجتماعی خاصی که مناسب ضروریات شبانی بنیاد شده بود، گسترش یافت. یعنی آن که در رأس مردم حکومت و جامعه سران قبیله ها قرار گرفته بودند که وظیفه ی عمده ی آنان عبارت بود از راهنمایی کوششهای شبانان در راه تأمین گله ها و راندن آنها از چراگاهی به چراگاه دیگر. با پا گرفتن کشاورزی زمینهای آبی در اکد، این گونه قدرت سنتی گسترده و دگرگون شد. سران قبیله ها دست به بسیج ضروری دسته های کارگر برای ساختن و نوسازی آثار آبیاری و نظارت بر کار آنها زدند. مانع عمده برای جریان یافتن این امر، گویا غرور و رمیدگی شبانان بود از کار طولانی و خسته کننده و چه بسا که کشاورزی آبی تنها با کندی و با تناسبی که مردان قبیله به تنگدستی می افتادند و ناگزیر از رها کردن رمه ها می شدند، رو به توسعه می رفت و به کار کندن آبراهه و پی گذاشتن آب بند می پرداختند. بندگانی که در جنگها گرفتار می آمدند، شاید خود در این امر مؤثر می افتادند و کشاورزی آبیاری را به سوی شمال گسترش می دادند.(5)
بر نوآموزان اکدی در فن آبیاری این امر کاملاً آشکار بود که تنها با دریافت چگونگی رفتار مناسب با طغیانهای آب و خدایان می توانستند امیدی به برداشت حاصل خوب داشته باشند. بنابراین، شیوه های مهندسی آبیاری و فنون مربوط به خدایان را از کاهنان سومری فراگرفتند. در عمل، نگارش خط، هنر، روایات، سنتهای اندیشه و فکر سومری را نیز به دست آوردند؛ زیرا این امور از شئون گوناگون تخصص کاهنان بود و از ضمایم ضروری رفتار موفقیت آمیز با خدایان به شمار می رفت. اکدیان که شاگردان شیفته ی آموزش بودند، احترام و سپاس خاص سومری را نسبت به سنتها و اساطیر که سرچشمه ی همه ی قدرتها و مهارتها محسوب می شد، آموختند. در نتیجه، گسترش تمدن در اکد چندان دگرگونی پایه ای در اشکال کهن جلوه و نمود فرهنگ بین النهرینی پدیدار نساخت.(6)
زبان تنها دگرگونی استثنایی مهم بود. زیرا اکدیان به زبان بومی سامی خویش وفادار ماندند که اندک اندک وسیله ی عادی ارتباط در سراسر بین النهرین شد. علامت نگاری خط میخی خاص سومری بی هیچ دشواری مناسب اکدیان شد.(7) ضمناً حفظ آداب و آیین سومری در مراسم و تشریفات دینی، نگاشتن فرهنگهای دو زبانه ی سومری و اکدی را ضروری ساخت که کشف چنین فرهنگی کار پژوهندگان امروزی را در خواندن متنهای سومری آسان ساخته است.
برتری زبان اکدی و نابودی زبان سومری خرد خرد روی نمود و تا پانصد سال پس از زمان سارگن تکمیل نشد. همچنین دست به دست شدن قدرت سیاسی و اقتصادی که با بالا گرفتن کار سارگن آغاز شد، مدتهای درازی زمان گرفت. نباید تصور کنیم که هجوم و پیروزی اکدیان ناگهانی و انبوهی روی داد، بلکه نفوذ و رسوخی تدریجی و کند بود که سابقه ی آن به زمان آغاز گسترش تمدن سومری باز می گردد. در نتیجه، اندکی پس از 2000 پ م دستاوردهای فرهنگی اکد کمابیش به پایه ی فرهنگ کهن سومر رسید. با روی نمودن این امور و برتری شمار مردم سامی که روزافزون به چراگاه های پیرامون بین النهرین روی می آوردند، زبان سامی در بین النهرین رایج و چیره شد.(8)
انتقال موفقیت آمیز فرهنگ عالی سومر در بخش شمالی تر و در میان اکدیان مرحله ی مهمی در گسترش تمدن به شمار می رود. مانع اجتماعی که تا این هنگام، زندگی مقرون به تمدن را خاص جامعه های پیروِ کاهنان ساخته بود، نخستین بار ناپدید شد. فرهنگ جامعه های پرستشگاهی از گونه ای که در تمدن سومری پدیدار شد و در آن نشو و نما یافت، گویا به سرزمینهای دیگر انتقال ناپذیر می نمود. پیش از آن که کاهنان بتوانند بیگانگان را کما بیش فرمانبردار سازند، می بایستی به گونه ای نظر همه ی آنان را به اصول ماوراء الطبیعه و اندیشه های بیگانه با سنتهای دینی محلی آنان جلب کنند. این امر به خودی خود دشوار است و حتی از این دشوارتر آن که دارندگان اساطیر و سنتهای کهن دینی که گرانبها شمرده می شدند، حاضر نبودند دیگران را به اسرار گنجینه ی خویش رهبری کنند. چرا باید امتیاز دسترسی کامل خویش را بر سرچشمه های امور مافوق الطبیعه به بیگانگان که چه بسا دشمن آینده ایشان شوند، واگذارند؟(9)
هر جهان گشایی، بر خلاف شیوه ی بالا، می توانست با پیروی از روش اکدیان و با بهره گیری از سپاه، نیروی ضروری برای کار آبیاری فراهم کند. بدین شیوه، کشاورزی وسیع با سرعت به سوی شمال گسترش می یافت. شیوه ی سازمان اجتماعی خاص اکد توانا بود که محصول اضافی کشاورزی را تقریباً به همان سرعت جامعه های پرستشگاهی سومر گردآوری کند و از آن بهره مند شود. گذشته از این، جامعه ی اکدی که دارای همسازی و پیوستگی کمتر و بافتی گوناگون از سازمان قبیله ای، فردی، سلطنتی، مالکیت پرستشگاهی، و تعارض میان دربار و نیایشگاه بود، مایه ی گسترش بیشتر تمدن بین النهرین شد. چنان که این گونه گسترش از دست جامعه های محدود و به هم پیوسته و فشرده ی پرستشگاهی سومر ساخته نبود.
***
یک دستگاه پادشاهی امپراتوری که همه ی شهرهای دشت وسیع را زیر فرمان آورد و بومیان پیرامون را در بیم و هراس افکند، راه حل آشکار دشواریهای سیاسی بود که دولت - شهرهای سومر را رنجه می ساخت. با این همه امپراتوری سارگن بیش از تقریباً یک سده نپایید. تاخت و تازهای نیمه متمدنان گوت از بخشهای بالاتر دجله در پایان روزگار پادشاهی نوه ی سارگن، نارام سین (10) رو به شدت گذاشت و اندکی بعد ساختار امپراتوری از هم پاشید.
پادشاهیهای محلی نوخاسته بی گمان در تجزیه ی قلمرو سارگن دستی تمام داشتند. از این هم بحرانی تر، موقع جغرافیایی این امپراتوری بود که از هر سو دشمنان بالقوه با دیدگان گرسنه چشم به راه فرا رسیدن هر گونه نشانه ای از سستی و تباهی در سپاه و لشکر آن بودند. دشواری سوم همانا شیوه ی ابتدایی گردش کارهای دیوانی بود که امکان نظارت مؤثر را در قلمروی پهناور نداشت. نارام سین بدین روش دست زد که فرمانروایان محلی را از الوهیت قرار دهد. اما در بین النهرین مانند هر جای دیگری، خویشان پادشاه همیشه از او فرمانبرداری نمی کردند و خدایانی که عمداً ساخته شده بودند تا سیاستهای عمده را نسبتاً مکمل؛ حدود قدرت مرکزی رو به ضعف می گذاشت و گویا کمتر احتمال داشت که از حیطه ی دایره ای که پادشاه شخصاً می توانست در آن نظارت کند، فراتر برود. هر جا که شاه حاضر بود، قدرتش هم محسوس بود. ولی فرمان برداری سران بومی و کاهنان و دیگر برجستگان از او گویا بیشتر جنبه ی فرضی داشت تا عملی.
با وجود این، نیروهایی که موجب استواری دستگاه سلطنت می شدند، همچنان پا بر جا بودند. زیرا به مجرد آن که سلطنت متمرکز از هم می پاشید، پیکارهای بسیار و سیاستهای گوناگون سران بومی مایه ی پدیداری فرصتهایی می شد برای بر سر کار آمدن قدرتی که بتواند با کشورستانی دستگاه سلطنت را برپا سازد. در این آشوبها، قدرت پادشاهان مقتدر اندک اندک رو به فزونی گذاشت و در نتیجه تسلط حکومتهای امپراتوری که پی در پی در بین النهرین بر سر کار می آمدند، مؤثرتر از امپراتوری سارگن شد. با این همه، سیاستهای استوار و پابر جا هرگز برای مدت طولانی نپایید. با استواری بنیادهای امپراتوریها در بین النهرین، نیروی ضربتی مردم و حکومتهای پیرامون هم به همان نسبت افزون شد. نیمه متمدنانی که از روشهای فنی تمدن آگاه شده و مزه ی خوش زندگی در بابل را چشیده بودند، همسایگانی سخت نیرومند بودند که نسبت به امپراتوریهای جنگاور سلحشور دشت بین النهرین برتری داشتند و هر گاه می دیدند که قدرت مرکزی شهرنشینان رو به سستی می رود، این مردم آماده ی درآمدن به شهرها و تاخت و تاز و غنیمت گیری می شدند.
درآمیختن گرایش جداسری و سرکشی با کوشش برای یکپارچه ساختن و به زیر فرمان درآوردن بخشهای پهناور تاروپود تاریخ سیاسی بین النهرین را می سازد. یک جهان گشا از کران سرزمین متمدن مانند سارگن، چه بسا که در بر پا ساختن یک دستگاه قدرت متمرکز و مؤثر کامیاب می شد. اما پس از گذشت چند نسل، گروه جنگاور و پیروزمند خوی رزم آزمایی و پیکار جویی را از دست می نهاد و به زندگی ملازم تر می گروید و به شیوه ی شهریان نرمخو می شد. بنابراین راهی گشوده می شد برای پدیداری شورشی از درون کشور یا تاختن یک گروه جنگی تازه نفس از بیرون مرزها. شورشهای درونی چه بسا با تاختنهای بیرونی، آن هم گاه از چند سو در می آمیخت و همزمان روی می نمود. چنان که با تباهی قدرت یک جهان گشای بزرگ، دورانی از آشوب طولانی به بار می آمد تا آن که از ترکیب و آمیزش چند حکومت و مردمِ رقیب، نیروی امپراتوری گونه ی یکپارچه کننده ای از میان آشوبها سر بر می آورد.
تاریخ دودمانهای بین النهرین از سارگن گرفته تا حمورابی به آسانی با این قالب سازگار هستند. با تباهی و سستی امپراتوری سارگنیان، گوتیان بر دشت بین النهرین از سوی شمال شرقی چیره گشتند و حکومتی پایه نهادند با مرکزیتی ضعیف. این حکومت در حدود یک سده بر پا ماند. قدرت گوتیان با شورش از درون نگونسار شد و دودمانی به نام دودمان اور بر سومر و اکد چیره شد و تا یکصد سال (حدود 2050- 1950 پ م) فرمان راند. این دوران اخیرِ استقلال سیاسی سومر، مایه ی پدیداری فرهنگی برجسته در بین النهرین شد. در سنگتراشی دقایق و باریکیها و نازک کاریهای تازه ای راه جست و بسیاری از روایات و اساطیر شفاهی و سینه به سینه نخستین بار به نوشتار سپرده شد. پادشاهان اور گویا به گونه ای شیوه ی دیوانی تازه دست یافتند. الواح گواهی بر وجود گونه ای دستگاه دیوانی می دهند و نیایشگاه ها ظاهراً با برگماردن بستگان و خویشان خاندان سلطنت به پایگاه های روحانی، زیر چشم گرفته شدند.(11)
قدرت اور با تاخت و تازهای مردم نیمه متمدن عیلام از سوی شرق و عموریانِ اندک با تمدن آشنا از جانب غرب در حدود 1950 پ م از هم گسیخت. تا دو قرن و نیم بین النهرین از نظر سیاسی دچار پراکندگی بود. نخست، قدرت در میان دودمانهای رقیب مستقر در لارسا و ایسین دست به دست می گشت و چندان استوار نبود؛ ولی به زودی عموریان مهاجم در حدود بابل حکومتی بنیاد نهادند. اینک، سازمان تمدنی و اجتماعی نخست پی نهاده شده در دشت پر طغیان و سفلای بین النهرین از حدود سابق بسیار فراتر رفته بود؛ چنان که پادشاهیهای قدرتمند و نسبتاً استواری در کرانه های مراکز تمدن بدوی بین النهرین جوانه زده و بالیده بودند. پس، درگیری نیروها دیگر منحصر به فرمانبردار ساختن سومر و اکد نبود، بلکه شامل واحدهای بسیار بزرگ تر و سرزمینهای پهناور می شد. به راستی که شهرهای کهن سومر در عرصه ی شطرنج سیاست، پیادگانی ناتوان شمرده می شدند و حتی حکومتهای مستقل مانند ایسین و لارسا نیز ناگزیر بودند، خود را به عموریان و عیلامیان وابسته کنند.
این بازیِ توازن قوا در میان شهرهای دشت بین النهرین در حدود پایان سده ی هیجدهم پ م به دست فرمانروای عموریان به نام حمورابی پادشاه بابل (در حدود 1700 پ م) در نوردیده شد. حمورابی، هم ایسین و هم لارسا را گرفت و بدین گونه مانند سارگن بین النهرین را یکپارچه کرد و مرکز قدرت خویش را گامی بیشتر به سوی شمال برد. ولی دودمانی که این جهان گشا پی نهاد، اندکی کمتر از یک سده بی معارض دوام کرد. سپس باز حوادث تکرار شد. کاسیانِ نیمه متمدن که از سوی شمال تقریباً همواره تا یکصد سال بر عموریان می تاختند، سرانجام ایشان را (در حدود 1525 پ م) برافکندند. با این همه، تهاجم کاسیان متضمن همه ی تهاجمات نیمه متمدنان پیروزمند گذشته نبود. زیرا، ایشان تنها یکی از مردمی بودند که به جنبش آمده و بر سرزمینهای متمدن از کرت گرفته تا مصر و هند حمله ور شده بودند و بدین گونه در تاریخ تمدنهای باستان نقطه ی عطفی پدیدار شد.
***
اگر از میان این آشفتگیها، بخواهیم رشته ی اصلی جریان امور را در تمدن بین النهرین دنبال کنیم، باید آن را در فضای فعالیتهای سیاسی - نظامی سراغ کنیم. ساکنان دشت پرطغیان بین النهرین همواره در خطر بودند و تقریباً در فشار پیوسته ی جنگ یا در میان جنگ و پیکار می زیستند. قدرت عملی این گونه فشارها مایه ی پیشرفت تمرکز سیاسی می شد. بنابراین، شگفت انگیز نیست که در دوران حمورابی با چهار جنبه از زندگی بین النهرین رو به رو شویم که به پیشرفتهای شگرفی در جهت پیدایش یک دستگاه غیرروحانی دیوانی متمرکز و نیرومند منجر شدند. اینها عبارتند از:

1) پیشرفت در زمینه ی پدیداری یک نظریه ی سیاسی امپراتوری و فرمانبرداری سیاسی پهناورتری از دوران پراکندگیها و جداسریهای آغاز تاریخ سومر؛ 2) پیشرفت در پیدایش یک دستگاه دیوانی و یک سازمان نظامی حرفه ای؛ 3) بهبودی در زمینه ی شیوه های دیوانی، به ویژه بهره گیری از نامه نگاری اداری؛4) افزونی دادوستد درون شهری در میان بخشهای مختلف و ظهور یک طبقه ی مستقل بازرگان. هر یک از این جنبه ها شایان توجه است.

1) نظریه ی سیاسی و فرمان برداری. از اصول اساسی اعتقاد بین النهرین باستان همانا آن بود که فرمانروایی از خدایان مایه می گیرد. چنین نظریه ای آشکارا هر گونه استواری موفقیت آمیز پایه ی قدرت را توجیه می کرد و کشورگشای کامیاب بر اساس همین نظریه، خویشتن را برگزیده ی خدایان می نامید. در نتیجه، گونه ای نظریه ی سیاسی پیچیده و دقیق شاید در هنگام سرکشی بومیان بر گوتیان (در حدود 2050 پ م) پدیدار شد. بر طبق این نظریه، «زمین» یعنی جهان متمدن دره ی رودها، همواره زیر فرمان یک فرمانروا یکپارچه بوده است و برای اثبات این نظریه، روایات و سندهای کهنی متضمن فهرست شاهان سرمری منتشر شدند.(12) این سندهای تاریخی نوساخته وسیله ای شدند برای تبلیغات حکومت مرکزی. بدین گونه، می گفتند که اگر «زمین» پیوسته در فرمان یک فرمانروای بلندپایگاه یکپارچه بوده است، پس کار درست و شایسته اکنون هم رفتار بر همان اصول است.(13)
بعضی از پادشاهان بلندپایگاه بین النهرین مدعی خدایی بودند؛ به ویژه در دوران سلطنت دودمان سوم اور (حدود 2050- 1950 پ م). اما این اندیشه که شاید از مصر ریشه گرفته باشد، در بین النهرین پایه ای استور نیافت و بعدها فرمانروایان از آن روگردان شدند.(14) با این همه، بلندی پایگاه شاهی متضمن هاله ی دینی استواری شد که در آن حضور شخص شاه را در آیین و آداب نیایشگاهی ضروری می شمرد.
یافتن شواهد کافی برای انتقال فرمان برداری سیاسی شهروندان دولت- شهرها به یک واحد بزرگ تر دشوار است. با این همه، با فقدان استقلال عملی و با پیدایش مقامات رسمی پادشاهی که جایگزین مأموران محلی شدند و با تجزییات فراوان و عمومی تهاجم نیمه متمدنان، گویا اساس فرمان برداری از دولت- شهرهای یپشین و پیوند خاطر شهروندان با آنها رو به سستی گذاشت. شواهد آشکاری در دست است که بعدها گونه ای آگاهی شهروندی نیرومند در بابل وجود داشت و حتی تا زمانی که این شهر اسیر امپراتوری های بزرگ تر آشور و ایران گشت، همچنان ادامه یافت. برکشیدن خدای مردوک بابلی و برتری دادن آن بر دیگر خدایان، نشانه ای و مقیاسی است بر این تعلق خاطر و فرمانبرداری بزرگ، گو این که هیچ گواهی آشکاری در دست نیست بر این که پیش از زمان حمورابی زمینه ی چنین تغییری پدیدار بوده باشد.(15)
2) گسترش دستگاه دیوانی و سپاهیان حرفه ای. نخستین فرمانروایان مانند لوگالزاگیسی و سارگن فاقد هر گونه دستگاه دیوانی ثابت بودند تا ایشان را در نظارت بر سرزمینهای گشوده ی خویش یاری دهد. اما سارگن با خویشتن خانوار بزرگی همراه داشت که بر طبق مفاد یک کتیبه از 5400 تن کمتر نبوده است و «هر روز با او بر سفره می نشستند»؛(16) ظاهراً بیشتر ایشان می بایست سپاهی بوده باشند. بی گمان در زمان صلح، نگهداری چنین نیرویی در پیرامون شاه دشوار بود؛ زیرا تنها یک سازمان مرتب و بسیار منظم می توانست در یک جا مقدار هنگفتی خوراکی، اسلحه و پوشاک مورد نیاز این همه مردم را تدارک ببیند که سارگن فاقد چنین سازمانی بود. با این همه، اگر این همه سپاهی در جاهای پراکنده و پادگانهای دور از جایگاه شاه مستقر می شدند، بیم آن بود که سرپرستی و گرداندن امور آنان میسر نشود. پس، راه حل ساده ی این مسئله آن بود که هر سال لشکریان را به جنگی رهنمون شوند؛ زیرا در پیکار، سپاهیان از راه غنیمت گیری می توانستند شکم خود را سیر کنند و نیازهای دیگر را هم برآورند. این مطلب وابسته به حدس و گمان است؛ ولی چنین می نماید که این امر توجه فعالیتهای جنگی پی در پی سارگن و نوه اش نارام سین باشد که دمی از پیکار باز نمی ایستادند.
در زمان حمورابی مشکل مزبور حل شد.(17) دستگاه دیوانی حمورابی به میزان کافی کارآمد شده بود که امکان پراکنده ساختن سپاهیان را در نقاط مختلف و دور از دربار بدهد و هر گاه هم که ضرورت اقتضا کند، ایشان را به دربار بخواند. این روش بسیار به اقتصاد نزدیک تر بود تا روش دوران سارگن؛ زیرا این روش از تمرکز مقدار هنگفتی کالا در یک جا و نیز الزام به غنیمت گیری و چپاول مستمر جلوگیری می کرد. ولی مستلزم دستگاه دقیق دیوانی بود تا فهرست نام سپاهیان و جایگاه ایشان و مطالبات آنان را ثبت کند.
نخستین گام به سوی پدید آوردن دستگاه دیوانی، گویا در زمان نارام سین با جایگزین ساختن سران بومی محلی و کاهنان بلندپایگاه با خویشان پادشاه پدید آمده باشد. در آغاز پیدایش دستگاه دیوانی، گویا دستگاه پادشاهی به کارهای گوناگون بی شمار می پرداخت تا آن که در زمان حمورابی رشته های گوناگون تخصص از داوران شاهی و گردآورندگان خراج و فرماندهان پادگانها در سراسر کشور پدیدار شد. خاندان شاهی نیز خود گرفتار دگرگونیها در پرداختن به رشته های گوناگون و تخصصهای مختلف شد. عناوین بسیاری از مأموران رسمی به دست ما رسیده است، گو این که تکالیف آنان و سلسله مراتب آنها در دستگاه دیوان بر ما روشن نیست.(18) پادشاه پرکاری مانند حمورابی، چنان که از صدها نامه ی او برمی آید، بر همه ی امور جزئی هم سرپرستی می کرد. در زمان پادشاهان کم کارتر، بی گمان نظارت بر مأموران رسمی سست تر می شد. پس، پایه های قدرت حکومت به تندی رو به سستی می گذاشت و مُلک به آسانی عرصه ی تاختنهای تازه ای از سوی مرزها می شد.
3) بهبود شیوه های دیوانی. تمرکز سرپرستی دستگاه دیوانی و سپاهیان که در سراسر سرزمینی پهناور مانند مالکان و تیولداران نظامی پراکنده بودند، مستلزم نامه نگاری بسیار بود. دست بردن به نامه نگاری برای جبران دوری و بُعد مسافت از نظر ما امری است عادی؛ چنان که دشوار می توان جامعه ای را که در آن مکاتبه معمول نباشد، تصور کرد؛ با این همه، همیشه در بدین پاشنه نمی گشته است و بین النهرین گویا نخستین جایی است که برای این مقصود به علامت گذاری دست زد.
نوشتار در سومر به منزله ی شمارشگری نمادین، نخست به منظور نگهداری حسابها رایج شد و علاماتی برای ثبت کالاهای رسیده به انبارهای پرستشگاه یا فرستاده شده از آن جا معمول گشت. تصویر نگاری ساده و یک شیوه ی شماره نگاری برای این منظور مناسب نمی نمود، جز در هنگامی که لازم می آمد تا نام کسانی را که بستانکار یا بدهکار می شدند به کتابت بسپارند. شاید همین ضرورت موجب شد که کاتبان سومری به بعضی از علامتها آواهایی را نسبت دهند. باری، گونه ای کلیت بخشیدن بدین شیوه بالمآل به ثبت همه ی گفته های معمولی با آواها انجامید. با این همه، تا مدتهای مدید از امکانات کامل این روش بهره گیری نشد. نوشتن نخست برای ثبت حسابهای نیایشگاه به کار رفت و سپس برای پیمانهای اقتصادی میان افراد، و کمتر کاربرد دیگری داشت.
ظاهراً، ضرورت تمرکز قدرت حکومت مایه ی گسترش نامه نگاری و به کار بستن خط شد. تا حدودی یک فرمانروا پای بند به یاد داشتن مطالبی است که میان او با زیردستانش گذشته و بر سر آنها موافقت شده است. امروز هم در دستگاه های دیوانی، پیمانهای شفاهی و ضبط نشده ی محرمانه رواج کامل دارد. مدتها پیش از زمان حمورابی، کارهای دولتی پیچیده تر از آن شده بود که کسی بتواند همه چیز را به خاطر بسپارد. وجود اسناد کتبی که بتوان به هنگام ضرورت بدان دسترسی یافت، امری شده بود لازم و پرهیزناپذیر.
ثبت حقوق ارضی و تعهدات نسبت به افراد و احکام قضایی و دستورهای حکومتی جملگی مایه ی همبستگی و گسترش قدرت حکومت به جاهای دور دست و زمانهای بعید می شد.(19) پیشرفت خط و امکان نگارش مکالمات روزمره نیز برقراری عدالت یکسان و یکنواخت دستگاه شاهی را در سراسر مُلک میسر ساخت. مجموعه ی قوانین حمورابی مثل مشهوری است از آنچه بدین وسیله می توانست برآورده شود و وسیله ای کتبی پیدا شد برای نگارش قوانین سینه به سینه و شفاهی نقل شده که در جامعه معمول بود.(20)
4) رشد داد و ستد و پیدایش طبقه ی بازرگان. زندگی روزمره ی اکثریت روستایی در سومر و اکد شاید چندان تحت تأثیر قدرت سیاسی حکومت مرکزی قرار نگرفته بود. از دورانهای بسیار دور، زندگی روزمره ی روستاییان همواره ثابت و یکسان بوده است: کاشتن، درو کردن، لایروبی، آبراهه های آبیاری و پرداخت مال الاجاره و خراج. برای آنان تفاوتی نداشت که سرپرستی جامعه با مأموران شاهی باشد یا کاهنان پرستشگاهی یا ملاکان خصوصی. اینان چندان سروکاری با دستگاه سلطنت یا مأموران بلندپایگاه نداشتند.

ولی تا زمان حمورابی، یک گروه اجتماعی برجسته و کمابیش کم شمار در میان دو طبقه ی اکثریت تهیدست و دستگاه دیوانی پدیدار شد. اینان بازرگانان حرفه ای بودند که به سوداگری در راه های دور و دراز، بخشی برای حکومت و بخشی برای خودشان می پرداختند. در زمان یک پادشاه پر قدرت مانند حمورابی، بازرگانی خارجی گویا بیشتر برای فرمانروا انجام می شد. همچنان که در جامعه های پرستشگاهی سومر این عمل برای خدایان در پیش گرفته می شد.(21) با این همه، حتی در زمان حمورابی نیز، دادوستد خصوصی در لوای سرپرستی و نظارت پروانه های سلطنتی همچنان ادامه یافت.
بازرگانی خارجی برای مردم متمدن بین النهرین همواره یک امر ضروری تلقی می شد، چون مواد خام می بایست از خارج فراهم شود. هنگامی که مصادره ی امول میسر نمی شد، کارگاه های بین النهرین توانایی فراهم ساختن اشیای ظریف و هنری را داشتند، تا از راه دادوستد آنچه ضروری بود حاصل شود.(22) هیچ فرمانروایی جرئت نداشت نسبت به این گونه تجارب بی اعتنا باشد، زیرا بی فلز و سنگ و الوار، نه نگه داری سپاه میسر بود و نه امکان بر پا داشتن پرستشگاه ها برای خدایان. بعضی از پیکارهای سارگن شاید برای دسترسی به کالاهای خارجی طرح ریزی شده بود و بندگانی که در جنگ گرفتار می شدند گویا عامل مهمی در امور دربار و حکومت به شمار می رفتند. مجموعه قوانین حمورابی نشان می دهد که چگونه شاه در پی نظارت و وصول خراج از بازرگانان قلمرو خویش بود و چگونه قانون پادشاهی که پیمانهای بازرگانی را زیر نظر داشت از بازرگانان پشتیبانی می کرد. به راستی وجود یک قانون یکنواخت و یکسان، و بودن مأموران رسمی سلطنتی برای اجرای آن، بایستی امتیازی گرانبها بوده باشد برای کسانی که پیشه ی ایشان آنان را بر آن می داشت تا در جاهای مختلف به دادوستد دست زنند.
اسناد بر جای مانده نمودار آن است که سوداگران حرفه ای که به بازرگانی هنگفت دست می زدند، حتی به هنگامی که حکومت به آنان استقلال بیشتری از دوران حمورابی داده بود کم شمار بودند.(23) با این همه، بازرگانان، چه خرد و چه کلان، بر اثر سرشت حرفه ی خویش خرد خرد پایه های سازمان اجتماعی کهن را دگرگون ساختند. زیرا، هر بازرگانی که با خارجه سروکار داشت، به دهها پیشه ور نیازمند بود تا کالاهای صادراتی فراهم کنند یا مواد خام وارداتی را به صورت اشیای ساخته شده درآورند. وانگهی، در درون جامعه ی بابل هم بازرگانان کالاهای داخی را دست به دست معامله می کردند. بی گمان دربارهای پادشاهی و نیایشگاه ها، پیوسته مصرف کننده ی عمده ی کالاهای خارجی بودند. اما کسان دیگری هم - مانند مالکان و مأموران رسمی و سپاهیان - کالاهای ساخته شده را خریدار بودند و ضمناً بازار گسترده ای هم برای غلات و ماهی و دیگر اجناس وجود داشت که خواربار شهروندان بابل باستان را فراهم می ساخت.
با افزایش روابط بازرگانی و چشم گیری آن، اصل تازه ای برای تنظیم فعالیتهای اجتماعی و فردی پیدا شد. در کنار گروه بندیهای اجتماعی کهن کشاورزی- خواه اجتماعات پرستشگاهی، خواه املاک مالکان- گونه ای «جامعه ی بزرگ» با بافتی سست تر و پراکندگی بیشتر از نظر جغرافیایی پدیدار شد که افراد آن مستقیماً در دسترس داوری پادشاهی و وصول خراج قرار داشتند و دیدگاه سیاسی آنان از دید تنگ روزگاری که روستاییان و یپشه وران وابسته و مباشران برگزیده ی کشاورزی تنها شامل اجتماع شهری و متمدن بودند، وسیع تر بود. این «جامعه ی بزرگ» کاری به خدمات خدایان نداشت، گو این که خدایان هم نه تنها همچنان مستمریهای خویش را دریافت می داشتند، بلکه هدف آنان تنها تأمین نیازهای روزمره ی مردم بود. بر روابط افراد این «جامعه ی بزرگ» بعضی از مأموران رسمی حکومت و داوران و سپاهیان نظارت می کردند و برخی هم بازرگانان خرده پا و پیشه وران بودند که می توانستند به طور مستقل تصمیمات مهمی بگیرند. (مانند کیفیت اجناس و بهای آنها و طبقه بندی کالاها). بی گمان، همه ی دست اندرکاران کورکورانه به شیوه های کهن عمل می کردند؛ با این همه، هر یک از شرکت کنندگان می توانست رفتار خود را مطابق حساب شخصی خویش تنظیم کند. امکانات رشد بی کران و قالب اجتماعی محدود، از مشخصات نسبی پراکندگی تصمیمات در این «جامعه ی بزرگ» به شمار می رفت. مبتکران کامیاب همواره پیروانی می یافتند و هیچ قدرت واحدی نمی توانست به آسانی از پذیرش راه های تازه ای که حاوی نتایج سودبخش بود، در بازار جلوگیری کند و این وضع بازار نخست همگان را گیج کرده و رازگونه می نمود.(24)
البته کشاورزی سخت به کندی دگرگون می شد؛ زیرا وابسته به شیوه های فرهنگ کهن مرتبط با اندیشه های سنتی و تشریفات و آداب پرسشگاهی محافظه کارانه بود. با این همه، برخاستن «جامعه ی بزرگ» نشانی بود از پیشرفتی در تحول ساختار اجتماعی تمدن و انگیزه ای مهم شد در پیدایش نمودهای فرهنگی جدید در بین النهرین. به ویژه که نخستین انگیزه ای مهم شد در پیدایش نمودهای فرهنگی جدید در بین النهرین. به ویژه که نخستین ظهور شعر مدون و ریاضیات عالی از متعلقات این دوران پیدایش طبقات متعدد اجتماعی و توجه به امور دنیوی و تخصصی بود که دامن گیر اجتماعی دره ی دو رود گشت.

پی‌نوشت‌ها:

1. بیشتر گاه شماری های بین النهرین بازبسته است به محاسبه از مبدأ پادشاهی حمورابی به سوی گذشته و آینده. اما، تاریخ سلطنت حمورابی هم مورد اختلاف است. زمانی همه ی دانشمندان متفق القول بودند که حمورابی در 2000 پ م بوده است ولی کاوش های اخیر باستان شناسی در سوریه و جاهای دیگر، بسیاری از دانشمندان را بر آن داشته است تا روزگاری نزدیک تر را بپذیرند و حمورابی را یا در آغاز یا در پایان سده ی هیجدهم پ م قرار دهند. در برابر چنین اختلاف نظری، چنین می نماید که بهتر است 1700 پ م را به عنوان تاریخ سلطنت حمورابی بگیریم. در باره ی بحث در این مطلب نک:
Sidney Smith, Alalakh and Chronology (London: Luzac & Co., 1940); Benno Lands berger, (Assyrische Konigsliste und, Dunkles Zeitalter, ) Journal of Cuneiform Studies , VIII (1954), PP. 31-45. 47-73, 106-33; Arnold Toynbee, A Study of History (New York and London: Oxford University Press, 1954), X, PP. 171-212; Friedrich Schmidtke, Der Aufbau der babylonischen Chronologie (Munster: Aschendorff, 1952); P.van der Meer, The Chronology of Ancient Western Asia and Egypt (Leiden: E. J. Brill, 1955); Andre Parrot, Archeologie mesopotamienne: technique et problemes, pp. 332-445; Sabatino Moscati, (Nuovi Aspetti della Cronologia del I'Antico Oriente Anteriore,) Relazioni del X. Congresso Internazionale di Scienza Storiche, II (1955), PP. 167-98.
2. Lugalzaggisi
3. گروهی از پیشینیان سایه گونه و شبح وار گویا کوشیدند تا گونه ای تسلط به سراسر بین النهرین حتی پیش از زمان لوگالزاگیسی که سرگذشت او در بعضی از الواح بازمانده به ما رسیده است، پدیدار سازند. نک:
Thorkild Jacobsen, (Early Political Development in Mesopotamia), pp. 122-36.
4. F. R. Kraus, (Le Role des temples),pp. 524, 533-40; A. Falkenstein, (La Cite-temple sumerienne,) pp. 804-14. .
نگارنده نتوانست شیوه ی وصول خراج توسط شاهان سومر را بیابد. به احتمال قوی ایشان ظاهراً راه بسیار ساده ی مصادره ی برخی از در آمد نیایشگاه ها را برگزیدند و کار اداره ی روزمره ی امور اراضی و نیروی کار را به کاهنان واگذاشتند. بعدها درآمدِ دستگاه سلطنت از راه داد و ستد، گاه به میزانی شگرف و گزاف می رسید. نک:
W. F. Leemans, Foreign Trade in the Old Babylonian Period (Leiden: E. J. Brill, 1960), pp. 55-56.
5. اما، گویا هیچ نشانه ی قطعی درباره ی این که اکدیان از بندگان اسیر در کشاورزی بهره گرفته باشند، یافته نشده است. نک:
A. Falkenstein, (La Cite-temple sumerienne, ) pp. 793-811.
در زمان سارگن، اسران جنگی را به کار می گرفتند؛ اما تا آن جا که ما آگاهی داریم، این نخستین بار بود که بردگی نهاد مهمی در بین النهرین شد.
6. در مورد این گونه داوریها، نظریات شخصی بسیار مؤثر است. نظر فرد در این قضاوت ها اهمیت و قوت بیشتری می یابد به سبب این که آثار هنری بازمانده (البته همیشه به استثنای مهرها) بسیار اندک و ناقصند و آثار بازمانده ی کتبی دارای متنی هستند که تاریخی بغرنج و پیچیده دارند و به زمان های گذشته (اما معلوم نیست تا چه زمان؟) به منابع سومری بازمی گردند. بعضی از دانشمندان انتقالهای مهمی در زمینه ی هنر و ادبیات در دوران سارگن دیده اند. مثلاً:
Anton Moortgat, (Grundlagen und Entfaltung der sumerisch - akkadischen Kultur pp. 254-56.
اما، این گونه قضاوت همان قدر جنبه ی انفرادی و شخصی دارد که مخالف آن.
7. اصلی که در مشابهت فی المثل علامت «2» با «دو» و «ziew» با «deux» و .... نشانه هایی بود کلی در انتقال علامت نگاری زبانی به زبانی دیگر.
8. نمک زار شدن زمین ها بر اثر تبخیر آب آبیاری (که امروزه هم از دشواریهای حکومت عراق به شمار می آید) به کشاورزی اراضی جنوب بین النهرین در میان سال های 2400 تا 1700 پ م گزند فراوان رساند و تقریباً همه را نابود ساخت. این تباهی شاید مایه ی شدت سرعت انحطاط فرهنگ و زبان سومی شده باشد. نک:
Thorkild Jacobsen and R.M. Adams, (Salt and Silt in Ancient Mesopotamian Agriculture,) P.1252..
9. بارزرگانان و جامعه های بازرگانی که برای جامعه های پرستشگاهی سومری کار می کردند، می توانستند عناصر مهمی از تمدن سومری را به جامعه های نیمه متمدن انتقال دهند. چنین بازرگانانی چه بسا که در انتقال تمدن به اکدیان بخش های شمالی تر دره ی دجله و فرات مؤثر بودند. کما این که همین بازرگانان در انتقال تمدن به آشوریان ساکن بخش های شمالی تر هم که بعدها حکومت آشور را پایه گذاشتند، مؤثر بودند. درباره ی تأثیر سومر در آشور در دوران پیش از سلطنت سارگن: نک:
A. T. Olmstead, History of Assyria (New York: Scribner's Sons, 1923), pp. 15-16.
10. Naram - Sin
11. به ویژه، پرستشگاه ها گویا از نظر اقتصادی وابسته به عطایای سلطنتی شدند. نک:
F. R. Kraus. (Le Role temples,) pp. 524-33.
در نتیجه، سرزمین هایی که زمانی در شهرهای سومر زیر اداره ی نیایشگاه ها بودند، مصادره یا از آنِ دربار شناخته شدند. بدین گونه، پرستشگاه ها از درآمد خویش محروم ماندند؛ مگر آن که پادشاه به کاهنان بخشی ازآن را اعطا می کرد.
12. Thorkild Jacobsen, The Sumerian king List (Chicago: University of Chicago Press, 1939), p. 140.
دانشمندان مانند همیشه نظریات مختلفی ابراز می دارند. بعضی منزلت استوارتری برای دقت نظریه ی قدمت پادشاهی بلندپایگاه وحدت بخش «زمین» قائلند و آن را با واقعیت مقرون تر می دانند. نک:
Anton Moortgat, (Grundlagen und Entfaltung der sumerisch - akkadischen Kultur) pp. 235-39
ضمناً همگان موافقت ندارند که فهرست شاهان و اسناد سومری کلاً در زمان دودمان سوم اور فراهم شده باشد. بعضی از دانشمندان تصور می کنند این امر در حدود دو سده ی بعد در زمان حکومت فرامانروایان ایسین رخ نموده باشد. نک:
Adam Falkenstein und Wolfram von Soden, Sumerische und akkadische Hymnen und Gebete (Zurich: Artemis Verlag, 1953), pp. 11-13; F. R. Kraus, (Zur Liste der alteren Konige Von Babylonien,) Zeitschrift Fur Assyriologie, N. F., I(1952), P. 47.
13. Henri Frankfort et al., Before Philosophy, p.210.
14. Henri Frankfort, Kingship and the Gods, pp. 301-2.
15. حتی از هزاره ی سوم پ م کتیبه ای وجود دارد از اوروکاگینا (Urukagina) پادشاه لاگاش (در حدود 2400 پ م) که مهاجمان نیمه متمدن گوتی را در برابر سومریان گذاشته و مقایسه کرده است. عبارت های این کتیبه را جیکبسن (Jacobsen؛ در 1985 م شفاهاً) ترجمه کرده است. این شاهدی است بر احساسات شهروندی سومریان حاکی از تعلق خاطر و پیوند جداگانه ای نسبت به شهرهایی که در قلمرو سومر بوده است و احساس عداوت و دشمنی نسبت به دیگر بخش ها حتی پیش از اوروکاگینا و پس از او.
16. Bruno Meissner, Babylonien und Assyrien, I, P. 84.
17. از اشارات ناقص چنین برمی آید که حکومت دیوانی، نخست در دوران سوم اور به گونه ای مؤثر به کار گرفته شد.
18. Bruno Meissner, Babylonien und Assyrien,. I. PP. 116-27.
19. Ignace J. Gelb, A Study of Writing (Chicago: University of Chicago Press, 1952), pp. 61 ff; Thorkild Jacobsen, (The Relative Roles of Technology and Literacy in the Development of Old Word Civilization ,) Human Origins, selected readings for introductory general course in anthropology at University of Chicago (2nd ed.; Chicago: University of Press, 1946), pp. 245-49.
20. شاید یادآوری این نکته ضروری نباشد که با اعمال امور قضایی، چه مقدار بر گسترش قدرت مرکزی افزوده می شد و با گسیل داشتن یک نماینده ی شاهی که مستقیماً با کارهای شخصی مردم و گروه های بومی سرو کار داشت، چه میزان بر قدرت سلطنت می افزود. از این ها گذشته، حق عرضه داشتن دادخواست به پادشاه، شخصاً یا به نماینده ی او یعنی قاضی مأمور از سوی شاه، حکومت مرکزی را بسیار قدرت می بخشید و از قدرت سران بومی و محلی از هرگونه می کاست. مجموعه ی قوانین حمورابی که توسط آن پادشاه منتشر شد، معلوم نیست تا چه میزان در قلمرو او به کار بسته شده است. اسنادی از جریان دعواهای قانونی یافته شده و خوانده شده نشان می دهد که این قوانین چندان به کار بسته نمی شده است. نک:
Wilhelm Eilers, Die Gesetzesstele Chammurabis (Leipzig; J. C. Hinrichs , 1932), pp. 8-9.
اما این مطلب بدان مفهوم نیست که در بابل دادرسی شاهی یکسان و یکنواختی رایج و معمول نبوده است که از قوانین و آیین های دیگری جدا از آنچه در استل حمورابی ثبت شده، ریشه می گرفته است.
21. W. F. Leemans, The Old-Babylonian Merchant; His Business and Social Position ((Studia et Documenta ad. Lura Orientis Antiqui Pertinenta,) III (Leiden: E. J. Brill, 1950)), pp. 113-21 and Passim.
22. W. F. Leemans, Foreign Trade in the Old – Babylonian Period.
که مشتمل است بر فهرستی از دهها قلم اجناس تجارتی از جمله بسیاری اقلام صادراتی که بازرگانان بابلی معامله می کردند.
23. W. F. Leemans, The Old-Babylonian Merchant, pp. 49-69.
24. اگر نگارنده درست دریافته باشد، کوشش کارل پولانی برای بیان سرشت روابط بازرگانی کهن بین النهرین ، با نظریات مندرج در این جا متناقض نیست. بازرگانی راه های دور که بر اساس انحصاری و بر پایه ی کمیسیون انجام می شد، هنوز هم از شیوه های معمول در روابط بازرگانی است که همه ی شرکت کنندگان و کسان ذی نفع در داد و ستد کالاها بر اساس بردن سود و نفع شخصی باید موافقت کنند. حالا این منافع با چه لفافهایی از الفاظ و عبارت حقوقی و معمول در جامعه پوشیده شده باشد، بدان کاری نداریم، نوسان قیمتها «به نحو بخردانه» در برابر تغییرات عرضه و تقاضا به نظر نگارنده از مشخصات الزامی روابط بازار و نیز اصطلاح «بازار» در این مورد حاوی روابطی غیرثابت و متزلزل نبوده است. نک:
Karl Polanyi, (Marketless Trading in Hammurabi's Time,) in Karl Polanyi et al., Trade and Market in the Early Empires, pp. 12-26.

منبع مقاله: هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.