مترجم: مسعود رجب نیا
روستاهای کشاورزی به الگوی خاورمیانه از روزگار خردی و سادگی در حدود 6500 پ م رو به فزونی گذاشت و به سرزمین های دیگر راه یافت. این فرایند در هزاره های پنجم و چهارم پ م ادامه یافت تا آن که در حدود 3000 پ م جامعه های مبتنی بر کشت غلات از کرانه های شمال افریقا به اروپا رسید؛ سپس به هند راه یافت و از نجد ایران به سوی آسیای میانه در گذشت. در همین زمان، یک فرایند دگرگونی اجتماعی هم در این جهان کشاورزی در کار بود که در بعضی موارد نهایی و خاص که اوضاع مناسبی مانند بین النهرین فراهم بود، مایه ی قوت در پیشرفت تمدن می شد.
بین النهرین شامل پهناورترین دره ی آبیاری شده با دو رود بود که نزدیک کانون های کشاورزی خاورمیانه قرار داشت. این امر بی گمان بدین بخش از جهان، برتری نخستین خاستگاه پیشرفت به سوی تمدن را بخشید و با آشکار شدن امتیازات این بخش و پی بردن جهانیان به استعداد کشاورزی این دشت پر طغیان و آبیاری آسان، پیشرفت تمدن با تأثیرات متقابل و بغرنج در میان گروه های گوناگون فرهنگی که به سوی این سرزمین های پر آب روی آوردند، به سرعت گرایید. نخستین کشاورزان بین النهرین هرگز امکان آن را نداشتند که در امنیت و با یک شیوه ی زندگی یکسان به سر برند. در برابر، چنان که گفتیم نزدیکی و فشار مردمان بیگانه ایشان را بر آن داشت تا با دیگران در آمیزند و تلاش کنند و راه هایی بیابند که با محیط دشوار و مستعد ثروت آن جا مقابله کنند تا آن که در 3500- 3000 پ م پدیده ای ظهور کرد که همانا جامعه ی متمدن نام گرفت.
اما کامیابی های تمدن در همین جا پایان نیافت. با پیدایش جامعه ای متضمن مهارت ها و ظرافت ها در دره ی سفلای دجله و فرات که بسیار نیرومند و توانگر شده بود و نیاز فراوانی به کالاهای وارداتی داشت، انگیزه ی تازه ای پدیدار شد. برای تدارک فلزات و چوب و سنگ از سرزمین های دور دست، مردم متمدن ناگزیر بودند یا گروه هایی را بفرستند تا چوب را از دامنه های کوهستان ها ببرند و فلزات خام را از دل زمین بیرون کشند و سنگ از صخره ها بکنند و بیاورند، یا مردم بومی آن سرزمین ها را بدین کارها بر انگیزند. در هر صورت، روابط استواری میان مردم توانا در فنون گوناگون و متمدن، با همکاری درشت و خشن بومی پیدا شد. به هر جا که پای سوداگران یا سپاهیان بین النهرین باز شد، آثاری از پیشرفت اجتماعی بر جای ماند. در نتیجه، آن عواملی از شیوه های تمدن که سازگار با ساختارهای اجتماعی و فنون محیط جغرافیایی سرزمین مورد نظر بود، در آن سرزمین پا می گرفت و رایج می شد.
از دیدگاهی، این انتشار آداب و رسوم و فنون امر تازه ای نبود. از آغاز زندگی آدمیان، دسته هایی از مردم روش های کارها را از همسایگان خویش به وام گرفته اند. ولی جامعه ی متمدن بسیاری امور را می توانست به بومیان متمدن نشده بیاموزد و کمتر چیزی بود که از آنان فرا گیرد. پس با پیشرفت تمدن، مراحل اجتماعی وام گیری به یک سو گرایش داشت و آن صدور راه های گوناگون بود از کانون های تمدن به سوی جهان کشاورزی پیرامون آن. بدین گونه، در پایان هزاره ی چهارم و سراسر هزاره ی سوم پ م در جهان کهن، جبهه های اجتماعی دو گانه ای در حرکت و کشاکش بود: یکی جبهه ی کشاورزی بود میان نیمه وحشیان نوسنگی و وحشیان پارینه سنگی، و دیگری جبهه ی متمدن میان «شهرنشینان» و نیمه متمدنان پیرامون.
اما انتشار تمدن نمی توانست با همان روش پیشروی کند که روستاهای کشاورزی منتشر شد. مهارت های پایه ای کشاروزی را مردم فرا می گرفتند، زیرا دیگر به زیرکشت بردن زمین های بکر نیازی چندان به شرایط و مختصات ویژه نداشت. زمین های مناسب کشاورزی در پهنه ای کمربند وار گسترده بود و آبادی های جدیدی در نزدیکی یکدیگر پی افکنده شدند و بدین گونه یک منطقه ی کشاورزی به هم پیوسته پدیدار شد. این امر درباره ی کانون های تمدن و شهرنشینی راست نمی آمد. زیرا، این کانون ها نیازمند شرایط خاص جغرافیایی بودند تا شکوفا شوند؛ یعنی نیاز داشتند به زمینی رسوبی و دارای آب.
آبیاری و آب نسبتاً فراوان برای نخستین تمدن امری بود ضروری، به لحاظ این که امکان تدارک محصول اضافی مداوم را به آسانی برای کشاورز کم مهارت فراهم می ساخت. از این مهم تر با ضرورت همکاری اجتماعی بسیاری از مردم، کار آبیاری آسان می شد و دستگاه اجتماعی مرتبی پیدا می شد که پیوسته محصول اضافی در دسترس گروه سرپرستان جامعه می گذاشت. چون گروهی سرپرست حقی برای خویشتن پایه نهادند تا اضافه محصول کشاورزان را گرد آورند، زمینه ی مناسبی پیدا شد برای بالیدن دسته هایی از مردم برای کندن آب راه ها و نیز کاهنانی که آیین خدایان را بر پا می داشتند و سپاهیانی که به پیکار می پرداختند و هم چنین پیشه وران و هنرمندان و نوازندگانی برای پی نهادن تمدن.
اینچنین اموری در زمین های دیم که با آب باران سیراب می شد، میسر نبود، بی برخورداری از زمین های رسوبی کرانه های رودها و فراهم نبودن سرچشمه های همیشگی رطوبت و آب، امکان تدارک خوراک اضافی بسیار اندک، بلکه ناممکن بود. بی وجود همکاری همه جانبه و سازمان یافته برای کندن آب راه ها و ساختن آب بندها، برای دستگاه سرپرستی امکان دست یافتن به اضافه محصول ممکن نبود.
بنابراین، انتشار تمدن با حرکت وزغ وار، با جست و پرش از فراز مسافت های دور از میان دره ی یک رود به رود دیگر پیش می رفت. چون، دره های آبیاری شده با پهنه های گسترده ی نامساعد از هم مجزا می شدند، تمدن های نوخاسته از یکدیگر تفاوت های اساسی و برجسته ای یافتند. امور اجتماعی بومی مانند آیین ها، آداب دینی و نهادهای سیاسی، همانا مواد و مصالحی بودند ریشه ای و اساسی برای بنیاد گذاری تمدن نوین کرانه ی رودها. با این همه، در دوران های بحرانی انتقال به تمدن، پیش از آن که راه حل های محلی و بومی پیدا شود، دورانی پیش می آمد که برای مشکلات پدیدار شده در آفرینش جامعه ای بغرنج و در هم، محرک خارجی عاملی بر جسته شمرده می شد که بالیدن و برخاستن شیوه های تازه ای از تمدن را در همه ی جایگاه های مناسب و سازگار با آن در حیطه ی نفوذ بین النهرین آسان می ساخت.
شماری از دره های رودهای قابل آبیاری در پیرامون جهان کشاورزی هزاره ی چهارم قرار داشتند. بعضی از آنها نسبتاً کوچک بودند؛ مانند رود کارون که امروزه به انتهای پایین دره ی دجله و فرات می ریزد ولی در روزگار باستان مستقلاً و مجزا به خلیج فارس راه داشت. این رود با دیگر رودهای نزدیک خود، محیطی بدان پایه ای فراهم ساختند که برای بالیدن تمدن کهن ایلام کافی بود؛ اما چنان به دره ی بزرگ تر دجله و فرات نزدیک بود که بنیاد مستقل و مجزای اصلی ایلام به زودی جذب تمدن بین النهرین شد.(1) وانگهی، یک سرچشمه ی بزرگ آبیاری در کرانه های رود اردن، پایه ای شد برای بالیدن یک تمدن کهن در شهر اریحا که جزیره گونی ای بود از تمدن درخشان در میان دریایی از نیمه متمدنان پیرامون.(2) بی گمان کانون های کشت قابل آبیاری کوچک دیگری هم در خاورمیانه بودند که شامل شهرهای کوچکی می شدند که ساکنان آن ها حتی در هزاره ی چهارم می توانستند برای خویشتن دست کم اساس یک شیوه ی زندگی متمدن را فراهم آورند. ولی چنین کانون های دور از هم نمی توانستند در میان تاخت و تازهای نیمه متمدنان پایداری کنند و چون در هزاره ی دوم پ م قدرت و شکوه تمدن های بین النهرین و مصر که به اوج رسیده بود برایشان فرود آمد، اینان در جامعه ی بزرگ ملت های در آمیخته که آهسته در خاورمیانه استوار شد، مستحیل شدند.
ولی، در حاشیه های خاورمیانه سه دره از رودهای بزرگ تری وجود داشتند که مناسب برپایی جامعه های متمدن انبوه بودند. دو تا از این رودها همانا نیل و سند بودند که در واقع برای بهره گیری آدمیان در حدود 3000 پ م آمادگی داشتند و تمدن های کرانه های آن ها به زودی با تمدن بین النهرین به هم آوردی و برابر پرداختند. سومین دره ی آن، پیرامون دره ی آمودریا و سیردریا بود که تا آن جا که آشکار است، پهنه ی ماجراها همانند وقایع بین النهرین نبود؛ (3) ولی شاید باستان شناسان چه بسا آثاری از یک تمدن تباه شده و به فراموشی سپرده را در آن جا بیابند؛ چون پرده برداشتن از راز تمدن سومر در دهه ی 1890 م چندان از زمان ما دور نیست و از تمدن دره ی سند تا 1922 م آگاهی در دسترس نبود.
جایگاه دور دست و بسته ی دره ی آموردریا و سیردریا آن ها را چندان در دسترس محرکات و تأثیرات بین النهرین قرار نداد که دره های سند و نیل. حتی در هزاره ی چهارم پ م، کشتیهایی از سرزمین سومر از خلیج فارس به عربستان و دریای سرخ راه می جستند و بدین گونه با مصر باستان روابطی بر قرار می ساختند.(4) و با آن که هیچ شاهد آشکاری بر وجود رفت و آمد دریایی از این زمان ها میان سومر و سند وجود ندارد، باز می توان گفت که همانا ناخدایی که به دریای سرخ راه یافته بود، می توانست (و چه بسا که) به مصب های سند راه جسته باشد؛ ولی میان بین النهرین و دره های آمودریا و سیر دریا راه آبی وجود ندارد. راه خشکی هم گران بود و هم پر مخاطره، و چه بسا در آن سوها، جذبه و کششی از کانون های متمدن که بتوانند سومریان را به بریدن راهی دراز به سوی شمال بر انگیزند تا مانند دره ی سند و نیل در آن نفوذ کنند، وجود نداشت. اگر چنین باشد دیگر امکان این که در آینده بتوان بر تمدن فراموش شده ی کهنی در دره های آمودریا و سیردریا دست یافت، بسیار کمتر خواهد بود.
استعدادهای ذاتی سرزمین های کشاورزی آبیاری دره های نیل و سند، رشد تمدن را در مصر و هند پس از 3000 پ م سرعت بخشید و برخوردهای گاه و بی گاه آن ها با مهارت ها و کاردانی های سومریان، این رشد را تقویت کرد. با این همه، پس از آن که مردم مصر و هند به برکت کوشش خویش به سوی تمدن گام برداشتند، در دسترس نفوذ سومریان قرار گرفتند. درست است که به کار ساختمان های کوه پیکر و کارهای معماری شگرف پرداختند، تا هنگامی که این کانون های تمدن رأساً بدین گونه طرح ها و برنامه ها روی نیاورده بودند و امکان نظارت بر کارگران آن را نیافته بودند، الگوهای فنی سومری برای ایشان مفهومی نداشت. هم چنین است امور ساده ی دیگری مانند چرخ سفال گری که هم چون ساختمان های بزرگ- که گویا از بین النهرین به مصر راه یافته است- زمانی می توانست به مصر راه جوید و رایج شود که سفالگران حرفه ای در آن جا پدیدار شده و به این فن روی آورده باشند.
ضمن آن که مصر و هند شیوه های خاص خود را در زندگی متمدن گسترش دادند، خود همچون سرزمین های تمدن بین النهرین به نوبت مبدل به کانون های تازه ای برای انتقال شیوه های اجتماعی به مردم نسبتاً عقب افتاده ی پیرامون خویش شدند و این راه ادامه یافت. دامنه و شدت تأثیرات متقابل میان مردم نیمه متمدن و متمدن بدین گونه افزایش یافت و آهنگ تحولات اجتماعی در سراسر خاور میانه و نیز بخش های پیرامون آن به سرعت گرایید تا آن که گونه ای اجتماع نیمه ی متمدن که بسیاری از عناصر قابل دریافت و انتقال تمدن دره ی رودها را گرفته بود، آن عناصر را در سراسر اروپا و آسیا پراکند. باستان شناسان عموماً این مرحله از تاریخ ادمی را عصر مفرغ خوانده اند که در اروپا شاید در 1800- 1000 پ م روی نموده باشد.
رشد جامعه های نیمه متمدن اصولاً توازن جهان را بر هم زد. مردم متمدن بیشتر در عرصه ی تاخت و تازهای نیمه متمدنانی گرفتار شدند که با آشنا شدن با شیوه های شهرنشینان و سلاح های ایشان نیرویی شگرف یافته بودند. این دگرگونی اساسی را که شاید بتوان «تحول اجتماعی» خواند- که اندکی پس از 1700 پ م در اوراسیا نمایان شد- گویا بتوان نشانه ای گرفت بر پایان نخستین مرحله ی تاریخ تمدن.
پینوشتها:
1. George G. Cameron,History of Early Iran (Chicago: University of Chicago Press,1936) ,pp. 33- 34; Clement Hu art and Louis Delaporte,L' Iran Antique (Paris: Albion Michel,1943) ,pp. 74ff.
2. Kathleen M. Kenyon,(Jericho and Its Setting in Near Eastern History,) Antiquity,XXX (1955) ,PP. 184- 94; Kathleen M. Kenyon,Digging up Jericho (London: E,Benn,1957).
3. Sergei P. Tolstov,Auf den Spurn der altchoresmischen Kultur (Berlin: Verlag Kultur & Fortschritt,1953) ,pp. 73- 100.
4. نقش برجسته هایی از کشتی هایی به شیوه ی بین النهرین از دوران «پیش دودمانی» در وادی حمامات پیدا شده است. وادی حمامات آب راهه ی خشکی است برای راه جستن از مصر علیا به کرانه های دریای سرخ. این کشتی ها چه بسا مستقیماً از سومر نمی آمده اند. شاید عوامل متعدد دیگری راه میان عربستان و کرانه های دریای سرخ را می بریدند. ولی چون اینان تحت تأثیر تمدن سومری قرار داشتند، این امر وجود روابط دریایی میان سومر و مصر را هر چند اندک و به ندرت نفی نمی کرد. قس:
Helene J. Kantor,(The Early Relations of Egypt with Asia,) Journal of Near Eastern Studies,I (1954) ,pp. 174- 213; Helene J. Kantor,(Further Evidence for Early Mesopotamian Relations with Egypt,) ibid,XI (1952) ,PP. 239- 50.
رفت و آمدهای سومر و مصر را از راه خشکی هم نمی توان نفی کرد. قس:
W. F. Albright,(Syrien,Phonizien,) in F. Valjavec (ed.) ,Historia Mundi,II,339
/م