جهان میهنی در خاورمیانه ی کهن

در حدود 1700 پ م موجی از تاخت و تاز های نیمه متمدنان در خانورمیانه موجب دگرگونی های سیاسی و فرهنگی شد و از آن پس پیکارهای گردونه ای، شتابی شگرف به پیشروی نیمه متمدنان بخشید.
دوشنبه، 7 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جهان میهنی در خاورمیانه ی کهن
جهان میهنی در خاورمیانه ی کهن

 

نویسنده: ویلیام هاردی مک نیل
مترجم: مسعود رجب نیا




 

در حدود 1700 پ م موجی از تاخت و تاز های نیمه متمدنان در خانورمیانه موجب دگرگونی های سیاسی و فرهنگی شد و از آن پس پیکارهای گردونه ای، شتابی شگرف به پیشروی نیمه متمدنان بخشید.
در 1700 پ م حکومت های پوشالی پادشاهی و دولت- شهرها و سوریه فلسطین بر پا بود و ضمناً مصر پس از بر افتادن دودمان دوازدهم گرفتار آشفتگی بود. هیچ کدام از این سرزمین ها نشان ندادند که می توانند در برابر نهب و غارت گروه های قبایل بیابان های جنوبی و کوهستان های شمال پایداری کنند. این گروه ها شاید اصلاً از نظر نژادی و زبانی با هم همانندی نداشتند؛ ولی به زودی گروه هایی سرچشمه گرفته از نژادهای متفاوت همساز شدند. در نتیجه، سرچشمه ی نژادی و گرایش های فرهنگی هیکسوس ها که نخست به مصر و فلسطین درآمدند و در آنجا در حدود 1680 پ م حکومتی نسبتاً منظم پایه گذاشتند، هنوز از رازها است.
چندان نگذشت که غارت گران همانندی در بین النهرین نیز پدیدار شدند. حکومت متمرکز حمورابی در برابر هجوم های گاهگاهی نیمه متمدنان کوهستان نمی توانست پایداری کند. این تهاجم ها به زودی پس از مرگ حمورابی شدت گرفت و کما بیش صد سالی ادامه یافت تا آن که نیمه متمدنان کاسی در حدود 1525 پ م بر بیشتر بین النهرین حکومتی آشفته پی افکندند. پادشاهان کاسی مانند هیکسوسها، بر گروه های گوناگون فرمان می راندند که دست کم دو شاخه ی زبانی مختلف داشتند.
کلاً سه گروه مهاجم در فرمان روایی بر کانون های تمدنی باستانی خاورمیانه همکاری کردند: از چراگاه های بیابانی جنوبی سامی زبانان برخاستند؛ از کوهستان ها هوریان و کاسیان؛ و از دشت های دورتر هندواروپایی زبانان. این مردم اخیر بر پایه ی تسلطی که بر شیوه های جنگ با گردونه داشتند، گویا توانسته بودند مردم کوهستان را سازمان دهند و به سوی جوامع متمدن دشت رهبری کنند. وانگهی، حکومت کاسیان در میان بین النهرین و امپراتوری نوبنیاد میتانی در شمال دره ی فرات زیر فرمان شاهانی بودند که خدایانی با نام های هندواروپایی را می پرستیدند. شواهد مبهمی نشان از رگه های نژادی معدود هندواروپاییان در میان هیکسوس ها به دست هوری و کاسی و یا سامی زبان به زودی به زبان پیروان خویش در آمدند. در نتیجه، تنها آثار ناچیزی از زبان جداگانه ی اصلی ایشان بر جای مانده است.(1)
استمرار دراز مدت تاخت و تازهای نیمه متمدنان با حدود جغرافیایی و زندگی تمدنی، خاورمیانه را برای کوتاه زمانی دستخوش دگرگونی ساخت. بین النهرین و مصر در برابر این ضربه ها خوب پایداری کردند. علت آن هم انبوهی نسبی جمعیت آنجا و ریشه های برجسته ی سنت های فرهنگی ایشان بود. ولی در ورای دشت های سیلانی بین النهرین و مصر، آنجا که تمدن چندان ژرف پا نگرفته بود، ولی گاه تاخت و تاز نیمه متمدنان پایه های زندگی تمدنی را از بن برمی افکند. بعضی شهرها چنان از بن تباه شدند که مبدل به ویرانه گشتند و در موارد دیگری نیمه متمدنان در میان ویرانی های جامعه های متمدن جایگزین شدند. با این همه، نیمه متمدنان با وجود خشونت ها و درشتی ها و ویرانگری ها، سرانجام به لذت بردن از ثمرات تمدن گراییدند. با گذشت زمان، هر چه کشور گشایان نوخاسته در سرزمین های اشغالی جایگزین می شدند و برای نگهداری دست آوردهای پیروزی خویش دست به کار می شدند، شهرها و الگوهای جوامع متمدن جان تازه تری می یافت. چنان که تا سده ی پانزدهم پ م حکومت های پر قدرت و متمدن که به دست فرزندان نیمه متمدنان پیروزمند نسل گذشته اداره می شد، بر سرزمین های حاصلخیز شرق باستان مسلط شده بودند و در میان ایشان روابط سیاسی و بازرگانی و فرهنگی بین المللی پدیدار شد. مرزهای جغرافیایی و فرهنگی پیشین شکسته شد و تمدنی پیرو آیین جهانی پدید آمد که در آن مصر و بین النهرین در خاورمیانه کانون های فرهنگی برجسته ای شدند.
این دگرگونی در میزان سازماندهی و عمل آدمیان در گذشته های دور، بر اساس یک مقیاس بزرگ تر جغرافیایی و اجتماعی، یعنی جامعه ی رشد یافته ی بین النهرین بنیان گذاشته شد و نخستین واحدهای سیاسی و اجتماعی متمدن سازمان یافته در بین النهرین همان جامعه های پرستش گاهی بود که در پیرامون شماری دولت- شهرهای مستقل پدیدار شد. سپس، به دنبال پیدایش و تمامیت امپراتوری سارگن (در حدود 2350 پ م ) دولت- شهرها تحت تسلط گروه های سیاسی و اجتماعی بزرگ تر قرار گرفتند. امپراتوری با در آمیختگی طایفه ای- ملی در درون دشت سیلابی میان رودان و پیرامون آن، خود تبدیل به واحدهای اساسی سازمان های سیاسی و نظام جدا شدند و گروه های اجتماعی و حرفه ای جدیدی از آن ها برخاست. بدین گونه، واحدهای سیاسی رشد یافته با هم پیوستند و مبدل به یک «جامعه ی بزرگ» سست پیوند شدند. اما تا رسیدن سده ی پانزدهم پ م دشت میان رودان و پیرامون آن دیگر از نظر سیاسی و اجتماعی صحنه ای کامل و خود بسنده نبود و به دیگر کشورها وابسته می نمود. در عوض، همه بخش های کشاورزی هلال الخطیب از مصر گرفته تا فلسطین و سوریه و بین النهرین، کانون تمدن شدند و همه متفقاً صحنه ی وقایعی گشتند که سابقاً تنها در بین النهرین و (در مقیاسی کوچک تر) در مصر روی می نمود. اکنون، سرزمین های پیرامون و پیوسته به دشت ها و استپ های شمال در سیاست با هم پیوستند؛ وانگهی، در سوی شرق و غرب، نجد ایران و آناطولی، برای نخستین بار به درون این صحنه توازن قوا کشیده شدند.
تاخت و تازهای نیمه متمدنان سده های هیجدهم تا شانزدهم پ م با شدت از گوشه گیری مصر از دیگر جوامع جهان جلوگیری کرد. بی گمان مصر پیوسته سرزمینی خاص برجای ماند و هرگز برای مدت درازی از خدایان و سنت های فرهنگی خاص خویش دور نماند، و نیز در سرزمین میان رودان هم دین و هنر این منطقه هم چنان خصایص زندگی کهن خویش را حفظ کرد. با این همه، بر جای ماندن ویژگی های جدای فرهنگی و آفرینش یا تعدیل سنت های پرشمار تمدنی بومی بر جای مانده، باز یک همداستانی و همگونی تقریبی در سازمان اجتماعی یا پیشرفتی آهسته و کند و استوار در خاورمیانه نمودار ساخت. به عبارت دیگر، می توانیم بگوییم که میان حدود 1500 و 500 پ م یک «جامعه ی بزرگ» در سراسر درازا و پهنای هلال الخصیب سر بر آورد، با سران اجتماعات حرفه ای، سپاهیان، بازرگانان و پیشه وران، و با احکام و قوانین خاص خود و بازارهای کسب آنها.
در تاریخ اخیر، یعنی 500 پ م شاهنشاهی پارس به یافتن یک چهار چوب یکپارچه ی سیاسی در این جامعه ی جهانی خاورمیانه کامیاب شد. هم چنان که سارگن اکدی، جهان دولت- شهرهای سومری را با هم متحد کرد و حمورابی جهان کشورهای طایفه ای- ملی میان رودان را سر هم کرد، کورش نیز سراسر خاورمیانه را به صورت کشورهای ملی و امپراتوری در یک شاهنشاهی گرد آورد. شاهنشاهی پارس با کامیابی بیشتر نسبت به پیشینیان همانند خویش، توانست خاور میانه را آرام سازد و امنیت بخشد و زندگی تمدنی پرآسایشی را در کنار سرزمین های مرزی نیمه متمدنان پیرامون پدیدار سازد.

***

دیدیم که تاریخ سیاسی میان رودان از سارگن تا حمورابی، نمودار یک رشته دگرگونی های آشفته میان دوران های استوار و نیرومند امپراتوری و دوران های تاخت و تاز و نیمه متمدنان و پاشیدگی و از هم گسیختگی درونی بود. چون به واحد جغرافیایی پهناورتر به ترتیب تاریخی نیز بنگریم، درست همین فراز و نشیب ها را در برابر چشم داریم. بر حسب تاریخ سیاسی خاورمیانه، رویدادهای 1700- 500 پ م را می توان به شرح زیر بررسی و خلاصه کرد:
الف) چون تاخت و تازهای گردونه رانان نیمه متمدن در حدود 1500 پ م باز ایستاد، «واکنش های بومی» علیه این دخالت ها و تهاجمات نیرو گرفت. در مصر، هیکسوسها به دست دودمان های بومی رانده شدند و امپراتوری مصر (1465- 1165 پ م) پدیدار شد. این حکومت در سراسر این عصر از نوبه گرفته تا فرات سایه گسترد (تا آن که حتیان مرزهای شمال مصر را از سوریه به پس راندند). در شمال و شرق، واکنش بومی چندان چشم گیر نبود، زیرا که فرمان روایان میتانی و کاسی و حتی، سنت های فرهنگی فرمان برداران خود را تا حد بسیاری پذیرفتند؛ و بدین گونه از بیگانگی نسبت بدیشان کاستند. با این همه، شاهان بومی آشور که (در حدود 1380 پ م) در برابر میتانیان سر بلند کرده بودند، به سرعت کشور خود را تا پایه ی نخستین کشور نیرومند برافراشتند و چنان استوارش ساختند که امپراتوری میتانی را در حدود 1270 پ م بر انداختند و پادشاهی کاسی را فراچنگ آوردند. بدین گونه، آشوریان در برابر حتیان ساکن دور دست و مصریان به هم چشمی برخاستند.
ب) اندکی پس از 1200 پ م، موج تازه ای از نیمه متمدنان به سوی مردم متمدن خاورمیانه تاخت و سه گوش متوازنی را که میان امپراتوری های مصر و آشور و حتی پدیدار شده بود، درهم کوبید. بار دیگر، مردم کوهستان و بیابان و دشت در هم آمیختند و آشفته دشند. موج دوم تاخت و تاز از امواج نخستین اثر و یرانگری کمتری داشت، زیرا نه مصر کاملاً فرو ریخت و نه آشور. با این همه، نیرو و شدت هجوم چنان بود که سه امپراتوری بزرگ در هم کوبید و نقشه ی زبانی و نژادی را دگرگون ساخت. در همین زمان، اقوام سرگردانی مانند عبرانیان، فلسطینیان، آرامیان، فریگیان، دوریان، کلدانیان و مادها در سرزمین های تاریخ خویش جایگزین شدند.
پ) چون این تاخت و تاز ها و اندکی پس از 1100 پ م فرو نشست، واکنش بومی دومی رو به اوج گذاشت. این بار کانون آن بیشتر در پیرامون آشور واقع بود. آشوریان از راه پیکارهای تقریباً پیوسته و به ویژه دست زدن به خونریزیهای سخت، اندک اندک به گسترش نیروی خویش در سراسر بخش تمدنی خاورمیانه به صورت امپراتوری (745- 612 پ م) کامیاب شدند و کما بیش سراسر بخش متمدن جهان را در یک سازمان سیاسی یکپارچه ریختند. با این همه، پیروزی سپاهیان آشور در تسلط بر بابل و مصر مایه ی پیدایش جنبش های کین خواهانه ی خاصی شد، زیرا این سرزمین های متمدن باستانی نمودار ساختند که از نظر فرهنگی قابل هضم نیستند. بابل و مصر از عظمت و شکوه خویش در گذشته سخت آگاه بودند و از چیرگی آشور رمیدگی داشتند و هرگز برای مدت درازی در وضعی تحقیرآمیز و از نظر سیاسی وابسته نمی ماندند. در نتیجه ی شورش های پی در پی بابل و آشوب پیوسته ی مصر و فلسطین، آشور با مشکلی روبه رو شد که از حل آن ناتوان بود و درمانده.
پس، امپراتوری آشور بر پایه ای سست استوار بود. شاید نیروی مردان آشور از نظر شمار، آن میزان نبود که بتواند پادگان ها و دستگاه های دیوانی سراسر خاورمیانه را به گردش آورند یا شاید کوشش برای انجام دادن چنین مهمی باعث پراکندگی و پخش شدن خطرناک منابع قدرت آشور گشت. وانگهی، تهاجمات نیمه متمدنان (مادها از ایران و سکاها از دشت های شمال) به همراه شورش های خانگی (که در بابل روی داد) نیروی آشور را ناگهان (612- 606 پ م) رو به تباهی برد. نینوا پایتخت آشور ویران شد و ملت آشور هم چنان یک واحد سیاسی در هم شکست.
ت) پس از آرامش کوتاهی که در آن مادها، کلدانیان و مصریان میراث آشور برافتاده را در میان خویش بخش کردند، پیروزمندان نیمه متمدن دیگری توازن قدرت را در میان اینان بر هم زدند. کورش پارسی در حدود 550 پ م از جنوب غربی نجد ایران برخاست و در طی یک زمان نسبتاً کوتاه سراسر خاورمیانه را زیر پای سپاهیان خویش در آورد. چون پسر و جانشین او کمبوجیه، مصر را در 525 پ م گرفت، شاهنشاهی پارس از نیل تا آمودریا گسترده شد.
سروری پارسی، شور جداسری و استقلال مصر و بابل را ناپدید نساخت و سرکشی های سختی در این سرزمین ها چندین بار رخ داد. ولی پارسیان گویا از آشوریان شمار بیشتر سپاه در فرمان داشتند و به هر صورت توانستند آنان را سر کوب کنند. وانگهی، این آشوریان در گذشته برای سرکوب شورش ها و خاموشی زیردستان کارهایی کرده بودند که اینک فرسودگی ایشان آشکار می شد و حتی سربلندی و غرور مصر و بابل با سرکوب های پی در پی سپاهیان رو به خاموشی گذاشت. در نتیجه، نیروی سپاهی پارسی که توسط بازرگانی و تبادل فرهنگی و پیشرفت دیوانی و ارتباطی تقویت می شد، وضعی نسبتاً با ثبات و پایا گرفت.
وضع تحول سیاسی شرق باستان، با این کامیابی به هدفی منطقی- اگر نخواهیم بگوییم تاریخی- دست یافت. جهان متمدنان باستانی زیر نظر یک دستگاه دیوانی درآمد و یکپارچه شد؛ و جهان نیمه متمدن را سراسیمه ساخت. اما پارسیان در مرزهای شمال غربی کشور خویش گرفتار مشکلی شدند که حل آن از توان ایشان بیرون بود. حتی پیش از کورش، یک گروه کوچک دولت- شهرهای یونانی به آفرینش تمدنی پرداخته بودند که با وجود همانندی بسیار عناصر آن ها با تمدن شرق، از نظر بسیاری کیفیات با آن ها تفاوت داشت. این تمدن به زودی سرمشقی شد برای مردم نیمه متمدن مقدونی، ترکیه و روسیه ی جنوبی و به راستی حتی در ایران نیز پسندیده آمد. از 479 پ م، با پیروزی های نامنتظر یونانیان در جنگ های سالامین و پلاته، پارسیان ناگزیر جنبه ی دفاعی به خود گرفتند. در حدود یک صد و پنجاه سال بعد، مقدونیه ی هلنیستی شده به همراه هم دستان یونانی خونیش به شاهنشاهی پارس در آمدند و آن را تباه ساختد (334- 330 پ م) و بدین گونه نیروی فرهنگی تازه و بسیار پر قدرتی بر تمدن کهنسال خاورمیانه آوردند.
برخاستن تمدن یونان، از وضع جوانه زنی در پیرامون حوزه ی فرهنگی خاورمیانه تا پایگاه برابری با ان تمدن و برتری یافتن بر آن، خود یک رویداد بزرگ در تاریخ تمدن جهان به شمار می رود. عصر برتری خاورمیانه در این هنگام به پایان آمد و یک رشته کنش و واکنش های بغرنج فرهنگی در میان جامعه های متمدن عمده ی اروپا، خاورمیانه، هند، و چین روی نمود. گونه ای توازن فرهنگی ها در اوراسیا آغاز شد که تا 1500 م که اروپا بر سراسر مردم و فرهنگ های جهان برتری یافت و چیره شد، ادامه یافت.
هر گونه تاریخی که برای زمان پایان برتری خاورمیانه به دست داده شود، البته حکمی است تصوری. ولی 500 پ م تاریخی است آسان و ساده که نشانی است از اوج قدرت و شئون پارس در دو سوی یونان و هند، مرز کهن شرق باستان؛ پیش از آن که ایونیان در 499 پ م در برابر شاهنشاه پارس سر به شورش بر دارند. سال 500 پ م هم چنین زمانی است که تمدن های یونان، هند و چین به بسیاری از صفات برجسته ی خویش دست یافته بودند. هنر و فلسفه ی یونان جلوه گری آغاز کرده بود و کنفوسیوس در چین و بودا در هند اندیشه هایی آوردند که هم چون یادگار بر جسته ی چین و هند بر تارک تمدن باقی ماند.

پی‌نوشت‌:

1. T. Save-Soderbergh,The Hyksos Rule in Egypt, Journal of Egyptian Archaeology, XXXVII (1951), pp. 53-71; Robert M. Engberg, The Hyksos Reconsidered (Chicago; University of Chicago Press, 1939); E. A. Speiser, Ethnic Movements in the Near East in the Second Millennium B.C.,) Annual of the American Schools of Oriental Research, XIII (1931- 32), 13-54; Ignace J. Gelb, Hurrians and subarians (Chicago: University of Chicago Press, 1944); Albrecht Gotze, He titer, Churriter und Assyrer (Oslo: H. Aschehoug & Co., 1936); Theodore Burton – Brown, Early Mediterranean Migrations (Manchester: Manchester University Press, 1959), pp. 63-76.
یک مقایسه در فعالیت های قبایل هندواروپایی در 1700- 1400 پ م با فعالیت های نورمانها در تاریخ اروپاییان در سال های 900- 1200 م شاید سودمند باشد. در هر دو مورد می توان پذیرفت که هم گرایش شدیدی به جنگاوری وجود داشته و هم گرایش به قبول فرهنگ.

منبع مقاله: هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط