مترجم: مسعود رجب نیا
در دوران 1700- 500 پ م، توازن نیرو میان حکومت های متمدن و همسایگان نیمه متمدن ایشان از نظر تاریخ نظامی- سیاسی خاورمیانه امری مهم به شمار می رود. این توازن هرگز امری ساده نبود. کلاً سنگینی شمار جمعیت و نظم و انضباط و سرچشمه های ثروت و مهارت همه به سوی جهان متمدن گرایش داشت، ولی شورش های خانگی که گه گاه از ناخشنودی از ستمکاری فرمانروایان یا مأموران حکومتی بیگانه از نظر فرهنگی روی می نمود، این امتیازات را برهم می زد و سست می کرد. وانگهی، نیمه متمدنان گاه و بی گاه در اختراع یا بهره گیری از فنون جنگی جدید، از خود انعطاف بیشتری نشان می دادند. این رخداد در سده ی هفدهم پ م روی نمود؛ هنگامی که مردم حاشیه ی شمال شرقی میان رودان شیوه ی پیکار با گردونه را تکمیل کردند و نیروی هجومی نیمه متمدنان به سبب استفاده از جنگ افزار آهنین (یا بهتر بگوییم پولادین) فزونی یافت. این اسلحه ها به نیمه متمدنان کمک کردند تا موج دوم تاخت و تازهای خود را آغاز کنند (1200- 1000 پ م).
فنون ذوب سنگ آهن در حدود 1400 پ م در شمال شرقی آناتولی به کار گرفته شد؛ ولی تا مدت ها این هنر نوبنیاد رازگونه و محلی بر جای ماند.(1) سپس با نابودی امپراتوری حتی (شاید به دست فریگیان مهاجم) در حدود 1200 پ م آهنگران آسیای صغیر که از فرودستان و مزدوران حتّی بودند، گویا در بخش های پهناوری از جهان پراکنده شدند. از آن پس آهنگری حرفه ای شد بر جسته، هم در خاورمیانه و هم در اروپا. چنان که در این بخش ها در میان سال های 1200- 1000 پ م، پولاد جایگزین مفرغ شد، هم در جنگ افزارسازی و هم در وسایل دیگر زندگی.(2)
پولاد ناقص روزگاران کهن ذاتاً چندان بر مفرغ برتری نداشت و همیشه در معرض زنگ زدن بود. اهمیت آهن درآن بود که سنگ آهن در طبیعت فراوان بود و بنابراین نسبتاً ارزان، چنان که یک کشاورز معمولی قدرت فراهم ساختن تیغه ی دروکنی یا داس درو را داشت. چنین ابزاری از دشواری کار بسیار می کاست و بر بازده کشاورزی می افزود. مخصوصاً، زمین های سخت و سنگزار که در گذشته با تیغه های درو ساخته شده از چوب و سنگ قابل کشت نبود، اکنون با کامیابی کشت می شد. در دسترس قرار گرفتن این ابزارهای پولادین، هم بر گستره ی جغرافیایی و هم بر میزان تولید کشاورزی که زندگی شهریان و مردم متمدن بدان وابسته است، افزود.(3)
فلزکاری جدید بر امور جنگی تأثیر فوری تری گذاشت، با ارزان شدن جنگ افزارها و زره های پولادین، مردم عادی هم بدان دسترسی یافتند و بدین گونه بر شمار اراذل و اوباش افزوده شد.سپاهیان پیاده ی عادی مجهز به زره و سپر و کلاه خود توانا شدند تا در برابر تیرهای ارابه نشینان تیزجنگ و پهلوان هم پایداری کنند و با آنان هماوردی جویند. در نتیجه، دیگر پیکار با تاخت و تاز و گردش چند گردونه به پایان نمی رسید. انبوه پیادگان در کارزار عاملی تعیین کننده شد.
قبایل نسبتاً یک دست و همانند نیمه متمدن که در آن ها هر مردی سربازی کارا بود، نخستین گروه هایی بودند که تا سر حد امکان از این فلز جدید در پیکار بهره برداری کردند. جامعه های متمدن، بهره گیری از شیوه ی تازه ی جنگی را دشوار یافتند. اشراف خودپسند و فرمانروایان جهان متمدن، کمتر تن به پیکار پیاده می دادند و نیز جرئت نمی کردند انبوه مردم را مسلح سازند. بدین گونه، نیروی جنگاور جامعه های متمدن به سبب جدایی اجتماعی آشکار میان اشراف پیکار گر و فرود دستان نا آگاه از شیوه های جنگی- این فرودستان در موارد بسیاری چنان از ارباب خود بیگانه می شدند که علناً یا عملاً به نافرمانی کشیده می شدند- به ناتوانی دچار شده بود. پس شگفت آور نیست اگر قبایل نیمه متمدن نسبتاً وحشی توانستند بر پهلوانان گردونه ران حتی در آناطولی و میسنیان در یونان پیروز شوند و این دو بخش را گرفتار موج تازه ای نیمه متمدنان سازند.
در مناطق نزدیکتر به مرکز خاورمیانه، ساختار زندگی تمدنی استوارتر بود. هم مصریان و هم آشوریان در برابر نیمه متمدنان، مایملک امپراتوری خویش را از دست دادند ولی توانستند سرزمین های اصلی خود را نگاه دارند. بدین گونه، دو بخش اصلی هسته ی مرکزی تمدن خاورمیانه استقلال سیاسی خود را حفظ کرد اما در پیرامون ایشان در هلال الخصیب به ویژه در بخش میان مصر و بین النهرین، نقشه ی ترکیبات نژادی و زبانی و سیاسی دچار دگرگونی سختی شد.
***
این ملاحظات فنی برای توجیه و بیان تهاجم های نیمه متمدنان که در تاریخ سیاسی شرق باستان در پایان هزاره ی دوم پ م اثری ژرف گذاشت، بسیار گویا هستند. ولی، جنبش متقابل متمدنان یعنی «واکنش بومی» را باید بیشتر حاصل عوامل روان شناختی تلقی کرد. خراج گیران و باج گیران هرگز در میان خراج گزاران و باج دهندگان محبوبیتی ندارند و می توان گفت که سران نیمه متمدنان نیز در میان فرودستان خویش چندان محبوبیتی نداشتند. گذشته از این ها، اختلافات فرهنگی میان فرمانروایان و فرمان برداران شکست یافته موجب می شد که سران و رهبران بومی همواره زمینه ای آماده برای بسیج ناخشنودان در دست داشته باشند. این سران بومی که فنون برتر جنگی نیمه متمدنان را بررسی کرده بودند، توانستند شورش های خود را بهتر رهبری کنند؛ ضمناً یک امر دیگر هم مزید علت شد: جنگاوران نیمه متمدن که بر نعمت ها و وسایل زندگی آسوده ی کانون های تمدن دست یافته بودند، با زندگی آسوده و خوش گذرانی خو کردند و از کار جنگ غافل ماندند. بدین گونه، صحنه برای کامیابی «واکنش بومی» آماده شد.
تاریخ مصر در زمان تسلط هیکسوسها، مثال روشنی از این دو فرآیند را نشان می دهد. سران اخیر هیکسوس فریفته ی آرایشهای تمدن مصر شدند و شورشیان بومی که شیوه ی پیکار با گردونه را از فرمانروایان بیگانه و مورد بیزاری خویش فرا گرفته و نیکو بدان دست یافته بودند، توانستند هیکسوسها را تباه سازند. چون فرعونان تازه بر اورنگ دست یافته به پیشروی در فلسطین و سوریه پرداختند و تا فرات راندند، لشکریانی مزدور و جنگیان حرفه ای گردونه ران داشتند که بیشتر از میان نیمه متمدنان پیرامون مصر به خدمت گرفته شده بودند و مزد ایشان از غنایم و از خراج مردم فرودست پرداخته می شد.(4)
دستگاه دیوانی مصر که گذشته ای بس دراز داشت و دستگاهی بود متمرکز، فرعونان را توانا ساخت تا سپاهی سازمان دهند برتر از هر گونه امکانی که سران نیمه متمدن یا جانشینان آنان می توانستند بدان دست یابند. جنگاوران گردونه ران در سپاه فرعونان مزدورانی بودند که پیوسته در پادگان بودند و همواره آماده ی پیکار. چنین سپاهی بر سپاهیان دشمن که به هنگام ضرورت بایستی فراهم آورده می شدند و احیاناً از املاک و زمین هایی که پدران نیمه متمدنانشان گرفته و به آنان داده بودند فراخوانده می شد، برتری بسیار داشتند. با این همه، برای فرعونانی که خود به امور سپاه سرکشی نمی کردند، این خطر وجود داشت که سپاه رو به سستی و پراکندگی رود و از روحیه و انضباط به دور افتد. چنین امری در واقع در زمان فرعون اخناتون (1380- 1362 پ م) اتفاق افتاد؛ زیرا او همواره به امور دینی و اصلاح آن پرداخته و از امور جنگی غافل مانده بود.
پس از شکست سخت و سرنگونی اخناتون، فرعون حار محب (1349- 1319 پ م) که جنگاوری ممتاز و سربازی حرفه ای بود و خود بر اورنگ شاهی دست یافته بود، سپاه را سازمان و سامان بخشید. فرعون جنگجوی دودمان نوزدهم (1349- 1200 پ م) از این سپاه در پیروزی یافتن بر فلسطین و بخشی ازسوریه بهره گرفتند. با این همه، آن برتری گذشته به گونه ای غیر قابل بازگشت رخت بر بسته بود. از 1280 پ م به بعد، مصر پیوسته در برابر حملات «مردم دریایی» - که آمیخته ای بودند از نژادها و از سوی شمال و مغرب می تاختند و دست کم در پایان هزاره ی نخست، با جنگ افزارهای ارزان و فراوان مسلح شده بودند- جنبه ی دفاعی یافت. برای مصریان پایداری در برابر این تاخت ها دشوار بود و از 1165 پ م به بعد، همه ی سرزمین های آن سوی دره ی نیل را از دست دادند. جنگیان گردونه ران با پایداری خویش امپراتوری مصر را پایه نهاده بودند، اینک از شیوه های نو سنگی دور مانده بودند و چون دره ی نیل سنگ آهن ندارد، برای مصریان دشوار بود که از روش های تازه ی جنگی بهره گیرند. در حقیقت، ایشان کمتر گرد چنین هدفی می گشتند. مصر پندارهای جاه طلبانه ی امپراتوری را رها ساخت و حتی الامکان به سیاست گوشه گیری در ورای بیابان های پیرامون خویش روی نمود.(5)
آشوریان برای اجرای یک جنبش «واکنش بومی» به منظور راندن نیمه متمدنانی که در سده های دوازدهم و یازدهم پ م بر حکومت های متمدن چیره شده بودند، در وضع بهتری قرار داشتند. در کوه های شمال میان رودان سنگ آهن به آسانی در دسترس بود و پادشاهان آشور در هزاره ی اول پ م دریافتند که آسان می توانند سپاهیان خود را با این فلز تازه مسلح سازند، پس، اینان از فرصت بهره جستند و سپاهیان خویش را با فلز تازه مجهز ساختند و به گونه ای بی سابقه افزایش بخشیدند. همه ی مردان آشوری را بسیج کردند و بدین گونهع با همه ی مردان سرزمین آشور، در برابر نیمه متمدنان ایستادند.
نخست، سپاهیان از میان روستاییان آشوری سخت آزموده، به خدمت گرفته شدند و اشراف بومی آشور نیز سرگردگی ایشان را هم چون سران نیمه رسمی بر عهده گرفتند. با گسترش امپراتوری، پیکار رفته رفته به سرزمین های دورتری برده شد و بنابراین، شمار سپاهیان بومی ناکافی شد. پس، لازم آمد که سپاهیان سرزمین های گرفته شده را کلاً، و نیز از بندگان بومی آشور و هم چنین مردم به فرمان درآمده را به خدمت سپاه آورند. این شیوه ی سربازگیری مصیبت بار شد. در هنگام تباهی آشور (612 پ م) سپاه آشور بیشتر از بیگانگان و مردم فرودست آشور بود که هیچگونه دل بستگی به سران و فرمانروایان خویش نداشتند.
آن چه سپاه آشور دوران امپراتوری از نظر پیوند ملی کم داشت، با مهارت، سازمان نظام یافته و با انضباط جبران می شد. در زمان پیشروی و گسترش سریع اشور (در میانه ی سده ی هیجدهم پ م و بعد از آن) سپاه به چهار صنف اصلی تقسیم می شد: پیاده ی سبک اسلحه، پیاده ی سنگین اسلحه، سواره (که در 875 پ م بیناد گرفت) و گردونه ران به شیوه ی کهن. از اینان، البته پیاده نظام بسیار انبوه و به واحدهای منظم سازمان یافته تقسیم می شد. سپاه آشور بعداً تقسیم شد به نیروی زبده و برگزیده ای که در پادگان آمده بود و دیگری «ذخیره» ای از سپاهیان پیشین که از خدمت معاف شده بودند و نیز بعضی که به آنان در برابر پیوستن به سپاه به هنگام ضرورت زمینی واگذار شده بود. سرگردگان سپاه در حکومت آشور طبقه ای جداگانه بودن و سران بلندپایه گویا از میان معدودی خانواده های کهن سپاهی برگزیده می شدند. هر گونه مأموریت یا ترفیعی به نام پادشاه صادر می شد و در آغاز سلطنت هر پادشاهی نقل و انتقال بسیاری در میان سران بلند پایه ضرورت یافت.
از تدابیر جنگی آشور تقریباً هیچ مطلبی دانسته نیست. گویا هیچ آرایش جنگی در میدان کارزار معمول نبوده است: آزاد گذاشتن سپاهیان موجب می شد که تیراندازان خودی از آزادی بیشتری برخوردار شوند و سپاه پراکنده هم برای پیکان های دشمن آماج خوبی نبود. از سنگ نگاره ای در کاخی شاهی چنین بر می آید که تیر اندازان پیاده ستون اصلی پیشروی را تشکیل می دادند هر تیرانداز با سپر یک سرباز سنگین اسلحه که نیزه ای برای جنگ تن به تن داشت، حفاظت می شد. سواره نظام و گردونه رانان دارای وظیفه ای فرعی ولی برجسته بودند که به هنگام پیروزی دشمن را دنبال کنند. آشوریان انواع گوناگونی از وسایل قلعه کوبی داشتند و در شهربندان و گرفتن دژها چابک دست بودند. گذشته از این، هنر باز کردن راه برای گردونه در سرزمین های دشوار و ناهموار و حمل افراد و جنگ افزار و تجهیزات از روی رودها و بریدن راه های دراز با تندی و غافلگیر کردن دشمن از هنرهای عادی آشوریان بود که نمودداری بود از برتری بسیار نیروی جنگی و سازمان سپاهی آشور.
کلاً می توان گفت که سازمان و شیوه ی امور دیوانی سپاه آشور، برای امروز شگفت بود.برخی از سپاهیان سبک اسلحه ی اروپایی سی صد ساله ی اخیر بسیار همانند سپاه آشور بودند؛ هم چنان که سپاهیان روم و پارس نیز چنین بودند.(6) سازمان دادن انبوهی از پیاده نظام به شیوه ی اشور برای پیشروی سیاست حکومت، امری بود مقرون به کامیابی که از این بابت باید به آشوریان خون ریز آفرین گفت. گو این که از نحوه ی سنگ دلانه ی کاربرد این سپاه چه بسا خوش دل و راضی نباشیم.(7)
پینوشتها:
1. R. F. Forbes, Metallurgy in Antiquity (Leiden: E. J. Brill, 1950), pp. 418-19.
شیوه ی فنی آهن سازی اساساً به مفرغ سازی متفاوت است. این فلز جدید را نمی شد به صورت مفرغ ریخته گری کرد، چرا که در چنین حالی فلزی می شد شکننده و بیهوده، در عوض، باید آهن را در کوره سرخ کرد و با چکش زدن و آب دادن به صورت تیغه در آورد و ضمناً می شد برای تهیه نیمه پولاد آن را زغال کرد؛ که در آن صورت استواری مفرغ را داشت. این عمل با نزدیک ساختن آهن نیم ذوب با مواد سوختنی (زغال چوب) انجام می شد که آهنی ترکیبی با زغال فراهم می ساخت. این شیوه ی عمل کاملاً با ریخته گری مس و قلع و قالب گیری آن ها متفاوت بود. بنابراین، آهن نه تنها متضمن یک فلز جدید بود، بلکه متضمن شیوه ی خاصی نیز در عمل آوردنش بود که بشر آن را اختراع کرد.
R. J. Forbes, Metallurgy in Antiquity, pp. 404-14.
2. پروفسور اسمیت (Cyril smith، شفاهاً در دسامبر 1961) پیشنهاد کرده است که شاید رواج سریع فلز آهن در این سده ها مرهون به کار بردن فنون خاصی بوده که هنوز بر ما مجهول است؛ و آن این که آهنگران روزگاران کهن می دانستند که چگونه زغال را در فلز به میزان دلخواه وارد کننده و بدین گونه محصول پولادی یکسان و پراستفاده با استواری و انعطاف خاص بهتر از هرگونه مفرغ فراهم کنند. آیا این امر مرهون به کار گرفتن زغال چوب، همچون سوخت رایج در ذوب کردن آهن برای تهیه ی محصولی چنین مرغوب و متداول نبود؟
3. V. Gordon Childe, What Happened in History (Harmondsworth: Penguin Books, 1943), pp. 175-176.
4. درباره ی سپاه مصر نک:
Adolf Erman, Aegypten und aegyptisches Leben im Altrtum, Neubearbeitet von Hormann Ranke (Tubingen; J. C. B. Mohr Verlag, 1923), pp. 649-657; George steindorff and Keith C, Seele, When Egypt Ruled the East (rev, ed.; Chicago: University of Chicago Press, 1957), pp. 90-93.
5. John A. Wilson, The Burden of Egypt (Chicago: University of Chicago Press, 1951), pp. 239-254, 258- 260, 274.
6. سازمان سپاه پارس بسیار همانند آشور بود و به پیروی از آن بیناد شده بود. سپاه پارس مانند سپاه آشور، از واحدهای ده دهی ترکیب شده بود از کوچک ترین واحد که جوخه بود و مرکب بود از ده جنگی تا سپاه که مشتمل بر 60000 مرد می شد؛ سران همه ی واحدهای بزرگ پارسی بودند. شاهنشاهان ایران در سپاه خود، ملت های گوناگون بیشتری از پادشاهان آشور داشتند. هرودت در کتاب هفتم خود، توصیفی دارد از لشکرکشی خشایار شاه در 480 پ م، که گویا این شرح را از منابع رسمی پارسی گرفته باشد.
از یک نظر پاریس بر آشوریان که سلف ایشان بودند، پیشی گرفتند و آن به خدمت گرفتن کشتی هاو ناویان، مصری، فنیقی و یونانی برای پی افکندن نیروی دریایی بود. پارسیان که از سرچشمه هایی غنی تر از آن چه آشوریان داشتند برخوردار بودند، توانستند سرزمین های پهناوری را به تصرف در آورند. درباره ی سازمان سپاه پاریس نک:
A. T. Olmstead, History of Persian Empire (Chicago: University of Chicago Press, 1948), pp. 237-247; Cambridge History (Cambridge: Cambridge University Press, 1926), IV, 270 – 276.
7. درباره ی سازمان سپاه آشور نک:
Bruno Meissner, Baby lonien und Assyrien (Heidelberg: Carl Winter, 1920), I, pp. 89-114; Johannes Hunger, Heerwesen und, Krigsfuhrung der Assyrer auf der Hohe ihrer Macht (Leipzig: J. C, Hinrichs, 1911).
متکی شدن بر پیاده نظام برای حکومت گرایشی به سوی دموکراسی می آورد. در پیرامون جهان شرق تنها یونانیان از این شیوه بهره گرفتند. ولی در سرزمین اصلی شرق، سنت پادشاهی و دیوانی چنان استوار بود که دست زدن بدین شیوه ی جنگی که خود ناشی از دسترسی به آهن در هزاره ی اول پ م بود، دگرگونی در مشی حکومت ایجاد نمی کرد.
/م