مترجم: مسعود رجب نیا
تراکم، پراکندگی و کوچ مردم و سپاهیان در سراسر زمین های حاصل خیز خاورمیانه در 1700- 500 پ م، مایه ی بهبود بعضی از دستگاه های دیوانی برای برپا نگهداری حکومت های بزرگ شد. اما، این پیشرفت ها گاه با فترت های بزرگی روبه رو می شدند و از این رو دستگاه دیوانی حمورابی با گذشت زمان های دراز تا زمان آشوریان و پارسیان آهسته به پیش رفت تا سازمانی نیرومند شد.
گردونه رانانی که سراسر خاورمیانه را در 1700- 500 پ م می پیمودند، یک دستگاه متمرکز سست پیوند «فئودالی» برپا ساختد. سران دسته های جنگ آور پیروز، سرزمین هایی را که به تصرف در آورده بودند، میان سر کردگان بر جسته ی فرودست خویش بخش کردند. رفتار و روحیه ی کلی سازمان اجتماعی نیمه متمدنان چنان بود که هر سیاست دیگری را غیر قابل تصور می ساخت؛ و حکومت مطلق پادشاهی مانند حمورابی را که هم بر اجتماع فرمانروا بود و هم خود دارای امتیاز شخصی پادشاهی، به چشم سرکردگان و جنگاوران فرودست، امری جلوه گر مستبدانه و سخت خودکامانه، پس، دستگاه دیوانی که حمورابی بر آن قدرت خویش را پایه نهاده بود، اینک تا حدودی کنار گذاشته شد.
پیروزمندان نخست بی گمان می پنداشتند که سنت های قبیله ای و گروه های جنگی ایشان چندان دستخوش دگرگونی نخواهد شد. سپاهیگری اقتضا می کرد که بر اساس شیوه ی معمول پیشین، هر گاه پیکاری ضرورت می یافت پادشاه سرکردگان را فرا خواند و ایشان هم از املاک خود به همراه سپاه، افزار و گردونه ها برای دست زدن به پیکار بیایند، اما مالکان بزرگ که در املاک پهناور خویش در امنیت و خوشی به سر می بردند، اینک به آسانی به سبب دل بستگی های خویش به اندیشه های نو و زندگی آسوده ای که در دسترس آنان به عنوان ملاک و فرمانروای بسیاری از مردم غیر نظامی گذاشته بودند، وسوسه می شدند و از تکلیف خویش سر باز می زدند. چنین مردانی چه بسا که به بسیج شدن برای پیکاری تازه و فرمان برداری نسبت به پادشاه چندان روی خوشی نشان نمی دادند. بدین گونه، سرکشی در پیرامون کشور بالا می گرفت؛ به ویژه که پادشاه چون بر شهریان حکومت داشت و از سنت و سوابق قدرت متمرکز دستگاه دیوانی پیشین آگاه بود، می کوشید تا همان قدرت استبدادی شاهان گذشته را برای خویش باز آورد. بنابراین، استقرار گروه های جنگی پیروزمند در میان آبادی نشینان غیر نظامی مایه ی بروز کشمکش میان شاه و اشراف پیرامونش می شد. توازن قدرت میان مرکز و سران بومی امری بود باز بسته به نیروی شخصیت های آنان و اوضاع ورویدادهای پیرامون.
جزئیات امور و رویدادها در الواح و آثار گوناگون در دست نیست. سنگ نوشته های یادبودی در بابل پیدا شده است که اشاره دارند به امتیازهای سابق پادشاهی که محفوظ مانده بود. کتیبه هایی در دست است که اشاره کرده اند به امتیازی که از طرف بعضی از پادشاهان کاسی به اشراف زادگان یا ندرتاً به شهری داده شده و ایشان را از حقوق برتر قضاوت و دادگستری شاه و پرداخت خراج معاف کرده است. از این گونه عطیه های معافیت بسیار است، و نمودار آن است که ناتوانی حکومت کاسی در پیکارهای بین المللی موجب شده بود که میزان ناچیزی از قدرت متمرکز پادشاهی بر جای ماند.(1)
در سرزمینی اندکی شمالی تر در پیرامون مرز تمدن، حکومت فئودالی نیمه متمدنان با کامیابی بیشتری روبه رو شد. در 1600- 1400 پ م شاهان میتانی یک فرمانروایی کلی برپا داشتند. با قدرت مرکزی سست بر سرزمین های پهناور شمال بین النهرین و سوریه و شاید برخی از نقاط آناتولی. در این بخش ها که زندگی شهری نسبتاً ضعیف بود و پیوسته از دشت ها و کوهستان های پیرامون بیم هجوم می رفت و سران آن پیرامون می بایست همواره آماده ی پایداری در برابر نیمه متمدنان تازه رسیده باشند، روحیه ی جنگ جویی و پیکارگری گویا دوام بیشتری از آن چه بر کاسیان بابل رفته بود، یافت. چون قدرت میتانیان رو به ضعف نهاد و سرانجام فروریخت (1380- 1270 پ م) یک حکومت فئودالی و امپراتوری یعنی امپراتوری حتی سر برداشت و در کنار مرزهای شمال غربی جامعه ی متمدن خاورمیانه بساط قدرت گسترد. بدین گونه، می توان چنین گفت که سستی و انحطاط در میان جنگاوران نیمه متمدن نخست بهره ی کاسیان شد، سپس میتانیان که با سرعت کمتری رو به فساد رفتند، و سرانجام دامن گیر حتیان دورافتاده گشت که در سده ی چهارم پ م هنوز سرگرم فرا گرفتن شیوه ی بهره گیری گردونه از کارشناسان میتانی بودند.(2)
وارث عمده ی این گونه امپراتوری های نیمه متمدن همانا امپراتوری مصر بود؛ با این همه فرعونان چندان ابتکار مهمی در بهبود امور دیوانی وارد نساختند. در درون مصر پس از راندن هیکسوسها، قدرت مطلق خداشاهی فرعونان به گونه ای آشکار و کامل بازگشت. ولی در واقع، امور دیوانی حتی در دره ی نیل نیز از دیرباز دارای جداسریها و بخشهای مستقل بود که به حکومت نیمه متمدنان نزدیک می نموده است. به ویژه ثروت و امتیازات چند پرستشگاه بزرگ شرایطی مانند دستگاه کلیسایی قرون وسطی و امپراتوری در امپراتوری را پدیدار می ساخت و سپاه همواره وسیله نو و جداگانه ای بود که گاه کاری مؤثر در توطئه های درباری و آفرینش کودتا انجام می داد. بدین گونه، کاهنان برجسته و سپاهیان حرفه ای در امور داخلی حکومت مصر با ان که ظواهر تشریفات گذشته بی هیچ تغییری نگه داری شده بود، دگرگونی هایی را موجب شدند.
در آن سوی مرزهای مصر، نوبه از جنوب به حیطه ی ساختار دیوانی حکومت مصر گام نهاد؛ ولی در سوی شمال، در فلسطین و سوریه، فرعونان از شیوه ی نیمه متمدنان پیروی کردند و امیران و سران محلی را بر جای گذاشتند و تنها آنان را خراج گزار ساختند و متعهد به گسیل داشتن بنیچه و نیروی نظامی برای سپاه شاهی مصر به هنگام جنگ. دستگاه دیوانی مصر تنها در این استان ها بر امور سپاهی سرپرستی مستقیم داشت؛ زیرا سران پادگان های مستقر در جاهای مهم نظامی مستقیماً زیر فرمان و مسئول مقامات رسمی فرعونان بودند.(3) هیچ نظمی همانند آن چه در قوانین حمورابی و سلسله مراتب دیوانی پیش بینی شده بود، در مورد یکپارچه ساختن مستملکات اسیایی در دستگاه دیوانی فرعونی درج نشده بود.شاید شیوه ی بومی نظام دیوانی مصر که وابسته بود به طبیعت و اقلیم نیل و اصول کلامی و الاهیات مصری که فرعون را خدای روی زمین می شناخت، در جاهای دیگری بیرون از دره ی نیل قابل اعمال نبود؛ چون نه از لحاظ جغرافیایی و نه از حیث سنت های مذهبی و فرهنگی متناسب نبودند. گویا برای اجرای این نظام در جای دیگری هم جز در نوبه کوششی نشد. امپراتوری در اسیا هرگز بیش از نظامی از سلسله مراتب سست دیوانی در میان گروهی امیران بومی جداسر و مستقیم چیزی نبوده است.
***
حکومت های نیمه متمدن پایه گذاشته شده در سده های دوازدهم و یازدهم پ م، از پیشینیان خویش در سده های هیجدهم تا شانزدهم پ م از جنبه های مهمی متفاوت بودند. فراوانی آهن به پیکارها جنبه ی مردمی تری داده بود، چنان که امپراتوری های اشرافی پهناور دیگر با واقعیات امور سپاهیگری و نظامی نمی خواندند.(4) در برابر، قبایل و گروه های دزدان که در 1200- 1100 پ م به خاورمیانه راه جسته بودند، حکومت های خردی برپا کردند که در آنها خرده مالکان و روستاییان آزاد با دست به دست هم دادن علیه قدرت سیاسی مرکزی می کوشیدند. اما سرانجام این کوشش ها بی ثمر شد؛ زیرا سنت خشن جاری بر آن قرار گرفته بود که ارزش هر کس با نیروی جنگ افزار و رزم آزمایی او سنجیده شود.
در میان حکومت های نوبنیاد تنها روش عبرانیان به میزان کافی شناخته شده است که بتوان شرحی درباره ی رشد آن بیان کرد. پیش از زمان شائول (حدود 1020 پ م) عبرانیان را «داوران» رهبری می کردند؛ ولی ایشان بر آنان چندان فرمانروایی نداشتند. قبایل عبرانی تنها پیوند سستی در یک مجمع دینی داشتند که گه گاه در حضور روحانیان صحن مقدس شیلوه (5) تشکیل می شد. وضع فلسطین گویا در آن هنگام بسیار غیرعادی بود؛ زیرا عبرانیان تاخت آورده بر کنعانیان چندان برتری نظامی بر گروه اخیر نداشتند. پس، در سرزمین های بلند و کشتزارهای پیرامون جنوب فلسطین جایگزین شدند و دشت ها پرنعمت تر کرانه های دریا به دست فلسطینیان مجهزتر بود؛ زیرا در میان ایشان آهن رواج بیشتری داشت تا در میان عبرانیان.(6)
در مناطقی که مهاجمان برتری نظامی بیشتری داشتند، گاه خویشتن را گروهی ممتاز می نمودند و مانند فلسطینیان در شهر می زیستند و کار کشتزارها را به بومیان اسیر باز می گذاشتند. در سوریه و جنوب بین النهرین، آرامیان و کلدانیان پیروزمند از همین شیوه پیروی می کردند؛ هم چنان که دوریان در یونان. دولت- شهرها یا اتحادیه های کوچک قبیله ای گرایشی داشتند که جایگزین حکومت های امپراتوری و فئودالی دوران رواج گردونه شوند. این واحدهای سیاسی خرد ذاتاً نااستوار بودند؛ زیرا پیکار مردم و کشورهای همسایه موجب تمرکز سریع قدرت در دست سرکردگان جنگی میشد که به نسبت کامیابی های خویش کشورهای پهناورتری پایه گذاری می کردند و دست کم سازمان سپاه دایمی و حرفه ای و دستگاه دیوانی را بنیاد می نهادند.
شرح کتاب مقدس درباره ی رشد پادشاهی عبرانی شائول و داود و سلیمان (1020- 925 پ م) تصویر جالبی از جزئیات فرایند چنین حکومتی در میان اسرائیلیان باستان به دست می دهد. پایداری مردم را در برابر خراج و بیگاری که دستگاه دیوانی پادشاهی به آنان تحمیل می کرد در شرح «گناه» داود در سر شماری مردم می توان دریافت.(7) انکار رفتار شخصی داود توسط ناتان نبی (8) را می توان در برخورد میان قوانین اخلاقی سنتی و وسوسه ی براندازی دستگاه سلطنتی که با گروهی مردان زورمند حرفه ای برپا نگه داشته می شد، مشاهده کرد. در میان زورمندان نام اوریای حتی ما را به یاد وجود مزدوران بیگانه می اندازد که در کنار سپاهیان اسرائیل بودند. تا فرا رسیدن زمان سلیمان، شیوه ی حکومتی و تمدنی فنیقی و آبادی های شمال سوریه نیک رواج یافته بود. به نسبتی که پادشاهی عبرانی متمدن تر می شد، شاهانش از راه و رسم و موازین سنتی کهن به دور می افتاند. این برزخ که با گذشت زمان پهناورتر می شد، موجب گشت که انیبای بزرگ سده ی هشتم پ م به نام یهوه و دین پاک، بدعت های ناعادلانه ی شاهان و خدمت گزاران ایشان را انکار کنند.
بی گمان، تحولات پادشاهی عبرانی از بعضی جهات حالی بی مانند داشت؛ یقین است که تحول دین انبیایی در جاهای دیگر نظیر نداشت. ولی، حکومت های همسایه مانند دمشق، صور، حمات، حلب و کرخمیش شاید با شیوه ای کمابیش یکسان از گروه بندی های قبیله ای یا دولت- شهرهای بومی تبدیل به پادشاهی های خرد شدند. تحولات سیاسی عصر آهن، همانند دگرگونی های روی نموده در سومر و اکد در هزاره ی سوم و دوم پ م است. ولی، اکنون سرعت پیشروی بسیار بیشتر شده بود؛ زیرا سر مشق های قابل دسترس از دستگاه متمرکز دیوانی در وجود حکومت های رو به انحطاط مصر و بابل که هنوز هم وجه و شأنی داشتند، برپا بود. پادشاهی جاه طلب و کوشنده ی بومی در برابر خویش همیشه یک سر مشق آماده از حکومت متمدن داشت که به سوی آن بگراید. وام گیری عناصر دستگاه دیوانی حمورابی از بدعت گذاشتن یک دستگاه حکومتی بسیار اسان تر بود و از همین رو در یک نسل ممکن می شد به آن چنان تمامیت سیاسی دست یابد که در بین النهرین باستان هزار سال برای رسیدن بدان ضرورت داشت.
استواری سیاسی و سازمان دستگاه دیوانی البته با پیدایش شماری حکومت های خرد از نظر جغرافیایی در خاورمیانه متوقف نشد. بر خلاف، فشار نظامی- سیاسی که در گذشته مورد اقبال دستگاه دیوانی پادشاهی متمرکز بود، همچنان ادامه یافت و در فضای جغرافیایی پهناورتری رایج شد. تا زمانی که حکومت آشور به یک امپراتوری بزرگ مبدل شد، تمامیت دستگاه دیوانی آن به میزان دستگاه دیوانی حمورابی رسیده بود و از بعضی جهات از آن نیز درمی گذشت.
از زمان تیگلات پیلسر سوم (745- 727 پ م) قلمرو نزدیک مرکز قدرت آشور به استان های غیر طبیعی تقسیم شده بود و مأموران شاهی که بر گردآوری خراج، امور بیگاری، حل و فصل دعاوی قضایی و برقراری ارتباط با کاخ شاهی و دربار نظارت داشتند، آن را اداره می کردند. آشوریان در پیرامون امپراتوری که قدرت مرکزی آسان بدان دسترسی نداشت، فرمانروایان محلی خود مختار مانند تیول دار می گمارند. ولی، مانند امپراتوری روم همیشه گرایشی بود به آن که چنین فرمانروایان محلی را دیر یا زود به استانداری در دستگاه دیوانی مرکزی تبدیل بکنند.
آشوریان که وارثان فرهنگ باستانی بابل بودند، به زودی مجموعه ای از قوانین نوشتند. بعضی از قوانین آشوری آشکارا تقلیدی بودند از قوانین معروف حمورابی؛ دیگران تا حدودی خشن تر و بدوی تر بودند. این قوانین گویا در سراسر استان های امپراتوری جاری بود و بدین گونه شیوه ی قانونی عمومی در بخش پهناوری از خاورمیانه روان بوده است. اما در حکومت های تیول داران، قوانین محلی و رسوم بومی با همه ی گوناگونی هایش اجرا می شده است.
پیوند مهم دیگری که امپراتوری را با هم می پیوست، بازرگانی بود. به روزگار عظمت امپراتوری، آشوریان خو در کار داد و ستد چندان کوشا نبودند. در عوض آرامیان بر بازرگانی داخلی و فنقیان بر تجارب خارجی دستی داشتند. آشکار است که حتی آرامشی ناقص در پهنه ای بزرگ از جهان، مایه ی آسان شدن کار داد و ستد می شود و با گسترش قلمرو آشور و اجرای قوانین عمومی همین امر نیز گسترش می یافت. اما از همه ی این امور مهم تر، راه هایی بود که آشوریان برای ضرورت های نظامی خویش ساخته بودند. در بعضی جاها، این جاده ها سنگ فرش شده بود و پهنای آن برای گردونه مناسب بود. به سبب رفت و آمد سپاه و کالاها که ناشی از رونق داد و ستد بود، از این جاده ها برای حمل و نقل در راه های دور و دراز حداکثر استفاده می شد.
با وجود کوشش های شاهان آشور و مأموران ایشان در برقراری ثابت امپراتوری، شورش های محلی تهدیدی بود همیشگی. هراسناکی آشور که در بسیاری از کتیبه های شاهی با غرور و گزافه از آن یاد شده است، خطر مزبور را منتفی نمی کرد و حتی موجب می شد که چون به سرکشی دست زدند با سخت کوشی تا پای جان ایستادگی کنند. با این همه، دو راه اداری که آشوریان برای کاهش امکانِ شورشِ موفق به کاربسته بودند، برای تاریخ خاورمیانه دارای نتایج مهمی بود. یکی این که، مهاجرنشین های نظامی در میان مردم بنیاد می کردند. چنین مهاجر نشینی هایی در اصل شاید برای حل مشکل روستاییان آشوری حریص مالکیت زمین ابداع شده بود، ولی از آن امپراتوری به اوج قدرت برسد، دیگر چنین مشکلی در میانه نبود. در نتیجه، مهاجرنشین های نظامی متضمن گروه هایی مختلف بود و عناصر گوناگون فرهنگی را در کنار هم قرار می داد. دومین اقدام احتیاطی آشوریان آن بود که همه ی مردم شورشی را از سرزمین بومی به جای دیگری در دور دست منتقل می کردند. این گونه نقل و انتقال ها باعث می شد که پیوندهای آن مردم نسبت به سرزمین بومی برکنده شود و نیز سبب در آمیختگی مردم و سنت های گوناگون به مقیاسی بیشتر از وضع عادی می گشت.
سیاست هایی از این گونه و نیز خصوصیت چند زبانی جاری در سپاه آشور رونق بازرگانی و رواج زبان و الفبای آرامی همچون زبان بین المللی، موجب شد که گونه ای فرهنگ بین المللی در خاورمیانه گسترده شود. این فرهنگ از بسیاری سنت های محلی گوناگون بهره می گرفت؛ ولی تفاوت های محلی را کمابیش زیر یک عامل عمومی مسلط قرار می داد. این شیوه ی بین المللی ساختن، شاید خصوصیتی بود مستمر و پی گیر در امپراتوری آشور. ولی خود ساختار دستگاه دیوانی و نظام آشور هم که عامل این تحول فرهنگی بود، نیز کامیابی بزرگی به شمار می رفت و سرمشقی شد برای امپراتوری های بعدی خاورمیانه ای و مدیترانه ای.(9)
پارسیان از روش های دستگاه دیوانی آشور پیروی کردند. گو این که تا زمان سلطنت داریوش بزرگ (522- 486 پ م) حکومت پارسی هنوز در سازمانی معین و ثابت جا نیفتاده بود. کورش و کمبوجیه به سبب پیکارهای بسیاری که داشتند، فرصت پرداختن به پی گذاری یک دستگاه دیوانی یکنواخت را در سراسر سرزمین های اشغالی نیافتند. به راستی که کورش پاره ای از آنچه آشوریان بافته بودند، رشته کرد. یعنی انکه اجازه داد دینهایی که اشور زیر پا گذاشته بود ونابود ساخته، برپا شود. شاید بیشتر کامیابی از مدیون پیش گرفتن همین روش بود که او را نه تنها منجی یهود به اسارت افتاده در بابل، بلکه مردم دیگر نیز شناخته شد.
با این همه، پارسیان چون سرو کارشان با سازمان امپراتوری افتاد، ناچار به پیروی از آشور شدند. داریوش که در ادعای رسیدن به تاج و تخت همچون کورش و پسرش کمبوجیه (10) حقوق ارثی مسلمی نداشت، ناگزیر قدرت خویش را بر پایه ی سنت سردار رهبری کننده ی جنگ نگذاشت. در عوض، یک دستگاه دیوانی پی افکند و مجموعه ی قوانینی فراهم ساخت. با پرداختن به این امر پا جای آشوریان و پیشینیان آن ها، یعنی بابلیان گذاشت. اما، داریوش یک اصلاح بر جسته کرد و آن این که گه گاه بازرسانی ویژه با عنوان «چشمان شاه» گسیل می داشت تا اوضاع استان ها و وفاداری و شایستگی مأموران را به او گزارش کنند.(11)
در پایان سلطنت داریوش یا بهتر بگوییم در زمان پسر و جانشینش خشایارشا (486- 465 پ م) شاهان ایران ناگزیر از پیروی بیشتری از شیوه های آشوریان شدند. روش کشور داری کورش که دادن خود مختاری وسیع به روحانیان پرستشگاه ها و دیگر نهادهای دینی- سیاسی بود، مایه ی پیدایش دستگاهی آماده و قدرتمند و کانونی از ناخشنودی سران بومی برای آغاز سرکشی شد. در پایان حکومت داریوش، مصر سر به شورش برداشت و تقریباً بی درنگ شورش دیگری در بابل درگرفت. خشایارشا آتش کینه ی خود را با ویران ساختن نیایش گاه مردوک و پراکنده ساختن دستگاه کهن کاهنان که از دیر باز بر جسته ترین سازمان نگهداری تمدن سال خورده بابل را در اختیار داشتند، فر و نشاند. مصر تا 434 پ م دچار چنین گوشمال سختی نشد. در این سال پارسیان برای فرو نشاندن شورش دیگری که در مصر در گرفته بود، پرستش گاه های بر جسته ی این سرزمین کهنسال را غارت کردند و کاهنان را پراکنده ساختند.
این براندازی سازمان های پرستشگاهی بابل و مصر به دست پارسیان، همانا مایه ی خاموشی مؤثر سنت های مستقل تمدن بابل و مصر شد. بی گمان، روحانی کهن باز جان گرفت ولی دست کم در بین النهرین پیوستگی با گذشته شکست. کاهنان بابل در نسل های اینده دیگر نتوانستند پایگاه متعالی خود را بر پایه ی گذشته های بسیار دور وتصور ناشدنی استوار کنند. در عوض، آنان دست به کار ارزیابی و شناخت میراث فرهنگی خویش زدند. به ویژه که درآمیختگی میان دین ها زرتشت و بابل موجب شد که این دو حتی پیش از روزگار نفوذ یونان و آمدن اسکندر (334- 323 پ م) که شرق باستان را دگرگون ساخت و دورانی از فرهنگ نو در بین النهرین به وجود آورد، با هم جوش بخورند.
از سوی دیگر، فرهنگ باستانی مصر به زودی از لایه ی محافظ خود بیرون نیامد. حتی در زمان بطالسه (323- 30 پ م) با وجود حضور انبوهی از برجستگان هلنیستی در مصر، کاهنان و روستاییان مصری گویا هم چنان در راه خاص سابق خویش گام بر می داشتند. اندکی به چیرگی روم بر مصر مانده بود که ثمرات در آمیختگی فرهنگی مصریان پایبند فرهنگ خویش و هلنیست های پیرو آیین جهان میهنی آغاز به آشکار شدن کرد. بدین گونه، مصریان هم مانند اهالی بین النهرین که در گذشته هویت فرهنگی خود را گم کرده بودند، آن را از دست دادند و در میان تمدن های بزرگ تر پیرامون خویش غرقه شدند و بار دیگر توانایی خود را در رشد و گسترش و ابتکار نمودار ساختند.
پینوشتها:
1. Bruno Meissner, Babylonien und Assyren, I, 127-29.
2. نک: تحلیل رویدادهای هزاره ی دوم پ م در
Albrecht Gotze, Hetiter, Churriter und assyrer pp, 10-12 and Passim.
3. J. A. Wilson, Burden of Egypt, pp. 181-185; Stendorff and Seele, When Egypt Ruled the East, pp. 103-105.
4. به سبب فراوانی سنگ آهن در جاهای مختلف که داد و ستد فلز را از انحصار گروهی معدود خارج ساخت، حکومت های سیاسی محلی استوارتر شدند. مثلاً، هنگامی که برای یافتن قلع باید راه های درازی پیمود، برای شاهان و اشراف نظارت کردن بر چند بازرگان که وارد کننده ی آن بودند، آسان تر بود در صورتی که فلزی در بسیاری جاها پیدا شود، آن فلز به آسانی در دسترس می آید و داد و ستد آن و بهره گیری از آن در جنگ افزار برای همه میسر می شود و بیشتر جنبه ی همگانی می گیرد. دیگر مردم قبیله و کشاورزان از اشرافی که سلاح ایشان چندان بهتر از آنان نبود، هراسی نداشتند و دیگر حکومت های پهناور نمی توانستند گُل کنند؛ زیرا گروه های خرد هم دارای همان جنگ افزاری بودند که آن ها داشتند. نک:
Fritz M. Heichelheim, Wirtschafsgeschichte des Altertums (Leiden: A. W. Sijhoff, 1938), I. pp. 205-207.
5. W. F. Albright, From the Stone Age to Christianity (Baltimore, MD.: Johns Hopkins press 1940), pp. 214-17.
6. نک: داوران، باب 1، ایه 19 «و خداوند با یهودا می بود و او اهل کوهستان را بیرون کرد لیکن ساکنان وادی را نتوانست بیرون کند؛ زیرا که ارابه های آهنین داشتند.»
7. سموئیل، کتاب دوم، باب 24، آیه های 1- 10.
8. سموئیل، کتاب دوم، باب 12، آیه های 1- 13.
9. مطالب یاد شده درباره ی دستگاه دیوانی آشور مبتنی است بر:
Meissner, Babylonien und Assyren, I pp, 130 – 146; A. T. Olmstead, A History of Assyria (New York and London: Scribner's Sons, 1923), pp. 606 ; Cambridge Ancient History, III, pp. 92-99, 108.
10. کمبوجیه (530- 521 پ م) غافل از سیاست پدرش در بردباری نسبت به دین ها، هنگامی بدان پی برد که با خرده گرفتن بر حساسیت های دینی مصریان شورش در گرفت؛ ولی مرگز زودرس او برخورد میان منافع شاهنشاهی پارس و رمیدگی مصریان از بیگانگان را به تعویق انداخت.
11. درباره ی دستگاه دیوانی پارسی نک:
A. T. Olmstead, History of the Persian Empire pp. 119- 134; 185- 194 Cambridge Ancient History IV, pp. 184- 201.
/م