روند گسترش تمدن هندی

در هنگامی که امپراتوری های روم و چین از تاخت و تازها و ویرانگری های نیمه متمدنان سخت رنجه و گرفتار آشفتگی درونی بودند و ایران دچار کوششی سخت برای دفاع از حمله های مردم استپ بود، تمدن هندی به اوج شکوفایی
دوشنبه، 7 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روند گسترش تمدن هندی
روند گسترش تمدن هندی

 

نویسنده: ویلیام هاردی مک نیل
مترجم: مسعود رجب نیا




 

در هنگامی که امپراتوری های روم و چین از تاخت و تازها و ویرانگری های نیمه متمدنان سخت رنجه و گرفتار آشفتگی درونی بودند و ایران دچار کوششی سخت برای دفاع از حمله های مردم استپ بود، تمدن هندی به اوج شکوفایی رسید. برجستگی فرهنگی هند در عصر گوپتا، شاید بازرگانان و مبلغان دینی را بر آن داشت تا در گسترش دایره ی نفوذ هندی بیش از گذشته بکوشند و شاید در آینده نیز چنین سخت کوشی روی ننماید. پیامد آن گسترش شگرف تمدن هندی بود در آسیای جنوب شرقی و کمابیش رسوخ پهناور فرهنگ هندی در آسیای میانه و چین. در سرزمین های مدیترانه ی شرقی هم رفتار و اندیشه های هندی با وجود احساسات دشمنانه ی کلیسای مسیحی نسبت به آیین هندو و بودایی، گونه ای کشش خاص یافت.
گسترش فرهنگ هندی از دیدگاهی با گسترش هلنیسم متفاوت بود. در این جا پیروزی های نظامی کمابیش هیچ دخالتی نداشت، بلکه بازرگانان و مبلغان دینی جای سپاهیان مقدونی و رومی را گرفتند. گسترش هند در پی راه های بازرگانی و به ویژه راه های دریایی به سوی جنوب شرقی اسیا، جزیره های اندونزی، و از راه های خشکی از میان واحه های آسیای میانه به سوی شمال غربی چین بود.

1. آسیای جنوب شرقی

ارتباط میان هند و سرزمین های جنوب شرقی آسیا بسیار باستانی است. آثار پیش تاریخی پیدا شده در هر بخش نمودار آن است که هندیان و همسایگان ایشان در آن سوی خلج بنگال به روزگار پیش آریایی از دور با هم ارتباطی استوار داشتند.(1) کهن ترین شواهد از برخوردهای وسیع از نخستین سده های آغاز مسیحیت است که کشتی های بازرگانی از بندرهای هند (2) دست به دیدار کرانه های برمه، مالایا، اندونزی، سیام و هند و چین زدند. در آن زمان، مردم این سرزمین ها که آرامش خواه و با کشت برنج و دریانوردی با کرجی و کلک آشنا بودند، سازمان سیاسی کارآمدی و نیز نظام فرهنگی چشم گیری که بتواند در برابر تعرضات تمدن ایستادگی کند نداشتند. این مردم به آسانی به آن شدند که بازدیدکنندگان و نورسیدگان بیگانه با کشتی های بزرگ و دریاشکاف و خدایان شگفت انگیز و چیره دستیها در فنون عملی دارای نیروی جادویی هستند که باید به سرعت از آنان پیروی کرد و هنرهایشان را فرا گرفت. افسانه های مربوط به پایه گذاری حکومت های هندی گونه ی آن سرزمین ها که در منابع چینی گاه به گاه آمده است، حاکی است که بازرگانان یا ماجراجویان هندی با خانواده های سران بومی پیوند زناشویی بستند و از این راه به سرعت در میان مردم بومی سروری یافتند.
باستان شناسان، کتبیه های سانسکریت بسیار و آثار هنری هندی گوناگونی در جنوب شرقی آسیا یافته اند. کتیبه ها نمودار آن است که در سده های چهارم و پنجم میلادی، شماری حکومت های پیرامون دربار که فرهنگ و حال و هوای هندی داشتند، هم در سرزمین های اصلی در خشکی و هم در جزیره ها برخاستند. چون آوازه ی امکانات جلب ثروت و سرافرازی در آن سرزمین ها در سرزمین هند بالا گرفت، نه تنها بازرگانان فرودست که پیشتاز این جنبش بودند، بلکه برهمنان و جنگاوران هم گروه گروه راه سفر پیش گرفتند و به مهاجرت بدان سوی خلیج بنگال پرداختند و بدین گونه نفوذ هند را در دربارها و پایتخت های آسیای جنوب شرقی استوار ساختند.
با آن که بوداییان در مرحله های کهن تر در رسوخ هند به جنوب شرقی آسیا برجسته و پیشرو بودند، بیشتر دربارهای شاهان آن حدود در زمان گوپتا به سوی شیوا گرویده بودند. شاید، آداب و اندیشه های این شاخه از آیین هندو با افکار دینی دیرین کهن بومی اینان بهتر سازگار می بود. گذشته از این ها، این اندیشه ی شیوایی که فرمانروا در آوردن فراوانی و بسیاری نعمت به کشتزارها تأثیری به سزا دارد، شاهان محلی را در استوار ساختن قدرت خویش بر سران روستاها یاری کرده باشد. مجسمه های دینی و اثار هنری دیگر از هند برای تقویت این آرمان ها و اندیشه های دینی و سیاسی وارد شد. تنها پس از حدود 600 م، شاهان پیکرتراشان و سنگ تراشان محلی را تشویق کردند و بدین گونه، بر پایه ی میراث هند پدیده های هنری تازه ای افزودند. آثار بازمانده ی پیش از این تاریخ، نمودار حال و هوای «مستعمراتی» در دربارهای آسیای شرقی است که در آن ها، شاهان و درباریان به جای تشویق هنر بومی خویش، در آوردن بهترین انواع هنر اصیل هندی چشم و هم چشمی می کردند.
بیشتر انبوه مردم جنوب شرقی آسیا تأثیر غیر مستقیم از فرهنگ هندی رایج دربارها یافتند. زندگی روستاییان مانند گذشته جریان داشت و تنها افزایش قدرت پادشاهان با خراج و بیگاری احساس می شد. اما، هر چند گسترش شیوه ی زندگی هندی سطحی هندوچین تا برمه، بسیار پهناور از پهنه ی تسلط امپراتوری روم بود در آن چه از سرزمین های اروپایی در حیطه ی هلنیسم با همین میزان از تأثیر سطحی به فرمان آورده بود.
چون فضای فرهنگی به سوی شمال در کرانه های هموار هندوچین پیشروی کرد، مرزهای تمدنی هندی و چینی نخستین بار با هم برخورد کردند. بی گمان، این برخورد چندان نپایید؛ زیرا چین در حال از هم پاشیدگی حاصل برافتادن دومان هان، روبه بهبود گذاشت و بار دیگر به پیشروی در آنام پرداخت؛ نفوذ مستقیم هند در سرزمین های دور دست «هند بزرگ تر»که در آن سوی درها در عصر گوپتا آمده بود، رو به سستی نهاد. تأکید دوباره ی سنت های فرهنگی پیش- هندی در این دگرگونیها تأثیر داشت. از این گذشته، نیروی بازرگانی هند پس از سده ی هفتم میلادی، هنگامی که مسلمانان با هندیان به رقابت پرداختند و ایشان را از دریاهای جنوبی راندند، به نابودی رفت. بازپس نشینی هند از آسیای جنوب شرقی، مایه ی پدید آمدن حایلی شد میان سرزمین های فرهنگی چین و هند. این بخش حایل هنوز هم بر جای مانده است؛ از آن رو که نفوذ نخستین هند، مردم جنوب شرقی آسیا را بر آن داشت تا خویشتن را به سطحی کمابیش برابر با همسایگان کهن تر خود در زمینه ی تمدن برسانند و بدین گونه، تا حدودی بخشی را که در گذشته از نظر اجتماعی و سیاسی خلا بزرگی به شمار می رفت، پر کرده باشند.(3)
کشتی های هندی در عصر گوپتا بی گمان در کرانه های افریقا به اکتشاف و داد و ستد می پرداختند و انسان شناسان آثاری از ایشان یافته اند. در واقع، مردم سودانی افریقا حتی تا کرانه های غربی گینه از نظر بسیاری از مواد عمده ی مهم کشاورزی، مدیون کشتی های هندی و اندونزیایی و مهاجران آن ها بودند که شاید محصولاتی مانند سیب زمینی هندی، لوف و موز را در آغاز عصر مسیحیت به افریقا بردند.(4)

2. مدیترانه ی شرقی، ایران و آسیای میانه

نفوذ بازرگانی و فرهنگی هند در آسیای جنوب شرقی همزمان شد با ضعف داد و ستد با مصر. رو به تنگدستی رفتن جهان روم بر اثر طاعون و جنگ، شاید عامل اساسی باشد در کاستی گرفتن بازرگانی در دریای سرخ. ولی، حکومت های نوپای غرب و اتیوپی نیز در نابودی این بازرگانی با گرفتن راه داری گزاف از کشتی های بازرگانی که می خواستند از تنگه ی عدن بگذرند، دست داشتند.(5) با این همه، با رو به کاستی رفتن داد و ستد بازرگانی در میان هند و مدیترانه مجمع علمی اسکندریه مظاهری از دل بستگی به خرد و نیروی نهفته در «ریاضت کشان» هندی نمودار ساخت.
یافتن سبب این عدم تطابق زمانی شگفت انگیز میان نقطه ی اوج روابط اقتصادی و دوره ی رونق روابط فکری میان هند و مدیترانه در واقع چندان هم مشکل نیست. تأکید ماوراءالطبیعی مندرج در اندیشه ی هندی و انضباط ریاضتی که پاکان هندی بدان کشف شهود راه می یافتند، جهان بینی و شیوه ی زندگی خاصی را ارائه کرد که هم جامع بود و هم مؤثر؛ و بسیار برتر از آن چه فیلسوفان بزرگ زاده ی جهان یونانی و رومی عرضه می کردند. در عصری که آزار، شکنجه ی و بیماری جهان رومی را به ویرانی می کشید و به هنگامی که دین های پشنهاد کننده ی رهایی و رهاننده برای جذب پیروان با عم چشم و همچشمی می کردند، واقع گرایی آمیخته به خوشبینی فلسفه ی یونانی سخت با رویدادهای جهان خارج ناسازگار می نمود. چگونه ممکن بود که یک مرد خردمند و پیرو منطق، احکام رواقیون را در زمینه ی برتری قانون طبیعت بپذیرد. به ویژه در زمانی که تصادفات و توهمات خلق الساعه بر سیاست روم چیره بود؛ مانند وضع پریشان امپراتوری بر اثر پیکارهای خانگی و بسیاری غاصبان و تاخت و تازهای نیمه متمدنان. در چنین روزگاری، فلسفه ی عرفانی هند که مستقیماً با پدیده ی کشف و شهود و موجودات ماوراءالطبیعه پشتیبانی می شد و متضمن شهودی بود که با پرورش و تسلط بر خویشتن و به ضبط آوردن خود برای افراد میسر بود، به نظر میرسید که راهی به حقیقت می نماید. شخصیت برجسته ای که سنت های فکری عالی یونانی و هندی را در کنار هم آورد، گویا آمونیوس ساکاس (ف 242 م) باشد که خود شاید ریشه به هند می رساند و او بود که احتمالاً استادِ فلوطین (ف 270 م) بود که همانا زنده کننده ی بزرگ فلسفه ی مشرکان بود و نیز استاد اوریگنس (ف 245 م)، نخستین متکلم منضبط کلیسای مسیحی. باری، بسیاری از افکار برجسته ی فلوطین رایحه ای از اوپانیشادها به مشام می رساند، در صورتی که ریشه های فلسفه ی افلاطونی آن در عین واقعیت بسی دور می نماید.(6) در درون قالب مسیحیت آثار نفوذ هندی چندان آشکار نیست. دینی جزمی که مدعی در انحصار داشتن حقیقت است، از طریق الهام نمی تواند نفوذی خارجی را قبول کند. ضمناً در نخستین روزگار صدر مسیحیت، بدان سان که آهسته از کشمکش های اندیشه های دینی نخستین قرن های میلادی سر زد، شواهد آشکاری که نمودار وام گیری بزرگی از اندیشه های هندی باشد، در دست نیست. از دین های شرقی دیگر رایج در جهان رومی چنین می نماید که به ویژه عرفان بسیار وابسته به افکار هندی باشد. گو این که در عرفان اندیشه های ایرانی هم نمودار است.(7)
از سویی آن چه باید به نام «شیوه ی تقدس» خوانده شود- که سخت همانند آیین ها و تصورات از دیرباز آشنای هند است- در ارکان مسیحیت راه یافت. نمادهای شدید زهد و ورع در مسیحیت که برای مثال در مقدسات فراز ستون نشین سوریه و شام دیده شد، از گرایش های ریاضتی هندی خبر می دهد.(8) مهم تر آن است که آیا دیرنشینی در مسیحیت کلاً از هند سنت ریاضتی الهامی تأثیر یافته باشد. نمی توان انتظار داشت که شواهد مستندی از این وام گیری پدیدار شود، ولی از داستان های رایج درباره ی کرامات شگرف پاکان هندی، شاید نخستین دیرنشینان مسیحی را به اشارات مندرج در آنها برای پوییدن راه تقدس و رسیدن به کشف و شهود جلب کرده باشد.(9)

***

در بابل و ایران، نخستین پادشاهان ساسانی (پس از 226م) از آیین زرتشتی نوخاسته ای پشتیبانی کردند تا فرهنگ ایرانی مستقل خویش را نگاه داری کرده باشند. در نتیحه، ایران و بین النهرین برخلاف چین، میدان کوشش های پرثمر مبلغان بودایی نشدند. زیرا غرور و سربلندی ایرانیان را پذیرش سرمشق فرهنگ هندی سرباز می زد مگر آن که نخست آن را در پوشش بومی پررنگی در می آورند. این مطلب در روشن ساختن تاریخ فرهنگی و دینی ایران و بین النهرین که شناخت آن امری مبهم ولی به تصور در دسترس و نزدیک می نماید، با وجود کوشش های پژوهندگان امروزی برای بازسازی و بیان اصول و سازمان آیین زرتشتی ساسانی و رقیبان آن مانند آیین مانوی و مزدکی، کاری با نام و پرنمودی نمی کند. با این همه، می توانیم به حدس بگوییم که زمینه های اندیشه ی هندی چه بسا تا حدود بسیاری در سرزمین های ساسانی رایج تر بوده اند تا در قلمرو روم. وانگهی، دیرهای بودایی در بخش شرقی مرزهای ایران بدان سان که در امپراتوری کوشان و شاید پیشتر از آن دیده شده است، شکوفا شدند. در دوردست تر در کنار جاده ی ابریشم، در واحه های حوضه ی تاریم، آیین بودایی با نیرومندی در میان 200 تا 600 م درخشید. در زیر پوشش و در حمایت دیرهای بودایی، فرهنگی درآمیخته که در آن عوامل هندی دست بالا داشتند، در سراسر آسیای میانه گسترده شد و اندکی هم در انبوه مردم چین راه یافت.(10)

3. چین

در چین، پذیرش آیین بودایی و نفوذ فرهنگی هندی همراه با آن امری بود بغرنج و پیچیده که در حدود چهار سده زمان گرفت و ضمناً صف بندی و برابر نهی های باریک و دقیقی میان اندیشه های هندی با سنت های کهن تر چینی، به ویژه تائوگرایی انجام شد. اوضاع اساسی منجر به آمادگی چینیان به پذیرش جدی بودایی، همانا از هم پاشیدگی اندوهبار سازمان حکومتی هان و نمودار شدن یکباره ی ابتذال و بیهودگی شیوه ی رفتار کنفوسیوسی بود که با سازمان های اجتماعی در زمان حکومت هان جوش خورد بود. چون کشکمش های سخت گروه ها در پیرامون تاج و تخت نخست راه را برای شورش های اجتماعی روستاییان که در تنگدستی و سختی (در حدود 184 م) می زیستند، هموار کرد و سپس پدیدار شدن دسته های گوناگون سیاسی، غاصبان، تاخت و تازهای نیمه متمدنان و سران جنگاور امر جانشنی امپراتوری را آشفته ساخت، اندیشه ای کنفوسیوسی روز افزون با واقعیات سیاسی ناسازگار می نمود. آن گاه، کسانی که اندیشه ای پویا داشتند، در پی یافتن راه دیگری برای تعبیر جهان و دستگاهی برای جهان بینی برآمدند.(11) با این همه، فکر چینیان پذیرای قبول دینی شده بود که سفارش می کند که از خانواده و جامعه گوشه گرفتن متضمن بالاترین اقسام تقدس است و فنای نفس را عالی ترین آرمان دینی می شناسد؛ یعنی احکامی که با ارزش های سنتی آشنا به تمدن چینی بسیار دشوار بود. زبان چینی فاقد اصطلاحاتی بود که بتواند مفهوم های آیین بودایی را برساند و تا سده ی پنجم میلادی زمان گرفت تا گروهی انگشت شمار از دانش پژوهان چیره بر دانش های چینی و هندی توان آن را بیابند که متن های بودایی را به چینی تا حدودی به آسانی ترجمه کنند.(12)
باری، آموزش های مهایانه ی بودایی بود که گرایندگان چینی را جلب کرد. اما، تفاوت های فرقه ای آیین بودایی هندی هرگز به دیده ی چینیان چندان بزرگ نیامد. چینیان تا پایان سده ی چهارم میلادی- هنگامی که به تصورات و اصطلاحات آیین بودایی هندی تسلطی کافی یافتند- دست بردند به پدیداری مکتب های خاص خود. این مکتب ها در خطی پیدا شدند که با اختلافات آموزه های هندی سازگاری چندانی نداشتند؛ ولی گاه به سوی گوناگونی های فکری چینی پیش از بودا در چین باز می گشتند. باری، آیین بودایی آغاز کرد تا کاملاً در عرصه ی فرهنگی چینی بومی شود. با پیدایی این حال، زمینه های فکری نو و بیگانه ی هندی رفته رفته با رشته های گوناگون بافته شده در فرهنگ چینی از آیین کنفوسیوس و تائوگرایی گرفته تا کوره سوادی وابسته به جادوگری روستایی سازگار شدند. آیین بودایی با شگفتی در رسوخ به همه ی سطح های جامعه ی چینی کامیاب بود: از دربارهای باشکوه و سر به فکرت فرو برده در تنهایی ملاکان محلی گرفته تا آیین ها و آداب ساده ی روستاییانی که تنها آرزویشان افزایش باروری کشتزارشان بود. ولی، احکام و اعمال دینی آیین بودایی ضمن سازگار شدن با آرزوهای کهن تر چینی، احساسات و آرمان های سنتی چینی را تلطیف و گسترده ساخت.
هنر حساس ترین و قابل دستیابی ترین نمودار تأثیر متقابل آیین بودایی خاور دور است در میان گرایش های هندیِ جهان گیر و گرایش های چینیِ به سرزمین اصلی چسبیده. شأن و پایگاه بلندی که چینیان در آغاز برای شیوه ی هنری یونانی هندی قایل بوند، زائران مؤمن را الهام می داد تا در بازگشت ازهند و اسیای میانه پیکره های اصیلی از بودا و بودهیستوه های اساطیر مهایانه بیاورند. تا سده ی ششم میلادی، گونه ای هنر بودایی چینی ممتاز و مشخص پیدا شده بود که در آن کسان با جامه و قیافه ی چینی نمودار می شدند، منتها با رفتار، اداها و آرایش های هندی.(13) پیامد این آمیزش بیشتر مؤثر واقع می شد و می توان آن را پیوندی گرفت میان شیوه های فرهنگی بودایی و پیش بودایی که پس از حدود 500 م در چین پدیدار شد. شکوه و آرامش دیرهای بودایی، دوران دراز آموزش ادیبان کفنوسیوسی، انحصارگری رازگونه ی گوشه نشینی تائویی، کوکبه ی زندگی درباری، انضباط اردوهای سپاهیان و کوشش ترانفرسای روستاییان، همه در این توازن فرهنگی بازنگری شده ی اجتماعی که در یکپارچه ساختن چین در زیر فرمان دودمان سوئی در 589 م نمودار شد، درآمدند.
کشور گشایان نیمه متمدن استپ نیز بعضی عوامل به تمدن از نو ساخته ی چینی در سده ی ششم میلادی دادند. قبیله های گوناگون زبانی (14) که شمال چین را پس از 311م جولانگاه تاخت و تاز ساختند، از سنت های فرهنگی عاری نبودند؛ و نیز همواره به گرفتن راه و رسم چینیان چندان ولعی نداشتند. در واقع در سده ی چهارم میلادی، بعضی فرمانروایان شمال چین آیین بودا را پذیرفتند تا استقلال فرهنگی خویش را در برابر چین حفظ کنند.(15) ولی، با در هم آمیختگی تدریجی آیین بودا با سنت های بومی چینی این دیواره از میان برافتاد. بار تا سده ی ششم میلادی، فرمانروایان نیمه متمدن شمال کاملاً چینی شده بودند و دیگر در پی آن نبودند تا خود را از نظر فرهنگی از جامعه ی چینی بر کنار دارند. پس، خدمت نیمه متمدنان به توازن فرهنگی نو در چین محدود شد به اموری سبک ولی مهم، مانند خوی فرمان برداری از سران سپاهی که متضمن بیانی خود کامانه و مستبدگونه تر از قدرت امپراتوری بود؛ چنان که پیروان کنفوسیوس در دوران هان به دست می دادند و نیز ظواهری مانند بهره جویی از مهمیز برای اسب سواری.
تجزیه ی سیاسی چین در 220- 589 م، از پیشروی و گسترش چشم گیر فرهنگ چین در زمینه ی قلمرو جغرافیایی پیشگیری کرد. عقب نشینی پادگان های هان از واحه های آسیای میانه، به راستی پیشروی جین را به سوی غرب متوقف نساخت. زیرا، پذیرش آیین بودا در سوی شرق که متضمن جریان یافتن این آیین از راه واحه های آسیای میانه بود، مایه ی استواری پیوند چین با اسیای میانه شد. ضمناً، کشورستانان نیمه متمدن مختلف در شمال چین غالباً می کوشیدند تا بخش هایی از استپ را با متصرفات جدید چینی خویش زیر فرمان یگانه ای در اورند. این امر هم شامل رسوخ فرهنگ چینی در استپ می شد، بدان سان که سپاهیان هان نیز تا بدین میزان توانا نبودند. در جنوب چین، کار شگرفی در زمینه ایجاد مهاجرنشین ها و رواج فرهنگ چینی به گونه ای پی گیر و تقریباً بی سرو صدا رو به پیشرفت بود. حاصل نهایی ان، همانا بالا بردن سطح اقتصادی و فرهنگی دره ی یانگ تسه بود تا سطح برابر با شمال چین.
در سوی شرق نیز در کره و ژاپن، سرمشق چینی زمینه ی مساعدی در سازمان سیاسی و اجتماعی در این سرزمین ها که پیشروی به سوی تمدن را آغاز کرده بودند، یافت. دیرنشینان بودایی حاملان عمده ی فرهنگ چینی به کره و ژاپن شدند. فرمانروایان بومی آن حدود، به سرعت دریافتند که رواج تمدن چینی مایه ی استواری قدرت آنان می شود. پس دربارهای خود را کانون واردات تمدن چینی ساختند. همکاری میان فرمانروایان و مبلغان دینی، آیین بودایی را در پادشاهی های شبه ی جزیره ی کره در 372- 528 م همچون دین رسمی ساخت. در ژاپن هم فرایندی همانند در 552 م که نخستین گروه مبلغان بودای یبدان مجمع الجزایر درآمدند، پدیدار شد. با درآمدن کره و ژاپن به جمع مردم متمدن، بر گوناگونی فرهنگی خاور دور بسیار افزوده گشت. با آن که سرمشق تمدن چینی بسیار عالی و مهم بود، هرگز مایه ی ناپایداری تفاوت های بومی نشد و ژاپن پیوسته و کره گه گاه چنان خویشتن را از شیوه ی تمدنی چین ممتاز ساخته اند که جدایی تمدن خود را نیکو نمایان کرده اند.

***

انتقال کامل آیین بودایی هندی به خاور دور و تجدید حیات سیاسی و فرهنگی چینی که از پی آن آمد، به گسترش فرهنگی هند در طول جاده های بازرگانی آسیای میانه پایان بخشید. مهاجمات نیمه متمدنان به شمال غربی هند که مایه ی ویرانی و گزند بعضی از کانون های برجسته ی مبلغان بوداییی شد، دگرگونی جریان فرهنگی را که با کشورگشایی های مجدد دودمان تانگ (618- 907 م)در آسیای میانه آغاز شد، سرعت بخشید. دگرگونی وضع دینی داخلی هند و کاهش فعالیت های بوداییان هند که وابسته به دیرنشینان فراخ روزی و آسوده بود، در این قطع جریان اثری مهم تر داشت. زیرا، این امر مایه ی خشکیدن سرچشمه کوشش های و الهامها شد.(16) اما پیش از آن که نیروی گسترش فرهنگی هندی بدین گونه (در حدود 600 م) به پایان برسد، عوامل نو پرارزشی بر میراث فرهنگی بیش از نیمی از افراد بشر افزود.

پی‌نوشت‌ها:

1. G. Coedes, Les Etats hindouises d'Indochine et d'Insonesie (Paris: E. de Boccard, 1948), pp. 25-26.
2. بعضی از سفرهای نخستین از بندرهای هند را بازرگانان ماجراجوی جهان مدیترانه انجام دادند. انگشت شماری اشیای رومی پراکنده تا سرزمین دوردست کوش نشین [واقع در ویتنام کنونی] از سده ی دوم میلادی پیدا شده است؛ در یک تاریخ چینی رویدادی از بازدید «سفیران» مارک اورل امپراتور روم در سال 166م مندرج است که از راه دریای جنوب آمده بودند. نک:
Codes, Les Etats hindouisea, p. 38.
اما پس از سده ی دوم میلادی، بازرگانی میان مدیترانه ی شرقی و جنوب هند بر اثر تباهی جهان رومی رو به کاستی نهاد و بازرگانان هندی به سرعت راه سفرهای شرقی را (در صورتی که خود آنان در این راه پیشتاز نبوده باشند) به دست گرفتند.
3. گذشته از کتاب هایی که بدان ها اشارت رفت، نگارنده به منابع زیر نیز رجوع کرده است:
R. C. Majumdar, Ancient Indian Colonization in South East Asia (Baroda: University of Baroda Press, 1955); Majundar, the History and Culture of the Indian People, II. PP. 651-658; III, PP. 631-644.
4. این واقعیت که ماداگاسکار بیشتر با مردمی اندونزیایی زبان مسکون شده است که نیاکانشان بایستی از سرتاسر اقیانوس هند گذشته باشند و از بورنئو یا جزیره های دیگری از اندونزی آمده باشند، مثال برجسته ای است از توانایی کشتی های ساده بر بردن انبوهی از مردم در راه های دور در دریاهای جنوبی. شاید مهاجران از نزدیک کرانه های جنوب آسیا راه می پیمودند و دل به دریا نمی زدند؛ ولی هیچ اثری از مراحل و پایگاه های ایشان در این راه ها پیدا نشده است. نک:
George Peter Murdock, Africa: Its People and Their Culture History (New York: McGraw- Hill, 1959), pp. 212-271; James Hornell (Indonesian Influences on East African Culture,) Jornal of the Royal Anthropological Institute, LXIV (1934), P. 325 and passim, G. W. B. Huntingford, (the Hagiolitic Cultures of East Africa,) Eastern Anthropologist, III (1950), PP. 119-133.
5. چون عوارض آبراهه بسیار گزاف بود، کالا را می شد از راه کاروان رو به خلیج فارس حمل کرد. ترقی پالمیرا در سده ی سوم میلادی تا حدودی ناشی از این دگرگونی راه بازرگانی بود. ولی، تباهی این راه در 273م و به دنبال آن جنگل های دراز مدت میان روم و ایران، گویا از موانع ایجاد شده از سوی دولت هایی که باب المندب را در اختیار داشتند، مایه ی قطع بازرگانی شده باشد.
6.Emile, Brehier, La Philosophie de Plotin (Paris: Boivin & Co.,1923), pp. 107-134; Jean Filliozat, Les Relations exterieures de l ' Inde (Pondicherry: Institute Fracais d'Indologie, 1956), pp. 27-30, 51-38.
7. تا روزگاران اخیر، منابع معتبری که پژوهندگان بتوانند از راهی روشن تر از شیوه ی جدلی مسیحیت به بررسی عرفان بپردازند، در دسترس نبود. پس از جنگ دوم جهانی، نسخه های خطی مهمی در مصر پیدا شده که امکانات کاملاً تازه ای را فراهم می آورد. ولی، مانع های گوناگون از جمله موانع سیاسی، از دستیابی کامل و فوری بدان ها جلوگیری کرد. نک:
Jean Doresse, the Secret Books of the Egyptian Gnostics (New York: Viking Press, 1960); Eva Meyerovitch, (the Gnostic Manuscripts of Upper Egypt,) Diogenes, No. 25 (1959), 84-117; Robert M. Grant, Gnosticism and Early Christintiy (New York: Columbia Universtiy Press, 1959); Hans Jonas, the Gnostic Religion: the Message of the Alien God and the Beginnings of Christianity (Boston: Beacon Press, 1958).
8. Hippolyte Delehaye, Les Saints Stylites (Brussels: Societe des Bollandistes, 1923), pp. cxci- cxcv.
9. در اهمیت تأثیر هند بر دیرنشینی و زمینه های تقدس مسیحیت هم بی رویه راه گزاف پیموده شده و هم بدون سبب انکار شده است. برای مختصر عقاید دانشمندان که لوباک گردآوری کرده است، نک :
Henri de Lubac, La Rencontre du Buddhisme et l' Occident (Paris: Aubier, 1952), pp. 9-27.
مبالغه ی در تأثیر هند بر مسیحیت در پنجاه سال پیشتر نسبت به امروزه رواجی فراوان داشت. نک:
Richard Garbe, India and Christendom: the Historical Connections between their Religions (La Salle, III.: Open Court Publishing Co. 1959); Ernst Benz, (Indische Einflusse auf Fruhchristliche Theologie,) Akademie der Wissenschaften und Literature (Mainz), Abhandhungen der Geistes-und Sozialwissenschaftlichen Klasse, No. 3 (1951), pp. 172-202' Mircea Eliade, Le Yoga (Paris; Payot, 1954), p 412; Karl Heussi, Der Ursprung des Monchtums: Geistesgeschichte des antiken Christentums (Munich: Carl Beck Verlag, 1955). I. PP. 523-529.
جامعه های ریاضت کش یهودی مانند جامعه ی ساکن در قمران و شرح مندرج در کتاب مقدس از انبیای کهن که در تنهایی و در دوردست می زیستند، ظاهراً به دیرنشینان مسیحی سرمشقی بسیار چشم گیر داده است؛ ولی سوابق یهودی تا آن جا که بر نگارنده آشکار است، هرگز هدف خود را از تحمل ضوابط ریاضتی دستیابی به شهود خدا، چنانکه از دیر باز در ریاضت هندی مندرج شده است، نشمرده اند. گذشته از این ها، پدیده های روانی ناشی از روزه گیری و محرومیت های دیگر جسمی وسیله ی دستیابی به شهود الوهیت اعلان نشده اند. سوابق هندی در تعبیر این گونه اعمال از این دیدگاه کلامی و ماوراءالطبیعی چه بسا اهمیتی به سزا برای نخستین عازمان مسیحی داشته است. از این دیدگاه تا حدودی گنگ و مبهم و بسیار غیر قابل پی گیری، نفوذهای هندی بر نخستین مسیحیان از نظر نگارنده گویا بسیار مهم و مؤثر بوده است.
10. Roman Ghirshman, Begram, p. 100; Sir Aurel Stein, On Central Asian Tracks (London: Macmillan & Co., 1933); Albert von LeCoq, AufHellas Spuren in Ostturkstan (Leipzig: J. C. Hinrichs, 1926).
11. کوشش هایی که برای زنده ساختن مکتب های فکری کهن تر چینی درگرفته بود، همانا نموداری است بر ورشکستگی اصول اعتقاد آیین کنفوسیوس عصر هان؛ حتی پیشین از آن که آیین بودایی در فضای خالی ایجاد شده بر اثر رویدادهای تاریخی چین گام نهد. به تحلیل بسیار مؤثر نک:
Arthur F. Wright, Buddhism in Chines History(Stanford, Calif.: Staford University Press, 1959), pp. 20-31.
12. رایت برای مثال آوردن از دشواری های نخستین در بومی ساختن اندیشه ی بودایی در چین، از اصطلاح چینی تائو (به معنی راه) یاد می کند که در ترجمه ی برابر چند اصطلاح دهرمه و بودهی و یوگا به کار گرفته شده است؛ در صورتی که در انگلیسی تقریباً به «righteousness» و «enlightenment» و «discipline»ترجمه کرده اند. نک :
Arthur F. Wright, Buddhism in Chines History; p. 36.
13. Laurence Binyon, (Chinese Art Buddhism), Proceedings of the British Academy, XXII(1936).
14. در میان مهاجمان شمال چین زبان های مغولی، تونگوزی، ترکی و تبتی رواج داشت و چه بسا که اتحادیه های جنگی از مردم زبان های مختلف تشکیل می شد. نک:
O. Franke, Geschichte des chinesischen Reiches, II, PP. 54-117.
متضمن مختصری از تاریخ سیاسی بسیار آشفته ی این عصر.
15.Arthur F. Wright, Buddhism in Chines History, p. 57.
16. قس با ناتوانی هلنیسم در جلب مردم به هنگامی که طبقات بالای جهان یونانی- رومی رفتاری اشرافی پیش گرفتند.

منبع مقاله: هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما