نقد ارسطو بر افلاطون

ارسطو برای تدریس در لوکئوم قوانین اساسی و تاریخ این قوانین را در 158 شهر یونانی گردآوری کرد. دراین پروژه بی تردی شاگردانش او را یاری می دادند. لوکئوم نوعی مرکز پژوهشی بود که کتابخانه ای هم داشت ( می گویند
چهارشنبه، 16 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقد ارسطو بر افلاطون
 نقد ارسطو بر افلاطون

 

نویسنده: جورج کلوسکو
مترجم: خشایار دیهیمی



 

ارسطو برای تدریس در لوکئوم قوانین اساسی و تاریخ این قوانین را در 158 شهر یونانی گردآوری کرد. دراین پروژه بی تردی شاگردانش او را یاری می دادند. لوکئوم نوعی مرکز پژوهشی بود که کتابخانه ای هم داشت ( می گویند ارسطو نخستین کتابخانه جهان را پایه ریزی کرد) . فقط یکی از این پژوهش ها در قوانین اساسی به دست ما رسیده است و آن قانون اساسی آتن است که یک دست نوشته است که در 1890 در مصر به دست آمد و در 1891 منتشر شد. (1) اگر قوانین اساسی دیگر ارسطو هم به همین تفصیل و تمامیت بوده باشند، در واقع ارسطو دست به تحقیق عظیمی برای نظریه پردازی در زمینه اصلاحات سیاسی زده بود.
کراراً گفته می شود آنچه ارسطو را از افلاطون متمایزمی کند توجه دقیق ارسطو به واقعیات و جهان واقع است. غالباً گفته می شود ارسطو و افلاطون دو نظر کاملاً متفاوت درباره ماهیت جهان و شناخت ما از آن داشته اند. اما اگرچه تافوت های مهمی میان این دو متفکّر وجود دارد، شباهت های آنها هم دست کم اندک نیست. این مسئله در مورد نگاه آنان به جهان سایسی و نحوه مطالعه در آن هم مصداق دارد. نظر ارسطو هم در سیاست، مثل افلاطون، به نحوی صرف نظر ناکردنی با نگاهی به پولیس توام است، و ارسطو هم پولیس را نهادی تربیتی می داند که هدفش تربیت شهروندان خوب است. این واقعیت که ارسطو پولیس را غائی ترین شکل سازمان سیاسی می داند با توجه به زمانی که در آن می زیست تعجب برانگیز است. سیاست ( یا دست کم بخش عمده آن) قطعاً پس از فتح یونان به دست مقدونیان ( پس از جنگ خایرونیا در 338) نوشته شده است. پس از این فتح، پولیس دیگر نهادی بود که به تاریخ پیوسته بود. این واقعیت که در سیاست هیچ اشاره ای به این واقعی نمی شود نشان می دهد که ارسطو هم، مثل افلاطون، نگاهش خیره و ثابت به گذشته ای بود که اشکال سیاسی مرجحش را در این گذشته می یافت. سرانجام، باید به خاطر داشت آن تضاد شدید میان ارسطو و افلاطون دیده می شود، در واقع تضاد ارسطو با جمهوری افلاطون است. افلاطون درمحاورات متاخرش بخش عمده ای از ایدئالیسم حادّ جمهوری را کنار گذاشته بود و نظرهای بسیار نزدیک به نظر ارسطو عرضه می کرد. این واقعیت که قوانین افلاطون الگوی ارسطو در توصیف شهر آرمانی اش در دو کتاب آخر سیاست بوده است گواه روشنی بر این امر است. در واقع، به نظر می سد پژوهش علمی ارسطو در زمینه نظام های سیاسی مختلف را افلاطون پیشتر آغاز کرده بود و قوانین او آشکارا مبتنی بر تحقیقات تاریخی مفصّل است.(2) امّا، علی رغم این شباهت ها، ارسطو نظر کاملاً متفاوتی درباره ماهیت شناخت سیاسی، نوع این شناخت، و چگونگی کسب این شناخت دارد. علاوه بر این، ارسطو تلاش افلاطون برای ربط دادن پژوهش در سیاست به حقایق عمیق متافیزیکی را رد می کند. در نظر ارسطو، سیاست یک موضوع مستقل است که باید بالاستقلال هم مورد پژوهش قرار گیرد.
در کتاب اول اخلاق نیکوماخوس، ارسطو نقدی بنیادین بر این نظر که « صورت نیکی» نخستین اصل شناخت اخلاقی است وارد می آورد. آنچه از همه مهمتر است سؤالاتی است که ارسطو درباره ارزش شناخت « نیک» مطرح می کند. بنا به نظر ارسطو، « صورت نیکی» ، آن گونه که در جمهوری مورد بحث قرار گرفته است ( و ارسطو احتمالاً از طریق معاشرت و هم سخنی با افلاطون اطلاعات بیشتری هم از آن داشته است) هیچ ربطی به دغدغه های انسانی برای پیشبرد اموری که به خاطر آن به پژوهش در اخلاق می پردازیم ندارد. اگر کسی به جمهوری بازگردد، با شگفتی متوجه می شود که اگرچه افلاطون اصرار می روزد که شناخت « نیک» اهمیت فوق العاده ای برای شاه-فیلسوفان دارد، اما هرگز نمی گوید چرا چنین است. افلاطون هرگز توضیح نمی دهد که چگونه فقط با شناخت « نیک» حاکمان قادر خواهند بود وظیفه حکمرانی شان را انجام دهند.
استدلال ارسطو را در پرتو یک تمایز بنیادین بسیار بهتر می توان فهمید. او سیاست و اخلاق را اشکالی از دانش عملی می داند و نه اشکالی از دانش نظری. بنا به نظر ارسطو، دانش اخلاقی به این دلیل موضوع پژوهش قرار می گیرد که به ما کمک کند راهبر زندگی هایمان باشیم. در این معنا، دانش اخلاقی شبیه دانش پزشکی است که محق خار خود دانش پزشکی در آن تحقیق نمی کنیم، بلکه در جستجوی سلامتی مان به آن می پردازیم( 1143b 20-28 EN) .بنابراین، به دنبال دانش اخلاقی می رویم تا راهنمای ما در عمل باشد.
ما به پژوهش در فلسفه اخلاق می پردازیم، « نه برای آن که بدانیم نیکی چیست، بلکه برای آن که بدانیم چگونه انسان های نیکی باشیم. وگرنه فایده ای از این پژوهش نمی بریم» ( 9-27 EN 1103b) . اما چون « صورت نیکی» را نمی توان با آنچه ما انجام می دهیم تغییرداد، روشن نیست که چگونه « صورت نیکی» بر اعمال ما انسان ها تاثیر می گذارد. چون « نیک» ربطی به جهان محسوسات ندارد، از مقاصد ما در پژوهش در فلسفه اخلاق جدا می ماند. شاید بتوان به این سؤال این چنین پاسخ داد که شناخت « نیک» به هر صورت ارزشمند است:
شاید گفته شود که شناخت « نیک» وسیله ای برای دستیابی به خیرهایی است که می توان به آنها دست یافت و در عمل محقّق کرد؛ چون اگر« نیک» را بشناسیم و سرمشقی بشود در برابر چشمان ما، می توانیم با چشم دوختن به آن آنچه را هم که برای ما خیر است بهتر بشناسیم و پس از شناختنش به چنگش بیاوریم ( 1097a3 -35 EN 1096b) .
ارسطو می گوید این استدلال تا حدودی قانع کننده است، اما واقعیات آن را رد می کند. صنعتگرایی که هر کدامشان به هدف مشخصی علاقه مند هستند آن هدف را با صنعت خود مربوط می کنند و به پژوهش در آن اهداف می پردازدند و نه پژوهش در « نیک» . به نظر عجیب می نماید که اگر شناخت « نیک» ارزش واقعی داشته باشد، همه صنعتگران آن را نادیده بگیرند. اما باز می توان پرسید آیا شناخت « نیک» ارزش واقعی دارد؟ چگونه شناخت « نیک» به نفع یک صنعتگر تمام می شود؟
نمی فهمیم که یک پارچه باف یا درودگر از شناختن خیر فی نفسه [ « نیک» ] چه سودی برای فن خود می تواند برد، یا طبیب یا سردار سپاه چگونه ممکن است با رؤیت « صورت نیکی» طبیب یا سردار بهتری شود. زیرا چنین می نماید که طبیب اصلاً در جست جوی تندرستی فی نفسه نیست بلکه در اندیشه تندرستی انسان، و حتی به سخن بهتر در اندیشه تندرستی این انسان معین است زیرا این فرد معین را معالجه می کند ( 13-6 EN 1097‌a) .
چون برای این در پی شناخت اخلاقی هستیم که بر جهان تأثیر بگذاریم، ارسطو می گوید این شناخت و دانش متفاوت از آن شناخت و دانشی است که افلاطون در جمهوری مورد بحث قرار می دهد. دانش نظری و دانش عملی را می توان از پنج جنبه مختلف از هم متمایز کرد. این دو نوع شناخت از لحاظ (1) هدف، (2) تغییرپذیری یا ثابت بودن موضوع، (3) عام یا خاص بودن موضوعشان، (4) قوای عقلانی لازم برای اکتسابشان، و (5) درجه دقت با هم تفاوت دارند. برای نشان دادن این تفاوت ها، می توانیم به مثالی از هر کدام در هر یک از انواع علوم رجوع کنیم. می توانیم ریاضیات را دانشی نظری بدانیم، و دانش اخلاقی و سیاسی را یک علم عملی بخوانیم. از ریاضیات شروع کنیم:
1. پژوهش در ریاضیات برای تاثیرگذاشتن در جهان از راه عمل نیست، بلکه به قصد کسب دانشی است که غایتی در خود دارد ( البته از ریاضیات برای مقاصد عملی هم می توان استفاده کرد تا بر اعمال تأثیر بگذارد، اما در اینجا منظور ارسطو احتمالاً تفکیک ریاضیات محض از ریاضیات کاربردی است) .
2. در این گونه موارد، موضوعات مورد پژوهش لایتغیر و ثابت هستند و عمل بر آن ها تاثیر نمی گذارد. پژوهش در ماهیت مثلث یا اعداد اول تأثیری برخود این موجودیت ها ندارد.
3. این ها در ضمن عام هستند و نه خاص. پژوهش ریاضی در نفس مثلث است و نه مثلث های خاصی که درجهان محسوس یافت می شوند.
4. قوه های عقلی درگیر در پژوهش ریاضی صورت هایی از عقل مجرّد هستند که فرد در تناسب با سنش دارد. بنابراین، ریاضیدانان با استعداد می توانند خیلی جوان باشند، و در واقع استعداد ریاضی عموماً زمانی شکوفا می شود که فرد جوان است.
5. سرانجام، چون پژوهش هایی از این نوع مربوط به چیزهای کلّی و لایتغیّر هستند، رسیدن به دقت زیاد در آنها مقدور است. ریاضیدانان می توانند دست به نتیجه گیری های کاملاً قاطع بزنند.
ارسطو معتقد است اما دانشی که در اخلاق و سیاسی در پی اش هستیم متفاوت است، چون اهداف متفاوتی را دنبال می کند. این موضوعات را می توان ذیل سرفصل کلّی علوم عملی قرار داد.
1. این موضوعات فی نفسه و به عنوان غایتی در خودشان مورد پژوهش قرار نمی گیرند، بلکه پژوهش در آن ها برای کمک به ما در راه عمل است.
2. چون انسان ها باید در این ها دست به عمل بزنند و عمل آن ها بر این جهان تاثیر می گذارد، موضوع اخلاقیات متغیّر است و با خود عمل تغییر می یابد.
3. موضوع اخلاقیات در ضمن خاص است. ارسطو معتقد است شرایطی که در آن باید دست به عمل زد فوق العاده گوناگون هستند. پژوهش در قواعد عمومی یا صورت های کلّی چندان کارساز نیست، چون باید دائماً این قواعد را در مورد خاص به کار بست. بنابراین، شناخت اخلاقی از طریق پژوهش در موارد خاص بیشمار به دست می آید.
4. چون این شناخت از این طریق به دست می آید، کسب آن بستگی به تجربه دارد و نه به کار گرفتن قوه عقلانی مجرد. بنابراین حکمت اخلاقی و سیاسی را نزد جوانان نمی توان یافت:
آدمی د رجوانی... به حکمت عملی دست نمی یابد. علت این است که حکمت عملی با موارد خاص ارتباط دارد و آدمی از طریق تجربه با موارد خاص آشنا می شود در حالی که جوانان نمی توانند دارای تجربه شوند چون تجربه در طی زمان دراز به دست می آید ( 18-EN 1142‌a 11) .
5. و سرانجام به دلیل تغییرپذیری و موردی بودن موضوع، ارسطو معتقد است شناخت اخلاقی و سیاسی ذاتاً غیر دقیق است. او این نکته ارزشمند را مطرح می کند که در هر موضوعی باید به آن مقدار دقت قناعت کرد که آن موضوع پژوهش اقتضا می کند ( 27-23 EN 1094b) . بنابراین، پذیرفتن استدلال مبتنی بر احتمالات از دانشمند ریاضی همان قدر ابلهانه است که چشم داشتن دلایل علمی از یک سخنور ( 27-25 EN 1094b) . علاوه بر این، مقاصد مختلف نیازمند درجات مختلفی از دقت در پژوهش هستند:
درودگر دانشمند ریاضی زاویه قائمه را به یک نحو و یک روش معین نمی کنند؛ یعنی یکی زاویه قائمه را تا آنجا که برای کارش سودمند معین می کند، در حالی که دیگری تحقیق می کند در این که زاویه قائمه چیست و کیفیت آن کدام است چون این نظر بر حقیقت دارد.
در نظر ارسطو، اخلاق و سیاست ذاتاً موضوعاتی غیر دقیق هستند:
[ در این موضوعات] باید به همینقدر خرسند باشیم که طرحی کلی از حقیقت را نمایان سازیم؛ و چون در اموری بحث می کنیم که در بیشتر موارد صادقند، و نه در همه موارد، و این گونه امور را مقدمات پژوهش خود قرار می دهیم نتیجه ای هم که از بحث خواهیم گرفت از همین نوع خواهد بود ( 22-19 1094b) .
این واقعیت که ارسطو، برخلاف افلاطون، معتقد است که سیاست از این نوع دانش هاست و بنابراین باید با گردآوری موارد خاص مورد پژوهش قرار گیرد توضیحی است بر اینکه چرا ارسطو کارش را با گردآوری تاریخ نظام های سیاسی [ قوانین اساسی] شهرهای گوناگون آغاز کرد.
در باب شناخت اخلاقی هم وضعیت به همین قرار است. ارسطو معتقد است نمی توان اندرزهای روشنی برای عمل را تعلیم کرد. آنچه در این مورد لازم است توانایی ارزیابی شرایط شخص است تا بتوان بر اساس آن راه درست را انتخاب کرد و این به دست نمی آید مگر با تجربه. در جهان کسب و کار در جهان سیاست، این توانایی غالباً « زیرکی» (3) نامیده می شود. شخصی که زیرک است شمّی دارد که راه درست عمل را به او نشان می دهد- اگرچه چیزی بیش از غریزه شمّ در اینجا در کار است، چون کسی که حکمت عملی دارد باید بتواند انتخاب خاص خودش را به اصول عمومی ربط دهد. ارسطو می گوید هیچ معیار روشنتری را نمی توان به دست داد. بهترین معیار ممکن در مورد عمل درست در مجموعه خاصی از شرایط این است که یقین حاصل کنیم شخصی دارای حکمت عملی، یا « شخصی جدی» در آن شرایط چه می کند:
آنچه باعث می شود شخصی جدی در حکمت عملی بسیار برتر باشد این واقعیت است که او حقیقت را در هر شرایطی در می یابد؛ پس چنین شخصی محک و معیار خوب و دلپذیر در هر شرایطی است ( 3-31 EN 1131a) .
یکی از پیامدهای مهم توجه ارسطو به واقعیات خاص در اخلاق و سیاست توانایی او برای جدا کردن این پژوهش ها از « حقیقت کلّی» است. لذا، جمهوری افلاطون صرفاً کتابی درباره اخلاق، سیاست، و تربیت نیست، بلکه تفحّصی متافیزیکی هم هست، حال آنکه سیاست ارسطو منحصراً مربوط به موضوعی است که عنوان کتاب قرار گرفته است.

پی نوشت ها :

1. مشخصات دو ترجمه ارزشمند با حواشی مفید از این اثر به انگلیسی به قرار زیر است:
p.J.Rhodes,ed.and trans,Aristotle: The Athenian Consitutio Harmondsworth,1984),and k.Von Fritz and E.kapp.eds,and ) trans,Aristole's Constitution of Athens and Related Texts (New York,1950 ).
2. (G.Morrow,Plato's Cretan City ( Princeton,1960.
مارو در ضمن می گوید کار گردآوری قوانین اساسی را پیشتر افلاطون در آکادمی آغاز کرده بود. برای مقایسه شهر آرمانی ارسطو در کتاب های هفتم و هشتم سیاست با قوانین افلاطون رجوع کنید به:
E.Barker,Greek Political Theory:Plato and His Prdecessors London,1918,rpt.1947),pp.443-44 ) .
3. savvy.

منبع مقاله :
کلوسکو، جورج، (1389) ، تاریخ فلسفه سیاسی، خشایار دیهیمی، تهران، نشر نی، چاپ دوم 1391



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما