از نیمه دوم سده یازدهم میلادی و در فضای جنون صلیبی علیه شرق اسلامی، شاهد مشارکت فعال الیگارشی یهودی در تهاجم علیه مسلمانان اسپانیا هستیم.
در تاریخنگاری یهود، یهودیان از قربانیان جنگهای صلیبی وانمود میشوند. (1) نمونه جنگ صلیبی شبه جزیره ایبری پدیدهای متضاد با این ادعا را نشان میدهد و سرآغاز فرایند اقبال الیگارشی یهودی و کارگزارانشان به زیست در شمال اسپانیا و همدستی آنان با الیگارشی صلیبی بهشمار میرود. بهنوشته مورخین دانشگاه عبری اورشلیم، "شاهان مسیحی، یهودیان را به دلیل آشناییشان با فرهنگ اسلامی در عملیات خود از نظر سیاسی و فرهنگی بسیار موثر یافتند." (2) و به پاس این خدمات، در هر منطقهای که به تصرف حکمرانان اروپا درمیآمد، به یهودیان مغازه، اراضی کشاورزی و باغ واگذار میشد. (3)
بدینسان، سران جامعه یهودی به پشتوانه مالی و "اسب تروا"ی حکمرانان مسیحی قاره اروپا علیه دولتهای اسلامی اسپانیا بطور اخص و جهان اسلام بطور اعم بدل شدند. این سرآغاز پیوند زرسالاران یهودی با خاندانهای سلطنتی و الیگارشی حاکم بر اروپا و شکلگیری اتحادی تاریخی است که نقشی اساسی در پیدایش تمدن جدید غرب ایفا کرد.
الیگارشی یهودی و غارت اندلس
حکمرانان مسیحی اسپانیا، که در سده دهم میلادی تنها بر بخش کوچکی از شمال شبه جزیره ایبری فرمان میراندند، در نیمه دوم سده یازدهم تهاجم به سرزمینهای اسلامی اندلس را آغاز کردند و در سده سیزدهم در رأس پنج دولت لئون، (4)آراگون، (5) ناوار، (6) کاستیل (7) و پرتغال (8) بتدریج سیطره خود را بر بخش مهمی از شبه جزیره ایبری برقرار نمودند. توسعهطلبی به سوی جنوب تداوم یافت و در سال 1492 میلادی با سقوط غرناطه حاکمیت مسیحیان بر سراسر ایبری تأمین شد. این امپراتوری کاتولیک در دوران فیلیپ دوم (1556-1598) به اوج اقتدار خود رسید. فیلیپ در سال 1580 پرتغال را ضمیمه قلمرو خود کرد و امپراتوری بزرگ و جهانگستر اسپانیا را بنیاد نهاد که تا سال 1640 دوام داشت؛ امپراتوری که مستملکات آن از آسیا تا آمریکا گسترده بود.تاریخ انتقامی سخت گرفت: امپراتوری اسپانیا به سرعت راه انحطاط پیمود و سرانجام به عنوان کشوری فقیر و ورشکسته به سده هیجدهم گام نهاد؛ کشوری که بر آن شاخهای از خاندان فرانسوی بوربن فرمان میراند. در اوایل سده نوزدهم ناپلئون حکمرانان دستنشانده خود را بر آن گمارد و سپس این سرزمین به عرصه جنگهای خونین میان ارتشهای انگلیس و فرانسه بدل شد. اسپانیا نه تنها در پی جنگ با امپریالیسم نوپدید ایالات متحده آمریکا، در سال 1898 آخرین مستملکات خویش را در قاره آمریکا از دست داد بلکه خود به عنوان یکی از عرصههای چپاول و تاراج کانونهای استعماری غرب وارد سده بیستم شد. در سالهای 1936-1939، مردم اسپانیا جنگ داخلی خونینی را تجربه کردند که یک میلیون قربانی گرفت و از درون آن دیکتاتوری هولناک فرانسیسکو فرانکو (9)سربرکشید. در همین زمان (1928-1968) پرتغالیها حکومت خشن دکتر آنتونیو سالازار (10) را آزمودند. از سال 1975، خوان کارلوس، (11) آخرین بازمانده دودمان فرانسوی بوربن و نواده ملکه ویکتوریای انگلیس، به عنوان پادشاه اسپانیا جانشین فرانکو شد.
پیوند یهودیان با حکمرانان مسیحی شبه جزیره ایبری از زمان آلفونسوی پنجم، (12) شاه لئون (999-1027)، آغاز شد؛ (13) و در دوران آلفونسوی ششم، شاه لئون (1065-1109) و کاستیل (1072-1109)، به شکل جدی رخ نمود:
در سده یازدهم میلادی، امیرنشین مسلمان طلیطله (تولدو)، (14) در قلب شبه جزیره ایبری و در جنوب دو امیرنشین مسیحی کاستیل و لئون، کانون شکوفای فرهنگ و اقتصاد منطقه بود و خاندان بنیذوالنون دولتی منظم و کشوری مرفه پدید ساخته بود. طلیطله بهویژه به دلیل کارگاههای کاغذسازیاش شهرت داشت و زادگاه و مرکز مهم تولید کاغذ در سراسر قاره اروپا بهشمار میرفت. دامنه نفوذ فرهنگ اسلامی در این سرزمین چنان بود که یهودیان طلیطله نه تنها در دوران حکومت بنیذوالنون بلکه تا سده سیزدهم میلادی، یعنی یکی دو سده پس از استقرار سلطه حکمرانان مسیحی و سران یهودی بر این ایالت، نوشتههای خود را به زبان عربی ولی با خط عبری مینگاشتند. (15) دولت بنیذوالنون کانون ثبات و امنیت منطقه بود تا بدانجا که برای حکمرانان مسیحی شمال اسپانیا در جنگهای خونین خانگیشان نیز پناهگاهی بهشمار میرفت. زمانی سانچو، شاه لئون، از چنگ برادرش گریخت و به طلیطله پناه برد و زمانی (1071) آلفونسوی ششم مغلوب برادرش شد؛ به نزد مأمون بن اسماعیل، امیر طلیطله، پناه برد؛ آنقدر در آنجا زیست تا برادرش درگذشت و آنگاه سلطنت کاستیل را به چنگ گرفت.
در این دوران، طلیطله یکی از مهمترین و پرجمعیتترین مراکز یهودینشین اسپانیا بود و چهار هزار نفر یهودی در آن مأوا داشتند. در پرتو این امنیت و رفاه، در طلیطله یک الیگارشی یهودی بسیار ثروتمند و متنفذ مستقر شد که رهبری یهودیان منطقه را به دست داشتند. مهمترین اعضای این الیگارشی در آن زمان عبارتند از خاندانهای لوی، (16) فریزوئل، (17) شوشن، (18) الفخار (19) و زادق (صدوق) (20). آنان شاخههایی از خاندان "شاهزادگان داوودی" بودند و با اتکاء بر ثروت و قدرتشان منصب "ناسیگری" (ریاست) یهودیان منطقه نیز به دست آنان بود. الیگارشی داوودی طلیطله با الیگارشی یهودی مستقر در سایر شهرهای اندلس اسلامی، چون سویل (اشبیلیه)، (21) پیوند نزدیک داشت.
اعضای این الیگارشی در سدههای پسین در دستگاه حکمرانان مسیحی شبه جزیره ایبری در مقامات عالی مالی و سیاسی جای داشتند. برای نمونه، یوسف بن شوشن (22) در خدمت آلفونسوی هشتم، شاه کاستیل، و سلیمان بن زادق (دن کولما) (23) و پسرش اسحاق (کاگ دلا مالهآ) (24) متصدی گردآوری مالیات کاستیل و لئون در دوران آلفونسوی دهم بودند. در همین زمان مهیر بن شوشن (25) خزانهدار آلفونسو بود. (26)
این الیگارشی یهودی برای خود اسطورهای نیز پدید ساخت:
اسحاق آبرابانل، اندیشهپرداز نامدار یهودی، در حواشی خود بر "کتاب پادشاهان" این افسانه را به عنوان ماجرایی واقعی ثبت کرده است. این اسطوره "تولهتولا" (27) نام دارد که گویا در زبان عبری به معنای "آوارگی" است و گویا نام شهر طلیطله (تولدو) از این واژه گرفته شده. طبق این داستان، پس از سقوط دولت یهود در فلسطین شاهزادگان و اشراف یهودی، از دو قبیله یهودا و بنیامین، بهمراه گروهی از اتباع خویش به شبه جزیره ایبری پناه بردند و شهر "تولهتولا" را بنیان نهادند. آنان سپس دو سردار بومی بهنام های "پیروس" (28) و "هیسپان" (29) را به یاری گرفتند و بهمراه ایشان برای آزادی "اورشلیم" به فلسطین لشکر کشیدند. (30) این دو سردار "صلیبی" باستان بنیانگذار مردم شبه جزیره ایبریاند؛ کوههای پیرنه نام "پیروس" را بر خود دارد و قوم اسپانی نام خود را از بنیانگذار یا نیای خویش، "هیسپان"، گرفته است.
این افسانه هم یهودیان را در زمره بنیانگذاران شبه جزیره ایبری جای میداد (آنان همانقدر بومیاند که کوههای پیرنه و مردم "هیسپان") و بدینسان ایشان را "صاحبخانه" میکرد؛ و هم آرمانهای صلیبی را اشاعه میداد که منطبق با طبع آن روز حکمرانان مسیحی اروپا بود. این اسطوره یکی از نمونههای قدرت عجیب و بینظیر الیگارشی یهودی در جعل تاریخ و افسونگری فرهنگی است. طلیطله تنها نمونه نیست. یهودیان برای هر سرزمینی که در آن اقامت گزیدهاند چنین افسانههایی ساخته و پراکندهاند و پیشینه اقامت خویش را به کهنترین ازمنه رسانیدهاند. کما اینکه "ده سبط گمشده بنیاسرائیل" به حربهای جادویی بدل میشود که به کمک آن هر سرزمینی پیشینه یهودی مییابد.
دامنه اقتدار این الیگارشی را از آنجا درمییابیم که برخی شاعران نامدار یهودی، چون آرون (هارون) بن مشولام لونلی، (31) در وصف تودروس ابولافی (از اعضای این الیگارشی در اوایل سده سیزدهم) شعرها سرودهاند و او را "شاهزاده و آموزگار" خواندهاند. (32)
و میدانیم که استقرار سلطه این الیگارشی بر یهودیان با خشونت همراه بود و آنان حتی به سرکوب و اخراج گروههایی از یهودیان دست میزدند؛ تا بدانجا که برخی شعرای نامدار یهودی، چون یهودا بن اسحاق بن شابتای، (33) در شعری بهنام "تضاد خرد و ثروت" تودروس ابولافی فوقالذکر را خودکامهای نمونهوار توصیف کرده است. (34)
در دوران سلطنت آلفونسوی ششم یکی از اعضای این الیگارشی را در سمت پزشک مخصوص و وزیر مالیه او مییابیم. او جوزف (یوسف) ناسی فریزوئل (35) است که به "سیدلوس" (36) یا "سید" (رئیس) شهرت داشت و عنوان "ناسی" در نامش به معنای ریاست او بر یهودیان کاستیل و لئون و انتسابش به "خاندان داوودی" است. نمیدانیم فریزوئل چگونه و از چه زمان به دربار آلفونسو راه یافت. معقول این است که آلفونسو در دوران تبعید در طلیطله با فریزوئل، و سایر اعضای الیگارشی یهودی، حشرونشر یافت و پس از دستیابی به سلطنت او را به دربار خود فراخواند. بهرروی، فریزوئل با آلفونسوی ششم رابطه نزدیک داشت؛ و نقش او در ماجرای ازدواج دختر آلفونسو گویای این پیوند است. (37)
درست از همین زمان است که به فرماندهی حادثهجویی شرور بهنام رودریگو دیاز ویواری، (38) معروف به "ال سید" (39) (1043-1099)، که سالیانی چند در دربار آلفونسوی ششم مأوا داشت، گروهی به ظاهر نامرتبط با دولت کاستیل تشکیل شد و تهاجم و غارت سرزمینهای ثروتمند مسلماننشین قرطبه (کوردوبا) و بلنسیه (والنسیا) (40) را آغاز کرد.
"اِل سید" (که لقب او شکل اسپانیولی "سید" عربی است) بعدها به موضوع حماسهسراییهای اغراقآمیز الیگارشی صلیبی بدل شد و در مقام یک قهرمان افسانهای جای گرفت؛ و در سده بیستم، در "مکتب هالیوود"، بر اساس این افسانهها از "اِل سید" فیلمها ساخته شد. این در حالی است که محققینی چون دزی و رنان او را حادثهجویی میشناسند که "به رذایل عصر خویش بیش از فضایل آن متصف بود." (41)
در این اسطورهها گفته میشود که "اِل سید" با سرمایهگذاری یک "شیاد زیرک" و 300 سوار تهاجم غارتگرانه خود را آغاز کرد (42) و خزانهداران و کارگزارانش یهودی بودند. (43) این افسانهها صحت دارد. غارتگریهای "اِل سید" در اصل یک سرمایهگذاری مالی از سوی یهودیان بود. دایرهالمعارف یهود مینویسد "اِل سید" از راکوئل (44) و ویداس، (45) یهودیان ساکن شهر برغش (بورگس) پایتخت کاستیل، وام گرفت و با این پول به والنسیا حمله برد. (46)
سرمایهگذاری یهودیان در غارتگریهای "اِل سید" سرآغاز پیوند قدرت مالی و اطلاعاتی "زرسالاری یهودی" با قدرت سیاسی و نظامی "شهسواران صلیبی" است؛ پیوندی شوم که تا به امروز ادامه دارد. دایرهالمعارف یهود دوران جنگهای الیگارشی صلیبی علیه مسلمانان در شبه جزیره ایبری را نمونهای مثالزدنی از نقش "سرمایهگذاری کلان و گسترده مالی" یهودیان در تکاپوهای نظامی یافته است. (47)
آلفونسو 13 سال پس از آغاز سلطنتش در کاستیل، و پس از یک دوران آشوبگری و راهزنی در منطقه بهوسیله "اِل سید"، سرانجام به جنگ با یحیی بن اسماعیل، پسر امیری که جوانمردانه به او پناه داده بود، برخاست و در صفر 478ق./ مه 1085م. طلیطله را اشغال کرد. طلیطله نخستین ایالت اندلس بود که به چنگ حکمرانان مسیحی افتاد. یازده سال پس از سقوط طلیطله جنگ صلیبی اول (1096-1099) و تهاجم حکمرانان و الیگارشی اروپا به سرزمینهای اسلامی آغاز شد. لشکرکشیهای آلفونسوی ششم دومین سرمایهگذاری بزرگ مالی (و اطلاعاتی) یهودیان در عملیات نظامی الیگارشی اروپا در شبه جزیره ایبری، پس از "اِل سید"، است. (48)
پس از اشغال طلیطله، این شهر به کانون پرتکاپوی مالی و سیاسی و فرهنگی یهودیان بدل شد؛ و از جمله گروهی از یهودیان به ترجمه آثار عربی به زبان لاتین مشغول شدند. (49) الیگارشی یهودی طلیطله، که با دربار آلفونسو همبسته بود، با مسلمانان سلوکی ستمگرانه داشت تا بدانجا که با مرگ آلفونسو (1109) "مردم شهر شوریدند و یهودیان را مورد حمله قرار دادند." (50) در زمان آلفونسوی هشتم (1158-1214) امیران مسلمان اندلس تلاش برای بازپسگیری طلیطله را آغاز کردند و سران یهودی چون یوسف الفخار (51) و پسرش آبراهام، برخی از اعضای خاندان ابن عزرا و یوسف ابو عمر بن شوشن (52) در دفاع از شهر "فعالانه شرکت جستند." (53)
دایرهالمعارف یهود اگر رابطه فریزوئل و سایر اعضای الیگارشی زرسالار تولدو (طلیطله) را با راهزنیهای "اِل سید" پوشیده بیان داشته است، از مشارکت او در غارتگریهای آلفونسوی ششم آشکار سخن گفته است. میدانیم که پس از سقوط طلیطله سهمی چشمگیر نصیب یوسف فریزوئل شد. و نیز میدانیم که او و خویشاوندان و اتباعش نقش مهمی در انتقال یهودیان به سرزمینهای مسیحی و دسیسه علیه اسپانیای اسلامی داشتند. و میدانیم که برادرزاده او، بهنام سلیمان بن فریزوئل، (54) "در جریان یک ماموریت سیاسی خارجی" به قتل رسید. (55)
یوسف فریزوئل خودکامه، مقتدر و بسیار ثروتمند بود. ابراهیم بن داوود، مورخ نامدار یهودی، از بیرحمی او نسبت به گروهی از یهودیان و اخراج آنها از کاستیل با نکوهش یاد کرده است و یهودا هالوی، شاعر بزرگ یهودی، برخی اشعار خود را به او و برادرزادهاش، سلیمان، اهدا نموده است. (56)
پایان جنگهای صلیبی در شرق در نیمه اول سده سیزدهم به معنای پایان تهاجم صلیبی به اسپانیای اسلامی نبود. "شهسواران مسیح"، که "رسالت" انهدام شرق اسلامی را به چنگیزیان مغول واگذارده بودند، اینک گروه گروه به غرب بازمیگشتند و در پی عرصههای جدید برای حادثهجویی و غارتگری خویش بودند. از این زمان تهاجم به اندلس اوجی شگرف گرفت. پایان جنگ صلیبی در شرق به معنای آغاز موج جدید تهاجم صلیبی در غرب اسلامی بود.
در این زمان با درگذشت یوسف دوم (ابویعقوب یوسف بن محمد المستنصر)، خلیفه دودمان موحدین (1213-1223م.)، امیرنشینهای مسلمان اندلس اتحاد و مرکزیت خویش را از دست دادند و این فرصتی مناسب برای تهاجم بود. جیمز اول، شاه آراگون، جزایر بالریک (بلیار) (57) (1229-1235) و سرزمین والنسیا (1238) را به تصرف درآورد. فردیناند سوم کوردوبا (1236) و مرسیه (58) (1243) و سویل (1248) را تصرف کرد و آلفونسوی دهم مابقی سرزمینهای اندلس را تا بدانجا که تنها غرناطه ماند.
در این میان، نقش فردیناند سوم، شاه کاستیل (1217-1252) و لئون (1230-1252)، و تصرف قرطبه (کوردوبا)، پایتخت باشکوه اندلس اسلامی، به دست او از اهمیت درجه اول برخوردار است.
قرطبه در سال 711 میلادی در زیر حاکمیت مسلمانان قرار گرفت و نخستین یهودیان از سال 840 میلادی، از زمان شکوفایی آن، در این شهر پدیدار شدند. در دوران خلیفه عبدالرحمن سوم و ریاست حسدای بن شپروط بر یهودیان اندلس، قرطبه به کانون مهم فرهنگی و اقتصادی یهودیان بدل شد. (59) با سلطه فردیناند سوم و همدستان یهودیاش بر قرطبه، یهودا آبرابانل، (60) نیای اسحاق آبرابانل، به عنوان نماینده شاه کاستیل و لئون و حکمران شهر در قرطبه استقرار یافت. (61)
دائرهالمعارف یهود مفتخرانه مینویسد: تمامی این شاهان، یهودیان را در ارتشهای خود به خدمت گرفتند و پس از پیروزی از ایشان خواستند تا در شهرهای خالی از سکنه مأوا گیرند. (62) و کار بدانجا کشید که در نیمه سده سیزدهم میلادی بخش مهمی از ثروت این سرزمینها در دست یهودیان انباشته شد و دربار شاهان مسیحی اسپانیا آکنده از اشراف یهودی شد که امور مالیه و سایر مشاغل مهم اقتصادی و سیاسی را به دست داشتند. (63)
گفتیم که یکی از اعضای الیگارشی یهودی که در سده یازدهم میلادی در طلیطله استقرار یافت، خاندان لوی است.
این خاندان پرشاخهترین و متنفذترین خاندان زرسالار یهودی بهشمار میرفت و طی سدههای دوازدهم تا پانزدهم میلادی نقشی مهم در تحکیم سلطه "الیگارشی صلیبی" بر شبه جزیره ایبری و انهدام دولتهای مسلمان منطقه، بهویژه غرناطه، ایفا نمود. در این دوران، شاخهای از آن در دربار کاستیل و شاخه دیگر در دربار آراگون مستقر بود.
شاخه کاستیل خاندان لوی، "ابوالعافیه" (64) نام داشت که عنوانی عربی و به معنای "پدر سلامتی" است. این لقب گویای پیشینه حضور این خاندان در طلیطله و حرفه طبابت ایشان است. عنوان "ابوالعافیه" در عین حال متضمن نام یهودی این خاندان نیز بود و به شکل "ابولافیه" (65) تلفظ میشد. شکل معمول بیان آن "ابولافی" (66) (ابولاوی/ لوی) است. این نام عجیب و دو چهره به راستی نمادین است.
اعضای این خاندان لقب "ناسی" داشتند یعنی رئیس جوامع یهودی بودند، از خاندان "شاهزادگان داوودی" بهشمار میرفتند و با سایر خاندانهای الیگارشی یهودی خویشاوند بودند. بهنوشته دایرهالمعارف یهود، خاندان فوق نقش مهمی در سازماندهی یهودیان اسپانیا ایفا نمود. (67)
تودروس ابولافی، یا تودروس بن یوسف هالوی ابوالعافیه (68) (متوفی حوالی 1225م.)، از نیمه دوم سده دوازدهم میلادی در کاستیل سکونت گزید. او حاخامی متنفذ بود و همان است که در وصفش شعرها سرودهاند و "شاهزاده" و از تبار داوودش خواندهاند.
تودروس مشاور شاهان وقت کاستیل و لئون و از متنفذترین درباریان بود. پسرش، بهنام مهیر ابولافی (1170-1244) نیز سرشناسترین حاخام شبه جزیره ایبری در نیمه اول سده سیزدهم میلادی بهشمار میرفت. در نیمه دوم سده سیزدهم، تودروس ابولافی دوم (1220-1298) از درباریان متنفذ فردیناند سوم و آلفونسوی دهم (1252- 1284) بود و پس از تسخیر شهرهای مسلماننشین املاکی وسیع به او اعطا شد. وی در سال 1275 از همراهان فیلیپ سوم، پادشاه فرانسه (1270-1285)، بود. این پادشاه برای خود از خاندان سلطنتی آراگون زن گرفت و برای پسرش، شاه بعدی فرانسه، از خاندان سلطنتی ناوار. پسر تودروس ابولافی، بهنام جوزف، (69)چون پدر در دربار آلفونسوی دهم نفوذ فراوان داشت و در زمان فتح سویل و سایر شهرهای اسلامی املاکی به او اعطا شد. (70)
در سده چهاردهم میلادی، دن ساموئل ابولافی (71) (1320-1362) ابتدا مباشر املاک دن خوان آلفونسو دالبوکرک، (72) معلم پدرو، پسر آلفونسوی یازدهم، بود. زمانیکه پدرو به سلطنت رسید (1350-1369)، دن ساموئل خزانهدار کل او شد و بهنوشته ویل دورانت، از اینطریق "ثروت بیکران اندوخت." (73)
پدرو شاهی ستمگر بود و به پدرو ال کروئل (پدرو بیرحم) (74) شهرت داشت. ابولافی در جریان شورش اشراف کاستیل علیه پدرو به شاه کمک فراوان کرد. او مأموران مالیاتی را تعویض نمود و به جای آنها یهودیان را گمارد و املاک و ثروت اشراف شورشی را مصادره کرد. او در سال 1358 به عنوان سفیر پدرو برای انعقاد پیمان سیاسی میان دو کشور به دربار پرتغال رفت. (75)
در سده پانزدهم میلادی نیز نفوذ خاندان ابولافی در دربار کاستیل و لئون ادامه داشت و برخی از آنان، چون خوان فرناندز ابولافیا، (76) به سلک مسیحیان درآمدند.
در اواخر سده پانزدهم و اوایل سده شانزدهم، شاخههای خاندان ابولافی در شرق اسلامی پراکنده شدند و بهویژه در بنادر سالونیک و ازمیر و شمال آفریقا استقرار یافتند. در سده هفدهم، حییم بن موسی ابولافی (1660-1774) از ازمیر به فلسطین رفت و خاندانی متنفد از حاخامها را در فلسطین و سوریه بنیاد نهاد. او به شدت مروج اسطورههای مسیحایی بود و ظهور قریبالوقوع مسیح و استقرار سلطنت جهانی یهود را وعده میداد. در تمامی سدههای هفدهم، هیجدهم و نوزدهم میلادی اعضای خاندان ابولافی به عنوان حاخام رهبری جوامع یهودی را در دمشق، ازمیر، فلسطین و برخی شهرهای یونان و ایتالیا به دست داشتند. حییم بن داوود ابولافی در سال 1761 حاخام آمستردام بود و سپس حاخام ازمیر شد. حاخام موسی بن یعقوب ابولافی از یهودیانی بود که در سال 1840 در دمشق دستگیر شدند. این سرآغاز ماجرایی مرموز است که به جنجالی جهانی در "مظلومیت یهودیان" و مداخله قدرتهای اروپایی در منطقه انجامید. (77)
امروزه اعضای خاندان لوی در ایالات متحده آمریکا و اروپا حضور فعال دارند. آنان در ایتالیا با نامهایی چون "بولافیو"، "بولافی" و غیره خوانده میشوند. برای نمونه، ازقل ابولافی (بولافی) (78) از فعالین فرهنگی ایتالیای سده هیجدهم بود. میشل بولافی (79) (1768-1842) موسیقیدان نامداری بود. در سال 1809 به انگلستان رفت و رئیس ارکستر دوک کمبریج شد و در سال 1818 به خدمت لویی هیجدهم، پادشاه فرانسه، در آمد. لئون بولافیو (80) (1848-1940) از حقوقدانان سرشناس ایتالیا در نیمه اول سده بیستم بود. (81)
پینوشتها:
1. برای نمونه بنگرید به:
H. H. Ben-Sasson [ed.], A History of the Jewish People, USA: Harvard University Press, 1976, pp. 413-420; Encyclopaedia Judaica, New York: Macmillan, 1971, vol. 5, pp. 1135-1145.
2. Ben-Sasson, ibid, p. 468.
3. ibid, p. 467.
4. Leon
5. Aragon
6. Navarre
7. Castille
8. Portugal
9. Francisco Franco
10. Antonio de Oliviera Salazar
11. Juan Carlos
12. Alfonso V
13. Judaica, vol. 15, p. 226.
14. Toledo
15. ibid, p.1201.
16. Levi
17. Ferrizuel
18. Shoshan
19. Al-Fakhar
20. Zadok
21. Seville
22. Joseph ibn Shoshan
23. Solomon ibn Zadok
24. Cag de la Maleha
25. Meir ibn Shoshan
26. ibid, vol. 4, p. 170.
27. Tuletula
28. Pirus
29. Hispan
30. ibid, vol. 15, p. 1198.
31. Aaron ibn Meshullam of Lunel
32. ibid, vol. 2, p. 194.
33. Judah ibn Isaac ibn Shabbetai
34. ibid.
35. Joseph ha-Nasi Ferrizuel
36. Cidellus
37. بنگرید به: Judaica, vol. 6, p.1236.
38. Rodrigo Diaz de Vivar
39. El Cid
40. Valencia
41. محمد عبدالله عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: کیهان، 1371، ج 5، ص 64.
42. Encyclopedia Americana, [international edition,] USA: Grolier Incorporated, 1985, vol. 6, p. 713.
43. Judaica, vol. 15, p. 227.
44. Raquel
45. Vidas
46. ibid, vol. 4, pp. 169-170, 1512.
47. ibid, p. 169.
48. ibid, p. 170.
49. ibid, p.1200.
50. ibid.
51. Joseph Al-Fakhar
52. Joseph Abu Omar ibn Shoshan
53. ibid, p. 1201.
54. Solomen ibn Ferrizuel
55. ibid, vol. 6, p. 1236.
56. ibid.
57. Balearic
58. Murcia
59. ibid, vol. 5, p. 963.
60. Judah Abrabanel
61. ibid, pp. 964-965.
62. ibid, vol. 15, p. 228.
63. ibid, pp. 229-230.
64. Abul Afia
65. Abulafia
66. Abu Lafi
67. ibid, vol. 2, pp. 190-191.
68. Todros ibn Joseph Ha-Levi Abulafia
69. Joseph ibn Todros Ha-Levi Abulafia
70. ibid, pp, 190, 194-195; American, vol. 21, p. 880.
71. Don Samuel ben Meir Ha-Levi Abulafia
72. Juan Alfonson de Albuquerque
قاعدتاً این البوکرک نیای البوکرک معروف است.
73. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه فریدون بدرهای و دیگران، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1368، ج 6، ص 244.
74. Pedro el Cruel
75. Judaica, vol. 2, p. 193.
76. Juan Fernandez Abolafia
77. ibid, pp. 184-189.
78. Ezekiel David ibn Mordecai Abulaffia (Bolaffii)
79. Michele Bolaffii
80. Leon Bolaffio
81. ibid, 2, pp. 185-187; vol. 4, p. 1185.
شهبازی، عبدالله؛ (1377)، زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم (پائیز 1390)
/ج