خاندانهای زرسالار فریزوئل و لوی (ابولافی) تنها یهودیان مستقر در دربار شاهان کاستیل و لئون نبودند. از مهمترین نمونههای دیگر در دربار آلفونسوی دهم باید به اسحاق بن سید، (1) معروف به "دن کاف"، (2) و یهودا بن موسی کوهن (3) اشاره کرد. (4)
در دربار سانچوی چهارم، (5) پسر آلفونسوی دهم و شاه کاستیل و لئون (1284-1295)، باید به خاندان ابن وقار اشاره کرد.
اسحاق و آبراهام بن وقار پزشکان شاه و پیشکار او و ولیعهدش، دن خوان مانوئل، بودند. اسحاق منشیگری شاه را نیز به دست داشت. بهنوشته تاریخ یهود، آنان با سانچو "رابطه بسیار نزدیک" داشتند. اسحاق و آبراهام دوستان نزدیک تودروس ابولافی نیز بودند. سانچو املاکی را در مجاورت شهر مسلماننشین الچه (الیه) (6) به اسحاق بن وقار اعطا کرد و وی نقش رابط میان دو دولت آراگون و کاستیل را در این شهر به دست گرفت. (این شهر مشترکاً بهوسیله دو دولت فوق اداره میشد.)
فرزندان آنان به عنوان پزشک به حضور خود در دربار کاستیل و لئون ادامه دادند. در زمان آلفونسوی یازدهم (1312-1350)، مهمترین عضو این خاندان ساموئل بن وقار تولدوئی (7) بود. هم پزشک مخصوص شاه بود و هم ریاست ضرابخانه کشور را به دست داشت. او از سوی مردم متهم بود که سکه قلب ضرب میکند؛ و نیز به کمک همدستانش تمامی کالاهای کشور را ارزان میخرد و پس از فروش آن در خارج، با پول آن نقره برای ضرب سکه وارد میکند. ساموئل تولدوئی به آلفونسو پیشنهاد کرد که کلیه صادرات کشور را به غرناطه متوقف کند. این حادثه منشاء جنگ غرناطه و کاستیل بهشمار میرود. (8) در زمان آلفونسوی یازدهم دن یوسف اثیخایی (9) عضو شورای سلطنتی و وزیر مالیه بود. (10)
پیوند جدی حکمرانان مسیحی آراگون و الیگارشی یهودی با دو خاندان الیزار و بنونیزت آغاز میشود.
خاندان الیزار (11) در ایالت سرقسطه (ساراگوسا) ، (12) در شمال شرقی شبه جزیره ایبری و در همسایگی آراگون، سکونت داشت. در سال 1118م.، این شهر به تصرف آلفونسوی اول، شاه آراگون (1104-1134) معروف به "آلفونسوی جنگجو"، درآمد و از آن پس به پایتخت ایشان بدل شد. شاه آراگون با الیزار، رئیس یهودیان سرقسطه، رابطه نزدیک داشت و پس از اشغال شهر به او و یهودی دیگر معروف به الفاکوئیم بنونیزت، (13) از الیگارشی یهودی بارسلونا، و یهودیان دیگر امتیازات فراوان داد. از آن پس نام اعضای خاندان الیزار در دربار آراگون به چشم میخورد.
در زمان آلفونسوی دوم (1162-1196) تعداد زیادی از یهودیان به عنوان مباشر و پزشک به دربار آراگون راه یافتند و نفوذ آنان اوج گرفت.
در سال 1212، ابوالفتح اَبِن الازار (14)، پسر الازراخ، (15) (ابوالفتح بن الیزار)، که قاعدتاً لقب "ابوالفتح" او به دلیل نقشش در فتوحات دربار آراگون است، از نزدیکان پدرو دوم، شاه آراگون (1196-1213) و پدر جیمز اول، بود و مورد علاقه او. شاه وی و خاندانش را در زیر حمایت "شهسواران طریقت سن جان" (16) قرار داد که به معنای امتیازات ویژه درباری اوست.
در سدههای پسین نیز نام زرسالاران متنفذی از خاندان الیزار به چشم میخورد که عموماً پزشکان درباریاند. در نیمه اول سده پانزدهم، دن مایر الازار (17) از ثروتمندان بنام آراگون بود.
شاخهای دیگر از این خاندان در شهر والنسیا سکونت داشت. در حوالی نیمه سده چهاردهم، یهودا الیزار (18) (متوفی 1337) از متنفذترین یهودیان والنسیا بود. (19)
در سده پانزدهم، برخی از اعضای خاندان الیزار به ظاهر مسیحی شدند و نام "سانچز" را بر خود نهادند. در مقالات آینده با نقش مهم گابریل سانچز در دربار ایزابل و فردیناند و در ماجرای سفر کریستف کلمب به قاره آمریکا آشنا خواهیم شد.
خاندان زرسالار یهودی دیگر که در دستگاه حکمرانان آراگون به قدرت و شوکت رسید خاندان بنونیزت است.
این خاندان ابتدا در بندر برشلونه (بارسلونا)، (20) در شمال شرقی شبه جزیره ایبری، مستقر بود. بارسلونا در سال 415 میلادی به تصرف ویسیگوتها درآمد و از آن پس پایتخت ایشان بود، در سال 714 به دست مسلمانان افتاد و به یکی از ایالتهای اندلس اسلامی بدل شد. "لوئی پرهیزکار"، پسر شارلمانی، در سال 801م. این بندر را تصرف کرد و آن را پایتخت مستملکات امپراتوری فرانکها در شمال شبه جزیره ایبری قرار داد. در سالهای 856 و 985 موقتاً به دست مسلمانان افتاد. آخرین بار در سال 987 بهوسیله فرانسویان اشغال شد و از آن پس یک کنت یا مارکیزنشین مستقل فرانسوی بود و سرانجام در سال 1137 به دولت آراگون منضم شد. (21)
در اسناد سال 1079 بارسلونا تنها نام 60 یهودی در میان سکنه این شهر به ثبت رسیده است. مورخین شمار مسیحیان را نیز مشابه یهودیان ذکر کردهاند. (22) در طول سده یازدهم میلادی جمعیت یهودی این شهر بیشتر شد و به یکی از کانونهای مهم اقتصاد و فرهنگ یهودیان بدل گردید. در این سده، "شاهزادگان داوودی" (ناسیها) نیز پدید شدند. در نیمه اول سده یازدهم، در رأس الیگارشی یهودی بارسلونا فردی بهنام ششت ناسی (23) قرار داشت و از آن پس "خاندان ششت" روسای الیگارشی یهودی این شهر بهشمار میرفتند. آنان بعدها به خاندان بنونیزت شهرت یافتند. (24) در سده دوازدهم میلادی، زرسالاران یهودی را زمینداران بزرگ بارسلونا مییابیم؛ تا بدانجا که یک سوم کل اراضی این منطقه در تملک آنان بود. (25) در سده چهاردهم میلادی، رهبری جامعه یهودیان بارسلونا، که اینک جامعهای پرجمعیت و ثروتمند بود، در دست یک گروه کوچک از اعضای چند خاندان اشرافی قرار داشت که به "گروه 30 نفره" شهرت داشتند و تمامی مقدرات جامعه یهودیان به دست آنها بود. (26)
نخستین فرد از خاندان بنونیزت که در خدمت شاهان آراگون به مناصب عالی درباری رسید، ششت بن اسحاق بن یوسف بنونیزت (27) (1131-1209) است. او ابتدا به عنوان پزشک در خدمت امرای مسلمان برشلونه بود. بنیامین تودلایی در برشلونه با بنونیزت دیدار کرده و در سفرنامهاش از او ستایش فراوان کرده است. بنونیزت سپس به خدمت آلفونسوی دوم، شاه آراگون، درآمد؛ و از سال 1196 طبیب مخصوص پدر دوم، پسر آلفونسو و شاه بعدی آراگون، بود. حرفه وی در دربار آراگون به طبابت محدود نمیشد؛ هم مترجم متون عربی بود، هم مشاور سیاسی شاه، هم متصدی امور مالی کشور، هم دیپلمات و هم (قاعدتاً) کارگزار اطلاعاتی. بهنوشته دایرهالمعارف یهود، امضای وی بر روی برخی اسناد دولتی آراگون موجود است. بنونیزت وامهای کلانی در اختیار دربار آراگون قرار داد و در ازای آن املاکی پهناور به دست آورد. ششت بنونیزت از سران قدرتمند الیگارشی یهودی زمان خود بود و به واقع در مقام "شاهزاده داوودی" جای داشت تا بدانجا که برخی شاعران نامدار یهودی، چون یوسف بن زبارا، (28) اشعار خود را به او اهدا نمودهاند. (29)
نفوذ خاندان بنونیزت در دربار آراگون و سایر حکمرانان مسیحی اسپانیا و پرتغال در سدههای بعد تداوم یافت و از سده شانزدهم شاخههای این خاندان در سراسر جهان گسترده شدند. به دلیل چنین نفوذی است که در سال 1247 شاه آراگون به همتایان کاستیلیاش تأسی جست و طی فرمانی اعلام کرد از مهاجرت یهودیان به سرزمین خود استقبال میکند. (30)
معهذا، مهمترین خاندان یهودی دربار آراگون، که در سده سیزدهم میلادی و در پرتو این موج تاراجگرانه صلیبی به ثروت و قدرت فراوان رسید، شاخهای دیگر از خاندان لوی بود که در آراگون با نامهای "ابو لاوی"، "ابن لاوی"، "کاوالریا" و "کابالریا" (31) شناخته میشد. بهنوشته دایرهالمعارف یهود، اسنادی موجود است که پیوند این خانواده را از نیمه دوم سده سیزدهم با سازمان رازآمیز "طریقت شهسواران معبد"، (32) نشان میدهد. در این اسناد اعضای خاندان لاوی "انسان معبدی" (33) بهشمار رفتهاند. (34)
اینگونه سازمانهای رازآمیز درواقع گروههای پنهان غارتگری بودند که از پیوند "شهسواران مسیح" و زرسالاران یهودی پدید میشدند و عملیات خویش را در هالهای از رمز و راز میپوشاندند. پیشینه "طریقت شهسواران معبد" نمونهای گویاست:
"طریقت شهسواران معبد" در آغاز نام دستهای از شوالیههای فرانسوی بود که پس از اشغال بیتالمقدس به دست صلیبیها به سال 1118م. در این شهر ایجاد شد. 9 تن از شوالیهها دستهای تشکیل دادند و نام خود را "سربازان فقیر مسیح" نهادند. بالدوین، کنت فلاندرز و سرکرده سپاهیان صلیبی که بر خود نام "پادشاه اورشلیم" نهاده بود، این دسته را در نزدیکی معبد سلیمان جای داد و حفاظت از زائران مسیحی را به ایشان سپرد. بدینسان، اعضای این گروه و سربازانشان "سربازان فقیر مسیح و معبد سلیمان" نام گرفتند.
بتدریج این دسته توسعه یافت و به صورت یک سازمان مزدور نظامی درآمد که خدمات خویش را به حکمرانان صلیبی عرضه میکرد. توانمندی نظامی آنان چنان مورد توجه قرار گرفت که مأموریت انتقال شمشهای طلا و اموال تاراج شده از شرق به پاریس و لندن به ایشان سپرده شد.
با پایان جنگ صلیبی، در سال 1291 اعضای گروه فوق به اروپا بازگشتند. آنان که سالها به کشتار و راهزنی خو گرفته بودند، طبعاً در محیط جدید آرام نداشتند؛ لذا سازمان خود را حفظ کردند، برای خویش رئیسی بهنام "استاد اعظم" برگزیدند و به شکلی پنهان به عملیات خود ادامه دادند. تکاپوی این گروه مخل امنیت فرانسه بود. در نتیجه، به سال 1304، فیلیپ چهارم پادشاه فرانسه، دستور دستگیری آنها را صادر کرد. بسیاریشان به جرم عملیات غیراخلاقی و آشوبگری و جنایت زندانی و در دادگاههای فرانسه و پاپ محاکمه شدند. در سال 1312، پاپ دسته فوق را منحل اعلام کرد و فیلیپ تعدادی از سرکردگان "طریقت" را، از جمله ژاک دموله (35) آخرین "استاد اعظم" آن که به یک خاندان اشرافی تعلق داشت، در ملاء عام اعدام نمود.
امروزه، "طریقت شهسواران معبد" از شاخههای مهم ماسونی و دارای آداب ویژه خویش است؛ برای نمونه استاد اعظم "فرمانده اعظم" نام دارد. در تمامی طریقتهای ماسونی یاد و نام ژاک دموله بسیار گرامی است و فیلیپ چهارم سخت منفور بهشمار میرود. (36)
پیوند خاندان لاوی با "طریقت شهسواران معبد" گویای آن است که اعضای سازمان فوق شبه جزیره ایبری را مکانی مناسب برای تداوم چپاولگریهای صلیبی یافتند، در دربارهای اسپانیا مستقر شدند، با سرمایهگذاری مالی و پشتوانه اطلاعاتی یهودیانی چون خاندان لاوی دستههایی مشابه گروه "ال سید" تشکیل دادند و بدینسان از طریق غارت مسلمانان تا سالیان مدید تکاپوی خود را تداوم بخشیدند.
توجه کنیم که عرصه اصلی تکاپوی گروه راهزنان "ال سید" نیز ایالت والنسیا بود و یکی از استقرارگاههای اعضای خاندان لاوی نیز همین منطقه ثروتمند بود که بهویژه کانون مهم کشت و تجارت شکر قاره اروپا بهشمار میرفت. مورخین اروپایی، ایالت والنسیا را در زمان تصرف آن به دست جیمز اول "ثروتمندترین سرزمین اروپا" توصیف کردهاند. (37) ابن باجه، فیلسوف و ادیب و پزشک نامدار مسلمان، سالها در این شهر مأوا داشت.
یهودا لاوی یا جودا دلا کاوالریا (38) (متوفی 1276م.)، متصدی گردآوری مالیات آراگون و خزانهدار جیمز اول بود. در زمان مرگ فردیناند سوم، شاه کاستیل و لئون، مردم ایالت ساحلی مرسیه، در شرق شبه جزیره ایبری، بر حکمرانان یهودی و مسیحی خود شوریدند و آنان را بیرون راندند. یهودا لاوی مبالغ هنگفتی پول به جیمز وام داد تا با آن ناوگانی تشکیل دهد و به جنگ با مسلمانان بپردازد. در سال 1265 مرسیه به تصرف جیمز درآمد و سرانجام پس از مذاکراتی، که یهودیان در آن نقش اصلی را داشتند، به خاندان سلطنتی کاستیل داده شد. (39)
یهودا لاوی در تهاجم به شهرهای مرسیه و والنسیا شخصاً حضور داشت و به تصرف قلعههای این دو شهر یاری رسانید؛ و پس از پایان تهاجم به عنوان نماینده شاه آراگون و حکمران والنسیا منصوب شد. او مالک کشتزارهای پهناور و گلههای انبوه گوسفند در والنسیا و ساراگوسا (سرقسطه) بود. یهودا لاوی چهار پسر داشت: سولومون، آبراهام، حسدای (40) و استروک. (41)
یهودا لاوی، پسران و کارگزاران یهودیشان در داستانی مشابه به سقوط شهر مورویدرو، (42) در سرزمین والنسیا، یاری رسانیدند. خاندان ویوز (43) در شهر دکان نانوایی داشت و در زمان محاصره از درون راه سقوط شهر را هموار ساخت. پس از اشغال و غارت شهر (1273)، به پاس خدمات آنان حکمرانی شهر به ایشان سپرده شد. سلیمان لاوی (سولومون دلا کاوالریا)، پسر یهودا، نماینده جیمز اول شد و با یاری سلیمان بن بهیا قسطنطنیهای (سولومون بهیا) (44) حکومت شهر را به دست گرفت. پس از او، حکمرانی شهر (1279-1280) را یوسف بن شپروط (45) در اختیار داشت. جیمز دوم، شاه بعدی آراگون، نیز تمامی امتیازات خاندان لاوی را تسجیل کرد. در این زمان تنها 50 یهودی بالغ در شهر اقامت داشتند. در زمان مهاجرت یهودیان از اسپانیا (1492)، تعداد یهودیانی که شهر را ترک کردند 500 نفر گزارش شده است.
ویدال دلا کاوالریا، (46) پسر آبراهام و نوه یهودا لاوی، نیز از ثروتمندان و متنفذین درجه اول زمان خود بود و بهمراه برادرش، سالومون، در برخی شهرهای اسپانیای مسیحی املاک فراوان داشت. او متصدی گردآوری مالیات آراگون بود و در سال 1372 امتیاز ضرب سکه طلای دولتهای آراگون و کاستیل نیز به وی واگذار شد. ویدال لاوی دو پسر داشت بهنامهای جودا و بونافوس (47) و دختری که با جوزف بنونیزت، (48) از خاندان زرسالار بنونیزت، ازدواج کرد.
سالومون، برادر ویدال، شریک او در گردآوری مالیات آراگون بود. او در سالهای 1380 گمرکات مرز آراگون- کاستیل را اجاره کرد و بهمراه پسرش، جودا، اداره آن را به دست گرفت. او شاعر عبریزبان بود و دیوان اشعارش موجود است.
جودا بنونیزت (49) (متوفی 1411)، پسر سالومون لاوی، نیز از ثروتمندان و درباریان پادشاهی آراگون بود و تجارتی گسترده را در تملک داشت. معهذا، مهمترین مشغله او خدمات درباریاش بود. او از اواخر سالهای 1370 گردآوری درآمد املاک و خزانهداری کلیسای ساراگوسا را نیز به دست گرفت و پس از مرگ پدر اجاره گمرکات آراگون- کاستیل نیز به او واگذار شد. جودا بنونیزت در مذاکرات وصلت دو خاندان سلطنتی آراگون و ناوار شرکت داشت و از امضاکنندگان عقدنامه بود.
بونافوس، پسر ویدال، به ظاهر مسیحی شد، از خاندان اشرافی مسیحی کابرا (50) زن گرفت و فرزندانش به مقامات عالی رسیدند. پسر بزرگش، پدرو (1415-1461)، مشاور آلفونسوی پنجم، شاه آراگون، بود و "پیمانکار کل" دربار او. پدرو در شورش شهر کاتالان (51) به دست مردم به قتل رسید.
در سال 1414م.، پسر پدرو، بهنام آلفونسو دلا کاوالریا خزانهدار کل آراگون شد که عالیترین منصب دولتی بهشمار میرفت. او که عمری طولانی داشت، تا زمان مرگ (1506) در این سمت و مشاغل مهم درباری دیگر بود و سخت مورد اعتماد فردیناند (همسر ایزابل). برادر او، بهنام پابلو، کشیش شد و اسقف مالتا. (52)
خاندان لاوی تنها نمونه از پیوند الیگارشی زرسالار یهودی با خاندان سلطنتی و الیگارشی آراگون نیست. یک نمونه دیگر، خاندان بونسنیور است.
آستراک بن یهودا بونسنیور (53) (متوفی 1280) ابتدا دستیار بهیا قسطنطنیهای، (54) پزشک یهودی و مترجم عربی دربار آراگون، بود و سپس خود در این سمت جای گرفت. او در زمان محاصره شهر مرسیه به نمایندگی از شاه آراگون هدایت مذاکرات با مردم شهر را برای تسلیم ایشان به دست داشت. در زمان اشغال شهر مسلماننشین الچه (1263) نیز بهمراه جیمز اول بود. پس از او پسرش، جودا (متوفی 1331)، در این سمت قرار گرفت. (55)
تعمق در مقالات دایرهالمعارف یهود درباره زندگینامه اعضای خاندان لوی (ابولافی در کاستیل و لاوی در آراگون) روشن میکند که اسناد این دودمان، از سده سیزدهم میلادی تا به امروز، محفوظ است. این تاریخ 800 ساله یک دودمان یهودی است در دورانی که بسیاری از ملتهای کهن به گسستی مدهش در حافظه تاریخیشان محکوم شدند. خاندان لوی تنها نمونه نیست. خاندان بنونیزت (مندس) و خاندان تولدانو نیز از چنین تداومی برخوردارند و بسیاری از خاندانهای زرسالار یهودی دیگر.
مشارکت مالی و اطلاعاتی خاندان لوی در عملیات "الیگارشی صلیبی" سدههای سیزدهم و چهاردهم میلادی مقارن است با دوران چنگیزیان و ایلخانان در ایران (1220-1335م.). امروزه، برای ملتی کهنسال و فرهیخته چون ایران، که بزرگترین گنجینههای تاریخنگاری را آفریده است، این دوران بسیار دور و تاریک جلوه میکند و از اسناد انبوه آن چیزی در دست ندارد. و حتی از گذشته نزدیک خود نیز هیچ نمیداند؛ برایش حوادث دوره قاجار و پهلوی، چه رسد به پیش از آن، بهسان "ماقبل تاریخ" جلوه میکند. و در مقابل، خانوادهای از جزییات زندگی خود در هشت سده پیش خبر دارد. این است معنای دقیق شستشوی حافظه تاریخی یک ملت و رها کردن آن در خلاء؛ گویی کودکی چند ساله بیش نیست. و این است معنای بارز تداوم حافظه تاریخی در الیگارشی زرسالار جهان امروز.
پینوشتها:
1. Isaac ben Sid
2. Don Caf
3. Judah ben Moses ha-Kohen
4. ibid, vol. 2, p. 606.
5. Sancho IV
6. Elche
7. Samuel ibn Waqar of Toledo
8. ibid, vol. 8, p. 1205; Ben-Sasson, ibid, p. 488.
9. Don Yucaf de Ecija
10. Judaica, vol. 6, p. 356; vol. 15, p. 244.
11. Eleazar (Alazar)
12. Saragossa
13. Alfaquim Benveniste (الوقیم؟/ پزشک و مترجم)
14. Abulfath Abenalazar
15. Alazrach
16. Knighta of the Order of St. John
17. Don Mair Alazar
18. Judah Eleazar
19. ibid, vol. 2, p. 604; vol. 6, pp. 584-585; vol. 14, p. 859.
20. Barcelona
21. The Encyclopaedia of Islam, New Edition, Leiden: E. J. Brill, 1960, vol. 1, pp. 1054-1055.
22. Judaica, vol. 4, p. 208.
23. Sheshet Nasi
24. ibid, pp. 209, 563.
25. ibid, vol. 15, p. 227.
26. Ben-Sasson, ibid, pp. 604-605.
27. Sheshet ben Isaac ben Joseph Benveniste
28. Joseph ben Zabara
29. Judaica, vol. 4, p. 563.
30. Ben-Sasson, ibid, p. 487.
31. Abu Lavi, Ibn Lavi, Cavalleria, Caballeria
32. Order of the Knights Templar
33. Homines Templi
34. Judaica, vol. 5, p. 261.
35. Jacques de Molay
36. Americana, vol. 16, p. 509; Albert G. Mackey, Encyclopedia of Freemasonry, New York: Macoy Publishing and Masonic Supply Company, 1966, vol. 2, p. 674; Henry Wilson Coil, Coil's Masonic Encyclopedia, New York: Macoy Publishing and Masonic Supply Company, 1961, pp. 343-349.
37. محمد عبدالله عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: کیهان، 1371، ج 5، ص 48.
38. Judah de la Cavalleria
39. Judaica, vol. 12, p. 530.
40. Hasdai
41. Astruc
42. Murviedro
43. Vives
44. Solomon Bahya
45. Joseph ibn Shaprut
46. Vidal de la Cavalleria
47. Bonafos
48. Joseph Benveniste
49. Judah Benveniste
50. Cabra
51. Catalan
52. ibid, vol. 5, pp. 261-265; vol. 12, pp. 531-532; vol. 16, p. 1291.
53. Astruc ibn Judah Bonsenyor
54. Bahya Alconstantini
55. ibid, vol. 4, p. 1213; vol. 6, p. 574; vol 12, p. 530.
/ج