درباره رابطه ایزابل، ملکه کاستیل، و شوهرش فردیناند، شاه آراگون، با سران جامعه یهودی و نقش این اتحاد در تحولات پسین، که دارای پیامدهای جهانی و تمدنی جدی است، مدارک فراوان در دست است. (1)
ایزابل اول (2) (1451-1504) در سال 1469 به همسری فردیناند (3) (1452-1516) درآمد و از سال 1474 تا زمان مرگ حکمرانی سرزمین کاستیل (قشتاله) را به دست داشت. بهنوشته ویل دورانت، ایزابل و فردیناند در زمان ازدواج توان مالی برگزاری مراسمی باشکوه را نداشتند و این کار با 20 هزار سکه طلایی که یک یهودی به آنان وام داد ممکن شد. زمانیکه ایزابل به حکمرانی کاستیل رسید این بدهی را پرداخت. (4)
دربار ایزابل و فردیناند مأوای برجستهترین و ثروتمندترین زرسالاران یهودی سده پانزدهم بود؛ همآنان بودند که طرح اشغال غرناطه را ریختند، به سرمایهگذاری هنگفت در آن دست زدند و سپس کریستف کلمب را به سوی قاره آمریکا گسیل داشتند و موجی نوین از غارت ماوراء بحار را بنیان نهادند.
ویل دورانت مینویسد: دن آبراهام سنئور، حاخام کل یهودیان کاستیل، و دن اسحاق آبرابانل به عنوان پیمانکار دربار گردآوری مالیات کشور را متقبل شدند و بدینسان "هزینه نبرد غرناطه را فراهم آوردند." (5) این دو شخصیت یهودی، نقشی تعیینکننده در این تحولات داشتند.
اسحاق آبرابانل (6) (1437-1508) مهمترین اندیشهپرداز الیگارشی زرسالار یهودی در اواخر سده پانزدهم و اوایل سده شانزدهم میلادی است. او نه تنها سرمایهگذار و طراح اصلی تهاجم به غرناطه بود بلکه در ماجرای مهاجرت یهودیان از شبه جزیره ایبری نیز نقشی مهم و مرموز ایفا کرد و سپس به عنوان یک اندیشهپرداز سیاسی برجسته موجی از آرمانهای مسیحایی را در کالبد فرهنگ "رنسانس" ریخت.
خاندان آبرابانل به الیگارشی زرسالار یهودی اشبیلیه (سویل) تعلق دارد. یهودیان در "دوران طلایی" تمدن اسلامی در اشبیلیه، از نیمه دوم سده دهم میلادی، در این شهر مستقر شدند. آنان بطور عمده به تجارت و طبابت اشتغال داشتند و صنعت و تجارت رنگرزی این ایالت در انحصار آنان درآمد. اشبیلیه از کانونهای اصلی فرهنگی یهودیان بهشمار میرفت و در آن متفکران و ادبا و دانشمندان مهم یهودی پرورش یافتند. بدینسان، در اشبیلیه، چون طلیطله، از سده یازدهم میلادی یک الیگارشی بسیار ثروتمند و متنفذ یهودی شکل گرفت؛ و آنان نیز چون الیگارشی طلیطله برای اقامت خود در اشبیلیه اسطورههای باستانی جعل کردند. الیگارشی اشبیلیه نیز از شاخههای "شاهزادگان داوودی" بود. آنان نیاکان خود را شاهزادگان و اشرافی میدانستند که پس از سقوط دولت یهود به شبه جزیره ایبری مهاجرت کردند. برای نام شهر نیز، چون طلیطله، ریشهای یهودی جعل شد. ادعا میشد که اشبیلیه همان شهر دوردست و ناشناخته "ترشیش" (7) مندرج در "عهد عتیق" است. (8)
الیگارشی یهودی اشبیلیه در تصرف شهر بهوسیله فردیناند سوم (1248) نقشی موثر داشت و در مراسم استقبال از او کلیدی به وی اهدا کرد که بر آن این جمله به زبان عبری نقش بسته بود: "شاه شاهان راه میگشاید و شاه زمین وارد میشود." این کلید، که در خزانه اسقفی شهر سویل موجود است، گویای نقش موثر یهودیان در سقوط این شهر است؛ زرسالارانی که خود را نمایندگان "شاه شاهان"، خدای اسرائیل، میشمردند. (9)
همدستی الیگارشی یهودی اشبیلیه با حکمرانان کاستیل پیشتر آغاز شده بود. چنانکه دیدیم، 12 سال پیش از سقوط اشبیلیه یهودا (جودا) آبرابانل در دستگاه فردیناند بود و در زمان اشغال قرطبه (1236) به عنوان حکمران این شهر منصوب شد. پس از سلطه حکمرانان کاستیل بر اشبیلیه یهودیان به ثروتهای عظیم دست یافتند. یک نمونه، تودروس ابولافی فوقالذکر و پسرش جوزف است که به ملاکین بزرگ این سرزمین بدل شدند. (10)
خاندان آبرابانل در دهه 1390 به پرتغال مهاجرت کرد و یهودا آبرابانل، از تبار یهودا آبرابانل فوقالذکر، خزانهدار آلفونسوی پنجم، شاه پرتغال، (11) شد. با مرگ او (1471)، اسحاق آبرابانل به عنوان جانشین پدر در این سمت جای گرفت. او در سال 1480 وامی به مبلغ 12 میلیون ریال اسپانیا برای آلفونسو فراهم آورد که یک دهم آن پرداختی خود او بود و مابقی را سایر زرسالاران یهودی تأمین کرده بودند. در سال 1481 آلفونسو درگذشت و پسرش ژان دوم شاه پرتغال (1481-1495) شد. اسحاق آبرابانل نیز در منصب پیشین تثبیت شد. بهنوشته جئوفری ویگودر، ژان دوم به مبارزه با اقتدار اشرافیت پرتغال برخاست و لذا آنان در سال 1483 شورشی را برای ساقط کردن او سامان دادند. توطئه شکست خورد و اسحاق آبرابانل، که در آن شرکت داشت، به کاستیل گریخت. او در پرتغال غیاباً محکوم به مرگ شد. در کاستیل، آبرابانل کارگزار مالی ایزابل شد و برای لشکرکشی و تسخیر غرناطه "مبالغ هنگفتی" پول به او وام داد. دایرة المعارف یهود میزان سرمایهگذاری آبرابانل در لشکرکشی به غرناطه را 1/5 میلیون سکه دوکات طلا (12) ذکر کرده است. این یکی از وامهای متعددی بود که آبرابانل برای ایزابل و فردیناند فراهم آورد.
در سال 1492، اسحاق آبرابانل رهبری مهاجرت جمعی یهودیان از شبه جزیره ایبری را به دست گرفت و خود در ناپل مستقر شد. او در ناپل مشاور و خزانهدار فردیناند اول (فرانته اول) (13) و سپس پسرش، آلفونسوی دوم، بود. در سال 1496 به بندر مونوپولی (جنوب ایتالیا) رفت و به مدت هفت سال بطور دائم به کار فکری اشتغال داشت. از سال 1503 در ونیز اقامت گزید و مشاور لئوناردو لوردانو، حکمران ونیز (1501-1521)، شد. در این زمان، او نقشی مهم در انعقاد پیمان تجارت ادویه میان ونیز و پرتغال ایفا کرد. آبرابانل در ونیز درگذشت.
اسحاق آبرابانل حواشی مفصلی بر "عهد عتیق" نگاشته که از مضامین جدی سیاسی برخوردار است. او مروج اصلی اندیشههای مسیحایی بود و ظهور قریبالوقوع مسیح و تأسیس دولت جهانی یهود را پیشبینی میکرد. این پیشبینیها بیپایه نبود زیرا 15 سال پس از مرگ او دیوید روبنی در ونیز ظاهر شد. بهنوشته ویگودر، حواشی آبرابانل بر "عهد عتیق" در سدههای بعد به شکلی گسترده مورد استفاده اندیشهپردازان مسیحی بود.
اسحاق آبرابانل پسری بهنام جودا داشت که با نام لئون ابرئو (14) (1460-1523) از اندیشهپردازان "رنسانس" ایتالیا بهشمار میرود. (15)
آبراهام سنئور (16) (1412-1493) نیز از مهمترین سران یهودی اسپانیا بود. در اواسط سده پانزدهم مسئولیت کل گردآوری مالیات روستایی در کاستیل را به دست داشت. در سال 1476، ایزابل او را به پاس خدماتش در فتوحات حکمرانان مسیحی به عنوان حاخام کل کاستیل منصوب کرد. در فتح مالاگا (1487) به فردیناند و ایزابل یاری رسانید و در سال 1488 خزانهدار کل نیروهای نظامی کاستیل شد. در 15 ژوئن 1492، طی مراسم باشکوهی او و دامادش، مهیر ملامد، به ظاهر مسیحی شدند. در این مراسم، فردیناند و ایزابل "پدر تعمیدی" این دو بودند. آبراهام سنئور نام فرناندو نانز کورونل (17) را برگزید و به عضویت شورای سلطنتی درآمد.
خاندان ملامد نیز از اعضای الیگارشی یهودی اسپانیا بود و حاخام مهیر ملامد(18) از ثروتمندان بنام زمان خود بهشمار میرفت. او منشی ایزابل بود و مشاغل مهم دیگر نیز به دست داشت. در سال 1484 به جای پدر زن سالخوردهاش، آبراهام سنئور، مسئول کل گردآوری مالیات کاستیل شد. او در مراسم تعمید، نام مسیحی فرناندو پرز کورونل(19) را برگزید و چند روز بعد (23 ژوئن 1492) عضو شورای سلطنتی و خزانهدار کل کاستیل و آراگون شد. (20)
تهاجم بزرگ ایزابل و فردیناند، و حامیان و دستیاران یهودیشان، نخست به شهر مالاگا (مالقه) بود. شهر چنان به محاصره گرفته شد که سکنه آن ابتدا به خوردن پوست و برگ درختان و سپس به خوردن اسب و سگ و گربه پرداختند. بیماری نیز در میانشان افتاد و بسیاری از جنگجویان طعمه مرگ شدند. سرانجام، به تسلیم رضا دادند بدین شرط که مال و جانشان در امان باشد. مالاگا پس از سه ماه دفاع دلیرانه، در اواخر شعبان 892 ق./ 18 اوت 1487م. سقوط کرد. ایزابل و فردیناند به قول خود پایبند نماندند و سکنه مسلمان شهر را به بردگی بردند.
مسیحیان همانند فاتحان به شهر درآمدند و دست به تاراج و کشتار و به اسارت گرفتن زنان و کودکان زدند. مسلمانان هر که توانست به غرناطه یا وادیاش گریخت یا به مغرب رفت. یکی از مورخان معاصر آن واقعه در وصف محنت مردم مالقه گفته است: مصیبتشان مصیبتی عظیم است آن سان که دلها را غمگین و جانها را ملول و چشمها را گریان میکند. (21)
در این تهاجم، ساموئل ابولافی، (22) از اعقاب ساموئل ابولافی فوقالذکر، نماینده ایزابل و فردیناند بود. (23)
در سال 1491، ایزابل و فردیناند تهاجم به غرناطه (گرانادا) را آغاز کردند. مردم غرناطه که از دیرباز ستم مهاجمان اشغالگر را در سرزمینهای اسلامی اسپانیا نظارهگر بودند تصمیم به مقاومتی پایدار گرفتند.
نخستین تهاجم با دفاع قهرمانانه مردم غرناطه دفع شد. در تهاجم بعدی، ایزابل این شهر 200 هزار نفره را به محاصرهای سخت گرفت که نه ماه دوام داشت. (24) سرانجام، مذاکرات میان طرفین آغاز شد و غرناطه طی پیمان به تسلیمی شرافتمندانه رضا داد. مهاجمان در این پیمان از جمله متعهد شدند که هیچ حاکم یهودی را بر مسلمانان نگمارند و "به یهودیان حق سلطه و فرمانروایی بر مسلمانان" ندهند. (25) این ماده گواه آشکاری است بر نقش مهم یهودیان در ارتش ایزابل و فردیناند؛ و دقیقاً به این دلیل بود که مسلمانان آن را در زمره شروط تسلیم شهر قرار دادند زیرا از سلطه متحدین یهودی کاستیل و آراگون بر خود میترسیدند.
در این پیمان (25 نوامبر 1491)، که مهر ایزابل و فردیناند را بر خود دارد، تمامی حقوق برابر شهروندان مسلمان، از جمله ابقاء محاکم اسلامی، به رسمیت شناخته شد. (26) معهذا، پس از ورود سپاه ایزابل و فردیناند به شهر، پیمان بکلی نقض شد تا بدانجا که مورخین غربی آن را میزانی بر سنجش دورویی و پیمانشکنی اسپانیاییها میشمرند. (27) مورخین مینویسند ریاکاری و تزویر "بارزترین صفات" فردیناند بود. بهنوشته زوریتا،(28) مورخ اسپانیایی سده شانزدهم،
[فردیناند] نه تنها در میان بیگانگان، بلکه در میان هموطنان خود نیز به پیمانشکنی و دروغگویی شهرت داشت. او هماره برای رسیدن به منافع و مصالح خویش حق و عدالت را زیر پا میگذارد. (29)
ماکیاولی در رساله شهریار، فردیناند را نمونهای مثالزدنی یافته است از حکمرانانی که به ظلم و ستم و توسعهطلبیهای خویش جامه دینی میپوشانند. (30)
نخستین اقدام ایزابل و فردیناند در غرناطه تبدیل مسجد جامع شهر به کلیسا بود؛ و بعدها اجساد این دو در همین مسجد دفن شد. (31) آنان کاردینال خیمنس، اسقف اعظم تولدو (طلیطله)، را به عنوان نخستین حکمران مسیحی غرناطه منصوب کردند. مورخین مینویسند خیمنس دهها هزار جلد کتاب عربی را، که میراث فکری تمدن اندلس بهشمار میرفت، گرد آورد؛ از میان آنها تنها 300 جلد را، بیشتر در علوم پزشکی، جدا کرد و بقیه را در میدان الرمله، میدان بزرگ شهر، به آتش کشید. در این میان بسیاری از نسخ نفیس قرآن کریم و هزاران جلد کتاب در ادبیات به آتش کشیده شد. مورخین اسپانیایی شمار کتابهای فوق را از یک میلیون تا پنج هزار جلد ذکر کردهاند؛ معهذا ارقام 125 هزار و 80 هزار جلد برخی گزارشگران معقول جلوه میکند. دزی شمار کتابهای سوزانده شده را 80 هزار جلد میداند. (32)
از این پس مسلمانان اسپانیا، که از سوی مسیحیان به تحقیر "مور" (یا "موریسکو") (33) خوانده میشدند و مسلمانان سایر نقاط جهان دردمندانه آنان را "الغربا" مینامیدند، (34) سرنوشتی هولناک و تأثرانگیز یافتند.
دکتر محمد ابراهیم آیتی مینویسد: کاردینال خیمنس رأی داد مسلمانان را از دم شمشیر بگذرانند. از سال 1499 مسلمانان را مجبور کردند که به مسیحیت بگروند و سپس آنها را به محکمه تفتیش عقاید کشاندند. (35)
زنده در آتش سوزاندن روش معمول انگیزیسیون در اجرای حکم مرگ قربانیان خود بود. مسلمانان مجبور بودند میان گروش به مسیحیت یا سوختن یکی را برگزینند. در این فضای تیره، برخی فقهای سرزمینهای اسلامی به یاری مسلمانان درمانده اسپانیا و پرتغال شتافتند. عنان در کتابخانه تبشیری رم سندی یافته است به تاریخ غره رجب 910ق./ 28 نوامبر 1508م.، مقارن با زمانی که فرانسیسکو دالمیدا به غارت و تخریب بنادر شرق آفریقا و غرب هند اشتغال داشت. این سند فتوای یکی از علمای مغرب است بهنام احمد بن ابوجمعه المغراوی.
مغراوی تکالیف شرعی مسلمانان اندلس را چنین بیان داشته است:
نماز بگزارید هرچند به ایما و اشاره باشد. زکات دهید هرچند به عنوان هدیه به فقرا باشد؛ زیرا خداوند به صورتهای شما نمینگرد، به دلهای شما مینگرد. غسل جنابت به جای آورید هرچند به غوطهور شدن در دریا باشد. اگر شما را از نماز منع میکنند، در شب بخوانید و قضای نمازهای روز را به جای آورید. اگر نمیتوانید وضو بگیرید تیمم کنید اگرچه با دست کشیدن به دیوار باشد. اگر ممکن نشد، حکم مشهور اسقاط نماز و قضای آن است به سبب نبودن آب و خاک جهت تیمم. اگر شما را مجبور به نوشیدن شراب کردند بنوشید ولی نه به نیت استعمال آن. اگر تکلیف به خوردن گوشت خوک کردند بخورید ولی در دل آن را زشت و منکر شمرید و به حرمت آن معتقد باشید؛ و چنین است هرگاه شما را به عمل حرام دیگری مجبور سازند. اگر شما را به گفتن کلمه کفر اجبار کردند به کنایه و ابهام قصد دیگر کنید. اگر گفتند محمد (ص) را دشنام دهید، شما "ممد" را دشنام دهید که آنان "محمد" را چنین تلفظ میکنند و نیت کنید که "ممد" نام شیطان است. (36)
این فتوا به روشنی گویای فضای خونین اسپانیای آن عصر است. هر اقدامی که کمترین شائبه مسلمانی یا دلبستگی به فرهنگ دنیای اسلام داشت ممنوع بود؛ حتی خضاب و استفاده از آلات عربی طرب. به کار بردن نامها و القاب عربی ممنوع شد و در خانه هر کس کتاب عربی، بهویژه قرآن، یافت میشد "مرتد" تلقی میگردید و شکنجه و مرگ در انتظارش بود. (37)
این ستمگری طبعاً بدون واکنش نبود و در سالهای پسین شورشهای متعدد مسلمانان اسپانیا را سبب شد که همه با شدت و قساوت به خون کشیده شد.
این مبارزه در دوران سلطنت فیلیپ دوم و با قیام دسامبر 1568 غرناطه به رهبری رنگرزی بهنام فرج بن فرج آغاز شد. یکی از رهبران این قیام، ادیبی توانا بهنام محمد بن محمد بن داوود، قصیدهای پرسوز در آلام مسلمانان اندلس سرود که در بندی از آن نقش یهودیان را در این فجایع آشکار ساخته است:
یهودیانی که به هیچ تعهدی پایبند نیستند بر ما فرمان میرانند و هر روز دروغ و ضلالتی دیگر ساز میکنند و خدعه و کینه دیگری بروز میدهند... هرکس خدا را بپرستد محکوم به مرگ است و هر که از عبادت بتان تن زند محکوم به زندان و شکنجه. (38)
بسیاری از مسلمانان به کوهستانها پناه بردند و موجی از جنگهای چریکی را علیه حکمرانان مسیحی اسپانیا آغاز کردند. آنان در پیرامون جوانی بیست ساله و دلاور بهنام دن فرناندو کوردوبایی گرد آمدند و او را بهنام محمد بن امیه به رهبری خود برگزیدند. پس از قتل او، عموزادهاش، مولای عبدالله محمد، رهبری گروههای فوق را به دست گرفت. این قیام، که برخی از مجاهدین سواحل آفریقا نیز به آن پیوستند، با توحشی غریب سرکوب شد. حکمرانان جدید غرناطه 150 تن از رجال مسلمان شهر را به گروگان گرفتند و سپس کشتند. درباره قتل یکی از رهبران این قیام، بهنام الزمار، گفته میشود که "زنده زنده همه گوشتش را از استخوانش جدا کردند و سپس پیکرش را پاره پاره کردند." در مارس 1571، با دستگیری مولای عبدالله، آخرین سنگرهای مقاومت مسلمانان اسپانیا فروریخت. مولای عبدالله زخمی و اسیر را، بهمراه سایر دستگیرشدگان، به شهر غرناطه بردند؛ در میدان شهر سربریدند، جسدش را در کوچهها کشیدند، سپس آن را پاره پاره کرده و آتش زدند و سرش را در قفسی آهنین در بیرون شهر برافراشتند. (39)
انگیزیسیون و پیگرد مسلمانان در تمامی سده شانزدهم میلادی تداوم داشت. در سال 1598م. فیلیپ دوم درگذشت و پسر او، از خواهرزادهاش ملکه آنای اتریش، بهنام فیلیپ سوم تا سال 1621م. سلطنت کرد. او حکمران اسپانیا و پرتغال و میلان و سیسیل و ناپل و ساردینی و مستملکات فراوان اسپانیا در سراسر جهان بود. بعدها اعقاب او، از جمله فیلیپ چهارم پادشاه اسپانیا و لویی چهاردهم فرانسه و کاردینال فردیناند اتریش، بر بخش مهمی از قاره اروپا حکومت کردند.
در دسامبر 1609، فیلیپ سوم، فرمان اخراج مسلمانان از شبه جزیره ایبری را صادر کرد. شمار اخراج شدگان در سه ماه نخست 150 هزار تن گزارش شده است. (40)
بهنوشته یک مورخ ایرانی، بسیاری از مسلمانان در مسیر مهاجرت به آفریقا کشته شدند. در یکی از این سفرها، که 140 هزار تن از مسلمانان در حال ترک سرزمین نیاکان خود بودند، یکصد هزار تنشان به قتل رسیدند. طبق تخمین سدیلو، (41) از زمان سقوط غرناطه (1492) تا اخراج مسلمانان (1610) سه میلیون نفر از جمعیت اسپانیا کاسته شد. بهنوشته گوستاو لوبون فرانسوی، شاید تاکنون هیچ یک از بیرحمترین و وحشیترین فاتحان عالم دامن خود را آلوده چنین قتل عامی نکرده باشد. لوبون میافزاید جمعیت طلیطله در زمان مسلمانان بالغ بر 200 هزار نفر بود و اکنون (1884) 17 هزار نفر است. در قرطبه، که زمانی یک میلیون نفر میزیستند، اکنون تنها 42 هزار نفر سکونت دارند. از 150 شهر آباد دوره اسلامی تنها 13 شهر برجای مانده و جمعیت مادرید از 400 هزار نفر به 200 هزار نفر کاهش یافته است. (42)
مورخین اروپایی شمار اخراج شدگان مسلمان را از 310 هزار تا سه میلیون نفر ذکر کردهاند. (43) ویل دورانت تعداد آنان را سه میلیون نفر میداند. (44) دائرة المعارف آمریکانا تعداد اخراج شدگان مسلمان را، تنها در سالهای 1609-1614، حدود 500 هزار نفر ذکر میکند و متذکر میشود که این امر "صدمات بزرگی" بر پیکر کشاورزی اسپانیا وارد ساخت. (45) بهرروی، منابع تاریخی از کاهش شدید جمعیت اسپانیا خبر میدهند. در زمان سقوط غرناطه جمعیت کاستیل به تنهایی 7 میلیون نفر بود. یک سده پس از اخراج مسلمانان، کل جمعیت اسپانیا تنها 6 میلیون نفر گزارش شده است. (46) بسیاری از مسلمانان به فرانسه، ایتالیا، مراکش، تونس، مصر، شام و قسطنطنیه رفتند.
بهرغم این تضییقات، هنوز بسیاری از مسلمانان، چه به صورت برده و چه مخفیانه، در اسپانیا میزیستند. در سال 1712، بار دیگر فرمان اخراج مسلمانان صادر شد و باز گروه کثیری از اسپانیا بیرون رانده شدند. (47) معهذا، حضور اسلام در شبه جزیره ایبری پایان نیافت. در تمامی سدههای هفدهم و هیجدهم دستگاه تفتیش عقاید با حدت و شدت به کشف "شبکههای مخفی مسلمانان" مشغول بود. برای نمونه، در سال 1769 در شهر قرطاجنه یک مسجد مخفی کشف شد. (48) چنین است داستان یکی از هولناکترین تراژدیهای تاریخ بشری که در تاریخنگاری رسمی غرب یکسره و به سود یهودیان واژگون شده است.
در این دوران، یهودیان جوامعی کاملا بسته را تشکیل میدادند و از نظر ساختار سیاسی و روابط اجتماعی به جزایری مستقل در درون سرزمینهای مسیحی شباهت داشتند. رهبری این جوامع با "خاندانهای اشرافی" یهودی، و به تعبیر تاریخ یهود "گروههای منسجمی از نخبگان"، بود. این خاندانها همه صرافان و تجار ثروتمند بودند و با دربارها و دودمانهای اشرافی پیوند مستحکم داشتند. معمولا پزشکان و مترجمان درباری کتب عربی یهودی بودند و همینان ریاست جوامع یهودی را به دست داشتند. (49) چنانکه میدانیم، سران جوامع یهودی عموماً خود را به "خاندان داوود" منتسب میکردند. حاخام اسرائیل اسرائیلی (50) در سده پانزدهم میلادی اصول رهبری در جوامع یهودی را چنین بیان داشته است: "رهبران، بزرگان و اعضا... همه باید در خدمت اسرائیل باشند." او میافزاید: "از آنجا که ما پادشاه نداریم... رهبران و بزرگان در مقام پادشاه جای دارند." (51)
این ساختار سیاسی درونی سیطرهای تام و تمام داشت. حاخامهایی که از این خاندانها برمیخاستند، طبق قوانین دین یهود و با اقتدار تمام، نظام قضایی خود را بر اتباع خویش اعمال میکردند. دامنه قدرت آنان چنان گسترده بود که حتی، مستقل از قوانین کشورهایی که در آن سکونت داشتند، حکم مرگ اتباع خاطی خویش را صادر و اجرا میکردند. از جمله جرایمی که مجازات مرگ داشت، "خبرچینی"، یا درواقع افشای اسرار درونی جامعه یهودی، بود. (52)
در جوامع یهودی برای "خبرچینی" مجازاتهای سنگین اعمال میشد و درواقع این انضباط سخت یکی از عوامل حفظ انسجام این جوامع و تداوم ساختار سنتی قبیلهای آن طی سدههای متمادی بود. برای نمونه، در اواخر سده پانزدهم، یعنی همزمان با سقوط غرناطه و سفر کلمب، مجمع الیگارشی یهودی کاستیل در نشست خود مقرراتی سخت علیه "خبرچینی" وضع کرد که بهزعم آنان "منطبق با قوانین اسرائیل" بود. (53) طبق این قوانین، "خبرچین" کسی است که یا مستقیماً خبرچینی کند و یا در مجامعی که غیریهودیان حضور دارند سخنانی بگوید که برای یهودیان مضر باشد. مجازات چنین فردی آن است که بر پیشانی او عنوان "خبرچین" داغ زده شود و اگر سه بار عمل خود را تکرار کند به مرگ محکوم میشود. (54)
سران یهودی اسپانیا و پرتغال این مقررات سخت را نه تنها علیه اعضای جوامع خود بلکه علیه بردگان خویش نیز اعمال میکردند که بسیاری از آنان اسرای مسلمان بودند. در اواخر سده چهاردهم میلادی (1380)، خوان کاستیلی، (55) شاه کاستیل و آراگون، سران جوامع یهودی را از مجازات مجرمین خود و نیز از "ختنه کردن بردگان مسلمان" (طبق آئین یهود) منع کرد. مورخین دانشگاه عبری اورشلیم این قانون را به عنوان "قوانین ضدیهودی" و نشانهای از تضییقات حکمرانان مسیحی علیه خود مطرح میکنند. (56) یکصد سال بعد، در زمان سلطه فردیناند و ایزابل بر غرناطه بسیاری از مسلمانان به بردگی گرفته شدند و این موج ادامه یافت. گفته میشود به هنگام اخراج مسلمانان در زمان فیلیپ سوم قریب به یکصد هزار تن از آنان به بردگی گرفته شدند. (57)
پینوشتها:
1. ایزابل و فردیناند از اعضای خاندان آلمانی هابسبورگاند. کاترین آراگونی، همسر اول هنری هشتم و مادر ماری تودور (خواهر ناتنی الیزابت اول)، فرزند این دو است.
2. Isabella I
3. Ferdinand
4. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه فریدون بدرهای و دیگران، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1368، ج 6، ص 249.
5. همان مأخذ، ص 253.
6. Don Isaac ben Judah Abrabanel (Abravanel)
7. Tarshish
8. ibid, vol. 14, pp.1201; vol. 15, p. 825.
9. ibid, vol. 14, p. 1202.
10. ibid.
11. با شاهانی به همین نام در لئون و آراگون تفاوت دارد.
12. Ducat: سکه طلای رایج در اروپا
13. Ferrante
14. Leon Ebreo
15. Geoffrey Wigoder, Dictionary of Jewish Biography, London: Simon & Schuster, 1991, p. 14; Judaica, vol. 2, pp. 103-105; vol. 13, p. 878.
16. Abraham Seneor
17. Fernando Nunez Coronel
18. Meir Melamed
19. Fernando Perez Coronel
20. Judaica, vol. 11, p. 1275; vol. 14, pp. 1159-1160.
21. محمد عبدالله عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: کیهان، 1371، ج 5، صص 200-201.
22. Samuel Ha-Levi Abulafia of Almeria
23. ibid, vol. 2, p. 184.
24. همان مأخذ، صص 218-222.
25. همان مأخذ، ص 232؛ Judaica, vol. 7, p. 853
26. ترجمه متن کامل پیمان فوق بر اساس اصل آن، مضبوط در آرشیوهای اسپانیا، در مأخذ زیر مندرج است: عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ج 5، صص 230-237.
27. همان مأخذ، ص 240.
28. Zurita
29. همان مأخذ، ص 334.
30. ماکیاولی، شهریار، ترجمه محمود محمود، تهران: اقبال، 1357، ص 117.
برخی مورخین مدعیاند که در زمان انعقاد پیمان تسلیم غرناطه، پیمانی سرّی میان ایزابل و فردیناند با عبدالله، امیر 30 ساله شهر، بسته شد که نشانه خیانت امیر است به مردم خود. این شایعه اوج گرفت. بعدها امیر عبدالله دفاعیه ادیبانهای تدوین نمود و در آن منکر این اتهام شد. عبدالله ابتدا به روستایی کوهستانی تبعید شد و کمی بعد، در اکتبر 1493م.، از اسپانیا اخراج شد. او بهمراه 1130 تن از رجال غرناطه به مغرب رفت و در پناه سلطان بنی وطاس در فاس (Fez) قرار گرفت. سالها پس از سقوط غرناطه زیست و ناظر فجایع اسپانیاییها در جهان بود. امیر عبدالله در حوالی سال 1534م. در 75 سالگی در فاس درگذشت. (عنان، همان مأخذ، صص 237-240، 262-264) این امیر عبدالله از خاندان بنینصر (بنیالاحمر) است که از سال 629 ق./ 1280م. بر غرناطه حکومت میکردند. خاندان بربر بنیزیری، که شموئیل نقید و پسرش وزیر آنان بود، حدود یک قرن و نیم پیش ساقط شده بود.
31. محمد عبدالله عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: کیهان، 1371، ج 5، صص 248، 334.
32. نورالدین آل علی، اسلام در غرب، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1370، ص 145. درباره این اقدام کاردینال خیمنس و پژواک آن بنگرید به: عنان، همان مأخذ، صص 299-301.
33. Moor, Morisco
34. محمد عبدالله عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: کیهان، 1371، ج 5، ص 327.
35. محمد ابراهیم آیتی، اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1366، ص 198.
36. برای آشنایی با متن کامل فتوای فوق بنگرید به: محمد عبدالله عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: کیهان، 1371، ج 5، صص 327-328.
37. محمد عبدالله عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: کیهان، 1371، ج 5، ص 342.
38. همان مأخذ، ص 345.
39. همان مأخذ، صص 348-359.
40. همان مأخذ، ص 388.
41. Sedillot
42. محمد ابراهیم آیتی، اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1366، ص 199.
43. محمد عبدالله عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: کیهان، 1371، ج 5، صص 390-391.
44. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه فریدون بدرهای و دیگران، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1368، ج 6، ص 269.
45. Americana, vol. 25, p. 416.
46. محمد عبدالله عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: کیهان، 1371، ج 5، ص 402.
47. همان مأخذ، ص 398.
48. همان مأخذ، ص 399.
49. Ben-Sasson, ibid, pp. 511, 606.
50. Rabbi Israel Israelian
51. ibid, p. 595.
52. ibid, p. 608.
53. ibid, p. 610; Judaica, vol. 3, p. 924.
54. Ben-Sasson, ibid, p. 611.
55. John of Castile
56. ibid, p. 584.
57. همان مأخذ، ص 391.
/ج