استادیار دانشگاه مفید / کارشناسی ارشد معارف قرآن
4. مخاطبان آموزه معاشرت به معروف
در آیه شریفه مورد بحث، خطاب معاشرت به معروف به شوهران، از صراحت و شفافیت کاملی برخورداراست، اما یقیناً چنین خطابی هرگز دلیل بر آن نمی شود که این اصل اخلاقی درباورقرآنی در باب روابط همسران یک طرفه باشد. ازاین رو، با این بینش، پرداختن به دو سؤال در این حوزه از سر تمهید لازم است :1.چگونه می توان طرفینی بودن چنین اصلی را از قرآن کریم برداشت نمود؟
2. چرا قرآن کریم، این خطاب را تنها برای شوهران بیان نموده است؟
در پاسخ سؤال اول می توان گفت :
1. طبق بیان قرآن کریم، فلسفه خلقت همسران، رسیدن هر یک ازآنها به آرامش
است؛ (1)آن آرامشی که ازلوازم آن، مودت و رحمتی است که خداوند میان همسران قرار داده است. ازاین رو، طبیعتاً چنین فلسفه ای اقتضا می کند که هر یک از همسران با دیگری به شکل محبت آمیز و مودت آمیز رفتار نماید و تنها رفتار یکی از همسران بر طبق این اصل، هرگز نمی تواند آرامش طرفینی را حاصل آورد.
2.تنها ازاین آیه شریفه اصل معاشرت به معروف بین همسران برداشت نمی شود، بلکه در قرآن کریم دراین مورد آیاتی وجود دارد که بر پایه آنها طرفینی بودن معاشرت به معروف بین همسران قابل استنباط است. از جمله آیاتی که دراین خصوص مناسبت دارد، آیه ای است که زنان را در موقع نشوز مردان به صلح و سازش دعوت نموده است و از سویی دیگر، مردان ناشز را به احسان و تقوای الهی فراخوانده است. (2) بی گمان، این مورد می تواند نمونه ای قرآنی مبنی بر طرفینی بودن این اصل اخلاقی باشد.
3. اگر چه این آیه شریفه،در مورد معاشرت به معروف مردان با همسران خود است اما عقلاً بازتاب طبیعی آن، طرفینی بودن این نحوه رفتاراست؛ زیرا چنانچه مدیر و مسئول
خانواده، با اخلاقی نیکو آرامش نسبی را برای خانواده خود به ارمغان بیاورد، از لحاظ روانی نوعاً معاشرتی نیکو را پاسخ خواهد گرفت؛ همان گونه که آیه شریفه «هَلْ جَزَاءُ الاحْسانِ إِلا الاحْسانُ» (الرحمن :60) نیز این نکته را تأیید می نماید.
در پاسخ دوم نیز می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
1.با دقت و تأمل درآیه مورد بحث و برخی دیگر از آیات قرآن و نیز با مراجعه به تاریخ، به روشنی رفتار مستبدانه و ظالمانه اعراب با زنانشان قابل برداشت خواهد بود. طبق آیه مربوطه، بعضاً زنان اختیار خود و یا اموال خود را نداشتند و چنانچه برای آنان اموالی نیز وجود داشت، در نزد عرف، آن قدر شخصیت و منزلت نداشتند که بتوانند خود مالک آنها باشند.(3) آنها حتی اختیار مهریه خود را نداشتند؛ همان گونه که قرآن کریم در این باره می فرماید : «چگونه آن [مهر] را می ستانید با آنکه از یکدیگر کام گرفته اید، و آنان از شما پیمانی استوار گرفته اند.»(4)
بنابراین، با حاکمیت این گونه فرهنگ های جاهلانه و ظالمانه از ناحیه مردان، طبیعی و منطقی است که برای فرهنگ سازی صحیح، باید از آنان شروع کرد. به علاوه آنکه در جریان این نوع کج رفتاری ها از سوی برخی از مردان، فضای مناسبی برای طرح دعوت زنان به چنین معاشرتی وجود نداشت؛ چرا که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. تردید نمی توان کرد که آیاتی نظیر «عاشروهن بالمعروف» (نساء:19) و «فامسکوهن بمعروف او سرحوهنّ
باحسان» (بقره: 231) با هدف حمایت از ارزش و منزلت زنان و تأمین حقوق قانونی و اخلاقی آنان نازل شده است.
2. معاشرت به معروف بعضاً براساس جوفکری حاکم برآن عصر، ناخواسته و ناآگاهانه و از روی اجبار، البته نه به دور از نقص و یا همراه با اصول اخلاقی، از سوی زنان اعمال می شد؛ چه آنکه زنان نه تنها مجبور بودند به مردان صاحب قدرت خود احترام بگذارند، بلکه بعضاً باید احترام برده گونه ای نیز برای شوهران خود قایل باشند؛ چنان که این برداشت از خود آیه مورد بحث و آیاتی نظیرآن، به دست می آید.
3. از آن رو که ریاست خانواده به عهده مرد است «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلى النِّساءِ »(نساء: 34) و مدیریت و ریاست، مقتضی آن است که نوعاً دست شوهران در تصمیمات مربوط به روابط زناشویی بازتر باشد، طبیعتاً نحوه رفتار شایسته دراین قلمرو توسط آنها آسیب پذیرتر است و به دلیل آنکه معمولاً مردان با زنان، به معروف معاشرت نمی کنند، خداوند در قرآن کریم، مکرر آنها را به این رفتار امر کرده است، از این رو، این صراحت به معنای یک طرفه بودن این نوع رفتار نیست، بلکه در فرهنگ قرآنی هر یک از همسران باید به یکدیگر به معروف رفتار نمایند.
5. نقش بنیادین معاشرت به معروف در روابط همسران
نقش اساسی معاشرت به معروف در روابط همسران از منظر قرآن کریم قابل انکار نیست. بلکه بی گمان، شیوه فرهنگی قرآن کریم در رابطه با نحوه رفتار همسران با یکدیگر، از ارزش های اخلاقی ای در خور اعتنا به شمار می رود. از بنیادین بودن اصل معاشرت به معروف در بین همسران، همان بس که پروردگار متعال، اکراه و اجبار هیچ یک از همسران را درقبالتصمیم گیری و اعمال قدرت دیگری نمی پسندد و برآن اعتراض می نماید. این بینش که چنانچه دست یکی از همسران در اعمال قدرت باز باشد، باید به گونه ای اقدام نماید که طرف مقابل را دراکراه و اجبار غیر منطقی و غیر پسندیده قرار ندهد، به حق یکی از مدرن ترین و جامع ترین گونه روابط اخلاقی است. خداوند حکیم در باب اکراه و تحت فشار بودن یکی از همسران، به موضوعی ملموس در عصر نزول اشاره می نماید و می فرماید :«یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لا یحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً وَ لا تَعْضلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا ءَاتَیْتُمُوهُنَّ إِلا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشهٍ مُّبَیِّنَهٍ» (نساء:19) اى کسانى که ایمان آوردهاید، براى شما حلال نیست که زنان را به اکراه ارث برید؛ و آنان را زیر فشار مگذارید تا بخشى از آنچه را به آنان دادهاید [از چنگشان به در] برید، مگر آنکه مرتکب زشتکارى آشکارى شوند. دراین آیه شریفه، پروردگار با ارث بردن زنان و یا به باور برخی، به ارث بردن اموال زنان (همچون : طباطبائی، 1374 ش، ج4، ص402) و نیز تحت فشار قرار دادن آنها برای به چنگ آوردن اموالشان، مخالفت می ورزد و آن گونه رفتارها را به شدت غیراخلاقی و ممنوع می شمارد.
به نظر می رسد پیام جاودانه این آیه شریفه آن باشد که اقدامی که موجب گردد زن، تحت فشار و مضیقه واقع شود، در نزد پروردگار پذیرفته نیست.
شایان ذکراست واژه «کَرهاً» و عبارت «لاتَعضُلُوهُنَّ» در آیه شریفه، به نوعی، دیدگاه پروردگار را بر غیراخلاقی بودن روابطی که یکی از همسران، طرف دیگر را در مضیقه قرار دهد، ترسیم می کند. آنچه ما اینک در صدد بیان آن هستیم، آن است که طبیعتاً اکراه و تحت فشار بودن یکی از همسران در کانون خانواده، امروزه متحول گشته است و در قلمرو ریاست مرد در خانواده، بعضاً با اشکالی دیگر در روابط همسران بروز و ظهور دارد. طبیعتاً با ستردن غبار مهجوریت از سیمای جاودانه پیام الهی، می توان گفت که معاشرت به معروف
در بین همسران، هرگونه اجبار و نارضایتی و تحت فشار قرار دادن غیر منطقی را در روابط همسران می زداید.
این باور مقتضی آن است که اندیشمندان و صاحب نظران دراین حیطه، اعم از فقها، مفسران، حقوق دانان و عالمان اخلاق، در تعیین روابط و وظایف همسران به بنیادین بودن این اصل در نزد شریعت اسلامی اهتمام داشته باشند؛ همچنان که بسیاری از آنان بدین اصل توجه داشته و مسائلی همچون تحول در مصادیق نفقه را در روابط همسران بر پایه این اصل تنظیم نموده اند؛ از جمله آنکه برخی از فقها تصریح نموده اند که در صورت نیاز زن به خادم، تأمین نفقه خادم نیز وظیفه مرد است، و آن را لازمه معروف شمرده اند.(طوسی، [بی تا]، ب، ج6، ص4)
همچنین برخی از حقوق دانان نیز به این مهم توجه ورزیده و همواره براخلاقی نمودن قوانین مربوط به روابط همسران تأکید نموده اند. برخی از ایشان در این رابطه نگاشته اند:
«قانون مدنی پیش ازاصلاحیه آبان 1381، در ماده 1107 نفقه را شامل مسکن، البسه، غذا واثاث البیت می شمرد و نهایتاً وجود خدمتکار را در صورت عادت یا حاجت زن نیز از عناصر نفقه می دانست. در بازنگری مصوب 19 /8 /1381، ماده 1107 نفقه را "عبارت از همه نیازهای متعارف و متناسب با وضعیت زن..." دانسته و مواردی را ذکر کرده، که از عبارت " از قبیل" دانسته می شود که مصادیق تمثیلی است نه حصری.»(قربان نیا و همکاران، 1384، ج2، ص 71)
افزون براین، قانونگذار مدنی در ماده 1103 بر همین اصل اخلاقی جامه قانون پوشانده و تصریح کرده است: «زوجین متکلف به حسن معاشرت با یکدیگرند.» این ماده قانونی اگر چه این اصل اخلاقی را وارد دنیای حقوق کرده است، اما هنوز رنگ اخلاقی آن بر رنگ حقوقی اش می چربد.
پی نوشت ها :
1ـ «وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَجاً لِّتَسکُنُوا إِلَیْهَا وَ جَعَلَ بَیْنَکم مَّوَدَّهً وَ رَحْمَهً إِنَّ فى ذَلِک لاَیَتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» (روم:21): و ازنشانه های اواینکه از [نوع] خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدان ها آرام گیرید، و میانتان دوستی و رحمت نهاد. آری، دراین [نعمت] برای مردمی که می اندیشند قطعاً نشانه هایی است.
2- «وَ إِنِ امْرَأَهٌ خَافَت مِن بَعْلِهَا نُشوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلا جُنَاحَ عَلَیهِمَا أَن یُصلِحَا بَیْنهُمَا صلْحاً وَ الصلْحُ خَیرٌ وَ أُحْضرَتِ الاَنفُس الشحَّ وَ إِن تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً» (نساء:128) : و اگر زنى از شوهر خویش بیم ناسازگارى یا رویگردانى داشته باشد، برآن دو گناهى نیست که از راه صلح با یکدیگر، به آشتى گرایند؛ که سازش بهتر است. و[لى] بخل [و بىگذشت بودن]، در نفوس، حضور [و غلبه] دارد؛ و اگر نیکى کنید و پرهیزگارى پیشه نمایید، قطعاً خدا به آنچه انجام مىدهید آگاه است.
3 ـ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لا یحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً...»(نساء:19): اى کسانى که ایمان آوردهاید، براى شما حلال نیست که زنان را به اکراه ارث برید.
4 ـ «وَ کَیْف تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضى بَعْضکمْ إِلى بَعْضٍ وَ أَخَذْنَ مِنکم مِّیثَاقاً غَلِیظاً» (نساء:21)
نشریه بانوان شیعه، شماره 20